آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

«و لا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و انتم تعلمون‏»(بقره: 42) حقیقت را با گمراهى درهم نیامیزید وحقایق را مخفى نکنید، در حالى که آن رامى‏دانید.
طبق آیه شریفه فوق‏الذکر، دروغگویى وفریب‏کارى با سخن نادرست تفاوت دارد.گاهى انسان سخن نادرست را بدون قصد فریب‏و صرفا از روى اشتباه مطرح مى‏کند و گاهى بامخفى کردن حقیقت و حتى بدون بیان جمله‏نادرست دیگران را فریب مى‏دهد. از امام‏صادق‏علیه السلام روایت‏شده است که راستگویى‏نوعى هماهنگى بین زبان و قلب است (1) .بنابراین، اگر کسى حقیقتى را بیان کند که ازنظراو نادرست است راستگو نیست.
آیات و روایات بسیارى در مذمت‏دروغگویى وجود دارد. به همین لحاظ،دانشمندان مسلمان در آثار خود، دروغگویى راتقبیح و راستگویى را ستوده‏اند. فریب دادن،دروغ گفتن (عموما) و عدم درستکارى، علاوه‏بر اینکه موضوعاتى مذهبى هستند، ازقدیمى‏ترین موضوعات در قلمرو اخلاق عملى‏به شمار مى‏روند که فلاسفه بدان توجه کرده‏اند.
فلاسفه مسلمان، در بحث از راستگویى ودروغگویى به متون مذهبى (قرآن و احادیث)،متون فلسفى (مانند اخلاق نیکوماخوس ارسطو) وکتب سنتى عرفان اسلامى (مانند قوت القلوب‏المکى) استناد کرده‏اند، گرچه محور بحث آنهابر اساس فضایل مثبتى، مانند اخلاق و صدق،است که مانع دروغگویى مى‏شوند، نه چگونگى‏منع دروغگویى. گاهى رذایل بر اساس قوایى که‏رذیله اخلاقى بدان مربوط است، یعنى عقل،غضب و شهوت، تقسیم مى‏شوند. از اینرو،فریب از رذایل عقلى مى‏باشد که در اثر تسلطقواى غضبیه و شهویه بر آن ناشى مى‏شود وارتباط نزدیکى با نیرنگ و شیطنت دارد. (2)
ابن‏سینا صدق را از اقسام حکمت‏مى‏شمارد; اما از نظر ابوحامد غزالى، صدق‏فضیلتى عرفانى است که کسب فضایل عرفانى‏دیگرى همچون صبر و عشق را براى افرادمستعد میسر مى‏سازد. غزالى براى صدق شش‏جنبه قایل است:
1) صدق در گفتار; لذا، نه تنها انسان باید ازگفتن سخن نادرست‏بپرهیزد، بلکه همچنین بایدبه شیوه‏اى صحبت کند که مستمعان برداشت‏نادرست نکنند، گرچه وى استثنائاتى را که درآنها سخن راست موجب زیان مى‏شود مجازمى‏داند. به ویژه، از نظر غزالى، فریب درتاکتیکهاى جنگى، براى اصلاح ذات‏البین وحفظ روابط حسنه میان زن و شوهر مجاز است.
2) صدق در رابطه با خدا اقتضا دارد که‏انسان در مناجات با او کلمه‏اى مخالف حالت‏روحى خود بیان نکند. این نوع صدق به‏اخلاص مربوط است و باید انسان قصد قربت‏داشته باشد; زیرا عدم قصد قربت مستلزم نوعى‏دورویى است.
3) لازمه صدق در نیت عدم تردید وقاطعیت در عمل بر طبق اصول انسانى است.
4) لازمه صدق در اجراى‏نیت، عمل مطابق‏با نیت است، در حالى که شرایط آن مهیا باشد.
5) صدق در عمل منوط به تطابق بین‏حالت درونى و عمل بیرونى است، بطورى که‏جایى براى نفاق باقى نماند.
6) بالاترین صدق همراهى تام و تمامى بادیگر منازل متعدد عرفان، مانند خوف، رجا،زهد، رضا و توکل دارد. به عنوان مثال، وقتى‏شخص به کمال توبه مى‏رسد صدق در توبه راکسب مى‏کند. فردى که در تمام فضایل عرفانى‏به مرحله صدق پا نهد «صدیق‏» نامیده مى‏شود وبه بالاترین مرتبه ممکن درتقوى دست‏یافته‏است. (3)
متفکران مسلمان معمولا در مواردى‏استثنایى دروغ گفتن را مجاز مى‏دانند. در این‏خصوص، غالبا به داستان عماریاسر اشاره‏مى‏کنند. والدین وى به دلیل تبرى نجستن ازپیامبرصلى الله علیه وآله وسلم زیر شکنجه جان دادند ولى‏عماریاسر آنچه را کفار مى‏خواستند بر زبان‏آورد و نجات یافت، سپس جریان را براى‏پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نقل کرد و پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم وى رادلدارى داد. علما، در عدم تحریم کلى فریب،به این واقعه استناد مى‏کنند. این نوع فریب واعتقاد به جواز آن را «تقیه‏» گویند.
در دوران امام باقرعلیه السلام، براى حفظ شیعه،تقیه لازم بود و آن خود نمونه‏اى از تقوى تلقى‏مى‏شد. تبیین این اصل بحثهاى بى‏شمارى را برسر موارد جواز و عدم جواز فریب به دنبال‏داشته است. (4)
برخى از علماى مسیحى، فلاسفه غرب وافراد برجسته‏اى همچون آگوستین و کانت نیزمى‏گفتند که دروغ گفتن مطلقا خطاست. درهمان زمان، جواز بیان جملات گمراه کننده درموارد اندکى پذیرفته شده بود. براى حل این‏تضاد، دروغگویى به نحوى تعریف مى‏شد که‏بعضى موارد را شامل نشود. لذا، گروسیوس و به‏دنبال وى تعداد بى‏شمارى از متفکران‏پروتستانى معتقد بودند که سخن نادرست گفتن‏به کسانى مانند دزدها و قاتلها، که حقیقت‏مدیون آنها نیست، دروغ محسوب نمى‏گردد.
در علم اخلاق کاتولیک، نظریه نگه‏دارى‏ذهنى به وجود آمد. بر اساس این نظریه، فردمجاز است‏سخن اشتباه بر زبان بیاورد، به شرط‏آنکه آنچه مصحح اشتباه است‏به ذهن بیاورد.به عنوان مثال، اگر دزدى از شما بپرسد پول‏دارید یا نه؟ شما مى‏توانید جواب منفى بدهیدولى در ذهن خود اضافه کنید: «نه در دستم‏».ابتدا نظریه «نگه‏دارى ذهنى‏» موارد محدودى‏داشت ولى راه سوء استفاده را هموار کرد; زیرابه جاى بیان موارد جواز و عدم جوازدروغگویى، راه گریز از آن را نشان داد و درهمه جا به کار رفت. اگر در دادگاه کسى‏مى‏خواست‏به دروغ به نام خدا سوگند بخورد ازعذاب خداوند مى‏ترسید ولى با توجه به این‏نظریه، این باور به وجود آمد که نگه‏دارى‏ذهنى، که خداوند از آن آگاه است، در دادگاه‏مى‏تواند مجوز شهادت دروغ شود. بنابراین،دزد مى‏توانست ادعا کند که چیزى ندزدیده‏است ولى در ذهن خود اضافه کند: «از وقتى که‏دستگیر شده‏ام‏» و یا «از امپراطور چنین چیزى‏ندزدیده‏ام‏». پاسکال در کتاب خود بنام‏« Provincial letters »این نوع سوء استفاده را به‏استهزا مى‏گیرد. (5)
کانت نظریه «نگه‏دارى ذهنى‏» و نیزتوصیفهایى از دروغگویى، مانند «افرادمحدودى هستند که حقیقت‏بدانها مدیون‏است‏»، را رد مى‏کند. وى تاکید مى‏کند که‏«صدق از حقوق فرد بر خویشتن است‏». کانت‏دروغ را چنین تعریف مى‏کند: «گفتن تعمدى‏جمله‏اى نادرست‏به دیگرى‏»، همچنان که ازنظر وى راستگویى وظیفه‏اى است که در هیچ‏شرایطى ملغى نمى‏شود; زیرا دروغگویى لطمه‏زدن به آبروى خویشتن است. کانت دروغ گفتن‏را، حتى در مواقعى که تنها راه گریز قربانى ازدست قاتل توسل به دروغ باشد، مردود اعلام‏کرده است. در این مورد، انسان با گفتن حقیقت‏مسؤول قتل نیست و مورد شماتت قرارنمى‏گیرد، اما اگر دروغ بگوید مسؤول تمام‏پیامدهاى آن براى قربانى و دیگران است، گرچه پیامدها عمدى نباشند.
ازنظرکانت، حتى‏اگرانسان اجبارا دروغ‏بگوید مقصر است; زیرا علیه وظیفه عمومى‏مرتکب خطا شده است. «وى استدلال مى‏کندکه دروغگویى موجب بى‏اعتبار شدن سخن‏شده و تمام حقوق مبتنى بر قرارداد را باطل وضعیف مى‏کند و به بشریت زیان مى‏رساند; زیرادروغ همیشه به دیگرى ضرر مى‏زند. حتى اگربراى فرد خاطى مضر نباشد، دست‏کم، به حال‏بشریت مضر است; چون منبع قانون را تباه‏مى‏کند.» (6)
با وجود استثنا، به ندرت فیلسوف یامتکلمى مطلق‏گرایى کانت را امضا کرده است.حتى طرفداران کانت‏براى تضاد بین حقوق ووظایف، در مواردى، دروغ گفتن را جایزشمرده‏اند. چنان که متذکر شدیم، قانون کلى‏لازم الرعایه این نیست که همیشه راست‏بگوییم،چنان که کانت فکر مى‏کرد، بلکه همیشه بایدراست‏بگوییم تا با چنین کارى حقوق و وظایف‏دیگر نقض نشود، مانند وظیفه حفظ بى‏گناه ازضرر. دروغ گفتن براى نجات فرد از دست‏قاتل تخلف از این وظیفه کلى نیست; زیراوظیفه در مواردى که در آن قتل محتمل است‏کاربردى ندارد.آن دسته از طرفداران کانت، که‏مخالف مطلق‏گرایى کانت هستند،اظهار مى‏کنندکه اطاعت‏برده‏وار از این قانون بیش از موارداستثنایى، که کانت‏با آن مخالف است، حیثیت‏بشرى را تهدید مى‏کند.
در زمینه دروغگویى، نظریه افراطى‏مخالف با مطلق‏گرایى کانت نگرش سودگرایان‏به این امر است. ازنظر مکتب سودگرایى،دروغگویى، جداى از سود و یا ضرر آن، به‏خودى خود خنثى است. در هر موقعیتى،بهترین کار آن است که حداکثر سود نصیب‏بیشتر مردم شود، اعم از اینکه فریبى در آن‏باشد یا صداقتى. به هرحال، طرفداران‏سودگرایى با حساسیت‏بدین مطلب مى‏پردازندکه دروغگویى نمى‏تواند، فى حدنفسه، موردبررسى قرار گیرد; زیرا همیشه جزئى از نتایج‏است و به طور کلى، این نتایج‏براى دروغگویى‏عموما منفى هستند; چون اگر چه دروغ نهادنظامهاى قراردادى را کاملا از بین نمى‏برد ولى‏اعتماد اجتماعى را خدشه‏دار مى‏کند. بنابراین، وقتى انسان نتایج و مصادیق دروغگویى و یاراستگویى را مى‏سنجد سودگرایان اظهارمى‏کنند که باید به یک پیش‏فرض ابتدایى بر ضددروغگویى قایل شد. (7) سودگرایان خبره ادعامى‏کنند که مى‏توانند اعتراضات طرفداران کانت‏را نسبت‏به دروغگویى از طریق کشف و بیان‏نتایج مخفى و منفى دروغ توجیه کنند.
سودگرایان براى توجیه تئورى خود غالبا به‏«دروغهاى سفید»، دروغهاى بى‏اهمیتى که به‏کسى زیان نمى‏رساند، استناد مى‏کنند. این‏دروغها آنقدر بى‏اهمیت هستند که هزینه‏بررسى و ارزیابى احتمالى آنها از ضررهاى‏ناچیز احتمالى خود آنها بیشتر است. به علاوه،دروغهاى سفید غالبا مفید و مورد تایید اصل‏سودمندى است. به عنوان مثال، اگر میزبان‏زحمت زیادى براى تهیه غذا متقبل شده باشد واین غذا مورد پسند میهمان نباشد بیان اینکه‏«چقدر غذا لذیذ است!» براى میهمان بى‏ضرراست‏یا ضرر ناچیزى به دنبال دارد، در حالى‏که اجتناب از گفتن این دروغ احساسات میزبان‏را جریحه‏دار مى‏کند; زیرا بى‏ضرر بودن دروغ‏سفید عرفا و عملا تایید شده و بر اساس‏سودگرایى، آسان‏تر از اصول کانت قابل توجیه‏است. سودگرایان ادعا مى‏کنند که گفتن دروغ‏سفید و از نظر اخلاقى آن را بى‏اهمیت تلقى‏کردن گواه صدق سودگرایى است.
مى‏توان بر علیه سودگرایان که دروغ سفیدرا بى‏اهمیت تلقى مى‏کنند دلایلى چند اقامه کرد:اولا، این استدلالها لغزنده و شیب‏دار (8) هستند ودر میان انواع فریبهایى که به عنوان دروغ سفیدبه حساب مى‏آورند مواردى پیش پاافتاده وجوددارد، مانند وقتى که کسى در جواب احوالپرسى‏مى‏گوید: خوبم، در حالى که واقعا سردرد داردو یا دادن دارو به کسانى که نگران سلامتى‏خویش هستند، در حالى که تجویز دارو توسطپزشکان، که غالبا به عنوان دروغ سفید تلقى‏مى‏شود، شاید، از نظر روانى، موجب وابستگى‏بیمار به دارو نیز بشود و خطر پى‏بردن مریض‏به فریب را نیز به دنبال داشته باشد که در نتیجه،موجب بى‏اعتمادى وى به پزشک مى‏شود.
سودگرایان، با توجیه دروغهاى سفید،زمینه پذیرش فریبهاى مضر را فراهم مى‏کنند.سودگرا ممکن است ادعا کند که تئورى وى‏دقیق طراحى شده و ارزیابى صحیحى ارائه‏مى‏دهد، اما معترض اصرار بورزد که مهم نیست‏که سودگرایان در ارزیابى تئوریکى چنین‏مواردى چقدر موفق هستند، در عمل از این‏تئورى سوء استفاده شده و مردم براى توجیه‏فریبهاى مضر به اصل سودمندى تمسک‏مى‏کنند. به نظر مى‏رسد که، براى رفع این‏اشکال، سودگرا باید نظریه خود را قانونمندکند. (9) اما متقابلا سودگرا اظهار مى‏کند که منع‏کلى دروغگویى منجر به منع دروغهاى واقعامفید نیز مى‏شود.
اشکال دومى که به سودگرایان وارد است‏این که آنها، به جاى توجه به عمل، بر مواردخاصى تکیه مى‏کنند که این تکیه موجب غفلت‏از زیانهاى فزاینده گردیده است و بالقوه موجب‏ازدیاد اعمال فریبکارانه مى‏شود. گرچه‏گاهى‏تجویز دارو بر اساس اصل سودمندى قابل‏توجیه است، اما با عمومیت‏یافتن آن، شرافت‏حرفه پزشکى از بین مى‏رود. سودگرا، براى‏مواجهه با این مشکل نیز، به برخى از اشکال‏سودگرایى قانونمند تمسک مى‏جوید. اصل‏سودمندى ممکن است، به جاى موارد خاص،در عمل قابل اطلاق باشد.
سیسلاباک (که این مقاله عمدتا مرهون‏آثاروى مى‏باشد)، یکى‏ازمهمترین‏نویسندگان‏معاصر، درباره فریب چنین مى‏گوید:
«همان‏گونه که دروغ گفتن در مورد در خطربودن جان یک انسان نشان‏دهنده غیر قابل‏انعطاف بودن بیش از حد تحلیل کانت است،دروغ سفید نیز شاهد ناکافى بودن ارزیابى‏سطحى سودگرایان است. این انتقاد اساس‏سودگرایى را مورد حمله قرار نداده; زیرااهمیت‏بررسى نتایج را رد نمى‏کند، بلکه بیانگراین امر است که سودگرایان اغلب در برداشت‏عجولانه خود نسبت‏به بى‏ضرر بودن دروغهاى‏سفید همه عوامل لازم را مورد توجه قرارنمى‏دهند. آنها اغلب به موارد عملى فریب وروشهاى تکثیر و تقویت آن توسط موارد دیگرعنایتى ندارند و بیشتر به موردى خاص و ازدیدگاه فرد دروغگو توجه دارند.» (10)
باک به بررسى ضررهاى پنهان تجویز داروو نوشتن توصیه‏نامه‏هاى مطنطن مى‏پردازد. وى‏نتیجه‏گیرى مى‏کند که اکثر دروغهاى به ظاهرسفید، دست کم، غیرضرورى و اغلب آنها قطعاو یا به احتمال زیاد مضر مى‏باشند. باک‏مى‏پذیرد که اگر بخواهیم احساسات کسى رابدون دلیل جریحه‏دار نکنیم از تعارفات وعذرخواهیهاى بالطبع فریبنده گریزى نیست وافراد گرفتار تجویز دارو و تمجیدهاى مطنطن‏گزینه بهترى ندارند. اما وى بر اندک بودن این‏موارد اصرار مى‏ورزد:
«بى‏شک، اکثر ما، بیش از هر نوع فریب‏دیگر، با دروغهاى سفید سروکار داریم. هرچه‏توجه‏بیشترى به انواع دروغهاى سفید مبذول‏داشته‏ودرحذف آنهااز کلام خود موفق شویم،به همان نسبت، نیاز به توسل بدانها تقلیل‏خواهدیافت. اگر بتوانیم به دیگران بفهمانیم که‏به دروغهاى سفید آنها احتیاج نداریم از مسائل‏بغرنج و بى‏مورد بى‏شمارى اجتناب خواهدشد.» (11)
قابلیت توجیه اخلاقى دروغ در حال‏اضطرار نشانه شکست مطلق‏گرایى کانت است ونیاز به محدودساختن دروغهاى سفید عدم‏کارایى سودگرایى را نشان مى‏دهد. نوع دیگردروغ که از تعهداتى ویژه ناشى مى‏شودبخصوص به بعضى از طرفداران کانت،که ضدمطلق‏گرایى هستند، مربوط مى‏گردد. پزشکان،کشیشها، روزنامه‏نگاران و روان‏شناسان همه‏روابط ویژه‏اى دارند که ناگزیرند مطالب‏مراجعان خود را افشا نکنند. غالبا به نظرمى‏رسد که براى حفظ راز در روابط شغلى،باید دروغ گفت. سودگراى سطحى‏نگر به‏تعهدات خاص توجه ندارد و معیار وى درحفظ و یا افشاى راز فقط اصل سودمندى است.
از سوى دیگر، بر اساس نظر طرفداران‏کانت، «وظیفه‏» مهمترین نقش را دارد، بویژه‏وظایف شغلى که بسیار مهم است. وقتى‏ناچاریم براى حفظ راز مراجعه کننده دروغ‏بگوییم بین وظایف تزاحم پیش مى‏آید. روش‏روشنى‏براى‏تقدم وتاخر راستگویى ورازدارى‏وجود ندارد. ممکن است افشاى راز ماننددروغگویى مهم و یا کم اهمیت‏باشد. در هر دومورد، نقص در انجام وظیفه به نهادهاى جامعه‏آسیب مى‏رساند. هیچ تئورى اخلاقى نمى‏تواندراه حل ساده‏اى براى این تزاحم ارائه نماید.گفتگو درباره تئوریهاى اخلاقى فقط تا آنجامفید است که حساسیت فرد را نسبت‏به معناى‏اخلاق عملى افزایش دهد.
دروغهاى مقامات دولتى از مهمترین انواع‏فریبها هستند که با آن موجه‏ایم. این دروغهاچنین توجیه مى‏شوند که براى رفاه و نفع عموم‏ضرورى‏اند. بنابراین، اصل سودمندى به سادگى‏قابل توجیه است. حتى از نظر افلاطون، که براى‏حقیقت ارزش والایى قایل بود، دروغى که‏براى کشور گفته مى‏شود شریف است: «اگر کسى‏بتواند دروغ بگوید این حکام شهر هستند که‏مى‏توانند بنا به مصلحت و براى تامین منافع‏کشور به شهروندان و دشمنان به دلیل انگیزه نوع‏دوستى نهفته در این‏گونه‏دروغ، افلاطون آن را شریف، (gennaion) نامیده است که همچنین منعکس‏کننده باوربرترى حکام نسبت‏به رعایا مى‏باشد. از نظرآنها، بسیارى از اوقات فریب خوردگانشان‏قضاوت مناسب و عکس‏العمل درستى در قبال‏حقایق نشان نمى‏دهند.
دروغ شریف غالبا با خودفریبى همراه‏است. به عنوان مثال، وقتى حاکم براى حفظقدرت خویش دروغ مى‏گوید، با این توجیه که‏خدف وى از مقام قدرت براى کشور مضراست، در اثر اغواى قدرت، در واقع خود رافریب داده است. گاهى چنین استدلال مى‏شودکه براى اداره امور سیاسى، دروغ گفتن ضرورى‏است و هیچ دولتى، به طور کامل، از آن اجتناب‏نمى‏کند. حتى در صورت پذیرفتن این مطلب،اختلاف بسیارى بین جوامع گوناگون در نوع وکثرت فریب و نیز در بین افراد یک دولت‏واحد و بین دولتهایى که متعاقبا در یک کشوربر سر کار مى‏آیند، وجود دارد.
فراگیر بودن فریب در سیاست نیاز به یافتن‏ابزارى براى بالا بردن استاندارد صداقت راتقلیل نمى‏دهد. گفته مى‏شود که استانداردهاى‏اخلاقى کارایى دولت را ضعیف مى‏کند. بنا به‏دلایلى، عدم انتقاد مبتنى بر روابط صادقانه بین‏دولت و ملت‏به طور عمیقترى دولت را ضعیف‏خواهد کرد. به دنبال افشاى فریبهاى اعمال شده‏توسط نیکسون، رئیس جمهور آمریکا، طبق‏نظرسنجیها، 69 درصد مردم آمریکا معتقدبودند که رهبران سیاسى مداوما به آنها دروغ‏گفته‏اند. عمدتا بى‏علاقگى گسترده مردم آمریکانسبت‏به مسائل سیاسى معلول عدم اعتماد آنهابه مقامات دولتى است.
باک اظهار مى‏دارد که حتى در مواردموجهى که دولت‏به منظور جلوگیرى از احتکارو بورس‏بازى، به‏طور آشکارا، دروغ مى‏گوید،بررسى دقیق عواقب سیاست توام با دروغ به‏یک ارزیابى مجدد خواهد انجامید. همین که‏موارد موجه شناسایى شد، موارد دیگر با مواردمجاز یکى دانسته شده و نیز انواع مواردى هم‏که در آن دروغ مجاز شمرده مى‏شود، مانندقارچ، زیاد مى‏شود. وقتى دروغى گفته شد براى‏پوشاندن آن فرد مجبور است‏باز هم دروغ‏بگوید و همین‏طور دروغ دوم، دروغ سوم رامى‏طلبد و ممکن است تعداد آنها از کنترل‏خارج شود. هر چه دولت‏بیشتر فریب بدهد،چه مستقیم و از طریق دادگاه‏ها و مطبوعات وچه غیر مستقیم و به وسیله حرفها و تناقض بین‏اظهارات دولت و حوادث جارى، فریبها بیشترآشکار مى‏شوند. هرچه فریبها بیشتر آشکارشود اعتماد به دولت کمتر مى‏شود.
بحثهاى باک علیه دروغهاى شریف براساس نتیجه‏گرایى (13) است. وى اظهار مى‏داردکه این‏گونه دروغها باید حتى‏المقدور محدودشود. دلایل توجیه آن به سبب نتایج مضر واغلب درک نشده‏اش ناموفق بوده است. وى‏همچنین استدلالهایى دروغ دارد که بر اساس‏نظریات طرفداران کانت مى‏باشد; مثلا،مى‏گوید: دروغ گفتن به مردم بر خلاف حقوق‏آنهاست; زیرا در حکومت‏بر مردم رضایت‏آنها شرط است. همچنین، با این تصور که آنهانمى‏توانند بر اساس اطلاعات صحیح قضاوت‏درستى داشته باشند، حیثیت آنها لکه‏دارمى‏شود و دروغهاى دولت، چون حالت‏اجبارى دارد، آزادى مردم را محدود مى‏کند.
باک در صفحات پایانى بررسى خود اظهارمى‏دارد که چون از گذشته ساختار دروغ وتوجیهات ممکن مورد توجه قرار گرفته مطالعه‏نظریات سنتى در این باره ضرورى است:
«ما باید از نظریات سنتى استفاده کنیم. به‏عنوان مثال، باید ببینیم چرا عملا این‏گونه تلقى‏شده که دروغ، با برنامه قبلى، بدتر از دروغ،بدون طرح قبلى، است. همچنین تحریک‏دیگران به دروغگویى (به وسیله تعلیم‏فریبکارى در خانواده، محیط کار یا مدرسه) ازخود دروغ گفتن بدتر است. دروغ گفتن به‏کسانى که حق دارند اطلاعات صحیح داشته‏باشند، در مقایسه با دیگران، یا دروغ گفتن به‏کسانى که در امور مهم به ما اعتماد کرده‏اند ازدروغ گفتن به دشمن بدتر است. اکنون منابع‏جدیدى در اختیار ماست: اطلاعات و روشهایى‏که به وسیله آنها مى‏توانیم نظر دقیق‏تر وسنجیده‏ترى درباره مفید و مضر بودن نتایج‏دروغ ارائه نماییم. امروزه منابع بیشترى پیرامون‏چگونگى مکانیسم سودگیرى و دلیل‏تراشى دردسترس ماست. بالاخره آنکه، ما بر خلاف‏اندیشمندان، که تنها به مسائل پیش پاافتاده‏دسترسى داشتند، در استناد به اعمال فریبکارانه‏شواهد بسیارى در اختیار داریم. (14)
با وجود آنکه باک اهمیت نظرات سنتى رامى‏پذیرد، به زمینه تئوریکى مساله، که نظریات‏سنتى یونانى، یهودى، مسیحى و اسلامى براساس آن به بررسى پرداخته‏اند، عنایت اندکى‏مبذول داشته است. همان گونه که در آغاز این‏مقاله در بحث از آثار سنتى - اسلامى پیرامون‏دروغ اشاره گردید، از نظر مسلمانان دروغ‏گناهى است که با فضیلت صدق ناسازگار است.با در نظر گرفتن این نکته، مى‏توانیم به سؤالات‏باک راحت‏تر پاسخ دهیم. به عنوان مثال، وى‏سؤال مى‏کند که چرا دروغ با برنامه قبلى ازدروغ بالبداهه بدتر است؟ از دیدگاه سنتى، کسى‏که با برنامه قبلى دروغ مى‏گوید از حیث صفات‏اخلاقى ضعیف‏تر مى‏باشد. تعلیم دروغگویى ازخود آن بدتر است; زیرا با تعلیم دروغ به‏صفات متعلم شکل مى‏دهیم. دروغ گفتن به‏هموطن از دروغ گفتن به دشمن بدتر است; زیرافضیلت در متن ارتباطات، آداب و رسوم ونهادهاى یک جامعه وجود دارد. این ارتباطات‏در میان یک مت‏بسیار قوى و در میان دشمنان‏آنها، که ارزشهاى متضاد دارند، بسیار ضعیف‏است.
در دیدگاه ارسطویى، اخلاق بر پایه آداب‏و رسوم و نهادهاى یک جامعه استوار است.رسوم و نهادها خود بر حسب تکامل و سعادت‏فرد و جامعه ارزیابى مى‏شوند. بسیارى ازاستدلالهاى باک علیه دروغگویى متناسب بااخلاق ارسطویى است; زیرا وى نیز مانندارسطو به رسوم اجتماعى و چگونگى تضعیف‏آن به وسیله دروغ تکیه مى‏کند. به عنوان نمونه‏استدلال وى علیه دروغهاى پدرانه بر این مساله‏مبتنى است که دروغ روابط والدین و فرزند رابا ترویج‏بى‏اعتمادى و بدگمانى و سایر اشکال‏نادرستى، تضعیف مى‏کند. بنابراین، براى‏شکوفایى نهاد خانواده باید به پرورش فضیلت‏صدق پرداخت. این استدلال دروغ پدرانه رامطلقا ممنوع نمى‏کند، گرچه در منع آن ازنتیجه‏گرایى سطحى‏نگر سخت‏گیرتر است; چون‏به جاى اعمال و قواعد خاص، به عادات، رسوم‏و نهادها در بافت اجتماع نظر دارد.
از دیدگاه مذهبى، صدق و کذب شدیدا به‏فضیلت و رذیلت مخصوص مذهبى مربوط‏اند.اولین بار، ابلیس به آدم‏علیه السلام دروغ گفت.خداوند حقیت را خلق و آن را به‏پیامبرانش‏علیهم السلام وحى نمود. انسانهاى شرورصدق را تحریف و رسولان الهى را انکارمى‏کنند. بنابراین، انکار حقیقت، دروغگویى وطرد رسولان الهى ارتباط نزدیکى باهم دارند.دروغگویى انعکاس عدم خضوع در برابر اوامرالهى است. دروغگو چنین تصور مى‏کند که‏تحریف وى از حقیقتى که خدا آفریده بهتراست. حتى گفتن «دروغ شریف‏» مستلزم آن‏است که به خطا تصور کند که مى‏تواند گفته‏اش‏را پیش‏بینى نماید و این خود نوعى کبر است.کسى که واقعا تقواى الهى داشته باشد حتى درگفتن دروغهاى سفید احتیاط مى‏کند; زیرا دروغ‏علامت‏بى‏حرمتى نسبت‏به حقیقت است. فرد باایمان به ندرت و فقط در صورت اضطرار،مانند دفاع از عقیده یا اصلاح ذات‏البین، دروغ‏مى‏گوید. مؤمن در پى خلوص است و فریب‏نوعى آلودگى است و کسى که نسبت‏به دیگران‏صادقانه عمل نکند در صداقت‏با خود دچارمشکل خواهد شد.
وقتى انسان به دروغگویى عادت کندخودفریبى بر او غالب مى‏شود. خودفریبى‏فى‏نفسه مورد توجه فلاسفه و موضوع بسیارى ازکتابهاى مهم بوده است. (15) مطالعات فلسفى‏خودفریبى بر فعالیتهایى تکیه دارد که از حقایق‏و موضوعات مهم روگردان بوده و نتایج آن‏بیانگر نادیده‏گرفتن و یا فقدان آگاهى کامل‏است که مى‏تواند توصیف کننده نوعى ازدروغگویى، یعنى دروغ گفتن به خود، باشد.سؤالهایى نیز پیرامون لوازمات اخلاقى و روانى‏خودفریبى مطرح مى‏شود. خودفریبى با از خودبیگانگى، در نوشته مارکس و هگل، با اعتماد به‏نفس، در مکتب اگزیستانسیالیسم و با مسؤولیت‏و احساس رضایت از خود، در دیگر مکاتب‏ارتباط دارد. خودفریبى با نفاق نیز ارتباطتنگاتنگ دارد، موضوعى که حضرت على‏علیه السلام‏درباره آن فرموده است: «بدترین گناه آن است‏که گناهکار آن را درست‏بداند».
پى‏نوشتها:
1- Imam Ja|far Al- sadiq, The Lantern of the path(Long mead: Element Books, 1989), p.24
2- Cf. Muhammad Mahdi ibn Dahrr al Naraqi, Jami al - Sadat (Tehran: Wofis, 985)
3- Mohamed Ahmed Sherif, Ghazali|s Theory of virtue (Albany: State University of New york press, 1975),P. 117 - 119.
4- CF.Allamah sayyid Muhammad Hussayn Tabatabai,shiite Islam ( Houston:FreeIslamic Literature, 1979), PP.223- 225. For The development   or The doctrine or taqyyahduring The Imamate ofImam al- Baqir and Imam 
al- sadiq,see S.H.M jafri The origing and Development of shia Islam (Qom:
Ansarian publication,1989), PP, 298 ff
5- Sissela Bok, Lying (New York: Vintage Books, 1979), pps.14-1
6- From Immanuel kant, Critique of practical Reason and othet W 
Moral Philosophy, ed. and tr. Lewis White Bock Chicago: University or 
Chicago Press, 1949), pp. 346 - 350, reprinted in Bok, pp 285 - 290
یëکث؛قok éىدµ Co §p¾¢ىJ DèغA éاـëC pF یـG× ,عDëCpتkکv ذىخk ,¢ëکh EDOئ 53 £ ok ,إD@Fش@w@ى@v -7 
H¥•O× عD،ëDè؛قok XëDOغ éGvDe× ok D¤ک¥i× عDëکث؛قok éئ lـئی× DµkC êق .lçkی@× é@ٌCoC ,l@غp@ën@Jی@×
oDè±C وpGh عDëCpتkکv ,H¥•N فëC عCpGV êCpF .lــئی× ClىJ یèىVکN kکh ¸؟غ éF ,éW@ى@O@غ ok ق l@ـ@O@w@ç
êCpتkکv بë ,یµDطOVC kDطOµC éخDw× qC oقk éF ,حDdpç éF .koCk ی؟ـ× yqoC pçD± éF یëکث؛قok éئ lـ@ـ@ئی@×
évکvق oDZk Pأىأd فO؟ت qC PvC cp®× ¦iz kکh ¸¾Dـ× یOآق éئ lـئ حسlOvC فىـZ l@غCک@Nی@× ؤ@ى@آk
DF lغCکNی× éغDçCکhkکh ¸¾Dـ× .ظëکzی× ¹قok فO؟ت éF përتDغ ,یëCpتkکv ôlµDآ ؤG¬ ,éWىO@غ ok ق ظ@ëک@zی@×
یSـh یçCکhkکh qC یzDغ H¥•N xJ .lـئ P؟خDi× یëCpتkکv DF ¹قok Dë ق ظىëکثFPvCo éا@ـ@ëC kD@è@ـ@،@ى@J
.lـçlF ی؟ـ× yqoC ¹قok éF lëDF وpGh عDëCpتkکv éئ kکzیطغ p×C فëC ذىخk ق lzDFی×
é®خD»× Dë عDçpF یµکغ êCpF یأ®ـ× cش®¤C -8
êCpF ق koClغ ظىأOw× yقo یٌrV ذ•¾ عlىWـv êCpF éئ PvC یëCpتkکv یµکغ !lـط@غک@غD@آ ی@ëCp@تkک@v -9 
.kکzی× ذvکO× عکغDآ éF oDئ êlF Dë یFکh یFDëqoC
10- Bok,OP.cit 63 - 64
11- Bok.OP.cit 76
Republic ق 389b ق cited in bok ق
Co oDئ êoCnتyqoC oD@ى@•@× é@ئ P@vC (deontotogists) ,PغDئ عCoCl¾p¬ ذFDأ× وDتlëk یëCpتéWىOغ -13 
.lـغCkی× ,یدئ عکغDآ ؤG¬ ,é؟ى±ق Co oDئ ق yqoC oDى•× PغDئ عCoCl¾p¬ .lـغCkی× oDئ عA qC ذ¤DdXëDO
14- Bok, pp . 262 - 263
15- E.g. Herbert Fingarette, selt-Deception (London; humanities 
1967); Mike w. Martin, self-Deception and Morality (Lawrence: university 
press of Kansas, 1986);mike W.Martin, ed., self - Deception and self - 
Under standing (lawrence; University) Press of Kansas, 1985); Brain P. 
Mclaughin and Amelie Rorty eds., Perspectives on Self - Deception (
Berkeley: University of California Press, 1988); LIOYA H. Steffen, self 
Deception andThe Common Life (New York: peter lang, 1986).
16-Nahj al-Balagha,saying number 348.

تبلیغات