آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

دفتر سرشماری و آمار امریکا اعلام کرد که طبق آمار موجود، در سال 1372، %27 از کل کودکان و نوجوانان زیر 18سال امریکا در فقدان یکی از والدین خود زندگی می‌کنند و کانون خانوادگی در آن از هم گسسته است. در سال 1349صرفاً %12 از کودکان و نوجوانان امریکایی در چنین شرایطی زندگی می‌کرده‌اند. (روزنامه جمهوری اسلامی، 12مرداد 1373، ص5)
نظم نوین جهانی از نوع امریکایی‌اش، چیزی غیر از این نیست. آمار فوق نشان می‌دهد که در سال 1349 از هر صد کودک و نوجوان امریکایی، 12 نفر، طعم تلخ طلاق و جدایی پدر و مادر و از هم پاشیدگی کانون گرم خانواده خود را چشیده‌اند و شب، بدون پدر و یا مادر، بر بستر خفته‌اند و در 23 سال بعد، این رقم، %15رشد داشته است؛ یعنی از هر صد کودک و نوجوان امریکایی، 27نفر شاهد جدایی پدر و مادر خود بوده‌اند و شب را با کابوس نزاع و جدال والدین، به صبح رسانده‌اند.
بد نیست بدانید که در همین گزارش آمده است: در سال 1372، تعداد 3/5میلیون خانواده، در امریکا وجود داشته است که در آن، یک زن و مرد غیر متأهل، به طور نامشروع، با یکدیگر زندگی می‌کرده‌اند!
آیا هیچ فکر کرده‌اید که این تعداد پیوند نامشروع، چه تعداد فرزند نامشروع تحویل جامعه امریکا داده و می‌دهد و این فرزندان، وقتی که به سنین نوجوانی و جوانی و بالاتر برسند، چگونه انسانی از آب درمی‌آیند؟
پیش‌تر گفته‌ایم که از اصول کلیدی فرهنگ تهاجم، شکستن حریم‌ها، گسستن پیوندها، بی‌رنگ کردن قداست‌ها، درهم شکستن حرمت‌ها و ارزش‌های اخلاقی، دینی و ملی ماست و نیز اشاره کردیم که از عناصر مهم فرهنگ تهاجم، ترویج شهوات به معنای عام آن و به ویژه، شهوات جنسی، در میان نسل جوان است. شما از آمار فوق می‌توانید ثمرات این استراتژی فرهنگی غرب را ببینید و بدانید که ما نیز هرچه بیش‌تر و پیش‌تر از این فرهنگ و تمدن و از این نظم نوین! استقبال کنیم و برای آن، آغوش بگشاییم، زودتر به چنین ثمراتی دست می‌یابیم و سریع‌تر فرهیخته و متمدن! می‌شویم و پیش‌تر »دروازه‌های تمدن بزرگ!" را بالعیان مشاهده می‌کنیم.
آنان که در دیار ما دل برای لیبرالیسم می‌سوزانند، آنان که در هر کوی و برزن فریاد "وا آزادی" دارند، روشن‌فکرانی که از یک سو در صحنه مطبوعات، در حمایت از آزادی و آزادیخواهی قلم می‌فرسایند و از سوی دیگر، گاه در پای منقل، چنان مست و لایعقل می‌شوند که جز به دامن نمی‌اندیشند، برای جوانان این آب و خاک و برای نسل بسیجی که به حق فرزندان امام راحل‌اند چه ارمغانی بهتر از آنچه لیبرالیسم غربی برای نوجوانان و جوانان امریکایی عرضه کرده است، دارند؟
قلمزنانی که یکجا و یکسره، دل به علم، تمدن و فرهنگ غرب باخته‌اند، هیچ می‌دانند که با شعار "دین برای انسان و نه انسان برای دین!" مروج فرهنگ شهوانیت‌اند و هیچ اندیشه کرده‌اند که این، جز اومانیسم از نوع اروپایی و پراگماتیسم از نوع امریکایی‌اش نیست؟
شهوات و تمایلات و از جمله، تمایل جنسی، از دیدگاه ما ابزار تکامل انسانند، نه هدف زندگی؛ اما در تفکّر لائیک و در اندیشه ماتریالیسم، التذاذ، خود هدف از حیات است و منطقا هم هدف، جز این نمی‌تواند باشد. ببینید که تفاوت از کجاست تا به کجا؟ حال چگونه می‌توان انتظار داشت که اسلام، همه عناصر فرهنگ و مبانی توسعه اروپایی را برتابد و چگونه می‌توان منطقا از "همه دینی" دفاع کرد؟ روشن‌فکرانی که گاه، در عناصر دین، قبضی صورت می‌دهند و گاه، بسطی می‌افکنند، آیا می‌خواهند بین خدامحوری دینی و انسان محوری غربی، پلی بزنند؟ به نظر ما غیر از این، هدفی در کار نیست و این، پنداری خام و اندیشه‌ای است نااستوار.

تبلیغات