تفاوت روانى نژادها
آرشیو
چکیده
متن
مورد بحث در روانشناسى، موضوعروانشناسى اختلافى است که خود به سه مساله مهم مى پردازد:تفاوتهاى فردى; تفاوت روانى زن و مرد وتفاوت روانى نژادها.دراین مقاله در پى آنیم که با بررسى و ارائه تحقیقات و نظریاتدر باب تفاوت روانى نژادها،که خود معرکه آراى فراوانى درروانشناسى است،به طرح نظریه نهایى در این زمینه بپردازیم.براى بررسى عمیق موضوع، ابتدا دیدگاه روانشناسى در بابتفاوت روانى نژادها و سپس دیدگاه اسلام در این موضوع، بهطور مقایسهاى مطرح خواهد شد.
تذکر این نکته ضرورى است، شهرتى که نژاد گرایان به دستآوردهاند، بیشتر به علتخشونت و ستمى است که نازیها درجنگ جهانى دوم، تحت همین عنوان، بدان دست زدند. نابودکردن میلیونها نفر یهودى، به عنوان نمایندگان یک نژاد، به دستهیتلر و همفکرانش، زمینه مساعدى را براى طرح این بحثبهوجود آورد. مساله سیاهان آمریکا، تبعیض نژادى در آفریقاىجنوبى (آپارتاید)، وضع یهودیان در شوروى سابق، روابط یهودیان و عربهاى خاورمیانه، نئونازیهاى امروزى در آلمان،برخورد دوگانه و نژاد پرستانه سازمان ملل در فاجعه نسلکشىدر بوسنى هرزگوین، بى تفاوتى این سازمان و دیگر مجامعجهانى نسبتبه تجاوزات اسرائیل نژادپرست و مسائلى از ایندست، امروز جایگاه خود را بیش از پیش باز یافته و زمینه طرحاین مباحث را مطرح ساخته است.
مفهوم نژاد
در فرهنگ «لاروس» آمدهاست که حزب یانظریه طرفدارانبرترى نژاد را نژادگرایى گویند و در فرهنگ زبان فرانسه،اثر «پلروبر» نژادگرایى به عنوان یکى از مشتقات واژه نژاد آمده وآن را بدین گونه تعریف مىکند: «نژادگرایى، ایدئولوژیى است کهبرترى یک گروه را نسبتبه دیگر نژادها پذیرفته و چنین توصیهمىکند که حتى در درون یک کشور، این گروهها از یکدیگرمتمایز مىشوند."تفکیک نژادى"» (1) و (2)
بسیارى ازمردم شناسان اینتعریف رابراى نژادارائه مىدهند:«نژاد قسمتى از نوع بشر است که اعضاى آن را داشتن ترکیباتىمشابه از خصایص عضوى مربوط به وارثت مشترک، از یکدیگرمتمایز مىسازد». (3) علماى علم وراثت، تعریف مذکور را به گونهدیگرى مطرح مىکنند وبهجاىاینکهدرباره خصایص بدنى قابلمشاهده، پافشارى کنند،به پایه ارثى تفاوتهاى میان ملل، اهمیتمىدهند،بهگونهاىکه «دبزهانسکى»گفتهاست: «واحدهاىاساسىاختلاف نژادى جمعیتها، ژنهامىباشند،نه ترکیباتى از خصایصىکه عموما در ذهن اشخاص، منشا تمایز نژادى مىشوند.» (4)
در این میان، دانشمندى به نام «کروگمن» این دو تعریف راترکیب کرده، مىگوید: «نژاد، گروهى فرعى، مرکب از ملل استکه داراى ترکیبى از خصایص بدنى هستند که منشا ارثى دارند. بهمدد این ترکیب، مىتوان گروهى را از گروههاى دیگر نوع بشر،متمایز ساخت. هرگاه شرایطى که در آغاز پیدایش این ترکیب،وجود داشته، نسبتا بدون تغییر باقى بمانند، این ترکیب از طریقارث به اعقاب منتقل مىشود.» (5) بنابراین، نژاد، چون اصلا بهاختلاط یا ترکیبى از خصایص بدنى که منشا ارثى دارند تعریفشدهاست، به کار بردن تعابیر نژادى در مورد گروههایى که چنینخصیصهاى را نداشته باشند از نظر علمى، پذیرفتنى نیست.
اختلاط مفهوم نژاد با ملت و زبان
باید توجه داشت که در عمل، بسیار پیش مىآید که مفاهیم نژادو ملت و نیز مفاهیم نژاد و زبان را با یکدیگر اشتباه مىگیرند.
در واقع، هیچ ملتى نیست که صفات بدنى و ارثى آن، بهقدرى متجانس باشد که بتوان آن را از لحاظ نژادى، خالصدانست. در تایید این مطلب مىتوان گفته «دیکسون» را یادآورشد که در آلمان، تحقیقات مردم شناسى را متوقف ساختند زیرانتیجه آنها، افراد فراوانى را نشان مىداد که بانژاد ژرمن مورد ادعا،مطابقت نداشتند. (6) همانطور که «رتزیوس» (Retzius,G.) چندىپیش، خاطرنشان ساختهبود که حتى میان سوئدىهایى کهایشان را نمایندگان خالص نوع شمالى یا شمال اروپایىشمردهاند، آن چنان تفاوت، بارز است که تنها گروه کوچکى ازآنان واقعا ترکیبى از صفات بدنى، که معمولا آن را شمالىمىدانند درخود دارند. (7) این وضعیت، در ملل دیگر اروپایى، ازاینهم عیانتر است.
بیشترین سوءاستفادهاى که از کلمه نژاد شدهاست، در بارهنژاد آریایىاست.ایناسم،بیش از هر اسم دیگر، داراى معناىسیاسى است که مدتىاساس قوه مقننهآلمان محسوب مىشد.اولین کسى که گروه خالق زبانهاى آریایى بود. (8) البته بعداز گذشت مدتزمانى، سرانجام او پذیرفت که کلمه آریایى را تنها باید به معناىزبانى آن بهکار برد و هرگونه اشاره و کنایه نژادى، در بهکار بردناین مفهوم، دفاع ناپذیر است.
طبقه بندى نژادها
معیارهاى طبقهبندى نژادها به دو صورت کلى مطرح مىشوند:معیارهاى مربوط به شکل شناسى واندازهگیرى اندامها وویژگیهاى ژنتیک.
1- شکلشناسى
الف - رنگ پوست، بستگى به مقدار دانههاى مادهاى به نام"پیگمان"، (Pigment) دارد که در پوستبدن، موجود است. درنژاد سیاه، این دانهها زیاد هستند، ولى چنانچه ماده قرمز رنگخون که در زیر پوست، جریان دارد با پیگمان مخلوط شود، ازآمیزش آنها رنگ زردى پدید مىآید که رنگ بدن بسیارى ازآسیایىهاست. از طرفى،نبودن ماده پیگمان در پوست، موجبرنگ پریدگى و صورتى رنگ شدن آن مىشود که از ویژگیهاىمردم شمال اروپاست و کیفیتهاى گوناگونى پیدا کرده که در همهجا به چشم مىخورد. لازم به یادآورى است که در دنیا نژاد«سرخ» وجود ندارد. در پایان قرن پانزدهم، هنگامى که اروپاییان،به قاره جدید قدم گذاشتند، مورد استقبال مردمى قرار گرفتند کهبدنهاى خود را براى انجام مراسمى، به رنگ سرخ در آوردهبودند. بومیان آمریکا پوستى زرد رنگ یا مایل به قهوهاى دارند،هرگز سرخى، در آن دیده نمىشود.
ب - شکل مو; موهاى صاف با مقطع دایرهاى، ویژهچهرههاى زرد است. موهاى نرم و کمى تابدار، بیشتر در میاناروپاییان دیده مىشود و موهاى مجعد، که مقطعشان بیضىاست و به شکل فنرهاى فشرده روى هم انباشته مىشوند، بهسیاهپوستان اختصاص دارد.
ج - طول قامت نیز از مشخصات نژادى است. اگر مبناىقضاوت را براى مردها به طور متوسط 65/1 متر قرار دهیم،کسانى که طول قامتشان بیش از 70/1 متر باشد بلند قد وآنهایى که کمتر از 60/1 متر باشند کوتاه قد خوانده مىشوند وقامتهاى کوتاهتر از 50/1 متر از ویژگیهاى نژادى کسانى است کهبه نام کوتوله معروف شدهاند.
د - شکل جمجمه نیز برحسب نسبتى که درازا و پهناى آنباهم داشتهباشند، افراد را در ردههاى مختلف قرار مىدهد. اگراین نسبت، کمتر از 75/0 باشد، فرد «دولیکوسفال»، (Dolichocephale) یا دراز جمجمه، خوانده مىشود و اگر نسبتمذکوربیش از 80/0 باشد آن شخص را «براکى سفال»، (Branchycephale) یا پهن جمجمه و میان این دو نسبت را«مزوسفال»، (Mesocophale) مىنامند.
افزون بر موارد چهارگانه مذکور، عوامل دیگرى مانند کمیترشد فکها، محاسبه برجستگى بینى و شکل گشودگى پلکهامىتوانند به عنوان ملاک تشخیص و ردهبندى گروههاى انسانىقرار گیرند. این موارد، وجوه تمایز ظاهرى هستند و به آسانى بهچشم مىخورند. برمبناى تمام یا برخى از این مشخصات استکه قدیمى ترین و سنتىترین طبقهبندى نوع انسان صورتگرفتهاست. از «عهد عتیق» گرفته که از این طریق تفاوت میانحام، سام ویافت،نامپسران حضرت نوح،قائل مىشدند تالینه، (Linne) که طبقهبندى چهارگانه اروپایى، آسیایى، آفریقایى وآمریکایى را براى نوع انسان در نظر گرفتهاست. اما در پایان قرنهیجدهم، «بلومن باخ»، ( Blumenbach) انسانها را به پنج گروهنژادى تقسیم کرد. وبالاخره «هانرى.و.والوا»، (Henri.V.Vallois) تابلویى ارائه داد که در آن، بیست و هفت نژاد انسانى، به چهارگروه متمایز، یعنى ابتدایى، سیاه، سفید و زرد تقسیم شدهاست.
2- ویژگیهاى ژنتیک
علم نسبتا نوپاى ژنتیک، عوامل جدیدى را به این مبحث افزودهاست که تاکنون ناشناخته به نظر مىرسیدند. «م.وبوید»، (M.W.Boyd) در اثر معروف خود به نام «ژنتیک و نژادهاىانسانى» مىنویسد: «مىتوان نام نژاد را به گروهى از انسانهااطلاق کرد که به علت وجود یک یا چند ژن در ساختار بدنشان باسایر گروههاى انسانى، به گونهاى آشکار، متفاوت باشند.» (9)
اینک به مواردى از این نوع طبقهبندى نژادى مىپردازیم:
الف - گروه خونى: در این بخش، جنبههاى احساسى و آرمانىقضیه، از قبیل خون پاک یا خون اشرافى و امثال اینها مطرحنیست، بلکه ویژگیهاى زیستشناختى آن مورد نظر است کهصرفا خصوصیت توارثى دارند. بدون آن که بخواهیم نظر موافقیا مخالف نژادگرایان را تایید کنیم، باید گفت که وجود اینگروههاى خونى، حقایقى را آشکار مىسازد که در حد خود،شگفت آور است; مثلا یک اروپایى که نیازمند تزریق خوناست ممکن استبا تزریق خون یک سیاهپوستیا یک چینىتندرست، که گروه خونى مشترک با او دارد، از مرگ حتمىنجات پیدا کند، در صورتى که چه بسا همین اروپایى در نتیجهتزریق خون برادرش، که گروه خونىاش با او سازگار نیست، ازبین برود. در روزگار ما بسیارى از دانشمندان انسانشناسى وژنشناسى، براین باورند که گروههاى خونى، بهترین پایهواساس براى طبقهبندى نژادى است. ویژگى این طبقهبندى، آناست که تعداد افراد هر گروه خونى در یک ملت، خصوصیات آنملت را به نحو پایدارى مشخص مىکند; مثلا در حالى که 43%مردم فرانسه گروه خونى B %11 ,A %42 ,O و 3% AB دارند،در میان مردم باسک، (Basque) که مدعى هستند از قوم دیگرىمىباشند، 57% داراى گروه خونى B %1 ,A %41 ,O هستندولى در گروه AB حتى یک مورد نیز دیده نمىشود. بدینترتیب، مشاهده مىشود که ژن B تقریبا درمیان هر دو قوم،کمیاب است.
بررسى گروههاى خونى، منحصر به مکانهاى مختلفنیست، بلکه این کیفیت، در زمانهاى مختلف نیز مورد مطالعهقرار گرفته و مثلا معلوم شدهاست که ژنهاى A و B در جسدهاىمومیایى شده مصرى موجوداست. بدین ترتیب مىتوانگفتکه نوعى باستان شناسى خونى، در حال تکوین و توسعه است.
ب - عامل رزوس: این عامل، به نوبه خود، نمایانگر یکاختلاف ژنتیک است.اشخاصى راکه به اصطلاح علمى، ناقلرزوس، (Rhesus) هستند، دارندگان رزوس مثبت مىنامند کهتعدادشان در میان ملتهاى اروپایى به 85% جمیعت مىرسد. درحالى که بقیه، یعنى 15% دیگر، داراى رزوس منفى مىباشند واین گروه در بسیارى از نقاط دنیا یافت نمىشوند; مثلا در میانبومیان آمریکا و طوایف پاپوس،، (Papous) بهکلى نایاب و درمیان چینیها و ژاپنیها بسیار نادر است، درصورتى که در میانمردم باسک، به نسبت 30% دیده شدهاست.
ج - حساسیت چشایى نسبتبه ماده تیوفنیل کاربامید، :(Thiopheylcarbamide) یکى دیگر از وجوه اختلاف ژنتیکاست که از کشفیات مردمشناسى است. این کیفیت، یک ویژگىارثى است که در حقیقت، باید آن را «کورى ذائقه» نسبتبه اینماده دانست. به این معناکه ماده مورد بحث، در ذائقه برخى ازمردم، مزهاى تلخ دارد ،در صورتى که در ذائقه عدهاى دیگر، اصلامحسوس نیست.
بدین ترتیب مىتوان به عوامل دیگر ژنتیک از قبیل وجودژن ترشخ کننده در برخى از مردم، رویش یا عدم رویش مو دربند دومانگشتان دست و غیرهکهنمایانگراختلاف (فیزیولوژیک)بین افراد است اشاره کرد.
ارزیابى طبقهبندیهاى نژادى
اختلاف نظرهایى که در طبقهبندیهاى نژادى، موجود است و اینکه همیشه مىتوان شکلهایى را پیدا کرد که برزخ میان دو نژادباشند و نیز تداخل آشکارى که میان خصایص بدنى دو گروهمعین مىتوان یافت، همگى، این نتیجه را موجه مىسازند کهنژادهاى بشرى به معناى محدود کلمه، تنها در اندیشه طبقهبندىکنندگان وجود دارد. هنگامىکه «ه و. ل هیرسفلد» (10) نخستین بار،روش گروههاى خونى را در باره نژاد، به کار برد، همه، تصورمىکردند که این روش، مشکلات روشهاى دیگر را از میانخواهدبرد وسبب پیدایش طبقهبندىاى خواهد شد که از لحاظعینى و علمى پذیرفتنىاست. اما امروزه معلوم شدهاست کهاین امید هم بىپایه است و دشواریهاى مربوط بهروشگروههاى خونى، لااقل از مشکلات ناشى از ضوابط بدنىمعمول، کمتر نیست.
گرچه بسیارى از مردمشناسان، در حفظ مفهوم نژادهاى بشر،پافشارى مىکنند و هنوز هم طبقهبندیهاى جدیدى پیدا مىشود، اما باید گفت که منطقىترین فکر، این است که تنها یکنژاد بشرى وجود دارد و تفاوتهایى که میان آنها دیده مىشود،نسبتا کم اهمیت است. به همین دلیل است که عدهاى ازروانشناسان اجتماعى، در حال حاضر، وقتى از جوامع موجود،سخن به میان مىآید، ترجیح مىدهند که به جاى واژه نژاد ازعبارت «گروهقومى»، (Ethnic) استفاده کنند; یعنى گروهى که بهوسیله وضعیت جسمانى ارثى، فرهنگ و ملیتیا ترکیبى از اینعوامل، از یکدیگر متمایز مىگردند. با توجه به اینکه برخى ازدانشمندان به این نتایج رسیدهاند، ولى هنوز هم مساله تفاوتهاىجسمانى باقى است و گرچه مثلا تمیز میان سیاهپوست وقفقازى از لحاظ طبقهبندى علمى ارزشى نداشتهباشد امابسیارى آن را جدى گرفتهاند و برهمین اساس، بررسیهاىفراوانى مبتنى برطبقهبندى نژادى معمول، صورت گرفته کهمحور بیشتر این مطالعات، مساله تفاوتهاى قومى، از لحاظاستعدادهاست. اینک دلایل ارائه شده در این زمینه را ارزیابىمىکنیم.
ادله برترى نژادى
برخى براین باورند که نژادهاى گوناگون، از درجات مختلفىبرخوردارد بوده و بعضى بر بعض دیگر، برترى دارند; مثلا گفتهمىشود: سیاهپوست، زودتر ازاجداد آدمنماى خود جدا شده وبنابراین، از نژاد قفقازى یا مغولى که دیرتر پدید آمدهاند، پستتراست.اینفرضیه، برایناساساستواراستکه سیاهپوست،بهخاطربرخىاز خصایص بدنى، مانند بینى بزرگ و پهن، بازوهاى درازو صفاتى از این قبیل، بیشتر از نژاد دیگر، به جانوران آدم نماشبیه است. از همین باب است که غالبا گفته مىشود کهتفاوتهاى بدنى، سبب فرض وجود تفاوتهاى روانى است.
بررسى دقیق نتایج تحقیقات «پترسن»8 و «آناستازى» و «فولى»9اثبات مىکند که نتوانستهاند براى هیچ یک از خصایص بدنى،رابطه مثبتى میان جنبه بدنى و روحیه (جنبهجسمانى و روانى)پیدا کنند. به عبارت دیگر، ما حق نداریم رابطهاى میان تفاوتهاىبدنى و روانى قائل شویم و مساله تفاوتهاى نژادى را به منزلهمسالهاى تلقى کنیم که گویى به تحقیق رسیدهاست. البته لازم بهذکر است که مساله تفاوتهاى میان زن و مرد، مقوله دیگرى استوگرچه از مباحث روانشناسى اختلافى است ولى در ایننوشتار، مقصود بررسى مساله تفاوت روانى نژادهاست. بههرحال، مىتوان به طور کلى، ادله در این باب را به ذهنى وعینى تقسیم کرد.
الف - ادله ذهنى برترى نژادى
مراد از دلایل ذهنى، آن دسته از ادله است که قضاوتهاى آنانبیشتر به نظرات شخصى مربوط است; مثلا ممکن است دومحقق، بهتمدن مردم هند وآلمان توجه کرده و درنتیجه، یکىازآن دو، تمدن هندیان را پستتر از تمدن آلمان و دیگرى، همینتمدن را برتراز تمدن آلمان، قلمداد کند. گرچه این دسته از دلایلو ضوابطى که ارائه مىکنند، چندان جنبه عینى ندارند ولى از آنجا که عدهاى متعرض آنها شدهاند و با تمسک بر همین ضوابطبه تفاوت میان نژادها راى دادهاند، به بررسى آنها مىپردازیم.اکنون سه مورد از این دلایل را مطرح مىکنیم:
1- «جبرگرایى بیولوژیکى» مهمترین دیدگاه سنتى، در بابمساله نژاد است که مىگوید: تفاوتهاى بیولوژیکى ارثى، سببمىشود که سیاهان یا مکزیکىها، سرخ پوستان، یهودیان وکاتولیکها از لحاظ هوش و جسمى، پستتر باشند. این بهاصطلاح کهترى بیولوژیکى، به عنوان دلیلى براى درآمد کمتر،پیشرفت تحصیلى کمتر و خانه محقرتر و ... مورد استفاده قرارگرفتهاست. این مباحث، هیچ گونه پشتوانه و شواهد علمىندارند و در میان نژادهاى بشرى، هیچگونه تفاوت بیولوژیکىمهم و تفاوتهاى هوشى دیده نمىشود. نژادگرایان، از تئورىکهترى بیولوژیکى، به ضرر گروههاى تحتستم استفادهمىکنند. براى مثال، قبل از جنگهاى داخلى در آمریکا، بردهداراندر جنوب، مدعى بودند که تمام سیاهان از لحاظ بیولوژیکىپستتر هستند. براساس عقاید قالبى، تمام سیاهان احمق وتنبل بوده و در هنگام راه رفتن پا را به زمین مىکشند، اما رقص وآواز را دوست دارند. این چنین عقاید قالبى، بهانهاى براى مردمسفیدپوست، جهت تجاوز به زنان سیاهپوستبود.
مطالعات متعدد جامعهشناسى و روانشناسى که برروىنژادها و اقوام گوناگون صورت گرفته،نشان مىدهد که تمامنژادها و گروهها،بالقوه داراى استعداد اشتغال به هرگونه شغل ویا رفتار اجتماعى هستند. این شرایط اجتماعى است که بههرگروهى، رفتار فرهنگى متفاوتى را تحمیل مىکند. گرچهفرهنگهاى متفاوتى وجود دارد، اما هیچگونه شواهدى دال برکهترى و با برترى در تواناییهاى نژادى وجود ندارد و تفاوتهاىموجود، در ارتباط با تاثیرات اجتماعى است. به عنوان نمونه،مردان انگلیسى که در چین بزرگ شدهاند به خوبى مىتوانند زبانچینى را یاد گرفته و باآن سخن بگویند. ژاپنیها به اثباترساندهاند که در یادگیرى دانش الکترونیک غربى هیچگونهناتوانى ندارند.
2- پیش داورى: یکى دیگر از نظریههاى سنتى که در دهه1940 تدوین شدهاست، نظریه پیشداورى به منظور تبیینتبعیض و نابرابرى میان نژادها است. منظور ما از پیشداورى،پندارهاى منفى و غیر صحیح درباره یک گروه است; مثلا گفتهمىشود که سیاهان، کودن هستند.
نظریههاى متعددى وجود دارد که این قبیل پیشداورىها بهعنوان علل نابرابرى، بیان شدهاند; بدین ترتیب که هرگاه یکگروه مسلط، دیدگاههاى منفى، نسبتبه گروههاى تحتسلطهخود داشتهباشد، نسبتبه این گروهها تبعیض روا مىدارد.شواهد تاریخى نشان مىدهد که این قبیل پیشداورىها با سلیقهآمریکاییها سازگار است. براى مثال، هرگاه ملیت تازهاى درآمریکا اقامت مىگزیدند، به وسیله گروههاى قبلى، یک سرىپیشداورىها نسبتبه ملیت تازه وارد، صورت مىگرفت. ازاین رو، اینگونه پیشداورىها که مردم اروپاى شرقى، از لحاظفرهنگى عقبافتادهاند و یا ایتالیایىها تنبلاند، ایرلندىهاپرسروصدا، زمخت و عقبافتادهاند، رواج پیداکرد.
بنابراین، یک جنبه از پندارهاى نژاد پرستانه، این است کهگروههاى اقلیت نژادى از لحاظ بیولوژیکى پستترهستند. اینباورها را پیشداورى مىنامیم; زیرا شواهدى که بتواند آنها راتایید کند وجود ندارد.
3- دلیل فرهنگى برترى نژادى: دستهاى دیگر از دلایلبرترى نژادى، پیرامون مساله خدمات نسبى آنان به فرهنگ وتمدن، دور مىزند.نویسندگان و دانشمندان مختلف، با بهکاربردن لغات و تعابیرى، مانند نژاد آریایى، توتونها، (Teuton) و مردم شمال اروپا، هریک، نژادى را داراى منشا خدماتفرهنگى بیشتر قلمداد کردهاند; اما باید توجه داشت که تمایلعموم آنان براین بوده که مردم اروپاى شمالى را برتر بشمارند;یعنى مردمى که معمولا بلند قد و بور و چشم آبى هستند.همچنین به عقیده این دسته، گروههاى اروپایى دیگر، خدماتکمترى به تمدن کردهاند، گرچه، نسبتبه نژاد مغول و مخصوصانسبتبه سیاهپوستان آفریقایى مصدر خدمات بیشترى بودهاندو از آن جا که این نظریه، در طى یک قرن اخیر بسیار مورد بحثقرار گرفتهاست، امروز، همه عادت دارند که این مساله رابابرترى ادعایى مردم شمال اروپا مطرح کنند و آنان را منشاخدمات اساسى به تمدن بدانند.
چهار دلیل برترى نژادى، فرهنگى بدین قرارند:
الف - میزان خدماتى که گروه واحدى به تمدن مىرساند،در ادوار مختلف، یکسان نیست و به همین دلیل است کهنظریات مختلفى در باره گروهى که بیشترین خدمت را به عالمتمدن کردهاند، ابراز شده و توافقى در این زمینه، وجود ندارد;مثلا ارسطو استدلال خود را که اساسا بر اقلیم، بنا نهاده بودمعتقد است که مردم شمال اروپا و بربرها قادر نیستند در زمینهفرهنگى، خصوصا در سیاست، مبتکر باشند. ویتروویوس، (Vitruvius) رومى، نیز همین عقیده را داشت. در عصرى کهایندو متفکر مىزیستند، هیچکس نمىتوانستخردمند باشد و ازبرترى مردم شمال اروپا دفاع کند. حتى در اعصار نزدیکتر بهزمان ما در این باره اتفاق نظر وجود ندارد، براى اینکه ثابتکنیم، آراء و نظریات در این باره، چقدر با یکدیگر مغایرند،اقوالى را ذکر مىکنیم که خود، گویاى این مطلباند.
نویسندگانى از قبیل هون تینگتون و دیکسون، خدماتساکنان آلپ را از دیگران بیشتر مىدانستند. سرجى، ( و هیون، (Haddon) معتقد بودند که مردم سواحل مدیترانه، بیش از مردم شمال اروپابنیانگذار تمدن اروپایى بودهاند و مردم شمال، چندان خدمتىبه پیشرفت این تمدن نکردهاند.
ب - ضابطهاى کلى و جهانى، در دست نیست که طبق آنبتوان، برترى تمدن یا فرهنگى را برتمدن یا فرهنگ دیگر بهاثبات رسانید; مثلا مارکوپولو، مردم چین را براى این که باروترا که اختراع کرده بودند با ساختن ترقه، حیف و میل مىکردند،مسخره مىکرد، اما چینیان هم حق داشتند که درباره عقل کسانىکه باروت را در راه نابود کردن افراد بشر بهکار مىبردند تردیدکنند. بنابراین،با وجود این اختلاف معیارها و ضوابط گروههاىمختلف، دلیلى دردست نیست که بتوان یک فرهنگ را به عنوانفرهنگ برتر معرفى کرد.
ج - دلیل سوم که آدمى را درباره وجود هرگونه پیوندنزدیکمیان نوع بدنى و فرهنگ، به شک مىاندازد، میزان تغییر پذیریىاست که در زمینه فرهنگ، درون هر نوع ساختمان بدنى دیدهمىشود. براى مثال، فاضلترین چینى و ابتدایىترین قبیلهسیبرى، به یک نوع بدنى و ارثى تعلق دارند. با توجه به وجوداین تفاوتهاى فاحش فرهنگى، در یک نوع از بدن، غیر ممکناستبگوییم که نوع بدنى، علت مستقیم فرهنگ است. اینتفاوتها بیشتر نشان دهنده آن است که ما باید به بسیارى ازعوامل جغرافیایى و تاریخى که نسبتا از عامل بدنى مستقلهستند، توجه کنیم. عواملى که سبب شدهاند تا جامعه معینى بهعالیترین درجه پیچیدگى در فرهنگ خود نایل گردد و نیز همینعوامل بودهاست که جامعه دیگرى را در سطح نسبتا پایینفرهنگ، نگه داشته است.
موارد مذکور، از این جهتبیانگر ادعاى ماست که فرض رابراین گذاشتیم، که اختلافات مورد بحث، میان افرادى است کهازیک نژادند. در گروههاى مختلف، ممکن است افراد از لحاظساختمان زیستى، باهم فرق داشتهباشند و بتوان ادعا کرد که ایناختلاف زیستى، باعث اختلاف در فرهنگها شدهاست، اما وقتىبه نژاد واحد که منشا ایجاد فرهنگهاى گوناگون بودهاست مثالمىزنیم، دلیل محکمى براین است که نمىتوان از ادله فرهنگى،به نفع برترى نژادى بهرهبرد.
د - صاحبان یک فرهنگ،از نظربدنى تفاوت فاحشى دارند.این نیز مىتواند دلیل چهارمى بر رد ارتباط میان نوع بدن وفرهنگ باشد. در نقاط مختلف دنیا مشاهده مىشود که صاحبانیک فرهنگ از نظر بدنى بسیار متفاوتند. اختلافهاى شدید ازنظر قد، رنگ پوست، شکل بینى، وضعیت جمجمه، شکل موو مانند اینها درمیان افرادى که به یک فرهنگ تعلق دارند، نشاندهنده این است که نمىتوان گفتخصوصیات بدنى خاصىموجب مىشود تا شخصى به فرهنگ خاصى تعلق پیدا کند.
بنابراین، با وجود این چهار دلیل، دیگر جاى شکى باقىنمىماند آنانکه مردم شمال اروپا را به دلیل نژادى، صاحبتمدن برتر دانسته و گرایش به فرهنگ خاصى را موکول بهداشتن نژاد خاص پنداشتهاند، بر خطا رفتهاند.
ب - ادله عینى برترى نژادى
ادله عینى این مبحث را به دو دسته، اندازهگیرى خصایص عقلىو اندازهگیرى خصایص غیر عقلى، تقسیم کرده و براى خصائصعقلى از آزمونهاى هوشى نام مىبریم. اکنون به بررسى این دودسته از اندازهگیریها مىپردازیم.
1- آزمونهاى هوشى: در این باب، نظریات بسیار متفاوتىابراز شدهاست. «سى. سى بریگهام»،(Brigham,C. C) (11) éئ kpئ êpىتéWىOغ ,lغDvo ضDWغC éFحقC یغDèV جـV عD×q ok Co yکç ½شOhC éF «کFp× ُ•خD®× é@ئعA qC x@J
عDـئDv éFPGwغ DJقoCحDطz ضkp× êpNpF rىغ ق عDOvکKçDىv éFPGwغ ,عDOvکJlى@؟@vêp®@¾ ی@د@أ@µ êp@Np@F
,عDvDـz ضkp×D¤ک¥i× éئ یëDçkDأOغC kکVق DFXëDOغ فëC .PvCوlzPFDRéغCpOël× ذdCکv ضkp× ق LخA êDçéـ×Ck
kDـOvC عA éF ,éطç ق kکF وlz ¸آCق عDvDـz عCقo حکGآkoک× ,oD،O@غC عD@×q عD@ط@ç qC ,l@غkp@ئی@× koCق عA é@F
éغ عClـط،غCk qC êoDىwF éO¾o éO¾o,l×A ذطµ éF éëp²غ فëC ôoDFok éئ êpOأىآk êDèëkDأغ qC xJ یخق.lغkp@ئی@×
ُدىvقéF Co DèNقD؟NêpىتوqClغC عDا×C éادF ,lغkpئ oDاغC kکFéO¾o oDئéF é•خD®× فëCok éئ Co êkCtغ êlـFéأG¬ DèـN
qC (12) وqDNُOzکغ ok rىغ [ضDèثëpF] .lغkCk oCpآ lëkpN koک× ,¯ىe× oDRAفO¾pت p²غ ok عقlF ,یRoC yکç êDè@غک@×qA
ق éOzCkpF kکh یدGآ ôlىأµ qC Pvk ش×Dئ ,یطدµ PآCl¤ق یـىF¸آCق حDطئ DF ق éO@w@V kک@v D@çkD@أ@O@غC ف@ëC
,éدطV qC ق یzکç êDèغک×qA ُدىvقéF DçkCtغعDى× êDèNقD؟N kکVق MDGRC éF «کFp× MD•خD®× ضDطN éئ kp@ئoD@è@±C
فëC ok عDvDـzعCقo qC êoDىwFôlىأµ pىى»N qC êqoDF ُغکطغ ,ضDèثëpF ôlىأµ pىى»N .PvC éëDJیF ,قC kکh ُ•@خD®@×
lـOwغCkی× êkقl•×kCp¾C DèـN ق lغkکF éO¾pت oCpآ قC éëp²غ فىOwiغ pىRDN PeNêoDىwF éغD؟vDO× .PvC éـ@ى@×q
.PvCوkCk pىى»N Co kکh ôlىأµ قC éئ
PvکJlى؟v عCqDFpv êpNpF ,´کطW× ok ,عA فىأأe×p²غ qC ,PvCوlz ضDWغC Dاëp×A ¢NoC êقo pF éئ یNDأىأe@N
éWىOغ عCکNی× kکz éVکN MDأىأeNفëC éF ؤىطµ lëkDF یOآق D×C .lـئی× PFDR PvکKçDىv عCqDFpvéFP@G@w@غ Co
عD×q ok ,یخDطz MسDëCqC یhpF عDçDىv éئ PvCوlzPFDR ,MDأىأeN فëC qC ی،iFok شS× ;P¾p@ت Co عA x@ا@µ
.lغpNسDF Dاëp×A یFکـV MسDëC qC یhpFعDOvکJlى؟v qC ,یغDèV حقC جـV
Mrmy عک×qA éئ یغDwئ koک× ok pO،ىF,یFکـVMسDëC عDOvکJlى؟vpF ,یخDطz MسDëC عDOvکKçDى@v êp@Np@F
ق (Illinois) ,[r@@ëک@@غ ی@@د@@@ëC]ق
kکh qC êpO،ىFyکç lغkکFوl×A [uDwغDئoA] ق [یئDOـئ] ق [یJ یv یvی×] qC éئ یغDOvکJlى؟v qC [إoکëکى@غ]
ظىëکثFPvC p@O@è@F ,ظ@ى@O@w@ç قo é@F قo ,ی@²@؟@خ عک عک×qA ok عکZ ق lغkCk عD،غ
éئ êkCکvDF عDOvکJlى؟v qC ,lغl×Aی×Dاëp×A یخDطz MسDëC qC ق lـOwغCkی× فOzکغ ق عlغCکh éئیغDOvکKçDىv
فىـZ ,TeF فëC qC .lغkoقA PvkéF êpO@è@FX@ëD@O@غ
,یNCm êkCtغ êDèNقD؟N ,DçkCl•OvC °Deخ qC éئفëC pF یدىخkéغکتbىç qقp@×C D@N é@ئ kک@zی@× êp@ى@تé@W@ى@O@غ
یëDèNقD؟N فىـZ kکVق MDGRC ok éئ ی؟دOi×ذëسk .PvCوl×Dىغ PvkéF ,lzDFéOzCk kکVق ہدOi× êDèçقpتعDى×
فىىGN عCکـµ éF Co PRCoق D× éئPwىغ عA ,éO؟ت فëC êDـ•× éOGخC .PvC یطدµ oDGOµC éغکتpç lآD¾,PvCوlz é×D@آC
êkقld DN ,êkp¾ MقD؟Néئ PvC فاط× ,Dèçقpت qC بë pç عقok ok éادF ,ظىـئی×oDاغC ,êkp¾ êDèNقD؟N qC یhp@F
qC یzDغ PvC فاط×,PvکJlى؟v DëPvکKçDىv وقpت ذhCk ok ةorF êDèNقD؟NkکVق شS× ;lzDFP@RCoق حک@د@•@×
فëC ,lzDFعDOvکKçDىv yکç ôpèFqCpO،ىF ldCق PwىF Dë وk عDOvکJlى؟vyکç ôpèF pتC xJ .lzDF یRoC ذ×Cکµ
ک©µ فëpNPwJ ق وقpت قk فëC qC یاë ک©µ فëpOىخDµیzکç ôpèF عDى× یOآق D×C ,P@vC ¯@ى@e@× حک@د@•@× ,p@×C
فëC ,یNoDGµ éF Dë .PwغCk ¯ىe× حکد•× عCکNیطغCo MقD؟N فëC ,lzDFéOzCk kکVق MقD؟N ,ldCق l¤ ,وقp@تعD@ط@ç
.koCk pىRDN éـى×q فëC ok ,یRoCذ×Dµ ,بz عقlF éادF ,kCk PGwغ ¯ىe× éF وpwاë عCکNیطغCo MقD؟N
êp،F ہدOi× êDèçقpت ق DçkCtغ یzکç MقD؟NéF «کFp× عکتDغکت MDأىأeN qC éaغA éئ P؟ت lëD@F ,P@ëD@è@غ ok
éادF éOzClغ êoCkDـ•× MقD؟N,yکç ق kCl•OvC p²غ qC Dèçقpت فëC ی×DطN éئ PvC فëC P¾pتéW@ى@O@غ عCک@Nی@×
qC ,é¬کFp× êDèغک×qAok یhpF kکzی× HVک× éئ PvC MDغDا×C ق êkD¥OآC,یµD@ط@O@VC ¯@ëCp@z ok ,½ش@O@hC
.lغکz oCkoکhpF êpOèFXëDO
یدأµ pى؛ ¦ٌD¥h êpىتوqClغC -2
êCوlµ .lغCوkq ہدOi× êDèçقpت عDى× êpىتوqClغCéFPvk فىأأe×rىغ lـOwç یدأµpى؛ éئ ی¥ëD¥@h ôoD@F ok
éغکتعDطç یـ•ë ;lغoCk یثOwFPى¥izéF ,yکç qC pO،ىF یOd ,یRoC ¦ëD¥h یvDvC êDèNقD؟N éئlغoقDF فëCpF
,یخقC ؤëp¬ éF lـNقD؟O×pثëlاëDF یzکç p²غ qC ,£Dh êkCtغ D،ـ× فOzCk ذىخk éFہد@O@i@× êD@è@çقp@ت é@ئ
êDèغک×qA حDط•OvCوoDF ok éئ یëDçkDأOغC ,P؟ت lëDF D×C .kکFlـçCکh rىغ یNقD؟O×Pى¥iz êCoCk éئ P؟ت عCکNی×
lــئی×êpىتوqClغC Co یدأµ pى؛ MD؟¤ éئ یëDèغک×qA ôoDFok pO،ىFMکآ DF ,ظëkpئ pئm éـى@×q ف@ëC ok ,ی@zک@ç
عقpىF ,عA qC یOvok ُWىOغ bىç عCکNیطغ éئ lغCھآDـO×عDـaغA ,MD،ëD×qA فëC XëDOغ فىـa@ط@ç .P@vC ءkD@¤
lçkی× عD،غ é،ىطç Dèغک×qA فëC XëDOغ Cpëq,PvCéدطV فëC qC یأىvک× kCl•OvC éF «کFp× êDèغک×qA شS×;lى،ئ
.lغpNpFعDOvکJlى؟v qC ظOëo °DeخqC عDOvکKçDىv éئ
,lغCéOzCk êpO،ىF uDطN عDOvکJlى؟v DF éئ یOvکJgpvذëDGآ ,PvCوlzPFD@R (13) وl×A ذطµ éF éئ یأىأeN ok
DF ش×Dئ ,éWىOغ فëC .lغCوlغD× Hأµ ,lـOwçعDOvکJlى؟v qC oقk DOGwغ éئ یدëDGآ qC pOط@ئ ,ی@غD@W@ى@ç °D@e@خqC
êDèçقpت عDى× یRoC êDèNقD؟N éG¬کFp× UDOـOvC éغکتpç ,فëCpFDـF .PvC ؤFD®× ,یzکç êDèغک×qAqC ذ¤DdXëD@O
یطè× pىRDN یـى•× ُ•×DVذhCk ok kCp¾C عDى× êDèNقD؟N ok ,PRCoق éئ P؟ت lëDF ,éWىOغok .PvC éëDJیF ہدO@i@×
ذ×Cکµ ôoDFok D× ی؟ـ× UDOـOvC D×C .koCk یOwëq ُGـV ,êkDëq ld DN MقD؟NفëC D،ـ× ,pOëکآ حD@ط@O@dC é@F ق koCk
,lz éO؟ت éئ éaغA qC .£Dh وقpت بë ok kCp¾C عDى× êDèNقD؟NéF éغ kpىتی× ؤد•NDèçقpت عDى× êDèNقD؟N é@F ,ی@RoC
,فëC kکVق DF .lـNقD؟O× pثëk MDèV qC ق éىGzظç éF MDèV ی©•F qC ی×کآ êDèçقpت ضDطN éئ lëAی×p@F ف@ى@ـ@Z
فëC HخD؛ PvC فاط× .kCk PGwغ êkCtغعDطOhDv ق یغlF ¦ëD¥h éF kکzی× pçD± éئ Co یëDèNقD؟@NعCک@Nی@ط@غ
éئ یND¾D،OئC ق MDµCpOhC,عک×CpىJ ذد× Dë ی•ىG¬ ¯ىe× éF Dë êkD¥OآC ق یµDطOVC ذ×CکµéF «کFp@× D@è@NقD@؟@N
éئ Pwىغ Pvk okیدىخk bىç ,êoDF .lzDF ذىGآ فëC qC êpثëk oک×C Dë ق ,PvCéO¾pتMoک¤ kCp¾C qC یhpFPvkéF
.lـzDF êp®¾ DèNقD؟N فëC
DçkCtغ «شOhC éخDw×
éF ,koClغ kکVق êp®¾ êpFCpFDغ ,ہدOi× êDèçقpتعDى× éئ lغCوlىvo éWىOغ فëC éF ,éOwVpF عDأأe× éئ عکـ@ئC
.ظىـئی× عDىF CoیvDvC وDتlëk قk ,وoDF فëC ok .ظëqCkpJی× DçkCtغ «شOhC éخDw×یvopF
شS× ;kکzی× Dçéتoقk êlـ×قpىغ HGvDçkCtـ¬شOhC éئ lغlأO•×kCp¾C فëC :D@çkCt@غ «ش@O@hC عCoCl@¾p@¬ -1
qC ق lغoCk êpO،ىF lغqp¾ ,êکwغCp¾عDىëCkDغDئ ق یëDاëp×A PvکKhpv êDçéتoقk éئ PvCوkpئہ@،@ئ [uAک@F]
¢اط،ئ ذd وCoفëpOèF ,یëDè¬شOhC فىـZ éئ lـëکتی× éOvk فëC .lغpNlـ×قpىغDطwV ,kکh عClغقD@،@ëک@h
عDى× pO،ىF éZpç ,فëCpFDـF ,PvC oقAعDëq ,عکiطç قkعDى× kD@e@NC عک@Z ی@¾p@¬ qC ق P@vD@è@çقp@ت عD@ى@×
qC éئ kکzی× ذ¤Dd یغDwئ UCقkqC وCo qC,oک²ـ× فëC ق PvC pOèF lëA ذطµ éF UCrO×C ق «شOhC ,ہد@O@i@×kCp@¾C
.lغoCk یRoCMقD؟N ,یغlF °Deخ
Molآ ُëp²غ pFCpF ok ق lـغCkی× ذwغ «D®eغCHGv Co DçkCtغ «شOhC ,éOvk فëC :DçkCtغ «شOhC عD؟خD@i@× -2
ق lzDF kکVک× عClغقD،ëکh ok ی¥ëDأغéئ PvC oقA عDëq یNoک¤ok ,عکiطç قk عDى× UCقkqC éئlغlأO•×Dçéتoقk
.lـzDF MقD؟O× ی¾Dئ olآéFیRoC عDطOhDv °Deخ qC éئ kpئ ClىJ Co kp¾ قk ,ldCق kCtغ ok PvCفاط× ,عAp@F وقش@µ
عDا×CéF سکط•× ,lـ؟خDi× DçkCtغ «شOhC DF éئ یغDwئ .lغD×یطغ یآDFDçkCtغ فOi@ى@×A é@F êqD@ى@غ ,ف@ëCp@FD@ـ@F
,یOwëq °Deخ qC ,P؟ت lëDF éOGخC.lــئی× وoDzC lغکzی×ذ¤Dd UCrO×C فëC qC éئ یغClغqp¾ kکVق ok یثـçDطçDغ
oقA عDëq pRC qC EDـOVC êCpF .عA l¨ ُخkCéغ PvC وlــئ ¸غDآlـئی× êoCl¾p¬ DçkCtغ «شO@hC qC é@ئ êCé@خkCé@غ
MقD؟O× ی¾Dئ olآéF قC êDèغs éئkpئ UCقkqC یwئ DF kکh وقpت qC UoDh éئ Pwىغ ضqس ,عکiطçقk عDى× یëکzDغq
یeىe¤ ذىخk ق وkکF یخDىhDGخD؛ ,lـçkی× PGwغ DçkCtغ یثOiى×A éF éئ Co یثـçDطçDغ,pثëk ½p@¬ qC .l@zD@F
êDـ•× éF éئlـئ DµkC lغCکNیطغ یOد× bىç وqقp×C ,PvCوkpئ PFDR MDأىأeN.kکF lçCکiغ kCtغ عkک@F ¦@خD@hp@F
فëCpF koCk Pخسk ,jëoDN ذGآD× MDµش¬C فëpN یطëlآ .PvC¦خDh ,یOwëq °Deخ qC ,éطدئ یvDـz ضkp× ؤ@ى@آk
ld ok kCtغ «شOhC xJ .PvCéOzCk kکVق ہدOi×یغlF ´کغ فëlـZ ,عD×q بëok ق ldCق یëDى¾Cp»V ُىdDغ okéئ
éغ ,lــئی× ClىJ yrى×A ظçDF éئ PvCéOwFêkCp¾C P؟¤ éF «شOhC فëC XëDOغ éادF ,lF éغ ق PvC Eکhé@غ ,kک@h
.lـzDFی× éOwFCق DèغA éF kCp¾CفëC éئ یçقpت ق kCtغ
,یëDèغ éWىOغ .ظëpFی× عDëDJ éF یµDطOVC ضکدµ فىأأe×MDأىأeN uDvCpF Co DçkCtغ یغCقo MقD؟N éخDw× DVف@ëC ok
.PvCوkpئ pىى»N یGخDV کeغ éF ی×کآ êDèNقD؟NôoDFok ,یµDطOVC ضکدµ عD¥¥iO× p²غ éئ lz فëC oکئn×Te@F qC
bىç éF Hد®× فëC éئ lغlأO•× عکـئC,lغkpئی× ؤël¥N Co یëDèNقD؟N فىـZ kکVق DأFDv éئ عDأأe×qC êoDى@w@F
" وsCق ,عA êDV éF قوkpاغ وkD؟OvC kCtغ ôsCق qC pثëk ,فىأأe× فëC éئ PvC ذىخk فىطçéF ق PvCوl،غ PFD@R ,é@Vق
.lغpFی× oDئ éF Co "ی×کآ êDèçقpت
DF Co ضشvC êpىت¸¨ک× ق PhCkpJ ظىçCکh ضشvCوDتlëk qC DçkCtغ یغCقo MقD؟N éخDw× é@F ,T@e@F ف@ëC ُ@×CkC ok
.kCk ظىçCکh éٌCoC وoDF فëC ok,یغApآ lçCکz
:DèOzکغیJ
EشأغC yqک×A ق MCoD،OغCعD×qDv :عCpèN),وkCqlىèz فىwd pOئk éطVpN , یëCpتkCtغ, POغک¾قk CکwغCp@¾ -2ق 1
2ق1£ ,(1369 ,ی×شvC
:عCpèN) ,9 Y ,1 U ,lدV2 ,عCkoDئlطe× یدµ pOئk ُطVpN ,یµDطOVCیvDـ،غCقo ,ةpF فëشئک@NC - 7ق 6ق 5ق 4ق3
332£ , (1368 ,é،ëlغCp،غ
334£ ,فى،ىJ,ةpF فëشئکNC-8
9 £,فى،ىJ,POغک¾قk CکwغCp¾ -9
فëشئ;228DN220 £,(1367,êک¨o ulآ عDOvA:lè،×),عDëoکè¬kCکV ,êkp¾ êDèNقD؟N,êqDOvD@غoA عA-11ق10
345 ق 344 £,فى،ىJ,ةpF
355 £,فى،ىJ ,ةpF فëشئ-12
357 £, عDطç -13
:ظëCوkpF ذëm ¸FDـ× qC Co وkD؟OvC فëpO،ىF éخDأ× فëC éىèN ok :pئnN
POغک¾قk CکwغCp¾ ;(1343,Cliçk :عCpèN)وlغpJ.s ,é•×DV ق kCtغ ق PRCoق ,یاwغCtFقk uکىvقkکٍN ق عCk .یv .حC
,ةpFفëشئکNC ;(69,ی×شvCEشأغCyqک×Aق MCoD،OغCعD×qDv :عCpèN),وkCqlىèzفىwd pOئkéطVpN,یëCpتkCt@غ,
,LطئqC MoCکOvC;(1368,é،ëlغCp،غ :عCpèN),9 Y ,1 U ,عCkoDئ lطe× یدµ pOئk ُطVpN ,یµDطOVCیvDـ@،@غCقo
,یWـتôrطd pOئk;(69 ,êک¨o ulآ عDOvA :lè،×) pçD× kDçp¾ ُطVpN ,êkpFoDئی@µD@ط@O@VCی@vD@ـ@،@غCقo
,2 Y ,یغCقo êDèغک×qA ,یëDe®F فwd pOئkق یطzDç ظىçCpFC;(68 ,ulآ عDOvA :ض یF) ,2 Y ,یغCقo êDè@غک@×qA
uقpىv;(67 ,¹pطىv êDèFDOئ ,عCpèN),2 Y ,یvDـ،غCقo ُ×lأ× ,یخشV êlè×;(60,pèZ ی×DèvPئpz :عCpèN)
éـى×q ,عCoDاطç ق koDثدىç .o PwغoC;(66 ,Cliçkیzقp؟FDOئ ,عCpèN),10 Y ,ی×کطµ یvDـ،غCقo حک¤C ,یطى²@µ
éFCo إCs ,Iکëkعکىدµ;(68 ,lzo MCoD،OغC:عCpèN) ,2 U ,عCoDاطç ق یـçCpF یأغlطe×ُطVp@N ,ی@vD@ـ@،@غCقo
uoک×;(DN یF,عD×q EDOئ :عCpèN) ,یغDhoCrç pèZکـ×,جـçp¾ ق یOvpJ kCtغ ,oq év é×C,عکغD¾tغCp@¾ ,CoCt@غD@غD@×
MCoD،OغC :عCpèN),ظWـJ IDZ ,êoقpv فىwdlطe× [ی¾شOhCیvDـ،غCقo] êkp¾ êDèNقD؟N,عقpىJ êpغDç,xFقk
Dطç ق ضDVp¾ فىwdlطe× pOئk éطVpN ,یvDـz é•×DVیغDG× ,عCoDاطç ق جغشئ ب×kp؟خA oکw¾قpJ ;(66 ,فiv
10 Y ,1 U ,یaOµDv kکطe×: uDGOآC ق éطVpN ,یvDـ،غCقo حک¤C ,عD×.ح عD×pغ;(69 ,وCpطçp،غ:عCpèN) ,yقpèF
(68 ,pىGئpى×C :عCpèN)
تذکر این نکته ضرورى است، شهرتى که نژاد گرایان به دستآوردهاند، بیشتر به علتخشونت و ستمى است که نازیها درجنگ جهانى دوم، تحت همین عنوان، بدان دست زدند. نابودکردن میلیونها نفر یهودى، به عنوان نمایندگان یک نژاد، به دستهیتلر و همفکرانش، زمینه مساعدى را براى طرح این بحثبهوجود آورد. مساله سیاهان آمریکا، تبعیض نژادى در آفریقاىجنوبى (آپارتاید)، وضع یهودیان در شوروى سابق، روابط یهودیان و عربهاى خاورمیانه، نئونازیهاى امروزى در آلمان،برخورد دوگانه و نژاد پرستانه سازمان ملل در فاجعه نسلکشىدر بوسنى هرزگوین، بى تفاوتى این سازمان و دیگر مجامعجهانى نسبتبه تجاوزات اسرائیل نژادپرست و مسائلى از ایندست، امروز جایگاه خود را بیش از پیش باز یافته و زمینه طرحاین مباحث را مطرح ساخته است.
مفهوم نژاد
در فرهنگ «لاروس» آمدهاست که حزب یانظریه طرفدارانبرترى نژاد را نژادگرایى گویند و در فرهنگ زبان فرانسه،اثر «پلروبر» نژادگرایى به عنوان یکى از مشتقات واژه نژاد آمده وآن را بدین گونه تعریف مىکند: «نژادگرایى، ایدئولوژیى است کهبرترى یک گروه را نسبتبه دیگر نژادها پذیرفته و چنین توصیهمىکند که حتى در درون یک کشور، این گروهها از یکدیگرمتمایز مىشوند."تفکیک نژادى"» (1) و (2)
بسیارى ازمردم شناسان اینتعریف رابراى نژادارائه مىدهند:«نژاد قسمتى از نوع بشر است که اعضاى آن را داشتن ترکیباتىمشابه از خصایص عضوى مربوط به وارثت مشترک، از یکدیگرمتمایز مىسازد». (3) علماى علم وراثت، تعریف مذکور را به گونهدیگرى مطرح مىکنند وبهجاىاینکهدرباره خصایص بدنى قابلمشاهده، پافشارى کنند،به پایه ارثى تفاوتهاى میان ملل، اهمیتمىدهند،بهگونهاىکه «دبزهانسکى»گفتهاست: «واحدهاىاساسىاختلاف نژادى جمعیتها، ژنهامىباشند،نه ترکیباتى از خصایصىکه عموما در ذهن اشخاص، منشا تمایز نژادى مىشوند.» (4)
در این میان، دانشمندى به نام «کروگمن» این دو تعریف راترکیب کرده، مىگوید: «نژاد، گروهى فرعى، مرکب از ملل استکه داراى ترکیبى از خصایص بدنى هستند که منشا ارثى دارند. بهمدد این ترکیب، مىتوان گروهى را از گروههاى دیگر نوع بشر،متمایز ساخت. هرگاه شرایطى که در آغاز پیدایش این ترکیب،وجود داشته، نسبتا بدون تغییر باقى بمانند، این ترکیب از طریقارث به اعقاب منتقل مىشود.» (5) بنابراین، نژاد، چون اصلا بهاختلاط یا ترکیبى از خصایص بدنى که منشا ارثى دارند تعریفشدهاست، به کار بردن تعابیر نژادى در مورد گروههایى که چنینخصیصهاى را نداشته باشند از نظر علمى، پذیرفتنى نیست.
اختلاط مفهوم نژاد با ملت و زبان
باید توجه داشت که در عمل، بسیار پیش مىآید که مفاهیم نژادو ملت و نیز مفاهیم نژاد و زبان را با یکدیگر اشتباه مىگیرند.
در واقع، هیچ ملتى نیست که صفات بدنى و ارثى آن، بهقدرى متجانس باشد که بتوان آن را از لحاظ نژادى، خالصدانست. در تایید این مطلب مىتوان گفته «دیکسون» را یادآورشد که در آلمان، تحقیقات مردم شناسى را متوقف ساختند زیرانتیجه آنها، افراد فراوانى را نشان مىداد که بانژاد ژرمن مورد ادعا،مطابقت نداشتند. (6) همانطور که «رتزیوس» (Retzius,G.) چندىپیش، خاطرنشان ساختهبود که حتى میان سوئدىهایى کهایشان را نمایندگان خالص نوع شمالى یا شمال اروپایىشمردهاند، آن چنان تفاوت، بارز است که تنها گروه کوچکى ازآنان واقعا ترکیبى از صفات بدنى، که معمولا آن را شمالىمىدانند درخود دارند. (7) این وضعیت، در ملل دیگر اروپایى، ازاینهم عیانتر است.
بیشترین سوءاستفادهاى که از کلمه نژاد شدهاست، در بارهنژاد آریایىاست.ایناسم،بیش از هر اسم دیگر، داراى معناىسیاسى است که مدتىاساس قوه مقننهآلمان محسوب مىشد.اولین کسى که گروه خالق زبانهاى آریایى بود. (8) البته بعداز گذشت مدتزمانى، سرانجام او پذیرفت که کلمه آریایى را تنها باید به معناىزبانى آن بهکار برد و هرگونه اشاره و کنایه نژادى، در بهکار بردناین مفهوم، دفاع ناپذیر است.
طبقه بندى نژادها
معیارهاى طبقهبندى نژادها به دو صورت کلى مطرح مىشوند:معیارهاى مربوط به شکل شناسى واندازهگیرى اندامها وویژگیهاى ژنتیک.
1- شکلشناسى
الف - رنگ پوست، بستگى به مقدار دانههاى مادهاى به نام"پیگمان"، (Pigment) دارد که در پوستبدن، موجود است. درنژاد سیاه، این دانهها زیاد هستند، ولى چنانچه ماده قرمز رنگخون که در زیر پوست، جریان دارد با پیگمان مخلوط شود، ازآمیزش آنها رنگ زردى پدید مىآید که رنگ بدن بسیارى ازآسیایىهاست. از طرفى،نبودن ماده پیگمان در پوست، موجبرنگ پریدگى و صورتى رنگ شدن آن مىشود که از ویژگیهاىمردم شمال اروپاست و کیفیتهاى گوناگونى پیدا کرده که در همهجا به چشم مىخورد. لازم به یادآورى است که در دنیا نژاد«سرخ» وجود ندارد. در پایان قرن پانزدهم، هنگامى که اروپاییان،به قاره جدید قدم گذاشتند، مورد استقبال مردمى قرار گرفتند کهبدنهاى خود را براى انجام مراسمى، به رنگ سرخ در آوردهبودند. بومیان آمریکا پوستى زرد رنگ یا مایل به قهوهاى دارند،هرگز سرخى، در آن دیده نمىشود.
ب - شکل مو; موهاى صاف با مقطع دایرهاى، ویژهچهرههاى زرد است. موهاى نرم و کمى تابدار، بیشتر در میاناروپاییان دیده مىشود و موهاى مجعد، که مقطعشان بیضىاست و به شکل فنرهاى فشرده روى هم انباشته مىشوند، بهسیاهپوستان اختصاص دارد.
ج - طول قامت نیز از مشخصات نژادى است. اگر مبناىقضاوت را براى مردها به طور متوسط 65/1 متر قرار دهیم،کسانى که طول قامتشان بیش از 70/1 متر باشد بلند قد وآنهایى که کمتر از 60/1 متر باشند کوتاه قد خوانده مىشوند وقامتهاى کوتاهتر از 50/1 متر از ویژگیهاى نژادى کسانى است کهبه نام کوتوله معروف شدهاند.
د - شکل جمجمه نیز برحسب نسبتى که درازا و پهناى آنباهم داشتهباشند، افراد را در ردههاى مختلف قرار مىدهد. اگراین نسبت، کمتر از 75/0 باشد، فرد «دولیکوسفال»، (Dolichocephale) یا دراز جمجمه، خوانده مىشود و اگر نسبتمذکوربیش از 80/0 باشد آن شخص را «براکى سفال»، (Branchycephale) یا پهن جمجمه و میان این دو نسبت را«مزوسفال»، (Mesocophale) مىنامند.
افزون بر موارد چهارگانه مذکور، عوامل دیگرى مانند کمیترشد فکها، محاسبه برجستگى بینى و شکل گشودگى پلکهامىتوانند به عنوان ملاک تشخیص و ردهبندى گروههاى انسانىقرار گیرند. این موارد، وجوه تمایز ظاهرى هستند و به آسانى بهچشم مىخورند. برمبناى تمام یا برخى از این مشخصات استکه قدیمى ترین و سنتىترین طبقهبندى نوع انسان صورتگرفتهاست. از «عهد عتیق» گرفته که از این طریق تفاوت میانحام، سام ویافت،نامپسران حضرت نوح،قائل مىشدند تالینه، (Linne) که طبقهبندى چهارگانه اروپایى، آسیایى، آفریقایى وآمریکایى را براى نوع انسان در نظر گرفتهاست. اما در پایان قرنهیجدهم، «بلومن باخ»، ( Blumenbach) انسانها را به پنج گروهنژادى تقسیم کرد. وبالاخره «هانرى.و.والوا»، (Henri.V.Vallois) تابلویى ارائه داد که در آن، بیست و هفت نژاد انسانى، به چهارگروه متمایز، یعنى ابتدایى، سیاه، سفید و زرد تقسیم شدهاست.
2- ویژگیهاى ژنتیک
علم نسبتا نوپاى ژنتیک، عوامل جدیدى را به این مبحث افزودهاست که تاکنون ناشناخته به نظر مىرسیدند. «م.وبوید»، (M.W.Boyd) در اثر معروف خود به نام «ژنتیک و نژادهاىانسانى» مىنویسد: «مىتوان نام نژاد را به گروهى از انسانهااطلاق کرد که به علت وجود یک یا چند ژن در ساختار بدنشان باسایر گروههاى انسانى، به گونهاى آشکار، متفاوت باشند.» (9)
اینک به مواردى از این نوع طبقهبندى نژادى مىپردازیم:
الف - گروه خونى: در این بخش، جنبههاى احساسى و آرمانىقضیه، از قبیل خون پاک یا خون اشرافى و امثال اینها مطرحنیست، بلکه ویژگیهاى زیستشناختى آن مورد نظر است کهصرفا خصوصیت توارثى دارند. بدون آن که بخواهیم نظر موافقیا مخالف نژادگرایان را تایید کنیم، باید گفت که وجود اینگروههاى خونى، حقایقى را آشکار مىسازد که در حد خود،شگفت آور است; مثلا یک اروپایى که نیازمند تزریق خوناست ممکن استبا تزریق خون یک سیاهپوستیا یک چینىتندرست، که گروه خونى مشترک با او دارد، از مرگ حتمىنجات پیدا کند، در صورتى که چه بسا همین اروپایى در نتیجهتزریق خون برادرش، که گروه خونىاش با او سازگار نیست، ازبین برود. در روزگار ما بسیارى از دانشمندان انسانشناسى وژنشناسى، براین باورند که گروههاى خونى، بهترین پایهواساس براى طبقهبندى نژادى است. ویژگى این طبقهبندى، آناست که تعداد افراد هر گروه خونى در یک ملت، خصوصیات آنملت را به نحو پایدارى مشخص مىکند; مثلا در حالى که 43%مردم فرانسه گروه خونى B %11 ,A %42 ,O و 3% AB دارند،در میان مردم باسک، (Basque) که مدعى هستند از قوم دیگرىمىباشند، 57% داراى گروه خونى B %1 ,A %41 ,O هستندولى در گروه AB حتى یک مورد نیز دیده نمىشود. بدینترتیب، مشاهده مىشود که ژن B تقریبا درمیان هر دو قوم،کمیاب است.
بررسى گروههاى خونى، منحصر به مکانهاى مختلفنیست، بلکه این کیفیت، در زمانهاى مختلف نیز مورد مطالعهقرار گرفته و مثلا معلوم شدهاست که ژنهاى A و B در جسدهاىمومیایى شده مصرى موجوداست. بدین ترتیب مىتوانگفتکه نوعى باستان شناسى خونى، در حال تکوین و توسعه است.
ب - عامل رزوس: این عامل، به نوبه خود، نمایانگر یکاختلاف ژنتیک است.اشخاصى راکه به اصطلاح علمى، ناقلرزوس، (Rhesus) هستند، دارندگان رزوس مثبت مىنامند کهتعدادشان در میان ملتهاى اروپایى به 85% جمیعت مىرسد. درحالى که بقیه، یعنى 15% دیگر، داراى رزوس منفى مىباشند واین گروه در بسیارى از نقاط دنیا یافت نمىشوند; مثلا در میانبومیان آمریکا و طوایف پاپوس،، (Papous) بهکلى نایاب و درمیان چینیها و ژاپنیها بسیار نادر است، درصورتى که در میانمردم باسک، به نسبت 30% دیده شدهاست.
ج - حساسیت چشایى نسبتبه ماده تیوفنیل کاربامید، :(Thiopheylcarbamide) یکى دیگر از وجوه اختلاف ژنتیکاست که از کشفیات مردمشناسى است. این کیفیت، یک ویژگىارثى است که در حقیقت، باید آن را «کورى ذائقه» نسبتبه اینماده دانست. به این معناکه ماده مورد بحث، در ذائقه برخى ازمردم، مزهاى تلخ دارد ،در صورتى که در ذائقه عدهاى دیگر، اصلامحسوس نیست.
بدین ترتیب مىتوان به عوامل دیگر ژنتیک از قبیل وجودژن ترشخ کننده در برخى از مردم، رویش یا عدم رویش مو دربند دومانگشتان دست و غیرهکهنمایانگراختلاف (فیزیولوژیک)بین افراد است اشاره کرد.
ارزیابى طبقهبندیهاى نژادى
اختلاف نظرهایى که در طبقهبندیهاى نژادى، موجود است و اینکه همیشه مىتوان شکلهایى را پیدا کرد که برزخ میان دو نژادباشند و نیز تداخل آشکارى که میان خصایص بدنى دو گروهمعین مىتوان یافت، همگى، این نتیجه را موجه مىسازند کهنژادهاى بشرى به معناى محدود کلمه، تنها در اندیشه طبقهبندىکنندگان وجود دارد. هنگامىکه «ه و. ل هیرسفلد» (10) نخستین بار،روش گروههاى خونى را در باره نژاد، به کار برد، همه، تصورمىکردند که این روش، مشکلات روشهاى دیگر را از میانخواهدبرد وسبب پیدایش طبقهبندىاى خواهد شد که از لحاظعینى و علمى پذیرفتنىاست. اما امروزه معلوم شدهاست کهاین امید هم بىپایه است و دشواریهاى مربوط بهروشگروههاى خونى، لااقل از مشکلات ناشى از ضوابط بدنىمعمول، کمتر نیست.
گرچه بسیارى از مردمشناسان، در حفظ مفهوم نژادهاى بشر،پافشارى مىکنند و هنوز هم طبقهبندیهاى جدیدى پیدا مىشود، اما باید گفت که منطقىترین فکر، این است که تنها یکنژاد بشرى وجود دارد و تفاوتهایى که میان آنها دیده مىشود،نسبتا کم اهمیت است. به همین دلیل است که عدهاى ازروانشناسان اجتماعى، در حال حاضر، وقتى از جوامع موجود،سخن به میان مىآید، ترجیح مىدهند که به جاى واژه نژاد ازعبارت «گروهقومى»، (Ethnic) استفاده کنند; یعنى گروهى که بهوسیله وضعیت جسمانى ارثى، فرهنگ و ملیتیا ترکیبى از اینعوامل، از یکدیگر متمایز مىگردند. با توجه به اینکه برخى ازدانشمندان به این نتایج رسیدهاند، ولى هنوز هم مساله تفاوتهاىجسمانى باقى است و گرچه مثلا تمیز میان سیاهپوست وقفقازى از لحاظ طبقهبندى علمى ارزشى نداشتهباشد امابسیارى آن را جدى گرفتهاند و برهمین اساس، بررسیهاىفراوانى مبتنى برطبقهبندى نژادى معمول، صورت گرفته کهمحور بیشتر این مطالعات، مساله تفاوتهاى قومى، از لحاظاستعدادهاست. اینک دلایل ارائه شده در این زمینه را ارزیابىمىکنیم.
ادله برترى نژادى
برخى براین باورند که نژادهاى گوناگون، از درجات مختلفىبرخوردارد بوده و بعضى بر بعض دیگر، برترى دارند; مثلا گفتهمىشود: سیاهپوست، زودتر ازاجداد آدمنماى خود جدا شده وبنابراین، از نژاد قفقازى یا مغولى که دیرتر پدید آمدهاند، پستتراست.اینفرضیه، برایناساساستواراستکه سیاهپوست،بهخاطربرخىاز خصایص بدنى، مانند بینى بزرگ و پهن، بازوهاى درازو صفاتى از این قبیل، بیشتر از نژاد دیگر، به جانوران آدم نماشبیه است. از همین باب است که غالبا گفته مىشود کهتفاوتهاى بدنى، سبب فرض وجود تفاوتهاى روانى است.
بررسى دقیق نتایج تحقیقات «پترسن»8 و «آناستازى» و «فولى»9اثبات مىکند که نتوانستهاند براى هیچ یک از خصایص بدنى،رابطه مثبتى میان جنبه بدنى و روحیه (جنبهجسمانى و روانى)پیدا کنند. به عبارت دیگر، ما حق نداریم رابطهاى میان تفاوتهاىبدنى و روانى قائل شویم و مساله تفاوتهاى نژادى را به منزلهمسالهاى تلقى کنیم که گویى به تحقیق رسیدهاست. البته لازم بهذکر است که مساله تفاوتهاى میان زن و مرد، مقوله دیگرى استوگرچه از مباحث روانشناسى اختلافى است ولى در ایننوشتار، مقصود بررسى مساله تفاوت روانى نژادهاست. بههرحال، مىتوان به طور کلى، ادله در این باب را به ذهنى وعینى تقسیم کرد.
الف - ادله ذهنى برترى نژادى
مراد از دلایل ذهنى، آن دسته از ادله است که قضاوتهاى آنانبیشتر به نظرات شخصى مربوط است; مثلا ممکن است دومحقق، بهتمدن مردم هند وآلمان توجه کرده و درنتیجه، یکىازآن دو، تمدن هندیان را پستتر از تمدن آلمان و دیگرى، همینتمدن را برتراز تمدن آلمان، قلمداد کند. گرچه این دسته از دلایلو ضوابطى که ارائه مىکنند، چندان جنبه عینى ندارند ولى از آنجا که عدهاى متعرض آنها شدهاند و با تمسک بر همین ضوابطبه تفاوت میان نژادها راى دادهاند، به بررسى آنها مىپردازیم.اکنون سه مورد از این دلایل را مطرح مىکنیم:
1- «جبرگرایى بیولوژیکى» مهمترین دیدگاه سنتى، در بابمساله نژاد است که مىگوید: تفاوتهاى بیولوژیکى ارثى، سببمىشود که سیاهان یا مکزیکىها، سرخ پوستان، یهودیان وکاتولیکها از لحاظ هوش و جسمى، پستتر باشند. این بهاصطلاح کهترى بیولوژیکى، به عنوان دلیلى براى درآمد کمتر،پیشرفت تحصیلى کمتر و خانه محقرتر و ... مورد استفاده قرارگرفتهاست. این مباحث، هیچ گونه پشتوانه و شواهد علمىندارند و در میان نژادهاى بشرى، هیچگونه تفاوت بیولوژیکىمهم و تفاوتهاى هوشى دیده نمىشود. نژادگرایان، از تئورىکهترى بیولوژیکى، به ضرر گروههاى تحتستم استفادهمىکنند. براى مثال، قبل از جنگهاى داخلى در آمریکا، بردهداراندر جنوب، مدعى بودند که تمام سیاهان از لحاظ بیولوژیکىپستتر هستند. براساس عقاید قالبى، تمام سیاهان احمق وتنبل بوده و در هنگام راه رفتن پا را به زمین مىکشند، اما رقص وآواز را دوست دارند. این چنین عقاید قالبى، بهانهاى براى مردمسفیدپوست، جهت تجاوز به زنان سیاهپوستبود.
مطالعات متعدد جامعهشناسى و روانشناسى که برروىنژادها و اقوام گوناگون صورت گرفته،نشان مىدهد که تمامنژادها و گروهها،بالقوه داراى استعداد اشتغال به هرگونه شغل ویا رفتار اجتماعى هستند. این شرایط اجتماعى است که بههرگروهى، رفتار فرهنگى متفاوتى را تحمیل مىکند. گرچهفرهنگهاى متفاوتى وجود دارد، اما هیچگونه شواهدى دال برکهترى و با برترى در تواناییهاى نژادى وجود ندارد و تفاوتهاىموجود، در ارتباط با تاثیرات اجتماعى است. به عنوان نمونه،مردان انگلیسى که در چین بزرگ شدهاند به خوبى مىتوانند زبانچینى را یاد گرفته و باآن سخن بگویند. ژاپنیها به اثباترساندهاند که در یادگیرى دانش الکترونیک غربى هیچگونهناتوانى ندارند.
2- پیش داورى: یکى دیگر از نظریههاى سنتى که در دهه1940 تدوین شدهاست، نظریه پیشداورى به منظور تبیینتبعیض و نابرابرى میان نژادها است. منظور ما از پیشداورى،پندارهاى منفى و غیر صحیح درباره یک گروه است; مثلا گفتهمىشود که سیاهان، کودن هستند.
نظریههاى متعددى وجود دارد که این قبیل پیشداورىها بهعنوان علل نابرابرى، بیان شدهاند; بدین ترتیب که هرگاه یکگروه مسلط، دیدگاههاى منفى، نسبتبه گروههاى تحتسلطهخود داشتهباشد، نسبتبه این گروهها تبعیض روا مىدارد.شواهد تاریخى نشان مىدهد که این قبیل پیشداورىها با سلیقهآمریکاییها سازگار است. براى مثال، هرگاه ملیت تازهاى درآمریکا اقامت مىگزیدند، به وسیله گروههاى قبلى، یک سرىپیشداورىها نسبتبه ملیت تازه وارد، صورت مىگرفت. ازاین رو، اینگونه پیشداورىها که مردم اروپاى شرقى، از لحاظفرهنگى عقبافتادهاند و یا ایتالیایىها تنبلاند، ایرلندىهاپرسروصدا، زمخت و عقبافتادهاند، رواج پیداکرد.
بنابراین، یک جنبه از پندارهاى نژاد پرستانه، این است کهگروههاى اقلیت نژادى از لحاظ بیولوژیکى پستترهستند. اینباورها را پیشداورى مىنامیم; زیرا شواهدى که بتواند آنها راتایید کند وجود ندارد.
3- دلیل فرهنگى برترى نژادى: دستهاى دیگر از دلایلبرترى نژادى، پیرامون مساله خدمات نسبى آنان به فرهنگ وتمدن، دور مىزند.نویسندگان و دانشمندان مختلف، با بهکاربردن لغات و تعابیرى، مانند نژاد آریایى، توتونها، (Teuton) و مردم شمال اروپا، هریک، نژادى را داراى منشا خدماتفرهنگى بیشتر قلمداد کردهاند; اما باید توجه داشت که تمایلعموم آنان براین بوده که مردم اروپاى شمالى را برتر بشمارند;یعنى مردمى که معمولا بلند قد و بور و چشم آبى هستند.همچنین به عقیده این دسته، گروههاى اروپایى دیگر، خدماتکمترى به تمدن کردهاند، گرچه، نسبتبه نژاد مغول و مخصوصانسبتبه سیاهپوستان آفریقایى مصدر خدمات بیشترى بودهاندو از آن جا که این نظریه، در طى یک قرن اخیر بسیار مورد بحثقرار گرفتهاست، امروز، همه عادت دارند که این مساله رابابرترى ادعایى مردم شمال اروپا مطرح کنند و آنان را منشاخدمات اساسى به تمدن بدانند.
چهار دلیل برترى نژادى، فرهنگى بدین قرارند:
الف - میزان خدماتى که گروه واحدى به تمدن مىرساند،در ادوار مختلف، یکسان نیست و به همین دلیل است کهنظریات مختلفى در باره گروهى که بیشترین خدمت را به عالمتمدن کردهاند، ابراز شده و توافقى در این زمینه، وجود ندارد;مثلا ارسطو استدلال خود را که اساسا بر اقلیم، بنا نهاده بودمعتقد است که مردم شمال اروپا و بربرها قادر نیستند در زمینهفرهنگى، خصوصا در سیاست، مبتکر باشند. ویتروویوس، (Vitruvius) رومى، نیز همین عقیده را داشت. در عصرى کهایندو متفکر مىزیستند، هیچکس نمىتوانستخردمند باشد و ازبرترى مردم شمال اروپا دفاع کند. حتى در اعصار نزدیکتر بهزمان ما در این باره اتفاق نظر وجود ندارد، براى اینکه ثابتکنیم، آراء و نظریات در این باره، چقدر با یکدیگر مغایرند،اقوالى را ذکر مىکنیم که خود، گویاى این مطلباند.
نویسندگانى از قبیل هون تینگتون و دیکسون، خدماتساکنان آلپ را از دیگران بیشتر مىدانستند. سرجى، ( و هیون، (Haddon) معتقد بودند که مردم سواحل مدیترانه، بیش از مردم شمال اروپابنیانگذار تمدن اروپایى بودهاند و مردم شمال، چندان خدمتىبه پیشرفت این تمدن نکردهاند.
ب - ضابطهاى کلى و جهانى، در دست نیست که طبق آنبتوان، برترى تمدن یا فرهنگى را برتمدن یا فرهنگ دیگر بهاثبات رسانید; مثلا مارکوپولو، مردم چین را براى این که باروترا که اختراع کرده بودند با ساختن ترقه، حیف و میل مىکردند،مسخره مىکرد، اما چینیان هم حق داشتند که درباره عقل کسانىکه باروت را در راه نابود کردن افراد بشر بهکار مىبردند تردیدکنند. بنابراین،با وجود این اختلاف معیارها و ضوابط گروههاىمختلف، دلیلى دردست نیست که بتوان یک فرهنگ را به عنوانفرهنگ برتر معرفى کرد.
ج - دلیل سوم که آدمى را درباره وجود هرگونه پیوندنزدیکمیان نوع بدنى و فرهنگ، به شک مىاندازد، میزان تغییر پذیریىاست که در زمینه فرهنگ، درون هر نوع ساختمان بدنى دیدهمىشود. براى مثال، فاضلترین چینى و ابتدایىترین قبیلهسیبرى، به یک نوع بدنى و ارثى تعلق دارند. با توجه به وجوداین تفاوتهاى فاحش فرهنگى، در یک نوع از بدن، غیر ممکناستبگوییم که نوع بدنى، علت مستقیم فرهنگ است. اینتفاوتها بیشتر نشان دهنده آن است که ما باید به بسیارى ازعوامل جغرافیایى و تاریخى که نسبتا از عامل بدنى مستقلهستند، توجه کنیم. عواملى که سبب شدهاند تا جامعه معینى بهعالیترین درجه پیچیدگى در فرهنگ خود نایل گردد و نیز همینعوامل بودهاست که جامعه دیگرى را در سطح نسبتا پایینفرهنگ، نگه داشته است.
موارد مذکور، از این جهتبیانگر ادعاى ماست که فرض رابراین گذاشتیم، که اختلافات مورد بحث، میان افرادى است کهازیک نژادند. در گروههاى مختلف، ممکن است افراد از لحاظساختمان زیستى، باهم فرق داشتهباشند و بتوان ادعا کرد که ایناختلاف زیستى، باعث اختلاف در فرهنگها شدهاست، اما وقتىبه نژاد واحد که منشا ایجاد فرهنگهاى گوناگون بودهاست مثالمىزنیم، دلیل محکمى براین است که نمىتوان از ادله فرهنگى،به نفع برترى نژادى بهرهبرد.
د - صاحبان یک فرهنگ،از نظربدنى تفاوت فاحشى دارند.این نیز مىتواند دلیل چهارمى بر رد ارتباط میان نوع بدن وفرهنگ باشد. در نقاط مختلف دنیا مشاهده مىشود که صاحبانیک فرهنگ از نظر بدنى بسیار متفاوتند. اختلافهاى شدید ازنظر قد، رنگ پوست، شکل بینى، وضعیت جمجمه، شکل موو مانند اینها درمیان افرادى که به یک فرهنگ تعلق دارند، نشاندهنده این است که نمىتوان گفتخصوصیات بدنى خاصىموجب مىشود تا شخصى به فرهنگ خاصى تعلق پیدا کند.
بنابراین، با وجود این چهار دلیل، دیگر جاى شکى باقىنمىماند آنانکه مردم شمال اروپا را به دلیل نژادى، صاحبتمدن برتر دانسته و گرایش به فرهنگ خاصى را موکول بهداشتن نژاد خاص پنداشتهاند، بر خطا رفتهاند.
ب - ادله عینى برترى نژادى
ادله عینى این مبحث را به دو دسته، اندازهگیرى خصایص عقلىو اندازهگیرى خصایص غیر عقلى، تقسیم کرده و براى خصائصعقلى از آزمونهاى هوشى نام مىبریم. اکنون به بررسى این دودسته از اندازهگیریها مىپردازیم.
1- آزمونهاى هوشى: در این باب، نظریات بسیار متفاوتىابراز شدهاست. «سى. سى بریگهام»،(Brigham,C. C) (11) éئ kpئ êpىتéWىOغ ,lغDvo ضDWغC éFحقC یغDèV جـV عD×q ok Co yکç ½شOhC éF «کFp× ُ•خD®× é@ئعA qC x@J
عDـئDv éFPGwغ DJقoCحDطz ضkp× êpNpF rىغ ق عDOvکKçDىv éFPGwغ ,عDOvکJlى@؟@vêp®@¾ ی@د@أ@µ êp@Np@F
,عDvDـz ضkp×D¤ک¥i× éئ یëDçkDأOغC kکVق DFXëDOغ فëC .PvCوlzPFDRéغCpOël× ذdCکv ضkp× ق LخA êDçéـ×Ck
kDـOvC عA éF ,éطç ق kکF وlz ¸آCق عDvDـz عCقo حکGآkoک× ,oD،O@غC عD@×q عD@ط@ç qC ,l@غkp@ئی@× koCق عA é@F
éغ عClـط،غCk qC êoDىwF éO¾o éO¾o,l×A ذطµ éF éëp²غ فëC ôoDFok éئ êpOأىآk êDèëkDأغ qC xJ یخق.lغkp@ئی@×
ُدىvقéF Co DèNقD؟NêpىتوqClغC عDا×C éادF ,lغkpئ oDاغC kکFéO¾o oDئéF é•خD®× فëCok éئ Co êkCtغ êlـFéأG¬ DèـN
qC (12) وqDNُOzکغ ok rىغ [ضDèثëpF] .lغkCk oCpآ lëkpN koک× ,¯ىe× oDRAفO¾pت p²غ ok عقlF ,یRoC yکç êDè@غک@×qA
ق éOzCkpF kکh یدGآ ôlىأµ qC Pvk ش×Dئ ,یطدµ PآCl¤ق یـىF¸آCق حDطئ DF ق éO@w@V kک@v D@çkD@أ@O@غC ف@ëC
,éدطV qC ق یzکç êDèغک×qA ُدىvقéF DçkCtغعDى× êDèNقD؟N kکVق MDGRC éF «کFp× MD•خD®× ضDطN éئ kp@ئoD@è@±C
فëC ok عDvDـzعCقo qC êoDىwFôlىأµ pىى»N qC êqoDF ُغکطغ ,ضDèثëpF ôlىأµ pىى»N .PvC éëDJیF ,قC kکh ُ•@خD®@×
lـOwغCkی× êkقl•×kCp¾C DèـN ق lغkکF éO¾pت oCpآ قC éëp²غ فىOwiغ pىRDN PeNêoDىwF éغD؟vDO× .PvC éـ@ى@×q
.PvCوkCk pىى»N Co kکh ôlىأµ قC éئ
PvکJlى؟v عCqDFpv êpNpF ,´کطW× ok ,عA فىأأe×p²غ qC ,PvCوlz ضDWغC Dاëp×A ¢NoC êقo pF éئ یNDأىأe@N
éWىOغ عCکNی× kکz éVکN MDأىأeNفëC éF ؤىطµ lëkDF یOآق D×C .lـئی× PFDR PvکKçDىv عCqDFpvéFP@G@w@غ Co
عD×q ok ,یخDطz MسDëCqC یhpF عDçDىv éئ PvCوlzPFDR ,MDأىأeN فëC qC ی،iFok شS× ;P¾p@ت Co عA x@ا@µ
.lغpNسDF Dاëp×A یFکـV MسDëC qC یhpFعDOvکJlى؟v qC ,یغDèV حقC جـV
Mrmy عک×qA éئ یغDwئ koک× ok pO،ىF,یFکـVMسDëC عDOvکJlى؟vpF ,یخDطz MسDëC عDOvکKçDى@v êp@Np@F
ق (Illinois) ,[r@@ëک@@غ ی@@د@@@ëC]ق
kکh qC êpO،ىFyکç lغkکFوl×A [uDwغDئoA] ق [یئDOـئ] ق [یJ یv یvی×] qC éئ یغDOvکJlى؟v qC [إoکëکى@غ]
ظىëکثFPvC p@O@è@F ,ظ@ى@O@w@ç قo é@F قo ,ی@²@؟@خ عک عک×qA ok عکZ ق lغkCk عD،غ
éئ êkCکvDF عDOvکJlى؟v qC ,lغl×Aی×Dاëp×A یخDطz MسDëC qC ق lـOwغCkی× فOzکغ ق عlغCکh éئیغDOvکKçDىv
فىـZ ,TeF فëC qC .lغkoقA PvkéF êpO@è@FX@ëD@O@غ
,یNCm êkCtغ êDèNقD؟N ,DçkCl•OvC °Deخ qC éئفëC pF یدىخkéغکتbىç qقp@×C D@N é@ئ kک@zی@× êp@ى@تé@W@ى@O@غ
یëDèNقD؟N فىـZ kکVق MDGRC ok éئ ی؟دOi×ذëسk .PvCوl×Dىغ PvkéF ,lzDFéOzCk kکVق ہدOi× êDèçقpتعDى×
فىىGN عCکـµ éF Co PRCoق D× éئPwىغ عA ,éO؟ت فëC êDـ•× éOGخC .PvC یطدµ oDGOµC éغکتpç lآD¾,PvCوlz é×D@آC
êkقld DN ,êkp¾ MقD؟Néئ PvC فاط× ,Dèçقpت qC بë pç عقok ok éادF ,ظىـئی×oDاغC ,êkp¾ êDèNقD؟N qC یhp@F
qC یzDغ PvC فاط×,PvکJlى؟v DëPvکKçDىv وقpت ذhCk ok ةorF êDèNقD؟NkکVق شS× ;lzDFP@RCoق حک@د@•@×
فëC ,lzDFعDOvکKçDىv yکç ôpèFqCpO،ىF ldCق PwىF Dë وk عDOvکJlى؟vyکç ôpèF pتC xJ .lzDF یRoC ذ×Cکµ
ک©µ فëpNPwJ ق وقpت قk فëC qC یاë ک©µ فëpOىخDµیzکç ôpèF عDى× یOآق D×C ,P@vC ¯@ى@e@× حک@د@•@× ,p@×C
فëC ,یNoDGµ éF Dë .PwغCk ¯ىe× حکد•× عCکNیطغCo MقD؟N فëC ,lzDFéOzCk kکVق MقD؟N ,ldCق l¤ ,وقp@تعD@ط@ç
.koCk pىRDN éـى×q فëC ok ,یRoCذ×Dµ ,بz عقlF éادF ,kCk PGwغ ¯ىe× éF وpwاë عCکNیطغCo MقD؟N
êp،F ہدOi× êDèçقpت ق DçkCtغ یzکç MقD؟NéF «کFp× عکتDغکت MDأىأeN qC éaغA éئ P؟ت lëD@F ,P@ëD@è@غ ok
éادF éOzClغ êoCkDـ•× MقD؟N,yکç ق kCl•OvC p²غ qC Dèçقpت فëC ی×DطN éئ PvC فëC P¾pتéW@ى@O@غ عCک@Nی@×
qC ,é¬کFp× êDèغک×qAok یhpF kکzی× HVک× éئ PvC MDغDا×C ق êkD¥OآC,یµD@ط@O@VC ¯@ëCp@z ok ,½ش@O@hC
.lغکz oCkoکhpF êpOèFXëDO
یدأµ pى؛ ¦ٌD¥h êpىتوqClغC -2
êCوlµ .lغCوkq ہدOi× êDèçقpت عDى× êpىتوqClغCéFPvk فىأأe×rىغ lـOwç یدأµpى؛ éئ ی¥ëD¥@h ôoD@F ok
éغکتعDطç یـ•ë ;lغoCk یثOwFPى¥izéF ,yکç qC pO،ىF یOd ,یRoC ¦ëD¥h یvDvC êDèNقD؟N éئlغoقDF فëCpF
,یخقC ؤëp¬ éF lـNقD؟O×pثëlاëDF یzکç p²غ qC ,£Dh êkCtغ D،ـ× فOzCk ذىخk éFہد@O@i@× êD@è@çقp@ت é@ئ
êDèغک×qA حDط•OvCوoDF ok éئ یëDçkDأOغC ,P؟ت lëDF D×C .kکFlـçCکh rىغ یNقD؟O×Pى¥iz êCoCk éئ P؟ت عCکNی×
lــئی×êpىتوqClغC Co یدأµ pى؛ MD؟¤ éئ یëDèغک×qA ôoDFok pO،ىFMکآ DF ,ظëkpئ pئm éـى@×q ف@ëC ok ,ی@zک@ç
عقpىF ,عA qC یOvok ُWىOغ bىç عCکNیطغ éئ lغCھآDـO×عDـaغA ,MD،ëD×qA فëC XëDOغ فىـa@ط@ç .P@vC ءkD@¤
lçkی× عD،غ é،ىطç Dèغک×qA فëC XëDOغ Cpëq,PvCéدطV فëC qC یأىvک× kCl•OvC éF «کFp× êDèغک×qA شS×;lى،ئ
.lغpNpFعDOvکJlى؟v qC ظOëo °DeخqC عDOvکKçDىv éئ
,lغCéOzCk êpO،ىF uDطN عDOvکJlى؟v DF éئ یOvکJgpvذëDGآ ,PvCوlzPFD@R (13) وl×A ذطµ éF éئ یأىأeN ok
DF ش×Dئ ,éWىOغ فëC .lغCوlغD× Hأµ ,lـOwçعDOvکJlى؟v qC oقk DOGwغ éئ یدëDGآ qC pOط@ئ ,ی@غD@W@ى@ç °D@e@خqC
êDèçقpت عDى× یRoC êDèNقD؟N éG¬کFp× UDOـOvC éغکتpç ,فëCpFDـF .PvC ؤFD®× ,یzکç êDèغک×qAqC ذ¤DdXëD@O
یطè× pىRDN یـى•× ُ•×DVذhCk ok kCp¾C عDى× êDèNقD؟N ok ,PRCoق éئ P؟ت lëDF ,éWىOغok .PvC éëDJیF ہدO@i@×
ذ×Cکµ ôoDFok D× ی؟ـ× UDOـOvC D×C .koCk یOwëq ُGـV ,êkDëq ld DN MقD؟NفëC D،ـ× ,pOëکآ حD@ط@O@dC é@F ق koCk
,lz éO؟ت éئ éaغA qC .£Dh وقpت بë ok kCp¾C عDى× êDèNقD؟NéF éغ kpىتی× ؤد•NDèçقpت عDى× êDèNقD؟N é@F ,ی@RoC
,فëC kکVق DF .lـNقD؟O× pثëk MDèV qC ق éىGzظç éF MDèV ی©•F qC ی×کآ êDèçقpت ضDطN éئ lëAی×p@F ف@ى@ـ@Z
فëC HخD؛ PvC فاط× .kCk PGwغ êkCtغعDطOhDv ق یغlF ¦ëD¥h éF kکzی× pçD± éئ Co یëDèNقD؟@NعCک@Nی@ط@غ
éئ یND¾D،OئC ق MDµCpOhC,عک×CpىJ ذد× Dë ی•ىG¬ ¯ىe× éF Dë êkD¥OآC ق یµDطOVC ذ×CکµéF «کFp@× D@è@NقD@؟@N
éئ Pwىغ Pvk okیدىخk bىç ,êoDF .lzDF ذىGآ فëC qC êpثëk oک×C Dë ق ,PvCéO¾pتMoک¤ kCp¾C qC یhpFPvkéF
.lـzDF êp®¾ DèNقD؟N فëC
DçkCtغ «شOhC éخDw×
éF ,koClغ kکVق êp®¾ êpFCpFDغ ,ہدOi× êDèçقpتعDى× éئ lغCوlىvo éWىOغ فëC éF ,éOwVpF عDأأe× éئ عکـ@ئC
.ظىـئی× عDىF CoیvDvC وDتlëk قk ,وoDF فëC ok .ظëqCkpJی× DçkCtغ «شOhC éخDw×یvopF
شS× ;kکzی× Dçéتoقk êlـ×قpىغ HGvDçkCtـ¬شOhC éئ lغlأO•×kCp¾C فëC :D@çkCt@غ «ش@O@hC عCoCl@¾p@¬ -1
qC ق lغoCk êpO،ىF lغqp¾ ,êکwغCp¾عDىëCkDغDئ ق یëDاëp×A PvکKhpv êDçéتoقk éئ PvCوkpئہ@،@ئ [uAک@F]
¢اط،ئ ذd وCoفëpOèF ,یëDè¬شOhC فىـZ éئ lـëکتی× éOvk فëC .lغpNlـ×قpىغDطwV ,kکh عClغقD@،@ëک@h
عDى× pO،ىF éZpç ,فëCpFDـF ,PvC oقAعDëq ,عکiطç قkعDى× kD@e@NC عک@Z ی@¾p@¬ qC ق P@vD@è@çقp@ت عD@ى@×
qC éئ kکzی× ذ¤Dd یغDwئ UCقkqC وCo qC,oک²ـ× فëC ق PvC pOèF lëA ذطµ éF UCrO×C ق «شOhC ,ہد@O@i@×kCp@¾C
.lغoCk یRoCMقD؟N ,یغlF °Deخ
Molآ ُëp²غ pFCpF ok ق lـغCkی× ذwغ «D®eغCHGv Co DçkCtغ «شOhC ,éOvk فëC :DçkCtغ «شOhC عD؟خD@i@× -2
ق lzDF kکVک× عClغقD،ëکh ok ی¥ëDأغéئ PvC oقA عDëq یNoک¤ok ,عکiطç قk عDى× UCقkqC éئlغlأO•×Dçéتoقk
.lـzDF MقD؟O× ی¾Dئ olآéFیRoC عDطOhDv °Deخ qC éئ kpئ ClىJ Co kp¾ قk ,ldCق kCtغ ok PvCفاط× ,عAp@F وقش@µ
عDا×CéF سکط•× ,lـ؟خDi× DçkCtغ «شOhC DF éئ یغDwئ .lغD×یطغ یآDFDçkCtغ فOi@ى@×A é@F êqD@ى@غ ,ف@ëCp@FD@ـ@F
,یOwëq °Deخ qC ,P؟ت lëDF éOGخC.lــئی× وoDzC lغکzی×ذ¤Dd UCrO×C فëC qC éئ یغClغqp¾ kکVق ok یثـçDطçDغ
oقA عDëq pRC qC EDـOVC êCpF .عA l¨ ُخkCéغ PvC وlــئ ¸غDآlـئی× êoCl¾p¬ DçkCtغ «شO@hC qC é@ئ êCé@خkCé@غ
MقD؟O× ی¾Dئ olآéF قC êDèغs éئkpئ UCقkqC یwئ DF kکh وقpت qC UoDh éئ Pwىغ ضqس ,عکiطçقk عDى× یëکzDغq
یeىe¤ ذىخk ق وkکF یخDىhDGخD؛ ,lـçkی× PGwغ DçkCtغ یثOiى×A éF éئ Co یثـçDطçDغ,pثëk ½p@¬ qC .l@zD@F
êDـ•× éF éئlـئ DµkC lغCکNیطغ یOد× bىç وqقp×C ,PvCوkpئ PFDR MDأىأeN.kکF lçCکiغ kCtغ عkک@F ¦@خD@hp@F
فëCpF koCk Pخسk ,jëoDN ذGآD× MDµش¬C فëpN یطëlآ .PvC¦خDh ,یOwëq °Deخ qC ,éطدئ یvDـz ضkp× ؤ@ى@آk
ld ok kCtغ «شOhC xJ .PvCéOzCk kکVق ہدOi×یغlF ´کغ فëlـZ ,عD×q بëok ق ldCق یëDى¾Cp»V ُىdDغ okéئ
éغ ,lــئی× ClىJ yrى×A ظçDF éئ PvCéOwFêkCp¾C P؟¤ éF «شOhC فëC XëDOغ éادF ,lF éغ ق PvC Eکhé@غ ,kک@h
.lـzDFی× éOwFCق DèغA éF kCp¾CفëC éئ یçقpت ق kCtغ
,یëDèغ éWىOغ .ظëpFی× عDëDJ éF یµDطOVC ضکدµ فىأأe×MDأىأeN uDvCpF Co DçkCtغ یغCقo MقD؟N éخDw× DVف@ëC ok
.PvCوkpئ pىى»N یGخDV کeغ éF ی×کآ êDèNقD؟NôoDFok ,یµDطOVC ضکدµ عD¥¥iO× p²غ éئ lz فëC oکئn×Te@F qC
bىç éF Hد®× فëC éئ lغlأO•× عکـئC,lغkpئی× ؤël¥N Co یëDèNقD؟N فىـZ kکVق DأFDv éئ عDأأe×qC êoDى@w@F
" وsCق ,عA êDV éF قوkpاغ وkD؟OvC kCtغ ôsCق qC pثëk ,فىأأe× فëC éئ PvC ذىخk فىطçéF ق PvCوl،غ PFD@R ,é@Vق
.lغpFی× oDئ éF Co "ی×کآ êDèçقpت
DF Co ضشvC êpىت¸¨ک× ق PhCkpJ ظىçCکh ضشvCوDتlëk qC DçkCtغ یغCقo MقD؟N éخDw× é@F ,T@e@F ف@ëC ُ@×CkC ok
.kCk ظىçCکh éٌCoC وoDF فëC ok,یغApآ lçCکz
:DèOzکغیJ
EشأغC yqک×A ق MCoD،OغCعD×qDv :عCpèN),وkCqlىèz فىwd pOئk éطVpN , یëCpتkCtغ, POغک¾قk CکwغCp@¾ -2ق 1
2ق1£ ,(1369 ,ی×شvC
:عCpèN) ,9 Y ,1 U ,lدV2 ,عCkoDئlطe× یدµ pOئk ُطVpN ,یµDطOVCیvDـ،غCقo ,ةpF فëشئک@NC - 7ق 6ق 5ق 4ق3
332£ , (1368 ,é،ëlغCp،غ
334£ ,فى،ىJ,ةpF فëشئکNC-8
9 £,فى،ىJ,POغک¾قk CکwغCp¾ -9
فëشئ;228DN220 £,(1367,êک¨o ulآ عDOvA:lè،×),عDëoکè¬kCکV ,êkp¾ êDèNقD؟N,êqDOvD@غoA عA-11ق10
345 ق 344 £,فى،ىJ,ةpF
355 £,فى،ىJ ,ةpF فëشئ-12
357 £, عDطç -13
:ظëCوkpF ذëm ¸FDـ× qC Co وkD؟OvC فëpO،ىF éخDأ× فëC éىèN ok :pئnN
POغک¾قk CکwغCp¾ ;(1343,Cliçk :عCpèN)وlغpJ.s ,é•×DV ق kCtغ ق PRCoق ,یاwغCtFقk uکىvقkکٍN ق عCk .یv .حC
,ةpFفëشئکNC ;(69,ی×شvCEشأغCyqک×Aق MCoD،OغCعD×qDv :عCpèN),وkCqlىèzفىwd pOئkéطVpN,یëCpتkCt@غ,
,LطئqC MoCکOvC;(1368,é،ëlغCp،غ :عCpèN),9 Y ,1 U ,عCkoDئ lطe× یدµ pOئk ُطVpN ,یµDطOVCیvDـ@،@غCقo
,یWـتôrطd pOئk;(69 ,êک¨o ulآ عDOvA :lè،×) pçD× kDçp¾ ُطVpN ,êkpFoDئی@µD@ط@O@VCی@vD@ـ@،@غCقo
,2 Y ,یغCقo êDèغک×qA ,یëDe®F فwd pOئkق یطzDç ظىçCpFC;(68 ,ulآ عDOvA :ض یF) ,2 Y ,یغCقo êDè@غک@×qA
uقpىv;(67 ,¹pطىv êDèFDOئ ,عCpèN),2 Y ,یvDـ،غCقo ُ×lأ× ,یخشV êlè×;(60,pèZ ی×DèvPئpz :عCpèN)
éـى×q ,عCoDاطç ق koDثدىç .o PwغoC;(66 ,Cliçkیzقp؟FDOئ ,عCpèN),10 Y ,ی×کطµ یvDـ،غCقo حک¤C ,یطى²@µ
éFCo إCs ,Iکëkعکىدµ;(68 ,lzo MCoD،OغC:عCpèN) ,2 U ,عCoDاطç ق یـçCpF یأغlطe×ُطVp@N ,ی@vD@ـ@،@غCقo
uoک×;(DN یF,عD×q EDOئ :عCpèN) ,یغDhoCrç pèZکـ×,جـçp¾ ق یOvpJ kCtغ ,oq év é×C,عکغD¾tغCp@¾ ,CoCt@غD@غD@×
MCoD،OغC :عCpèN),ظWـJ IDZ ,êoقpv فىwdlطe× [ی¾شOhCیvDـ،غCقo] êkp¾ êDèNقD؟N,عقpىJ êpغDç,xFقk
Dطç ق ضDVp¾ فىwdlطe× pOئk éطVpN ,یvDـz é•×DVیغDG× ,عCoDاطç ق جغشئ ب×kp؟خA oکw¾قpJ ;(66 ,فiv
10 Y ,1 U ,یaOµDv kکطe×: uDGOآC ق éطVpN ,یvDـ،غCقo حک¤C ,عD×.ح عD×pغ;(69 ,وCpطçp،غ:عCpèN) ,yقpèF
(68 ,pىGئpى×C :عCpèN)