آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

مورد بحث در روان‏شناسى، موضوع‏روان‏شناسى اختلافى است که خود به سه مساله مهم مى پردازد:تفاوتهاى فردى; تفاوت روانى زن و مرد وتفاوت روانى نژادها.دراین مقاله در پى آنیم که با بررسى و ارائه تحقیقات و نظریات‏در باب تفاوت روانى نژادها،که خود معرکه آراى فراوانى درروان‏شناسى است،به طرح نظریه نهایى در این زمینه بپردازیم.براى بررسى عمیق موضوع، ابتدا دیدگاه روان‏شناسى در باب‏تفاوت روانى نژادها و سپس دیدگاه اسلام در این موضوع، به‏طور مقایسه‏اى مطرح خواهد شد.
تذکر این نکته ضرورى است، شهرتى که نژاد گرایان به دست‏آورده‏اند، بیشتر به علت‏خشونت و ستمى است که نازیها درجنگ جهانى دوم، تحت همین عنوان، بدان دست زدند. نابودکردن میلیونها نفر یهودى، به عنوان نمایندگان یک نژاد، به دست‏هیتلر و همفکرانش، زمینه مساعدى را براى طرح این بحث‏به‏وجود آورد. مساله سیاهان آمریکا، تبعیض نژادى در آفریقاى‏جنوبى (آپارتاید)، وضع یهودیان در شوروى سابق، روابط یهودیان و عربهاى خاورمیانه، نئونازیهاى امروزى در آلمان،برخورد دوگانه و نژاد پرستانه سازمان ملل در فاجعه نسل‏کشى‏در بوسنى هرزگوین، بى تفاوتى این سازمان و دیگر مجامع‏جهانى نسبت‏به تجاوزات اسرائیل نژادپرست و مسائلى از این‏دست، امروز جایگاه خود را بیش از پیش باز یافته و زمینه طرح‏این مباحث را مطرح ساخته است.
مفهوم نژاد
در فرهنگ «لاروس‏» آمده‏است که حزب یانظریه طرفداران‏برترى نژاد را نژادگرایى گویند و در فرهنگ زبان فرانسه،اثر «پل‏روبر» نژادگرایى به عنوان یکى از مشتقات واژه نژاد آمده وآن را بدین گونه تعریف مى‏کند: «نژادگرایى، ایدئولوژیى است که‏برترى یک گروه را نسبت‏به دیگر نژادها پذیرفته و چنین توصیه‏مى‏کند که حتى در درون یک کشور، این گروهها از یکدیگرمتمایز مى‏شوند."تفکیک نژادى"» (1) و (2)
بسیارى ازمردم شناسان این‏تعریف رابراى نژادارائه مى‏دهند:«نژاد قسمتى از نوع بشر است که اعضاى آن را داشتن ترکیباتى‏مشابه از خصایص عضوى مربوط به وارثت مشترک، از یکدیگرمتمایز مى‏سازد». (3) علماى علم وراثت، تعریف مذکور را به گونه‏دیگرى مطرح مى‏کنند وبه‏جاى‏این‏که‏درباره خصایص بدنى قابل‏مشاهده، پافشارى کنند،به پایه ارثى تفاوتهاى میان ملل، اهمیت‏مى‏دهند،به‏گونه‏اى‏که «دبزهانسکى‏»گفته‏است: «واحدهاى‏اساسى‏اختلاف نژادى جمعیتها، ژنهامى‏باشند،نه ترکیباتى از خصایصى‏که عموما در ذهن اشخاص، منشا تمایز نژادى مى‏شوند.» (4)
در این میان، دانشمندى به نام «کروگمن‏» این دو تعریف راترکیب کرده، مى‏گوید: «نژاد، گروهى فرعى، مرکب از ملل است‏که داراى ترکیبى از خصایص بدنى هستند که منشا ارثى دارند. به‏مدد این ترکیب، مى‏توان گروهى را از گروههاى دیگر نوع بشر،متمایز ساخت. هرگاه شرایطى که در آغاز پیدایش این ترکیب،وجود داشته، نسبتا بدون تغییر باقى بمانند، این ترکیب از طریق‏ارث به اعقاب منتقل مى‏شود.» (5) بنابراین، نژاد، چون اصلا به‏اختلاط یا ترکیبى از خصایص بدنى که منشا ارثى دارند تعریف‏شده‏است، به کار بردن تعابیر نژادى در مورد گروههایى که چنین‏خصیصه‏اى را نداشته باشند از نظر علمى، پذیرفتنى نیست.
اختلاط مفهوم نژاد با ملت و زبان
باید توجه داشت که در عمل، بسیار پیش مى‏آید که مفاهیم نژادو ملت و نیز مفاهیم نژاد و زبان را با یکدیگر اشتباه مى‏گیرند.
در واقع، هیچ ملتى نیست که صفات بدنى و ارثى آن، به‏قدرى متجانس باشد که بتوان آن را از لحاظ نژادى، خالص‏دانست. در تایید این مطلب مى‏توان گفته «دیکسون‏» را یادآورشد که در آلمان، تحقیقات مردم شناسى را متوقف ساختند زیرانتیجه آنها، افراد فراوانى را نشان مى‏داد که بانژاد ژرمن مورد ادعا،مطابقت نداشتند. (6) همان‏طور که «رتزیوس‏» (Retzius,G.) چندى‏پیش، خاطرنشان ساخته‏بود که حتى میان سوئدى‏هایى که‏ایشان را نمایندگان خالص نوع شمالى یا شمال اروپایى‏شمرده‏اند، آن چنان تفاوت، بارز است که تنها گروه کوچکى ازآنان واقعا ترکیبى از صفات بدنى، که معمولا آن را شمالى‏مى‏دانند درخود دارند. (7) این وضعیت، در ملل دیگر اروپایى، ازاین‏هم عیانتر است.
بیشترین سوءاستفاده‏اى که از کلمه نژاد شده‏است، در باره‏نژاد آریایى‏است.این‏اسم،بیش از هر اسم دیگر، داراى معناى‏سیاسى است که مدتى‏اساس قوه مقننه‏آلمان محسوب مى‏شد.اولین کسى که گروه خالق زبانهاى آریایى بود. (8) البته بعداز گذشت مدت‏زمانى، سرانجام او پذیرفت که کلمه آریایى را تنها باید به معناى‏زبانى آن به‏کار برد و هرگونه اشاره و کنایه نژادى، در به‏کار بردن‏این مفهوم، دفاع ناپذیر است.
طبقه بندى نژادها
معیارهاى طبقه‏بندى نژادها به دو صورت کلى مطرح مى‏شوند:معیارهاى مربوط به شکل شناسى واندازه‏گیرى اندامها وویژگیهاى ژنتیک.
1- شکل‏شناسى
الف - رنگ پوست، بستگى به مقدار دانه‏هاى ماده‏اى به نام"پیگمان"، (Pigment) دارد که در پوست‏بدن، موجود است. درنژاد سیاه، این دانه‏ها زیاد هستند، ولى چنانچه ماده قرمز رنگ‏خون که در زیر پوست، جریان دارد با پیگمان مخلوط شود، ازآمیزش آنها رنگ زردى پدید مى‏آید که رنگ بدن بسیارى ازآسیایى‏هاست. از طرفى،نبودن ماده پیگمان در پوست، موجب‏رنگ پریدگى و صورتى رنگ شدن آن مى‏شود که از ویژگیهاى‏مردم شمال اروپاست و کیفیتهاى گوناگونى پیدا کرده که در همه‏جا به چشم مى‏خورد. لازم به یادآورى است که در دنیا نژاد«سرخ‏» وجود ندارد. در پایان قرن پانزدهم، هنگامى که اروپاییان،به قاره جدید قدم گذاشتند، مورد استقبال مردمى قرار گرفتند که‏بدنهاى خود را براى انجام مراسمى، به رنگ سرخ در آورده‏بودند. بومیان آمریکا پوستى زرد رنگ یا مایل به قهوه‏اى دارند،هرگز سرخى، در آن دیده نمى‏شود.
ب - شکل مو; موهاى صاف با مقطع دایره‏اى، ویژه‏چهره‏هاى زرد است. موهاى نرم و کمى تابدار، بیشتر در میان‏اروپاییان دیده مى‏شود و موهاى مجعد، که مقطعشان بیضى‏است و به شکل فنرهاى فشرده روى هم انباشته مى‏شوند، به‏سیاهپوستان اختصاص دارد.
ج - طول قامت نیز از مشخصات نژادى است. اگر مبناى‏قضاوت را براى مردها به طور متوسط 65/1 متر قرار دهیم،کسانى که طول قامتشان بیش از 70/1 متر باشد بلند قد وآنهایى که کمتر از 60/1 متر باشند کوتاه قد خوانده مى‏شوند وقامتهاى کوتاهتر از 50/1 متر از ویژگیهاى نژادى کسانى است که‏به نام کوتوله معروف شده‏اند.
د - شکل جمجمه نیز برحسب نسبتى که درازا و پهناى آن‏باهم داشته‏باشند، افراد را در رده‏هاى مختلف قرار مى‏دهد. اگراین نسبت، کمتر از 75/0 باشد، فرد «دولیکوسفال‏»، (Dolichocephale) یا دراز جمجمه، خوانده مى‏شود و اگر نسبت‏مذکوربیش از 80/0 باشد آن شخص را «براکى سفال‏»، (Branchycephale) یا پهن جمجمه و میان این دو نسبت را«مزوسفال‏»، (Mesocophale) مى‏نامند.
افزون بر موارد چهارگانه مذکور، عوامل دیگرى مانند کمیت‏رشد فکها، محاسبه برجستگى بینى و شکل گشودگى پلکهامى‏توانند به عنوان ملاک تشخیص و رده‏بندى گروه‏هاى انسانى‏قرار گیرند. این موارد، وجوه تمایز ظاهرى هستند و به آسانى به‏چشم مى‏خورند. برمبناى تمام یا برخى از این مشخصات است‏که قدیمى ترین و سنتى‏ترین طبقه‏بندى نوع انسان صورت‏گرفته‏است. از «عهد عتیق‏» گرفته که از این طریق تفاوت میان‏حام، سام ویافت،نام‏پسران حضرت نوح،قائل مى‏شدند تالینه، (Linne) که طبقه‏بندى چهارگانه اروپایى، آسیایى، آفریقایى وآمریکایى را براى نوع انسان در نظر گرفته‏است. اما در پایان قرن‏هیجدهم، «بلومن باخ‏»، ( Blumenbach) انسانها را به پنج گروه‏نژادى تقسیم کرد. وبالاخره «هانرى.و.والوا»، (Henri.V.Vallois) تابلویى ارائه داد که در آن، بیست و هفت نژاد انسانى، به چهارگروه متمایز، یعنى ابتدایى، سیاه، سفید و زرد تقسیم شده‏است.
2- ویژگیهاى ژنتیک
علم نسبتا نوپاى ژنتیک، عوامل جدیدى را به این مبحث افزوده‏است که تاکنون ناشناخته به نظر مى‏رسیدند. «م.وبوید»، (M.W.Boyd) در اثر معروف خود به نام «ژنتیک و نژادهاى‏انسانى‏» مى‏نویسد: «مى‏توان نام نژاد را به گروهى از انسانهااطلاق کرد که به علت وجود یک یا چند ژن در ساختار بدنشان باسایر گروههاى انسانى، به گونه‏اى آشکار، متفاوت باشند.» (9)
اینک به مواردى از این نوع طبقه‏بندى نژادى مى‏پردازیم:
الف - گروه خونى: در این بخش، جنبه‏هاى احساسى و آرمانى‏قضیه، از قبیل خون پاک یا خون اشرافى و امثال اینها مطرح‏نیست، بلکه ویژگیهاى زیست‏شناختى آن مورد نظر است که‏صرفا خصوصیت توارثى دارند. بدون آن که بخواهیم نظر موافق‏یا مخالف نژادگرایان را تایید کنیم، باید گفت که وجود این‏گروههاى خونى، حقایقى را آشکار مى‏سازد که در حد خود،شگفت آور است; مثلا یک اروپایى که نیازمند تزریق خون‏است ممکن است‏با تزریق خون یک سیاهپوست‏یا یک چینى‏تندرست، که گروه خونى مشترک با او دارد، از مرگ حتمى‏نجات پیدا کند، در صورتى که چه بسا همین اروپایى در نتیجه‏تزریق خون برادرش، که گروه خونى‏اش با او سازگار نیست، ازبین برود. در روزگار ما بسیارى از دانشمندان انسان‏شناسى وژن‏شناسى، براین باورند که گروههاى خونى، بهترین پایه‏واساس براى طبقه‏بندى نژادى است. ویژگى این طبقه‏بندى، آن‏است که تعداد افراد هر گروه خونى در یک ملت، خصوصیات آن‏ملت را به نحو پایدارى مشخص مى‏کند; مثلا در حالى که 43%مردم فرانسه گروه خونى B %11 ,A %42 ,O و 3% AB دارند،در میان مردم باسک، (Basque) که مدعى هستند از قوم دیگرى‏مى‏باشند، 57% داراى گروه خونى B %1 ,A %41 ,O هستندولى در گروه AB حتى یک مورد نیز دیده نمى‏شود. بدین‏ترتیب، مشاهده مى‏شود که ژن B تقریبا درمیان هر دو قوم،کمیاب است.
بررسى گروههاى خونى، منحصر به مکانهاى مختلف‏نیست، بلکه این کیفیت، در زمانهاى مختلف نیز مورد مطالعه‏قرار گرفته و مثلا معلوم شده‏است که ژنهاى A و B در جسدهاى‏مومیایى شده مصرى موجوداست. بدین ترتیب مى‏توان‏گفت‏که نوعى باستان شناسى خونى، در حال تکوین و توسعه است.
ب - عامل رزوس: این عامل، به نوبه خود، نمایانگر یک‏اختلاف ژنتیک است.اشخاصى راکه به اصطلاح علمى، ناقل‏رزوس، (Rhesus) هستند، دارندگان رزوس مثبت مى‏نامند که‏تعدادشان در میان ملتهاى اروپایى به 85% جمیعت مى‏رسد. درحالى که بقیه، یعنى 15% دیگر، داراى رزوس منفى مى‏باشند واین گروه در بسیارى از نقاط دنیا یافت نمى‏شوند; مثلا در میان‏بومیان آمریکا و طوایف پاپوس،، (Papous) به‏کلى نایاب و درمیان چینیها و ژاپنیها بسیار نادر است، درصورتى که در میان‏مردم باسک، به نسبت 30% دیده شده‏است.
ج - حساسیت چشایى نسبت‏به ماده تیوفنیل کاربامید، :(Thiopheylcarbamide) یکى دیگر از وجوه اختلاف ژنتیک‏است که از کشفیات مردم‏شناسى است. این کیفیت، یک ویژگى‏ارثى است که در حقیقت، باید آن را «کورى ذائقه‏» نسبت‏به این‏ماده دانست. به این معناکه ماده مورد بحث، در ذائقه برخى ازمردم، مزه‏اى تلخ دارد ،در صورتى که در ذائقه عده‏اى دیگر، اصلامحسوس نیست.
بدین ترتیب مى‏توان به عوامل دیگر ژنتیک از قبیل وجودژن ترشخ کننده در برخى از مردم، رویش یا عدم رویش مو دربند دوم‏انگشتان دست و غیره‏که‏نمایانگراختلاف (فیزیولوژیک)بین افراد است اشاره کرد.
ارزیابى طبقه‏بندیهاى نژادى
اختلاف نظرهایى که در طبقه‏بندیهاى نژادى، موجود است و این‏که همیشه مى‏توان شکلهایى را پیدا کرد که برزخ میان دو نژادباشند و نیز تداخل آشکارى که میان خصایص بدنى دو گروه‏معین مى‏توان یافت، همگى، این نتیجه را موجه مى‏سازند که‏نژادهاى بشرى به معناى محدود کلمه، تنها در اندیشه طبقه‏بندى‏کنندگان وجود دارد. هنگامى‏که «ه و. ل هیرسفلد» (10) نخستین بار،روش گروههاى خونى را در باره نژاد، به کار برد، همه، تصورمى‏کردند که این روش، مشکلات روشهاى دیگر را از میان‏خواهدبرد وسبب پیدایش طبقه‏بندى‏اى خواهد شد که از لحاظ‏عینى و علمى پذیرفتنى‏است. اما امروزه معلوم شده‏است که‏این امید هم بى‏پایه است و دشواریهاى مربوط به‏روش‏گروههاى خونى، لااقل از مشکلات ناشى از ضوابط بدنى‏معمول، کمتر نیست.
گرچه بسیارى از مردم‏شناسان، در حفظ مفهوم نژادهاى بشر،پافشارى مى‏کنند و هنوز هم طبقه‏بندیهاى جدیدى پیدا مى‏شود، اما باید گفت که منطقى‏ترین فکر، این است که تنها یک‏نژاد بشرى وجود دارد و تفاوتهایى که میان آنها دیده مى‏شود،نسبتا کم اهمیت است. به همین دلیل است که عده‏اى ازروان‏شناسان اجتماعى، در حال حاضر، وقتى از جوامع موجود،سخن به میان مى‏آید، ترجیح مى‏دهند که به جاى واژه نژاد ازعبارت «گروه‏قومى‏»، (Ethnic) استفاده کنند; یعنى گروهى که به‏وسیله وضعیت جسمانى ارثى، فرهنگ و ملیت‏یا ترکیبى از این‏عوامل، از یکدیگر متمایز مى‏گردند. با توجه به این‏که برخى ازدانشمندان به این نتایج رسیده‏اند، ولى هنوز هم مساله تفاوتهاى‏جسمانى باقى است و گرچه مثلا تمیز میان سیاهپوست وقفقازى از لحاظ طبقه‏بندى علمى ارزشى نداشته‏باشد امابسیارى آن را جدى گرفته‏اند و برهمین اساس، بررسیهاى‏فراوانى مبتنى برطبقه‏بندى نژادى معمول، صورت گرفته که‏محور بیشتر این مطالعات، مساله تفاوتهاى قومى، از لحاظ‏استعدادهاست. اینک دلایل ارائه شده در این زمینه را ارزیابى‏مى‏کنیم.
ادله برترى نژادى
برخى براین باورند که نژادهاى گوناگون، از درجات مختلفى‏برخوردارد بوده و بعضى بر بعض دیگر، برترى دارند; مثلا گفته‏مى‏شود: سیاهپوست، زودتر ازاجداد آدم‏نماى خود جدا شده وبنابراین، از نژاد قفقازى یا مغولى که دیرتر پدید آمده‏اند، پست‏تراست.این‏فرضیه، براین‏اساس‏استواراست‏که سیاهپوست،به‏خاطربرخى‏از خصایص بدنى، مانند بینى بزرگ و پهن، بازوهاى درازو صفاتى از این قبیل، بیشتر از نژاد دیگر، به جانوران آدم نماشبیه است. از همین باب است که غالبا گفته مى‏شود که‏تفاوتهاى بدنى، سبب فرض وجود تفاوتهاى روانى است.
بررسى دقیق نتایج تحقیقات «پترسن‏»8 و «آناستازى‏» و «فولى‏»9اثبات مى‏کند که نتوانسته‏اند براى هیچ یک از خصایص بدنى،رابطه مثبتى میان جنبه بدنى و روحیه (جنبه‏جسمانى و روانى)پیدا کنند. به عبارت دیگر، ما حق نداریم رابطه‏اى میان تفاوتهاى‏بدنى و روانى قائل شویم و مساله تفاوتهاى نژادى را به منزله‏مساله‏اى تلقى کنیم که گویى به تحقیق رسیده‏است. البته لازم به‏ذکر است که مساله تفاوتهاى میان زن و مرد، مقوله دیگرى است‏وگرچه از مباحث روان‏شناسى اختلافى است ولى در این‏نوشتار، مقصود بررسى مساله تفاوت روانى نژادهاست. به‏هرحال، مى‏توان به طور کلى، ادله در این باب را به ذهنى وعینى تقسیم کرد.
الف - ادله ذهنى برترى نژادى
مراد از دلایل ذهنى، آن دسته از ادله است که قضاوتهاى آنان‏بیشتر به نظرات شخصى مربوط است; مثلا ممکن است دومحقق، به‏تمدن مردم هند وآلمان توجه کرده و درنتیجه، یکى‏ازآن دو، تمدن هندیان را پست‏تر از تمدن آلمان و دیگرى، همین‏تمدن را برتراز تمدن آلمان، قلمداد کند. گرچه این دسته از دلایل‏و ضوابطى که ارائه مى‏کنند، چندان جنبه عینى ندارند ولى از آن‏جا که عده‏اى متعرض آنها شده‏اند و با تمسک بر همین ضوابطبه تفاوت میان نژادها راى داده‏اند، به بررسى آنها مى‏پردازیم.اکنون سه مورد از این دلایل را مطرح مى‏کنیم:
1- «جبرگرایى بیولوژیکى‏» مهمترین دیدگاه سنتى، در باب‏مساله نژاد است که مى‏گوید: تفاوتهاى بیولوژیکى ارثى، سبب‏مى‏شود که سیاهان یا مکزیکى‏ها، سرخ پوستان، یهودیان وکاتولیکها از لحاظ هوش و جسمى، پست‏تر باشند. این به‏اصطلاح کهترى بیولوژیکى، به عنوان دلیلى براى درآمد کمتر،پیشرفت تحصیلى کمتر و خانه محقرتر و ... مورد استفاده قرارگرفته‏است. این مباحث، هیچ گونه پشتوانه و شواهد علمى‏ندارند و در میان نژادهاى بشرى، هیچ‏گونه تفاوت بیولوژیکى‏مهم و تفاوتهاى هوشى دیده نمى‏شود. نژادگرایان، از تئورى‏کهترى بیولوژیکى، به ضرر گروههاى تحت‏ستم استفاده‏مى‏کنند. براى مثال، قبل از جنگهاى داخلى در آمریکا، برده‏داران‏در جنوب، مدعى بودند که تمام سیاهان از لحاظ بیولوژیکى‏پست‏تر هستند. براساس عقاید قالبى، تمام سیاهان احمق وتنبل بوده و در هنگام راه رفتن پا را به زمین مى‏کشند، اما رقص وآواز را دوست دارند. این چنین عقاید قالبى، بهانه‏اى براى مردم‏سفیدپوست، جهت تجاوز به زنان سیاهپوست‏بود.
مطالعات متعدد جامعه‏شناسى و روان‏شناسى که برروى‏نژادها و اقوام گوناگون صورت گرفته،نشان مى‏دهد که تمام‏نژادها و گروهها،بالقوه داراى استعداد اشتغال به هرگونه شغل ویا رفتار اجتماعى هستند. این شرایط اجتماعى است که به‏هرگروهى، رفتار فرهنگى متفاوتى را تحمیل مى‏کند. گرچه‏فرهنگهاى متفاوتى وجود دارد، اما هیچ‏گونه شواهدى دال برکهترى و با برترى در تواناییهاى نژادى وجود ندارد و تفاوتهاى‏موجود، در ارتباط با تاثیرات اجتماعى است. به عنوان نمونه،مردان انگلیسى که در چین بزرگ شده‏اند به خوبى مى‏توانند زبان‏چینى را یاد گرفته و باآن سخن بگویند. ژاپنیها به اثبات‏رسانده‏اند که در یادگیرى دانش الکترونیک غربى هیچگونه‏ناتوانى ندارند.
2- پیش داورى: یکى دیگر از نظریه‏هاى سنتى که در دهه‏1940 تدوین شده‏است، نظریه پیشداورى به منظور تبیین‏تبعیض و نابرابرى میان نژادها است. منظور ما از پیش‏داورى،پندارهاى منفى و غیر صحیح درباره یک گروه است; مثلا گفته‏مى‏شود که سیاهان، کودن هستند.
نظریه‏هاى متعددى وجود دارد که این قبیل پیش‏داورى‏ها به‏عنوان علل نابرابرى، بیان شده‏اند; بدین ترتیب که هرگاه یک‏گروه مسلط، دیدگاههاى منفى، نسبت‏به گروه‏هاى تحت‏سلطه‏خود داشته‏باشد، نسبت‏به این گروه‏ها تبعیض روا مى‏دارد.شواهد تاریخى نشان مى‏دهد که این قبیل پیش‏داورى‏ها با سلیقه‏آمریکاییها سازگار است. براى مثال، هرگاه ملیت تازه‏اى درآمریکا اقامت مى‏گزیدند، به وسیله گروههاى قبلى، یک سرى‏پیش‏داورى‏ها نسبت‏به ملیت تازه وارد، صورت مى‏گرفت. ازاین رو، این‏گونه پیش‏داورى‏ها که مردم اروپاى شرقى، از لحاظفرهنگى عقب‏افتاده‏اند و یا ایتالیایى‏ها تنبل‏اند، ایرلندى‏هاپرسروصدا، زمخت و عقب‏افتاده‏اند، رواج پیداکرد.
بنابراین، یک جنبه از پندارهاى نژاد پرستانه، این است که‏گروههاى اقلیت نژادى از لحاظ بیولوژیکى پست‏ترهستند. این‏باورها را پیش‏داورى مى‏نامیم; زیرا شواهدى که بتواند آنها راتایید کند وجود ندارد.
3- دلیل فرهنگى برترى نژادى: دسته‏اى دیگر از دلایل‏برترى نژادى، پیرامون مساله خدمات نسبى آنان به فرهنگ وتمدن، دور مى‏زند.نویسندگان و دانشمندان مختلف، با به‏کاربردن لغات و تعابیرى، مانند نژاد آریایى، توتون‏ها، (Teuton) و مردم شمال اروپا، هریک، نژادى را داراى منشا خدمات‏فرهنگى بیشتر قلمداد کرده‏اند; اما باید توجه داشت که تمایل‏عموم آنان براین بوده که مردم اروپاى شمالى را برتر بشمارند;یعنى مردمى که معمولا بلند قد و بور و چشم آبى هستند.همچنین به عقیده این دسته، گروههاى اروپایى دیگر، خدمات‏کمترى به تمدن کرده‏اند، گرچه، نسبت‏به نژاد مغول و مخصوصانسبت‏به سیاهپوستان آفریقایى مصدر خدمات بیشترى بوده‏اندو از آن جا که این نظریه، در طى یک قرن اخیر بسیار مورد بحث‏قرار گرفته‏است، امروز، همه عادت دارند که این مساله رابابرترى ادعایى مردم شمال اروپا مطرح کنند و آنان را منشاخدمات اساسى به تمدن بدانند.
چهار دلیل برترى نژادى، فرهنگى بدین قرارند:
الف - میزان خدماتى که گروه واحدى به تمدن مى‏رساند،در ادوار مختلف، یکسان نیست و به همین دلیل است که‏نظریات مختلفى در باره گروهى که بیشترین خدمت را به عالم‏تمدن کرده‏اند، ابراز شده و توافقى در این زمینه، وجود ندارد;مثلا ارسطو استدلال خود را که اساسا بر اقلیم، بنا نهاده بودمعتقد است که مردم شمال اروپا و بربرها قادر نیستند در زمینه‏فرهنگى، خصوصا در سیاست، مبتکر باشند. ویتروویوس، (Vitruvius) رومى، نیز همین عقیده را داشت. در عصرى که‏این‏دو متفکر مى‏زیستند، هیچ‏کس نمى‏توانست‏خردمند باشد و ازبرترى مردم شمال اروپا دفاع کند. حتى در اعصار نزدیکتر به‏زمان ما در این باره اتفاق نظر وجود ندارد، براى این‏که ثابت‏کنیم، آراء و نظریات در این باره، چقدر با یکدیگر مغایرند،اقوالى را ذکر مى‏کنیم که خود، گویاى این مطلب‏اند.
نویسندگانى از قبیل هون تینگتون و دیکسون، خدمات‏ساکنان آلپ را از دیگران بیشتر مى‏دانستند. سرجى، ( و هیون، (Haddon) معتقد بودند که مردم سواحل مدیترانه، بیش از مردم شمال اروپابنیانگذار تمدن اروپایى بوده‏اند و مردم شمال، چندان خدمتى‏به پیشرفت این تمدن نکرده‏اند.
ب - ضابطه‏اى کلى و جهانى، در دست نیست که طبق آن‏بتوان، برترى تمدن یا فرهنگى را برتمدن یا فرهنگ دیگر به‏اثبات رسانید; مثلا مارکوپولو، مردم چین را براى این که باروت‏را که اختراع کرده بودند با ساختن ترقه، حیف و میل مى‏کردند،مسخره مى‏کرد، اما چینیان هم حق داشتند که درباره عقل کسانى‏که باروت را در راه نابود کردن افراد بشر به‏کار مى‏بردند تردیدکنند. بنابراین،با وجود این اختلاف معیارها و ضوابط گروههاى‏مختلف، دلیلى دردست نیست که بتوان یک فرهنگ را به عنوان‏فرهنگ برتر معرفى کرد.
ج - دلیل سوم که آدمى را درباره وجود هرگونه پیوندنزدیک‏میان نوع بدنى و فرهنگ، به شک مى‏اندازد، میزان تغییر پذیریى‏است که در زمینه فرهنگ، درون هر نوع ساختمان بدنى دیده‏مى‏شود. براى مثال، فاضلترین چینى و ابتدایى‏ترین قبیله‏سیبرى، به یک نوع بدنى و ارثى تعلق دارند. با توجه به وجوداین تفاوتهاى فاحش فرهنگى، در یک نوع از بدن، غیر ممکن‏است‏بگوییم که نوع بدنى، علت مستقیم فرهنگ است. این‏تفاوتها بیشتر نشان دهنده آن است که ما باید به بسیارى ازعوامل جغرافیایى و تاریخى که نسبتا از عامل بدنى مستقل‏هستند، توجه کنیم. عواملى که سبب شده‏اند تا جامعه معینى به‏عالیترین درجه پیچیدگى در فرهنگ خود نایل گردد و نیز همین‏عوامل بوده‏است که جامعه دیگرى را در سطح نسبتا پایین‏فرهنگ، نگه داشته است.
موارد مذکور، از این جهت‏بیانگر ادعاى ماست که فرض رابراین گذاشتیم، که اختلافات مورد بحث، میان افرادى است که‏ازیک نژادند. در گروههاى مختلف، ممکن است افراد از لحاظساختمان زیستى، باهم فرق داشته‏باشند و بتوان ادعا کرد که این‏اختلاف زیستى، باعث اختلاف در فرهنگها شده‏است، اما وقتى‏به نژاد واحد که منشا ایجاد فرهنگهاى گوناگون بوده‏است مثال‏مى‏زنیم، دلیل محکمى براین است که نمى‏توان از ادله فرهنگى،به نفع برترى نژادى بهره‏برد.
د - صاحبان یک فرهنگ،از نظربدنى تفاوت فاحشى دارند.این نیز مى‏تواند دلیل چهارمى بر رد ارتباط میان نوع بدن وفرهنگ باشد. در نقاط مختلف دنیا مشاهده مى‏شود که صاحبان‏یک فرهنگ از نظر بدنى بسیار متفاوتند. اختلافهاى شدید ازنظر قد، رنگ پوست، شکل بینى، وضعیت جمجمه، شکل موو مانند اینها درمیان افرادى که به یک فرهنگ تعلق دارند، نشان‏دهنده این است که نمى‏توان گفت‏خصوصیات بدنى خاصى‏موجب مى‏شود تا شخصى به فرهنگ خاصى تعلق پیدا کند.
بنابراین، با وجود این چهار دلیل، دیگر جاى شکى باقى‏نمى‏ماند آنان‏که مردم شمال اروپا را به دلیل نژادى، صاحب‏تمدن برتر دانسته و گرایش به فرهنگ خاصى را موکول به‏داشتن نژاد خاص پنداشته‏اند، بر خطا رفته‏اند.
ب - ادله عینى برترى نژادى
ادله عینى این مبحث را به دو دسته، اندازه‏گیرى خصایص عقلى‏و اندازه‏گیرى خصایص غیر عقلى، تقسیم کرده و براى خصائص‏عقلى از آزمونهاى هوشى نام مى‏بریم. اکنون به بررسى این دودسته از اندازه‏گیریها مى‏پردازیم.
1- آزمونهاى هوشى: در این باب، نظریات بسیار متفاوتى‏ابراز شده‏است. «سى. سى بریگهام‏»،(Brigham,C. C)   (11) éئ kpئ êpىتéWىOغ ,lغDvo ضDWغC éFحقC یغDèV جـV عD×q ok Co yکç ½شOhC éF «کFp× ُ•خD®× é@ئعA qC x@J
عDـئDv éFPGwغ DJقoCحDطz ضkp× êpNpF rىغ ق عDOvکKçDىv éFPGwغ ,عDOvکJlى@؟@vêp®@¾ ی@د@أ@µ êp@Np@F
,عDvDـz ضkp×D¤ک¥i× éئ یëDçkDأOغC kکVق DFXëDOغ فëC .PvCوlzPFDRéغCpOël× ذdCکv ضkp× ق LخA êDçéـ×Ck
kDـOvC عA éF ,éطç ق kکF وlz ¸آCق عDvDـz عCقo حکGآkoک× ,oD،O@غC عD@×q عD@ط@ç qC ,l@غkp@ئی@× koCق عA é@F
éغ عClـط،غCk qC êoDىwF éO¾o éO¾o,l×A ذطµ éF éëp²غ فëC ôoDFok éئ êpOأىآk êDèëkDأغ qC xJ یخق.lغkp@ئی@×
ُدىvقéF Co DèNقD؟NêpىتوqClغC عDا×C éادF ,lغkpئ oDاغC kکFéO¾o oDئéF é•خD®× فëCok éئ Co êkCtغ êlـFéأG¬ DèـN
qC (12) وqDNُOzکغ ok rىغ [ضDèثëpF] .lغkCk oCpآ lëkpN koک× ,¯ىe× oDRAفO¾pت p²غ ok عقlF ,یRoC yکç êDè@غک@×qA
ق éOzCkpF kکh یدGآ ôlىأµ qC Pvk ش×Dئ ,یطدµ PآCl¤ق یـىF¸آCق حDطئ DF ق éO@w@V kک@v D@çkD@أ@O@غC ف@ëC
,éدطV qC ق یzکç êDèغک×qA ُدىvقéF DçkCtغعDى× êDèNقD؟N kکVق MDGRC éF «کFp× MD•خD®× ضDطN éئ kp@ئoD@è@±C
فëC ok عDvDـzعCقo qC êoDىwFôlىأµ pىى»N qC êqoDF ُغکطغ ,ضDèثëpF ôlىأµ pىى»N .PvC éëDJیF ,قC kکh ُ•@خD®@×
lـOwغCkی× êkقl•×kCp¾C DèـN ق lغkکF éO¾pت oCpآ قC éëp²غ فىOwiغ pىRDN PeNêoDىwF éغD؟vDO× .PvC éـ@ى@×q
.PvCوkCk pىى»N Co kکh ôlىأµ قC éئ
PvکJlى؟v عCqDFpv êpNpF ,´کطW× ok ,عA فىأأe×p²غ qC ,PvCوlz ضDWغC Dاëp×A ¢NoC êقo pF éئ یNDأىأe@N 
éWىOغ عCکNی× kکz éVکN MDأىأeNفëC éF ؤىطµ lëkDF یOآق D×C .lـئی× PFDR PvکKçDىv عCqDFpvéFP@G@w@غ Co
عD×q ok ,یخDطz MسDëCqC یhpF عDçDىv éئ PvCوlzPFDR ,MDأىأeN فëC qC ی،iFok شS× ;P¾p@ت Co عA x@ا@µ
.lغpNسDF Dاëp×A یFکـV MسDëC qC یhpFعDOvکJlى؟v qC ,یغDèV حقC جـV
Mrmy عک×qA éئ یغDwئ koک× ok pO،ىF,یFکـVMسDëC عDOvکJlى؟vpF ,یخDطz MسDëC عDOvکKçDى@v êp@Np@F
ق (Illinois) ,[r@@ëک@@غ ی@@د@@@ëC]ق
kکh qC êpO،ىFyکç lغkکFوl×A [uDwغDئoA] ق [یئDOـئ] ق [یJ یv یvی×] qC éئ یغDOvکJlى؟v qC [إoکëکى@غ]
ظىëکثFPvC p@O@è@F ,ظ@ى@O@w@ç قo é@F قo ,ی@²@؟@خ عک عک×qA ok عکZ ق lغkCk عD،غ
éئ êkCکvDF عDOvکJlى؟v qC ,lغl×Aی×Dاëp×A یخDطz MسDëC qC ق lـOwغCkی× فOzکغ ق عlغCکh éئیغDOvکKçDىv
فىـZ ,TeF فëC qC .lغkoقA PvkéF êpO@è@FX@ëD@O@غ
,یNCm êkCtغ êDèNقD؟N ,DçkCl•OvC °Deخ qC éئفëC pF یدىخkéغکتbىç qقp@×C D@N é@ئ kک@zی@× êp@ى@تé@W@ى@O@غ
یëDèNقD؟N فىـZ kکVق MDGRC ok éئ ی؟دOi×ذëسk .PvCوl×Dىغ PvkéF ,lzDFéOzCk kکVق ہدOi× êDèçقpتعDى×
فىىGN عCکـµ éF Co PRCoق D× éئPwىغ عA ,éO؟ت فëC êDـ•× éOGخC .PvC یطدµ oDGOµC éغکتpç lآD¾,PvCوlz é×D@آC
êkقld DN ,êkp¾ MقD؟Néئ PvC فاط× ,Dèçقpت qC بë pç عقok ok éادF ,ظىـئی×oDاغC ,êkp¾ êDèNقD؟N qC یhp@F
qC یzDغ PvC فاط×,PvکJlى؟v DëPvکKçDىv وقpت ذhCk ok ةorF êDèNقD؟NkکVق شS× ;lzDFP@RCoق حک@د@•@×
فëC ,lzDFعDOvکKçDىv yکç ôpèFqCpO،ىF ldCق PwىF Dë وk عDOvکJlى؟vyکç ôpèF pتC xJ .lzDF یRoC ذ×Cکµ
ک©µ فëpNPwJ ق وقpت قk فëC qC یاë ک©µ فëpOىخDµیzکç ôpèF عDى× یOآق D×C ,P@vC ¯@ى@e@× حک@د@•@× ,p@×C
فëC ,یNoDGµ éF Dë .PwغCk ¯ىe× حکد•× عCکNیطغCo MقD؟N فëC ,lzDFéOzCk kکVق MقD؟N ,ldCق l¤ ,وقp@تعD@ط@ç
.koCk pىRDN éـى×q فëC ok ,یRoCذ×Dµ ,بz عقlF éادF ,kCk PGwغ ¯ىe× éF وpwاë عCکNیطغCo MقD؟N
êp،F ہدOi× êDèçقpت ق DçkCtغ یzکç MقD؟NéF «کFp× عکتDغکت MDأىأeN qC éaغA éئ P؟ت lëD@F ,P@ëD@è@غ ok 
éادF éOzClغ êoCkDـ•× MقD؟N,yکç ق kCl•OvC p²غ qC Dèçقpت فëC ی×DطN éئ PvC فëC P¾pتéW@ى@O@غ عCک@Nی@×
qC ,é¬کFp× êDèغک×qAok یhpF kکzی× HVک× éئ PvC MDغDا×C ق êkD¥OآC,یµD@ط@O@VC ¯@ëCp@z ok ,½ش@O@hC
.lغکz oCkoکhpF êpOèFXëDO
یدأµ pى؛ ¦ٌD¥h êpىتوqClغC -2
êCوlµ .lغCوkq ہدOi× êDèçقpت عDى× êpىتوqClغCéFPvk فىأأe×rىغ lـOwç یدأµpى؛ éئ ی¥ëD¥@h ôoD@F ok 
éغکتعDطç یـ•ë ;lغoCk یثOwFPى¥izéF ,yکç qC pO،ىF یOd ,یRoC ¦ëD¥h یvDvC êDèNقD؟N éئlغoقDF فëCpF
,یخقC ؤëp¬ éF lـNقD؟O×pثëlاëDF یzکç p²غ qC ,£Dh êkCtغ D،ـ× فOzCk ذىخk éFہد@O@i@× êD@è@çقp@ت é@ئ
êDèغک×qA حDط•OvCوoDF ok éئ یëDçkDأOغC ,P؟ت lëDF D×C .kکFlـçCکh rىغ یNقD؟O×Pى¥iz êCoCk éئ P؟ت عCکNی×
lــئی×êpىتوqClغC Co یدأµ pى؛ MD؟¤ éئ یëDèغک×qA ôoDFok pO،ىFMکآ DF ,ظëkpئ pئm éـى@×q ف@ëC ok ,ی@zک@ç
عقpىF ,عA qC یOvok ُWىOغ bىç عCکNیطغ éئ lغCھآDـO×عDـaغA ,MD،ëD×qA فëC XëDOغ فىـa@ط@ç .P@vC ءkD@¤
lçkی× عD،غ é،ىطç Dèغک×qA فëC XëDOغ Cpëq,PvCéدطV فëC qC یأىvک× kCl•OvC éF «کFp× êDèغک×qA شS×;lى،ئ
.lغpNpFعDOvکJlى؟v qC ظOëo °DeخqC عDOvکKçDىv éئ
,lغCéOzCk êpO،ىF uDطN عDOvکJlى؟v DF éئ یOvکJgpvذëDGآ ,PvCوlzPFD@R (13) وl×A ذطµ éF éئ یأىأeN ok 
DF ش×Dئ ,éWىOغ فëC .lغCوlغD× Hأµ ,lـOwçعDOvکJlى؟v qC oقk DOGwغ éئ یدëDGآ qC pOط@ئ ,ی@غD@W@ى@ç °D@e@خqC
êDèçقpت عDى× یRoC êDèNقD؟N éG¬کFp× UDOـOvC éغکتpç ,فëCpFDـF .PvC ؤFD®× ,یzکç êDèغک×qAqC ذ¤DdXëD@O
یطè× pىRDN یـى•× ُ•×DVذhCk ok kCp¾C عDى× êDèNقD؟N ok ,PRCoق éئ P؟ت lëDF ,éWىOغok .PvC éëDJیF ہدO@i@×
ذ×Cکµ ôoDFok D× ی؟ـ× UDOـOvC D×C .koCk یOwëq ُGـV ,êkDëq ld DN MقD؟NفëC D،ـ× ,pOëکآ حD@ط@O@dC é@F ق koCk
,lz éO؟ت éئ éaغA qC .£Dh وقpت بë ok kCp¾C عDى× êDèNقD؟NéF éغ kpىتی× ؤد•NDèçقpت عDى× êDèNقD؟N é@F ,ی@RoC
,فëC kکVق DF .lـNقD؟O× pثëk MDèV qC ق éىGzظç éF MDèV ی©•F qC ی×کآ êDèçقpت ضDطN éئ lëAی×p@F ف@ى@ـ@Z
فëC HخD؛ PvC فاط× .kCk PGwغ êkCtغعDطOhDv ق یغlF ¦ëD¥h éF kکzی× pçD± éئ Co یëDèNقD؟@NعCک@Nی@ط@غ
éئ یND¾D،OئC ق MDµCpOhC,عک×CpىJ ذد× Dë ی•ىG¬ ¯ىe× éF Dë êkD¥OآC ق یµDطOVC ذ×CکµéF «کFp@× D@è@NقD@؟@N
éئ Pwىغ Pvk okیدىخk bىç ,êoDF .lzDF ذىGآ فëC qC êpثëk oک×C Dë ق ,PvCéO¾pتMoک¤ kCp¾C qC یhpFPvkéF
.lـzDF êp®¾ DèNقD؟N فëC
DçkCtغ «شOhC éخDw×
éF ,koClغ kکVق êp®¾ êpFCpFDغ ,ہدOi× êDèçقpتعDى× éئ lغCوlىvo éWىOغ فëC éF ,éOwVpF عDأأe× éئ عکـ@ئC 
.ظىـئی× عDىF CoیvDvC وDتlëk قk ,وoDF فëC ok .ظëqCkpJی× DçkCtغ «شOhC éخDw×یvopF
شS× ;kکzی× Dçéتoقk êlـ×قpىغ HGvDçkCtـ¬شOhC éئ lغlأO•×kCp¾C فëC :D@çkCt@غ «ش@O@hC عCoCl@¾p@¬ -1 
qC ق lغoCk êpO،ىF lغqp¾ ,êکwغCp¾عDىëCkDغDئ ق یëDاëp×A PvکKhpv êDçéتoقk éئ PvCوkpئہ@،@ئ [uAک@F]
¢اط،ئ ذd وCoفëpOèF ,یëDè¬شOhC فىـZ éئ lـëکتی× éOvk فëC .lغpNlـ×قpىغDطwV ,kکh عClغقD@،@ëک@h
عDى× pO،ىF éZpç ,فëCpFDـF ,PvC oقAعDëq ,عکiطç قkعDى× kD@e@NC عک@Z ی@¾p@¬ qC ق P@vD@è@çقp@ت عD@ى@×
qC éئ kکzی× ذ¤Dd یغDwئ UCقkqC وCo qC,oک²ـ× فëC ق PvC pOèF lëA ذطµ éF UCrO×C ق «شOhC ,ہد@O@i@×kCp@¾C
.lغoCk یRoCMقD؟N ,یغlF °Deخ
Molآ ُëp²غ pFCpF ok ق lـغCkی× ذwغ «D®eغCHGv Co DçkCtغ «شOhC ,éOvk فëC :DçkCtغ «شOhC عD؟خD@i@× -2 
ق lzDF kکVک× عClغقD،ëکh ok ی¥ëDأغéئ PvC oقA عDëq یNoک¤ok ,عکiطç قk عDى× UCقkqC éئlغlأO•×Dçéتoقk
.lـzDF MقD؟O× ی¾Dئ olآéFیRoC عDطOhDv °Deخ qC éئ kpئ ClىJ Co kp¾ قk ,ldCق kCtغ ok PvCفاط× ,عAp@F وقش@µ
عDا×CéF سکط•× ,lـ؟خDi× DçkCtغ «شOhC DF éئ یغDwئ .lغD×یطغ یآDFDçkCtغ فOi@ى@×A é@F êqD@ى@غ ,ف@ëCp@FD@ـ@F
,یOwëq °Deخ qC ,P؟ت lëDF éOGخC.lــئی× وoDzC lغکzی×ذ¤Dd UCrO×C فëC qC éئ یغClغqp¾ kکVق ok یثـçDطçDغ
oقA عDëq pRC qC EDـOVC êCpF .عA l¨ ُخkCéغ PvC وlــئ ¸غDآlـئی× êoCl¾p¬ DçkCtغ «شO@hC qC é@ئ êCé@خkCé@غ
MقD؟O× ی¾Dئ olآéF قC êDèغs éئkpئ UCقkqC یwئ DF kکh وقpت qC UoDh éئ Pwىغ ضqس ,عکiطçقk عDى× یëکzDغq
یeىe¤ ذىخk ق وkکF یخDىhDGخD؛ ,lـçkی× PGwغ DçkCtغ یثOiى×A éF éئ Co یثـçDطçDغ,pثëk ½p@¬ qC .l@zD@F
êDـ•× éF éئlـئ DµkC lغCکNیطغ یOد× bىç وqقp×C ,PvCوkpئ PFDR MDأىأeN.kکF lçCکiغ kCtغ عkک@F ¦@خD@hp@F
فëCpF koCk Pخسk ,jëoDN ذGآD× MDµش¬C فëpN یطëlآ .PvC¦خDh ,یOwëq °Deخ qC ,éطدئ یvDـz ضkp× ؤ@ى@آk
ld ok kCtغ «شOhC xJ .PvCéOzCk kکVق ہدOi×یغlF ´کغ فëlـZ ,عD×q بëok ق ldCق یëDى¾Cp»V ُىdDغ okéئ
éغ ,lــئی× ClىJ yrى×A ظçDF éئ PvCéOwFêkCp¾C P؟¤ éF «شOhC فëC XëDOغ éادF ,lF éغ ق PvC Eکhé@غ ,kک@h
.lـzDFی× éOwFCق DèغA éF kCp¾CفëC éئ یçقpت ق kCtغ
,یëDèغ éWىOغ .ظëpFی× عDëDJ éF یµDطOVC ضکدµ فىأأe×MDأىأeN uDvCpF Co DçkCtغ یغCقo MقD؟N éخDw× DVف@ëC ok 
.PvCوkpئ pىى»N یGخDV کeغ éF ی×کآ êDèNقD؟NôoDFok ,یµDطOVC ضکدµ عD¥¥iO× p²غ éئ lz فëC oکئn×Te@F qC
bىç éF Hد®× فëC éئ lغlأO•× عکـئC,lغkpئی× ؤël¥N Co یëDèNقD؟N فىـZ kکVق DأFDv éئ عDأأe×qC êoDى@w@F
" وsCق ,عA êDV éF قوkpاغ وkD؟OvC kCtغ ôsCق qC pثëk ,فىأأe× فëC éئ PvC ذىخk فىطçéF ق PvCوl،غ PFD@R ,é@Vق
.lغpFی× oDئ éF Co "ی×کآ êDèçقpت
DF Co ضشvC êpىت¸¨ک× ق PhCkpJ ظىçCکh ضشvCوDتlëk qC DçkCtغ یغCقo MقD؟N éخDw× é@F ,T@e@F ف@ëC ُ@×CkC ok 
.kCk ظىçCکh éٌCoC وoDF فëC ok,یغApآ lçCکz
:DèOzکغیJ
EشأغC yqک×A ق MCoD،OغCعD×qDv :عCpèN),وkCqlىèz فىwd pOئk éطVpN , یëCpتkCtغ, POغک¾قk CکwغCp@¾ -2ق 1 
2ق1£ ,(1369 ,ی×شvC
:عCpèN) ,9 Y ,1 U ,lدV2 ,عCkoDئlطe× یدµ pOئk ُطVpN ,یµDطOVCیvDـ،غCقo ,ةpF فëشئک@NC - 7ق 6ق 5ق 4ق3 
332£ , (1368 ,é،ëlغCp،غ
334£ ,فى،ىJ,ةpF فëشئکNC-8
9 £,فى،ىJ,POغک¾قk CکwغCp¾ -9
فëشئ;228DN220 £,(1367,êک¨o ulآ عDOvA:lè،×),عDëoکè¬kCکV ,êkp¾ êDèNقD؟N,êqDOvD@غoA عA-11ق10 
345 ق 344 £,فى،ىJ,ةpF
355 £,فى،ىJ ,ةpF فëشئ-12
357 £, عDطç -13
:ظëCوkpF ذëm ¸FDـ× qC Co وkD؟OvC فëpO،ىF éخDأ× فëC éىèN ok :pئnN
POغک¾قk CکwغCp¾ ;(1343,Cliçk :عCpèN)وlغpJ.s ,é•×DV ق kCtغ ق PRCoق ,یاwغCtFقk uکىvقkکٍN ق عCk .یv .حC 
,ةpFفëشئکNC ;(69,ی×شvCEشأغCyqک×Aق MCoD،OغCعD×qDv :عCpèN),وkCqlىèzفىwd pOئkéطVpN,یëCpتkCt@غ,
,LطئqC MoCکOvC;(1368,é،ëlغCp،غ :عCpèN),9 Y ,1 U ,عCkoDئ lطe× یدµ pOئk ُطVpN ,یµDطOVCیvDـ@،@غCقo
,یWـتôrطd pOئk;(69 ,êک¨o ulآ عDOvA :lè،×) pçD× kDçp¾ ُطVpN ,êkpFoDئی@µD@ط@O@VCی@vD@ـ@،@غCقo
,2 Y ,یغCقo êDèغک×qA ,یëDe®F فwd pOئkق یطzDç ظىçCpFC;(68 ,ulآ عDOvA :ض یF) ,2 Y ,یغCقo êDè@غک@×qA
uقpىv;(67 ,¹pطىv êDèFDOئ ,عCpèN),2 Y ,یvDـ،غCقo ُ×lأ× ,یخشV êlè×;(60,pèZ ی×DèvPئpz :عCpèN)
éـى×q ,عCoDاطç ق koDثدىç .o PwغoC;(66 ,Cliçkیzقp؟FDOئ ,عCpèN),10 Y ,ی×کطµ یvDـ،غCقo حک¤C ,یطى²@µ
éFCo إCs ,Iکëkعکىدµ;(68 ,lzo MCoD،OغC:عCpèN) ,2 U ,عCoDاطç ق یـçCpF یأغlطe×ُطVp@N ,ی@vD@ـ@،@غCقo
uoک×;(DN یF,عD×q EDOئ :عCpèN) ,یغDhoCrç pèZکـ×,جـçp¾ ق یOvpJ kCtغ ,oq év é×C,عکغD¾tغCp@¾ ,CoCt@غD@غD@×
MCoD،OغC :عCpèN),ظWـJ IDZ ,êoقpv فىwdlطe× [ی¾شOhCیvDـ،غCقo] êkp¾ êDèNقD؟N,عقpىJ êpغDç,xFقk
Dطç ق ضDVp¾ فىwdlطe× pOئk éطVpN ,یvDـz é•×DVیغDG× ,عCoDاطç ق جغشئ ب×kp؟خA oکw¾قpJ ;(66 ,فiv
10 Y ,1 U ,یaOµDv kکطe×: uDGOآC ق éطVpN ,یvDـ،غCقo حک¤C ,عD×.ح عD×pغ;(69 ,وCpطçp،غ:عCpèN) ,yقpèF
(68 ,pىGئpى×C :عCpèN)

تبلیغات