آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

درشماره‏هاى گذشته‏1 ، بحثى را درباره «تاویل قرآن‏» آغاز نمودیم که به خاطر طولانى بودن بحث‏2 از ادامه آن صرف نظر گردید، ولى جهت ابتر نبودن مطالب آورده شده، تصمیم برآن شد که مختار خود را در این موضوع از نظر خوانندگان بگذرانیم.
تاویل قرآن چیست؟
لفظ تاویل، درضمن هفت‏سوره از سور قرآن کریم‏3 هفده‏بار استعمال شده‏است که پنج‏بار آن ( دو بار به طور یقین و به اتفاق مفسرین‏4 و سه بار به حسب ظاهر و به‏نظر مشهور)5 در مورد قرآن یعنى در حال اضافه به ضمیرى که به کل یا بخشى از قرآن برمى‏گردد، به‏کار رفته است. و در روایات نیز کلمه تاویل در مورد قرآن، بسیار استعمال شده‏است، ولى (تاآنجا که تتبع نموده‏ام)، در هیچ آیه و روایتى تاویل قرآن، تعریف و تفسیر نشده و حقیقت آن تبیین نگشته است، جز این‏که دربعضى از روایات بطن قرآن با تاویل، تطبیق شده است. لذا براى فهم حقیقت تاویل قرآن و مراد از آن، باید مواردى را که تاویل در مورد قرآن به‏کار رفته‏است، مورد مطالعه و دقت قرار داد و با توجه به معناى لغوى و مستعمل‏فیه کلمه تاویل و قرآین موجود در کلام، معناى مراد از آن را درهر مورد تشخیص دهیم و بانظر به همه موارد، به حقیقت آن پى ببریم. البته توجه به کلمات لغت‏شناسان و مفسرین و ملاحظه سایر موارد استعمال تاویل (یعنى مواردى که در مورد غیر قرآن به‏کار رفته) نیزلازم است، زیرا ما را با معانى مستعمل‏فیه کلمه تاویل و معناهایى که ممکن است تاویل در آن استعمال شود، آشنا مى‏کند و ما را در استظهار و فهم مراد از آن در مواردى که درمورد قرآن به‏کار رفته‏است، یارى خواهدکرد.
بعد از ملاحظه کلمات لغت‏شناسان و مفسرین و تتبع درمعانى مستعمل فیه تاویل در استعمالات قرآن و روایات، به مطالعه
ودقت در مواردى که تاویل درمورد قرآن کریم به‏کار رفته‏است، پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم که تاویل قرآن درلسان آیات کریمه و روایات شریفه عبارت است از:
معانى و مصادیقى از آیات کریمه که براى غیر راسخان در علم (نبى‏اکرم - صلى‏الله علیه وآله - و ائمه اطهار - علیهم‏السلام -) ظاهر نمى‏باشد و فهمیدن آن طبق اصول محاوره میسر نیست و آن معانى و مقاصد مزبور چند قسم است:
الف - معناى حقیقى و مراد واقعى آیات متشابه.
ب - معنا و معارف باطنى آیات کریمه، اعم از آیات محکم و متشابه.
ج - مصداق خارجى و تجسم عینى وعده و وعیدهاى قرآن کریم درمورد آخرت و سایر پیشگویى‏هاى آن.
د - مصادیق برجسته‏اى از مفاهیم آیات کریمه که از دید عرف و افراد عادى، پنهان است.
در ذیل، هریک از اقسام مذکور را با شواهدى از آیات و روایات ذکر مى‏نماییم:
الف - معناى حقیقى و منظور واقعى آیات متشابه
آیات متشابه آیاتى است که معناى حقیقى و مراد واقعى آن ظاهر نیست، درقبال آیات محکمات که معناى آن طبق اصول محاوره، ظاهر است و تشابه نامیده شده‏اند چون معناى حقیقى و مقصود از آنها بین چند معنى مردد است و معناى حقیقى آن به معناى غیرحقیقى‏مشتبه شده‏است.البته متشابهات،بردوگونه‏است:
1- متشابهات بدوى; که در بدو نظر، معناى آن ظاهر نیست ولى باملاحظه قراین داخلى و خارجى و تدبر درآن، تشابه از آن برطرف مى‏شود.
2- متشابهات مستقر; که تشابه آن مستقر است و با ملاحظه قراین و تدبر در آن نیز، رفع نمى‏شود و براى فهم معناى آن باید به راسخان درعلم یعنى نبى اکرم - صلى‏الله علیه وآله - و جانشینان برحقش مراجعه نمود.دربرخى‏از آیات و روایات، کلمه تاویل در مورد این دسته از آیات یعنى متشابهات مستقر،استعمال گردیده و از معناومقصوداین بخش‏از آیات به عنوان‏تاویل یاد شده‏است « هو الذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن‏ام‏الکتاب واخرمتشابهات فاماالذین فى‏قلوبهم زیغ فیتبعون ماتشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاویله وما یعلم تاویله الاالله والراسخون فى‏العلم‏» (آل عمران، 7)
این آیه کریمه، با لحن نکوهش، خبر داده که افرادى که در دلهاى آنان کژى و انحراف هست، آیات متشابه قرآن را دنبال مى‏کنند براى طلب فتنه و طلب تاویل آن، و حال آنکه هیچ کس جز خدا و راسخان در علم، تاویل آن را نمى‏داند.
هر چند تاویل نزد اهل لغت و تفسیر، هم به معناى مصدرى به‏کار مى‏رود و هم به‏معناى وصفى، ولى ظاهرا دراین آیه، تاویل به‏معناى وصفى بوده و اضافه نیز معنوى است.6
در مرجع ضمیر تاویله درکلمه « وابتغاء تاویله‏» دو احتمال است: «الکتاب‏» و «ماتشابه‏». ولى اظهر، رجوع آن به «ماتشابه‏» است; یکى به لحاظ اقربیت آن و دیگر به تناسب مغیى (اتباع متشابه) و غایت (طلب تاویل). زیرا مناسبت اتباع آیات متشابه با طلب تاویل متشابه، بیشتر است از طلب تاویل مطلق کتاب و این تناسب با توجه به اینکه هرآیه‏اى تاویل مخصوص به خود را دارد نه اینکه مجموع قرآن داراى یک تاویل باشد، واضح است و نیاز به بیان ندارد، چون طبیعى است که اتباع از هرآیه براى طلب تاویل همان آیه است نه تاویل آیه دیگر، و وجود تاویل، براى هرآیه، علاوه براین‏که ظاهر و متبادر به ذهن است، روایات فراوانى نظیر «معتبره فضیل‏» و غیر آن بر آن دلالت دارد، که ذکر آن خواهدآمد. توهم نشود که اقربیت در اینجا بامحور بودن بحث از کل قرآن معارض است زیرا دراین آیه کریمه، بعد از تقسیم کتاب به آیات محکم و متشابه، محور کلام، آیات متشابه و بحث از آن است و لذا دیگر سخنى از آیات محکمات به میان نیامده‏است و آن تقسیم، مقدمه‏اى است‏براى ورود به بحث از آیات متشابه و موضع افراد منحرف و راسخان در علم نسبت‏به آن و به قرینه مناسبت مضاف (تاویل) و مضاف‏الیه (ه ماتشابه) قهرا مراد از تاویل متشابه، همان معنى و مقصود از آیات متشابه است که جز براى خدا و راسخان درعلم، معلوم نیست و طلب کردن آن جز از طریق رجوع به کلام خدا و راسخان درعلم (نبى‏اکرم و جانشینان گرانقدرش - صلوات‏الله علیه و علیهم -) مذموم و ممنوع است، زیرا طلب کردن شى‏ء است از غیر راه خودش.
و روایت معتبرى‏7 هم که در شان نزول این آیه کریمه رسیده است، همین استظهار را تائید بلکه تثبیت مى‏کند، زیرا گویاى آن است که «حیى‏» و «ابو یاسر» فرزندان «اخطب‏» و جمعى دیگر از یهود، به‏زعم باطل خود، طبق حساب حروف ابجد، از حروف مقطعه قرآن، مدت ملک حضرت محمد - صلى الله علیه و آله - و اجل امت آن حضرت را پیش‏بینى مى‏کردند و مقصود از حروف مقطعه را تعیین مدت ملک و اجل امت آن حضرت قرار مى‏دادند که این آیه در مذمت آنان نازل شد. از نزول آیه در مذمت آنان و تطبیق آیه کریمه با کارآنان به‏دست مى‏آید که حروف مقطعه، از آیات متشابه است و معنى و مقصود از آن تاویل مى‏باشد و مقصود از آن را تعیین مدت ملک نبى‏اکرم - صلى الله علیه و آله - و اجل امت آن حضرت قرار دادن، از مصادیق ابتغاء تاویل مذموم است. پس تاویل در این آیه عبارت است از معنى و مقصود و نه چیز دیگر و شاهد دیگر براینکه معنى و مقصود از آیات متشابه تاویل نامیده شده است، روایت اسماعیل‏ابن جابر است:
عن الصادق - علیه‏السلام - (حینما سالوه - علیه‏السلام - عن تفسیر المحکم من کتاب الله) فقال: اما المحکم الذى لم ینسخه شیى‏ء فقوله عز و جل «هوالذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات الایة‏» وانماهلک‏الناس فى‏المتشابه لانهم لم‏یقفواعلى‏معناه و لم‏یعرفوا حقیقته فوضعواله تاویلا من عند انفسهم بآرائهم و استغنوا بذالک عن مسئلة الاوصیا. 8
مراد از «حقیقت‏» دراین روایت، به قرینه این‏که در ردیف معنى قرار گرفته و متعلق معرفت - که معمولا در شناخت‏شخصى به‏کار مى‏رود - واقع شده، ظاهرا مصداق است. لذا از این روایت استفاده مى‏شود که متشابه تاویلى دارد و آن همان معنى و حقیقت و مصداق مقصود از آن است و براى آگاهى از آن باید به اوصیاء - علیهم‏السلام - مراجعه نمود و از آنان سئوال کرد، ولى مردم - آنان که اوصیاء را نشناختند و یا در برابر آنان استکبار ورزیدند - با آراء خود تاویلى براى آن وضع نموده و خود را از پرسش اوصیاء - علیهم‏السلام - بى‏نیاز دانستند و درنتیجه هلاک شدند.
تبصره
«ومایعلم تاویله الاالله والراسخون فى العلم ...»
هرچند ظهور سیاقى کلام،اقتضاء مى‏کند که مرجع ضمیر «تاویله‏» دراین فراز از آیه کریمه هم خصوص «ماتشابه‏» باشد و مراد از تاویل در این جمله نیز همان معنایى باشد که در جمله قبل، از تاویل اراده شده‏است; اما از روایات فراوانى - که تعدادى از نظر سند هم معتبر هستند - استفاده مى‏شود که در این فراز، مرجع ضمیر «تاویله‏» خود قرآن است، نه بخش متشابه آن و مراد از تاویل هم، خصوص معناى مقصود از آیات متشابه نمى‏باشد بلکه اعم از آن است. زیرا در این روایات، تاویل با غیر معناى مقصود از آیات متشابه نیز تطبیق شده‏است. بنابراین مى‏توان گفت: این جمله از آیه کریمه، کبراى کلى‏اى است که تاویل در جمله اول، صغراى آن است. برخى از این روایات، مانند: «معتبره فضیل‏» و «معتبره برید» در ذیل معانى باطنى ذکر مى‏شوند و برخى دیگر مانند: «معتبره محمدابن مسلم‏» درذیل مصداق مستور آورده مى‏شود و در مورد بقیه روایات، مانند: «معتبره ابوعبیده‏»، روایت «سلیم‏ابن قیس‏»، روایت «اسماعیل‏ابن جابر» جهت اختصار به ذکر آدرس اکتفا مى‏نمایم.9
ب - معانى باطنى آیات کریمه
از روایات فراوانى استفاده مى‏شود که آیات کریمه - اعم از محکم و متشابه - علاوه برمعناى ظاهرى که طبق اصول محاوره براى عموم، قابل فهم بوده و درموارد ابهام نیز قابل تفسیر است، از معانى و مقاصد و معارف عمیق دیگرى برخورداراست که همگان را یاراى فهم آن نمى‏باشد و علم آن ویژه «راسخان در علم‏» است که با عالم غیب در ارتباط و از زبان ویژه وحى آگاهند و براى درک آن معارف عمیق باید به آن سروران مراجعه نمود. البته همه افراد - حتى پس از آن‏که راسخان درعلم، بیان کنند - تحمل آن را نخواهند داشت و لذا ائمه اطهار - علیهم‏السلام - آن را براى همه کس بیان نمى‏فرمودند که گواه براین ادعا، صحیح «عبدالله ابن سنان‏» است:
عبدالله‏بن سنان مى‏گوید از «ذریح‏» شنیدم: که من به‏امام صادق - علیه‏السلام - عرض کردم: خدا درکتابش مرابه چیزى فرمان داده است که دوست دارم به آن عمل کنم. فرمود: آن چیست؟ عرض کردم: قول خداى عز وجل: «ثم لیقضوا تفثهم ولیوفوانذورهم‏». فرمودند: «لیقضواتفثهم‏» لقاء امام است و «ولیوفوا نذورهم‏» همان مناسک حج است. عبدالله بن سنان گوید: بعد خود خدمت امام صادق - علیه‏السلام - آمدم و عرض کردم: فدایت‏شوم معناى قول خداى عزوجل درآیه «ثم لیقضوا تفثهم ولیوفوانذورهم‏» چیست؟ فرمودند: گرفتن شارب و چیدن ناخنها و چیزى شبیه آن است. عرض کردم: «ذریح محاربى‏» از شما نقل نمود که فرموده‏اید: «ثم لیقضوا تفثهم‏» لقاء امام است «ولیوفوانذورهم‏» همان مناسک است. فرمود: «ذریح‏» راست گفته است و من هم درست گفتم، زیرا براى قرآن ظاهرى است و باطنى! و چه کسى تحمل (باور) مى‏کند آنچه را که ذریح تحمل (باور) مى‏کند.10
البته در حقیقت‏باطن قرآن و این‏که آیا از معانى مستعمل فیه آیات کریمه است که در عرض معانى ظاهرى اراده شده است و یا از مراتب طولیه معانى ظاهرى یا از لوازم خفى آن و یا از مصادیق مستور و پنهان آن است؟ دیدگاه محققین در این زمینه متفاوت است و نیاز به بحث عمیقى دارد که در این مقال مجال آن نیست; ولى، اصل وجود باطن براى قرآن، مورد اتفاق خاصه و عامه است و روایات کثیره بلکه متواتره برآن دلالت دارد.
در برخى از روایات مانند «معتبره فضیل‏»، از روایات خاصه و روایت ابن‏عباس از روایات عامه، ضمن پذیرفته‏شدن این‏که قرآن کریم داراى بطن و بطون (معانى باطنى) است، بطن آن «تاویل‏» نامیده شده‏است.
فضیل از امام باقر - علیه‏السلام - نقل مى‏کند که: «سئلت اباجعفر علیه‏السلام - عن هذه الروایة «مامن القرآن آیه الا ولهاظهر وبطن، فقال ظهره تنزیله و بطنه تاولیه ...»11 روایت ابن عباس نیز چنین است: «ان القرآن ذوشجون و فنون و ظهور وبطون... فظهره التنزیل وبطنه التاویل.»12 و در روایت «ابى عبدالرحمن السلمى‏» هم به نظر مى‏رسد که مراد از تاویل، همان معناى باطنى است. که مى‏فرماید: «ان علیا - علیه‏السلام - مر بقاض فقال هل تعرف الناسخ من المنسوخ؟ فقال لا فقال هلکت و اهلکت. تاویل کل حرف من القران على وجوه‏»13
از استناد به آیه کریمه «و مایعلم تاویله الاالله والراسخون فى العلم‏» در ذیل معتبره «فضیل‏» استفاده مى‏شود که: تاویل به معناى بطن از مصادیق تاویل درآیه کریمه است. و در معتبره «برید» نیز تاویل در قبال تنزیل که به دلالت روایت فضیل و ابن عباس، همان معانى باطنى قرآن کریم است.در ذیل سئوال از آیه کریمه «ومایعلم تاویله الاالله والراسخون فى العلم‏» ودر رابطه باآن ذکر شده که از آن استفاده مى‏شود، تاویل در آیه شریفه، شامل تاویل به‏معناى مزبور (معانى باطنى قرآن) هم هست.پس دیگرنمى‏توان گفت تاویل در اصطلاح این روایت، غیر از تاویلى است که در قرآن ذکر شده است.
معتبره برید: «قلت لابى جعفر - علیه‏السلام - قول‏الله «و مایعلم تاویله الا الله والراسخون فى العلم‏» قال: یعنى تاویل القران کله الاالله والراسخون فى العلم، فرسول الله افضل الراسخین قد علمه الله جمیع ماانزل علیه من التنزیل والتاویل وما کان الله منزلا علیه شیئا لم یعلمه تاویله‏»14
ج - مصداق خارجى وتجسم عینى وعد و وعیدهاى قرآن کریم در مورد آخرت و سایر پیشگویى هاى آن:
در قرآن کریم پیشگویى‏ها و وعد و وعیدهاى فراوانى در مورد جهان آخرت ابراز شده است که حقیقت عینى ومصداق خارجى آن وعد و وعیدها، در این جهان براى انسان، نامعلوم مى‏باشد. و دربعضى از آیات کریمه که کلمه تاویل به حسب نظرمشهور، در مورد قرآن به‏کار رفته ظاهرا مراد از آن همان مصداق عینى وعد و وعیدهاى قرآن کریم و اخبارهاى آن از جهان آخرت است. مانند:
«الذین اتخذوا دینهم لهوا ولعبا و غرتهم الحیوة الدنیا فالیوم ننسهم کمانسوا لقاء یومهم هذا وماکانوا بآیاتنا یجحدون ولقد جئناهم بکتاب فصلناه على علم هدى و رحمة لقوم یؤمنون هل ینظرون الاتاویله یوم یاتى تاویله یقول الذین نسوه من قبل قدجاءت رسل ربنا بالحق فهل‏لنا من شفعاء...» (اعراف:51،52،53).
دراین آیه کریمه در مرجع ضمیر «تاویله‏» اختلاف است. برخى 15، آن رابه کتاب ارجاع داده‏اند و برخى‏16، مرجع آن را«ماوعدوا به فى القرآن‏» یعنى وعده‏هایى که درآیات قبل، درمورد آخرت داده شده، دانسته‏اند و چه بسا ملاحظه سیاق، همین قول دوم راتقویت نماید. زیرا آیات قبل و بعد جز آیه 52، همه درمورد قیامت و وعده‏هاى مربوط به آن است و از ملاحظه این آیات به ذهن مى‏آید که محور کلام دراین آیات، آخرت و وعده‏هاى مربوط به آن مى‏باشد و ذکر آیه 52 نیز ظاهرا (والله هوالعالم) براى بیان این نکته باشد که: کافرانى که فریفته زندگى دنیا شده‏اند و دینشان را به بازیچه گرفته‏اند و آخرت را فراموش کرده‏اند، بر آنان حجت تمام و مطالب مربوط به دین و آخرت برایشان بیان شده و راه هرگونه عذر وبهانه‏اى براى‏آنان مسدود است، زیرا براى آنان کتابى که بر پایه علم ودانش و هدایت و رحمت‏براى مومنین است، آورده‏ایم. باتوجه به نکته مزبور، بعید نیست که ارجاع ضمیر به کتاب هم به لحاظ اشتمالش بر وعد و وعیدهاى آخرتى باشد، کما اینکه ظاهر اکثر و صریح بعضى از کسانى که مرجع ضمیر را کتاب دانسته‏اند، همین است.17
بلى در تفسیر «المیزان‏»18 آمده است که: این معنى خلاف ظاهر است، زیرا ظاهر اضافه تاویل به کتاب، آن است که تمام کتاب، تاویل دارد و لکن تمام نیست چون ظهور مزبور، ظهور اطلاقى است و نزد عرف و عقلا در صورتى براى کلام ظهور اطلاقى منعقد مى‏شود که صارفى یا چیزى که صلاحیت‏براى صرف کلام از ظهور اطلاقى دارد، در اطراف کلام نباشد و در این آیه شریفه اگر سیاق، مانع ظهور اطلاقى وموجب ظهور دریکى از دو احتمال مزبور نباشد که هست، لااقل باوجود آن، شرط انعقاد ظهوراطلاقى، که خالى‏بودن کلام است از چیزى که صلاحیت‏براى قرینه بودن را دارد محقق نیست; پس چنین ظهورى وجود ندارد ولذا عده کثیرى از مفسرین، بااینکه ضمیر را به کتاب ارجاع داده‏اند، تاویل را، عاقبت، معنا کرده‏اند ومراد از آن را آشکار شدن صدق آن به واسطه ظهور و تحقق وعد و وعیدهاى آن دانسته‏اند. به هرحال، اظهر، آن است که مراد از تاویل قرآن در این آیه کریمه، همان مصداق خارجى و تجسم عینى خبرها و وعد و وعیدهایى است که قران کریم در زمینه آخرت بیان داشته است و ماهیت آنها دراین جهان براى انسان پنهان است; چه مرجع ضمیر، به قرینه سیاق و اینکه محور کلام قیامت و خبرهاى مربوط به آن است، «ما وعدبه فى‏القرآن‏» باشد و چه مرجع، «کتاب‏» باشد به لحاظ اشتمالش برآن وعد و وعیدها; و:
«بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله کذلک کذب الذین من قبلهم فانظر کیف کان عاقبة الظالمین‏» (یونس: 39) در این آیه اکثریت قریب به اتفاق مفسرین ضمیر «تاویله‏» را به «مالم‏یحیطوا» ارجاع داده‏اندولى «قرطبى‏» ضمیر را به تکذیب که مصدر «کذبوا» مى‏باشدبرگردانده‏است، زیرا در تفسیر «ولمایاتهم تاویله‏» مى‏نویسد: «اى ولمایاتهم حقیقة عاقبة التکذیب من نزول العذاب بهم‏» در این عبارت، تاویل به حقیقت‏خارجى «عاقبت‏»، معنى شده و ضمیر به «تکذیب‏» ارجاع داده‏شده‏است; بدیهى است طبق تفسیر مذکور، این آیه از زمره آیاتى که تاویل در آنها درمورد قرآن کریم به‏کار رفته است، خارج خواهد شد. هرچند باتوجه به سیاق «کذالک کذب‏الذین من‏قبلهم فانظر کیف کان عاقبة‏الظالمین‏» و باتوجه به اینکه تاویل در لغت و درکلمات مفسرین به‏معنى «عاقبت‏»، نیز آمده‏است، این تفسیر خیلى دور از واقعیت نمى‏باشد، ولى اظهر، ارجاع ضمیر به «مالم یحیطوا» است و لذا جمهور مفسرین نیز چنین فهمیده‏اند. در تفسیر «مالم یحیطوا» هم دیدگاههاى مفسرین گوناگون است. بعضى آن را به وعد و وعیدها و اخبار قرآن از آخرت، بهشت و جهنم و برخى به آیات متشابه تفسیر نموده‏اند. پاره‏اى نیز گفته‏اند: مراد از آن، مطلق آیاتى است که آنها احاطه به علمش ندارند ودر کلمات عده‏اى نیزبه «قرآن‏» معنى شده‏است که بعید نیست مراد آنان هم از قرآن، آن دسته‏اى از آیات باشد که معنى و حقیقت آن براى انکار کنندگان نامعلوم است. به هرحال به نظر مى‏رسد هرچند «مالم یحیطوا» به خودى خود، ظاهر درمعناى سوم - مطلق آیاتى که احاطه به علمش ندارد - است ولى باتوجه به «لمایاتهم تاویله‏»، اظهر، تفسیر اول است. و در نتیجه، معناى تاویل در این آیه کریمه نیز همان معنایى است که در آیه گذشته بیان شد. یعنى مراد از آن، مصداق خارجى و حقیقت عینى وعد و وعیدهاى قرآن واخبارهاى غیبى‏آن نسبت‏به عالم آخرت است. زیرا کلمه «اتیان تاویل‏» مناسب با چنین معنایى است. بلى باصرف‏نظرازاین جمله،مى‏توان «مالم یحیطوا» رابه مطلق آن چه از قرآن که براى آنان مجهول است چه از حیث معنا، مانند آیات متشابه وچه‏ازحیث‏مصداق،نظیراخبارهاى‏غیبى وعدو وعیدهاى آن، تعمیم داد. و حتى بعید نیست اطلاقش شامل معناى باطنى قرآن کریم هم بشود و در نتیجه در این آیه، کسانى را نیز که به خاطر جهلشان معانى باطنى قرآن را انکار مى‏کنند، نکوهش و تهدید فرا بگیرد و این تعمیم باتفسیرى که ضمیر به تکذیب برگردد نیز مناسب است (والله هوالعالم). دربرخى از روایات‏19نیز مصداق خارجى و تجسم عینى وعدها و پیشگویى‏هایى از قرآن‏کریم که ظرف وقوعشان درهیمن دنیاست، تاویل نامیده شده و درموردآن، لفظ «تاویل‏» به کار رفته‏است.
د- مصداق مهم وبرجسته‏اى که‏از نظرعرف‏پوشیده است
درپاره‏اى از روایات، مصادیق برجسته‏اى از مفاهیم آیات کریمه که انطباق آیات برآنها در نزد عرف آشکار نیست و مصداق بودن آنها براى آیات، نزد عامه مردم، ناشناخته‏است و احتیاج به تبیین دارد، تاویل نامیده مى‏شود. خفاء انطباق آیات برآن مصادیق، گاه ازآن جهت است که این مصادیق در آینده به وقوع مى‏پیوندندو چون تاکنون واقع نشده‏اند، درنظر عرف ناشناخته‏اند و گاه از آن جهت است که مصداق بودن آن مبتنى است‏بر توسعه درمفهوم آیه و تعمیم آن به مراتب معنوى و فوق عرفى آن و گاهى نیز از نقطه نظر حذف متعلق در آیات کریمه بوده و درمواردى بدان جهت است که: درزمان گذشته واقع شده‏است و براى افراد این زمان نامعلوم است. دراینجا به لحاظ اختصار به ذکر بخشى از آن روایات اکتفا مى‏نماییم.
صحیح فضیل: « قلت لابى جعفر علیه‏السلام - قول الله عزوجل فى کتابه: «ومن‏احیاهافکانما احیاالناس جمیعا» قال: من حرق او غرق. قلت: من اخرجها من ضلال الى هدى؟ قال: ذلک تاویلهاالاعظم‏»20
صحیح حمران: «قلت لابى عبدالله - علیه‏السلام - اخبرنى عن‏قول‏الله عزوجل «ومن‏احیاها فکانما احیى‏الناس جمیعا» قال: من حرق او غرق ثم سکت ثم قال: تاویلها الاعظم ان دعاها فاستجابت‏له‏»21. در این دو روایت، هدایت و دعوت به حق که از مصادیق احیاى نفس است ولى انطباق مفهوم آیه کریمه(احیاى نفس) برآن در نزد عرف پوشیده است،تاویل اعظم آیه کریمه نامیده شده‏است. و سبب خفاء، آن است که انطباق آیه کریمه برآن، مبتنى است‏برتوسعه مفهوم عرفى احیاو تعمیم آن به احیاى معنوى که محتاج به بیان است.
معتبره اسحق‏بن‏عمار: «سمعت اباعبدالله - علیه‏السلام - یقول ان‏للقرآن تاویلا فمنه ما قدجاء و منه مالم یجى فاذا وقع التاویل فى‏زمان امام من‏الائمة - علیه‏السلام - عرفه امام ذلک الزمان‏»22 . در این روایت، تاویل قرآن به چیزى توصیف شده که بعضى ازآن، روى داده و بعضى از آن در آینده واقع خواهد شد.وهرگاه که واقع شود امام آن زمان، آن را مى‏شناسد و یا آن رامعرفى خواهدنمود، و چنین چیزى، یا مصادیق خبرهاى غیبى و پیشگویى‏هاى قرآن کریم‏است که در خارج و درطول زمان به تدریج تحقق مى‏یابند ویامطلق مصادیقى ازآیات کریمه است که درآینده واقع خواهندشد.
معتبره محمدبن‏مسلم: «سمعت‏اباعبدالله - علیه‏السلام - یقول:ان لقیام‏القائم - علیه‏السلام - علامات تکون من‏الله عزوجل للمومنین. قلت: وماهى جعلنى‏الله فداک قال ذالک قوله عزوجل «ولنبلونکم‏»یعنى‏المؤمنین قبل خروج‏القائم- علیه‏السلام- «بشیى‏ء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات و بشر الصابرین‏»قال‏نبلونکم‏بشیى‏ء من‏الخوف من‏ملوک بنى فلان فى آخر سلطانهم «والجوع‏» بغلاءاسعارهم ونقص من الاموال قال کساد التجارات وقلة‏الفضل ونقص من‏الانفس قال موت ذریع و نقص من الثمرات لقلة ربع مایزرع و بشرالصابرین عندذلک بتعجیل‏الفرج یا محمد هذاتاویله ان‏الله عزوجل یقول «ومایعلم‏تاویله الاالله والراسخون فى‏العلم‏»23.
بیان: ضمیر تاویله ظاهرا به قوله عزوجل در صدر روایت‏برمى‏گردد ولى درمشارالیه «هذا» احتمالاتى وجود دارد:
1- مشارالیه آن، همان مشارالیه «ذلک‏» درصدر روایت‏باشد که عبارت است‏از:«کون علامات من‏الله للمؤمنین لقیام‏القائم - علیه‏السلام‏»; 2- مشارالیه آن، همان مشارالیه‏«ذلک‏» باشد ولى مشارالیه «ذلک‏» همان علامات است.
3- مشارالیه آن، تبیین معنى و تعیین مصداقى باشد که توسط حضرت انجام گرفت.
4- مشارالیه آن مصادیقى باشد که در ذیل فرازهاى آیه شریفه بیان شده‏است و مفرد بودن آن هم به این لحاظ باشد که مجموع آن مصادیق، مدلول آیه شریفه است.
بنابراحتمال اول، مراد از تاویل، معنا و مفهوم باطنى خواهد بود،زیرا خبراز وجود علامات‏براى قیام حضرت مهدى - علیه السلام - از سنخ معنا و مفهومى است که دلالت آیه برآن، ظاهر نمى‏باشد. و بنابراحتمال سوم هم، تاویل به معناى مصدرى است ولى بنابراحتمال دوم و چهارم، تاویل به معناى وصفى است و برامورى حمل شده که از مصادیق آینده مفهوم آیه‏کریمه است و انطباق آیه به خودى خود براى افراد عادى آشکار نیست و نیاز به بیان دارد واظهر احتمالات، همین احتمال چهارم است.
روایت‏برید کناسى:«سالت اباجعفر - علیه‏السلام - عن قول الله عزوجل: «یوم یجمع‏الله الرسل فیقول ماذا اجبتم قالوا لاعلم‏لنا» فقال: ان لهذا تاویلا یقول ماذا اجبتم فى‏اوصیائکم الذین خلفتموهم على اممکم؟ فیقولون لاعلم لنا بمافعلوا من بعدنا»24 دراین روایت‏شریف، کلمه تاویل درمورد اوصیاى پیامبران و این‏که خدا درقیامت از پیامبران سئوال مى‏کند که درباره آنها چه جواب داده‏شدید، به کار رفته‏است که مصداقى است از آنچه که پیامبران ابلاغ نموده‏اند و در روز قیامت‏خداوند از آنان سئوال مى‏کند که درباره آن چه جواب داده‏شدید. ولى مصداق بودن آن از نظر عرف و عامه مردم پوشیده است و ظاهرا سبب خفا، حذف متعلق درکلام است.
به هرحال،از مجموع روایات مزبور دراین قسم،استفاده مى‏شود که به مصادیق مستور و پنهان آیات کریمه، تاویل اطلاق شده و یکى از اقسام تاویل قرآن، همین مصداق مستور و پنهان است که مورد غفلت عامه مردم قرار مى‏گیرد.
باتوجه به معتبره محمدبن مسلم که درآن، تاویل به‏معناى مزبور با تاویل درآیه کریمه «ومایعلم‏تاویله‏الاالله والراسخون فى‏العلم‏» تطبیق شده‏است، معلوم مى‏شود که یکى دیگر از صغریات تاویل، در آن آیه کریمه، همین مصداق مستور و پنهان است و دیگر نمى‏توان گفت چه بسا تاویل در لسان این روایات غیر از تاویلى باشد که درقرآن بیان شده‏است.
نتیجه‏گیرى
تااینجا بااستظهار ازآیات کریمه و قسمتى از روایات شریفه، علاوه برنتیجه‏اى که درابتداى سخن بیان شد امور ذیل نیز روشن شد:
1- درقرآن کریم، کلمه تاویل پنج‏بار در مورد قرآن به کار رفته‏است: یک بار به‏معناى «مقصود از آیات متشابه‏» و سه‏باربه معناى «مصداق خارجى و تجسم عینى وعد و وعیدها و خبرهاى قرآن در زمینه آخرت‏» و یک بار هم در معنایى «اعم از معناى واقعى آیات متشابه و معارف باطنى ومصادیق مستور آیات کریمه - چه‏محکم و چه متشابه - به کار رفته‏است‏».
2- تاویل،اختصاص به آیات متشابه ندارد و همه آیات کریمه را شامل مى‏شود.
3- علم به تاویل قرآن، ویژه خداوند و «راسخان درعلم‏» (نبى‏اکرم وائمه اطهار - علیهم السلام -) است که با مبداء وحى، در ارتباط بوده و با زبان ویژه قرآن کریم آشنایند و براى دیگران جز از طریق مراجعه به ایشان و استفاده از کلمات درربار آنان براى فهم تاویل قرآن راهى وجود ندارد و غیر آنان حق ندارند بدون دلیل و بیان،از کلام خداوند و روایات نبى اکرم و ائمه‏هدى - علیهم‏السلام - معنایى را باراى و استحسان، براى آیات متشابه قرآن برگزینند ویا مطلبى را که طبق اصول محاوره، آیات برآن دلالت ندارد به عنوان معناى باطنى آیات کریمه عرضه بدارند ویاآیات کریمه را با مصادیقى که‏انطباق آیات برآنهاآشکارنیست، تطبیق دهند. زیرااین همان تاویل‏طلبى ناحق و انحرافى است که درآیه‏کریمه قرآن و در روایت «اسماعیل‏بن جابر» و روایات دیگر،از آن ذمت‏شده‏است.
پى‏نوشتها:
1- شماره صفر و پیش شماره اول، (پاییز و زمستان 1370).
2- مقاله شامل 135 صفحه است که بیست صفحه آن در دو شماره‏فوق چاپ شده‏است.
3- سوره‏یوسف (12) آیات 6،21،36،37،44،45،100،101، سوره کهف (18) آیات 78 و 82; سوره نساء(14) آیه 59; و سوره‏اسراءآیه 35; سوره اعراف(7)آیه 53; سوره یونس(10) آیه 39; سوره آل عمران(3)آیه 7
4- آل عمران(3)، آیه 7
5- سوره اعراف(7)، آیه 53; سوره یونس(10) آیه 39
6- زیرا اولا ابتغاء که مصدراست‏به آن اضافه شده‏است و اضافه مصدر به مصدر متدوال نیست و ثانیا تاویل دراین آیه کریمه متعلق علم قرار گرفته و تعلق علم بمعناى وصفى اظهراست و ثالثا اگر تاویل مصدر باشد اضافه آن به ضمیر قرآن اضافه مصدر به مضمون و اضافه لفظیه است‏که به تعبیر ابن‏عقیل غیر محضه و در نیت انفصال است ولى اگر به معناى وصفى باشد وصف غیر عامل است و اضافه محضه و انفصال خلاف اصل است، عبدالله‏بن عقیل العقیلى مى‏نویسد: «ان‏الاضافة على قسمین: محضة و غیرمحضة; فالمحضة، هى غیر اضافة الوصف المشابه للفعل المضارع الى‏معموله و غیرالمحضة، هى اضافة الوصف المذکور، فان کان المضاف‏غیروصف او وصفا غیر عامل فالاضافة محضة... و سمیت محضة، لانهاخالصة من نیته الانفصال بخلاف غیرالمحضة فانها على تقدیرالانفصال.» شرح ابن‏عقیل، (سیدالشهداء،قم، 1411، ه)، ص 249
7- حدثنامحمدبن‏الحسن‏بن‏الولید - رحمه‏الله - قال حدثنا محمدبن‏الحسن الصفار، عن ابراهیم بن‏هاشم، عن الحسن‏بن محبوب، عن على‏بن رئاب، عن محمدبن قیس قال سمعت اباجعفر - علیه‏السلام - یحدث ان حییا وابایاسر ابنى اخطب و نفرا من یهود اهل نجران‏اتوارسول‏الله - صلى‏الله‏علیه‏وآله - فقالو له: الیس فیماتذکر فیماانزل‏الله علیک «الم‏» قال بلى قالوا: اتاک بهاجبرئیل من عندالله‏تعالى؟ قال: نعم قالوا:لقدبعثت انبیاء قبلک ومانعلم نبیا منهم‏اخبر نامدة ملکه وما اجل امته غیرک قال: فاقبل حیى ابن اخطب على‏اصحابه فقال لهم: الالف واحد واللام ثلثون، والمیم اربعون فهذه‏احدى و سبعون سنة فعجب ممن یدخل فى دنیا مدة ملکه واجل امته‏احدى و سبعون سنة قال: ثم اقبل على رسول الله - صلى‏الله على وآله - فقال له: یامحمد هل مع هذا غیره؟ قال: نعم قال: هاته قال: المص قال هذه اثقل و اطول الالف واحد واللام ثلثون والمیم اربعون والصاد تسعون فهذه ماة و احدى و ستون سنة ثم قال لرسول‏الله - صلى‏الله‏علیه‏وآله - فهل مع هذا غیره قال: نعم... الخ فذکر ابوجعفر - علیه‏السلام - ان هذه الایات انزلت فیهم منه آیات محکمات هن ام‏الکتاب و اخر متشابهات. قال و هى تجرى فى وجه آخر على غیرتاویل حیى وابى‏یاسر واصحابها. (شیخ صدوق، معانى‏الاخبار،انتشارات صدوق، تهران، 1379، ص 23)
8- شیخ حر عاملى، وسایل الشیعه (مکتبه‏الاسلامیه، تهران، 1341هق) ج 18، ص 148، حدیث 62
9- مجلسى، بحارالانوار، (ج 93، ص 55) روایت اسماعیل‏بن جابر را از تفسیرنعمانى‏نقل نموده‏است وسیدهاشم‏بحرانى - ره - درتفسیرالبرهان (اسماعیلیان، قم، بى‏تا) ص 270 روایت‏سلیم‏بن‏قیس را درذیل آیه 7 سوره آل عمران آورده‏است. و محمدبن یعقوب کلینى - ره - در روضه کافى ( چاپخانه حیدرى، تهران، 1362 ق، ج 8، ص 269) وعلى بن‏ابراهیم‏القمى درتفسیرالقمى،(نجف، 1387 ق، ج 2، ص‏152) روایت ابوعبیده راذکرنموده‏اند که سندآن درتفسیرالقمى‏صحیح‏است.
10- الشیخ الصدوق، من لایحضره الفقیه (دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1410 ق) ج 2، ص 290، باب قضاءالتفث، حدیث 8; مخفى نباشد که سند این روایت درکافى و معانى الاخبار مشتمل برسهل‏بن‏زیاد است ولى درفقیه صحیح است. زیرا به سند شیخ صدوق به عبدالله‏بن‏سنان است که صحیح اعلایى است.
11- مجلسى، پیشین، ج 2، ص 97 حدیث 64و ص 94 حدیث 47 و ج 23 ص 197 حدیث 27; ر. ک: محمدبن‏الحسن‏الصفارالقمى، بصائرالدرجارت (مکتبة آیه‏الله مرعشى نجفى، قم، 1404 ق) ص 196 و 203
12- جلال الدین السیوطى، الدرالمنثور، (دارالفکر، بیروت، 1403 ق) ج 2، ص 150 ذیل آیه 7، سوره آل‏عمران
13- مجلسى، پیشین، ج 92، ص 95 حدیث 45; شیخ حرعاملى، پیشین، ج 18، حدیث 65
14- محمدابن‏یعقوب‏کلینى،اصول‏کافى(چ حیدرى،تهران،1363 ق) کتاب الحجة، ص‏13;ومجلسى،پیشین، ج‏23 ص 199;علامه مجلسى معتبره برید رابادو سندازبصائرالدرجات‏نقل نموده‏که یکى‏ازآن سندهاهمان سند اصول کافى است که ضعیف است ولى سند دیگر معتبر وصحیح مى‏باشد.
15- البیضاوى، پیشین، ج 1، ص 341: «الامایؤل الیه امره من تبین صدقه بظهور مانطق به من الوعد و الوعید»; محمود آلالوسى، روح‏المعانى (داراحیاءالتراث العربى، بیروت، 1405 ق) ج 8، ص 128; محمودابن عمرالزمخشرى، الکشاف، (دارالمعرفة، بیروت، بى‏تا) ج 2، ص 65; والسید عبدالله الشبر، تفسیر شبر،(داراحیاءالتراث العربى،بیروت، 1407 ق) ص 175;...
16- الفضل‏بن الحسن الطبرسى، مجمع البیان، (مکتبه آیة‏الله المرعشى نجفى، قم، 1403 ق)، ج 2، ص 426: «یوم یاتى تاویله‏» یوم یاتى‏عاقبة ما وعدوابه و...
17- ر. ک: بیضاوى و زمخشرى وآلوسى و شبر، پیشین (مذکور در شماره 28); ومحمدالقرطبى،الجامع‏الاحکام‏القرآن،(دارالکتب، بیروت،1380 هق) ج 7، ص 217;ابوالفتوح رازى، تفسیر ابوالفتوح،(چاپ قدیم مظفرالدین‏شاه، تهران، 1323 هق)، ج 2، ص 400;
18- طباطبایى، پیشین، ج‏3، ص 22
19- روایت ابوبصیر«قال ابوعبدالله - علیه‏السلام - فى‏قوله عزوجل: «هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق...» فقال والله مانزل تاویلها بعد ولاینزل تاویلها حتى یخرج القائم - علیه‏السلام - فاذا خرج القائم لم یبق کافربالله العظیم ولامشرک بالامام الاکره خروجه‏» العروسى الحویزى، عبدالعلى (الشیخ عبدعلى العروسى الحویزى، 8 نورالثقلین، (علمیه، قم، 1383 هق)، ص 211، حدیث 129; دربرخى دیگر از روایات لفظ تاویل در مورد مصداق خارجى و تحقق عینى مطلوب قرآن به‏کار رفته‏است مانند:
صحیح محمدبن‏مسلم: «قلت لابى جعفر - علیه‏السلام - قول‏الله عزوجل (وقاتلوهم حتى لاتکون فتنة...) فقال لم یجى‏ء تاویل هذه آلایة بعد ان رسول الله - صلى الله علیه وآله - رخص لهم لحاجته و حاجه اصحابه فلوقدجاء تاویلها لم یقبل منهم لکنهم یقتلون حتى یوحدالله عزوجل و حتى لایکون شرک‏» همان، ص 154، حدیث 95; کلینى، پیشین، ج 8، ص 201
20و21- العروسى‏الحویزى،پیشین،ج 1،ص 619،حدیث 154وص‏620،ح‏155
22 و 23- مجلسى،پیشین، ج‏92، ص‏97، حدیث‏62 وج‏2، ص‏202، ح 28
24- نورالثقلین، پیشین، ج 1، ص 688، حدیث 427

تبلیغات