گزارشى از: اعزام طلاب به خارج و پیامدهاى آن
آرشیو
چکیده
متن
اعزام دانشجوى طلبه،از سوى حوزه علمیه قم به خارج از کشور، که به همتبنیاد فرهنگى باقر العلوم - علیهالسلام - صورت گرفت، اولین تجربه در این زمینه است که سال دوم خود را پشتسر مىگذارد. از این رو به خدمت تنى چند از دانشجویان طلبه اعزامى به کانادا رسیدیم تا در زمینه اعزام و پیامدهاى آن نظراتشان را جویا شده و گزارشى را تقدیم خوانندگان گرامى نماییم. در این جا اولین قسمت این گزارش را عرضه مىداریم.
3معرفت: ارزیابى شما از اعزام دانشجو عموما و طلاب خصوصا به خارج از کشور چگونه است و نظرتان را در مورد پیامدهاى آن بفرمایید.
آقاى شاملى: این سؤال در حقیقت دو قسمت دارد که باید از هم تفکیک شوند. مساله ضرورت یا عدم ضرورت اعزام دانشجو به خارج بحثى است که به طور کلى موافق و مخالف خود را دارد که من فکر مىکنم از ارزیابى فعلى ما بیرون است و آنچه که الان بیشتر قابل توجه ماست این است که اگر قرار باشد حوزه علمیه قم در کنار دانشگاه دانشجویان خود را به خارج اعزام کند، آیا این، یک اقدام مثبت است؟ و مىتواند پیامدهاى مثبتى براى حوزه به دنبال داشته باشد یا نه؟ در مورد اعزام طلبه به خارج سؤالى مطرح است که در اعزام دانشجو به خارج نیز مطرح است و آن اینکه:
آیا بهتر نیستبه جاى اینکه شما افراد معتقد یک کشور اسلامى را به خارج اعزام کنید، از خارج استاد بیاورید اگر شما استاد از خارج بیاورید، هم توانستهاید دانستههاى علمى کشورهاى پیشرفته را وارد کنید و هم از پیامدهاى سوء آن مثل: کشیده شدن دانشجویان به فساد و تاثیر بعضى از جنبههاى منفى ارزشى در امان باشید. بنابراین به جاى اینکه شما دانشجو و یا طلبه به خارج اعزام کنید، بهتر است استاد از خارج بیاورید. اما تجربه نشان داده است که آوردن استاد نمىتواند مساله ضرورت اعزام را به طور کلى حل کند; چون استاد بخشى از پیشرفت تحصیلى است و ما در رشد فرهنگى و رشد تحصیلى، هم بهاستاد همبه ابزار
تکنیک تحقیقى نیازمند هستیم، هم روش تحقیق لازم داریم و هم فضاى تحقیق. در این مجموعه، استاد فقط یک عضو از اعضاى مختلفى است که مىتواند مساله اعزام به خارج را زیر پوشش بگیرد و بخشى از نیازهاى اعزام به خارج را، تامین کند.
نکته دیگر اینکه این مساله ممکن است درمورد اعزام دانشجو به خارج تا حدى صادق باشد که مثلا بگوییم ما ابزار را در داخل تهیه مىکنیم، تکنیک و استاد را هم وارد مىکنیم، تا بتوانیم محتوا را در یک محیط کنترل شدهاى ارائه کنیم. اما باید توجه داشت که این مساله در مورد اعزام طلبه به خارج صادق نیست، زیرا اگراعزام طلبه براى مطالعات اسلامى باشد، متخصصترین اساتیدش در داخل کشور به اندازه کافى وجود دارد.پس اعزام براى آنان ضرورتى ندارد. با توجه به این مقدمه براى اینکه ما ارزیابى خود را مقدارى حساب شدهتر ارائه کرده باشیم، باید ببینیم که حوزه در کنار دانشگاه براى چه اهدافى اقدام به پرورش نیرو مىکند؟اگر این اهداف را دقیقا بشناسیم،آن وقت معلوم مىشود که آیا براى رسیدن به این اهداف، اعزام ضرورتى دارد یا نه؟ آیا همه آن اهداف را مىشود در داخل کشور تامین کرد یا نه؟ به نظر من حوزه بعد از فرمایش مقام معظم رهبرى در سال گذشته که فرمودند: حوزه باید به صورت یک سازمان رسمى و حساب شده و تقسیم بندى شده درآید، و باید یک هیات اصلى براى سیاستگذارى داشته باشد و نیز داراى بخشهاى مختلفى باشد برمبناى نیازهایى که در جامعه هست که کارها را بر حسب نیازهابراى جامعه اسلامى انجام بدهند. خوب اگر این تقسیمبندى صورت بگیرد آن وقتحوزه باید نیروهاى خود را مطابق آن تقسیمبندى پرورش دهد. قبل از بیانات مقام معظم رهبرى، مرحوم امام (رضوانالله علیه) هم اشارهاى داشتند به اینکه: حوزه مىتواند یکى از کارهایش همکارى با دانشگاه باشد در زمینه اصلاح وبازسازى متون علوم انسانى. خوب، اگرآن فرمایش حضرت امام(ره) بااین سخن مقام معظم رهبرى را کنار هم بگذاریم، مىبینیم که بخشى از کارهایى که حوزه انجام مىدهد.پرورش و تربیت کارشناس در زمینه علوم انسانى است. وقتى ما مىخواهیم نیروهاى کارشناس و صاحبنظرى که بتوانند با دانشگاه همکارى داشته باشند تربیت کنیم، تمامى این نیازها در داخل کشور تامین نمىشود. بااینکه کشور ما در برابر کشورهاى غربى معروف استبه اینکه بیشتر در جنبههاى انسان شناسى کار کرده و رشد کشور ایران در جنبههاى فرهنگى و علوم انسانى بوده است نه علوم تکنیکى و پزشکى و آنان کشور ما را به این عنوان مىشناسند ولى با این همه، آگاهى از تمامى دانشهاى امروزى در زمینه علوم انسانى در داخل کشور قابل تامین نیست و این را من به عنوان کسى که سالها در علوم انسانى در رشته روانشناسى کار کردهام مىگویم.
آن چیزهایى که ما در داخل کشور داریم خوب هستند اما فقط بخشى از نیاز یک کارشناس را برآورده مىکنند. یک کارشناس علوم انسانى باید در حد کارشناسى ارشد از علوم انسانى برخوردار باشد و همه این در داخل کشور قابل تامین نیست. ما مىبینیم که روز به روز علم مشکل جدیدترى پیدا مىکند و آن غرب یا کشورهاى خارجى، با آن اهتمام شدیدى که براى پیشرفت علوم دارند هر روز حرف تازهاى براى گفتن دارند. بنابراین اگر کسى بخواهد مبین نظر اسلام در حوزه مسائل انسان شناختى باشد،اول باید آن علوم انسانى را در شکل امروزىاش خوب بشناسد و رسیدن به حد کارشناسى ارشد در زمینه هریک از علوم انسانى، قسمتى در داخل کشور و قسمتى در خارج قابل تامین است. مؤید این حرف من این است که امروزه بیشتر کشورها با این که در داخل کشور خودشان براى پرورش دانشجو استاد دارند ولى دانشجویان خود را براى استفاده از فرصتهاى مطالعاتى به خارج اعزام مىکنند یا اینکه مثلا کشورهایى هستند که در داخل کشور، ابزار تحقیق،استاد و همه امکانات را دارند ولى دانشجویان یا اساتید خود را براى فرصتهاى مطالعاتى به خارج مىفرستند. خوب، این براى چیست؟ این براى این است که دانشجو تا در آن فضا و آن محیط نرود و از نزدیک حشر و نشر با آنجا نداشته باشد نمىتواند از یافتههایى که آنها دارند، پیشرفتهایى که کردهاند استفاده کند و با نقاط قوت و ضعفشان آشنا بشود. بنابراین اگر امروز اهدافى براى حوزه مطرح است که قبلا مطرح نبوده یعنى قرار است نیروهاى حوزه را تقسیمبندى کنند، عدهاى در رشته فقاهت، عدهاى در رشته تفسیر قرآن، یا مسائل اعتقادى و یا مسائل اجرائى مثل قضا کار بکنند و عدهاى نیز در رشته علومانسانى براى اینکه بتوانند مبین نظر اسلام در جنبههاى علومانسانى باشند، کار کنند، این تبین مستلزم ایناست که فرد، هم بر مبانى اسلام شناسى مسلط باشد و هم دریکى از شاخههاى علوم انسانى امروز، در حد کارشناس صاحبنظر باشد. رسیدن به آن مرحله نیازمند به این است که فرد بتواند در دانشگاههاى خارج شرکت کند و از آخرین یافتههاى علمى باخبر شود و بعد بتواندکارهاى مقایسهاى و تحقیقى را در داخل انجام بدهد
این بخشى از اهداف حوزه است اما یک نکته دیگر هم هست که مىتوان آن را ازاهداف حوزه بشمار آورد وقتى برادران ما به کشور کانادا رفتند متوجه شدند که در غرب چنین نیست که همه سرمایهگذاریها و همه امکانات صرف پرورش نیرو در زمینه علوم تکنیکى و پزشکى و امثال اینها بشود، بلکه آنها دپارتمانهایى دارند که مختص شناخت ادیان است، مختص شناخت اسلام است، بخصوص در دانشگاه مک گیل کانادا، هم دپارتمان مطالعات اسلامى وجود دارد که فقط در مورد اسلام مطالعه مىکند و هم دپارتمان ادیان دیگر که تاریخ ادیان، فلسفه ادیان را مطالعه مىکند. خوب، یکى از اهداف حوزه تبین اهداف در سطح بین المللاست. ما غیراز اینکه نیازهاى داخلى را برطرف مىکنیم باید نیازهاى خارج کشور را نیز تامین کنیم. وقتى که مىخواهیم اسلام را درسطح بین الملل تبیین بکنیم باید توجه داشته باشیم که کسانى درخارج از کشور، دپارتمانهایى را سالیان سال است تحت عنوان اسلام شناسى اداره مىکنند. براى مثال، در همین دانشگاه مکگیل دپارتمان مطالعات اسلامى بیش از 45 سال است که تاسیس شده و تزهاى زیادى نوشته شدهاست، تزهاى فوق لیسانس،تزهاى دکترا. دانشجویانى را از اطراف دنیا جذب کرده وتربیت مىکند و به اطراف عالم مىفرستد. حوزه که مىخواهد مبین اسلام باشد باید از اخبار و احوال اسلام نه تنها در داخل ایران بلکه در سطح جهان مطلع باشد. ببیند اسلام چه تاثیرى توانسته است در آمریکاى شمالى و اروپا بگذارد؟ شناخت اسلام در آمریکا چگونه و تا چه حد است؟ این هم هدف دیگرى است غیر از آن. آن هم مربوط به علوم انسانى بود حتى ما اگر راجع به علوم اسلامى صحبت کنیم یک طلبه در این زمان وقتى مىتواند مبین نظر دقیق و صحیح اسلام باشد که بداند دیگرانى که مسلمان نیستند، معترض به اسلام نیستند، محققند یا مستشرقند و از کانال شرق شناسى به اسلام شناسى منتهى شدند، آنها که مسلمان نیستند و از خارج، اسلام را مطالعه کردهاند چه دیدى نسبتبه اسلام دارند و چگونه اسلام را تبیین مىکنند؟ اینجا ضرورت دارد که حوزه بخشى از نیروهایش رااعزامبه خارج بکند که با روشها و متدها آشنا بشوند و حتى محتواى اسلام شناسى در غرب، در آمریکا این هم هدفى است که مىطلبد حوزه نیروهایى را بفرستند خارج، علاوه براین، غیر از این که ما مىخواهیم اسلام را تبیین کنیم، تبادل فرهنگى اگر واقعا مجامع و مراکز اسلام شناسى در کشورهاى خارجى باشد حوزه باید با آنها تبادل فرهنگى داشتهباشد حالا یا داد و ستد باشد و یا در حد هدایت و کنترل.اگر ایران پایگاه و مرکز اسلام است و قرار است که هدایت وکنترلش روى تمام مراکز اسلام شناسى عالم باشد باید با نحوه کارآنها، کم وکیف کارآنها آشنا بشود جنبههاى مثبت کارشان را تقویت کند، جنبههایى که احتمالا ممکن است که فاصله بگیرد از مرز اسلام ناب محمدى - صلىالله علیه وآله - آنها را بشناسد و بتواند واکنشهاى معقول و منطقى در برابر آنها داشتهباشد. این هم یکى از اهدافى است که اگر ما نتوانیم دانشجو هم در مقطع کارشناسى یا کارشناسى ارشد یا دکترا به خارج اعزام کنیم ضرورت دارد که حوزه براى تبیین بینالمللى اسلام نیروهاى خودش را به مراکز اسلام شناسى جهان اعزام کند. الان در آمریکا در شیکاگو در آمریکاى شمالى مرکز اسلام شناسى وجود دارد. در تورینتو دپارتمان مطالعات اسلامى هست اینها همه به نام اسلام دارند کار و تحقیق مىکنند و سابقه تحقیقاتشان هم به حدود نیم قرن مىرسد اینها اسلام را چگونه به دنیا معرفى مىکنند کسانى که در اینجا پرورش پیدا مىکنند چگونه اسلام را شناختند؟ و حتى آنها ادعا مىکنند که ما چون در مهد علم بودیم، چون در غرب و آمریکا بودیم خوب توانستیم از روشهاى حاکم بر علوم انسانى آنجا بهگونهاى استفاده بکنیم که اسلام را صحیحتر و کاملتر بشناسیم چون برخورد و رویکرد ما رویکرد علمى بوده است. دراین رویکرد علمى ما چیزهایى داریم. خوب، ما باید بررسى کنیم اگر چیزهایى بوده که قابل استفاده باشد حوزه آنها را به کار بگیرد واگر نه ببیند چگونه باید دربرابرآنهاواکنش نشان بدهد؟ متدها و روشهایشان تا چهاندازه براى ما قابل استفادهاند؟ به نظر من ضرورت دارد که حوزه در این دو زمینه، بخشى از نیروهاى خود را درکنار نیازهاى دیگر به خارج اعزام کند.
معرفت: به نظر شما اعزام طلاب به خارج صرفا یک تصمیمگیرى مقطعى و بدون پیشینه بوده استیا داراى زمینههایى بوده است و اصولا شرایط و عواملى که باعثشد حوزه اقدام به این عمل نماید چیست؟
آقاى على مصباح: اگر بخواهیم سابقه این کاررا درست درک کنیم، باید حداقل سى سال به عقب برگردیم; وآن زمانى است که حوزه اقدام جدیدى را براى بازسازى خود آغاز نمود. پس از خرداد 1342، که قیام حضرت امام - رضواناللهتعالى علیه - شروع گردید، عدهاى از فضلاى خوشفکر حوزه در آن زمان به فکر افتادند که اگر این نهضتبخواهد پا بگیرد و تداوم پیدا کند و پیروز شود، لازم است که یک زمینههاى فرهنگى قوى آن را پشتیبانى کند.در آن زمان، مرحوم شهید آیتالله مطهرى، شهید قدوسى، شهید دکتر بهشتى، آیتالله مصباح، آیتالله جنتى از جمله افرادى بودند که روى این مسئله کار مىکردند. آنان به این نتیجه رسیدند که در کشور دو مرکز فرهنگى عمده وجود دارد که هر حرکت فرهنگى باید لاجرم از اینجا شروع شود و آن دو، یکى حوزههاى علمیه است و دیگرى دانشگاهها. براى اینکه یک حرکت فرهنگى فراگیر در جامعه پیدا شود، لازم است این دو مرکز هماهنگ شده و با هم حرکت کنند. لذا مرحوم شهید مطهرى از قم به تهران هجرت مىکنند و وارد دانشگاه مىشوند و خود را هم محدود به کلاسهاى درس دانشگاهى نمىکنند بلکه با اساتید، دانشجویان، جوانان، فارغالتحصیلان و... جلسات منظمى تشکیل مىدهند و به تشریح و تبیین جهان بینى اسلامى پرداخته، آنان را مجهز به سلاح ایدئولوژى مىنمایند. مرحوم شهید باهنر و مفتح و بهشتى نیز از جمله این افرادند که در این مسیر قرار گرفتند. از طرفى لازم بود که حوزه هم با مسائلى که به صورت مسائل جدید و مستحدثه که در جامعه، بخصوص آنچه در جامعه فرهنگى و دانشگاهى مطرح هست، آشنا شوند; لذا در قم، مدرسه حقانى به همین منظور تاسیس مىشود و با سرپرستى شورایى مرکب از مرحوم شهید بهشتى و شهید قدوسى و آیتالله مصباح و آیتالله جنتى شروع به فعالیت مىکند. دراین مدرسه سعى بود علاوه بر برنامههایى که در حوزه به طور سنتى رایجبود، دروسى براى آشنایى طلاب با مسائل جدید گذاشته شود، که از جمله آن، زبان انگلیسى، ریاضیات، عقاید، فیزیک، دروس تفسیر و.. . بود که در سالهاى آخر هم کلیاتى از علوم انسانى به آنها اضافه مىشود و براى بعضى از این درسها، اساتیدى از دانشگاههاى تهران و اصفهان به این مدرسه براى تدریس مىآمدند.
پس از چندین سال، احساس شد که حوزههاى علمیه در زمینه علوم انسانى باید کار جدىترى را آغاز کنند، لذا به همین منظور بخش آموزش مؤسسه در راه حق، تحتسرپرستى حضرت آیتالله مصباح تشکیل شد و عدهاى از طلاب که چند سال در درس خارج شرکت مىکردند، در این مرکز پذیرش و به تحصیل مشغول شدند که علاوه بر دروس حوزوى رایج، به تحصیل علوم انسانى جدید مىپرداختند.این کار تا پیروزى انقلاب اسلامى ادامه پیدا کرد.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، این برنامه خدمتحضرت امام - رضواناللهتعالىعلیه - ارائه شد وایشان این کار را تایید فرمودند و کل مخارج این برنامه را تقبل نمودند و دستور توسعه و گسترش آن را صادر فرمودند. چون با پیروزى انقلاب اسلامى مسئولیتهاى روحانیون سنگینتر شده بود، لذا احساس مىشد که این کار باید مقدارى تخصصىتر پیش برود. لذا بنیاد فرهنگى باقرالعلوم - علیهالسلام - در کنار مؤسسه در راه حق، تاسیس شد که علاوه براینکه طلاب با کلیاتى در زمینه علوم انسانى در مؤسسه در راه حق، آشنا مىشوند، هرکدام طبق استعداد و قابلیتهاى خود، بتوانند در یکى از رشتههاى مورد نظر علوم انسانى بطور عمیق وارد شوند و در یک زمینه خاصى به تحقیق و پژوهش مشغول شوند. البته دفتر همکارى حوزه و دانشگاه نیز پس از شروع انقلاب فرهنگى به سرپرستى آیةالله مصباح تشکیل گردید و آن هم یک بعد دیگرى از کار را به عهده گرفت و آن همان تهیه متون درسى و زیربنایى براى علوم انسانى بود.
پس از فارغالتحصیلى کسانى که در این برنامهها شرکت کرده بودند،احساس شد که با این تجربهاى که بدست آمدهاست; باز هم کار به همین جا ختم نمىشود، چون یکسرى کمبودهایى باز احساس مىشود.از جمله این نقایص این است که متون اصلى در علوم انسانى که در دست ماست عمدتا ترجمه است. علاوه بر نقایصى که در ترجمهها وجود دارد، قدیمى بودن آنها مسئله دیگرى است; معمولا یک کتابى که بخواهد چاپ شود و به بازار بیاید و بدست ما برسد و بعد یک مترجمى تصمیم بگیرد که آن را ترجمه نموده چاپ کرده و آن را بدست ما بدهد، حداقل حدود 10 الى 15 سال از تاریخ اصلى چاپ این کتاب سپرى شده است. از طرفى محدودیت منابع و اساتید و... از جمله انگیزههایى بود که باعثشد مسئولین به این فکر بیافتند که اگر بناستحوزه کار جدى در این زمینه انجام دهد، باید یک عدهاى از طلاب را که آشنا به مسائل هستند به خارج براى ادامه تحصیل اعزام کنند تا بتوانند از منابع اصلى در علوم انسانى که متاسفانه آنرا عمدتا باید از خارج از کشور بدست آورد، استفاده نموده و با تسلط به زبان آنها از این منابع مستقیما استفاده نمایند و در حد امکانات متون را تهیه کرده و هستهاى را براى تحقیق در علوم انسانى تشکیل دهند. هدف نهایى از این کار طبیعتا یک مطالعه تطبیقى استبین دیدى که یک فرد مسلمان مىتواند با آن دید مسائل علوم انسانى را بررسى کند با آنچه که امروزه در جهان نسبتبه علوم انسانى وجود دارد.
معرفت: سئوال دیگرى که مطرح هست این است که: سمینارها و نشستهایىکه پیرامون مسائل اسلامى در غرب برگزار مىشود بیشتر در چه سوژههایى است و از نظر محتوا چگونه است و به چه انگیزهاى صورت مىگیرند؟
آقاى حجازى: شاید بتوان گفت امروزه یکى از رایجترین مبادلات نظریات جدید و افکارنو که در جهان علم مطرح مىشود، برگزارى سمینارها و نشستهاى علمى است. بد نیست که به این نکته اشاره کنم که الان در دنیا به این گونه سمینارها و نشستها بیش از برگزارى کلاس و رفتن به کتابخانه و زیرورو کردن کتابها و منابع تحقیقى اهمیت داده مىشود. شاید دلیلش هم روشن باشد چون اگر بخواهیم از افکار روز و نظریاتى که امروزه در دنیا مطرح مىشود و متفکرینى که در هر زمینه اظهار نظر مىکنند بهترین نظریات و جدیدترین آن را بدست آوریم عرصه براى ارائه، همان سمینارها و نشستهاى علمى است، که برگزار مىشود. از این رو ما در غرب مىبینیم سمینارهاى متنوع و نشستهاى بسیار زیادى در زمینههاى علمى، سیاسى و فرهنگى و از جمله برخى سمینارها در زمینههاى مسائل اسلامى برگزارمىشود و تا حدى هم مىتوان گفت که از وسعت چشمگیرى نیز برخورداراست.
برگزارى اینگونه سمینارها را مىتوان در دو بعد و در دو انگیزه خلاصه کرد. برخى انگیزههاى سیاسى است که بعضى مسائل سیاسى، بعضى سوژههاى سیاسى که بیشتر از جانب سیاستمدارها و کسانیکه نظر چندان مثبتى به اسلام و انقلاب ندارند از طریق آنها ارائه و تبلیغ مىشود و معلوم است که محتواى اینگونه سمینارها از قبل مشخص است که به چه نتایجى خواهند رسید. اینگونه سمینارها که تعدادشان هم کم نیستباید از دیدگاه سیاسى و مسایل جامعهشناسى بررسى شوند که فعلا از حیطه حثخارج است. اما برخى از سمینارها و نشستها انگیزههاى تحقیقى دارد که براى عدهاى از صاحبنظران و متفکرین این سؤال مطرح است و برخى سؤالات و مجهولاتى راجع به مسایل اسلامى دارند و به همین انگیزه برخى سمینارها در این زمینه برگزار مىشود که از جمله مىتوان در این زمینه از مسایل فلسفى یا مسائل حقوقى و قرآن شناسى نام برد که از محتواى خوبى هم برخوردارند. یکى از نظریاتى که آنجا مطرح مىشود نظریات اسلامى است. فلسفه اسلام که اسلام در این زمینه چه نظریاتى دارد و چه افکارى را ارائه دادهاست. یا در زمینههاى حقوقى مثلا عدالت اجتماعى بحثحقوق بشر بهطور کلى عدالت از نظر اسلام و این جور مسائل اینها باز سوژههاى بسیار مثبت و خوبى است که در غرب روى آن حساس هستند که ببینند نظر اسلام دراین زمینه چیست. براى نمونه سمینارى بود در زمینه عدالت و حقوق بشر که در نیویورک برگزار شد و نسبتا سمینار جامعى بود از جاهاى مختلف دنیا آمده بودند. یکى از مسائلى که مطرح شد عدالت از دیدگاه اسلام بود که الان مسئله روز است و ابرقدرتها و سیاستمداران روى این تبلیغ مىکنند و انقلاب اسلامى را زیر سؤال مىبرند، اسلام را زیر سؤال مىبرند. مسئله حقوق بشر را مطرح مىکنند، عدالت را مطرح مىکنند که عدالت اجتماعى نیست. حقوق بشر زیر پا رفته و امثال اینها. خوب، این براى خیلىها جاى سؤال هست که نظر اسلام چیست؟ آیا این صحیح است که اینها مىگویند. تبلیغات درست مىگوید یا اینکه نظریاتى غیر از این دارد که اتفاقا بحثى که آنجا مطرح کردیم، بحثبنده تحت عنوان «اصول عدالت اجتماعى از دیدگاه قرآن» بود که، ما آمدیم یک سرى اصولى را در آنجا ارائه دادیم و خیلى مورد استقبال واقع شد و برایشان جالب بود و تازگى داشت که واقعا اگر بشود این را جا بیاندازیم که در اسلام مىتوانیم اثبات بکنیم که یک سرى اصول اولیه و غیر قابل تبدیل داریم که اینها پایههاى اولیه عدالت در اسلام هست. خوب اینها سوژههایى هستند که غرب و کلا متفکرین غربى مشتاق هستند مطالعه کنند، البته متفکرین غربى که دور از تبلیغات و رسانهها مىخواهند به اسلام و مسائل حوزوى و اسلام نگاه بکنند دنبال این سوژهها هستند و این سؤالات برایشان مطرح است این نکته را هم اینجا اضافه کنم که اگر ما بخواهیم ارزیابى کنیم و بررسى کنیم که چه اندازه و در چه زمینههایى آنها چه دیدگاهى نسبتبه اسلام و مسائل اسلامى دارند. باید اینجور خلاصه کرد که: صاحبنظران و متفکرینى که اطلاعاتشان در مورد اسلام و انقلاب اسلامى منحصر به رسانههاى گروهى غربى باشد اینها نظر مثبتى راجع به انقلاب اسلامى و اسلام ندارند چون قطعا رسانههاى گروهى غرب تبلیغات سوء نسبتبه انقلاب دارند، اما هستند و کم هم نیستند کسانى که اطلاعات خود را از این طریق منحصرا بدست نمىآورند، بلکه خودشان صاحبنظرند، صاحب مطالعه هستند و اهل فکرند و نظرات مثبتى راجع به اسلام و راجع به انقلاب دارند و لذا ما مىتوانیم با آنها بیشتر مراوده و گفتگو داشته باشیم و اینها بیشتر مایل هستند که راجع به اسلام و انقلاب اسلامى نکات و نظریات جدیدى را بشنوند.
3معرفت: ارزیابى شما از اعزام دانشجو عموما و طلاب خصوصا به خارج از کشور چگونه است و نظرتان را در مورد پیامدهاى آن بفرمایید.
آقاى شاملى: این سؤال در حقیقت دو قسمت دارد که باید از هم تفکیک شوند. مساله ضرورت یا عدم ضرورت اعزام دانشجو به خارج بحثى است که به طور کلى موافق و مخالف خود را دارد که من فکر مىکنم از ارزیابى فعلى ما بیرون است و آنچه که الان بیشتر قابل توجه ماست این است که اگر قرار باشد حوزه علمیه قم در کنار دانشگاه دانشجویان خود را به خارج اعزام کند، آیا این، یک اقدام مثبت است؟ و مىتواند پیامدهاى مثبتى براى حوزه به دنبال داشته باشد یا نه؟ در مورد اعزام طلبه به خارج سؤالى مطرح است که در اعزام دانشجو به خارج نیز مطرح است و آن اینکه:
آیا بهتر نیستبه جاى اینکه شما افراد معتقد یک کشور اسلامى را به خارج اعزام کنید، از خارج استاد بیاورید اگر شما استاد از خارج بیاورید، هم توانستهاید دانستههاى علمى کشورهاى پیشرفته را وارد کنید و هم از پیامدهاى سوء آن مثل: کشیده شدن دانشجویان به فساد و تاثیر بعضى از جنبههاى منفى ارزشى در امان باشید. بنابراین به جاى اینکه شما دانشجو و یا طلبه به خارج اعزام کنید، بهتر است استاد از خارج بیاورید. اما تجربه نشان داده است که آوردن استاد نمىتواند مساله ضرورت اعزام را به طور کلى حل کند; چون استاد بخشى از پیشرفت تحصیلى است و ما در رشد فرهنگى و رشد تحصیلى، هم بهاستاد همبه ابزار
تکنیک تحقیقى نیازمند هستیم، هم روش تحقیق لازم داریم و هم فضاى تحقیق. در این مجموعه، استاد فقط یک عضو از اعضاى مختلفى است که مىتواند مساله اعزام به خارج را زیر پوشش بگیرد و بخشى از نیازهاى اعزام به خارج را، تامین کند.
نکته دیگر اینکه این مساله ممکن است درمورد اعزام دانشجو به خارج تا حدى صادق باشد که مثلا بگوییم ما ابزار را در داخل تهیه مىکنیم، تکنیک و استاد را هم وارد مىکنیم، تا بتوانیم محتوا را در یک محیط کنترل شدهاى ارائه کنیم. اما باید توجه داشت که این مساله در مورد اعزام طلبه به خارج صادق نیست، زیرا اگراعزام طلبه براى مطالعات اسلامى باشد، متخصصترین اساتیدش در داخل کشور به اندازه کافى وجود دارد.پس اعزام براى آنان ضرورتى ندارد. با توجه به این مقدمه براى اینکه ما ارزیابى خود را مقدارى حساب شدهتر ارائه کرده باشیم، باید ببینیم که حوزه در کنار دانشگاه براى چه اهدافى اقدام به پرورش نیرو مىکند؟اگر این اهداف را دقیقا بشناسیم،آن وقت معلوم مىشود که آیا براى رسیدن به این اهداف، اعزام ضرورتى دارد یا نه؟ آیا همه آن اهداف را مىشود در داخل کشور تامین کرد یا نه؟ به نظر من حوزه بعد از فرمایش مقام معظم رهبرى در سال گذشته که فرمودند: حوزه باید به صورت یک سازمان رسمى و حساب شده و تقسیم بندى شده درآید، و باید یک هیات اصلى براى سیاستگذارى داشته باشد و نیز داراى بخشهاى مختلفى باشد برمبناى نیازهایى که در جامعه هست که کارها را بر حسب نیازهابراى جامعه اسلامى انجام بدهند. خوب اگر این تقسیمبندى صورت بگیرد آن وقتحوزه باید نیروهاى خود را مطابق آن تقسیمبندى پرورش دهد. قبل از بیانات مقام معظم رهبرى، مرحوم امام (رضوانالله علیه) هم اشارهاى داشتند به اینکه: حوزه مىتواند یکى از کارهایش همکارى با دانشگاه باشد در زمینه اصلاح وبازسازى متون علوم انسانى. خوب، اگرآن فرمایش حضرت امام(ره) بااین سخن مقام معظم رهبرى را کنار هم بگذاریم، مىبینیم که بخشى از کارهایى که حوزه انجام مىدهد.پرورش و تربیت کارشناس در زمینه علوم انسانى است. وقتى ما مىخواهیم نیروهاى کارشناس و صاحبنظرى که بتوانند با دانشگاه همکارى داشته باشند تربیت کنیم، تمامى این نیازها در داخل کشور تامین نمىشود. بااینکه کشور ما در برابر کشورهاى غربى معروف استبه اینکه بیشتر در جنبههاى انسان شناسى کار کرده و رشد کشور ایران در جنبههاى فرهنگى و علوم انسانى بوده است نه علوم تکنیکى و پزشکى و آنان کشور ما را به این عنوان مىشناسند ولى با این همه، آگاهى از تمامى دانشهاى امروزى در زمینه علوم انسانى در داخل کشور قابل تامین نیست و این را من به عنوان کسى که سالها در علوم انسانى در رشته روانشناسى کار کردهام مىگویم.
آن چیزهایى که ما در داخل کشور داریم خوب هستند اما فقط بخشى از نیاز یک کارشناس را برآورده مىکنند. یک کارشناس علوم انسانى باید در حد کارشناسى ارشد از علوم انسانى برخوردار باشد و همه این در داخل کشور قابل تامین نیست. ما مىبینیم که روز به روز علم مشکل جدیدترى پیدا مىکند و آن غرب یا کشورهاى خارجى، با آن اهتمام شدیدى که براى پیشرفت علوم دارند هر روز حرف تازهاى براى گفتن دارند. بنابراین اگر کسى بخواهد مبین نظر اسلام در حوزه مسائل انسان شناختى باشد،اول باید آن علوم انسانى را در شکل امروزىاش خوب بشناسد و رسیدن به حد کارشناسى ارشد در زمینه هریک از علوم انسانى، قسمتى در داخل کشور و قسمتى در خارج قابل تامین است. مؤید این حرف من این است که امروزه بیشتر کشورها با این که در داخل کشور خودشان براى پرورش دانشجو استاد دارند ولى دانشجویان خود را براى استفاده از فرصتهاى مطالعاتى به خارج اعزام مىکنند یا اینکه مثلا کشورهایى هستند که در داخل کشور، ابزار تحقیق،استاد و همه امکانات را دارند ولى دانشجویان یا اساتید خود را براى فرصتهاى مطالعاتى به خارج مىفرستند. خوب، این براى چیست؟ این براى این است که دانشجو تا در آن فضا و آن محیط نرود و از نزدیک حشر و نشر با آنجا نداشته باشد نمىتواند از یافتههایى که آنها دارند، پیشرفتهایى که کردهاند استفاده کند و با نقاط قوت و ضعفشان آشنا بشود. بنابراین اگر امروز اهدافى براى حوزه مطرح است که قبلا مطرح نبوده یعنى قرار است نیروهاى حوزه را تقسیمبندى کنند، عدهاى در رشته فقاهت، عدهاى در رشته تفسیر قرآن، یا مسائل اعتقادى و یا مسائل اجرائى مثل قضا کار بکنند و عدهاى نیز در رشته علومانسانى براى اینکه بتوانند مبین نظر اسلام در جنبههاى علومانسانى باشند، کار کنند، این تبین مستلزم ایناست که فرد، هم بر مبانى اسلام شناسى مسلط باشد و هم دریکى از شاخههاى علوم انسانى امروز، در حد کارشناس صاحبنظر باشد. رسیدن به آن مرحله نیازمند به این است که فرد بتواند در دانشگاههاى خارج شرکت کند و از آخرین یافتههاى علمى باخبر شود و بعد بتواندکارهاى مقایسهاى و تحقیقى را در داخل انجام بدهد
این بخشى از اهداف حوزه است اما یک نکته دیگر هم هست که مىتوان آن را ازاهداف حوزه بشمار آورد وقتى برادران ما به کشور کانادا رفتند متوجه شدند که در غرب چنین نیست که همه سرمایهگذاریها و همه امکانات صرف پرورش نیرو در زمینه علوم تکنیکى و پزشکى و امثال اینها بشود، بلکه آنها دپارتمانهایى دارند که مختص شناخت ادیان است، مختص شناخت اسلام است، بخصوص در دانشگاه مک گیل کانادا، هم دپارتمان مطالعات اسلامى وجود دارد که فقط در مورد اسلام مطالعه مىکند و هم دپارتمان ادیان دیگر که تاریخ ادیان، فلسفه ادیان را مطالعه مىکند. خوب، یکى از اهداف حوزه تبین اهداف در سطح بین المللاست. ما غیراز اینکه نیازهاى داخلى را برطرف مىکنیم باید نیازهاى خارج کشور را نیز تامین کنیم. وقتى که مىخواهیم اسلام را درسطح بین الملل تبیین بکنیم باید توجه داشته باشیم که کسانى درخارج از کشور، دپارتمانهایى را سالیان سال است تحت عنوان اسلام شناسى اداره مىکنند. براى مثال، در همین دانشگاه مکگیل دپارتمان مطالعات اسلامى بیش از 45 سال است که تاسیس شده و تزهاى زیادى نوشته شدهاست، تزهاى فوق لیسانس،تزهاى دکترا. دانشجویانى را از اطراف دنیا جذب کرده وتربیت مىکند و به اطراف عالم مىفرستد. حوزه که مىخواهد مبین اسلام باشد باید از اخبار و احوال اسلام نه تنها در داخل ایران بلکه در سطح جهان مطلع باشد. ببیند اسلام چه تاثیرى توانسته است در آمریکاى شمالى و اروپا بگذارد؟ شناخت اسلام در آمریکا چگونه و تا چه حد است؟ این هم هدف دیگرى است غیر از آن. آن هم مربوط به علوم انسانى بود حتى ما اگر راجع به علوم اسلامى صحبت کنیم یک طلبه در این زمان وقتى مىتواند مبین نظر دقیق و صحیح اسلام باشد که بداند دیگرانى که مسلمان نیستند، معترض به اسلام نیستند، محققند یا مستشرقند و از کانال شرق شناسى به اسلام شناسى منتهى شدند، آنها که مسلمان نیستند و از خارج، اسلام را مطالعه کردهاند چه دیدى نسبتبه اسلام دارند و چگونه اسلام را تبیین مىکنند؟ اینجا ضرورت دارد که حوزه بخشى از نیروهایش رااعزامبه خارج بکند که با روشها و متدها آشنا بشوند و حتى محتواى اسلام شناسى در غرب، در آمریکا این هم هدفى است که مىطلبد حوزه نیروهایى را بفرستند خارج، علاوه براین، غیر از این که ما مىخواهیم اسلام را تبیین کنیم، تبادل فرهنگى اگر واقعا مجامع و مراکز اسلام شناسى در کشورهاى خارجى باشد حوزه باید با آنها تبادل فرهنگى داشتهباشد حالا یا داد و ستد باشد و یا در حد هدایت و کنترل.اگر ایران پایگاه و مرکز اسلام است و قرار است که هدایت وکنترلش روى تمام مراکز اسلام شناسى عالم باشد باید با نحوه کارآنها، کم وکیف کارآنها آشنا بشود جنبههاى مثبت کارشان را تقویت کند، جنبههایى که احتمالا ممکن است که فاصله بگیرد از مرز اسلام ناب محمدى - صلىالله علیه وآله - آنها را بشناسد و بتواند واکنشهاى معقول و منطقى در برابر آنها داشتهباشد. این هم یکى از اهدافى است که اگر ما نتوانیم دانشجو هم در مقطع کارشناسى یا کارشناسى ارشد یا دکترا به خارج اعزام کنیم ضرورت دارد که حوزه براى تبیین بینالمللى اسلام نیروهاى خودش را به مراکز اسلام شناسى جهان اعزام کند. الان در آمریکا در شیکاگو در آمریکاى شمالى مرکز اسلام شناسى وجود دارد. در تورینتو دپارتمان مطالعات اسلامى هست اینها همه به نام اسلام دارند کار و تحقیق مىکنند و سابقه تحقیقاتشان هم به حدود نیم قرن مىرسد اینها اسلام را چگونه به دنیا معرفى مىکنند کسانى که در اینجا پرورش پیدا مىکنند چگونه اسلام را شناختند؟ و حتى آنها ادعا مىکنند که ما چون در مهد علم بودیم، چون در غرب و آمریکا بودیم خوب توانستیم از روشهاى حاکم بر علوم انسانى آنجا بهگونهاى استفاده بکنیم که اسلام را صحیحتر و کاملتر بشناسیم چون برخورد و رویکرد ما رویکرد علمى بوده است. دراین رویکرد علمى ما چیزهایى داریم. خوب، ما باید بررسى کنیم اگر چیزهایى بوده که قابل استفاده باشد حوزه آنها را به کار بگیرد واگر نه ببیند چگونه باید دربرابرآنهاواکنش نشان بدهد؟ متدها و روشهایشان تا چهاندازه براى ما قابل استفادهاند؟ به نظر من ضرورت دارد که حوزه در این دو زمینه، بخشى از نیروهاى خود را درکنار نیازهاى دیگر به خارج اعزام کند.
معرفت: به نظر شما اعزام طلاب به خارج صرفا یک تصمیمگیرى مقطعى و بدون پیشینه بوده استیا داراى زمینههایى بوده است و اصولا شرایط و عواملى که باعثشد حوزه اقدام به این عمل نماید چیست؟
آقاى على مصباح: اگر بخواهیم سابقه این کاررا درست درک کنیم، باید حداقل سى سال به عقب برگردیم; وآن زمانى است که حوزه اقدام جدیدى را براى بازسازى خود آغاز نمود. پس از خرداد 1342، که قیام حضرت امام - رضواناللهتعالى علیه - شروع گردید، عدهاى از فضلاى خوشفکر حوزه در آن زمان به فکر افتادند که اگر این نهضتبخواهد پا بگیرد و تداوم پیدا کند و پیروز شود، لازم است که یک زمینههاى فرهنگى قوى آن را پشتیبانى کند.در آن زمان، مرحوم شهید آیتالله مطهرى، شهید قدوسى، شهید دکتر بهشتى، آیتالله مصباح، آیتالله جنتى از جمله افرادى بودند که روى این مسئله کار مىکردند. آنان به این نتیجه رسیدند که در کشور دو مرکز فرهنگى عمده وجود دارد که هر حرکت فرهنگى باید لاجرم از اینجا شروع شود و آن دو، یکى حوزههاى علمیه است و دیگرى دانشگاهها. براى اینکه یک حرکت فرهنگى فراگیر در جامعه پیدا شود، لازم است این دو مرکز هماهنگ شده و با هم حرکت کنند. لذا مرحوم شهید مطهرى از قم به تهران هجرت مىکنند و وارد دانشگاه مىشوند و خود را هم محدود به کلاسهاى درس دانشگاهى نمىکنند بلکه با اساتید، دانشجویان، جوانان، فارغالتحصیلان و... جلسات منظمى تشکیل مىدهند و به تشریح و تبیین جهان بینى اسلامى پرداخته، آنان را مجهز به سلاح ایدئولوژى مىنمایند. مرحوم شهید باهنر و مفتح و بهشتى نیز از جمله این افرادند که در این مسیر قرار گرفتند. از طرفى لازم بود که حوزه هم با مسائلى که به صورت مسائل جدید و مستحدثه که در جامعه، بخصوص آنچه در جامعه فرهنگى و دانشگاهى مطرح هست، آشنا شوند; لذا در قم، مدرسه حقانى به همین منظور تاسیس مىشود و با سرپرستى شورایى مرکب از مرحوم شهید بهشتى و شهید قدوسى و آیتالله مصباح و آیتالله جنتى شروع به فعالیت مىکند. دراین مدرسه سعى بود علاوه بر برنامههایى که در حوزه به طور سنتى رایجبود، دروسى براى آشنایى طلاب با مسائل جدید گذاشته شود، که از جمله آن، زبان انگلیسى، ریاضیات، عقاید، فیزیک، دروس تفسیر و.. . بود که در سالهاى آخر هم کلیاتى از علوم انسانى به آنها اضافه مىشود و براى بعضى از این درسها، اساتیدى از دانشگاههاى تهران و اصفهان به این مدرسه براى تدریس مىآمدند.
پس از چندین سال، احساس شد که حوزههاى علمیه در زمینه علوم انسانى باید کار جدىترى را آغاز کنند، لذا به همین منظور بخش آموزش مؤسسه در راه حق، تحتسرپرستى حضرت آیتالله مصباح تشکیل شد و عدهاى از طلاب که چند سال در درس خارج شرکت مىکردند، در این مرکز پذیرش و به تحصیل مشغول شدند که علاوه بر دروس حوزوى رایج، به تحصیل علوم انسانى جدید مىپرداختند.این کار تا پیروزى انقلاب اسلامى ادامه پیدا کرد.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، این برنامه خدمتحضرت امام - رضواناللهتعالىعلیه - ارائه شد وایشان این کار را تایید فرمودند و کل مخارج این برنامه را تقبل نمودند و دستور توسعه و گسترش آن را صادر فرمودند. چون با پیروزى انقلاب اسلامى مسئولیتهاى روحانیون سنگینتر شده بود، لذا احساس مىشد که این کار باید مقدارى تخصصىتر پیش برود. لذا بنیاد فرهنگى باقرالعلوم - علیهالسلام - در کنار مؤسسه در راه حق، تاسیس شد که علاوه براینکه طلاب با کلیاتى در زمینه علوم انسانى در مؤسسه در راه حق، آشنا مىشوند، هرکدام طبق استعداد و قابلیتهاى خود، بتوانند در یکى از رشتههاى مورد نظر علوم انسانى بطور عمیق وارد شوند و در یک زمینه خاصى به تحقیق و پژوهش مشغول شوند. البته دفتر همکارى حوزه و دانشگاه نیز پس از شروع انقلاب فرهنگى به سرپرستى آیةالله مصباح تشکیل گردید و آن هم یک بعد دیگرى از کار را به عهده گرفت و آن همان تهیه متون درسى و زیربنایى براى علوم انسانى بود.
پس از فارغالتحصیلى کسانى که در این برنامهها شرکت کرده بودند،احساس شد که با این تجربهاى که بدست آمدهاست; باز هم کار به همین جا ختم نمىشود، چون یکسرى کمبودهایى باز احساس مىشود.از جمله این نقایص این است که متون اصلى در علوم انسانى که در دست ماست عمدتا ترجمه است. علاوه بر نقایصى که در ترجمهها وجود دارد، قدیمى بودن آنها مسئله دیگرى است; معمولا یک کتابى که بخواهد چاپ شود و به بازار بیاید و بدست ما برسد و بعد یک مترجمى تصمیم بگیرد که آن را ترجمه نموده چاپ کرده و آن را بدست ما بدهد، حداقل حدود 10 الى 15 سال از تاریخ اصلى چاپ این کتاب سپرى شده است. از طرفى محدودیت منابع و اساتید و... از جمله انگیزههایى بود که باعثشد مسئولین به این فکر بیافتند که اگر بناستحوزه کار جدى در این زمینه انجام دهد، باید یک عدهاى از طلاب را که آشنا به مسائل هستند به خارج براى ادامه تحصیل اعزام کنند تا بتوانند از منابع اصلى در علوم انسانى که متاسفانه آنرا عمدتا باید از خارج از کشور بدست آورد، استفاده نموده و با تسلط به زبان آنها از این منابع مستقیما استفاده نمایند و در حد امکانات متون را تهیه کرده و هستهاى را براى تحقیق در علوم انسانى تشکیل دهند. هدف نهایى از این کار طبیعتا یک مطالعه تطبیقى استبین دیدى که یک فرد مسلمان مىتواند با آن دید مسائل علوم انسانى را بررسى کند با آنچه که امروزه در جهان نسبتبه علوم انسانى وجود دارد.
معرفت: سئوال دیگرى که مطرح هست این است که: سمینارها و نشستهایىکه پیرامون مسائل اسلامى در غرب برگزار مىشود بیشتر در چه سوژههایى است و از نظر محتوا چگونه است و به چه انگیزهاى صورت مىگیرند؟
آقاى حجازى: شاید بتوان گفت امروزه یکى از رایجترین مبادلات نظریات جدید و افکارنو که در جهان علم مطرح مىشود، برگزارى سمینارها و نشستهاى علمى است. بد نیست که به این نکته اشاره کنم که الان در دنیا به این گونه سمینارها و نشستها بیش از برگزارى کلاس و رفتن به کتابخانه و زیرورو کردن کتابها و منابع تحقیقى اهمیت داده مىشود. شاید دلیلش هم روشن باشد چون اگر بخواهیم از افکار روز و نظریاتى که امروزه در دنیا مطرح مىشود و متفکرینى که در هر زمینه اظهار نظر مىکنند بهترین نظریات و جدیدترین آن را بدست آوریم عرصه براى ارائه، همان سمینارها و نشستهاى علمى است، که برگزار مىشود. از این رو ما در غرب مىبینیم سمینارهاى متنوع و نشستهاى بسیار زیادى در زمینههاى علمى، سیاسى و فرهنگى و از جمله برخى سمینارها در زمینههاى مسائل اسلامى برگزارمىشود و تا حدى هم مىتوان گفت که از وسعت چشمگیرى نیز برخورداراست.
برگزارى اینگونه سمینارها را مىتوان در دو بعد و در دو انگیزه خلاصه کرد. برخى انگیزههاى سیاسى است که بعضى مسائل سیاسى، بعضى سوژههاى سیاسى که بیشتر از جانب سیاستمدارها و کسانیکه نظر چندان مثبتى به اسلام و انقلاب ندارند از طریق آنها ارائه و تبلیغ مىشود و معلوم است که محتواى اینگونه سمینارها از قبل مشخص است که به چه نتایجى خواهند رسید. اینگونه سمینارها که تعدادشان هم کم نیستباید از دیدگاه سیاسى و مسایل جامعهشناسى بررسى شوند که فعلا از حیطه حثخارج است. اما برخى از سمینارها و نشستها انگیزههاى تحقیقى دارد که براى عدهاى از صاحبنظران و متفکرین این سؤال مطرح است و برخى سؤالات و مجهولاتى راجع به مسایل اسلامى دارند و به همین انگیزه برخى سمینارها در این زمینه برگزار مىشود که از جمله مىتوان در این زمینه از مسایل فلسفى یا مسائل حقوقى و قرآن شناسى نام برد که از محتواى خوبى هم برخوردارند. یکى از نظریاتى که آنجا مطرح مىشود نظریات اسلامى است. فلسفه اسلام که اسلام در این زمینه چه نظریاتى دارد و چه افکارى را ارائه دادهاست. یا در زمینههاى حقوقى مثلا عدالت اجتماعى بحثحقوق بشر بهطور کلى عدالت از نظر اسلام و این جور مسائل اینها باز سوژههاى بسیار مثبت و خوبى است که در غرب روى آن حساس هستند که ببینند نظر اسلام دراین زمینه چیست. براى نمونه سمینارى بود در زمینه عدالت و حقوق بشر که در نیویورک برگزار شد و نسبتا سمینار جامعى بود از جاهاى مختلف دنیا آمده بودند. یکى از مسائلى که مطرح شد عدالت از دیدگاه اسلام بود که الان مسئله روز است و ابرقدرتها و سیاستمداران روى این تبلیغ مىکنند و انقلاب اسلامى را زیر سؤال مىبرند، اسلام را زیر سؤال مىبرند. مسئله حقوق بشر را مطرح مىکنند، عدالت را مطرح مىکنند که عدالت اجتماعى نیست. حقوق بشر زیر پا رفته و امثال اینها. خوب، این براى خیلىها جاى سؤال هست که نظر اسلام چیست؟ آیا این صحیح است که اینها مىگویند. تبلیغات درست مىگوید یا اینکه نظریاتى غیر از این دارد که اتفاقا بحثى که آنجا مطرح کردیم، بحثبنده تحت عنوان «اصول عدالت اجتماعى از دیدگاه قرآن» بود که، ما آمدیم یک سرى اصولى را در آنجا ارائه دادیم و خیلى مورد استقبال واقع شد و برایشان جالب بود و تازگى داشت که واقعا اگر بشود این را جا بیاندازیم که در اسلام مىتوانیم اثبات بکنیم که یک سرى اصول اولیه و غیر قابل تبدیل داریم که اینها پایههاى اولیه عدالت در اسلام هست. خوب اینها سوژههایى هستند که غرب و کلا متفکرین غربى مشتاق هستند مطالعه کنند، البته متفکرین غربى که دور از تبلیغات و رسانهها مىخواهند به اسلام و مسائل حوزوى و اسلام نگاه بکنند دنبال این سوژهها هستند و این سؤالات برایشان مطرح است این نکته را هم اینجا اضافه کنم که اگر ما بخواهیم ارزیابى کنیم و بررسى کنیم که چه اندازه و در چه زمینههایى آنها چه دیدگاهى نسبتبه اسلام و مسائل اسلامى دارند. باید اینجور خلاصه کرد که: صاحبنظران و متفکرینى که اطلاعاتشان در مورد اسلام و انقلاب اسلامى منحصر به رسانههاى گروهى غربى باشد اینها نظر مثبتى راجع به انقلاب اسلامى و اسلام ندارند چون قطعا رسانههاى گروهى غرب تبلیغات سوء نسبتبه انقلاب دارند، اما هستند و کم هم نیستند کسانى که اطلاعات خود را از این طریق منحصرا بدست نمىآورند، بلکه خودشان صاحبنظرند، صاحب مطالعه هستند و اهل فکرند و نظرات مثبتى راجع به اسلام و راجع به انقلاب دارند و لذا ما مىتوانیم با آنها بیشتر مراوده و گفتگو داشته باشیم و اینها بیشتر مایل هستند که راجع به اسلام و انقلاب اسلامى نکات و نظریات جدیدى را بشنوند.