سرمقاله :تهاجم فرهنگی و فرهنگ تهاجم (قسمت اوّل)
آرشیو
چکیده
متن
در باب تهاجم فرهنگی زیاد سخن رفته است و اهمیت و حساسیت و خطرآفرینی آن همواره از سوی مسؤولان اندیشمندان، متفکران و عالمان دلسوز گوشزد شده و میشود. البته هرچه در این باب بیشتر گفته و نوشته شود به جا و اندک است. چرا که آنچه در این تهاجم توسط دشمن هدف گرفته شده، بنیانیترین عنصر فرهنگ ما و بنیادیترین جوهره حیات ماست. در جهان معاصر هویت و شخصیت حقیقی ما مشرق زمینیان در پرتو فرهنگ آسمانی ما رقم میخورد و در آن سوی کره، شناسنامه ما شرقیان را با معارف الهی و پیام وحیانی ترسیم میکنند. اگر غرب امروز با تکنولوژی پیشرفتهاش شناخته میشود، شرق ما نیز با اخلاق و عاطفه و معنویت و انسانیت و با فلسفه و حکمت و فکر و اندیشه آسمانی و ایدئولوژی متافیزیکیاش هویت مییابد.
در حال حاضر این دو فرهنگ به مصاف یکدیگر آمدهاند و نبردی تازه در عرصهای جدید را آغاز کردهاند. این رویارویی گرچه از پیشترها مطرح بوده، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و به صحنه آمدن فرهنگ اسلامی در سطح بینالمللی نمودی تازه پیدا کرده، دشمنان عزمِ جزم کردهاند که در برابر فرهنگ شرقی بایستند و نه تنها راه نفوذ آن را به کشورهای غربی سد کنند، بلکه فرهنگ ماتریالیستی و مبتذل خود را تا آنجا که میتوانند به صورتی گستردهتر از پیش به کشورهای شرقی و بخصوص کشور ما را وارد کنند و این، همان تهاجم فرهنگی است که امروزه از آن سخن میگوییم.
هر تهاجمی در هر زمینهای که صورت گیرد خود دارای فرهنگی ویژه است و لذا تهاجم فرهنگی نیز خود دارای فرهنگی خاص میباشد که میبایست آن را به خوبی بشناسیم و عناصر آن را به دقت تجزیه و بررسی نماییم. از این شماره در چند سرمقاله به اختصار به پارهای عناصر از اصلیترین عناصر فرهنگ تهاجم اشارتی خواهیم نمود:
تلقین و تزریق روحیه خودباختگی
استعمار نو (نئوکلنیالیسم) newcolonialism: همواره کوشیده و میکوشد که باورها، اصول و ارزشهای مستقل ملل تحت سلطه را از آنها بگیرد و یا ارزش و اعتبار این باورها را نزد آنان اندک و ناچیز جلوه دهد. هم اکنون برای نیل به این مقصود تلاش میکند با تبلیغات فراوان، انگ و برچسب ارتجاع و تحجّر ما و فرهنگ ملی و اسلامی ما بزند و از این طریق اعتقاد ما به ارزشهای اخلاقی، ملی و مذهبی را متزلزل سازد. از سویی چون عقیدهمندی به یک سری عقاید و پایبندی به یک دسته آراء و اصول در انسان به صورت فطری وجود دارد. لاجرم وقتی ارزشها و اصول و عقاید مستقل یک ملت از آنان گرفته شد، بالتبع روحیه استقلال نیز از آنان سلب میشود و سلب این روحیه مساوی است با ایجاد روحیه خودباختگی. انسان خودباخته چونان نوار خالیای است که هرچه بر روی آن ضبط شود میگیرد و همان را بیهیچ کم و کاست پس میدهد. ملت خودباخته همچون مایع بیرنگی است که هر رنگی در آن ریخته شود منفعل میگردد و همان رنگ را به خود میگیرد بدون اینکه خود تأثیری در دیگری داشته باشد. اذهان خودباخته مایعات بیشکلی هستند که به سهولت شکل ظروف گوناگون را پیدا میکنند و در این انفعال و شکلپذیری هرگز مقاومتی از خود نشان نمیدهند. در قاموس خودباختگان هیچ علامت سؤالی یافت نمیشود و وابستگان فکری هرگز چون و چرا نمیکنند. ملتها و جوامعی که در برابر بیگانگان اجازه چون و چرا به خود نمیدهند همواره تحت سلطه باقی میمانند. دانشجویانی که همواره سخنان بیگانگان و خارجیان را دربست میپذیرند و به خود اجازه طرح سؤال در برابر آنها نمیدهند، هرگز به استقلال فکری و فرهنگی دست نمییابند. استادان خودباختهای که همه پرستیژ و فیگورشان برای دانشجویانشان در گرو استعمال چند واژه فرنگی و نقل اقوال مِستر فلان و میسیز بَهمان است، هرگز نمیتوانند کشور و ملت ما را به خودکفایی برسانند و به آزادی و استقلال واقعی نزدیک کنند. اینان با شعار آزادی ما را برده میکنند و با دم زدن از حریّت فکری، طوق رقیّت را زیرکانه بر فکر و اندیشه ما میافکنند و آدمی که فکر او وابسته و برده باشد، دست و پا و گوش و چشم و... همه پیکره او نیز در خدمت بردگی است. نیز جامعهای که دانشیان و فرهیختگانش وابسته و برده باشند، اقتصاد و سیاست و دیگر نهادهایش هم وابسته خواهد بود. روشنفکرانی که «مرسی» فرانسوی را صرفا به خاطر اینکه وارداتی است بر «سپاس و تشکر» خودمان ترجیح میدهند باید بدانند که تحت سلطهاند و هرگز نخواهد توانست برای ملت ما گامی در راستای استقلال و خودکفایی فرهنگی بردارند. البته روشن است که نزاع ما هرگز بر سر لفظ و واژه نیست بل نزاع کاملا معنوی است: سخن بر سر روحیه خودباختگی است که اگر در ملت و جامعهای رسوخ داشته باشد، ظهور و بروز آن در صحنههای ادبیات و فرهنگ معاشرت، روش زندگی، آداب اجتماعی و... خواهد بود. امروز دشمن میکوشد روحیه خودباختگی را به عنوان یک ابزار مهم در تهاجم فرهنگی خویش در جامعه ما بخصوص در قشر جوان تزریق کند. جوانان عزیز و با فرهنگ این مرز و بوم میبایست در پس کسب روحیه استقلال و حریّت باشند و در برابر تزریقاتچیان استعمار که همواره فرنگنشینان را از ما بهتران جلوه میدهند مقاومت کنند.
در حال حاضر این دو فرهنگ به مصاف یکدیگر آمدهاند و نبردی تازه در عرصهای جدید را آغاز کردهاند. این رویارویی گرچه از پیشترها مطرح بوده، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و به صحنه آمدن فرهنگ اسلامی در سطح بینالمللی نمودی تازه پیدا کرده، دشمنان عزمِ جزم کردهاند که در برابر فرهنگ شرقی بایستند و نه تنها راه نفوذ آن را به کشورهای غربی سد کنند، بلکه فرهنگ ماتریالیستی و مبتذل خود را تا آنجا که میتوانند به صورتی گستردهتر از پیش به کشورهای شرقی و بخصوص کشور ما را وارد کنند و این، همان تهاجم فرهنگی است که امروزه از آن سخن میگوییم.
هر تهاجمی در هر زمینهای که صورت گیرد خود دارای فرهنگی ویژه است و لذا تهاجم فرهنگی نیز خود دارای فرهنگی خاص میباشد که میبایست آن را به خوبی بشناسیم و عناصر آن را به دقت تجزیه و بررسی نماییم. از این شماره در چند سرمقاله به اختصار به پارهای عناصر از اصلیترین عناصر فرهنگ تهاجم اشارتی خواهیم نمود:
تلقین و تزریق روحیه خودباختگی
استعمار نو (نئوکلنیالیسم) newcolonialism: همواره کوشیده و میکوشد که باورها، اصول و ارزشهای مستقل ملل تحت سلطه را از آنها بگیرد و یا ارزش و اعتبار این باورها را نزد آنان اندک و ناچیز جلوه دهد. هم اکنون برای نیل به این مقصود تلاش میکند با تبلیغات فراوان، انگ و برچسب ارتجاع و تحجّر ما و فرهنگ ملی و اسلامی ما بزند و از این طریق اعتقاد ما به ارزشهای اخلاقی، ملی و مذهبی را متزلزل سازد. از سویی چون عقیدهمندی به یک سری عقاید و پایبندی به یک دسته آراء و اصول در انسان به صورت فطری وجود دارد. لاجرم وقتی ارزشها و اصول و عقاید مستقل یک ملت از آنان گرفته شد، بالتبع روحیه استقلال نیز از آنان سلب میشود و سلب این روحیه مساوی است با ایجاد روحیه خودباختگی. انسان خودباخته چونان نوار خالیای است که هرچه بر روی آن ضبط شود میگیرد و همان را بیهیچ کم و کاست پس میدهد. ملت خودباخته همچون مایع بیرنگی است که هر رنگی در آن ریخته شود منفعل میگردد و همان رنگ را به خود میگیرد بدون اینکه خود تأثیری در دیگری داشته باشد. اذهان خودباخته مایعات بیشکلی هستند که به سهولت شکل ظروف گوناگون را پیدا میکنند و در این انفعال و شکلپذیری هرگز مقاومتی از خود نشان نمیدهند. در قاموس خودباختگان هیچ علامت سؤالی یافت نمیشود و وابستگان فکری هرگز چون و چرا نمیکنند. ملتها و جوامعی که در برابر بیگانگان اجازه چون و چرا به خود نمیدهند همواره تحت سلطه باقی میمانند. دانشجویانی که همواره سخنان بیگانگان و خارجیان را دربست میپذیرند و به خود اجازه طرح سؤال در برابر آنها نمیدهند، هرگز به استقلال فکری و فرهنگی دست نمییابند. استادان خودباختهای که همه پرستیژ و فیگورشان برای دانشجویانشان در گرو استعمال چند واژه فرنگی و نقل اقوال مِستر فلان و میسیز بَهمان است، هرگز نمیتوانند کشور و ملت ما را به خودکفایی برسانند و به آزادی و استقلال واقعی نزدیک کنند. اینان با شعار آزادی ما را برده میکنند و با دم زدن از حریّت فکری، طوق رقیّت را زیرکانه بر فکر و اندیشه ما میافکنند و آدمی که فکر او وابسته و برده باشد، دست و پا و گوش و چشم و... همه پیکره او نیز در خدمت بردگی است. نیز جامعهای که دانشیان و فرهیختگانش وابسته و برده باشند، اقتصاد و سیاست و دیگر نهادهایش هم وابسته خواهد بود. روشنفکرانی که «مرسی» فرانسوی را صرفا به خاطر اینکه وارداتی است بر «سپاس و تشکر» خودمان ترجیح میدهند باید بدانند که تحت سلطهاند و هرگز نخواهد توانست برای ملت ما گامی در راستای استقلال و خودکفایی فرهنگی بردارند. البته روشن است که نزاع ما هرگز بر سر لفظ و واژه نیست بل نزاع کاملا معنوی است: سخن بر سر روحیه خودباختگی است که اگر در ملت و جامعهای رسوخ داشته باشد، ظهور و بروز آن در صحنههای ادبیات و فرهنگ معاشرت، روش زندگی، آداب اجتماعی و... خواهد بود. امروز دشمن میکوشد روحیه خودباختگی را به عنوان یک ابزار مهم در تهاجم فرهنگی خویش در جامعه ما بخصوص در قشر جوان تزریق کند. جوانان عزیز و با فرهنگ این مرز و بوم میبایست در پس کسب روحیه استقلال و حریّت باشند و در برابر تزریقاتچیان استعمار که همواره فرنگنشینان را از ما بهتران جلوه میدهند مقاومت کنند.