حدوث اسمى
آرشیو
چکیده
متن
به همت وزارت فرهنگ و آموزش عالى و دانشگاه تربیت معلم سبزوار در روزهاى دوم تا چهارم اردیبهشت ماه 72 کنگره بزرگداشت دویستمین سالتولد حکیم و عارف نامدار و صاحب اسرار حاج ملا هادى سبزوارى (قدس سره القدوسى) در زادگاه وى شهرستان سبزوار برگزار شد. حدود 130 مقاله به کنگره ارسال شده بود که از این مجموع، حدود بیست و چند مقاله توسط کمیته علمى براى ارائه برگزیده شد. مقاله «حدوث اسمى» از جمله مقالات برگزیده این کنگره بود که اینک در ساحت دید و نظر اهل دانش قرار مىگیرد.
معرفت
برخى نوشتهاند:«حاج ملا هادى خود مبتکر نظریه فلسفى جدیدى نیست، بلکه از پیروان ملاصدرا و از شارحان فلسفه او و شیخ اشراق است. اهمیت اساسى وى بیشتر به خاطر تسلط وى بر نظریات فلسفى قدیم و احتواى آثار او بر این نظریات است» (1)
پارهاى منصفانهتر و دقیقتر به قضاوت نشسته، چنین نگاشتهاند:«در فلسفه سبزوارى چندان چیز تازه و زیاده برآنچه صدرا بیان کرده، وجود ندارد. با همه این، برخى نکات قابل توجه و علمى در آثار او بویژه در کتاب «اسرارالحکم» وجود دارد که پژوهنده را بر آن مىدارد تا اندکى درنگ کند...» (2)
بعضى چنیننوشتهاند:«حاجى داراى مکتب خاصىدرفلسفه یا در عرفان و غیره نبود، این سخن متفق علیه اصحاب نظر است... سبزوارى یکى از بزرگترین مفسر و شارح فلسفه صدرالدین شیرازى (1050 - ه) است و به عقیده بسیارى از صاحبنظران وى بزرگترین متفکر عصر اخیر ایران است و اینکه جریان انتقال از سیستم نوافلاطونى به سیستم افلاطون با فلسفه این حکیم به پایان رسیده است. در هر حال آنچه مسلم است در فلسفه سبزوارى چندان مطلب جدیدى زیاده بر مطالب مطروحه صدرا وجود ندارد» (3)
اینگونه بیانات چه بسا خوانندگان را در شموخ و علو مقام آن حکیم همام دچار تشویش سازد. باید دانست اهتمام غالب حکیم سبزوارى (ره) در شرح فلسفه صدرائى و تبیین و توضیح فلسفههاى پیشین هرگز از ارزش دقتها و باریک بینىهاى فلسفى و ارج حدت ذهنى او و تاثیر شگرف ناخن زدنهاى فیلسوفانه آن حکیم نقاد در رشد و بالندگى فلسفه اسلامى نمىکاهد.
هم از اینرو ما در این مقالتبرآنیم که به یکى از آراء و نظریات ابتکارى آن حکیم ربانى اشارت کنیم و جلوهاى از جلوات فکرى و پرتوى از شعاع اندیشه و شهود آن عارف متاله را به محضر فرزانگان و ارباب بصیرت عرضه نمائیم.
حدوث اسمى
حکمابراى حدوث اقسامى ذکر کردهاند ازجمله: «حدوث زمانى»، «حدوث ذاتى»،«حدوثبالحق»،«حدوث دهرى» - که از ابتکارات حکلیم الهى و سید الافاضل میرداماد (ره) محسوب مىشود و«حدوثطبیعى»- کهازمصطلحات صدرالمتالهین(ره) است و در مورد جواهر عالم ماده و اجسام بکار مىرود - واما مرحوم حکیم سبزوارى (ره) با استمداد از مبانى عرفانى، مصطلح جدیدى بنام «حدوث اسمى» ابتکار کرده است و خود در منظومه حکمت در این باره چنین مىفرماید:
والحادثالاسمىالذىمصطلحى انرسماسمجاحدیث منمحىتباین الوصفى لا العزلى اثر ممن لعقل کابینا للبشرفالحق قد کان و لا کون لشىء کما سیطوى الکل بالقاهر طىفذى الحدوثات التى مرت جمع لما سوى ذى الامر و الخلق تقع (4)
عارف متاله آخوند هیدجى (ره) در ذیل این عبارات توضیحى داده است که ترجمه فارسى آن بدین قرار است: «یعنى همه اسماء و صفات و یا بتعبیر دیگر همه مفاهیم و ماهیاتى که از حدود وجود حقیقى و منبسط انتزاع مىشوند، مسبوق به عدم در مرتبه احدیت و هویت مطلقه هستند. پس همه عالم اعم از عقول، نفوس، صور و اجسام اسمائى هستند که با اسم «مبدع» پس از تجلى ذات حق نسبتبه عوالم ممکنات حادث شدهاند و همگى با تجلى ذات حق با اسم «قهار» محو مىشوند» (5)
حکیم سبزوارى(ره) خود درماخذ اصطلاح «حدوث اسمى» مىفرماید که آن را از کتاب و سنت گرفته است: «و هذا الاصطلاح اخذتها من الکلامالالهى: (ان هى الااسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان) و من کلام امیرالمؤمنین و سیدالموحدین على - علیهالسلام: (توحیده تمییزه عن خلقه و حکم التمییز بینونة صفة لابینونة عزلة)» (6) و در اسرارالحکم اضافه نموده است: «... و از حدیث کان الله و لم یکن معه شى و از مقتضاى براهین که کان هو و لم یکن اسم و لا رسم معه» (7)
حکیم ربانىآقا میرزا مهدى مدرس آشتیانى (ره) اصطلاح و ابتکار حاجى را در باب حدوث اسمى در حد تسمیه مىداند نه مسمى و در ذیل کلام او که مىفرماید: «اى مما اصطلحت انا علیه» چنین آورده است:« اى اصطلحت على التسمیة، لا على المسمى فانه مذکور فى کلام العرفاء الشامخین و الحکماء البارعین» (8)
تذکر یک نکته در اینجا بجاست و آن اینکه تلقى و ترکیب و تطبیق قرآن و عرفاء و برهان خود هنرى بزرگ و فیلسوفانه است و محتاج دقتى عظیم مىباشد و لذا اصطلاح و ابتکار مزبور از آن حکیم مبرور را در حد تسمیه صرف تنزل دادن شاید چندان روا نباشد.
برخى گفتهاند قائل به حدوث اسمى موجودات مدعى دو مدعى است: یکى اینکه همه موجودات ممکن از صقع ربوبى و ظل وجود اویند. دو دیگر اینکه ماهیات در واقع و فى حد نفسهاشیئیتى ندارند و لاشىء محضاند و بنابراین در ماهیات بحث از حدوث و یا قدم نابجاست. مدعاى نخست همان است که از «حکمالتمییز بینونة صفة لاعزلة...» بدست مىآید ومدعاى دوم آن است که ازکریمه «ان هى الااسماء سمیتموها...» اصطیادمىشود. (9)
براى توضیح و تبیین مراد از «حدوث اسمى» و مقایسه آن باء;ء معناى حدوث دهرى حکیم محقق میرداماد (ره) و حدوث طبعى (ذاتى) و حدوث طبیعى صدرالمتالهین (ره)، بجاست ابتدا ترجمه آنچه را علامه مفلق حاج شیخ محمد تقى آملى (ره) در «دررالفوائد» آورده استبه محضر خوانندگان فرزانه عرضه کنیم:
«حاصل مرام و مقصود حکیم سبزوارى این است که همه عالم بمعناى مفاهیم و ماهیاتى که از آنها به اسماء و صفات تعبیر مىشود و از حدود وجود منبسط انتزاع مىشوند، کلا مسبوق به عدم در مرتبه احدیت است. پس عالم با جمیع آنچه در آن است از عقول و نفوس و صور و اجسام، همگى اسمهائى هستند که بعد از تجلى ذات حق به عوالم امکانى با اسم «مبدع» حادث شدهاند، کما اینکه همگى با تجلى آن ذات با اسم «قهار» محو مىشوند. محصل این سخن این است که عالم بمعناى ماسوى الله به همه آنچه از مجردات، مادیات، علویات و سفلیات که در آنست، مرکب از وجود امکانى و ماهیت اعتبارى است، چرا که عالم ممکن است و هر ممکنى مرکب از وجود و ماهیتى است. و اما ماهیات از آنجا که امورى اعتبارىاند همچون سراب در بیابان بىآباند که تشنه آن راآب مىپندارد و بهرهاى از حقیقت ندارند و داراى اثرى نمىباشند و لذا (لیست الا اسماء سمیتموها ما انزل الله بها من سلطان)، بل آنچه که بحق از صقع ربوبى نازل مىشود جز وجود نیست و لذا ماهیت اصلا شیئیتى ندارد تا پیرامون قدم یا حدوث آن بحثى شود. و اما وجودات گرچه داراى تحققاند اما خارج از صقع ربوبى نیستند چرا که تنزلات وجود حقاند و تجلیات و رشحات و عکسها و اظلال او بشمار مىروند و فرق بین وجودات امکانى با وجود حق، فرق تشکیکى است نه تباینى. و آنچه از مولىالموالى (روح من سواه فداه) نقل شده یعنى بینونت صفتى نه بینونت عزلى، اشاره به همین مطلب است. و غرض حکیم سبزوارى از استشهاد به فرمایش مزبور اثبات همین مطلب یعنى ارجاع وجودات به صقع ربوبى است. و بر این اساس اصلا براى بحث از حادث، موضوعى باقى نمىماند تا از حدوث آن بحثشود، چون موضوع حادث عالم است و عالم هم مرکب از ماهیتى است - که اصلا شیئیت ندارد تا از حدوث و یا قدم آن سخن گفته شود - و از وجودى که ملحق به صقع ربوبى است، پس چیزى باقى نمىماند که از حدوث آن بحثشود.
فرق بین حدوث اسمى به معناى مذکور و حدوث دهرىاى که محقق داماد (ره) آنرا اصطلاح نمود و حدوث طبعىاى که صدرالمتالهین (ره) آن را اختیار کرد اینست که در حدوث اسمى خود ماهیت که از حدود وجود منبسط و تعینات آن انتزاع مىشود، از همان حیث که ماهیت است و بلحاظ مرتبه ماهوى متاخر از مرتبه احدیت قرار مىگیرد. پس آنچه در نزد حکیم سبزوارى (ره) متاخر نامیده مىشود خود ماهیات - من حیث هى هى - هستند نه وجودات آنها. و چنین تاخرى شامل جمیع ماهیات از عقول، نفوس و اجسام اعم از افلاک، عناصر، فلکیات، عنصریات و اعراض آنها مىشود. بخلاف حدوث دهرى و طبعى که آنچه در این دو متاخر نامیده مىشود وجود است نه ماهیت من حیث هى. بنابه ممشاى محقق داماد وجود عالم زمانى نسبتبه وجود عالم دهرى تاخر دهرى دارد وجود عالم دهرى نسبتبه عالم سرمد تاخر سرمدى دارد، لذا ایشان گرچه قائل به حدوث کل ماسوى الله است اما براى حدوث اطوارى قائل است و مىگوید زمان و زمانى دهرىاند و دهرودهرى حادث سرمدى مىباشند.
و اما بنا به طریقه صدرالمتالهین (ره) عقول مجرده از موارد حکم به حدوث خارجاند، چراکه ملحق به صقع ربوبىاند زیرا در آنها احکام «وجود» غلبه دارد و لذا گوئى موجودیت آنها به وجود حقتعالى است نه به ایجاد او. و غیر مجردات از نفوس و اجسام و آنچه بر اینها عارض مىشود همگى حادثاند به حدوث طبعى. پس در نظر صدرالمتالهین (ره) حکم حدوث شامل جمیع اجزاء عالم نمىشود، چرا که بنظر او عقول مجرده از این حکم خارجاند.
حاصل آنکه حکم حدوث در نظر محقق داماد (ره) در جمیع اجزاء عالم جارى است اما نه به یک صورت بل به تفاوت، یعنى زمان و زمانى حادث دهرى، و دهر و دهرى حادث سرمدى است. و حکم حدوث در نظر صدرالمتالهین (ره) در جمیع اجزاء عالم سارى نیستبلکه فقط شامل امورى مىشود که داراى حرکت جوهریهاند و آن، عالم طبایع و اجسام و متعلقات و ملحقات آنها است و عقول مجرده از آنجا که خارج از عالم و ملحق به صقع ربوبىاند از موارد حکم به حدوث بیروناند. و اما در نظر حاج ملا هادى سبزوارى (ره) که مخترع حدوث اسمى است، کل عالم از عقول و نفوس و اجسام و اعراض همگى یکسان محکوم به حدوثاند و لذا کل عالم - بدون هیچگونه تفاوتى - حادث به حدوث اسمى خوانده مىشود» (10) علامه متاله شیخ محمد تقى آملى (ره) پس از تقریر مرام سبزوارى (ره) در حدوث اسمى، چهار اشکال بر مدعاى مخترع آن حکیم وارد کرده است. (11) که خلاصه آنها از این قرار است:
اولا: منظور از حدوث - حقیقتا - مسبوقیتبه وجود به عدم است نه مسبوقیت ماهیتبه عدم، و اگر مراد از حدوث اسمى مسبوقیت ماهیتبه عدم از حیث وجود آن باشد، بازگشتحدوث اسمى یا به حدوث دهرى است و یا به حدوث طبعى و در این صورت اصطلاح جدیدى نخواهد بود.
ثانیا: ماهیتبا قطع نظر از وجود اصلا شیئیتى ندارد و مورد لحاظ هم واقع نمىشود تا در مورد آن حکم به تاخر (حدوث) یا عدم تاخر شود.
ثالثا: به فرض اینکه لحاظ ماهیت - فى حد نفسها صحیح و ممکن باشد، همانطور که در ماهیت ذاتا نه وجود ماخوذ است و نه عدم، مسبوقیت و عدم مسبوقیت نیز ماخوذ نمىباشد و لذا عروض مسبوقیت در ماهیت محتاج واسطه است و این واسطه جز وجود نیست. پس ملاک مسبوقیت (حدوث) - چنانکه گفتیم - وجود خواهد بود و در این صورت حدوث اسمى به حدوث دهرى یا طبعى باز مىگردد.
رابعا: چنانچه از سه اشکال فوق صرف نظر کنیم، مىگوئیم معناى حدوث اسمى - حقیقتا- نفى حدوث است، چرا که طبق تحقیق حکیم سبزوارى (ره) عالم امکان مرکب از وجود و ماهیت است و از طرفى ماهیت امرى اعتبارى است و وجود امکانى هم خارج از صقع ربوبى و منفک از او نیست و بنابراین چیزى به نام عالم به عنوان موضوع حدوث - حقیقتا- وجود ندارد تا در مسبوقیت و عدم مسبوقیت آن بحثى شود.
برخلاف راى صاحب (دررالفوائد) حکیم میرزا مهدى آشتیانى (ره) در تعلیقه خود بر شرح منظومه (12) معتقد است که حدوث اسمى به حدوث دهرى یا حدوث ذاتى باز نمىگردد، بلکه خود قسم مستقلى از حدوث است و البته به دنبال این سخن مىفرماید: (فتامل) که مىتوان آنرا - ترجیحا- امر به دقت دانست و یا نشانه ضعف و مخدوش بودن قول به حدوث اسمى - به عنوان قسم مستقلى از حدوث - به شمار آورد.
ما مناسب مىبینیم در اینجا براى توضیح پارهاى مصطلحات عرفانى که در نظریه حدوث اسمى به آنها اشارت رفته و نیز براى داورى بین دو راى مخالف از دو شارح و محشى تیزبین شرح منظومه آنچه را در تعلیقه میرزاى آشتیانى (ره) ذیل قول حکیم سبزوارى «فحدث وجدد...الخ» (13) آمده است، تلخیص و ترجمه کنیم:
«بیان مقصود حکیم سبزوارى از حدوث اسمى متوقف بر بیان چند مقدمه است:
مقدمه اول: حقیقتحق تعالى در نزد فلاسفه عبارت است از وجود به شرط لا که از آن به مرتبه احدیت ذاتى تعبیر مىکنند. اما حقیقتحقتعالى در نزد عرفا عبارت است از وجود لابشرط مقسمى که از آن به مقام غیبالغیوب و هویت مغربیه که نه اسمى دارد و نه رسمى، نه نعتى دارد و نه وصفى تعبیرمىکنند.
مقدمه دوم: هر یک از وحدت و کثرت به دو قسم حقیقیه و غیر حقیقیه (اضافیه) تقسیم مىشود و مراد از وحدت حقیقیه، وحدت لا بشرطى است که در آن تقابلى با کثرت لحاظ نمىشود و مراد از وحدت غیر حقیقیه آن است که مقابل کثرت است. به عبارتى: اولى، عین واحد است و دومى، نعت واحد. مقدمه سوم: اولین مرتبه از مراتب عرفانى حقیقت وجود، مرتبه غیبالغیوب است که حقیقتحق در نزد عرفاست و در آن هرگز اسم، رسم، نعت و صفت - حتى صفات ذاتى - ملحوظ نیست. برخى عارفان این مرتبه را حقیقتا در شمار مراتب محسوب نمىکنند و مىگویند «مرتبه» نامیدن، فرع تعین است و در این مرتبه هرگز تعینى نیست. و پارهاى از عرفاء مرتبه بعدى را نیز حقیقتا جزء مراتب نمىدانند.
مرتبه دوم، مرتبه ظهور ذات براى خود ذات است که از آن به تعین اول تعبیر مىشود و این مرتبه و تعین عین واحد است. و چون ذات حق صرف الوجود است، بر اساس «بسیط الحقیقه کل الاشیاء» شهود او نسبتبه ذات خود عین شهود او نسبتبه جمیع حقائق و وجودات است و البته شهود ذات مقصود بالذات است و شهود کمالات ذات - یعنى اسماء و صفات - مقصود بالتبعاند. از این مرتبه با عناوینى همچون مقام جمع الجمع، برزخیت اولى، حقیقةالحقائق و مقام «اوادنى» نیز یاد مى شود. ذات حق در این مرتبه مرآت شهود کمالات و مظاهرى است که مستتر در غیب ذاتاند و نیز در این مرتبه، واحد و بسیط و مجمل استباجمال وجودى یعنى برخوردار از شدت وجودى است ولذا مفاهیم اسماء و صفات و مظاهر آنها یعنى اعیان ثابته - دراین مرتبه ظهورى ندارند، بل آنچه در این مرتبه ظهور دارد اسماء ذاتیه است که مفاتیح اولیه غیب وجود محسوب مى شوند و همانند خود وجود مطلق، مطلق و عاماند و عین واحدند نه نعت واحد.
مرتبه سوم، مرتبه ظهور حق بذات و باسماء وصفات و بصور و مظاهراسماء و صفات است که از آنها باعنوان «اعیان ثابته» تعبیر مىکنند. در این مرتبه است که کثرت پدید مىآید وازاین مرتبه با عنوان مقام و احدیت، تعین ثانى، برزخیت دوم، مقام جمع، قاب قوسین و امثال اینها یاد مى کنند. دراین مرتبه مفاهیم اسماء و صفات و مظاهر آنها یعنى اعیان ثابته که درمرتبه اول ودوم مستور و مقهور بودند ظاهر مىشوند و از همین رو مىتوان آنها را حادث خواند، چرا که این مفاهیم و تعیناتشان در مرتبه غیب الغیوب و درمرتبه احدیت ظهورى نداشتند. این حدوث، حدوث زمانى نیست چراکه تاخرزمانى آنها از حق معنى ندارد. واین حدوث، حدوث ذاتى نیست چرا که حدوث ذاتى صرفا بلحاظ عقل است. نیز این حدوث، حدوث دهرى نیست چراکه این حادثات از دائره مخلوقات و نسب آنها بیروناند و از یک نظر مىتوان آنها را رتبه نخست ذات دانست. همچنین ملاک حدوث دهرى، تاخر معلول از علتش در سلسله طولى است، در حالى که در این حادثات هرگز سخن از علیت و معلولیت نمىرود، چرا که اینها بخاطر غیر معلول بودن ذات احدیت، غیر معلولاند و از مراتب آن ذات محسوب شده، بقاء و موجودیت آنها به بقاء و وجود حق است نه بابقاء و ایجاد او. بلکه نسبت اینها به وجود حق همچون نسبت ماهیتبه آن وجود است - در فرض اینکه ذات حق بتواند ماهیتى داشته باشد.
نکته دیگر اینکه حدوث اسمى به اعتبار حدوث اسماء و صفات و مظاهراعیانیه آنهاست، اما سایر حدوثها باعتبار وجود اشیاء است. واین حدوث - بخلاف دیگر حدوثها درباره جمیع اشیاء اعم از زمانیات، دهریات و سرمدیاتى که درسرمد ایمن اسفل واقعند صادق است، چرا که مفاهیم همه اینها حادث است. پس نباید گفته شود که این حدوث، بازگشتبه حدوث دهرى یا حدوث ذاتى دارد، (فتامل!) (14)
نقد و داورى
مهمترین و دقیقترین نکته در «حدوث اسمى» تحقیق این مطلب است که آیا حدوث اسمى گونه خاص و قسم مستقلى درکنار دیگر حدوث هاستیا چنین نیست، بلکه به دیگر اقسام یعنى حدوث دهرى یا ذاتى برمى گردد؟ علامه نحریر میرزامهدى آشتیانى (قدس الله روحه) قائل به نظر اول است و حکیم الهى شیخ محمدتقى آملى (نورالله نفسه) نظر دوم را اختیار کرده است.
براى داورى در این زمینه توجه به نکات زیر لازم بنظر مىرسد: الف) گرچه بسیارى از مطالب عرفانى، برهانى است، اما تعابیر عرفا گاه با تعابیر فلاسفه متفاوت بوده، شیوه ورود و خروج آنها در مباحث نیز بایکدیگر فرق میکند.مثلا فیلسوف وجود یا موجود را به« علت ومعلول» تقسیم مى کند، اما عارف براساس وحدت وجود، هیچگاه سخن از علت و معلول نمىگوید، بلکه سخن او در محور ظاهر و مظهر است و علیت را به تشان بر مىگرداند.نیز وجود «واجب» براى فیلسوف در برابر وجود «ممکن» - یکى از اقسام وجود است، اما «واجب» براى عارف تمام موضوع علم الهى و عرفان محسوب مىشود.
لذا براى نقد وبررسى مدعاى عارفان بایستى مطابق با مصطلحات و بشیوه ورود و خروج آنان سخن گفت.
ب) عرفا درمورد حقیقت وجود - که آنرا مساوى باخدا مىدانند - مىگویند مامى توانیم براى آن اعتبارات مختلف در نظر بگیریم و از جنبههاى مختلف عناوین متعددى لحاظ کنیم. اما باید دقت کردکه مراد از «اعتبار» در اینگونه مباحث، اعتبار نیش غولى و گزافى نیست، بلکه فقط چون بحثبه بیان فلسفى و در قالب مباحث نظرى و حصولى تقریر مى شود از واژه «اعتبار» و امثال آن استفاده مى شود و الا از نظر عارف همه اعتبارات مختلفى که براى حقیقت وجود مطرح مىشود، حقیقت و واقعیت دارند و سالک و عارف در سیروسلوک و شهود خود مىتواند به میزان سعه وجودىاش به آنها واصل شود. سه مرتبه غیب الغیوب، تعین اول و تعین ثانى و لوازم هریک از این مراتب باهمین دید بایستى مورد توجه قرار گیرند.
ج) «حدوث» در فلسفه به معناى «مسبوقیت» وجود به عدم است، اما در نظر عارف معنى حدوث عبارتست از «مسبوقیت ظهور به خفاء». براین اساس، عارف مىگوید اسماء و صفات حق که درمرتبه واحدیت تعین و ظهور مىیابند، همه مسبوق به خفاء در دو مرتبه قبلاند و لذا حدوث اسمى دارند. ماهیات یا اعیان ثابته نیز که از لوازم اسماء و صفاتاند به تبع خود اسماء و صفات حدوث اسمى خواهند داشت. مرحوم استاد شهید مرتضى مطهرى (قدس سرهالقدوسى) در این زمینه مىنویسد: «عرفا معتقدند که آنچه که ما آنها را ماهیات، اشیاء و مخلوقات مىنامیم، اینها از لوازم اسماء و صفات هستند. هر ماهیتى از ماهیات را مظهر یک اسمى از اسماء و صفات مى دانند و اصلا بطور کلى وجود ماهیات را یک امر مستقل نمىشمارند، وجود ماهیات را از شئون حق مىشمارند. گوئى ماهیت آن چیزى است که با وجود ظاهر شدهاست که وجود همان چیزى است که از شئون حق است نه اینکه از شئون آن اشیاء باشد در مرتبه اسماء و صفات، ماهیات که گاهى از آنها تعبیر به «اعیان ثابته» مىکنند (که این اصطلاح گویا از آن محىالدین است) ظهور پیدا مىکنند بعد از آنکه در مراتب قبلى مکنون و مستتر بودند و ظهورى نداشتند یعنى اینها مظهر اسماء و صفات هستند، درمرحله اسماء و صفات ظهور دارند بعد ازآنکه درمراتب قبل ظهور نداشتند» (15)
د) حکیم سبزوارى(ره) گرچه خود «اسماء و رسوم» رابه «مفاهیم و ماهیات» تفسیرکرده است (16) اما درحاشیه خود ذیل «تباین الوصفى» چنین مىگوید: «والممکنات الصرفة مهیات تباینه بینونة الصفة للموصوف،لکن لاکالصفة الحالة التى عروضهافىالخارج، بلالاتصاف فقط. وهذامقصود من قال: من و تو عارض ذات وجودیم.» (17)
مىدانیم «ماهیت» در اصطلاح فلسفه «معقول اول» خوانده مىشود و درفرق میان معقول اول با معقولات ثانیه فلسفى و منطقى گفته مى شود که این، بخلاف آندو ظرف عروض و اتصافش هردو خارج است. پس مراد حکیم سبزوارى (ره) از ماهیت در این بحث دقیقا ماهیتبمعناى فلسفىاش نیست تا جائى براى اشکالات مرحوم آملى(ره) باز شود و - بشیوه نقدهاى فلسفى - سخن از اعتباریت آن رود و اتصاف آن به «حدوث اسمى» ممنوع گردد.
مراد از ماهیات در حدوث اسمى حکیم سبزوارى (ره) تعینات اسماء و صفات و مظاهر آنهاست که خود از تعینات ذات حق محسوب مىشوند و از این تعینات ماهوى گاه تعبیربه «خلق» مىشود که امیرمؤمنان على (علیهالسلام) فرمود: وتوحیده تمییزهعن خلقه. این ماهیات و مفاهیم یااسماء و صفات - چنانکه دربند ب گفته شد - از نظر عارف مظاهر حقیقت وجودند و لذا بدان معنى که در فلسفه مقصود است اعتبارى نیستند و بنابراین اشکالات چهارگانه صاحب «دررالفوائد» خود بخود مندفع است.
حاصل کلام
حدوث اسمى ماسواى حق که بر مبانى عرفانى استوار است درمقام برهان نیز قابل دفاع مى باشد و اصطیاد این قسم حدوث از عرفان و برهان و قرآن صامت و ناطق ابتکارى سترگ و افتخارى بزرگ براى عارف نامدار و صاحب اسرار حکیم سبزوارى (قدس سره القدوسى) محسوب مى شود و این قسم حدوث، مستقل از سایر اقسام است و نمى توان - چنانچه برخى از اجلا حکماء عصر ما پنداشتهاند - آن را به حدوث دهرى یا حدوث ذاتى ارجاع داد.
پىنوشتها
1- هنرى توماس، بزرگان فلسفه، ترجمه فریدون بدرهاى (انتشارات کیهان باهمکارى شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران - 1365) ص223
2- على اصغرحلبى ، تاریخ فلاسفه ایرانى از آغاز اسلام تا امروز (انتشارات زوار، چاپ دوم، 1361) ص 570
3- على علمى اردبیلى ، فرهنگ فلسفه ج 5،(انتشارات امامت، مشهد) ص 55 و ص56
4- حکیم سبزوارى (ره)، شرح غررالفرائد یا شرح منظومه حکمت، قسمت امور عامه و جوهر و عرض، (باهتمام مهدى محقق و توشى هیکو ایزوتسو، تهران . 1360) ص13
5- آخوند ملامحمد هیدجى، تعلیقة الهیدجى على المنظومه و شرحها (موسسةالاعلمى،تهران ایران، طبع سنه1363 ش و 1404 ه’) ص 230
6- شرح غررالفرائد یا شرح منظومه حکمت، ص 114
7- حاج ملاهادى سبزوارى، اسرار الحکم ، ج 1و2، بامقدمه و حواشى حاج میرزاابوالحسن شعرانى ( کتابفروشى اسلامیه، چاپ دوم ) ص13
8- میرزا مهدى مدرس آشتیانى، تعلیقه برشرح منظومه حکمتسبزوارى، باهتمام عبدالجواد فلاطورى و مهدى محقق و مقدمه انگلیسى پرفسور ایزوتسو(تهران1367، انتشارات دانشگاه تهران) ص 345
9- علامه شیخ محمدتقى آملى، دررالفوائد « تعلیقةعلى شرح المنظومهسبزوارى (قدس سره القدوسى) محسوب مى شود و این قسم حدوث، مستقل از سایر اقسام است و نمى توان - چنانچه برخى از اجلا حکماء عصر ما پنداشتهاند - آن را به حدوث دهرى یا حدوث ذاتى ارجاع داد.
للسبزوارى» ، ج 1و 2 (موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان قم ) ص 268
10- پیشین ، ص 264وص 262
11- پیشین ، ص 264و ص 265
12- میرزا مهدى مدرس آشتیانى، تعلیقه برشرح منظومه حکمتسبزوارى، ص 348
13- شرح غررالفرائد یا شرح منظومه حکمت، ص 114
14- تعلیقهبرشرح منظومه حکمتسبزوارى، صفحات 8 - 345(ترجمه و تلخیص)
15- تعلیقه شهید استاد مطهرى (ره)، شرح مبسوط منظومه، جلد چهارم، انتشارات حکمت، ص96
16- شرح غررالفرائد یاشرح منظومه حکمت، ص 432 - شرح منظومه سبزوارى ، منشورات مکتبةالمصطفوى، ص83
17- پیشین ، ص 434«طبعى» اگر به معناى ذاتى باشد شامل همه ممکنات مىشود و اگر بمعناى طبیعى باشد، فقط درجسم و جسمانى بکار مىرود! حدوثى که صدرالمتالهین (ره) براساس حرکت جوهریه ابتکار نموده، حدوث طبیعى است و لذا با حدوث طبعى بمعناى ذاتى متفاوت است، اما درکلام مرحوم آملى (ره) گاه طبعى بمعناى طبیعى گرفته شدهاست و گاه بمعناى ذاتى.
معرفت
برخى نوشتهاند:«حاج ملا هادى خود مبتکر نظریه فلسفى جدیدى نیست، بلکه از پیروان ملاصدرا و از شارحان فلسفه او و شیخ اشراق است. اهمیت اساسى وى بیشتر به خاطر تسلط وى بر نظریات فلسفى قدیم و احتواى آثار او بر این نظریات است» (1)
پارهاى منصفانهتر و دقیقتر به قضاوت نشسته، چنین نگاشتهاند:«در فلسفه سبزوارى چندان چیز تازه و زیاده برآنچه صدرا بیان کرده، وجود ندارد. با همه این، برخى نکات قابل توجه و علمى در آثار او بویژه در کتاب «اسرارالحکم» وجود دارد که پژوهنده را بر آن مىدارد تا اندکى درنگ کند...» (2)
بعضى چنیننوشتهاند:«حاجى داراى مکتب خاصىدرفلسفه یا در عرفان و غیره نبود، این سخن متفق علیه اصحاب نظر است... سبزوارى یکى از بزرگترین مفسر و شارح فلسفه صدرالدین شیرازى (1050 - ه) است و به عقیده بسیارى از صاحبنظران وى بزرگترین متفکر عصر اخیر ایران است و اینکه جریان انتقال از سیستم نوافلاطونى به سیستم افلاطون با فلسفه این حکیم به پایان رسیده است. در هر حال آنچه مسلم است در فلسفه سبزوارى چندان مطلب جدیدى زیاده بر مطالب مطروحه صدرا وجود ندارد» (3)
اینگونه بیانات چه بسا خوانندگان را در شموخ و علو مقام آن حکیم همام دچار تشویش سازد. باید دانست اهتمام غالب حکیم سبزوارى (ره) در شرح فلسفه صدرائى و تبیین و توضیح فلسفههاى پیشین هرگز از ارزش دقتها و باریک بینىهاى فلسفى و ارج حدت ذهنى او و تاثیر شگرف ناخن زدنهاى فیلسوفانه آن حکیم نقاد در رشد و بالندگى فلسفه اسلامى نمىکاهد.
هم از اینرو ما در این مقالتبرآنیم که به یکى از آراء و نظریات ابتکارى آن حکیم ربانى اشارت کنیم و جلوهاى از جلوات فکرى و پرتوى از شعاع اندیشه و شهود آن عارف متاله را به محضر فرزانگان و ارباب بصیرت عرضه نمائیم.
حدوث اسمى
حکمابراى حدوث اقسامى ذکر کردهاند ازجمله: «حدوث زمانى»، «حدوث ذاتى»،«حدوثبالحق»،«حدوث دهرى» - که از ابتکارات حکلیم الهى و سید الافاضل میرداماد (ره) محسوب مىشود و«حدوثطبیعى»- کهازمصطلحات صدرالمتالهین(ره) است و در مورد جواهر عالم ماده و اجسام بکار مىرود - واما مرحوم حکیم سبزوارى (ره) با استمداد از مبانى عرفانى، مصطلح جدیدى بنام «حدوث اسمى» ابتکار کرده است و خود در منظومه حکمت در این باره چنین مىفرماید:
والحادثالاسمىالذىمصطلحى انرسماسمجاحدیث منمحىتباین الوصفى لا العزلى اثر ممن لعقل کابینا للبشرفالحق قد کان و لا کون لشىء کما سیطوى الکل بالقاهر طىفذى الحدوثات التى مرت جمع لما سوى ذى الامر و الخلق تقع (4)
عارف متاله آخوند هیدجى (ره) در ذیل این عبارات توضیحى داده است که ترجمه فارسى آن بدین قرار است: «یعنى همه اسماء و صفات و یا بتعبیر دیگر همه مفاهیم و ماهیاتى که از حدود وجود حقیقى و منبسط انتزاع مىشوند، مسبوق به عدم در مرتبه احدیت و هویت مطلقه هستند. پس همه عالم اعم از عقول، نفوس، صور و اجسام اسمائى هستند که با اسم «مبدع» پس از تجلى ذات حق نسبتبه عوالم ممکنات حادث شدهاند و همگى با تجلى ذات حق با اسم «قهار» محو مىشوند» (5)
حکیم سبزوارى(ره) خود درماخذ اصطلاح «حدوث اسمى» مىفرماید که آن را از کتاب و سنت گرفته است: «و هذا الاصطلاح اخذتها من الکلامالالهى: (ان هى الااسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان) و من کلام امیرالمؤمنین و سیدالموحدین على - علیهالسلام: (توحیده تمییزه عن خلقه و حکم التمییز بینونة صفة لابینونة عزلة)» (6) و در اسرارالحکم اضافه نموده است: «... و از حدیث کان الله و لم یکن معه شى و از مقتضاى براهین که کان هو و لم یکن اسم و لا رسم معه» (7)
حکیم ربانىآقا میرزا مهدى مدرس آشتیانى (ره) اصطلاح و ابتکار حاجى را در باب حدوث اسمى در حد تسمیه مىداند نه مسمى و در ذیل کلام او که مىفرماید: «اى مما اصطلحت انا علیه» چنین آورده است:« اى اصطلحت على التسمیة، لا على المسمى فانه مذکور فى کلام العرفاء الشامخین و الحکماء البارعین» (8)
تذکر یک نکته در اینجا بجاست و آن اینکه تلقى و ترکیب و تطبیق قرآن و عرفاء و برهان خود هنرى بزرگ و فیلسوفانه است و محتاج دقتى عظیم مىباشد و لذا اصطلاح و ابتکار مزبور از آن حکیم مبرور را در حد تسمیه صرف تنزل دادن شاید چندان روا نباشد.
برخى گفتهاند قائل به حدوث اسمى موجودات مدعى دو مدعى است: یکى اینکه همه موجودات ممکن از صقع ربوبى و ظل وجود اویند. دو دیگر اینکه ماهیات در واقع و فى حد نفسهاشیئیتى ندارند و لاشىء محضاند و بنابراین در ماهیات بحث از حدوث و یا قدم نابجاست. مدعاى نخست همان است که از «حکمالتمییز بینونة صفة لاعزلة...» بدست مىآید ومدعاى دوم آن است که ازکریمه «ان هى الااسماء سمیتموها...» اصطیادمىشود. (9)
براى توضیح و تبیین مراد از «حدوث اسمى» و مقایسه آن باء;ء معناى حدوث دهرى حکیم محقق میرداماد (ره) و حدوث طبعى (ذاتى) و حدوث طبیعى صدرالمتالهین (ره)، بجاست ابتدا ترجمه آنچه را علامه مفلق حاج شیخ محمد تقى آملى (ره) در «دررالفوائد» آورده استبه محضر خوانندگان فرزانه عرضه کنیم:
«حاصل مرام و مقصود حکیم سبزوارى این است که همه عالم بمعناى مفاهیم و ماهیاتى که از آنها به اسماء و صفات تعبیر مىشود و از حدود وجود منبسط انتزاع مىشوند، کلا مسبوق به عدم در مرتبه احدیت است. پس عالم با جمیع آنچه در آن است از عقول و نفوس و صور و اجسام، همگى اسمهائى هستند که بعد از تجلى ذات حق به عوالم امکانى با اسم «مبدع» حادث شدهاند، کما اینکه همگى با تجلى آن ذات با اسم «قهار» محو مىشوند. محصل این سخن این است که عالم بمعناى ماسوى الله به همه آنچه از مجردات، مادیات، علویات و سفلیات که در آنست، مرکب از وجود امکانى و ماهیت اعتبارى است، چرا که عالم ممکن است و هر ممکنى مرکب از وجود و ماهیتى است. و اما ماهیات از آنجا که امورى اعتبارىاند همچون سراب در بیابان بىآباند که تشنه آن راآب مىپندارد و بهرهاى از حقیقت ندارند و داراى اثرى نمىباشند و لذا (لیست الا اسماء سمیتموها ما انزل الله بها من سلطان)، بل آنچه که بحق از صقع ربوبى نازل مىشود جز وجود نیست و لذا ماهیت اصلا شیئیتى ندارد تا پیرامون قدم یا حدوث آن بحثى شود. و اما وجودات گرچه داراى تحققاند اما خارج از صقع ربوبى نیستند چرا که تنزلات وجود حقاند و تجلیات و رشحات و عکسها و اظلال او بشمار مىروند و فرق بین وجودات امکانى با وجود حق، فرق تشکیکى است نه تباینى. و آنچه از مولىالموالى (روح من سواه فداه) نقل شده یعنى بینونت صفتى نه بینونت عزلى، اشاره به همین مطلب است. و غرض حکیم سبزوارى از استشهاد به فرمایش مزبور اثبات همین مطلب یعنى ارجاع وجودات به صقع ربوبى است. و بر این اساس اصلا براى بحث از حادث، موضوعى باقى نمىماند تا از حدوث آن بحثشود، چون موضوع حادث عالم است و عالم هم مرکب از ماهیتى است - که اصلا شیئیت ندارد تا از حدوث و یا قدم آن سخن گفته شود - و از وجودى که ملحق به صقع ربوبى است، پس چیزى باقى نمىماند که از حدوث آن بحثشود.
فرق بین حدوث اسمى به معناى مذکور و حدوث دهرىاى که محقق داماد (ره) آنرا اصطلاح نمود و حدوث طبعىاى که صدرالمتالهین (ره) آن را اختیار کرد اینست که در حدوث اسمى خود ماهیت که از حدود وجود منبسط و تعینات آن انتزاع مىشود، از همان حیث که ماهیت است و بلحاظ مرتبه ماهوى متاخر از مرتبه احدیت قرار مىگیرد. پس آنچه در نزد حکیم سبزوارى (ره) متاخر نامیده مىشود خود ماهیات - من حیث هى هى - هستند نه وجودات آنها. و چنین تاخرى شامل جمیع ماهیات از عقول، نفوس و اجسام اعم از افلاک، عناصر، فلکیات، عنصریات و اعراض آنها مىشود. بخلاف حدوث دهرى و طبعى که آنچه در این دو متاخر نامیده مىشود وجود است نه ماهیت من حیث هى. بنابه ممشاى محقق داماد وجود عالم زمانى نسبتبه وجود عالم دهرى تاخر دهرى دارد وجود عالم دهرى نسبتبه عالم سرمد تاخر سرمدى دارد، لذا ایشان گرچه قائل به حدوث کل ماسوى الله است اما براى حدوث اطوارى قائل است و مىگوید زمان و زمانى دهرىاند و دهرودهرى حادث سرمدى مىباشند.
و اما بنا به طریقه صدرالمتالهین (ره) عقول مجرده از موارد حکم به حدوث خارجاند، چراکه ملحق به صقع ربوبىاند زیرا در آنها احکام «وجود» غلبه دارد و لذا گوئى موجودیت آنها به وجود حقتعالى است نه به ایجاد او. و غیر مجردات از نفوس و اجسام و آنچه بر اینها عارض مىشود همگى حادثاند به حدوث طبعى. پس در نظر صدرالمتالهین (ره) حکم حدوث شامل جمیع اجزاء عالم نمىشود، چرا که بنظر او عقول مجرده از این حکم خارجاند.
حاصل آنکه حکم حدوث در نظر محقق داماد (ره) در جمیع اجزاء عالم جارى است اما نه به یک صورت بل به تفاوت، یعنى زمان و زمانى حادث دهرى، و دهر و دهرى حادث سرمدى است. و حکم حدوث در نظر صدرالمتالهین (ره) در جمیع اجزاء عالم سارى نیستبلکه فقط شامل امورى مىشود که داراى حرکت جوهریهاند و آن، عالم طبایع و اجسام و متعلقات و ملحقات آنها است و عقول مجرده از آنجا که خارج از عالم و ملحق به صقع ربوبىاند از موارد حکم به حدوث بیروناند. و اما در نظر حاج ملا هادى سبزوارى (ره) که مخترع حدوث اسمى است، کل عالم از عقول و نفوس و اجسام و اعراض همگى یکسان محکوم به حدوثاند و لذا کل عالم - بدون هیچگونه تفاوتى - حادث به حدوث اسمى خوانده مىشود» (10) علامه متاله شیخ محمد تقى آملى (ره) پس از تقریر مرام سبزوارى (ره) در حدوث اسمى، چهار اشکال بر مدعاى مخترع آن حکیم وارد کرده است. (11) که خلاصه آنها از این قرار است:
اولا: منظور از حدوث - حقیقتا - مسبوقیتبه وجود به عدم است نه مسبوقیت ماهیتبه عدم، و اگر مراد از حدوث اسمى مسبوقیت ماهیتبه عدم از حیث وجود آن باشد، بازگشتحدوث اسمى یا به حدوث دهرى است و یا به حدوث طبعى و در این صورت اصطلاح جدیدى نخواهد بود.
ثانیا: ماهیتبا قطع نظر از وجود اصلا شیئیتى ندارد و مورد لحاظ هم واقع نمىشود تا در مورد آن حکم به تاخر (حدوث) یا عدم تاخر شود.
ثالثا: به فرض اینکه لحاظ ماهیت - فى حد نفسها صحیح و ممکن باشد، همانطور که در ماهیت ذاتا نه وجود ماخوذ است و نه عدم، مسبوقیت و عدم مسبوقیت نیز ماخوذ نمىباشد و لذا عروض مسبوقیت در ماهیت محتاج واسطه است و این واسطه جز وجود نیست. پس ملاک مسبوقیت (حدوث) - چنانکه گفتیم - وجود خواهد بود و در این صورت حدوث اسمى به حدوث دهرى یا طبعى باز مىگردد.
رابعا: چنانچه از سه اشکال فوق صرف نظر کنیم، مىگوئیم معناى حدوث اسمى - حقیقتا- نفى حدوث است، چرا که طبق تحقیق حکیم سبزوارى (ره) عالم امکان مرکب از وجود و ماهیت است و از طرفى ماهیت امرى اعتبارى است و وجود امکانى هم خارج از صقع ربوبى و منفک از او نیست و بنابراین چیزى به نام عالم به عنوان موضوع حدوث - حقیقتا- وجود ندارد تا در مسبوقیت و عدم مسبوقیت آن بحثى شود.
برخلاف راى صاحب (دررالفوائد) حکیم میرزا مهدى آشتیانى (ره) در تعلیقه خود بر شرح منظومه (12) معتقد است که حدوث اسمى به حدوث دهرى یا حدوث ذاتى باز نمىگردد، بلکه خود قسم مستقلى از حدوث است و البته به دنبال این سخن مىفرماید: (فتامل) که مىتوان آنرا - ترجیحا- امر به دقت دانست و یا نشانه ضعف و مخدوش بودن قول به حدوث اسمى - به عنوان قسم مستقلى از حدوث - به شمار آورد.
ما مناسب مىبینیم در اینجا براى توضیح پارهاى مصطلحات عرفانى که در نظریه حدوث اسمى به آنها اشارت رفته و نیز براى داورى بین دو راى مخالف از دو شارح و محشى تیزبین شرح منظومه آنچه را در تعلیقه میرزاى آشتیانى (ره) ذیل قول حکیم سبزوارى «فحدث وجدد...الخ» (13) آمده است، تلخیص و ترجمه کنیم:
«بیان مقصود حکیم سبزوارى از حدوث اسمى متوقف بر بیان چند مقدمه است:
مقدمه اول: حقیقتحق تعالى در نزد فلاسفه عبارت است از وجود به شرط لا که از آن به مرتبه احدیت ذاتى تعبیر مىکنند. اما حقیقتحقتعالى در نزد عرفا عبارت است از وجود لابشرط مقسمى که از آن به مقام غیبالغیوب و هویت مغربیه که نه اسمى دارد و نه رسمى، نه نعتى دارد و نه وصفى تعبیرمىکنند.
مقدمه دوم: هر یک از وحدت و کثرت به دو قسم حقیقیه و غیر حقیقیه (اضافیه) تقسیم مىشود و مراد از وحدت حقیقیه، وحدت لا بشرطى است که در آن تقابلى با کثرت لحاظ نمىشود و مراد از وحدت غیر حقیقیه آن است که مقابل کثرت است. به عبارتى: اولى، عین واحد است و دومى، نعت واحد. مقدمه سوم: اولین مرتبه از مراتب عرفانى حقیقت وجود، مرتبه غیبالغیوب است که حقیقتحق در نزد عرفاست و در آن هرگز اسم، رسم، نعت و صفت - حتى صفات ذاتى - ملحوظ نیست. برخى عارفان این مرتبه را حقیقتا در شمار مراتب محسوب نمىکنند و مىگویند «مرتبه» نامیدن، فرع تعین است و در این مرتبه هرگز تعینى نیست. و پارهاى از عرفاء مرتبه بعدى را نیز حقیقتا جزء مراتب نمىدانند.
مرتبه دوم، مرتبه ظهور ذات براى خود ذات است که از آن به تعین اول تعبیر مىشود و این مرتبه و تعین عین واحد است. و چون ذات حق صرف الوجود است، بر اساس «بسیط الحقیقه کل الاشیاء» شهود او نسبتبه ذات خود عین شهود او نسبتبه جمیع حقائق و وجودات است و البته شهود ذات مقصود بالذات است و شهود کمالات ذات - یعنى اسماء و صفات - مقصود بالتبعاند. از این مرتبه با عناوینى همچون مقام جمع الجمع، برزخیت اولى، حقیقةالحقائق و مقام «اوادنى» نیز یاد مى شود. ذات حق در این مرتبه مرآت شهود کمالات و مظاهرى است که مستتر در غیب ذاتاند و نیز در این مرتبه، واحد و بسیط و مجمل استباجمال وجودى یعنى برخوردار از شدت وجودى است ولذا مفاهیم اسماء و صفات و مظاهر آنها یعنى اعیان ثابته - دراین مرتبه ظهورى ندارند، بل آنچه در این مرتبه ظهور دارد اسماء ذاتیه است که مفاتیح اولیه غیب وجود محسوب مى شوند و همانند خود وجود مطلق، مطلق و عاماند و عین واحدند نه نعت واحد.
مرتبه سوم، مرتبه ظهور حق بذات و باسماء وصفات و بصور و مظاهراسماء و صفات است که از آنها باعنوان «اعیان ثابته» تعبیر مىکنند. در این مرتبه است که کثرت پدید مىآید وازاین مرتبه با عنوان مقام و احدیت، تعین ثانى، برزخیت دوم، مقام جمع، قاب قوسین و امثال اینها یاد مى کنند. دراین مرتبه مفاهیم اسماء و صفات و مظاهر آنها یعنى اعیان ثابته که درمرتبه اول ودوم مستور و مقهور بودند ظاهر مىشوند و از همین رو مىتوان آنها را حادث خواند، چرا که این مفاهیم و تعیناتشان در مرتبه غیب الغیوب و درمرتبه احدیت ظهورى نداشتند. این حدوث، حدوث زمانى نیست چراکه تاخرزمانى آنها از حق معنى ندارد. واین حدوث، حدوث ذاتى نیست چرا که حدوث ذاتى صرفا بلحاظ عقل است. نیز این حدوث، حدوث دهرى نیست چراکه این حادثات از دائره مخلوقات و نسب آنها بیروناند و از یک نظر مىتوان آنها را رتبه نخست ذات دانست. همچنین ملاک حدوث دهرى، تاخر معلول از علتش در سلسله طولى است، در حالى که در این حادثات هرگز سخن از علیت و معلولیت نمىرود، چرا که اینها بخاطر غیر معلول بودن ذات احدیت، غیر معلولاند و از مراتب آن ذات محسوب شده، بقاء و موجودیت آنها به بقاء و وجود حق است نه بابقاء و ایجاد او. بلکه نسبت اینها به وجود حق همچون نسبت ماهیتبه آن وجود است - در فرض اینکه ذات حق بتواند ماهیتى داشته باشد.
نکته دیگر اینکه حدوث اسمى به اعتبار حدوث اسماء و صفات و مظاهراعیانیه آنهاست، اما سایر حدوثها باعتبار وجود اشیاء است. واین حدوث - بخلاف دیگر حدوثها درباره جمیع اشیاء اعم از زمانیات، دهریات و سرمدیاتى که درسرمد ایمن اسفل واقعند صادق است، چرا که مفاهیم همه اینها حادث است. پس نباید گفته شود که این حدوث، بازگشتبه حدوث دهرى یا حدوث ذاتى دارد، (فتامل!) (14)
نقد و داورى
مهمترین و دقیقترین نکته در «حدوث اسمى» تحقیق این مطلب است که آیا حدوث اسمى گونه خاص و قسم مستقلى درکنار دیگر حدوث هاستیا چنین نیست، بلکه به دیگر اقسام یعنى حدوث دهرى یا ذاتى برمى گردد؟ علامه نحریر میرزامهدى آشتیانى (قدس الله روحه) قائل به نظر اول است و حکیم الهى شیخ محمدتقى آملى (نورالله نفسه) نظر دوم را اختیار کرده است.
براى داورى در این زمینه توجه به نکات زیر لازم بنظر مىرسد: الف) گرچه بسیارى از مطالب عرفانى، برهانى است، اما تعابیر عرفا گاه با تعابیر فلاسفه متفاوت بوده، شیوه ورود و خروج آنها در مباحث نیز بایکدیگر فرق میکند.مثلا فیلسوف وجود یا موجود را به« علت ومعلول» تقسیم مى کند، اما عارف براساس وحدت وجود، هیچگاه سخن از علت و معلول نمىگوید، بلکه سخن او در محور ظاهر و مظهر است و علیت را به تشان بر مىگرداند.نیز وجود «واجب» براى فیلسوف در برابر وجود «ممکن» - یکى از اقسام وجود است، اما «واجب» براى عارف تمام موضوع علم الهى و عرفان محسوب مىشود.
لذا براى نقد وبررسى مدعاى عارفان بایستى مطابق با مصطلحات و بشیوه ورود و خروج آنان سخن گفت.
ب) عرفا درمورد حقیقت وجود - که آنرا مساوى باخدا مىدانند - مىگویند مامى توانیم براى آن اعتبارات مختلف در نظر بگیریم و از جنبههاى مختلف عناوین متعددى لحاظ کنیم. اما باید دقت کردکه مراد از «اعتبار» در اینگونه مباحث، اعتبار نیش غولى و گزافى نیست، بلکه فقط چون بحثبه بیان فلسفى و در قالب مباحث نظرى و حصولى تقریر مى شود از واژه «اعتبار» و امثال آن استفاده مى شود و الا از نظر عارف همه اعتبارات مختلفى که براى حقیقت وجود مطرح مىشود، حقیقت و واقعیت دارند و سالک و عارف در سیروسلوک و شهود خود مىتواند به میزان سعه وجودىاش به آنها واصل شود. سه مرتبه غیب الغیوب، تعین اول و تعین ثانى و لوازم هریک از این مراتب باهمین دید بایستى مورد توجه قرار گیرند.
ج) «حدوث» در فلسفه به معناى «مسبوقیت» وجود به عدم است، اما در نظر عارف معنى حدوث عبارتست از «مسبوقیت ظهور به خفاء». براین اساس، عارف مىگوید اسماء و صفات حق که درمرتبه واحدیت تعین و ظهور مىیابند، همه مسبوق به خفاء در دو مرتبه قبلاند و لذا حدوث اسمى دارند. ماهیات یا اعیان ثابته نیز که از لوازم اسماء و صفاتاند به تبع خود اسماء و صفات حدوث اسمى خواهند داشت. مرحوم استاد شهید مرتضى مطهرى (قدس سرهالقدوسى) در این زمینه مىنویسد: «عرفا معتقدند که آنچه که ما آنها را ماهیات، اشیاء و مخلوقات مىنامیم، اینها از لوازم اسماء و صفات هستند. هر ماهیتى از ماهیات را مظهر یک اسمى از اسماء و صفات مى دانند و اصلا بطور کلى وجود ماهیات را یک امر مستقل نمىشمارند، وجود ماهیات را از شئون حق مىشمارند. گوئى ماهیت آن چیزى است که با وجود ظاهر شدهاست که وجود همان چیزى است که از شئون حق است نه اینکه از شئون آن اشیاء باشد در مرتبه اسماء و صفات، ماهیات که گاهى از آنها تعبیر به «اعیان ثابته» مىکنند (که این اصطلاح گویا از آن محىالدین است) ظهور پیدا مىکنند بعد از آنکه در مراتب قبلى مکنون و مستتر بودند و ظهورى نداشتند یعنى اینها مظهر اسماء و صفات هستند، درمرحله اسماء و صفات ظهور دارند بعد ازآنکه درمراتب قبل ظهور نداشتند» (15)
د) حکیم سبزوارى(ره) گرچه خود «اسماء و رسوم» رابه «مفاهیم و ماهیات» تفسیرکرده است (16) اما درحاشیه خود ذیل «تباین الوصفى» چنین مىگوید: «والممکنات الصرفة مهیات تباینه بینونة الصفة للموصوف،لکن لاکالصفة الحالة التى عروضهافىالخارج، بلالاتصاف فقط. وهذامقصود من قال: من و تو عارض ذات وجودیم.» (17)
مىدانیم «ماهیت» در اصطلاح فلسفه «معقول اول» خوانده مىشود و درفرق میان معقول اول با معقولات ثانیه فلسفى و منطقى گفته مى شود که این، بخلاف آندو ظرف عروض و اتصافش هردو خارج است. پس مراد حکیم سبزوارى (ره) از ماهیت در این بحث دقیقا ماهیتبمعناى فلسفىاش نیست تا جائى براى اشکالات مرحوم آملى(ره) باز شود و - بشیوه نقدهاى فلسفى - سخن از اعتباریت آن رود و اتصاف آن به «حدوث اسمى» ممنوع گردد.
مراد از ماهیات در حدوث اسمى حکیم سبزوارى (ره) تعینات اسماء و صفات و مظاهر آنهاست که خود از تعینات ذات حق محسوب مىشوند و از این تعینات ماهوى گاه تعبیربه «خلق» مىشود که امیرمؤمنان على (علیهالسلام) فرمود: وتوحیده تمییزهعن خلقه. این ماهیات و مفاهیم یااسماء و صفات - چنانکه دربند ب گفته شد - از نظر عارف مظاهر حقیقت وجودند و لذا بدان معنى که در فلسفه مقصود است اعتبارى نیستند و بنابراین اشکالات چهارگانه صاحب «دررالفوائد» خود بخود مندفع است.
حاصل کلام
حدوث اسمى ماسواى حق که بر مبانى عرفانى استوار است درمقام برهان نیز قابل دفاع مى باشد و اصطیاد این قسم حدوث از عرفان و برهان و قرآن صامت و ناطق ابتکارى سترگ و افتخارى بزرگ براى عارف نامدار و صاحب اسرار حکیم سبزوارى (قدس سره القدوسى) محسوب مى شود و این قسم حدوث، مستقل از سایر اقسام است و نمى توان - چنانچه برخى از اجلا حکماء عصر ما پنداشتهاند - آن را به حدوث دهرى یا حدوث ذاتى ارجاع داد.
پىنوشتها
1- هنرى توماس، بزرگان فلسفه، ترجمه فریدون بدرهاى (انتشارات کیهان باهمکارى شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران - 1365) ص223
2- على اصغرحلبى ، تاریخ فلاسفه ایرانى از آغاز اسلام تا امروز (انتشارات زوار، چاپ دوم، 1361) ص 570
3- على علمى اردبیلى ، فرهنگ فلسفه ج 5،(انتشارات امامت، مشهد) ص 55 و ص56
4- حکیم سبزوارى (ره)، شرح غررالفرائد یا شرح منظومه حکمت، قسمت امور عامه و جوهر و عرض، (باهتمام مهدى محقق و توشى هیکو ایزوتسو، تهران . 1360) ص13
5- آخوند ملامحمد هیدجى، تعلیقة الهیدجى على المنظومه و شرحها (موسسةالاعلمى،تهران ایران، طبع سنه1363 ش و 1404 ه’) ص 230
6- شرح غررالفرائد یا شرح منظومه حکمت، ص 114
7- حاج ملاهادى سبزوارى، اسرار الحکم ، ج 1و2، بامقدمه و حواشى حاج میرزاابوالحسن شعرانى ( کتابفروشى اسلامیه، چاپ دوم ) ص13
8- میرزا مهدى مدرس آشتیانى، تعلیقه برشرح منظومه حکمتسبزوارى، باهتمام عبدالجواد فلاطورى و مهدى محقق و مقدمه انگلیسى پرفسور ایزوتسو(تهران1367، انتشارات دانشگاه تهران) ص 345
9- علامه شیخ محمدتقى آملى، دررالفوائد « تعلیقةعلى شرح المنظومهسبزوارى (قدس سره القدوسى) محسوب مى شود و این قسم حدوث، مستقل از سایر اقسام است و نمى توان - چنانچه برخى از اجلا حکماء عصر ما پنداشتهاند - آن را به حدوث دهرى یا حدوث ذاتى ارجاع داد.
للسبزوارى» ، ج 1و 2 (موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان قم ) ص 268
10- پیشین ، ص 264وص 262
11- پیشین ، ص 264و ص 265
12- میرزا مهدى مدرس آشتیانى، تعلیقه برشرح منظومه حکمتسبزوارى، ص 348
13- شرح غررالفرائد یا شرح منظومه حکمت، ص 114
14- تعلیقهبرشرح منظومه حکمتسبزوارى، صفحات 8 - 345(ترجمه و تلخیص)
15- تعلیقه شهید استاد مطهرى (ره)، شرح مبسوط منظومه، جلد چهارم، انتشارات حکمت، ص96
16- شرح غررالفرائد یاشرح منظومه حکمت، ص 432 - شرح منظومه سبزوارى ، منشورات مکتبةالمصطفوى، ص83
17- پیشین ، ص 434«طبعى» اگر به معناى ذاتى باشد شامل همه ممکنات مىشود و اگر بمعناى طبیعى باشد، فقط درجسم و جسمانى بکار مىرود! حدوثى که صدرالمتالهین (ره) براساس حرکت جوهریه ابتکار نموده، حدوث طبیعى است و لذا با حدوث طبعى بمعناى ذاتى متفاوت است، اما درکلام مرحوم آملى (ره) گاه طبعى بمعناى طبیعى گرفته شدهاست و گاه بمعناى ذاتى.