سلسله درسهایى از اخلاق و عرفان اسلامى (استاد مصباح یزدى)-2
آرشیو
چکیده
متن
در انسان نیازهائى وجود دارد مانند نیاز به تغذیه، نیاز به همسر، نیاز به عواطف متقابل اجتماعى،نیاز بهابراز شخصیت و سایر غرائز فطرى انسان،از جمله آنهانوعى نیازنهفته وناآگاهانه در اعماق روح انسان استکه در برخى افراد خودبخود و در بعضى دیگر،باتلاش وکوشش به سر حد آگاهى مىرسد.این تمایل، شریفترینو ارزندهترین تمایلى است که در وجود انسان هست واو رابه سوى عالىترین کمال انسان سوق مىدهد.این تمایل را اجمالا «تمایل عرفانى» یابه تعبیر ساده «حسمذهبى» مىنامیم.
اینک قسمت دوم این مجموعه از سخنرانى را پى مىگیریم.
کیفیت تبلور تمایل عرفانى و ظهور آن در انسان
اکنون مناسب است درباره کیفیت تبلور تمایل عرفانى، تاریخ ظهورش در انسان و راههایى که براى ارضاء آن پیموده است اشارهاى کنیم.
گفته شد که: ریشه عرفانى «یعنى خداجویى و خداپرستى و خدادوستى» امرى فطرى است و همانطور که مىدانیم امور فطرى در همه افراد و در همه زمانها وجود دارد و تخلف واختلافى در آنهاپیدانمىشود: «فطرة الله التى فطرالناس علیها، لاتبدیل لخلق الله».
آفرینش الهى و امور فطرى که شؤون آفرینش هستند، تغییرپذیر نیستند.بنابراین انسان از روز آغاز پیدایشاش روىاین کره خاکى، داراى این تمایل بوده است و از همان آغاز زندگى در این سیاره، براى ارضاء این خواست تلاش کرده است.آن خدایى که انسان رابراى تکامل در جهان آفریده است،از همان ابتدا، راه تکامل واقعى رابه او نشان داده است. و به همین جهت است که نخستین انسان، پیامبر خدا بوده است. ولى راههایى که خداوند متعال براى تکامل بشر و رفع نیازهاى مادى و معنوى او به صورت دین و شریعتبوسیله انبیاء نازل فرموده است،تدریجا در طول زمان بواسطه عوامل مختلف دچار انحرافات و تحریفاتى شدهاند (1) اسلام، پیدایش دین توحیدى را همراه با پیدایش انسان دانسته ونخستین انسان راپیامبر توحیدى مىداند. ما مسلمانها معتقدیم که نسل بشر به حضرت آدم (ع) منتهى مىشود و او خود پیامبر خدابود و دین حق رابه فرزندانش آموخت و نخستین انسانها موحد ویکتاپرستبودند و تدریجا بر اثر عوامل مختلفى،دین توحیدى بصورت دینهاى شرکآمیز، تحریف شده است و ادیانى که امروز گوشه و کنار دنیابه صورت بتپرستى و شبه بتپرستى وجود دارند همه تحریفاتى از ادیان توحیدى است.
از نظر زمانى نزدیکترین دینى که به اسلام و جود دارد و امروز به نوعى شرک تبدیل شده است دین مسیحیت است. بدون هیچ شکى، عیسى بن مریم «على نبینا و آله و علیهالسلام» هیچگاه مردم را به پرستش خود دعوت نکرد و هرگز ادعانکرد که «من خدا، یاپسر خداهستم» ولى طولى نکشید که پیروان حضرت مسیح،با عوامل وانگیزههاى مختلفى پدیده شرک رابا مسیحیت مخلوط کرده اساس مسیحیت رابر اعتقاد تثلیث قرار دادند.
براى خدا، سه عنصر و یا به تعبیر خودشان سه اقنوم، قائل شدند «پدر و پسر و روحالقدس» یا طبق عقائد برخى طوایف «پدر و مادر و فرزند» اکثر مسیحیان تثلیث راپدر و پسر و روح القدس مىدانند.پدر را خدا،همان آفریننده جهان مىدانند و پسر را حضرت مسیح و روحالقدس را واسطه بین پدر و پسر. ولى بعضى دیگر بجاى روحالقدس، حضرت مریم را مىپرستند و مجسمه ایشان را در کلیساها عبادت مىکنند.
در مورد همین مسئله در قرآن مجید در موارد متعددى با مسیحیان، بر سر همین مساله مناقشه شده است که شما چگونه قائل به سه خدا شدهاید؟ این سخنى بسیارگران است «کبرت کلمة تخرج من افواههم» و «تکاد السماوات یتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا ان دعوا للرحمن ولدا» از این سخن نزدیک است که آسمانها از هم بپاشد، این چه تهمت عظیمى است که به خداى بزرگ نسبت مىدهید و براى او شریکانى به نام پسر و همسر قائل مىشوید؟ «ولا تقولوا ثلثة انتهوا خیرا لکم» و یا«انما الله اله واحد» (نساء - 171) نگوئید سه تاست، خدا یکى است.
پس این تثلیثى که اکنون در مسیحیت وجود دارد بدون شک ساخته دست کسانى است که خود را بزرگان مسیحیت قلمداد مىکردند، اما چرااین کار را کردند؟ داستان مفصلى دارد که فعلا ازبحث ما خارج است. غرض اینست که: ما در عصرى قریب به عصر اسلام شاهد چنین تحریف عظیمى در دینى توحیدى بودهایم. دین مسیحیت دینى توحیدى بوده ولى مردم آن رابه صورت دینى شرک آمیز درآوردند، عین همین جریان در ادیان گذشته هم بوده است.
ادیانى که انبیاء عظام صلوات الله علیهم اجمعین براى مردم آوردهاند همه دین توحیدى بوده است، در عالم دین غیرتوحیدى نداشتهایم و نخواهیم داشت آنچه شرک است، ساخته دست انسانهاست، بنابراین نخستین دین آسمانى دین توحید بوده است و مردم در ابتدا موحد بودند ولى به تدریج در اثر جاه طلبى برخى ازمقام پرستان و هوس بازى بعضى هوى پرستان، ادیان شرکآمیز به وجود آمده است.
«عرفان» هم در ابتدااز طرف انبیاء براى راهنمایى بشر و ارضاء حس فطرى عرفانى انسان آورده شده است، در حقیقت عرفان همان روح دین است. دین بمعناى مجموعهاى از عقاید و احکام و اخلاقیات به منزله کالبد است که روح آن توجه به خداست. واضح استشرافتبدن به واسطه روح است، مطلوب اصلى تکامل روح است و بدن تنها ابزارى استبراى رشد و تعالى روح. از اینرو هدف اصلى همه انبیاء این بوده است که بشر را به خدا نزدیک کنند، یعنى راه تکامل معنوى و عرفانى را به بشر بیاموزند، راهى که انبیاء به بشر ارائه دادهاند، راهى خدایى بود که خود خدا آن راه را براى بشر نازل کرده بود ولى معالاسف همانگونه که احکام و عقاید و ادیان مختلف تحریف و مسخ شده است روح عرفانى هم چه از بعد نظرى و عقیدتى و چه از بعد عملى و سیروسلوک رفتارى مورد تحریف واقع شده است.
تاریخ ادیان نشان مىدهد که در قدیمىترین ادیان شناخته شده عناصر عرفانى وجود داشته است. در ادیان هندى از هندویسم، بودیسم مذاهب جوکى و سائر مشتقات مذهب هندى نوعى گرایش به عرفان وجود داشته است، حتى در مورد یهودیت نیز این مطلب صادق است. پیروان یهودیت در بین همه ادیان بیش از همه گرایش به مادیات دارند. هم اعتقاداتشان آمیخته به اعتقادات مادى و جسمانى استبه طورى که کتاب تورات پس از تغییر و تحریف خدا رابه صورت جسم معرفى مىکند و هم انگیزهها و اندیشههاى یهودیان، اندیشههاى مادهگرایانه و ماده پرستانه است. علائقى که یهودیان به مال و ثروت و امور دنیا دارند در کمتر قومى دیده مىشود ولى با این وجود در برخى از دانشمندان یهود گرایشهاى عرفانى دیده مىشده است. حتى پارهاى از آنها از بزرگان عرفان به شمار رفتهاند که بعضى از آنها معاصر حضرت عیسى بودهاند.
در بین مسیحیان هم فرفههایى که گرایشهاى عرفانى داشتند خیلى زیاد بودهاند و اکنون هم وجود دارد.
بنابراین در مذاهب معروف دنیا، اعم از مذاهب ابراهیمى، مانند یهودیت و یاحتى مذاهبىکه به صورت آئینهاى بتپرستى درآمدهاند مثل هندویسم و بودیسم، گرایشهاى عرفانى وجود دارد و بزرگانشان کسانى بودهاند که در راه تکامل معنوى و عرفانى، ریاضتها مىکشیدهاند و زحماتى تحمل مىکردهاند که به آن کمال روحى و معنوى نایل شوند، الان هم آئینهاى بودیسم و آئینهاى جوکى و چیزهایى که دربین چینىها و تبتىها و هندیها رواج دارد، همه از نوعى گرایش وجهه همت امام بزرگوارمان (رضوان الله تعالى علیه) این بود که به تعبیرخودشان «اسلام ناب محمدى»(صلىاللهعلیه وآله) را عرضه کنند و شوائب و پیرایههایى که به اسلام بسته شده بود بزدایند و با خرافات و انحرافاتى که دراسلام بوجود آمده وامروز درقسمت اعظم کشورهاى اسلامى رواج دارد مبارزه کنند.
عرفانى سرچشمه مىگیرد. اینها همه نشانه این است که:تمایل به عرفان به معناى عامش، تمایلى فطرى است که از قدیمىترین ادیان در میان بشر وجود داشته است و چون دین براى ارضاء فطرت است، طبعا براى ارضاء این خواست فطرى که عالىترین و لطیفترین خواست انسانى است راههائى ارائه داده است،بلکه اساسا مىتوان گفتحقیقت و روح ادیان، عرفان است و سائر مسائل به منزله کالبد و اندامهاى این پیکر است.
وجه مشترک گرایشات عرفانى مذاهب
راههایى که بشر براى ارضاء این خواست پیموده است، از بررسى و روشهایى که طالبان عرفان و معرفت در ادیان مختلف جهانى پیمودهاند و راه و رسمهایى که در بین آنها وجود دارد بدست مىآید. مىتوان گفت تقریبا همه کسانى که در راه عرفان قدم برداشتهاند نوعى دورى گزینى از امور مادى و حیوانى را لازم مىدانستهاند، منتهى آئینهایى که براى تحقق بخشیدن به این خواست اعمال مىکردهاند مختلف بوده است. در بسیارى از موارد این آئینها تابع سلیقههاى افراد بوده یعنى طبق سلیقه خود راهى را برگزیدهاند ولى گاهى نیز آئینهاى صحیحى وجود داشته است که به مرور زمان تحریف و دگرگون گشته است، یعنى اساسش صحیح بوده ولى تدریجا به شکل نادرستى درآمده است.
توضیح مطالب
در اسلام خیلى از مطالب وجود دارد که در گوشه و کنار جهان اسلام امروز به صورت اصلى خودش باقى نیست، درآنها تصرفاتى صورت گرفته، پیرایههایى به آن بسته شده، خرافاتى به آن ملحق گردیده واز شکل اصلى خود خارج شده است. چه در زمینه عقاید، چه احکام، چه آداب و رسوم، چه مسائل سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و چه سایر امور مربوط به دین.
وجهه همت امام بزرگوارمان (رضوان الله تعالى علیه) این بود که به تعبیرخودشان «اسلام ناب محمدى»(صلىاللهعلیه وآله) را عرضه کنند و شوائب و پیرایههایى که به اسلام بسته شده بود بزدایند و با خرافات و انحرافاتى که دراسلام بوجود آمده وامروز درقسمت اعظم کشورهاى اسلامى رواج دارد مبارزه کنند.
این مطلب در زمان گذشته با وسعتبیشترى وجود داشته است، امروز وسائل ارتباطى بسیار فراوان و رایج است. مردم دنیا به آسانى مىتوانند با هم تماس بگیرند، تبادل نظر کنند و افکار و عقائدشان رابه یکدیگر ارائه دهند. ولى در گذشته چنین نبوده است. مثلا هنگامى که شخصى قصد داشت از چین به اسپانیا حرکت کند (2) مىبایست، سالها راه مىپیمود تا از این نقطه زمین به نقطه دیگر برسد، در چنین شرائطى تبادل نظر و رساندن پیامها به طور سالم و دست نخورده با اختلاف زبانهایى که وجود داشته،کارى بس مشکل بوده است.
امروزه با اینکه بسیارى از زبانهاى مختلف در همه جاى دنیا آموخته مىشود و هر کشورى و ملتى کم و بیش با چندین زبان آشنایى دارند، ولى ملاحظه مىشود که در ترجمه مطالب بطور یکسان و به یک نحو، عمل نمىشود و در اثر بىدقتى در امر ترجمه، گاهى مطالب تحریف مىشوند، مقصود گوینده و نویسنده درترجمهها، درست منعکس نمىشود.
در روزگاران قدیم که وسائل ارتباطى بسیار محدود بوده است. تبادل نظر و اندیشه با زبانهاى مختلف و رفت و آمدهاى محدود بسیار دشوار بوده است، و همین امر یکى از عوامل تحریف افکار و اندیشههاى منتقل شده بوده است. مطلبى مىخواست از زبانى به زبان دیگر و از کشورى به کشور دیگرمنتقل شود مىباید از وسائط متعددى عبور کند که هر کدام طبق سوابق ذهنى خود تصرفات و توجیهاتى در آن مىکردند بطورى که وقتى از یک طرف دنیا به طرف دیگر مىرسید، تصرفات عجیبى در آن انجام گرفته بود و سرانجام در اثر مرور زمان و گذشت قرنها، مطلبى به نسلهاى آینده به صورت دیگرى منتقل مىشد.
همین مساله، یکى از عوامل و عللى است که خدا،پیامبران جدیدى مىفرستاده تاتحریفهاى گذشتگان راتصحیح کنند. علت این که انسان بعد از اسلام احتیاج به دین جدید ندارد این است که خداى متعال ضمانت کرده که قرآن محفوظ بماند و تحریف نشود و در سایر ادیان چنین ضمانتى نشده است،لذا سایرکتابها آسمانى دستخوش تحریفات فراوانى واقع شدهاند.امروزازکتاب نوح و ابراهیم، هیچ اثرى در دست نیست، معلوم نیست اصل این کتابهاچه بوده، چگونه کتابى بودهاند، مطالب تورات موجود آنقدر دگرگون شده که خود تورات گواهى بر بطلان خودش مىدهد.تورات به عنوان کتابى که حضرت موسى (ع) از طرف خدا براى مردم آورده مطرح مىشود.اماخود تورات مىگوید «موسى در فلان زمان، از دنیارفت»آیااین وحى است که خدابر حضرت موسى وحى کندکه:به مردم بگو موسى در فلان زمان از دنیا رفت؟! علاوه برخرافات دیگرى که این کتاب راپرکرده و به صورتى متبدل درآورده استیکى ازمطالب معروف تورات این است که:یک شب خداازآسمان پائین آمد و بایعقوب کشتى گرفت و یعقوب آنقدر قدرتمند بودکه خدارابه زمین زد و روى سینهاش نشست و تا صبحگاه او رارهانکرد، خداالتماس مىکرد که من را رهاکن و یعقوب مىگفت رهایت نمىکنم،گفت الساعه خورشید مىدمد و مردم مرازیر دست تو مىبینند.!گفت: اگر مىخواهى تو را رها کنم باید به من برکتبدهى و خدابه او برکت داد وآنوقت رهایش کرد. این متن تورات امروز است!
اما در مورد انجیل باید گفت:اصلا در عالم کتابى به این عنوان که حضرت عیسى (ع) آورده باشد، وجود ندارد، چهار انجیل هست (انجیلهاى دیگرى هم بوده که آنها رامحو کردند) مجموع این چهار انجیل کتاب (عهد جدید) راتشکیل مىدهد، خود این اناجیل با هم تناقض دارند و تمام این مطالب گزارشى از زندگى حضرت عیسى مسیح است. کتابى تاریخچه مانند است، آهنگ یک کتاب آسمانى که خدا به پیامبرى وحى کرده باشد ندارد،نقل مىکند: عیسى وارد فلان شهر شد و به مردم چنین گفت و مردم هم در جوابش چه گفتند،! اینها متن انجیل است و خود مسیحىها هم ادعا ندارند که این کتاب خداست، زیرا اناجیل موجود چهار کتاب است که هر کدام به نام شخص معینى است و هیچ کدامش کتاب عیسى نیست تنها کتابى که کتاب خداست و خدا حفظ آن را ضمانت کرده است، قرآن است.
پس وقتى دستورات و ادیان انبیاء تحریف مىشد، وجود پیامبرى جدیدى لازم بود که آنها راتصحیح کند، اما چون کتاب آسمانى اسلام محفوظ است، احتیاجى به پیامبربعدى نخواهد بود. این یکى از دلایل جاودانگى اسلام است. البته دلایل دیگرى هم وجود دارد که از جمله آنها جامعیت قرآن نسبتبه همه نیازهاى انسانى است که اکنون درصدد توضیح آن نیستیم. به هرحال مىتوان گفت امتیاز بزرگ اسلام که در هیچ دینى وجود ندارد اینست که: قرآن کریم که آخرین و کاملترین کتاب آسمانى استبدون کوچکترین تحریفى در اختیار همه انسانها قرار دارد.این امتیاز مختص به اسلام است و یکى از علل خاتمیت دین اسلام همین است که: خداى متعال بقاء این کتاب و محفوظ ماندن آن راتضمین فرموده است.
دلیل اعتقاد به تحریف نشدن قرآن
بهترین دلیل این است که 1400 سال است که قرآن، تمام مخالفین خود را دعوت کرده استبه اینکه مشابه آنرابیاورند، از بدو بعثت پیغمبراکرم(ص)تاکنون، ازنزدیکترین خویشاوندان پیغمبر گرفته تا دورترین مردم در اقصى نقاط عالم دشمنى عجیبى با این دین و آئین داشتهاند و از هیچ کوششى در راه خاموش کردن این چراغ فروگذار نکردهاند.
امروز هم همان طور که مشهود است هرچند تمام ابرقدرتها با هم اختلافاتى دارند ولى در این مساله همه متفقند که باید ریشه اسلام رابخشکانند زیرا به اصطلاح این بزرگترین دشمن تمدن غربى است.
قرآن در مقابل همه اینها از روز اول صریحا ادعا فرموده است که: هر زمان یک سطر مثل قرآن آوردید من دست از ادعاى خود بر مىدارم «و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله» هر کس شک دارد که قرآن از طرف خداست، یک سوره - سورههاى یک سطرى هم در قرآن وجود دارد - مثل آنرابیاورد بنابراین اگر کسى یک سطر، مثل سوره کوثر،توحیدبیاورد،این ادعاى قرآن «العیاذ بالله» باطل مىشود و روشن مىشودکه کتابىاست که بشر هممىتواند مثلش را بیاورد واز طرف خدانیست.این راههائى که براى مبارزه با اسلام انتخاب کردهاند آسانتراستیااینکه تمام نیروهاشان را روى هم بگذارند و یک سوره مثل قرآن درست کنند و در رسانههاى گروهى دنیا اعلام کنند که یک سوره مثل قرآن آوردهایم و بنابراین قرآن سخن خدا و معجزه نیست پس این ادعاى قرآن باطل است. «یک سطر مثل قرآن آوردن» براى سرکوبى اسلام بسیار آسان است، چه راهى از این نزدیکتر وآسانتر؟
ولى مىدانیم که چنین کارى نشده و نخواهد شد. «و ان لنتفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجاره اعدت للکافرین» اما اگر نتوانستید چنین کارى کنید «ولنتفعلوا» که هرگز نخواهید توانست، پس از عذاب خدابترسید از اینکه با چنین دینى مبارزه کنید. همین مطلب خود،نیز دلیل این است که قرآن تحریف نشده است زیرا اگر بخشى از این قرآن ساخته دستبشر بود و تحریف شده بود،یعنى مردم سطرى بدان افزوده بودند پس آوردن مثل این سطر ممکن بود، در حالى که مىدانیم ممکن نیستبنابراین معلوم مىشود آنچه بنام قرآن موجود است، چیزى بدان افزوده نشده است زیرااگر افزوده شده بود آوردن مثل قسمت افزوده شده ممکن بود ولى اکنون در قرآن بخشى نداریم که انسانها بتوانند مثلش را بیاورند پس روشن است که قرآن یکپارچه از طرف خداست.
شاید گفته شود که هرچند برقرآن افزوده نشده است ولى شاید چیزى از قرآن کم شده باشد؟ جواب این است که وقتى معلوم شد، آنچه در قرآن وجود دارد از طرف خداست و از طرفى خدا درخود قرآن مىفرماید: ما حافظ این قرآنیم «انا نحن نزلناالذکر و اناله لحافظون» ما ضمانت کردیم که قرآن محفوظ بماند، پس این آیه نیز از طرف خداست و بنا به آیه آنچه موجود است، کتاب خداست و این دلیل مصونیت قرآن از تحریف است تفصیل بیشتر این مطلب رادر کتاب آموزش عقائد جستجوکنید.
به هرحال، این امتیاز بزرگى استبراى اسلام که کتاب آسمانىاش دستخوش تحریف و تغییر و تبدیل قرار نگرفته است.
متن آنچه از طرف خداوند نازل شده، در اختیار ماست، ولى آنچه در قرآن وجود دارد و با روشهاى عقلائى مىتوانیم معارفى از آن استفاده کنیم، مستقیما همه نیازهاى ما را دربر ندارد، همه نیازمندیهاى ما رابیان نکرده است. مثلا: فرموده است،نماز بخوانید اما نفرموده، چگونه نماز بخوانید و چند رکعتبخوانید، فرموده است طواف کنید و حجبه جا آورید اما تعیین نفرموده چند بار طواف کنید.
تفاصیل احکام چه در زمینههاى فردى، چه اجتماعى، معمولا در قرآن بیان نشده است، مگر اتفاقا بعضى از احکام که به تفصیل بیان شده، که آن نیز حکمتى داشته است.
به هرحال بناى قرآن بر این نیست که تمام تفاصیل را بیان کند و اگر چنین کارى صورت مىپذیرفت، دیگر قرآن از چنین حجمى که بتواند به آسانى در اختیار مردم قرار بگیرد، خارج مىشد بایستى دائرةالمعارف چند صد جلدى باشد.
اراده الهى بر این تعلق گرفته که قرآن کریم طورى باشد که مردم آن را در اختیار داشته باشند و از آن استفاده کند و اگر چنان بود که گفته شده قرآن دیگر مخصوص کتابخانههاى استثنائى دنیا مىشد و مردم هرگز نمىتوانستند به آن دسترسى پیدا کنند. قرآن مدعى است که:
تمام تحریفاتى که در ادیان رسمى واقع شده است، عمدى و از طرف دانشمندان همان دین بوده است، علماى ادیان بخاطرعوامل نفسانى خویش، دین و کتاب خدا راتغییر دادهاند. «و ما اختلف فیه الاالذین ...» این اختلاف را از روى بغى و عمد و بناحق انجام دادهاند،نه اینکه اشتباه بوده و یا حقى و یا عذرى در این کار داشته باشند: «فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم و یقولون هذا من عندالله» واى بر کسانى که خودشان به دستخویش کتاب مىنوشتند و مىگفتند اینها از طرف خداست. علماى یهود و نصارى آمدند،اینها را نوشتند، ادعاى مسیحیت هم امروز همین است که اینها را علمایشان نوشتهاند، کتابى از پیش خود مىنویسند و آنگاه مىگویند: کتاب از آن خداست، بنابراین هیچ بعید نیست که حقایقى بوسیله پیامبران به مردم ابلاغ شود ولى در طول تاریخ عمدا - مانند بسیارى از تغییراتى که در ادیان آسمانى واقع شده - و یا سهوا - مانند اینکه گاهى نسخههایى پاک مىشود و یا در ترجمه، مضمون آن بصورتهاى مختلف عوض شود - به دلایل مختلفى این حقایق تحریف شود.
از جمله راه اصلىاى که در ادیان براى بشر در جهتسیر الىالله بوسیله انبیاء ارائه شده بود، به مرور زمان دچارتحریفاتى شده است، از جمله این تحریفات سلیقههاى شخصى بود که اعمال مىشد، باز استبعاد نکنید!.
امروزه اگر از طوائف مختلفى که داعیه عرفان دارند و خود را اهل عرفان مىدانند، سؤال کنید، متوجه مىشوید بین اینها آئینهاى مختلفى وجود دارد دستورالعملهایى که مىدهند همه یکسان نیست، طوایف کمابیش در دستورالعملها اختلاف دارند، با این که هر کدام بیش از چند قرن از عمرشان نمىگذرد، وقتى از آنها سؤال کنید، سند این دستورالعملها چیست و از کجاست؟ مىگویند: سند دستور به فلان شیخ و قطب و مرشد مىرسد و اگر از ایشان سؤال شود که دستورالعمل فلان شخص چه اعتبارى براى دیگران دارد مىگویند: این در عالم کشف براى ایشان روشن شده است. که باید در این زمینه بحثشود که: کشف چیست؟ چه اندازه براى دیگران اعتبار دارد؟
به هرحال اختلافاتى که بین افراد وجود دارد و روشهایى که براى سیر و سلوک ارائه مىشود در واقع تابع سلیقههاى شخصى ایشان است، کسانى یا به نظرشان رسیده اینگونه عمل کردن براى رسیدن به هدف مطلوبتر است و زودتر نتیجه مىدهد و یا تجربه کردهاند و بعد آنرا جزء دستورالعمل قرار دادهاند و تدریجا به صورت یک آئین درآمده است و پیروان آن فرقه خاص از آن آئین پیروى مىکنند، پس این اختلاف و دستوراتى که بین فرقههاى مختلف دیده مىشود مربوط به اختلاف سلیقههاى شخصى است. یکى مىگوید اگر اینگونه عمل کنیم بهتر است و دیگرى مىگوید اگر آنگونه عمل کنیم بهتر است. ولى براى اینکه دیگران بپذیرند، مىگوید این برایشان کشف شده و در عالم مکاشفه اینگونه دیدهاند و یا به ایشان الهام شده است و یا تعبیرات دیگرى از این قبیل. طبعا در زمانهاى گذشته و در تاریخ چندین هزار ساله گذشته بین طوایف مختلفى که گرایشهاى عرفانى داشتهاند، اینگونه اختلافات شایع بوده است، کسانى مىآمدند به سلیقه خودیک روش را اختراع مىکردند،کسانى هم حسن نظر داشته، آنها هم قبول مىکردهاند و به تدریجسینه به سینه منتقل شده سپس تدوین مىشد و به صورت مجموعهاى از یک آئین در مىآمد که نمونهاش آئین بودا است.
جوکىها امروز، در دنیا پیروان زیادى دارند حتى در کشورهاى غربى، اروپائى و آمریکایى براى آیینهاى بودایى و آیینهاى جوکى و مشابه اینها طرفدارانى وجود دارد، مکتبهایى دارند، کسانى هستند، ساختمانهایى عظیمى با وسائل رفاهى فراوان و با نوعى تشکیلات در اختیار دارند که دستورات نیز به افراد مىدهند. از بین مردم این کشورها کسانى که تحت فشار روحى و ناراحتى زندگى مادى هستند به آنها روى مىآورند تا شاید آسایش و آرامش روحى پیدا کنند. آنها هم دستوراتى به ایشان مىدهند مثل اینکه در خلوت بنشینند و در تاریکى چند جمله را با خود به صداى بلند بگویید یا اینکه نفستان رالحظاتى در سینه حبس کنید، چنین و چنان کنید، حرکاتى انجام بدهید دستهایتان را چنان و پاهایتان را چنین کنید، اینگونه بنشینید و آنگونه بلند شوید.
خلاصه دستورالعملهایى مىدهند، و قطعا نوعى تمرکز ایجاد مىکنند و نوعى آرامش بر ایشان بوجود مىآورد،لذا فکر مىکند در اثر نفس پیر بزرگ است که آرامش روحى پیداکردهاند.
ادامه دارد
پىنوشتها
1- البته دربین جامعهشناسان در این مسئله اختلاف است که: نخستین دینى که بشر به آن گرایش پیدا کرده دین توحید بوده است و بعد تدریجا ادیان شرک آمیز پدید آمدهاند یا نخستین دین شرک بوده و بعد کمکم،ادیان شرک آمیز به وحدت گرائیدهاند و نهایتا دین توحید پیدا شد. اینها معتقدند که ابتدا بشر مشرک بوده و طوایف مختلفى برحسب گوناگونى عوامل اجتماعى، انواعى از شرکها را در جامعه خودشان بوجود آوردهاند، مثلا هر قبیلهاى که بزرگشان از دنیا مىرفتسمبلى یا مجسمهاى از او مىساختند و آن را احترام مىکردند، تدریجا این احترام بصورت پرستش بت درآمده و بعد در میان قبایل و طوایف، بتهاى متعدد و معبودهاى زیادى پیدا شده و به این ترتیب دنیاى شرکآمیز، تولد یافت، ولى این فرضیه از نظر اسلام مردود است.
2- البته لازم به تذکر است که آن روزها که هنوز آمریکا کشف نشده بود، غربىترین نقطه زمین را اسپانیا مىدانستند.
اینک قسمت دوم این مجموعه از سخنرانى را پى مىگیریم.
کیفیت تبلور تمایل عرفانى و ظهور آن در انسان
اکنون مناسب است درباره کیفیت تبلور تمایل عرفانى، تاریخ ظهورش در انسان و راههایى که براى ارضاء آن پیموده است اشارهاى کنیم.
گفته شد که: ریشه عرفانى «یعنى خداجویى و خداپرستى و خدادوستى» امرى فطرى است و همانطور که مىدانیم امور فطرى در همه افراد و در همه زمانها وجود دارد و تخلف واختلافى در آنهاپیدانمىشود: «فطرة الله التى فطرالناس علیها، لاتبدیل لخلق الله».
آفرینش الهى و امور فطرى که شؤون آفرینش هستند، تغییرپذیر نیستند.بنابراین انسان از روز آغاز پیدایشاش روىاین کره خاکى، داراى این تمایل بوده است و از همان آغاز زندگى در این سیاره، براى ارضاء این خواست تلاش کرده است.آن خدایى که انسان رابراى تکامل در جهان آفریده است،از همان ابتدا، راه تکامل واقعى رابه او نشان داده است. و به همین جهت است که نخستین انسان، پیامبر خدا بوده است. ولى راههایى که خداوند متعال براى تکامل بشر و رفع نیازهاى مادى و معنوى او به صورت دین و شریعتبوسیله انبیاء نازل فرموده است،تدریجا در طول زمان بواسطه عوامل مختلف دچار انحرافات و تحریفاتى شدهاند (1) اسلام، پیدایش دین توحیدى را همراه با پیدایش انسان دانسته ونخستین انسان راپیامبر توحیدى مىداند. ما مسلمانها معتقدیم که نسل بشر به حضرت آدم (ع) منتهى مىشود و او خود پیامبر خدابود و دین حق رابه فرزندانش آموخت و نخستین انسانها موحد ویکتاپرستبودند و تدریجا بر اثر عوامل مختلفى،دین توحیدى بصورت دینهاى شرکآمیز، تحریف شده است و ادیانى که امروز گوشه و کنار دنیابه صورت بتپرستى و شبه بتپرستى وجود دارند همه تحریفاتى از ادیان توحیدى است.
از نظر زمانى نزدیکترین دینى که به اسلام و جود دارد و امروز به نوعى شرک تبدیل شده است دین مسیحیت است. بدون هیچ شکى، عیسى بن مریم «على نبینا و آله و علیهالسلام» هیچگاه مردم را به پرستش خود دعوت نکرد و هرگز ادعانکرد که «من خدا، یاپسر خداهستم» ولى طولى نکشید که پیروان حضرت مسیح،با عوامل وانگیزههاى مختلفى پدیده شرک رابا مسیحیت مخلوط کرده اساس مسیحیت رابر اعتقاد تثلیث قرار دادند.
براى خدا، سه عنصر و یا به تعبیر خودشان سه اقنوم، قائل شدند «پدر و پسر و روحالقدس» یا طبق عقائد برخى طوایف «پدر و مادر و فرزند» اکثر مسیحیان تثلیث راپدر و پسر و روح القدس مىدانند.پدر را خدا،همان آفریننده جهان مىدانند و پسر را حضرت مسیح و روحالقدس را واسطه بین پدر و پسر. ولى بعضى دیگر بجاى روحالقدس، حضرت مریم را مىپرستند و مجسمه ایشان را در کلیساها عبادت مىکنند.
در مورد همین مسئله در قرآن مجید در موارد متعددى با مسیحیان، بر سر همین مساله مناقشه شده است که شما چگونه قائل به سه خدا شدهاید؟ این سخنى بسیارگران است «کبرت کلمة تخرج من افواههم» و «تکاد السماوات یتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا ان دعوا للرحمن ولدا» از این سخن نزدیک است که آسمانها از هم بپاشد، این چه تهمت عظیمى است که به خداى بزرگ نسبت مىدهید و براى او شریکانى به نام پسر و همسر قائل مىشوید؟ «ولا تقولوا ثلثة انتهوا خیرا لکم» و یا«انما الله اله واحد» (نساء - 171) نگوئید سه تاست، خدا یکى است.
پس این تثلیثى که اکنون در مسیحیت وجود دارد بدون شک ساخته دست کسانى است که خود را بزرگان مسیحیت قلمداد مىکردند، اما چرااین کار را کردند؟ داستان مفصلى دارد که فعلا ازبحث ما خارج است. غرض اینست که: ما در عصرى قریب به عصر اسلام شاهد چنین تحریف عظیمى در دینى توحیدى بودهایم. دین مسیحیت دینى توحیدى بوده ولى مردم آن رابه صورت دینى شرک آمیز درآوردند، عین همین جریان در ادیان گذشته هم بوده است.
ادیانى که انبیاء عظام صلوات الله علیهم اجمعین براى مردم آوردهاند همه دین توحیدى بوده است، در عالم دین غیرتوحیدى نداشتهایم و نخواهیم داشت آنچه شرک است، ساخته دست انسانهاست، بنابراین نخستین دین آسمانى دین توحید بوده است و مردم در ابتدا موحد بودند ولى به تدریج در اثر جاه طلبى برخى ازمقام پرستان و هوس بازى بعضى هوى پرستان، ادیان شرکآمیز به وجود آمده است.
«عرفان» هم در ابتدااز طرف انبیاء براى راهنمایى بشر و ارضاء حس فطرى عرفانى انسان آورده شده است، در حقیقت عرفان همان روح دین است. دین بمعناى مجموعهاى از عقاید و احکام و اخلاقیات به منزله کالبد است که روح آن توجه به خداست. واضح استشرافتبدن به واسطه روح است، مطلوب اصلى تکامل روح است و بدن تنها ابزارى استبراى رشد و تعالى روح. از اینرو هدف اصلى همه انبیاء این بوده است که بشر را به خدا نزدیک کنند، یعنى راه تکامل معنوى و عرفانى را به بشر بیاموزند، راهى که انبیاء به بشر ارائه دادهاند، راهى خدایى بود که خود خدا آن راه را براى بشر نازل کرده بود ولى معالاسف همانگونه که احکام و عقاید و ادیان مختلف تحریف و مسخ شده است روح عرفانى هم چه از بعد نظرى و عقیدتى و چه از بعد عملى و سیروسلوک رفتارى مورد تحریف واقع شده است.
تاریخ ادیان نشان مىدهد که در قدیمىترین ادیان شناخته شده عناصر عرفانى وجود داشته است. در ادیان هندى از هندویسم، بودیسم مذاهب جوکى و سائر مشتقات مذهب هندى نوعى گرایش به عرفان وجود داشته است، حتى در مورد یهودیت نیز این مطلب صادق است. پیروان یهودیت در بین همه ادیان بیش از همه گرایش به مادیات دارند. هم اعتقاداتشان آمیخته به اعتقادات مادى و جسمانى استبه طورى که کتاب تورات پس از تغییر و تحریف خدا رابه صورت جسم معرفى مىکند و هم انگیزهها و اندیشههاى یهودیان، اندیشههاى مادهگرایانه و ماده پرستانه است. علائقى که یهودیان به مال و ثروت و امور دنیا دارند در کمتر قومى دیده مىشود ولى با این وجود در برخى از دانشمندان یهود گرایشهاى عرفانى دیده مىشده است. حتى پارهاى از آنها از بزرگان عرفان به شمار رفتهاند که بعضى از آنها معاصر حضرت عیسى بودهاند.
در بین مسیحیان هم فرفههایى که گرایشهاى عرفانى داشتند خیلى زیاد بودهاند و اکنون هم وجود دارد.
بنابراین در مذاهب معروف دنیا، اعم از مذاهب ابراهیمى، مانند یهودیت و یاحتى مذاهبىکه به صورت آئینهاى بتپرستى درآمدهاند مثل هندویسم و بودیسم، گرایشهاى عرفانى وجود دارد و بزرگانشان کسانى بودهاند که در راه تکامل معنوى و عرفانى، ریاضتها مىکشیدهاند و زحماتى تحمل مىکردهاند که به آن کمال روحى و معنوى نایل شوند، الان هم آئینهاى بودیسم و آئینهاى جوکى و چیزهایى که دربین چینىها و تبتىها و هندیها رواج دارد، همه از نوعى گرایش وجهه همت امام بزرگوارمان (رضوان الله تعالى علیه) این بود که به تعبیرخودشان «اسلام ناب محمدى»(صلىاللهعلیه وآله) را عرضه کنند و شوائب و پیرایههایى که به اسلام بسته شده بود بزدایند و با خرافات و انحرافاتى که دراسلام بوجود آمده وامروز درقسمت اعظم کشورهاى اسلامى رواج دارد مبارزه کنند.
عرفانى سرچشمه مىگیرد. اینها همه نشانه این است که:تمایل به عرفان به معناى عامش، تمایلى فطرى است که از قدیمىترین ادیان در میان بشر وجود داشته است و چون دین براى ارضاء فطرت است، طبعا براى ارضاء این خواست فطرى که عالىترین و لطیفترین خواست انسانى است راههائى ارائه داده است،بلکه اساسا مىتوان گفتحقیقت و روح ادیان، عرفان است و سائر مسائل به منزله کالبد و اندامهاى این پیکر است.
وجه مشترک گرایشات عرفانى مذاهب
راههایى که بشر براى ارضاء این خواست پیموده است، از بررسى و روشهایى که طالبان عرفان و معرفت در ادیان مختلف جهانى پیمودهاند و راه و رسمهایى که در بین آنها وجود دارد بدست مىآید. مىتوان گفت تقریبا همه کسانى که در راه عرفان قدم برداشتهاند نوعى دورى گزینى از امور مادى و حیوانى را لازم مىدانستهاند، منتهى آئینهایى که براى تحقق بخشیدن به این خواست اعمال مىکردهاند مختلف بوده است. در بسیارى از موارد این آئینها تابع سلیقههاى افراد بوده یعنى طبق سلیقه خود راهى را برگزیدهاند ولى گاهى نیز آئینهاى صحیحى وجود داشته است که به مرور زمان تحریف و دگرگون گشته است، یعنى اساسش صحیح بوده ولى تدریجا به شکل نادرستى درآمده است.
توضیح مطالب
در اسلام خیلى از مطالب وجود دارد که در گوشه و کنار جهان اسلام امروز به صورت اصلى خودش باقى نیست، درآنها تصرفاتى صورت گرفته، پیرایههایى به آن بسته شده، خرافاتى به آن ملحق گردیده واز شکل اصلى خود خارج شده است. چه در زمینه عقاید، چه احکام، چه آداب و رسوم، چه مسائل سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و چه سایر امور مربوط به دین.
وجهه همت امام بزرگوارمان (رضوان الله تعالى علیه) این بود که به تعبیرخودشان «اسلام ناب محمدى»(صلىاللهعلیه وآله) را عرضه کنند و شوائب و پیرایههایى که به اسلام بسته شده بود بزدایند و با خرافات و انحرافاتى که دراسلام بوجود آمده وامروز درقسمت اعظم کشورهاى اسلامى رواج دارد مبارزه کنند.
این مطلب در زمان گذشته با وسعتبیشترى وجود داشته است، امروز وسائل ارتباطى بسیار فراوان و رایج است. مردم دنیا به آسانى مىتوانند با هم تماس بگیرند، تبادل نظر کنند و افکار و عقائدشان رابه یکدیگر ارائه دهند. ولى در گذشته چنین نبوده است. مثلا هنگامى که شخصى قصد داشت از چین به اسپانیا حرکت کند (2) مىبایست، سالها راه مىپیمود تا از این نقطه زمین به نقطه دیگر برسد، در چنین شرائطى تبادل نظر و رساندن پیامها به طور سالم و دست نخورده با اختلاف زبانهایى که وجود داشته،کارى بس مشکل بوده است.
امروزه با اینکه بسیارى از زبانهاى مختلف در همه جاى دنیا آموخته مىشود و هر کشورى و ملتى کم و بیش با چندین زبان آشنایى دارند، ولى ملاحظه مىشود که در ترجمه مطالب بطور یکسان و به یک نحو، عمل نمىشود و در اثر بىدقتى در امر ترجمه، گاهى مطالب تحریف مىشوند، مقصود گوینده و نویسنده درترجمهها، درست منعکس نمىشود.
در روزگاران قدیم که وسائل ارتباطى بسیار محدود بوده است. تبادل نظر و اندیشه با زبانهاى مختلف و رفت و آمدهاى محدود بسیار دشوار بوده است، و همین امر یکى از عوامل تحریف افکار و اندیشههاى منتقل شده بوده است. مطلبى مىخواست از زبانى به زبان دیگر و از کشورى به کشور دیگرمنتقل شود مىباید از وسائط متعددى عبور کند که هر کدام طبق سوابق ذهنى خود تصرفات و توجیهاتى در آن مىکردند بطورى که وقتى از یک طرف دنیا به طرف دیگر مىرسید، تصرفات عجیبى در آن انجام گرفته بود و سرانجام در اثر مرور زمان و گذشت قرنها، مطلبى به نسلهاى آینده به صورت دیگرى منتقل مىشد.
همین مساله، یکى از عوامل و عللى است که خدا،پیامبران جدیدى مىفرستاده تاتحریفهاى گذشتگان راتصحیح کنند. علت این که انسان بعد از اسلام احتیاج به دین جدید ندارد این است که خداى متعال ضمانت کرده که قرآن محفوظ بماند و تحریف نشود و در سایر ادیان چنین ضمانتى نشده است،لذا سایرکتابها آسمانى دستخوش تحریفات فراوانى واقع شدهاند.امروزازکتاب نوح و ابراهیم، هیچ اثرى در دست نیست، معلوم نیست اصل این کتابهاچه بوده، چگونه کتابى بودهاند، مطالب تورات موجود آنقدر دگرگون شده که خود تورات گواهى بر بطلان خودش مىدهد.تورات به عنوان کتابى که حضرت موسى (ع) از طرف خدا براى مردم آورده مطرح مىشود.اماخود تورات مىگوید «موسى در فلان زمان، از دنیارفت»آیااین وحى است که خدابر حضرت موسى وحى کندکه:به مردم بگو موسى در فلان زمان از دنیا رفت؟! علاوه برخرافات دیگرى که این کتاب راپرکرده و به صورتى متبدل درآورده استیکى ازمطالب معروف تورات این است که:یک شب خداازآسمان پائین آمد و بایعقوب کشتى گرفت و یعقوب آنقدر قدرتمند بودکه خدارابه زمین زد و روى سینهاش نشست و تا صبحگاه او رارهانکرد، خداالتماس مىکرد که من را رهاکن و یعقوب مىگفت رهایت نمىکنم،گفت الساعه خورشید مىدمد و مردم مرازیر دست تو مىبینند.!گفت: اگر مىخواهى تو را رها کنم باید به من برکتبدهى و خدابه او برکت داد وآنوقت رهایش کرد. این متن تورات امروز است!
اما در مورد انجیل باید گفت:اصلا در عالم کتابى به این عنوان که حضرت عیسى (ع) آورده باشد، وجود ندارد، چهار انجیل هست (انجیلهاى دیگرى هم بوده که آنها رامحو کردند) مجموع این چهار انجیل کتاب (عهد جدید) راتشکیل مىدهد، خود این اناجیل با هم تناقض دارند و تمام این مطالب گزارشى از زندگى حضرت عیسى مسیح است. کتابى تاریخچه مانند است، آهنگ یک کتاب آسمانى که خدا به پیامبرى وحى کرده باشد ندارد،نقل مىکند: عیسى وارد فلان شهر شد و به مردم چنین گفت و مردم هم در جوابش چه گفتند،! اینها متن انجیل است و خود مسیحىها هم ادعا ندارند که این کتاب خداست، زیرا اناجیل موجود چهار کتاب است که هر کدام به نام شخص معینى است و هیچ کدامش کتاب عیسى نیست تنها کتابى که کتاب خداست و خدا حفظ آن را ضمانت کرده است، قرآن است.
پس وقتى دستورات و ادیان انبیاء تحریف مىشد، وجود پیامبرى جدیدى لازم بود که آنها راتصحیح کند، اما چون کتاب آسمانى اسلام محفوظ است، احتیاجى به پیامبربعدى نخواهد بود. این یکى از دلایل جاودانگى اسلام است. البته دلایل دیگرى هم وجود دارد که از جمله آنها جامعیت قرآن نسبتبه همه نیازهاى انسانى است که اکنون درصدد توضیح آن نیستیم. به هرحال مىتوان گفت امتیاز بزرگ اسلام که در هیچ دینى وجود ندارد اینست که: قرآن کریم که آخرین و کاملترین کتاب آسمانى استبدون کوچکترین تحریفى در اختیار همه انسانها قرار دارد.این امتیاز مختص به اسلام است و یکى از علل خاتمیت دین اسلام همین است که: خداى متعال بقاء این کتاب و محفوظ ماندن آن راتضمین فرموده است.
دلیل اعتقاد به تحریف نشدن قرآن
بهترین دلیل این است که 1400 سال است که قرآن، تمام مخالفین خود را دعوت کرده استبه اینکه مشابه آنرابیاورند، از بدو بعثت پیغمبراکرم(ص)تاکنون، ازنزدیکترین خویشاوندان پیغمبر گرفته تا دورترین مردم در اقصى نقاط عالم دشمنى عجیبى با این دین و آئین داشتهاند و از هیچ کوششى در راه خاموش کردن این چراغ فروگذار نکردهاند.
امروز هم همان طور که مشهود است هرچند تمام ابرقدرتها با هم اختلافاتى دارند ولى در این مساله همه متفقند که باید ریشه اسلام رابخشکانند زیرا به اصطلاح این بزرگترین دشمن تمدن غربى است.
قرآن در مقابل همه اینها از روز اول صریحا ادعا فرموده است که: هر زمان یک سطر مثل قرآن آوردید من دست از ادعاى خود بر مىدارم «و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله» هر کس شک دارد که قرآن از طرف خداست، یک سوره - سورههاى یک سطرى هم در قرآن وجود دارد - مثل آنرابیاورد بنابراین اگر کسى یک سطر، مثل سوره کوثر،توحیدبیاورد،این ادعاى قرآن «العیاذ بالله» باطل مىشود و روشن مىشودکه کتابىاست که بشر هممىتواند مثلش را بیاورد واز طرف خدانیست.این راههائى که براى مبارزه با اسلام انتخاب کردهاند آسانتراستیااینکه تمام نیروهاشان را روى هم بگذارند و یک سوره مثل قرآن درست کنند و در رسانههاى گروهى دنیا اعلام کنند که یک سوره مثل قرآن آوردهایم و بنابراین قرآن سخن خدا و معجزه نیست پس این ادعاى قرآن باطل است. «یک سطر مثل قرآن آوردن» براى سرکوبى اسلام بسیار آسان است، چه راهى از این نزدیکتر وآسانتر؟
ولى مىدانیم که چنین کارى نشده و نخواهد شد. «و ان لنتفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجاره اعدت للکافرین» اما اگر نتوانستید چنین کارى کنید «ولنتفعلوا» که هرگز نخواهید توانست، پس از عذاب خدابترسید از اینکه با چنین دینى مبارزه کنید. همین مطلب خود،نیز دلیل این است که قرآن تحریف نشده است زیرا اگر بخشى از این قرآن ساخته دستبشر بود و تحریف شده بود،یعنى مردم سطرى بدان افزوده بودند پس آوردن مثل این سطر ممکن بود، در حالى که مىدانیم ممکن نیستبنابراین معلوم مىشود آنچه بنام قرآن موجود است، چیزى بدان افزوده نشده است زیرااگر افزوده شده بود آوردن مثل قسمت افزوده شده ممکن بود ولى اکنون در قرآن بخشى نداریم که انسانها بتوانند مثلش را بیاورند پس روشن است که قرآن یکپارچه از طرف خداست.
شاید گفته شود که هرچند برقرآن افزوده نشده است ولى شاید چیزى از قرآن کم شده باشد؟ جواب این است که وقتى معلوم شد، آنچه در قرآن وجود دارد از طرف خداست و از طرفى خدا درخود قرآن مىفرماید: ما حافظ این قرآنیم «انا نحن نزلناالذکر و اناله لحافظون» ما ضمانت کردیم که قرآن محفوظ بماند، پس این آیه نیز از طرف خداست و بنا به آیه آنچه موجود است، کتاب خداست و این دلیل مصونیت قرآن از تحریف است تفصیل بیشتر این مطلب رادر کتاب آموزش عقائد جستجوکنید.
به هرحال، این امتیاز بزرگى استبراى اسلام که کتاب آسمانىاش دستخوش تحریف و تغییر و تبدیل قرار نگرفته است.
متن آنچه از طرف خداوند نازل شده، در اختیار ماست، ولى آنچه در قرآن وجود دارد و با روشهاى عقلائى مىتوانیم معارفى از آن استفاده کنیم، مستقیما همه نیازهاى ما را دربر ندارد، همه نیازمندیهاى ما رابیان نکرده است. مثلا: فرموده است،نماز بخوانید اما نفرموده، چگونه نماز بخوانید و چند رکعتبخوانید، فرموده است طواف کنید و حجبه جا آورید اما تعیین نفرموده چند بار طواف کنید.
تفاصیل احکام چه در زمینههاى فردى، چه اجتماعى، معمولا در قرآن بیان نشده است، مگر اتفاقا بعضى از احکام که به تفصیل بیان شده، که آن نیز حکمتى داشته است.
به هرحال بناى قرآن بر این نیست که تمام تفاصیل را بیان کند و اگر چنین کارى صورت مىپذیرفت، دیگر قرآن از چنین حجمى که بتواند به آسانى در اختیار مردم قرار بگیرد، خارج مىشد بایستى دائرةالمعارف چند صد جلدى باشد.
اراده الهى بر این تعلق گرفته که قرآن کریم طورى باشد که مردم آن را در اختیار داشته باشند و از آن استفاده کند و اگر چنان بود که گفته شده قرآن دیگر مخصوص کتابخانههاى استثنائى دنیا مىشد و مردم هرگز نمىتوانستند به آن دسترسى پیدا کنند. قرآن مدعى است که:
تمام تحریفاتى که در ادیان رسمى واقع شده است، عمدى و از طرف دانشمندان همان دین بوده است، علماى ادیان بخاطرعوامل نفسانى خویش، دین و کتاب خدا راتغییر دادهاند. «و ما اختلف فیه الاالذین ...» این اختلاف را از روى بغى و عمد و بناحق انجام دادهاند،نه اینکه اشتباه بوده و یا حقى و یا عذرى در این کار داشته باشند: «فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم و یقولون هذا من عندالله» واى بر کسانى که خودشان به دستخویش کتاب مىنوشتند و مىگفتند اینها از طرف خداست. علماى یهود و نصارى آمدند،اینها را نوشتند، ادعاى مسیحیت هم امروز همین است که اینها را علمایشان نوشتهاند، کتابى از پیش خود مىنویسند و آنگاه مىگویند: کتاب از آن خداست، بنابراین هیچ بعید نیست که حقایقى بوسیله پیامبران به مردم ابلاغ شود ولى در طول تاریخ عمدا - مانند بسیارى از تغییراتى که در ادیان آسمانى واقع شده - و یا سهوا - مانند اینکه گاهى نسخههایى پاک مىشود و یا در ترجمه، مضمون آن بصورتهاى مختلف عوض شود - به دلایل مختلفى این حقایق تحریف شود.
از جمله راه اصلىاى که در ادیان براى بشر در جهتسیر الىالله بوسیله انبیاء ارائه شده بود، به مرور زمان دچارتحریفاتى شده است، از جمله این تحریفات سلیقههاى شخصى بود که اعمال مىشد، باز استبعاد نکنید!.
امروزه اگر از طوائف مختلفى که داعیه عرفان دارند و خود را اهل عرفان مىدانند، سؤال کنید، متوجه مىشوید بین اینها آئینهاى مختلفى وجود دارد دستورالعملهایى که مىدهند همه یکسان نیست، طوایف کمابیش در دستورالعملها اختلاف دارند، با این که هر کدام بیش از چند قرن از عمرشان نمىگذرد، وقتى از آنها سؤال کنید، سند این دستورالعملها چیست و از کجاست؟ مىگویند: سند دستور به فلان شیخ و قطب و مرشد مىرسد و اگر از ایشان سؤال شود که دستورالعمل فلان شخص چه اعتبارى براى دیگران دارد مىگویند: این در عالم کشف براى ایشان روشن شده است. که باید در این زمینه بحثشود که: کشف چیست؟ چه اندازه براى دیگران اعتبار دارد؟
به هرحال اختلافاتى که بین افراد وجود دارد و روشهایى که براى سیر و سلوک ارائه مىشود در واقع تابع سلیقههاى شخصى ایشان است، کسانى یا به نظرشان رسیده اینگونه عمل کردن براى رسیدن به هدف مطلوبتر است و زودتر نتیجه مىدهد و یا تجربه کردهاند و بعد آنرا جزء دستورالعمل قرار دادهاند و تدریجا به صورت یک آئین درآمده است و پیروان آن فرقه خاص از آن آئین پیروى مىکنند، پس این اختلاف و دستوراتى که بین فرقههاى مختلف دیده مىشود مربوط به اختلاف سلیقههاى شخصى است. یکى مىگوید اگر اینگونه عمل کنیم بهتر است و دیگرى مىگوید اگر آنگونه عمل کنیم بهتر است. ولى براى اینکه دیگران بپذیرند، مىگوید این برایشان کشف شده و در عالم مکاشفه اینگونه دیدهاند و یا به ایشان الهام شده است و یا تعبیرات دیگرى از این قبیل. طبعا در زمانهاى گذشته و در تاریخ چندین هزار ساله گذشته بین طوایف مختلفى که گرایشهاى عرفانى داشتهاند، اینگونه اختلافات شایع بوده است، کسانى مىآمدند به سلیقه خودیک روش را اختراع مىکردند،کسانى هم حسن نظر داشته، آنها هم قبول مىکردهاند و به تدریجسینه به سینه منتقل شده سپس تدوین مىشد و به صورت مجموعهاى از یک آئین در مىآمد که نمونهاش آئین بودا است.
جوکىها امروز، در دنیا پیروان زیادى دارند حتى در کشورهاى غربى، اروپائى و آمریکایى براى آیینهاى بودایى و آیینهاى جوکى و مشابه اینها طرفدارانى وجود دارد، مکتبهایى دارند، کسانى هستند، ساختمانهایى عظیمى با وسائل رفاهى فراوان و با نوعى تشکیلات در اختیار دارند که دستورات نیز به افراد مىدهند. از بین مردم این کشورها کسانى که تحت فشار روحى و ناراحتى زندگى مادى هستند به آنها روى مىآورند تا شاید آسایش و آرامش روحى پیدا کنند. آنها هم دستوراتى به ایشان مىدهند مثل اینکه در خلوت بنشینند و در تاریکى چند جمله را با خود به صداى بلند بگویید یا اینکه نفستان رالحظاتى در سینه حبس کنید، چنین و چنان کنید، حرکاتى انجام بدهید دستهایتان را چنان و پاهایتان را چنین کنید، اینگونه بنشینید و آنگونه بلند شوید.
خلاصه دستورالعملهایى مىدهند، و قطعا نوعى تمرکز ایجاد مىکنند و نوعى آرامش بر ایشان بوجود مىآورد،لذا فکر مىکند در اثر نفس پیر بزرگ است که آرامش روحى پیداکردهاند.
ادامه دارد
پىنوشتها
1- البته دربین جامعهشناسان در این مسئله اختلاف است که: نخستین دینى که بشر به آن گرایش پیدا کرده دین توحید بوده است و بعد تدریجا ادیان شرک آمیز پدید آمدهاند یا نخستین دین شرک بوده و بعد کمکم،ادیان شرک آمیز به وحدت گرائیدهاند و نهایتا دین توحید پیدا شد. اینها معتقدند که ابتدا بشر مشرک بوده و طوایف مختلفى برحسب گوناگونى عوامل اجتماعى، انواعى از شرکها را در جامعه خودشان بوجود آوردهاند، مثلا هر قبیلهاى که بزرگشان از دنیا مىرفتسمبلى یا مجسمهاى از او مىساختند و آن را احترام مىکردند، تدریجا این احترام بصورت پرستش بت درآمده و بعد در میان قبایل و طوایف، بتهاى متعدد و معبودهاى زیادى پیدا شده و به این ترتیب دنیاى شرکآمیز، تولد یافت، ولى این فرضیه از نظر اسلام مردود است.
2- البته لازم به تذکر است که آن روزها که هنوز آمریکا کشف نشده بود، غربىترین نقطه زمین را اسپانیا مىدانستند.