در باب ایمان مباحثی در روایات مطرح شده است که در بسیاری از موارد، با بحث های عقلی تطابق دارد. شاید تطبیق این روایات با آیه چهارده سوره «حجرات» که می فرماید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» روشن باشد. روایاتی که درباره حقیقت ایمان بحث می کنند، درصدد بیان شرایط و ویژگی های ایمان حقیقی اند؛ یعنی ایمانی که کاملاً در دل وارد شده است و خدا آن را ایمان می داند، و این با اسلام صرف، که با ابراز شهادتین محقق می شود، متفاوت است.
در بحث از مرز میان کفر و ایمان گفته شد که کفر نیز مانند ایمان، دو کاربرد دارد: یک کاربرد فقهی که استعمال آن در مقابل اسلام است و در روابط اجتماعی میان انسان ها بیشتر جنبه حقوقی دارد؛ اما گاه در روایات، کافر به کسی اطلاق می شود که بهره ای از ایمان نبرده است، یا به لوازم آن پایبند نیست. بر این اساس، چنین کافری اهل سعادت آخرت نیست، گرچه ممکن است در ظاهر مسلمان باشد و از لحاظ احکام فقهی و حقوقی با او معامله مسلمان شود. همچنان که پیامبر اکرم با بسیاری از نزدیکان خود چنین رابطه ای داشتند و مانند مسلمان با آنها رفتار می کردند. خداوند می فرماید: «وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ» (محمد: 4)؛ اگر ما می خواستیم، آنها را به شما معرفی می کردیم [و به شما می گفتیم که درواقع کافرند].