آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

مسئله آگاهی انسان، زمانی به کانون بحث در نظریات جامعه شناختی تبدیل شد که نظریات کل گرایانه ای همچون آگوست کنت، دورکیم، کارکردگرایان و... این عنصر را در مطالعه جامعه نادیده گرفته و سبب شکل گیری رویکرد تفسیرگرایی و تأکید آن بر اهمیت آگاهی در مطالعه جامعه شناختی شدند. دو رویکرد کل گرایی و تفسیرگرایی با تقابل با هم، اکثر نظریات جامعه شناختی را دربرمی گیرند و پژوهش حاضر با روش تحلیلی و با هدف شناسایی کاستی های دو رویکرد در تحلیل آگاهی، به بررسی جایگاه این مسئله در نظریات برخاسته از این دو رویکرد می پردازد؛ و درنهایت، نگاهی انتقادی از منظر فلسفه اسلامی دارد. نظریات کل گرا با رویکرد طبیعت گرایی، آگاهی را از تحلیل جامعه شناختی کنار نهاده و به دنبال عوامل زیربنایی شکل دهنده آگاهی هستند. تفسیرگرایان نیز که از آگاهی آغاز و بر عاملیت ذهن و فهم کنشگر تأکید دارند؛ سرانجام قائل به سلطه جامعه بر آگاهی و حرکت به سمت نوعی ایده آلیسم می گردند. فلسفه اسلامی با مباحثی چون اتحاد علم و عالم و معلوم، تجرد ادراک و حرکت جوهری نفس، بدون آنکه دچار ایده آلیسم شود، به تحلیل آگاهی و جایگاه کانونی آن در نظریه اجتماعی می پردازد؛ به گونه ای که ماهیت و هستی جامعه و نظریه پردازی اجتماعی، منوط به تحلیل این عنصر بنیادی است.

تبلیغات