ابن خلدون از جمله اندیشوران مسلمانی است که بسیاری او را بنیانگذار اصلی رشته «جامعه شناسی» میدانند. نوشتار حاضر به بررسی نظریات ابن خلدون در باب یکی از وجوه جامعه شناختی اندیشه او یعنی «جامعه شناسی سیاسی» پرداخته است که عمدتا به نقش نیروهای اجتماعی در سیاست توجه دارد. ابن خلدون دو عامل عمده انسانی را در ظهور و سقوط دولت ها عنوان کرده است: قومیت و گروه های قومی و نخبگان.
این مقاله به روش تحلیلی، با استفاده از اسناد، مدارک و منابع موجود، به ویژه کتاب مهم و اصلی ابن خلدون یعنی مقدّمه ابن خلدون، موضوع را در کانون مطالعه قرار داده است. ابن خلدون، همزمان با توجه به عصبیت به عنوان دولت عامل ساز، برای نقش کسانی که کنش تاریخی را بر عهده دارند، اهمیت بسیاری قائل است. وی عامل تغییر نظام های سیاسی را حرکت و خیزش اقوام میداند و در این زمینه، بر نقش نخبگان در موفقیت خیزش تأکید میکند. نظریات ابن خلدون در این مباحث، با نظریات کارل مارکس و ویلفردو پاره تو، وجوه اشتراک بسیاری دارد.