"این مقاله می کوشد با بهره گیری از نظریه ها و سبکهای گوناگون مدیریت، دلالتهای آنان را در بروز نوآوری در سازمان بررسی کند. بدین منظور، ابتدا عوامل مثبت و منفی هر یک از نظریه ها، به ترتیب از نظریه کلاسیک تا نظریه های سیستمی، اقتضایی، سازمان یادگیرنده و آشوب، تجزیه و تحلیل می شود. سپس دلالتها ونقش و تاثیر هریک از این نظریه ها در تولید فکر و پرورش نبوغ کارکنان، به ویژه بروز خلاقیت و نوآوری در آنان به تفصیل بیان می گردد. بررسیها و مطالعات نشان می دهند که برای نوآوری در سازمان، تنها داشتن مدیر و کارکنان خلاق و نوآور کافی نیست. علاوه بر آن، ساختار، راهبرد، محیط، فناوری، اندازه و چرخه حیات سازمان و توان کنترل منابع انسانی آن و نیز فرهنگ و نگرش و سبک مدیریت باید مشوق نوآوری باشند و از آن حمایت کنند.
دلالتها حاکی از این است که نقش و سهم نظریه های سیستمی و مشارکتی، به ویژه نظریه سازمان یادگیرنده و سبکهای مشارکتی و تفویضی، در بروز خلاقیت و نوآوری در افراد و کارکنان سازمان بیش از سایر نظریه ها و سبک هاست. همه مباحث مربوط به ماهیت و مفهوم «سازمان یادگیرنده» و سبکهای مشارکتی و تفویضی، کمک می کنند که افراد سازمان به فهم مشترکی از تفکر راهبردی دست یابند و در تجربه و دانش یک دیگر سهیم شوند. هم چنین افراد و کارکنان سازمان را برمی انگیزند که برای بینش و عمل یکپارچه و منطقی گرد هم آیند و با هم فکری و هم اندیشی، زیرساخت های لازم را برای نوآوری و تغییر در سازمان فراهم کنند.
"