فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۴۱ تا ۱۶۰ مورد از کل ۳۱٬۹۵۳ مورد.
منبع:
مطالعات ملی سال ۲۶ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۱۰۱)
147 - 170
حوزههای تخصصی:
در عصر کنونی، دیپلماسی اقتصادی و رهیافت ژئواکونومیک از نقش و اهمیت ویژه ای در راستای اقتدار ملی و ارتقای جایگاه ایران در معادلات سیاسی اقتصادی منطقه ای و جهانی برخوردار است. دیپلماسی اقتصادی، توسعه اقتصادی و جهانی شدن، پیوندی عمیق و ناگسستنی با یکدیگر دارند. بر این اساس، سیاست خارجی ایران نیازمند اتخاذ رویکردی متناسب با رهیافت ژئواکونومیک و شرایط و تحولات جدید در عصر جهانی شدن روزافزون اقتصاد است. منابع و ذخایر انرژی به عنوان مهم ترین ظرفیت های ژئواکونومیک ایران، امروزه و در عصر جهانی شدن اقتصاد، از اهمیت ویژه ای برخوردارند. مسئله اصلی تحقیق این است که بهره گیری از موقعیت ژئواکونومیک ایران بر محور ژئوانرژیک تا پایان نیمه اول قرن بیست و یکم، مستلزم چه تغییر رویکردی است؟ بر این اساس، فرضیه تحقیق عبارت است از اینکه بهره گیری از موقعیت ژئواکونومیک ایران بر محور ژئوانرژیک تا پایان نیمه اول قرن بیست ویکم، مستلزم تغییر رویکرد و گذار از دیپلماسی سنتی به دیپلماسی اقتصادی است. روش تحقیق براساس هدف، از نوع کاربردی و براساس ماهیت، از نوع توصیفی و تحلیلی است. تعداد 34 پرسشنامه از طریق اساتید و کارشناسان مرتبط با موضوع تکمیل، و با استفاده از نرم افزار Spss و آزمون T-Test و رگرسیون چندمتغیره مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج و یافته های استنباطی تحقیق، با توجه به موقعیت و ظرفیت های کم نظیر ژئوانرژیک ایران از یک سو و روند انتقال از سوخت های فسیلی به منابع انرژی تجدیدپذیر ازسوی دیگر، تا پایان نیمه اول قرن بیست و یکم، بیانگر ضرورت تغییر رویکرد از دیپلماسی سنتی به دیپلماسی اقتصادی است.
مطالعه مقایسه ای آرای معطوف به سیاست خارجی توسعه گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات بین المللی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۴ شماره ۴ (پیاپی ۸۴)
243 - 271
حوزههای تخصصی:
چالشی اساسی در سیاست خارجی، تبدیل دیپلماسی به ابزاری برای تحقق اهداف توسعه اقتصادی است. لذا این مسئله مطرح می شود که چه رابطه ای میان الگوهای توسعه اقتصادی و جهت گیری سیاست خارجی به عنوان سیاست خارجی توسعه گرا است و آیا مجموعه ای از راهبردهای ثابت برای این نوع سیاست خارجی وجود دارد یا این راهبردها بسته به شرایط و ویژگی های هر کشور متفاوتند. بر این اساس سوال اصلی پژوهش این است که در چارچوب آراء معطوف به سیاست خارجی توسعه گرا، کدام معیارهای راهبردی مشترک قابل شناسایی است؟ فرضیه این است که در چارچوب نظریه های مربوط به سیاست خارجی توسعه گرا، دو معیار راهبردی «هماهنگی نهادی» و «تعامل دولت با بخش خصوصی» به فصل مشترک آراء مزبور تبدیل شده و در کنار آن ها «دیپلماسی اقتصادی فعال و بسیج منابع»، «وجود نهاد هدایتگر و تمرکز بر ساختارهای متمرکز تصمیم گیری» و «شناخت دقیق از خود و تعریف منافع ملی» دارای بیشترین تکرار هستند و به این دلیل از اهمیت بالایی برخوردارند. در این تحقیق، با استفاده از روش کیفی-تفسیری و تکنیک تحلیل محتوی کمی، به توصیف و تفسیر شاخص های کلیدی الگوها و راهبردهای سیاست خارجی پرداخته شده است که منجر به توسعه اقتصادی می شوند. هدف این پژوهش شناسایی و تحلیل راهبردهای مشترک و منحصر به فرد در سیاست خارجی توسعه گرا و ارزیابی آن ها است که می توانند بر توسعه اقتصادی یک کشور تأثیر بسزایی داشته یاشند. یافته های تحقیق نشان می دهند که در کنار راهبردهای مشترک، راهبردهایی مانند «حکمرانی مالی»، «دیپلماسی عمومی» و «انعطاف پذیری و تمرکززدایی» با تقویت خودکفایی، قدرت نرم و سازگاری با شرایط جهانی، مکمل راهبردهای مشترک اند و توسعه پایدار را تسریع می کنند.
Reza Shah and the National Assembly: A Re-examination of Despotism in the Structure of Laws from the Sixth to Twelfth Sessions(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Research Objective: The present study aims to examine how Reza Shah's despotism influenced the Iranian legislative system in the contemporary era. This is primarily done through an analysis of the National Assembly's performance during its sixth to twelfth sessions. The study also aims to explain the mechanisms used to strengthen authoritarianism by intervening in the legislative process. Research Methodology: This paper utilizes the theoretical framework of patrimonialism and employs a documentary method with descriptive analysis. Historical sources, official documents, and legislative texts form the basis for data collection and analysis.Findings: The research findings indicate that Reza Shah successfully manipulated the legislative environment to consolidate his personal power. He achieved this by undermining the Assembly's independence, interfering in the composition of its representatives, eliminating political opponents, and leveraging authoritarian legitimacy. These interventions not only impacted the selection process of representatives but also significantly influenced the content of the laws passed. Conclusion: The study concludes that Reza Shah's despotism, by dominating the legislative body, played a crucial role in weakening political institutions and reducing the transparency of the legislative process in Iran. By offering a clear depiction of the interplay between authoritarianism and legislation, this study contributes to a more profound understanding of institution- building in contemporary Iranian history
تبیینی نو از نهاد سرمایه داری در خاورمیانه و شمال آفریقا: ظهور، تحول و تکامل آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات بین المللی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۴ شماره ۴ (پیاپی ۸۴)
77 - 94
حوزههای تخصصی:
خاستگاه نهاد سرمایه داری- به مثابه یک نظام ( اقتصاد و سیاسی)، شکل بندی،(اجتماعی و اقتصادی) نظم (اجتماعی اقتصادی بازارمحور) - در خاورمیانه و چگونگی تحول و تکامل آن، علیرغم اهمیت در نظام مسائل معاصرخاورمیانه تا حد خیلی زیادی در پژوهش ها( به ویژه داخل) مرتبط اقتصادسیاسی( در سطوح خرد و کلان) مغفول مانده است. این مقاله در تلاش است به سئوال مهم خاستگاه و منشاء ظهور سرمایه داری در خاورمیانه و چگونگی تحول و تکامل آن در بستر تاریخ، پاسخ دهد. سطح تحلیل پژوهش حاضر، جهانی و مبتنی بر نظریات نظام جهانی ( والرشتاین، جیوانی اریگی، نظریه توسعه ناموزون و مرکب تروتسکی/انیه واس و اغلو) و از نظر روشی از روش تاریخی- دگرگونی(مرحله گرا)، تبیینی و آماری و مقایسه ای بهره می برد. از حیث زمانی نیز به دوران پیشا استعمار تا به امروز محدود می باشد. یافته های پژوهش در نگاه اول، چشم اندازی « مرحله ای- غیر خطی» و «تعاملی» از ظهور و بسط سرمایه داری در خاورمیانه نشان می دهد که هر مرحله از تحول، خاورمیانه صورتبندی خاصی از سرمایه داری در تطور تاریخ تجربه کرده است. این پژوهش ضمن پوشش برخی نقاط کور مفهومی و تجربی، در کلیت تا حدی فروض مهم اروپا محوری ( تاریخی، هنجاری، پیش آگاهی و مرحله گرا) و انتزاعیات فضایی ناشی از آن- یعنی رد عاملیت علی جهان غیر اروپایی/ سرپوش گذاشتن برخشونت سرمایه داری اروپایی- در مراحل مختلف تحول و تکامل و بسط سرمایه داری در خاورمیانه به چالش می کشد.
The role and position of Iranism in political development(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
National identity as a country's definition of its position in different, plural and sometimes contradictory approaches, one of the main axes of attention in this research is the answer to the question of how Iran's political development has been defined, retrieved, pursued and ultimately led to what specific results in the form of one of the cultural dimensions of Iran's national identity, namely "Iranianity". Based on the definition provided by the variables of this research - Iranian culture and identity and political development - some of the teachings of Iran's political culture have been in shaping the political developments of Iranian society in different periods in a negative and positive way, and in order to maximize the constructive capacity of Iranian identity in the path of the country's political development, there is a need to create a transformation in this area. The three axes in question were; In the first axis, we express the main concepts we are considering and review the history. In the second axis, we explain the basic characteristics of Iranian identity and political development of Iran from the perspective of experts. In the third axis, referring to national identity and the lack of participation of the people in the Pahlavi government, the obstacles and capacities available in it for creating change in line with the political development of Iran at present are explained. The conclusion is that a positive view of national identity is in line with the strengthening and transformation of political development.
جستجوی راه حل پایدار در مناقشه اسرائیل و فلسطین از منظر جودیت باتلر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسی رویکرد انتقادی جودیت باتلر، فیلسوف پساساختارگرا، به مناقشه اسرائیل و فلسطین می پردازد و راه حل های جایگزینی را که او بر پایه مفاهیم اخلاقی و سیاسی ارائه می دهد، تحلیل می کند. باتلر با نقد رادیکال مفاهیم «دولت-ملت» و «صهیونیسم»، راه حل های مرسوم مانند «دو دولت» یا «یک دولت» را به دلیل تداوم بی عدالتی تاریخی، طرد فلسطینیان و اتکا به منطق انحصارگرایانه، ناکارآمد می داند. در مقابل، او مفاهیم «دیاسپورا» و «هم زیستی» را به عنوان چارچوبی جایگزین پیشنهاد می کند. دیاسپورا از نگاه باتلر، نه صرفاً وضعیتی جغرافیایی، بلکه یک موضع اخلاقی مبتنی بر تجربه مشترک تبعید و آوارگی یهودیان و فلسطینیان است که بر اهمیت زیستن در نسبت با «دیگری» تأکید دارد. هم زیستی نیز فراتر از همجواری فیزیکی، به معنای ایجاد فضایی سیاسی مشترک مبتنی بر برابری مطلق حقوق، احترام متقابل به تکثر فرهنگی و مسئولیت پذیری مشترک برای آینده است. باتلر با الهام از ادوارد سعید و هانا آرنت، بر ضرورت «ترجمه» فرهنگی و اخلاقی میان روایت های متضاد و گذار از ساختارهای دولت-ملت تأکید می ورزد،
Religion and Behavioral Patterns in Iran's Foreign Policy: A Comparative Study of the Pahlavi II Era and the Islamic Republic(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
This research presents a comparative analysis regarding the influence of religion as a key component of national identity on behavioral patterns in Iran's foreign policy across two distinct periods: that of Pahlavi II and the Islamic Republic. The significance of examining religion arises from its impact on national interest formulation within constructivist frameworks, where identity constructs play a pivotal role. The primary objective of this study is to elucidate how recognizing religion's position as an identity factor can enhance our understanding of behavioral patterns in Iran's foreign policy. Addressing the inquiry into religion's influence on these patterns during both eras, this paper posits that while religion was one of many influential factors in Pahlavi II's foreign policy landscape, it did not substantially integrate into national identity or affect foreign policy decisions at that time. Conversely, within the Islamic Republic framework, religion emerges as a fundamental ideology and an independent variable that shapes foreign policy behavior. The research findings ultimately reveal that during Pahlavi II’s era, national interests were defined through the lens of modern state identity, whereas Shia ideology became central to shaping foreign policy identity in the Islamic Republic. Consequently, religion has demonstrated a significant direct impact on behavioral patterns within this political context.
پویایی گفتمان های هنجاری و امنیتی در روابط اتحادیه اروپا و ایران (2018-1992)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست جهانی دوره ۱۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۵۱)
137 - 162
حوزههای تخصصی:
ایران و اتحادیه اروپا به عنوان دو بازیگر مهم بین المللی که دارای روابط بسیار طولانی بوده اند همواره در کانون توجه پژوهشگران روابط بین الملل و علوم سیاسی قرار داشته اند. در این مقاله باتوجه به قدرت هنجاری اروپا و اهمیت شناخت آن برای ایران، تأثیرات این رویکرد هنجاری که توسط یان منرز تئوریزه شده است مورد بررسی قرار گرفته است. این مقاله به دنبال پاسخ دادن به این سؤال کلیدی است که: دلایل انتخاب رویکرد هنجاری اتحادیه اروپا نسبت به ایران از سال 1992 تا 2018 چیست؟ برای پاسخ به این پرسش، فرضیه پژوهش حاضر این است که اتحادیه اروپا همیشه به عنوان یک قدرت هنجاری شناخته شده است و به همین علت نیز مرکز ثقل روابط خود با ایران را از آغاز شکل گیری این اتحادیه اروپا در سال 1992 تفکرات هنجاری اروپایی شکل داده است. اما این روند پس از سال 2008 و تا سال 2018 و خروج ترامپ از برجام به دلیل ایجاد معضلات بین المللی جدید مانند تروریسم، بحران مهاجرت و بحران اقتصادی اندک اندک به حالت امنیتی تغییر پیدا کرده است. برای بررسی این مسئله از چهارچوب نظری سازه انگاری استفاده شده است.
نقش اندیشکده بروکینگز در تدوین سیاست خارجی ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی ایران (مطالعه موردی 2020-2016)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست خارجی سال ۳۹بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۱۵۳)
91 - 124
حوزههای تخصصی:
اندیشکده بروکینگز در شکل دهی به سیاست خارجی دولت ایالات متحده و ایده پردازی در آن نقش مهمی ایفا می نماید. پژوهش حاضر با رویکرد توصیفی-تحلیلی گزارش های این اندیشکده در خصوص ایران را در سه دسته تفکیک شده موردبررسی محتوایی قرار می دهد؛ سپس با استفاده از رویکرد آماری، جایگاه و سهم ایران در فعالیت های این اندیشکده محاسبه می نماید. تحلیل گزارش های اندیشکده بروکینگز بیانگر این است که خطوط سیاستی اندیشکده بروکینگز در قبال ایران در سه حوزه امور بین الملل، دفاع و امنیت و خاورمیانه تأثیر به سزایی در شکل گیری سیاست خارجی دولت بایدن در خصوص ایران دارد. با تکیه بر داده های آماری حدود ۸۲ درصد از گزارش های این اندیشکده در خصوص ایران، متمرکز بر دو حوزه امور بین الملل و دفاع و امنیت است. درنهایت، با به کارگیری نظریه بازی ها و تحلیل راهبرد ارائه شده از سوی اندیشکده بروکینگز در خصوص مسئله تأمین امنیت دفاعی امریکا از طریق عراق، نشان داده می شود که ایالات متحده برای تأمین امنیت دفاعی خود در برابر گروه های مقاومت، به ابقای پایگاه های نظامی امریکا و افزایش امنیت این پایگاه ها در عراق نیازمند است و برای نیل به این هدف باید از نخست وزیر عراق حمایت نماید. ایران نیز برای تأمین امنیت دفاعی خود و کاهش خطر حمله امریکا به ایران، باید به حمایت از گروه های مقاومت بپردازد.
الهیات سیاسی به مثابه سازمان توجیه در اندیشه سیاسی روشنفکری دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و اهداف: این مقاله بجای فلسفه سیاسی از موضع نظری الهیات سیاسی به بررسی دستگاه الهیاتی برخی روشنفکران دینی در توجیه و بازسازی اندیشه سیاسی آنها می پردازد و تلاش داردبه عنوان یک نمونه جهانی و بین المللی، نشان دهد که سازمان الهیاتی آنان چگونه به اقتضای سکولاراندیشی در فکر سیاسی یا مخالفت با آن، صورت بندی می شود.روش ها: روش پژوهش در این مطالعه، روش کیفی اسنادی است. همچنین با استفاده از روش تحلیل گفتمان لاکلاو و موفه که تثبیت موقت معنا در نشانه ها را نتیجه ضدیت و خصومت و تحلیل گفتمان انتقادی ون دایک و فهم و استخراج دالّ فراخوان شده و دالّ طرد شده، گفتار الهیاتی این روشنفکران دینی را بررسی می کنیم.یافته ها: یافته های پژوهش نشان می دهد که نوع مواجهه با مسئله «معاد و آخرت» و نوع مفهوم سازی درباره رابطه «انسان و خدا»، سازمان الهیاتی برخی روشنفکران دینی را برای توجیه اندیشه سیاسی آنان پشتیبانی می کند؛ یعنی با سکولار شدن اندیشه، معاد و آخرت به متن فکردینی آمده و در سازمان معرفت دینی آنان برجسته می گردد و طرح دین بمثابه سازمان تنظیم کننده زندگی جمعی در دنیا به حاشیه می رود. همچنین با غیرسکولار شدن اندیشه، معاد و آخرت نحیف شده و به حاشیه می رود و پتانسیل دین در اداره دنیا برجسته می شود و به تعبیری، دینی که نتواند برای دنیای انسانها کاری کند به درد آخرت نیز نمی خورد. همچنین در اندیشه سکولار، رابطه انسان با خدا به شکل خاصی صورت بندی می شود. بر اساس انتظار بشر از دین، دامنه دین بعنوان حاکمیت تشریع الهی به اموری محدود می شود که از دسترس تجربه و عقل بشر مثل آخرت و معاد خارج باشد و چون تنظیم حیات دنیایی به تجربه و عقل بشر قابل تدبیر و تنظیم است، دین مرجعیتی در تعریف و تنظیم آن ندارد مرجعیت به انسان واگذار می شود. اما در اندیشه غیرسکولار،حاکمیت خداوند بر انسان عام است و مرجعیت امور در دنیا و آخرت، مستقیم و یا غیرمستقیم به خدا بازمی گردد.نتیجه گیری: روشنفکری دینی در تمایز با سایر مجموعه های فکری و معرفتی نه مانند سنّت گرایان به امر و زندگی مدرن و فرآورده های معرفتی و نهادی آن می تواند بی توجه باشد و نه مانند روشنفکران غیر دینی می تواند از خاستگاه دینی خود دست بکشد. بنابراین در یک روند دائمی در بیش از یک قرن گذشته تلاش کرده که تفسیری از دین ارائه دهد که با اندیشه مدرن سازگار باشد. اگر علم تجربی جدید بعنوان یکی از محصولات فکر و تجربه مدرن، مرجعیت عام پیدا کرده و نمی توان از آن صرفنظر کرد، باید قرائتی از دین ارائه نمود که با علم جدید سازگار باشد. و اگر توانایی و غنای یک اندیشه در دوره مدرن به خصلت عملی آن در انجام تغییرات اجتماعی است(ایدئولوژی) باید تلقّی از این دین داد که واجد این توانایی باشد و بمثابه ایدئولوژی معرفی شود. اگر ویژگی و امتیاز تجربه و فکر مدرن در زندگی جمعیِ مردم سالارانه است، طرحی از دین باید ارایه نمود که مردم سالارانه باشد. این فهرست را درباره حقوق بشر و مسئله زنان و آزادی بیان و نظایر آن می توان ادامه داد. روشنفکران دینی به دنبال مدرن کردن دین و جامعه دینی اند و در عین حال می خواهند که از دایره معرفت دینی و از موضع دینی خارج نشوند بنابراین دائماً با بازنگری در سازمان فکر دینی خود مثلا با برجسته سازی و به حاشیه بردن برخی مولّفه های دینی تلاش می کنند، تعارضات بین اندیشه دینی و امر مدرن را منتفی یا تقلیل دهند و دینی بودن و مدرن بودن را توأمان کنند. گاهی این مسیر به تغییر و بازنگری در عمیق ترین لایه های معرفت دینی یعنی دستگاه الهیاتی آنان منجر می شود و این تغییرات آنچنان ژرف است که فاصله اساسی با سایر اصحاب تفکر دینی پیدا می کنند و به زعم برخی از آنها از زمره دینداری خارج می شوند.
نقش راهبرد «انفعال سیاسی» در مهندسی افکار عمومیِ جمهوری اسلامی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دولت پژوهی ایران معاصر سال ۱۱ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
57 - 82
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر درصدد تبیین راهبرد «انفعال سیاسی» در مهندسی افکار عمومی جوامع از سوی مخالفان یک نظام سیاسی است. انفعال سیاسی در مقابل کنش و مشارکت سیاسی، به معنای عدم فعالیت یا واکنش مؤثر در برابر چالش ها و بحران هاست که می تواند به کاهش مشارکت اجتماعی و اعتماد عمومی منجر شود. از این رو، سوال پژوهش حاضر آن است که راهبرد انفعال سیاسی چگونه می تواند بر تغییر، مهندسی افکار عمومی یک جامعه موثر باشد؟. هدف این مقاله ارائه یک چارچوب تحلیلی برای درک بهتر انفعال سیاسی و تأثیرات آن بر جامعه است تا بتوان با اتخاذ تدابیری مؤثر، از این خطرات جلوگیری کرد. پژوهش حاضر از روش توصیفی-تحلیلی بهره می برد که در نهایت به شیوه اسنادی و کتابخانه ای به جمع آوری اطلاعات پرداخته است و از منظر تحلیلی به بررسی موضوع می پردازد. در واقع یافته های پژوهش حاضر درصدد تبیین و ترسیم چگونگی استفاده از این راهبرد و سپس ارائه راهبرد مقابله ای «کنش سیاسی» در سه سطوح حاکمیت، نخبگان و مردم است. پیامدهای انفعال سیاسی در عرصه حاکمیتی منجر به کاهش مشروعیت و افزایش نارضایتی اجتماعی؛ در عرصه نخبگان منجر به کاهش مقبولیت و اعتبار آنان و در سطوح مردمی منجر به افزایش ناامیدی، بی اعتمادی و یأس عمومی که نتیجه آن «واگرایی» در جامعه می شود. در بخش پایانی مقاله، راهکارهای مقابله با انفعال سیاسی برای حاکمیت، نخبگان و مردم ارائه می گردد. این راهکارها شامل تقویت ارتباطات میان دولت و مردم، آگاهی بخشی نخبگان درباره خطرات انفعال، و تشویق مردم به مشارکت فعال در فرآیندهای سیاسی و در نهایت رسیدن به نتیجه «همگرایی» است.
نقش سیاست آفرینان در فرایند سیاستگذاری؛ بررسی تقابل عوامل فردی و ساختاری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۵۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
51 - 23
حوزههای تخصصی:
«سیاست آفرینی» یکی از مفاهیمی است که توسط پژوهشگران مختلف برای توصیف نقش و اثرگذاری برخی افراد در فرایند سیاستگذاری استفاده می شود. سیاست آفرینان افرادی هستند که «زمان، انرژی، شهرت و گاهی اوقات پول» را برای توسعه راه حل ترجیحی خود برای یک مسئله سیاستی در فرایند سیاستگذاری اختصاص می دهند. در پاره ای اوقات، سیاست آفرینان در تأثیرگذاری بر فرایند سیاستگذاری موفق اند یا با شکست روبه رو می شوند که دلایل این امر از منظرهای مختلف قابل بررسی است. پژوهش حاضر با تمرکز بر ادبیات این حوزه به بررسی نقش مؤلفه های فردی مانند راهبردها و ابزارهای مورد استفاده سیاست آفرینان در تأثیرگذاری بر فرایند سیاستگذاری می پردازد و عوامل ساختاری دخیل در تأثیرگذاری آنها را نیز از منظر نظریه های مختلف سیاست عمومی بررسی می کند. یافته های پژوهش نشان می دهد راهبردهای مورد استفاده سیاست آفرینان مانند استفاده از شواهد علمی به منظور متقاعدسازی، داستان سرایی، شبکه سازی، ایجاد ائتلاف های سیاستی/ تغییرات نهادی و دستکاری سیاسی نقش مهمی بر تأثیرگذاری آنها بر فرایند سیاستگذاری دارد. همچنین هر کدام از چارچوب های سیاستی بر بعد خاصی از این مفهوم تمرکز کرده و نقش سطوح ساختاری و زمینه های محیطی را در نقش آفرینی سیاست آفرینان، متفاوت ارزیابی می کنند. بیشتر پژوهش ها به طور چشمگیری بر قدرت سیاست آفرینان و در عین حال بر کم اهمیت جلوه دادن عوامل ساختاری در شکل دادن به اقدامات آنها تأکید می کنند. در نهایت باید گفت که از بین نظریان مختلف سیاست عمومی، سه چارچوب جریان چندگانه کینگدان، ائتلاف حامی و روایت های سیاستی، بیش از نظریات دیگر بر این حوزه متمرکز شده اند و عوامل متفاوتی را در این زمینه مؤثر می دانند.
رقابت اقتصادی چین و آمریکا: تهدیدها و فرصت ها بر اقتصاد آفریقای جنوبی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۵۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
187 - 153
حوزههای تخصصی:
تعاملات چین در قاره آفریقا طی 25 سال گذشته پیوسته افزایش یافته و در این میان، ایالات متحده با هدف رقابت اقتصادی، اقداماتی را در آفریقای جنوبی به منظور مقابله با نفوذ چین انجام داده است. این پژوهش به بررسی تأثیرات مثبت و منفی رقابت اقتصادی چین و آمریکا بر اقتصاد آفریقای جنوبی در بازه زمانی 2010 تا 2023 می پردازد. سؤال اصلی این است که این رقابت چه تأثیرات منفی یا مثبتی بر اقتصاد آفریقای جنوبی داشته است؟ برای پاسخ به این پرسش، از روش مقایسه ای موردمحور استفاده شده است. یافته ها نشان می دهد که چین و ایالات متحده به عنوان دو قدرت بزرگ اقتصادی، نقش بسزایی در شکل دهی روابط اقتصادی و تجاری آفریقای جنوبی ایفا کرده اند. چین با سرمایه گذاری های گسترده در حوزه هایی نظیر زیرساخت ها، معدن، انرژی و حمل ونقل، به یکی از بزرگ ترین سرمایه گذاران خارجی این کشور تبدیل شده است. در مقابل، ایالات متحده به عنوان یک بازیگر کلیدی اقتصادی، تلاش کرده است تا از طریق ابزارهای اقتصادی، تجاری و دیپلماتیک نفوذ خود را در این کشور حفظ و تقویت کند. نتایج نشان می دهد که عواملی مانند استخراج منابع طبیعی، گسترش منافع اقتصادی، بازسازی اقتصاد آفریقای جنوبی و تبدیل آن به هاب اقتصادی منطقه، پیوند ژئوپلیتیکی با آسیا از طریق طرح جاده ابریشم چین، و همکاری در راستای تثبیت امنیت جهانی، از جمله مهم ترین اثرات رقابت اقتصادی این دو کشور بر آفریقای جنوبی بوده اند.
توسعه نامتوازن و آینده تحولات سیاسی در عربستان سعودی (مطالعه تطبیقی ایران عصر پهلوی دوم و دولت ملک سلمان)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۵۵ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲
580 - 549
حوزههای تخصصی:
هدف از این مقاله بررسی وجوه اشتراک و افتراق تجربه توسعه شتابان در عربستان سعودی و ایرانِ پیش از انقلاب اسلامی است. خوانش هایی که دولت ملک سلمان و مدیریت توسعه محورِ محمد بن سلمان را با رویکردهای دولت دوم پهلوی در همان زمینه مقایسه می کند، در فضای نخبگیِ ایران و نیز عربستان رواج یافته و موجب طرح پرسش هایی جدی شده است. روی کار آمدن محمد بن سلمان نقطه عطفی در مسیر حرکت سیاست، اقتصاد و روندهای اجتماعی در آن کشور است. در یک نگاه مقایسه ای به تاریخ تحولاتِ ایران پیش از انقلاب اسلامی، حداقل در سطح کلان شاهد روندهای مشابهی هستیم؛ روندهایی که در نهایت به سقوط دولت پهلوی انجامید. پرسش اصلی مقاله بر مهم ترین وجوه اشتراک دو ساختار سیاسی از منظر نگاه به توسعه و شیوه اجرای آن متمرکز است: وجوه تشابه دو تجربه توسعه گرایی در عربستان امروز از یک سو و تجربه دوران پهلوی دوم در ایران از سوی دیگر چیست. برای پاسخ و تبیین میزان اشتراک دو ساختار مورد بررسی، دست به بررسی ابعاد مشترک اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آن دو زده و در یک رویکرد مقایسه ای میان دولت ملک سلمان به رهبری محمد بن سلمان با دوره پهلوی دوم در ایران به مشابهت های شایان توجهی در روندهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی رسیدیم که می توان آن را در «توسعه نامتوازن» خلاصه کرد. پرسش آینده پژوهانه متفرّع از این پژوهش آن است که خروجی توسعه نامتوازنی که در ایران از عوامل سقوط شاه قلمداد می شود، در عربستان به چه صورت بروز خواهد کرد.
نقش قهرمان ملی در استحکام هویت ملی (مطالعه موردی شهید قاسم سلیمانی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ملی سال ۲۶ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲ (پیاپی ۱۰۲)
27 - 45
حوزههای تخصصی:
هویت ملی از موضوعاتی است که دولت ها برای تحقق و تثبیت آن در جامعه اهتمام می ورزند. ازجمله مواردی که می تواند در استحکام بخشی به هویت ملی مؤثر واقع شود، قهرمانان ملی هستند. تاریخ کهنسال ایران، قهرمانان ملی بزرگ و نامداری را در دامان خود پرورش داده است. یکی از افرادی که در دهه اخیر به عنوان قهرمان ملی در جامعه ایران شناخته شده، شهید قاسم سلیمانی است. چرایی و چگونگی تکوین شخصیت سلیمانی به عنوان قهرمان ملی موضوع قابل درنگی است که بررسی ابعاد و زوایای آن پژوهش جامعی می طلبد. بر این اساس، سؤال اصلی مقاله این گونه مطرح می شود که عوامل مؤثر در تکوین شخصیت شهید سلیمانی، به عنوان قهرمان ملی، چه بوده و این عوامل چه نسبتی با برجسته سازی هویت ملی دارند؟ به نظر می رسد شخصیت شهید سلیمانی با اثرپذیری از رویه های مکتبی و مذهبی متناظر با رویکردهای منشی و کنشی قهرمانان ملی ایران که فردوسی در شاهنامه بدان ها پرداخته، نقش برجسته ای در همگرایی و تقویت هویت ملی به دنبال داشته است. نتایج پژوهش نشان می دهد که رفتارهای بینشی و کنشی شهید قاسم سلیمانی از قبیل اخلاص، وطن دوستی، خاکساری و مردم داری، مبارزه با دشمنان ایران، مردانگی و آزادگی، در کنار ویژگی های فیزیکی و رفتارهای غیرکلامی، در معرفی وی به عنوان الگوی تجربه شده از قهرمان ملی مؤثر بوده است. روش پژوهش توصیفی تحلیلی و گردآوری اطلاعات با اتکا به منابع کتابخانه ای است.
Ontological Insecurity and the Decline of the UK Empire: A Study of National Identity under the New Labour Government (1997-2007)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
World Sociopolitical Studies, Volume ۹, Issue ۱ , Winter ۲۰۲۵
153 - 191
حوزههای تخصصی:
This article investigates whether the United Kingdom experienced a significant identity crisis, both geographically and historically, during the New Labour government (1997-2007); it argues that the United Kingdom, which was traditionally regarded as a dominant global superpower, can no longer sustain such a role in the complex and evolving dynamics of the modern world. In this regard, the key question raised is “To what extent were New Labour's policies under Tony Blair shaped by social factors such as trauma, anxiety, and status?” Using a mixed methodology, the article hypothesizes that the UK government struggled to assert material power, while addressing societal anxieties linked to its waning status as a middle power in the international society. The historical analysis traces the roots of the UK's self-perception, connecting this behaviour to a state of ontological insecurity—a national identity crisis in contemporary times to act as a great power in international society. The article concludes that this sense of ontological insecurity under the New Labour government (1997-2007) originates from the loss of Britain's prodigious power status to the United States after World War II, along with the gradual erosion of British influence over former dominions, colonies, and other territories.
نقش عواطف در تداوم تنش ها و منازعات خاورمیانه (2024-2011)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مبسوطمقدمه و اهداف: در سال های پس از بهار عربی، منطقه خاورمیانه شاهد تحولات عمیق و پیچیده ای بوده است که بر الگوهای همگرایی و واگرایی میان کشورهای این منطقه نیز تأثیر گذاشته است. با این حال، یکی از جنبه های کمتر مورد توجه در تحلیل های سیاسی، نقش عواطف در این تحولات می باشد. در همین راستا سوال اصلی پژوهش این است که عواطف چه تاثیری بر تداوم تنش ها و منازعات در خاورمیانه طی سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۴ داشته اند؟ در پاسخ به سوال فوق، این فرضیه مطرح می شود که عواطف قومی، مذهبی و ناسیونالیستی در خاورمیانه پس از بهار عربی با افزایش درگیری های داخلی، تقویت احساسات ضد خارجی و نارضایتی عمومی موجب شده اند که کشورهای منطقه به جای تمرکز بر همکاری های جمعی، بر حفظ هویت های خود و رقابت های منطقه ای متمرکز شوند و در نتیجه بطور قابل توجهی جهت گیری ها و روابط کشورهای منطقه را به سمت تداوم تنش ها و واگرایی سوق داده اند. هدف تحقیق حاضر بررسی تأثیر عواطف بر تداوم تنش ها و منازعات کشورهای خاورمیانه در بازه زمانی ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۴ می باشد . روش شناسی: این پژوهش با بهره گیری از روش تحلیل کمی و رویکرد توضیحی-تبیینی، به بررسی نقش عواطف قومی، مذهبی و ناسیونالیستی در تداوم تنش ها و منازعات خاورمیانه طی سال های ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۴ می پردازد. داده های پژوهش از منابع کتابخانه ای گردآوری شده و با استفاده از ابزارهای کمی، همبستگی میان متغیرها تحلیل می شود. یافته ها: پس از وقوع بهار عربی، کشورهای خاورمیانه با چالش های متعددی مواجه شدند که موجب تشدید عواطف ملی گرایانه، مذهبی و قومی در این منطقه شده است. بر اساس چارچوب نظری واقع گرایی عاطفی، ترس از تضعیف هویت ملی و مذهبی، دولت ها و گروه های مختلف را به سمت تقویت مرزها و هویت های قومی و مذهبی سوق داده و در نتیجه، به جای همکاری به درگیری های بیشتر دامن زده است. این عواطف، به ویژه در کشورهایی که از مداخلات خارجی رنج برده اند، موجب افزایش بی اعتمادی به قدرت های خارجی و حتی کشورهای همسایه شده است. در نتیجه، دولت های این کشورها به جای تلاش برای ایجاد همکاری های منطقه ای، به سیاست های انزواگرایانه و تقویت هویت های ملی خود روی آورده اند. نکته مهم دیگر در تبیین فرضیه، نقش عواطف جمعی در منازعات خاورمیانه بر اساس هویت های مذهبی و قومی است. رقابت های منطقه ای میان کشورهای خاورمیانه به شکل گیری بلوک های مذهبی منجر شده که هر کدام سعی در جذب حمایت های منطقه ای و بین المللی داشته اند. در اینجا، واقع گرایی عاطفی توضیح می دهد که چگونه عواطف مذهبی و قومی می توانند به عنوان ابزارهای سیاسی مورد استفاده قرار گیرند و به جای همکاری، به تشدید رقابت ها و درگیری ها منجر شوند. از سوی دیگر، واقع گرایی عاطفی نشان می دهد که چگونه ترس از بی ثباتی داخلی و تهدیدات خارجی، دولت های منطقه را وادار به اتخاذ سیاست های محافظه کارانه و انزواگرایانه کرده است. نتیجه گیری: در پژوهش حاضر تلاش شد تا به بررسی تاثیر عواطف در تداوم تنش ها و منازعات در خاورمیانه طی سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۴ بر اساس چارچوب نظری واقع گرایی عاطفی پرداخته شود. در خاورمیانه پس از بهار عربی عواطف منجر به تشدید منازعات شده است و در این شرایط، عواطف و هویت های جمعی نه تنها به عنوان عوامل اصلی در شکل دهی به سیاست های داخلی و خارجی عمل کرده اند، بلکه به عنوان موانعی جدی بر سر راه همکاری های منطقه ای نیز ظاهر شده اند. این عواطف، به ویژه در شرایط بحرانی و بی ثباتی، موجب تقویت هویت های قومی و مذهبی شده و دولت ها را به سمت سیاست های محافظه کارانه و رقابتی سوق داده است که در نهایت منجر به تشدید درگیری های داخلی و بین المللی در خاورمیانه شده است
سنجش اثربخشی مداخلات ایمن سازی روان شناختی برافزایش تاب آوری مخاطب ایرانی در برابر پویش های رسانه ای: یک کارآزمایی تصادفی سازی شده کنترل شده
منبع:
شناخت پژوهی مطالعات سیاسی سال دوم تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲ (پیاپی ۵)
111 - 141
حوزههای تخصصی:
با توجه به تبلیغات سیاسی شبکه های معاند در رسانه های اجتماعی فارسی زبان، بررسی این موضوع که محتوای این شبکه ها چطور با برانگیختن هیجانات، شکاف های سیاسی را در جامعه تشدید می کند و همچنین بررسی روش های افزایش تاب آوری در برابر اطلاعات گمراه کننده، در قالب یک کارآزمایی تصادفی سازی شده کنترل شده حائز اهمیت است. در این مطالعه برای پیاده سازی آزمایش، چهار گروه به صورت تصادفی طی دو مرحله مداخله و آزمایش، در معرض چهار دسته محتوای رسانه ای تصویری- ویدئویی قرار گرفتند. در مرحله مداخله، گروه اول (کنترل) و دوم، صرفاً شاهد تصاویری با محتوای خنثی بودند. گروه سوم شش تصویر با محتوای سواد رسانه ای و گروه چهارم ویدئویی با موضوع سواد رسانه ای دریافت کردند. در مرحله آزمایش، همه گروه ها تصاویری یکسان مشاهده کرده و واکنش هیجانی و رفتاری مخاطب در هر مورد ثبت شد. در این پژوهش دو سازوکار قرار دادن شرکت کنندگان در معرض مداخلات سواد رسانه ای در دسترس و کم هزینه و آگاهی مخاطب از منبع پیام، بر افزایش تاب آوری مورد بررسی قرار گرفت. یافته ها نشان می دهد آگاه سازی مخاطب از منبع پیام تا جایی که محتوای آن مستقیماً به سوگیری های شخصی مربوط نباشد، در کاهش واکنش هیجانی و واکنش رفتاری (لایک کردن و اشتراک گذاری)، تأثیر معناداری دارد. از طرفی سوگیری ها، قوی تر از مداخلات دیگر، باعث افزایش هیجان مثبت و واکنش رفتاری می شوند. در پیام های خنثی، فرد بیشتر از مسیر مرکزی به تحلیل و اقدام می پردازد؛ اما در محتوای هم خوان با سوگیری های شخصی، رفتار مخاطب از طریق مسیر محیطی/ اکتشافی که نیازمند منابع شناختی کمتری است کنترل می شود.
تحلیل امکان ساخت راهبردی نظم نوین منطقه غرب آسیا بر مبنای نظریه سازه انگاری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دانش سیاسی سال ۲۱ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۴۱)
297 - 330
حوزههای تخصصی:
بروز نشانه های تغییر در هندسه امنیتی منطقه غرب آسیا مبتنی بر تحولات سال های اخیر، بیانگر آغاز شکل گیری نظم نوین منطقه و البته ضرورت شکل دهی مطلوب به آن است. مسئله اساسی این است که چگونگی شکل دهی به نظم نوین و مطلوب منطقه به صورت منسجم و هدفمند واکاوی نشده است. یکی از دیدگاه های مطالعه این موضوع می تواند نظریه سازه انگاری باشد که به دلیل رویکرد تعاملی آن، بنیان مناسبی برای این مسیر است. براین اساس سؤال اصلی عبارت است از: زمینه های نظم نوین منطقه غرب آسیا بر مبنای نظریه سازه انگاری چیست؟ دراین راستا با بهره گیری از روش فراتحلیل و نرم افزار MAXQDA2020 و مراجعه به 52 مقاله عملی و پژوهشی منتشرشده، نظرهای صاحب نظران ایرانی در این رابطه تجزیه و تحلیل گردید و مطابق یافته های پژوهش 66 مؤلفه در حوزه هنجارها، گفتمان ها و ایده ها شناسایی و مشخص شد که اشتراکات فراوان و پررنگی همچون «ارزش های مشترک اسلامی»، «استقلال منطقه ای»، «حفظ یکپارچگی کشورها»، «رشد و توسعه»، «صلح و ثبات»، «مبارزه با جرایم سازمان یافته»، «مقابله با اسلام هراسی»، «مقابله با سبک زندگی غربی» و... میان کشورهای منطقه وجود دارد که در قالب ایده هایی نظیر «سازمان همکاری های اسلامی» قابلیت تحقق دارند. در پایان نیز تلاش شد که اقدامات بایسته و اولویت کاری لازم ارائه گردد.
طراحی و تدوین الگوی یکپارچه موانع مشارکت سیاسی زنان در ایران با رویکرد فراترکیب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش تلاش می کند موانع مشارکت سیاسی در ایران را با رویکرد فراترکیب شناسایی، دسته بندی و برای رفع آنها پیشنهاداتی ارائه نماید. روش پژوهش از نوع فراترکیب کیفی است که دربازه زمانی 1401-1383 به روش تعمدی غیر احتمالی با حجم نمونه 23 سند تحقیقی انجام شده است. این اسناد برحسب اعتبار و روایی تحقیق، کیفیت پژوهش، معیار علمی- پژوهشی بودن و ارتباط با موانع مشارکت سیاسی زنان انتخاب شدند. یافته های تحقیق نشان می دهد موانع اصلی مشارکت سیاسی زنان در ایران به شش دسته موانع اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، روانی و جمعیتی تقسیم می شوند که موانع اجتماعی شامل فضای مردانه جامعه، تبعیض اجتماعی و جنسیتی شدن مشاغل؛ موانع فرهنگی مانند سنت و هنجار های فرهنگی، نظام آموزشی، الگوهای طایفه ای- مردسالاری؛ موانع سیاسی شامل انسداد سیاسی، باورهای سیاسی، سلطه سیاسی مردان، فرهنگ سیاسی پایین؛ موانع اقتصادی دربرگیرنده نابرابری اقتصادی، آنومی اقتصادی، وابستگی مالی و موانع روانی هم شامل خودباوری پایین، باورهای روانی، احساس آنومی روانی و جمعیتی شامل اقلیمی، مکانی، خانوادگی، فیزیولوژیکی است. مشارکت سیاسی زنان به عنوان بخش اعظمی از جمعیت کشورها موجب بهبود اوضاع تصمیم گیری، درک بهتر از زندگی سیاسی- اجتماعی، ایجاد ارزش ها و نگرش های جدید سیاسی، کاهش نابرابری های سیاسی و اجتماعی و در نهایت توسعه سیاسی و اجتماعی جامعه می شود.