فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۸۲۱ تا ۸۴۰ مورد از کل ۵۱٬۲۰۵ مورد.
منبع:
فنون ادبی سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۴۴)
85 - 104
حوزه های تخصصی:
آثار ادبی از تخیل نویسندگان با ملیت های گوناگون برگرفته است؛ بنابراین این آثار با یکدیگر پیوندهایی دارد که زمینه مناسبی برای بررسی، تحلیل، تطبیق و مقایسه آثار برای شناسایی مشابهات و مقارنات شناسه های فرهنگ های مختلف، فراهم می آورد. بررسی تطبیقی قصه ها بر اساس اندیشه نظریه پردازان ساختارگرا مانند اشتراوس و پراپ، نشان می دهد قصه ها از سه پاره «صحنه آغازین»، «بحران» و «فرجام» شکل یافته اند و شباهت های فراوان در خویش کاری (کارکرد) قهرمانان وجود دارد. پژوهش حاضر با هدف بررسی تطبیقی دو داستان «سیاوش» و «هیپولیت» براساس روش ریخت شناسی ولادیمیر پراپ انجام گرفته است. پژوهش از نوع توصیفی و تحلیلی برمبنای یافته های کتابخانه ای است. یافته ها نشان می دهد این دو داستان در خویش کاری (کارکرد) شخصیت های داستان، مشابهت های فراوانی دارند که بیانگر مشترکات در شناسه های فرهنگی و فرهنگ عامه آریایی و یونانی است.
تحلیل تطبیقی صورت و مضمون میان فیلم «خانه دوست کجاست؟» و شعر «نشانی» سهراب سپهری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۹
149 - 185
حوزه های تخصصی:
امروزه ادبیات تطبیقی، تنها به بحث میان آثار ادبی از زبان های مختلف با ژانر یکسان، نمی پردازد؛ بلکه به تطبیق رشته های مختلف هنری و مشخص کردن تأثیر و تأثرهای آنان بر یکدیگر، نیز می پردازد. یکی از حوزه های مهم و جذاب مطالعات «بینارشته ای»، حوزه تطبیق آثار سینمایی متأثر از شعر شاعران مختلف است. چنین خلقی، در تاریخ سینمای ایران، آنچنان مورد توجه قرار نگرفته است و تعداد معدودی از سینماگران خوش ذوق و صاحب سبک، به این روش، پرداخته اند. یکی از این سینماگران، مرحوم «عباس کیارستمی» است. او در دهه شصت، با اقتباس از شعر «نشانی» سهراب، فیلمی با عنوان «خانه دوست کجاست؟» ساخت. در این پژوهش، با مداقه در عناصر شعر و سینما و کارکرد لوازم آنان، به بررسی شعر سهراب و سینمای کیارستمی (چه از نظر سبکی چه جهان بینی) پرداخته شده و سپس تطبیق این دو اثر از نظرگاه «فضاسازی»، «قالب»، «راوی» و «مضمون» اساس کار قرار گرفته است و نتایجی به دست آمد که اقتباس آزاد و آگاهانه کیارستمی از شعر سپهری را آشکار می سازد.
جدال های مذهبی کاتبان در دست نویس های معتبر شاهنامه و متون منظوم پهلوانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای نوین ادبی زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۲۳
105 - 130
حوزه های تخصصی:
یکی از مشکلات بزرگ و بحث برانگیز در حوزه تصحیح انتقادی متون، بررسی گونه های مختلف دستکاری های کاتبان در دست نویس ها است؛ زیرا اغلب کاتبان حوزه زبان فارسی، رعایت امانت نمی کردند و ضبط درست دست نویس ها را به دلایل گوناگونی تغییر می دادند. جدال های مذهبی کاتبان به منظور اثبات حقّانیت مذهب خویش و در ردّ مذاهب و فرقه های مخالف، یکی از مهم ترین تصرّفات عمدی آن ها به شمار می رفت و این امر بیشتر در جاهایی از متن روی می داد که شاعر یا نویسنده به بیان عقاید دینی خود می پرداخت. تاکنون درباره دستبردها و جدال های مذهبی کاتبان در دست نویس های شاهنامه، تحقیقات اندکی شده و متاسّفانه درباره متون پهلوانی پس از آن هیچ پژوهش مستقلی صورت نپذیرفته است. توجّه به این نکته سبب شد که در این مقاله، جدال های مذهبی کاتبان را که در دست نویس های معتبر و شناخته شده شاهنامه و منظومه های پهلوانی پس از آن روی داده بررسی کنیم و نمونه های مختلفی از دستکاری های آن ها را در این دسته متون نشان دهیم.
تحلیل تطبیقی سیمانگاری زنانه در رمانهای بلندی های بادگیر و سووشون بر اساس نظریه الاین شوالتر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲
499 - 520
حوزه های تخصصی:
مقاله پیش رو بر اساس الگوی فرهنگی نقد ادبی زن محور آنگلو-امریکایی الاین شوالتر بنا نهاده شده است. این الگو به نویسندگان زنی می پردازد که خود خالق آثار و انواع ادبی زنانه هستند. این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی درون مایه های اجتماعی و فرهنگی در دو رمان برجسته ادب ایران و انگلیس، سوشون و بلندی های بادگیر را به صورت تطبیقی واکاوی کرده است. یافته های تحقیق حاکی است که علی رغم فاصله مکانی، زمانی و فرهنگی، درون مایه های مشترک عشق ورزی، ازدواج و جدال عاطفی، آموزش و تلاش برای کسب هویت زنانه و جایگاه اجتماعی در هر دو اثر برجسته است. دو نویسنده، کنش های تقریباً مشابهی از خود بروز داده اند. قهرمان های اصلی زن در هر دو رمان به گونه ای شخصیت پردازی شده اند که انتظارات جامعه را برآورده سازند. نویسندگان نیز در مخالفت با زنان داستان و البته به نوعی با خودشان محافظه کارانه قلم زده اند. در رمآنهای هر دو نویسنده، رگه هایی از دغدغه ها و اضطراب هایی وجود دارد که ناشی از موقعیّت فردی آنها در تعامل با مردم و محسوب شدنشان به عنوان جنس دوم است. آنچه اضطراب مشترک زنان جهان است.
تحلیل شناختی استعاره های مفهومی در متن زن محور رمان قطار زیر زمینی اثر کلسون وایتهد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲
539 - 562
حوزه های تخصصی:
رویکردهایِ شناختی در ادبیات که شامل توسعه روش هایی برای توصیف و دریافت متون است، در چند سال اخیر افزایش داشته است. جرج لیکاف و مارک جانسون، در اثری تحت عنوان استعاره هایی که با آن ها زندگی می کنیم به مدد تئوری «استعاره مفهومی» بیان می کنند که استعاره وسیله ای برای درک یک مفهوم انتزاعی بر اساس مفهوم عینی دیگر است. جستار حاضر می کوشد تا به این سوالات پاسخ دهد که چگونه کاربرد استعاره مفهومی در رمان قطار زیرزمینی اثر کلسون وایتهد در بیان گویاتر پدیده های انتزاعی وصف ناپذیری مانند زجر بردگی، نژاد پرستی، و ظلم مضاعف بر زنان سیاه پوست نقش داشته است؟ و آیا میتوان در این اثر، کلان استعاره هایی را در حوزه مفهومی آزادی و زجر اسارت جست که به سایر زیر استعاره متن رمان انسجام بخشد؟ از دیدگاه نقد فمینیستی میتوان گفت که در این اثر، قهرمان زن داستان، کورا، مفاهیم انتزاعی مختلفی در هر مرحله از سفر خود با قطار همانند رنج جدایی از مادر، رنج تجاوز،رنج شلاق خوردن، رنج کار بدون مزد و رنج عقیم شدن اجباری را تجربه کرده است. نویسنده با استفاده از عنوان استعاره ای قطار زیرزمینی کورا را به سوی آزادی می فرستد که دست نیافتنی است. در این مطالعه، روش تحلیل مفهومی استفاده شده است.
تحلیل مقایسه ای زبان جنسیت در شهرآشوب های مهستی گنجوی و امیرخسرو دهلوی بر اساس نظریه موریس گرامون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب غنایی سال ۲۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۱
27 - 42
حوزه های تخصصی:
شهرآشوب یکی از گونه های ادب غنایی است که در فرهنگ و ادب ایرانی، ماهیتی مردانه دارد؛ زیرا نیازمند مراودات انسانی-اجتماعی آزادانه ای است که عرف اجتماعی آن را برای زنان نمی پسندیده است. ورود مهستی گنجوی در این عرصه و ابداع شهرآشوب های صنفی در قالب رباعی، واکنش های انتقادی متفاوتی با خود به همراه داشت که در یک مورد یعنی مردانه بودن زبان شهرآشوب های مهستی به اشتراک می رسند. مساله اصلی تحقیق حاضر، ثبوت وجود زبان جنسیتی زنانه در شهرآشوب های مهستی گنجوی بوده است. برای اثبات این مسأله، از نظریه القاگری واکه های موریس گرامون در مقایسه انواع واکه های تکرارشونده و نوع القاگری آن در شهر آشوب های امیرخسرو دهلوی و مهستی گنجوی استفاده شد. در این پژوهش که به روش تحقیق ترکیبی (توصیفی-تحلیلی-آماری و قیاسی) انجام یافت، متغیّر جنسیت، مبتنی بر دیدگاه عرفی و کلیشه های فرهنگی در موضوعیت نقش های مردانه و زنانه سنجیده شد و این نتایج به دست آمد: نوع القاگری واکه ها در همه گروه های واکه ای (تیره، روشن، درخشان)، در شهرآشوب های مهستی و امیرخسرو دهلوی، به گونه ای معنادار از هم تمایز داشته و بعضا در جهت مخالف یکدیگر قرار دارد. بنابراین می توان ادعا نمود که زبان شعری شهرآشوب های مهستی، برخلاف تصور عمومی، درصد بالایی از زنانگی را داراست.
از هوم تا باده: مضمون های مشترک در توصیف هوم زرتشتی و شراب در اشعار غنایی سبک خراسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب غنایی سال ۲۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۱
43 - 58
حوزه های تخصصی:
یکی از مضمون های رایج در شعر فارسی وصف شراب است که با نام های گوناگونی چون می، باده، نبیذ، سیکی و صهبا در ادب فارسی به چشم می خورد؛ دامنه توصیف باده از وصف رنگ و طعم و بو گرفته تا برشمردن صفات و کارکردهایی چون درمان بخشی، اندوه زدایی و زندگی جاوید بخشی گسترده است. از سوی دیگر در اوستا و دیگر متون زرتشتی با همین الگو در ستایش «هوم»- در سه حالت ایزد، گیاه و آشامه- مواجهیم. در این مقاله پس از برشمردن مضمون های وصفی مشترک هوم در متون زرتشتی و شراب در شعر غنایی سبک خراسانی، تلاش شده است به این پرسش پاسخ داده شود که فرضیه انتقال سنت وصف هوم به شعر فارسی چه اندازه قابل دفاع است. مضمون های مشترک دو حوزه متنی مذکور عبارتند از: بخشنده حیات جاوید، درمان بخش، اندوه زدا، شجاع آور، روشن و درخشان، خوب و نیز توصیف رنگ. این پژوهش از نوع کیفی است و به روش تحلیل محتوا انجام گرفته است.
مطالعه تطبیقی ادبیات و شعر از دیدگاه منطق فازی در مقایسه با منطق دو ارزشی ارسطویی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی دوره ۱۷ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۶۶
59 - 78
حوزه های تخصصی:
منطق فازی به نوعی از روزگاران کهن وجود داشته است اما بررسی روشمند آن به سال 1965 بر می گردد، زمانی که پرفسور لطفی زاده مقاله «مجموعه های فازی» را ارائه نمود. منطق فازی در تقابل با منطق ارسطویی، پدیده های جهان را به دوگانه های متضاد تقسیم نمی کند بلکه هر چیزی را به صورت حوزه ای بر روی یک طیف می بیند که از کمترین درجه آغاز و به بیشترین درجه ختم می شود. هر عضو می تواند همزمان به چند مجموعه تعلق داشته باشد و حاصل جمع عضویت ها لزوماً برابر صد نیست. در رابطه با منطق فازی و ادبیات و بویژه شعر در ایران کار چندانی صورت نگرفته است و اگرچه این مقاله نخستین گام نیست، اما می کوشد تا بخش کوچکی از خلأ موجود را پر نماید. پرسشهای اصلی این نوشتار عبارتند از اینکه: آیا ادبیات پدیده ای فازی است؟ آیا شعر را می توان با منطق فازی بررسی نمود؟ اجزاء تشکیل دهنده یک اثر ادبی مفروض، چگونه به آن هویتی فازی می دهند؟ آیا ایهام، ابهام و استعاره، خود پدیده هایی فازی هستند؟ چگونه؟ آیا می توان مرزی میان شعر، نظم، نثر و محاورات روزمره قائل شد؟ مقاله حاضر به صورت گذرا منطق فازی را بررسی می نماید و سپس پیامدهای تفکر و منطق فازی را در حوزه شعر و ادبیات با تکیه بر ایهام و استعاره به بررسی می نشیند.
تصویر المرأه العربیه المهاجره في روایه "بروکلین هایتس" لمیرال الطحاوي(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات الادب المعاصر سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۵۸
66 - 88
حوزه های تخصصی:
"میرال الطحاوی"، کاتبه مصریه معاصره تجتهد أن تُصوّر آلام المرأه وآمالها فی المجتمع المصری بکتابه الروایات التی غلبت علیها النزعه النسویه. تلعب المرأه دوراً هاماً فی روایات هذه الکاتبه حیث یمکن أن تعتبر آثار الطحاوی صدیً لصوت النساء فی الأدب النسوی المصری. روایه "بروکلین هایتس"، إحدی روایات هذه الکاتبه المصریه الشهیره التی تمکنّت فی تحقیق أهدافها فی التعبیر عن آلام النساء ومعاناتهن. اغتراب المرأه العربیه المهاجره ووحدتها من أبرز موضوعات هذه الروایه؛ المرأه التی شهدت مشاکل الحیاه فی الغربه وترید التغلب علیها باعتبارها راویه الروایه. هذه المقاله التی تبحث عن روایه بروکلین هایتس معتمده علی المنهج التحلیلی والتوصیفی تشیر إلی أنّ صوره المرأه العربیه المهاجره هی صوره حزینه ومضطربه. المرأه التی غادرت بلدها باحثه عن حیاه طیبه وهادئه ولکنها وجدت هذه المصائب والمشاکل فی ثیابها الجدیده فی البلد الغریب. هذه الروایه ذات النزعه الواقعیه التی تصور حیاه المرأه المهاجره خاصه المرأه المهاجره العربیه إلی بلدان الغرب تُعبّر عن خلافات معقّده وفوارق عدیده بین الشرق والغرب فی التقالید والعادات. والحقیقه أنّ المهجر لیس مدینه فاضله کما یظنه البعض وهناک تحدیات ومشاکل کثیره فی حیاه المهاجرین إلی البلدان الأجنبیه من المعتقدات التقلیدیه إلی سلوک المجتمع المضیف. وعلی المهاجر أن یبحث عن العلاج فی المجتمع الذی ولد وترعرع فیه لا فی البلد الغریب الذی لایعرف للمهاجرین أیّ قیمه وعنایه.
بررسی «زبان شعر» در ترکیب بند عاشورایی موسوی گرمارودی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سروده های عاشورایی از رایج ترین گونه های شعر آیینی است که در آن ها جلوه های متنوعی از این واقعه بزرگ مطرح می شود. ترکیب بند ِ «آغاز روشنایی ِ آیینه » یکی از مهم ترین اشعار علی موسوی گرمارودی در موضوع عاشورا و حماسه کربلاست که کارکردهای زبانی آن در پژوهش پیش رو به شیوه توصیفی – تحلیلی، بررسی شده است. این پژوهش بر اساس یکی از الگوهای بررسی زبان شعر، در سه لایه بیرونی(آرایه های لفظی) میانی (صنایع معنوی) و لایه مرکزی (هسته زبان: معنا) انجام شده است. این الگو تمام جنبه های شعر و زوایای پیدا و پنهان آن را در برمی گیرد و در تحقیقات سبک شناسی نیز کاربرد دارد. یافته های تحقیق، درباره این ترکیب بند عاشورایی، نشان داد که این شعر در هر سه لایه به کمال نسبی رسیده است؛ البته بیشترین نمود هنری کلام در لایه بیرونی یعنی شگردهای علم بدیع به ویژه «تکرار» است و سپس استفاده از آرایه های معنوی از قبیل تشبیه، استعاره، ایهام، کنایه و تناسب در کمیت و کیفیتی مطلوب دیده می شود که سهم تشبیه آن هم از نوع حسی، در این لایه بیشتر است. با این تمهیدات، اندیشه شاعر بهتر به خواننده منتقل می شود. همچنین برای تعمیق معنا در کنار شگردهای بلاغی از تمهیدات دستور زبان فارسی همانند همسان سازی و جابه جایی ارکان جمله نیز استفاده شده، شعر را در «تکنیک» و «معنا» به میزان قابل توجهی، ارتقا بخشیده است.
بررسی الگوی سفر قهرمان قصه های «ادبیات بچه خوانی» برای اقتباس در ادبیات کودک و نوجوان
حوزه های تخصصی:
داستان پردازی و قصه گویی در ایران قدمتی دیرینه دارد. با ورود صنعت چاپ به ایران و رواج آن در دوره قاجار، شماری از داستان های عامه برای مخاطب کودک و نوجوان تلخیص، مصور و با عنوان «ادبیات بچه خوانی» چاپ شد. از سوی دیگر شباهت ساختار اسطوره و قصه به پیدایی نظریه های منجر شده است که بر مبنای آن ها می توان عناصر تکرارشونده میان اساطیر و قصه ها را کشف و تحلیل کرد. این پژوهش ضمن معرفی «ادبیات بچه خوانی»، سعی می کند بر اساس چارچوب نظری تحلیل روان شناختی کهن الگویی کارول. اس. پیرسون و هیو.کی مار در نظریه «بیداری قهرمان درون» و در بستر نظریه «سفر قهرمان» جوزف کمپبل، روند رشد قهرمان را در قصه های «ادبیات بچه خوانی» واکاود و الگوی تکوین و تفرد قهرمانان قصه های ادبیات بچه خوانی را در مراحل سفر ارائه دهد. به این ترتیب با بررسی روند سفر قهرمان درون و چگونگی تجلی کهن الگوها، الگویی برای اقتباس و بازآفرینی قصه های عامیانه ارائه می دهد تا قهرمانان قصه های عامه با تجسم این کهن الگوها در ادبیات کودک و نوجوان بازآفریده شوند . از تحلیل ساختار اسطوره ای ادبیات بچه خوانی چنین بر می آید که این قصه ها با بهره از سه مرحله «عزیمت»، «تشرف» و «بازگشت»، زمینه را برای ظهور کهن الگوها فراهم می سازند و هرچندبارزترین کهن الگوهای ادبیات بچه خوانی «عاشق»، «جست وجوگر»، «جنگجو» و «نابودگر» است قهرمان در روند سفر بنا بر موقعیت های داستانی، با دگردیسی کهن الگوها مواجه می شود. همچنین این تحقیق با تأکید بر اهمیت قصه های ادبیات بچه خوانی، ضرورت بازخوانی و اقتباس از مجموعه ادبیات بچه خوانی را در فرایند تولید محتوا، داستان، بازی های رایانه ای، برنامه فلسفه برای کودکان، آثار سینمایی- نمایشی یادآور می شود.
از عناصر نوشتاری تا عناصر تصویری: بررسی اقتباس از منظر دبورا کارتمل
حوزه های تخصصی:
اقتباس رابطه ای تطبیقی است که تلاش دارد با استفاده از عناصر یک یا چند اثر و با توسل به روابط بینامتنی آن را به عناصر رسانه دیگری انتقال داده و محصول جدیدی بر همین پایه ارائه دهد. اقتباس همواره ابزاری برای خلق آثار هنری و ادبی دانسته شده و از طرق گوناگونی به دست آمده است. دسته بندی های متعددی از شیوه های اقتباس در دست است که مشهورترین آنها دسته بندی دبورا کارتمل است. به عقیده وی، اقتباس به سه گونه انتقال، تفسیر و قیاس انجام می شود. این دسته بندی در اقتباس بیشترین کاربرد را در متون سینمایی دارد و سینما یکی از محبوب ترین رسانه ها برای عرضه این رابطه تطبیقی و محمل مناسبی برای برگردان عناصر رسانه-های مختلف است. این پژوهش سعی دارد اقتباس از منظر دبورا کارتمل را با توصیف و تبیین دسته بندی وی و همچنین چگونگی استفاده از این الگو و شاخصه های آن بررسی کند. در این روند، به بررسی نمونه های سینمائی نیز پرداخته می شود.
بررسی رویکرد کلامی و عرفانی حقیقت معاد در اندیشه مولانا و غزالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
معاد،ایمان به روز واپسین و حیات اخروی انسانها پس از مرگ و جزا و پاداش اعمال آنهاست و یکی از اصول جهان بینی الهی و مهم ترین اصل پس از توحید است که پیامبران الهی مردم را به آن دعوت کرده اند و تقریبا یک سوم آیات قرآن مربوط به آن است. معاد اولین بار در گستره ذهن بشری از منابع درون دینی نشأت گرفته است.در این پژوهش ضمن تأکید بر مسئله معاد ،به عنوان زمینه اصلی بحث با بهره گیری از روش تحلیلی- توصیفی، به جنبه های کلامی و عرفانی آن در مثنوی مولانا و آثار غزالی پرداخته شده سپس دیدگاه و رویکرد کلامی،عرفانی حقیقت معاد و تعابیر مختلف و مرتبط با آن که عمده ترین آنها معاد روحانی و جسمانی، مرگ، رجوع و...است مورد بررسی قرار گرفته.نتیجه حاصل آنکه از دیدگاه غزالی با وجود گواه شرع بر معاد جسمانی عقل از اثبات و درک آن ناتوان است و صرفاً امکان آن را تصدیق می کند.در مثنوی آنچه مربوط به معاد است–روحانی و جسمانی- غالبا با طرز تلقى صوفیانه و با تفسیر عرفانى همراه است.در اندیشه غزالی و مولانا غایت و حکمت همه علوم وصول انسان به سعادت اخروی از طریق معرفت الهی است؛این دو عارف متأثر از تمایلات عارفانه خود، تنها نگاه عرفانی را کاشف معانی حقیقی کلام وحیانی و معاد می دانند.
بررسی عنصر روایت در منظومه «ناظر و منظور» وحشی بافقی بر اساس نظریه تزوتان تودوروف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادب فارسی دانشگاه آزاد سنندج سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۵۶
117 - 145
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به بررسی عنصر روایت در منظومه ی عاشقانه « ناظر ومنظور» اثر وحشی بافقی بر اساس نظریه «تزوتان تودوروف» می پردازد. ساختار روایت به شیوه سازمان دهی و مجموعه روابط و عناصر و اجزای سازنده اثر اطلاق می گردد و تحلیل ساختاری چگونگی ارتباط مابین این عناصر را بررسی می کند. از جمله دریافتن گزاره و پی رفت و هم چنین بررسی پیرنگ، راوی و زوایای سیر خطی داستان. البته غیر از موارد ذکر شده فکر و اندیشه محتوای اثر نیز بررسی می شود. بنابراین با توجه به پیدایش مکاتب نقد ادبی که باب تازه ای در پژوهشهای زبان فارسی گشوده است و هم چنین جایگاه منظومه های عاشقانه فارسی به عنوان آثار برجسته از آغاز پیدایش تاکنون، حامل بسیاری از ویژگیهای این زبان و ادبیات بوده اند و بررسی آنها از جنبه روایی قابل تأمّل است. این پژوهش به صورت توصیفی- تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای به استخراج جنبه های روایی در این اثر پرداخته است. وجود هشت پی رفت وگزاره که گاه در بین آنها تعادل و عدم تعادل دیده می شود و اینکه پی رفت ها به تعادل نهایی نمی رسند، جنبه های علیت و علیت سازی برای ادامه روایت، شیوه پردازش شخصیت ها با توجه به دو عنصر عاشق و معشوق و موانع موجود برای رسیدن آنها به هم و موادگزاره ساز در روایت و... از یافته های این پژوهش است.
گونه شناسی نظریه های ادبی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۴۳)
15 - 34
حوزه های تخصصی:
رویکردهای نقد ادبی مدرن کنش هایی نظریه مدار، آن هم نظریه های بینارشته ای هستند. این نظریه ها و رویکردهای نقّادانه مبتنی بر آنها را می توان براساس معیارهایی گونه بندی کرد. در پژوهش پیش رو که به شیوه تحلیلی توصیفی و با هدف گردآوری و ارزیابی مدل های گونه بندی نظریه های ادبی فراهم آمده است، ابتدا «نقد دانشگاهی» از «نقد ژورنالیستی» بازشناسانده شد؛ سپس نشان داده شده است که تاکنون بنابر چه شاخص هایی نظریه های ادبی گونه بندی شده است و کدام یک از گونه ها از گونه های دیگر، کارآیی بیشتری دارد. یافته ها حکایت از آن دارد که در یکی از مدل های پیش گفته، گونه شناسی نظریه های ادبی بر این مبنا صورت گرفته است که این نظریه ها می خواهند به چه پرسش هایی پاسخ بدهند. الگوی پیشنهادی دیگری برای گونه شناسی نظریه های ادبی، الگوی ابرامز است که در آن، نظریه های ادبی بسته به اینکه معطوف به کدام یک از عواملِ «هنرمند»، «مخاطب»، «جهان» و «متن»اند، به چهار گونه «نظریه های محاکاتی»، «نظریه های پراگماتیک»، «نظریه های حالت نمایانه» و «نظریه های عینی» تقسیم پذیر هستند. چنین برمی آید که فعلاً کامل ترین الگو در این باره، الگوی یاکوبسن سلدن و ویدوسون باشد. در این الگو با کنار گذاشتن «مجرای ارتباطی»، پنج عامل در فرایند نقد می تواند دخالت داشته باشد و توجه حداکثری به هریک از این عوامل گونه ای از رویکردهای نقد ادبی را دیگر گونه ها بازمی شناساند: نقد ادبی نویسنده مدار (نقد ادبی رمانتیک و نقد روانشناختی)، نقد ادبی خواننده مدار (نقد پدیدارشناختی و نظریه دریافت)، نقد ادبی متن مدار (فرمالیسم روسی و نقد نو)، نقد ادبی موضوع مدار (نقد مارکسیستی و تاریخ گرایی نوین)، و نقد ادبی رمزگان مدار (ساختارگرایی و پساساختارگرایی).
تحلیل و تطبیق طرح داستانی «بیژن و منیژه» فردوسی و «مم و زین» احمد خانی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
مطالعات زبان و ادبیات غنایی سال ۱۳ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۷
24 - 42
حوزه های تخصصی:
داستان بیژن و منیژه از معدود داستان های عاشقانه فردوسی در شاهنامه است و در زمره داستان هایی محسوب می شود که فردوسی آن را در ایام جوانی خود سروده است. «مم و زین» نیز یکی از عاشقانه های زبان کُردی است که سالیانی متمادی ورد زبان بیت خوانان بوده است، تا این که احمد خانی شاعر پرآوازه کُرد آن را در قالب مثنوی به نظم کشید. هدف اصلی این مقاله بررسی طرح داستانی «بیژن و منیژه» فردوسی و «مم و زین» احمد خانی است. روش تحقیق به صورت توصیفی – تحلیلی است. در هر دو داستان طرح از جوانب مختلف قابل بررسی است. حوادث هر دو داستان به صورت یکنواخت و زنجیروار بر اساس رابطه علی و معلولی پیش می رود. عناصر سازنده طرح به ترتیب و منظم رعایت شده و حوادث متافیزیکی در داستان که بر صحیح بودن شکل طرح خدشه وارد می کند با منطق حاکم بر قصه های قدیمی قابل توجیه است. طرح در داستان «بیژن و منیژه» و «مم و زین» بسیار شبیه هم بوده و همه عناصر از جمله: گره افکنی، کشمکش، بحران، تعلیق و نقطه اوج، طبق اصول داستان نویسی رعایت شده است.
بررسی دلایلِ رواجِ شعرِ فارسی در شهرِ سنندج از بنای این شهر، تا سقوط سلطنت پهلوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شهر سنندج که اخیراً، از طرف یونسکو به عنوان شهر خلّاق موسیقی ثبت جهانی شد، از نظر ادبی و فرهنگی نیز در سطح بالایی قرار دارد. از زمانی که این شهر به سال 1046 ه .ق، به دارالایاله اردلانها تبدیل شد و سلیمان خان اردلان، قلعه محکمی در مرکز آن بنا کرد و رسماً به شهر بدل شد، همواره یکی از مراکز فرهنگی – ادبی بوده و شاعران و نویسندگان فراوانی را در دامن خود پرورش داده است. پرسشی که در این پژوهش مطرح است و نویسنده در جست و جوی پاسخ آن بر می آید، این است که با آنکه شهر سنندج، کُرد نشین بوده، دلایل و علل اقبال شاعران از آغازین روزهای بنای این شهر، به سرودن شعر به زبان فارسی چه بوده است. نتایجِ این پژوهش - که به روش توصیفی- تحلیلی با استفاده از منابع کتابخانه ای به انجام رسیده - حاکی از آن است که جغرافیای سیاسی، دست نشانده بودن حکام اردلان و وابستگی شدید آنها به حکام صفوی و اخلاف آنها، ضعف احساس ملیّت و ناسیونالیسم کردی و سرانجام مذهبِ برخی از حاکمان اردلان، مهمترین عواملِ اقبال شاعران سنندج به شعر فارسی از آغاز سده یازده تا سقوط سلطنت است.
بررسی اشعار محمدتقی بهار بر اساس نظریه ساخت گرایی تکوینی لوسین گلدمن
منبع:
اجتماعیات در ادب فارسی سال ۲ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴
59 - 70
حوزه های تخصصی:
در واکاویِ آثار ادبی، سه شیوه مرسوم است: محوریت لفظ، محوریت معنا و محوریت متن و معنا. به نظرِ پیروانِ گروه اخیر، متن، هم با محتوا و هم با پدیده های اجتماعی- تاریخی، فرهنگی و... ارتباط تنگاتنگ دارد. این گروه، دو زیرشاخه دارد: یکی شاخه «متأثرینِ پوزیتیویسم»، که تمام آثار ادبی را بازخورد بی واسطه پدیده ها می دانند و یکی هم شاخه ای که قایل به میانجیِ آفرینش های ادبی با پدیده ها هستند؛ مانند لوکاچ و لوسین گلدمن. شاخه اخیر می تواند از روی بازخوانی جزءجزءِ ساختار معنادارِ اثر، به جهان بینی کلیِ آفریننده اثر (میانجی) پی ببرد. این جستار به شیوه تحلیل محتوا و مطالعات کتابخانه ای، بعد از تورق نوشته های ادبی، جای خالی بررسی جهان بینی بهار بر دیوان وی را موضوعی متأسفانه مغفول دید و با تفسیری نوین، این خلأ پژوهشی را پر کرده و در صدد پاسخ به این پرسش ها برآمده که اولاً: با تحلیل اشعار ملک الشعرای بهار، درون مایه فکری و طبقه اجتماعی او چیست؟ ثانیاً: جهان نگری کلی شاعر چیست؟ و ثالثاً: تجلّی این جهان نگری در دیوان او چگونه است؟ پژوهش در پاسخ گویی سؤالات توانست ابتدا به کشف ساختار درونی اثر برسد. سپس جهان بینی شاعر را کشف نماید که از طبقه نئوکلاسیکِ ملتزم به ادب کلاسیک و شرع، برون گرا، واقع گرا و نیز غم گراست. اشعار تقریبا بدون یکپارچگی، استفاده از تصاویر رایج و معمولی، کم رنگی تصاویرِ مبتکرانه زیبا، انعدام عاطفه و نهایتاً بسامد پایینِ صنایع معنوی از بازتاب های جهان بینیِ اوست.
پویایی عاشق و معشوق در هزار و یک شب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب غنایی سال ۲۱ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۰
189 - 210
حوزه های تخصصی:
منظور از پویایی (Dyamics)، تحول در نگرش (Attitude) و کنش (Activity) شخصیّت هاست. عواملی از قبیل: عیّاری، سفر، ابزارهای مادی و معنوی، پریان و قوای مافوق بشری و... نمودهای مختلف پویایی عاشق و معشوق هستندکه نگارندگان به شرح، تبیین عوامل یاد شده در دوازده داستان عاشقانه هزار ویک شب پرداختند تا از این رهگذر اهمیّتِ شخصیت پردازی پویا در اثرگذاری آن مشخص گردد. در آغاز چنین تصور می شد که معشوق کنش های پویایی کمتری نسبت به عاشق دارد امّا وی در «بزنگاه» و «زیرساخت»، از تمامی تضادها برای دست یابی به عاشق بهره می گیرد بنابراین پژوهش حاضر که به روش تحلیلی –توصیفی، با نگاهی به زیرساخت فکر اثر انجام گرفته است؛ پاسخی به این است: چرا راوی برای شکل گیری شخصیت ها گاه رویکرد جامعه شناختی و معنی انگارانه (نگرشی) داشته وگاهی رو به ساخت وکارکردها و کنش های عیّاررانه آن هامی پردازد؟ این رویکرد بدان جهت صورت می گیرد تا شهرزاد بتواند با بیان جذاب و شیوا به شکل دهی روان شهریار بپردازد و با طرح رفتارها و منش های انسانی با شیوه تجسم نمایشی، به الگوگیری از انسان کامل ترغیبش سازد. نتایج پژوهش نشان می دهد در هزار ویک شب هر جا عاشق به ایستایی می رسد، معشوق با طرح عیّارانه او را به پویایی وکنش وا می دارد. همچنین هر گاه وی در زنجیره نحوی کلام معشوق را از دست داده در محور همنشینی یک یاریگر مانند پری با تشویق و ایجاد انگیزه عاشق را به سفر ترغیبش کرده و حلقه گمشد خود را باز می یابد. از «فردیت» می گسلد، درونش شکوفا می گردد.
بررسی تطبیقی «عشق» در داستان «از خم چنبر» دولت آبادی و داستان «هرگز رهایم مکن» ایشیگورو بر اساس نظریه «مثلث عشق استرنبرگ»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲شماره ۲۸
317 - 346
حوزه های تخصصی:
این مقاله در زمینه ادبیات تطبیقی با استفاده از نظریه روانشناختی «مثلث عشق» استرنبرگ، به بررسی «عشق»، یکی از رایج ترین مضامین ادبیات داستانی، در دو رمان داخلی و خارجی معاصر پرداخته است. از نظر استرنبرگ، عشق دارای سه مؤلفه شامل «صمیمیت»، «هوس» و «تعهد» است. بر اساس چگونگی ترکیب این مؤلفه ها با یکدیگر هشت نوع عشق به وجود می آید؛که عبارتند از: «فقدان عشق»، «دوست داشتن»، «شیفتگی»، «عشق پوچ»، «عشق رمانتیک»، «عشق رفاقتی»، «عشق ابلهانه» و «عشق کامل». این پژوهش، مؤلفه های مذکور را در دو داستان «از خم چنبر» اثر «محمود دولت آبادی» نویسنده معاصر ایرانی، و داستان «هرگز رهایم مکن» اثر «کازئوو ایشیگورو»، نویسنده معاصر ژاپنی- بریتانیایی، شناسایی و انواع عشق را مشخص کرده است؛ تا دیدگاه دو نویسنده را در چگونگی بیان «عشق» به دست دهد و با یکدیگر مقایسه کند. این پژوهش از نوع توصیفی- تحلیلی است و گردآوری داده ها به صورت کتابخانه ای انجام شده است. براساس یافته های این تحقیق، مؤلفه «صمیمیت» و «عشق دوستانه یا رفاقتی» در رمان «ایشیگورو»، بیشتر به تصویر کشیده شده است. در رمان دولت آبادی، هر سه مؤلفه ، به صورت متنوع تری روایت می شود؛ در هیچکدام از رمان ها عشق آرمانی یا عشق کامل وجود ندارد بلکه عشق از نوع «پوچ و ابلهانه» بیشتر به چشم می خورد.