فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۹۰۱ تا ۹۲۰ مورد از کل ۵۲٬۹۰۷ مورد.
منبع:
نثرپژوهی ادب فارسی دوره ۲۷ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۵۵
287 - 321
حوزههای تخصصی:
تجارب السّلف اثر هندوشاه نخجوانی در سال ۷۱۴ قمری، کتابی تاریخی مربوط به تاریخ خلفا و وزیران اسلامی تا برچیده شدن خلافت عباسیان است. منبع اصلی او کتاب «مُنیه الفضلاء فى تواریخ الخلفاء و الوزراء» از محمّدبن على العلوى الطِّقطَقى است. به نوشته عباس اقبال این کتاب در میان کتب نثر فارسی کمتر نظیر دارد؛ هم از جهت جلالت مقام در انشاء و هم از جهت دلکشی موضوع تاریخ خلفا و وزرا وسلاطین معاصر.«تجارب السّلف » تاریخ اسلام تا پایان خلفاى عبّاسى ، یعنى تا سال 656 ق. است ، دوره اى که حتّى پایان آن ، قریب 60 سال پیش از تاریخ تألیف تجارب السّلف است. هندوشاه به عموم صحابه احترام مى گذارد و بی تعصّب، نزاع صحابه بر سر خلافت و جانشینى پیامبر(ص)، و یا رفتارو سیاست قابل انتقاد خلیفه سوم و نقش ارزشمند و کریمانه امام علی(ع) وحَسَنَین در جهت حمایت از عثمان و نجات جان وى را با عباراتى شفاف ورسا مطرح کرده است. این اثر ازمآخذ مُتقَن است که مطالب مستندى ازتاریخ اسلام را در بردارد و علاوه بر ارزش تاریخى ، حائز مزایاى ادبى فراوان است . نثرتجارب السّلف روان ودلنشین و بسیار فصیح است، نیز داستان ها و حکایاتی دلنشین و زیبا با تاریخ عَجین شده است؛ امّا اشعار عربی غالبا از دوره عبّاسی در لابلای نثرکتاب،نوعی تعقید ایجاد کرده است. در این مقاله به تحلیل جایگاه نحوی- بلاغی، معنای صحیح، صحّت شاعر و شعر می پردازیم.نیز اطّلاعات ادب عرب، مباحث نقد ادبی در شعر همچون مدح، هجو، اعتذار و نکات برجسته تاریخی، سیاسی و ادبی و اخلاقی و خطاهای موجود در این میان تحلیل می شود.
تحلیل آموزه های تربیتی در داستان های برگرفته از کلیله و دمنه و مرزبان نامه درمجموعه آثار آذریزدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تحلیل آموزه های تربیتی در داستان های برگرفته از کلیله و دمنه و مرزبان نامه در مجموعه آثار آذریزدی چکیده باتوجه به وسعت کاربرد داستان های برگرفته از کلیله و دمنه و مرزبان نامه در قصه گویی برای کودکان و نوجوانان در ایران، هدف پژوهش حاضر تحلیل آموزه های تربیتی این داستان ها در پرمخاطب ترین بازنویسی فارسی آن اثر مهدی آذریزدی بوده است. روش پژوهش از نظر هدف کاربردی و براساس ماهیت، آمیخته ی بهم تنیده بود و تحلیل محتوای کیفی و کمی به صورت موازی همگرا برای مجموع 46 قصه از کلیله و دمنه و مرزبان نامه در مجموعه ی هشت جلدی قصه های خوب برای بچه های خوب انجام گرفت. تحلیل محتوای کیفی از نوع تلخیصی قیاسی بوده و مؤلفه ها و زیرمؤلفه های تربیت با مرور ادبیات پژوهش، شناسایی و پس از تأیید 61 مؤلفه از سوی خبرگان، فهرست وارسی برای انطباق محتوا با ساحت های یادشده به کار گرفته شد. روش شناخت مضامین براساس شناخت کلمات و عبارات مترادف یا تکراری، اصطلاحات، عبارات و واژه های کلیدی بود و به مضامین نهان و آشکار متن توجه شد. کدگذاری پس از مطالعه ی مکرر متن صورت پذیرفت و محتوا براساس وجوه مشترک با هر یک از مقولات اولیه و ثانویه تحلیل گردید. یافته ها نشانگر شناسایی 390 آموزه ی تربیتی در مؤلفه های هفت گانه ی تربیت در این داستان ها بود و آزمون «خی دو»، وجود تفاوت بین میزان توجه به آموزه های تربیتی در داستان ها را تأیید کرد. رشد و تقویت عقلانیت و خردورزی، تربیت اجتماعی، اخلاقی، عاطفی و اقتصادی به ترتیب در مرکز توجه آموزه های تربیتی در محتوا بوده و برای تربیت در این ابعاد پیشنهاد می گردد؛ ولی به دلیل فقدان یا کمبود محتواهایی پیرامون تربیت جنسی و پس از آن تربیت سیاسی، این داستان ها برای تربیت کودکان در این دو بعد توصیه نمی شود.
LES ENJEUX DE LA TRADUCTION AUDIOVISUELLE : LE CAS DU DOUBLAGE EN PERSAN DU DESSIN ANIMÉ LA FAMILLE FÉERIQUE (MAGIC)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
Recherches en Langue et Littérature Françaises Année ۱۸, No ۳۳, Printemps & été ۲۰۲۴
168 - 190
حوزههای تخصصی:
Bien qu'en Iran, le doublage soit la principale modalité de la traduction des documents audiovisuels et que chaque année, se réalise un grand nombre de ce type de traduction, il existe des recherches limitées dans ce domaine et son fonctionnement fait rarement objet d'études académiques. Ce genre de la traduction audiovisuelle, contenant l’image animé et le son en plus des dialogues, présente des défis auxquels les traducteurs des œuvres écrites ne sont pas confrontés. Les différentes formes de la synchronisation sont les points culminants sur cette liste que nous essayons d'étudier dans cet article à travers le doublage de la série d’animation La Famille Féerique (réalisée en 2008 en France). Les questions linguistiques et culturelles, méritant aussi des réflexions particulières, vu la catégorie d'âge visée, seront également abordées dans cette recherche. Etant donné la nature du travail, nous nous appuyons sur les théories traductionnelles traitant le procédé de l'adaptation et nous inspirons principalement des stratégies proposées par Georges Bastin et des techniques de Frédéric Chaum. La traduction des noms propres, qui marquent le genre audiovisuel en étude, sera étudiée dans le cadre théorique avancé par Lincoln Fernandes spécialiste de la traduction des bandes dessinés.
بررسی شیوه های بلاغی برگزیده در اشعار سنایی غزنوی در ارایه حقانیت و ولایت امام علی علیه السلام (مطالعه موردی: تقابل تمثیلی و حصر و قصر)
حوزههای تخصصی:
حکیم سنایی غزنوی به گواه آثارش شاعری دوستدار اهل بیت: و معتقد به ولایت ایشان است. موضوع ولایت، وصایت و حقانیت امام علی7 بارها و به شیوه های مختلف بلاغی در اشعار سنایی بازتاب یافته است. انتخاب نوعی ویژه از بلاغت و آرایش کلام در شعر سنایی، با هدف او از سرودن این اشعار که همانا نمایش حقانیت و ولایت امام علی7 است، پیوندی مستقیم دارد. در این جستار از میان شیوه ها و رویکردهای بلاغی با روش توصیفی _ تحلیلی، دو شگرد بلاغی به کاررفته در اشعار سنایی که معنای مورد نظر او را برجسته تر و مؤکد ساخته است، بررسی و تحلیل می شود. نتایج این تحلیل نشان می دهد که در اشعار سنایی، از میان انواع شیوه های بلاغی، حصر و قصر و تقابل و تمثیل که سنایی آن ها را به شکل تقابل های تمثیلی نیز به کار می برد، به جهت ایجاد تناسب میان صورت ادبی و معنا و مفهوم متن، برجسته تر از انواع دیگر شگردهای بلاغی است. این پژوهش روشن می سازد که استفاده سنایی از این شگردهای بیانی، متناسب با عقیده او در باب ولایت امام علی7 است و باعث گردیده تا او عقیده خویش را درباره حقانیت و منزلت ایشان با وضوح و قاطعیتی بیش تر به مخاطب القا کند و میان صورت و محتوای شعر خود پیوندی معنادار برقرار سازد.
تحلیل تطبیقی مؤلّفه های مشترک ادبیات سلحشوری و پایداری در کتب درسی دوره متوسطه دوم طی دهه های( 80 و 90)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات پایداری سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۰
109 - 139
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با هدف تحلیل تطبیقی مؤلفه های مشترک ادبیات سلحشوری و پایداری در کتب فارسی متوسّطه دوم طی دهه های ۸۰ و ۹۰ انجام شده است. جامعه آماری این پژوهش شامل چهار عنوان کتاب فارسی دهم، یازدهم، دوازدهم و پیش دانشگاهی به همراه تغییرات و تحولات آن ها در طی بیست سال است. یافته ها نشان می دهد که این دو گونه ادبی، علی رغم تفاوت ها، دارای وجوه مشترکی هستند و نقش کلیدی در انتقال مفاهیم والای مقاومت، ایثار و دفاع از ارزش های ملّی و دینی ایفا می کنند. همچنین برای دفاع مشروع در برابر ظلم، بر رویکرد حقیقت جویانه تأکید دارند. دو عنصر ستیز یا تاب آوری در برابر هر نوع اعمال قدرت نامشروع، در ذات آن ها نهفته است و دو مقوله ستیهندگی و عشق و ستیهندگی و ایمان جزء فصل ذاتی آن ها به حساب می آیند. ادبیات سلحشوری در کتاب های درسی توانسته است دو عنصر ملّت ساز یعنی تاریخ و زبان را متّحد و یکپارچه نگه دارد؛ به طوری که روایت های شاهنامه در کتاب های درسی یکدیگر را نقض نکرده اند؛ بلکه مکمل هم بوده اند. ادبیّات پایداری نیز امروزه توانسته است در کتاب های درسی یکپارچگی سیاسی و جغرافیایی ایران و یکپارچگی اقوام ایرانی را با دستاوردهای خود حفظ نماید. بررسی ها نشان می دهد که سه اتّفاق مهم در کتاب های درسی رخ داده است. اتّفاق اوّل این است که با همسویی ادبیّات سلحشوری و پایداری از ملّی گرایی ادبیّات سلحشوری کاسته شده و بر ظلم و استبداد ستیزی آن تأکید بیشتری شده است. اتّفاق دوم این است که در تغییر و تحولات کتب درسی از حجم ادبیات سلحشوری کاسته شده و بر حجم ادبیّات پایداری افزوده شده است. اتّفاق سوم این است که با مطرح شدن موضوعات جدید، ادبیّات سلحشوری مانند بهشت گمشده، نمود و جلوه خود را از دست داده است. پیشنهاد می شود وزارت آموزش و پرورش با تشکیل کارگروهی از نخبگان حوزه های ادبیّات، علوم تربیتی و برنامه ریزی درسی، گام های مؤثرتری را در راستای غنی سازی و تعدیل محتوای کتب فارسی دوره متوسّطه دوم بردارد و با کاستن از یک سویی و یک جانبه گرایی در تقویت مؤلفه های مشترک ادبیّات سلحشوری و پایداری بکوشد.
اشتراکات آموزه های تربیت اسلامی در بوستان وقابوسنامه وتطبیق آن ها با آیات و روایات(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی دوره ۱۸ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۷۰
1 - 18
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سعی شده است، مضامین مشترک بوستان سعدی وقابوس نامه عنصرالمعالی استخراج شود؛ آوردن آیات و روایات در پایان هریک از شاخص های اخلاقی به الهی بودن این مضامین صحه می گذارد . بنابراین با روش توصیفی تحلیلی و روش کتابخانه ای مضامین مشترک دو اثر منظوم و منثور تعلیمی جمع آوری می شود و با آیات و روایات مطابقت داده می شود . با توجه به ضرورت این نوع پژوهش ها ، گشودن متون نظم و نثر ادبیات تعلیمی از این چشم انداز و کشف هنر شاعران و نویسندگان دریافتن روش های تاثیرگذار بر مخاطبان و بیان تعالیم اسلامی و اخلاقی از کوتاه ترین مسیر می تواند به احیای پاره ای از سنت های ارزشی و اخلاقی و پیوند زدن تجربیات گذشتگان ، به نسل آینده و نیازهای کنونی باشد .یافته ها نشان می دهد که سعدی و عنصر المعالی، آثارشان تقریبابا آیات و روایات ،مطابقت داشته است. بیان آیات قرآن کریم وتطابق روایات ائمه اطهار در ضمن آن ها برای صحه گذاشتن بر اخلاقی بودن این آثار و راه گشایی آن ها برای خروج از مشکلات است.
بررسی تصویرسازی دو عنصر گفت وگو و شخصیت در داستان حضرت موسی(ع) در قرآن کریم
حوزههای تخصصی:
در عصری که ادبیات عربی و غیر عربی فاقد داستان به معنای نوین آن بود، ناگاه قرآن کریم، داستان هایی را در قالب و ساختاری نوین عرضه کرد. قصص قرآن بسیار نمایشی و محسوس هستند و از عواملی که به این مسأله کمک می کند، عناصر مختلف داستانی است. از مهم ترین و تصویرسازترین عناصر داستانی در قصص قرآنی، می توان به دو عنصر گفتگو و شخصیت اشاره کرد که در نمایش حوادث داستان بسیار مؤثربه شمار می روند، آن گونه که حادثه را بدون شخصیت و شخصیت را بدون گفتگو نمی توان تصور کرد و در هیچ دوره ای جدال بین انبیا و کفار و گفتمان ایشان با مردم عادی از این عناصر خالی نبوده است. از این رو نگارنده در این مقاله کوشیده است تا با روشی توصیفی – تحلیلی به بررسی دو عنصر گفتگو و شخصیت در داستان حضرت موسی7 بپردازد و ابعاد زیباشناختی آن را تبیین کند. از یافته های چنین تحقیق برمی آید که یکی از مظاهر اعجاز قرآن کریم، از وحدت و انسجام بین آیات نشأت می گیرد و این تناسب و هماهنگی در بین عناصر متعدد داستانی به وضوح قابل مشاهده است. این اتحاد به منظور تحقق اهداف دینی در سراسر داستان های قرآنی است؛ به گونه ای که همه اجزادر کنار هم یک ساختار منسجم و هماهنگی را تشکیل داده اند
Étude de l’énonciation dans l’œuvre autobiographique La gloire de mon père de Marcel Pagnol(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
La Gloire de mon père, un ouvrage qui a été écrit en 1957 par Marcel Pagnol, est un roman autobiographique. Selon les caractéristiques des œuvres autobiographiques, l’auteur est le personnage principal du roman. Notre principal problème dans cette recherche est que cette histoire est racontée par un enfant (le petit Marcel), alors que l’auteur est un adulte. Donc, nous avons étudié l’énonciation et les jeux de l’embrayage et du débrayage pour savoir qui parle dans ce roman. Notre hypothèse est que la diversité des énonciateurs, provoque la dynamique du texte du roman autobiographique et à travers l’explication des embrayages et les débrayages des énonciateurs par rapport à la situation de l’énonciation, nous pourrons séparer les personnages. Dans ce roman, l’auteur a décrit tous les événements dans un ordre chronologique, ce qui a rendu le texte plus facile à lire et moins compliqué. La méthode employée est la sémiotique de l’école de Paris. Cette approche étudie les structures signifiantes profondes du texte et nous aide à mieux comprendre les sens du discours.
«هویت بخشی» در شعر سید اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال) (بر اساس الگوی کارگزاران اجتماعی ون لیوون)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سید اشرف الدین گیلانی (1249 1312 ش) از شاعران تأثیرگذار عصر مشروطه است که با انتشار روزنامه سیاسی اجتماعی و سراسر منظوم نسیم شمال نقش موثری در بیدارسازی مردم روزگار خود داشت. «هویت بخشی» یکی از مؤلفه های گفتمان مدارِ سروده های اوست که خود زیرشاخه مؤلفه کلی تری به نام «طبقه بندی» محسوب می شود. در پژوهش حاضر نگارندگان با بهره گیری از الگوی بازنمایی کارگزاران اجتماعی ون لیوون (1996) به بررسی این مؤلفه گفتمان مدار در شعر سید اشرف الدین گیلانی پرداخته اند و کوشیده اند به این پرسشها پاسخ دهند: مؤلفه گفتمان مدار «هویت بخشی» در شعر سید اشرف منجر به بازنمایی کدام کارگزاران اجتماعی شده است؛ این مؤلفه چه کاربردی در شعر سید اشرف داشته است. نگارندگان برای پاسخ دادن به پرسش های پژوهش ابتدا به شیوه استقرای تام انواع هویت بخشی را از کلیات نسیم شمال استخراج و طبقه بندی کرده و سپس داده های پژوهش را با بهره گیری از شیوه توصیفی تحلیلی مورد بررسی قرار داده اند. مطابق داده های پژوهش مؤلفه گفتمان مدار «هویت بخشی» در شعر نسیم شمال منجر به بازنمایی کارگزاران متعددی شده که برخی از این کارگزاران عبارتند از: مردم ایران، زنان و دختران، تهیدستان، کودکان و جوانان، مسلمانان، بیوه زنان، اطفال فقیران، بچه های یتیم، مادران داغدار و... . او با بهره گیری از «هویت بخشی» افزون بر این که موضع خود نسبت به گروه ها و طبقات مختلف و رابطه متقابل این گروه ها و طبقات را با خود و سروده هایش نشان داده است، به ترسیم و بازنمایی وضعیت نامطلوب بسیاری از کارگزاران اجتماعی هم روزگار خویش پرداخته و ضمن انتقاد از وضع موجود، این کارگزاران را که اغلب عامه مردم و مخاطب اصلی شعر نسیم شمال بوده اند به تلاش برای کسب وضعیتی مطلوب فراخوانده است.
خوانش ترامتنی نقاشی بقاع متبرکه گیلان و نقاشی پشت شیشه (زند و قاجار) با تأکید بر رابطه فورژی و جای گشت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فرهنگ و ادبیات عامه سال ۱۲ مهر و آبان ۱۴۰۳ شماره ۵۸
133 - 172
حوزههای تخصصی:
نقاشی های بقاع متبرکه گیلان همانند نقاشی های مذهبی پشت شیشه از هنرهای مذهبی دوره قاجار است که برای عامه مردم با تشویق حکومت ها در جهت هدایت افکار عمومی رشد کرده است. میان این نقاشی ها از حیث اعتقادات مذهبی شیعه و خاستگاه اجتماعی هنرمندان، وحدت سبک در روایت و تصویرگری قابل مشاهده است. ترامتنیت یکی از نظریه های مهم در زمینه های ادبی و هنری است که توسط ژرار ژنت مطرح شده است. ژنت در ترامتنیت به روش های گوناگونی پرداخته است که یک متن توسط آن مخاطبش را به یادآوردی متن پیشین دیگری هدایت می کند. پرسش اصلی تحقیق این است که کدام مؤلفه های به کار رفته در نقاشی پشت شیشه و نقاشی بقاع متبرکه از رابطه همان گونگی و تراگونگی برخوردارند. روش تحقیق توصیفی تحلیلی و روش گردآوری مطالب کتابخانه ای از طریق یادداشت برداری و تصویرخوانی است. تجزیه و تحلیل داده ها کیفی است. یافته ها حاکی از این است که میان نقاشی های بقاع متبرکه و نقاشی های پشت شیشه رابطه همان گونگی و تراگونگی هم زمان برقرار است. همان گونگی در کاربست عناصر بصری و دلالت های معنایی، از نوع فورژی با کارکرد جدی و تقلید از فرم و محتوای پیش متن و تراگونگی از نوع جای گشت در ساختار بصری و دلالت های معنایی دارای کارکردی جدی در بیش متن است. در نقاشی های بقاع متبرکه گیلان، نقاش با حذف عناصر، افزایش عناصر و تغییر مضمون، سبب آفرینش مفاهیم تازه شده است.
زمینه های تاریخی داستان نبرد رستم و کاموس کشانی در شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
روایات شاهنامه به صورت غیرمستقیم برگرفته از خداینامه های ساسانی و دیگر منابع پراکنده این دوره هستند که خود در طول دوره ساسانی تحت تأثیر برخی خاندان های صاحب نفوذ پرداخته شده اند و بازتابنده تاریخ ایران باستان تحت تأثیر نگاه حماسی و اسطوره ای ایرانیان به تاریخ هستند. داستان نبرد رستم و کاموس کشانی یکی از این روایات است که ریشه در تاریخ دوره اشکانی دارد. پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که داستان نبرد رستم و کاموس کشانی در شاهنامه از چه زمینه تاریخی برخوردار است؟ یافته های این مقاله نشان خواهند داد که این داستان بازتابی از نبرد اشکانیان و کوشانیان در زمان بلاش چهارم و کانیشکا است که با دلاوری خاندان سورن در سیستان و خاندان گودرز در گرگان در نهایت به سود ایرانیان پایان یافت. اعمال خاندان سورن در این رویداد بعدها به شخصیت رستم منتسب شد، اعمال گودرزیان به سردودمان آنان گودرز کشواد نسبت داده شد و نام کانیشکا با تلفظ کاموس وارد تاریخ ملی ایران شد.
نگرشی بر پارادوکس و ارتباط آن با تجارت عرفانی در غزلیات مولانا و حافظ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال ۲۰ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۷۶
145 - 174
حوزههای تخصصی:
متناقض نما یا پارادوکس به عنوان یک شیوه آشنایی زدایی در اشعار عرفانی جایگاه ویژه ای دارد و شاعران عارف مسلک به ویژه حافظ و مولوی با تأثیرپذیری از عرفان اسلامی در غزلیات خود از صنعت پارادوکس برای انتقال مفاهیم عرفانی به ذهن خوانندگان و شنودگان استفاده نموده اند. در این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی با مقایسه پارادوکس های مولوی و حافظ، ارتباط پارادوکس با تجارب عرفانی در افکار و اندیشه دو شاعر بررسی و وجوه اختلاف و اشتراک در دو اثر مشخص می شود. نتیجه ای که از این تحقیق به دست می آید، آن است که وجوه مشترک در اندیشه های مولوی و حافظ، بسیار به هم نزدیک است؛ زیرا افکار و اندیشه هر دومبتنی بر عرفان عاشقانه است و در پرتو این نگرش، همه دوگانگی ها به وحدت و یگانگی می رسند. همچنین در هر دو اثر، نشانه هایی از چهار ویژگی تجربه عرفانی، توصیف ناپذیری، کیفیت معرفتی، زودگذری و حالت انفعالی دیده می شود و چون صاحب مکاشفه در رویارویی با این تجارب نمی تواند آنچه دیده و شنیده است را به مخاطب معرفی کند، از زبان پارادوکس استفاده می نماید، اما وجوه تفاوت دیدگاه مولوی و حافظ، بیشتر ظاهری است. مولانا بیشتر از پارادوکس ترکیبی و حافظ بیشتر از پارادوکس معنایی استفاده نموده است.
معرفی «ادبیات تاریخی» به عنوان یکی از انواع ادبی فارسی (با تکیه بر تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی، تاریخ جهانگشای جوینی، تاریخ وصاف)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن شناسی ادب فارسی سال ۱۶ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۶۱)
17 - 35
حوزههای تخصصی:
یکی از م سائلی ک ه ناقدان ادبی از قدیم به آن توجه داشته اند تقسیم بندی آثار ادبی براساس انواع ادبی است. در تعاریف انواع ادبی، آثار را به گروه های مشخص طبقه بندی می کنند. از این طریق، به خوبی م ی توان ماهیّت آثار ادبی را شناخت، ارزش هر اثر ادبی را نسبت به سازگاری آن با ویژگی های نوعیِ از پیش مقرر شده تعیین کرد، ع لل و عوامل بروز و ظهور انواع را پی برد و نیرو یافتن یا ضعف و از بین رفتن آنها را در دوره ه ای ادبی و تاریخی مختلف، ب ررسی ک رد. متون ادب فارسی را نیز به انواع گوناگونی تقسیم کرده اند مانند: ادبیات حماسی، ادبیات تعلیمی، ادبیات غنایی؛ البته محققان درباره معرفی برخی از انواع ادبی دیگر هم، تحقیقات مستقلی انجام داده اند. در پژوهش های انجام شده، تاکنون تکلیف متونی همچون تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی، تاریخ جهانگشای جوینی، تاریخ وصاف و آثاری از این دست که تمییز صبغه تاریخی آنها از رنگ و ارزش ادبیشان دشوار و حتی غیر ممکن است، روشن نشده است و هیچ گاه این متون به عنوان یک مجموعه واحد بررسی نشده اند تا هم ویژگی های کلی و مشترکشان بررسی شود و هم دسته بندی دقیقی از شاخه ها و زیرشاخه های گوناگون آن به عنوان «نوع ادبی مستقل» ارائه گردد. به نظر می رسد به دلیل وجود برخی ویژگی های مشترک بین متن های تاریخی و همچنین به دلیل تمایزهای این متون با آثار دیگر انواع ادبی، می توان آنها را یک نوع ادبی مستقل به حساب آورد و نام آن نوع را «ادبیات تاریخی» نهاد، هم چنین ویژگی های این نوع ادبی جدید را مشخص کرد و تعریفی از آن ارائه داد.
بررسی پساساختارگرایانه گزیده ای از آثار محمدرضا شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۵
93 - 133
حوزههای تخصصی:
ادبیات کودک به دلیل شکاف زمانی ای که بین کودکیِ نویسنده و مخاطب کودک وجود دارد، ماهیتاً ادبیاتی دوسویه است. یکی از رویکردهای نقد ادبی که قادر است این دوگانگی را نشان دهد، نقد پساساختارگرایی و رویکرد ساخت زدایی دریدایی است. در این پژوهش با به کارگیری این رویکرد، برخی آثار تألیفی و خلّاقانه محمدرضا شمس، یکی از نویسندگان مطرح و تأثیرگذار ادبیات کودک و نوجوان بررسی شده است. شیوه پژوهش توصیفی تفسیری است و انتخاب آثار به صورت نمونه گیری هدفمند انجام شده است. مؤلفه های ساخت زدایی، از جمله تقابل های دوگانه، تصمیم ناپذیری، سرگشتگی، بینامتنیت، مؤلف زدایی و تکرارپذیری را به خوبی در آثار شمس می توان بازشناخت که در این میان، بینامتنیت جایگاهی ویژه دارد. یافته های پژوهش نشان می دهد که آثار محمدرضا شمس با بهره بردن از این ویژگی ها، خوانش را به سوی تکثر معنا و زایش مدام دلالت، هدایت می کند. سیّالیت بینامتنی و لایه های چندگانه معنایی در این آثار حاکی از آن هستند که مخاطب پنهان متن، نه تنها مصرف کننده ای ایستا نیست، بلکه در برساختن معنای متن نقشی مؤثر و پویا ایفا می کند.
بررسی ویژگی های نثر شاعرانه در رمان خیرالنساء قاسم هاشمی نژاد
منبع:
پژوهشنامه زبان ادبی دوره ۲ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴
157 - 190
حوزههای تخصصی:
در روزگار معاصر در رمان و داستان با توجه به افق و جهانی که روایت می کند، از گونه های زبانی متفاوتی استفاده می شود و در ژانر های متنوعی طبقه بندی می گردد. پاره ای از داستان ها و رمان های معاصر از نثری شاعرانه برخوردارند؛ نثری که گاه به جهت زیبایی و خیال انگیزی با شعر پهلو می زند. در این رمان ها نویسنده با به کارگیری فنون گوناگون بلاغی و زبانی به زبان شعر نزدیک می شود. در میان رمان های معاصر فارسی نثر خیرالنساء اثر قاسم هاشمی نژاد، در شمار نثرهای شاعرانه جای دارد. در این پژوهش عناصر شاعرانه نثر رمان خیرالنساء، با روش توصیفی – تحلیلی از منظر نثر شاعرانه بلاغی و غنایی بررسی و تحلیل شد. یافته های پژوهش حاکی از آن است که هاشمی نژاد در عین حال که رمان خیرالنساء را به صناعات شعری و موسیقی کلام می آراید، عناصر داستانی را نیز در بستری از ابهام زیبایی شناختی جهت انتقال بی واسطه افکار و احساسات شخصیت ها و رخدادهای اصلی قرار می دهد. در این میان ویژگی های شاعرانه بلاغی، یعنی ویژگی های بیانی (مجاز ،تشبیه، استعاره و کنایه) و بدیع لفظی (مانند انواع سجع، جناس و واج آرایی) و بدیع معنوی (مراعات النظیر، حس آمیزی و ایهام تناسب) در مقایسه با عناصر شاعرانه غنایی برجستگی بیشتری دارند. به طور کلی نویسنده توانسته است با به کارگیری هنرمندانه از عناصر غنایی و بلاغی ساختاری نوین و متناسب با مضامین و محتوای رمان خلق کند و بر زیبایی فرمیک و محتوایی اثر بیفزاید و با ایجاد نوعی تعلیق معنا خواننده را در التذاد صوری و تفسیری متن مشارکت دهد.
بررسی «پادآرمان» در اشعار نیما یوشیج و عبدالوهاب البیاتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی دوره ۱۸ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۷۱
1 - 22
حوزههای تخصصی:
آرمانشهر یا مدینه فاضله (یوتوپیا) در اندیشه بشری از قدمت دیرینه ای برخوردار است؛ به صورت رسمی اولین بار توسط افلاطون در رساله جمهور مورد بررسی قرار گرفت. در مقابل آن پادآرمان است که در آن جامعه ویژگیهای منفی به ویژگی های مثبت برتری داده می شود. فیلسوفان، جامعه شناسان و شعرای فراوانی در این میدان به نظریه پردازی پرداخته اند. آنچه کمتر مورد بررسی قرار گرفته، اندیشه های پادآرمانی شاعران برجسته، به صورت تطبیقی بوده است. بر این اساس در این تحقیق برآنیم با روش کتابخانه ای و تحلیل محتوایی اشعار شاعرانی چون نیما یوشیج و عبدالوهاب البیاتی را به عنوان ارکان شعر معاصر ایران و عراق در باب موضوع پادآرمانی بررسی کنیم. داده های این تحقیق بیانگر آن است که هر دو شاعر در اشعار خود ضمن آرزوی رهایی از رنج و ناگواری دنیای کنونی و سکون و دلمردگی آن، تلاش می کنند چهره ی حقیقی و زشت و منفور جامعه خود را به نمایش بگذارند و از بیهودگی دنیا و انسانها و حاکمانی که در لجنزار روزمرگی، ابتذال و مسخ شدگی به سر می برند با زبان برنده و برآشوب خود پرده بر دارند و بدین گونه نفرتشان را از تمام سیاهی ها و تباهی های محیط پیرامون بیان دارند.
بررسی مدرنیته و سبک اندیشه عطار و مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در قرن چهاردهم میلادی، اروپا، قرون وسطی را پشت سر نهاد و مبنای زندگی را خرد و تعقل انسان ها و تجربه گرائی قرار داد. این روند را اومانیسم نام نهادند. این اندیشه چهار دوره رنسانس، رفورماسیون مذهبی یا لوتریسم، روشنگری و انقلاب صنعتی را پشت سر نهاد تا در اواخر قرن 19 میلادی به مدرنیته یا تجدد تبدیل گشت. مدرنیته انسان را از درون خویش جدا و به بیرون از خود معطوف کرد. در حالی که در سنّت ادبی ما عارفانی چون عطار و مولوی می کوشیدند انسان را به فطرت خدا نهاده و درون خود بازگردانند. به نظر می رسد بسیاری از نابسامانی های جهان امروز در این تقابل قرار می گیرد معضلی که اندیشه وران امروز دنیای غرب نیز به آن اذعان کرده اند. هدف این مقاله توصیفی- تحلیلی یافتن راهی است که بتواند قرابتی میان اندیشه مدرنیته و تفکر عطار و مولوی بیابد تا گشایشی برای مشکلات انسان مدرن باشد. تحقیق به روش توصیفی- تحلیلی و به شیوه کتابخانه ای انجام شده است و نتایج نشان می دهد که مدرنیته برای انسان پوچی، تنهایی، سردرگمی، بریدن از درون خویش و جستن سعادت بیرون از خود را به ارمغان می آورد. عطار در الهی نامه آرزوی شش پسر پادشاه را آرزوهای مادی (بیرونی) می داند: (در جستجوی پریان، جادوگری، جام جم، آب حیات، انگشتری سلیمان، کیمیاگری). در حالیکه او معتقد است که مرکز ثقل آرزوهای آدمی درون اوست. مولانا تمام هستی انسان را در «درون» او می یابد. درونی که بازگشت به سوی تعالی دارد. اندیشه های عطار و مولانا که در تقابل با تفکرات مدرنیته اند، می توانند راه گشایی برای رهایی انسان مدرن از بن بست پوچی و پوچ انگاری باشند. امری که هم اکنون غرب نیز راه چاره را در آن یافته و به انحای گوناگون در جستجوی طلوع مجدد حقیقت قدسی در «درون» آدمی است.
مقایسه ی تمثیلی اشعار قاصدک مهدی اخوان ثالث، تقی متقی ، محمود کیانوش و ساعی البرید بلندالحیدری(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
قاصدک نماد و تمثیلی از وفاداری، صداقت و خوشبختی، پیام آوری و خوش خبری است . از آنجایی که میان شعرهای فارسی و عربی جنبه های مشترک بسیاری را می توان یافت؛ پژوهش حاضر با هدف بررسی مقایسه ی تمثیلی اشعار قاصدک مهدی اخوان ثالث، تقی متقی، محمود کیانوش، شاعران معاصر ایرانی و ساعی البرید بلندحیدری، شاعر شناخته شده ی عراقی تحریر شده است. مسأله موردنظر این است که شاعران نام برده چه تمثیل هایی را در شعر قاصدک خود جای داده اند. نویسنده پس از بررسی، متوجه شباهت ها و تفاوت هایی در شعر قاصدک شاعران مورد نظر شد، که از دلایل ضرورت و اهمیت بررسی آن محسوب می شود تا بدانیم شاعران معاصر ایران و عرب شعر قاصدک خود را با چه نماد و تمثیلی هایی به ما می شناسانند. نوشتار حاضر کاملاً بکر و بدیع بوده و تاکنون نوشتاری در این خصوص به تحریر درنیامده است. بنابراین این پژوهش با استفاده از روش کتابخانه ای و بررسی اشعار این شاعران به صورت تحلیلی و توصیفی صورت گرفته است تا پژوهشگر بداند آیا در شعر قاصدک اخوان ثالث، تقی متقی، محمود کیانوش، شاعران ایرانی، و ساعی البرید بلندالحیدری، شاعر عراقی، تمثیل به کار برده شده است ؟ آیا تمثیل ها و کارکرد آن ها در اشعار این شاعران یکسان است یا متفاوت؟ یافته های پژوهش حاکی از این می باشد که تمثیل بکار گرفته از قاصدک در اشعار شاعران متفاوت می باشد و هیچ کدام حامل یک خبر یکسان نیست. اخوان، تقی متقی و بلندالحیدری بر خلاف نماد بارز قاصدک یعنی خوش خبری، آن را تمثیلی از انسان مغموم و بدون امید می دانند.
داغ ننگ و گفتمان طرد در روایت های صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در جهان معاصر با گذر از نظام معرفتی-انضباطیِ جهانشمول و باور اشرافی/طبقاتی جهان کلاسیک، توجه به جهان فردی و فردیت افراد میسر گردید و هویت سوژه های متنی بر مبنای سبک زندگی و انواع سرمایه های فردی و اجتماعی آنها، موضوع بازنمایی روایت های ادبی قرار گرفت. بر همین اساس، فقدان برخی از سرمایه ها یا خلل در آنها که به مثابه اشکالی از داغ ننگ سوژه ها مفروض است، به روایت درآمد. از میان داستان نویسان معاصر فارسی، صادق هدایت از برجسته ترین نمایندگان بازنمایی انواع داغ ننگ و گفتمان طرد ملازم آن است. در این نوشتار داغ ننگ سوژه ها و گفتمان طرد ملازم آنها، در چند داستان کوتاه صادق هدایت دلالت یابی و تفسیر شده است. نتیجه نشان می دهد که راوی داستان های هدایت در بازنمایی سوژه های متنی، داغ خوردگی آنان را در قالب سه شکل تنانه، شخصیتی/روانشناختی و قبیله ای/خویشاوندی بازنمایی کرده است که مبنای شکل گیری برخی از آنها همچون وضعیت شریف داستان بن بست و داود گوژپشت به مثابه امر پیشینی یا فلسفی می نماید و در مواردی هم اساس داغ ننگ سوژه هایی همچون آبجی خانم، عصمت السادات، حسن و حاجی مراد امری تاریخی بوده؛ حاصل مناسبات نامتوازن اجتماعی است. آنچه مهم می نماید این است که بازنمایی موارد مذکور از یک سو حاکی از استیصال بشر کنونی در کنار تشخص و استقلال برآمده از فردیت گرایی معاصر است از سوی دیگر حاوی وجوهی از پرسش/اعتراض های فلسفی و اجتماعی است که پیشتر به این شکل صورتبندی نشده اند؛ اگرچه در مواردی موضع مولف پنهان داستان ها و در تداوم آن نگاه شخصی راوی هم در تشدید یا بسامد پرسش/اعتراض های مذکور اثر گذاشته است.
«شیبو» نماد کهن الگوی «نقاب» در داستان عامیانۀ «جنیدنامه»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
با توجه به این که داستان های عامیانه بهترین تجلی گاه کهن الگوها است، این مقاله، به تحلیل کهن الگوی «نقاب» در داستان عامیانه جنیدنامه می پردازد. جنیدنامه به روایت ابوحفص کوفی، داستان پهلوانی های پدربزرگ ابومسلم، جنید و ماجرای عشق سوزان او به رشیده و سرگشتگی های این دو دلداده و کامیابی نهایی آن ها است که به تولّد اسد، پدر ابومسلم می انجامد. این داستان در قالب افسانه پردازی های مردمی و به دور از وسواس های تاریخ نگاری دقیقِ علمی در زمینه هایی با بن مایه های عشقی، عاطفی، مذهبی، دینی و افسانه سازی، حول شخصیت های تاریخی نگاشته شده است. بر مبنای این تحقیق، که به روش توصیفی تحلیلی، کهن الگوی نقاب در جنیدنامه را مورد بررسی قرار می دهد شیبو، نیروی یاریگر و نزدیک ترین دوست قهرمان، «سایه» اوست که در تلاش برای رسیدن به خودآگاهی جنید و پیوستن به اتحاد و یگانگی روان او، با نقاب های انعطاف پذیر و انتخابی چون تغییر نام، شکل، زبان و دین یا دستاویز قرار دادن نقاب هایی مانند گریستن و سکوت، قهرمان را در عبور از موانع سفر یاری می کند. این نقاب های مثبت نه تنها سبب جعل فردیت نمی شود بلکه هم سویی در مسیر تفرد و به نوعی اتحاد با «خود» است. در این داستان، نوع دیگر نقاب که از آن به «اثر سایه» تعبیر می شود و با تعریف نقاب های غیرمنعطف مطابق است نمودی از سایه درونی، سیاه و حیوانی قهرمان است که در قالب کلاغی سیاه ظاهر می شود و قهرمان با در آغوش کشیدن و قبول این بعد منفی ناخودآگاه، خود را به کمال فردیت و یگانگی می رساند. هدف این مقاله بررسی نمودهای هر دو نوع نقاب، منعطف و غیرمنعطف در شخصیت شیبو است تا نشان دهد چگونه شخصیت داستان با استفاده از نقاب می تواند چرخه فردانیت را به کمال برساند.