فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵۰۱ تا ۵۲۰ مورد از کل ۴٬۴۶۷ مورد.
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴
111 - 122
حوزههای تخصصی:
امروزه هر فرد در زندگی، نیازهای خود را دخیل کرده و محصولات را براساس سلایق خود انتخاب می کند. به همین دلیل هدف اصلی این پژوهش، طراحی بسته بندی نگهدارنده دارو با استفاده از مهندسی کانسی است. از اهداف دیگر این پژوهش، بررسی تاثیر طراحی کاربرمحور مانند برنامه های سلامت تلفن همراه و وضعیت توسعه آن ها است. طبق روند مهندسی کانسی، ابتدا تمامی محصولات حتی به صورت ایده جمع آوری شدند و در نهایت چهار محصول انتخاب شد. برای ارزیابی این محصولات، پرسش نامه ای به روش افتراق معنایی توسط 24 واژه انتخابی از 75 واژه کانسی به دست آمده؛ تدوین و توسط 21 نفر از اعضا (خانم ) کانون سالمندان سرای محله شهرک غرب به صورت داوطلبانه تکمیل شد. یافته های حاصل از تحلیل اطلاعات توسط نرم افزارSPSS ، کمک شایانی در دستیابی به معیارهای موردنظرکرد. این معیارها می تواند باعث طراحی محصولی مطابق با خواسته کاربران شود. معیارهای طراحی تعریف شده شامل: طراحی فرمی ساده، جنس های متفاوت پلاستیکی برای بدنه و درب محصول، باز شدن درب نگهدارنده دارو از پایین به بالا و قابلیت جدا شدن محفظه های نگهدارنده دارو از بدنه محصول است. همچنین با توجه به نیاز کاربران به محصولی ساده و کاربردی، برنامه های سلامت محور می توانند به طراحی محصولات مرتبط با این مسائل کمک بسیاری نمایند.
بازنمود شبیه سازی فرهنگی متأثر از رسانه ها در هنرهای تجسمی معاصر بر اساس نظریه ژان بودریار (مطالعه ی موردی آثار کاترینا فریچ)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ژان بودریار معتقد است که فرهنگ در حال تولید شدن و با هدایت رسانه ها دائماً در حال تغییر است. به نظر او، ما وارد عصر «شبیه ها» شده ایم. شبیه ها نشانه هایی هستند که مانند رونوشت یا الگوی اشیاء یا رویدادهای واقعی عمل می کنند. از آنجایی که رسانه ها در شبیه سازی فرهنگی نقش به سزایی داشته و همچنین بر هنر معاصر تأثیرگذار بوده اند، هدف این مقاله با عطف به آرای بودریار، مطالعه بازنمود شبیه سازی فرهنگی متأثر از رسانه ها در آثار هنرمند معاصر آلمانی «کاترینا فریچ» بوده و در پی پاسخگویی به این سؤال است که: «چگونه شبیه سازی فرهنگی در آثار او بازنمود پیدا کرده است؟». این مقاله با روش توصیفی – تحلیلی و تطبیقی به مطالعه آثار این هنرمند به ویژه اثر ضیافت او می پردازد. نتایج تحقیق نشان می دهد که بازنمود این شبیه سازی فرهنگی، وانموده ای است که هم نظریه پرداز و هم هنرمند، هرکدام به سیاق خود به طور تمثیلی بیان کرده اند. وجوه اشتراک اثر کاترینا فریچ و آرای بودریار همچون تکرار و تکثیر، بازتولید، شبیه سازی، مصرف گرایی، تولید نشانه ها و فرا واقعیت نشان می دهد که هنرمند با استفاده از تکرار و تکثیر، بازتولید، شبیه سازی، مصرف گرایی و تولید نشانه ها، بازنمودی از شبیه سازی فرهنگی را با اثر خود ارائه داده است.
مطالعه تطبیقی عکس های مردم نگارانه آنتوان سوریوگین و نصراله کسرائیان از منظر پسااستعماری
حوزههای تخصصی:
پیوند تنگاتنگ میان عکاسی با علم انسان شناسی و فرآیند مدرنیته، امری انکارناپذیر است. دوربین عکاسی درعصر پوزیتیویست قرن نوزدهم ظهور کرد. عصری که در آن انسان شناسان در پی نظریه تطورگرایی و ظهور قدرت های استعماری، برای ثبت عینی و واقع گرایانه مردمان جوامع شرقی، نیاز به ابزاری مناسب داشتند. با ورود زودهنگام دوربین عکاسی به ایران، آنتوان خان سوریوگین در زمان قاجار و نصراله کسرائیان در دوران پس از انقلاب اسلامی به مستندنگاری از مردم پرداختند. با مطالعه تطبیقی عکس های مردم نگارانه این دو عکاس، با رویکردی انسان شناسانه و از دو منظر متفاوت، گفتمان شرق شناسی و بومی گرایی، این پرسش مطرح گردید که این گفتمان ها چگونه در آثار این عکاسان بازنمایی می شوند. برای پاسخ به این پرسش، از روش توصیفی و تحلیل تطبیقی بهره گرفته ودریافتیم که هر دو عکاس در روند ثبت تصویر دارای شباهت ها و تفاوت هایی هستند که در تقابل با فرهنگ اروپایی که در نگاه بیرونی خودش نسبت به پدیده ها داشت، مطرح می شوند. ما این نگاه را تحت عنوان اگزوتیسم می شناسیم. بدین معنا که ما با افزودن ایسم به آخر این واژه، آن را از حوزه گفتار عادی جدا و به حیطه ی گفتمانی انتقال می دهیم و ادعا می کنیم که اگزوتیسم نه یک مفهوم، بلکه یک جریان فرهنگی و نوعی شیوه نگاه هست که گفتمان هایی را به همراه دارد.
بررسی زمینه های رویکرد آنتروپومورفیک در نگارگری ایرانی
حوزههای تخصصی:
نتروپومورفیسم، یا «انسان گونه انگاری» و یا «انساندیسی»، یکی از شاخه های انسان شناسی است، که در خصوص تشخّص بخشی انسانی به غیر انسان، اعم از دیگر جانداران یا اشیاء بحث می کند. این پژوهش با هدف دست یابی به الگویی ساختارمند در تبیین رویکرد آنتروپومورفیک در نظام زیبایی شناختی نگارگری ایرانی تدوین شده و با بررسی گزیده ای از نسخ مصوّر برجای مانده از تاریخ نگارگری ایران پس از اسلام، به روش تاریخی، توصیفی و تحلیلی، به گردآوری و تحلیل داده ها به روش مطالعات کتابخانه ای و اینترنتی پرداخته و در مجموع با دسته بندی نمودهای آنتروپومورفیک در قالب های گوناگون، به تبیین سازوکارهای آنتروپومورفیستی در نگارگری ایرانی پرداخته و به طرح پرسش: «آنتروپومورفیسم در آثار نگارگری ایرانی با چه زمینه ها و کیفیاتی نمود می باید؟» پرداخته است. در راستای پاسخ به این پرسش، و با مطالعه نسخه های متعدد نگارگری و آراء اندیشمندان و نیز مطالعه آثار ادبی و نسخه های خطّی مصوّر ایران پس از اسلام، به این نتیجه منتهی شده که نگارگری ایرانی با بهره مندی از پیشینه اساطیری و نیز دیدگاه شرقی مبتنی بر وحدت انسان و طبیعت با تکیه بر مضامین ادبی و حکمی به عنوان تجلی گاه آنتروپومورفیسم شناخته می شود. پژوهش حاضر، از نوع بنیادی بوده و با بررسی پژوهش های پیشین در حیطه روانشناسی، اسطوره شناسی، جامعه شناسی مذهبی و تاریخ نگارگری تنظیم شده است.
خوانش رویکرد اسطوره سنجی نزد ژیلبردوران، با نگاهی به "زیور آرایه های باغ ایرانی"(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ پاییز ۱۳۹۸ شماره ۳
31 - 42
حوزههای تخصصی:
خوانش آثار هنری، با بهره گیری از روش های نقد اسطوره ای در ایران، یا بسیار ناشناخته باقی مانده است و یا به چند روش معروف نظیر سرنمونی یونگی، تک اسطوره ی کمبلی و نقد گونه شناسانه ی نوتروپ فرای، محدود شده است. روش های دیگر نظیر اسطوره سنجی، اسطوره کاوی و اسطوره متن که از جمله روش های کاربردی در تحلیل آثارهنری است، هنوز در سطح کشور کم شناخته باقی مانده است. از سوی دیگر، طیف های متنوع آثار هنرهای تجسمی و کاربردی با روش های مختلف نقد اسطوره ای، بارها مورد واکاوی قرار گرفته است. اما هنر زیورآلات؛ به مثابه ی هنرهای صناعی و کاربردی، نه تنها از حوزه ی نقد مغفول مانده، بلکه در حوزه ی نقدهای اسطوره ای نیز مطرح نشده است. جستار حاضر، به روش توصیفی – تحلیلی و تاریخی، با بهره گیری از روش اسطوره سنجی ژیلبر دوران انجام شده است. بررسی روش نقد اسطوره سنجی، سپس خوانش و واکاوی "زیورآرایه های باغ ایرانی" با استفاده از این روش، از جمله اهداف پژوهش حاضر است. جستار حاضر، به دنبال پاسخگویی به این سؤال است که اسطوره ی کلان مستتر در "زیورآرایه های باغ ایرانی" که در ارتباط مستقیم با زندگی شخصی مؤلفان آثار است و نگارندگان را در یافتن اسرار مستتر در این مصنوعات، همراهی کرده است، چیست؟ توجه در مضمون کلی و همچنین جزئیات در خور پیکره ی مطالعاتی مورد نظر نوشتار – زیورآرایه های باغ ایرانی- نگارندگان را به این نتیجه رهنمون کرد که تمام موتیف ها و مضامین مستتر در ساختار مصنوعات، هرکدام به نحوی با اسطوره ی کلان "آرمان شهر" در ارتباط است.
بررسی ویژگی های بصری آثار طراحی گرافیک شاخص مدرسه باوهاوس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ پاییز ۱۳۹۸ شماره ۳
97 - 106
حوزههای تخصصی:
مدرسه باوهاوس یکی از پیشتازان هنر مدرن بود که بین سال های 1919 تا 1933 میلادی در آلمان فعالیت می کرد نقش مهمی در برقراری پیوند میان هنر و صنعت ایفا کرد. آثار گوناگونی در رشته های مختلف هنر و طراحی از این مدرسه بر جای مانده است؛ از جمله ی این آثار، طراحی گرافیک باوهاوس، در دوران خود، جزء آثار پیشتاز محسوب می شده است. نگارندگان در این مقاله در پی آن هستند تا ویژگی های بصری آثار طراحی گرافیک شاخص مدرسه باوهاوس را بررسی نمایند. در این راستا، آثار در حوزه های طراحی مهر مدرسه، طراحی حروف، طراحی جلد، صفحه آرایی، پوستر، بروشور، گرافیک محیطی، چاپ و صحافی کتاب، طراحی کارت پستال، دعوتنامه و اوراق اداری، با استفاده از منابع کتابخانه ای جمع آوری و مطرح گردیده است. با بررسی این آثار به روش توصیفی-تحلیلی، مهم ترین ویژگی های بصری مشترک آنها از جمله طراحی و استفاده از حروف بدون سریف، استفاده از حروف کوچک لاتین، رنگ های اولیه چاپی، ساختار هندسی، ایجاد نظم در قالب نامتقارن، گریدبندی و پرهیز از تزیینات مشخص شد. آثار باوهاوس و سبک آن در طراحی گرافیک، دستاورد قابل توجهی در حوزه تایپوگرافی نوین پدیدآورد و زمینه ساز پیدایش جنبش های مدرن طراحی گرافیک مانند سبک سوئیس در طراحی پوستر شد که تاکنون نیز آثار آن مشاهده می گردد.
«ابداع» و تولید نشانه ها در هنر نقاشی از دیدگاه امبرتو اکو و نسبت آن با هرمنوتیک مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ پاییز ۱۳۹۸ شماره ۳
23 - 30
حوزههای تخصصی:
مطابق با نشانه شناسی امبرتو اکو، نشانه ی تصویری در هنر نقاشی، تنها بازسازی شماری از مشخصه های موضوع است که پس از گزینش برخی از آنها بر اساس رمزگانِ شناسایی و مطابق با قراردادهای گرافیکی، در یک بستر فرهنگی ایجاد می شود و همین امر باعث دریافت اثر از سوی مخاطبین می شود. اکو با ردّ واقع نماییِ بازنمایی های تصویری به موضوع «ابداع»: «ابداع معتدل» و «ابداع رادیکال» می پردازد. او در تحلیل های نشانه شناختی خود در حوزه ی نقاشی، ضمن توجه به آثار کلاسیک و مدرن، ترفند ابداع در این گونه آثار را، نه به معنای خلاقیّت زیباشناسانه، بلکه صرفاً به عنوان یکی از شیوه های تولید نشانه معرفی می کند. با این حال، در اینجا مواردی نظیر زبانِ فردی، ابهام و پوشیدگی معنا، خود انعکاسیِ رمزگان و ایجادِ نقش های نشانه ای جدید، بحث را به سمت یک نشانه شناسیِ ادراکی و همچنین تحلیل زیبا شناختیِ اثر هنری و هرمنوتیک مدرن سوق می دهد. نگارنده در این مقاله با روش توصیفی – تحلیلی، ضمن بررسی نشانه شناسی تصویری اکو، وجه پیوند نشانه شناسیِ ادراکی و هرمنوتیک مدرن را در آرای این اندیشمند ایتالیایی مورد واکاوی قرار داده است. نتایج پژوهش بیانگر آن است که در نشانه شناسیِ هنر اکو، نشانه ی تصویری، یک واحدِ روایی است که در نسبت با جهانِ متن معنا می یابد؛ از این رو در تحلیل های نشانه شناختی، نه بر وجه قراردادی نشانه ها بلکه باید به کاربُردشناسیِ روایت توجه نمود.
سیاست، جنسیت، بازنمایی (تحلیل انتقادی دیدمان جنسیت در دوره ی ناصری)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ بهار ۱۳۹۸ شماره ۱
39 - 48
حوزههای تخصصی:
جنسیت نه داده ای طبیعی بلکه یک پی آمد اجتماعی-فرهنگی و یک تأثیر پدیداری پیرامون جنس است. موضوعی که باید در بافت تاریخی ایران و در دوره های مختلف مورد تأمل قرار گیرد. از سوی دیگر نوع نگرش افراد و جامعه به این موضوع همیشه تحت قید و بندهای معرفتی و روان شناختی بوده است. بازنمایی جنسیت در تصاویر عکاسی می تواند شاهدی برای عینیت بخشیدن به چنین محدودیت هایی باشد. بنابراین می توان پرسید، چه رابطه ای بین بازنمایی عکاسانه ی جنسیت و هنجارهای اجتماعی و روان شناختی موجود در خودآگاه و ناخودآگاه جمعی ایرانیان وجود داشته است. به بیان دیگر، از طریق چه دیدمانی و چگونه بازنمایی جنسیت در دوره ی ناصری شکل گرفته و نقش قدرت در این بازنمایی چگونه بوده است؟ بدین منظور، نظریات میشل فوکو در کنار آراء روان شناختی زیگموند فروید و ژاک لاکان، چهارچوب مفهومی و روش شناختی متفاوتی را برای فهم دیگرگون مسئله فراهم می آورند. اهمیت نظری این نوشته به جهت پرکردن شکاف تحقیقاتی ای است که در این حیطه وجود دارد. نتایج حاکی از آن است که جنسیت در دیدمانی سیاسی مورد بازنمایی عکاسانه قرار گرفته است و روابط قدرت مردسالار، نظم جنسی خاصی را به همراه داشته است؛ روابط قدرت و نظم جنسی ای که می تواند در ساحت خیالی و نمادین جامعه مورد واکاوی قرار گیرند
توانایی های خیال و نسبت میان زیبایی طبیعی و هنری از نظر جوزف ادیسون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴
25 - 32
حوزههای تخصصی:
جوزف ادیسون با تمرکز بر ادراک زیباشناختی، شأن خیال را به عنوان یک نیروی خداداده ی ذهنی که چندین امکان مثبت و منفی برای لذت بردن فراهم می کند، بالا می برد. بخشی از نیروی خیال بدور از هر گونه علائق و انگیزه های معرفتی، توأم با یک نگرش بی غرض، میان حس و فاهمه آزاد عمل می کند و لذات اولیه را از ابژه های طبیعی یا حاضر و لذات ثانویه را از تصور و بازنمایی آنها موجب می شود و این گونه ضرورت ارتباط هنر و طبیعت تأیید می شود. در این مقاله به منظور بیان این که چه نسبتی میان زیبایی طبیعی و هنری برقرار است، تلاش می شود شرح مبسوط تری از کارکردهای شناختی، معنوی و زیباشناختی خیال عرضه شود. همچنین از آنجا که نظریه خیال ادیسون، آرام آرام زمینه ی رویکرد ذهنی را در تعریف تجربه زیباشناختی فراهم می کند، تلاش می شود تبیینی از چرایی وقوع تجربه زیباشناختی در مواجهه با زیبایی، هماهنگی و عظمت در طبیعت حاصل شود و در نهایت این که چگونه امر نو یا غیرمتعارف در خلق تجربه زیباشناختی می تواند به هنر در برابر طبیعت، امکانی مضاعف ببخشد. برای تحقق این منظور، داده های این پژوهش از طریق مطالعه ی کتابخانه ایِ آرای ادیسون و شارحان وی گردآوری شده، سپس توصیف و تحلیل می شوند.
در جست وجوی فصلِ مشترکِ فرایندهای بازنماییِ تصویری (جستاری نشانه شناختی در تصویر)
حوزههای تخصصی:
فرایندهای بازنماییِ تصویری از مسئله سازترین و درعین حال مهم ترین موضوعاتی اند که در هنرهای تجسمی با آنها مواجهیم. اندیشمندان بسیاری راجع به آنها سخن رانده و هرکدام از وجهی به این موضوع نگریسته و نظریاتی را ارائه کرده اند و هرکدام از این نظریات نیز باب بحثی را گشوده و منجر به بحث هایی دیگر شده است که گاه بسیار ریشه ای اند. ناگفته پیداست که چنین وسعتی ملزممان می کند که در جستاری به فصلِ مشترکِ شماری از اصلی ترین این دیدگاه ها بپردازیم. آنچه در این جستار صورت پذیرفته است بررسی شماری از مهم ترین این نظریه ها بر مبنای نشانه شناسی چارلز سندرز پیرس است؛ به این قصد که دریابیم آیا می توانیم فصلِ مشترکی، هرچند نه چندان محدود، بینِ این نظریات یافته و آیا نهایتاً می توانیم نوعِ خاصی از مخاطب را تعریف کنیم. نتیجه ای که از این جستار حاصل شد این بود که نظریه های مورد بحث مان، نوعِ خاصی از مخاطب را به ما معرفی می کنند که همانا مخاطبی واکنشی است و نمی تواند تغییری در تصویرِ روبه رویش ایجاد کند. فلذا این نظریات، با تمامیِ تفاوت های ریز و درشتی که دارند، از احوالِ ذهنیِ مخاطبی برایمان می گویند که تصمیم ندارد دست به کار شده و مناسبات بازنمودی را دگرگون کند. او مخاطبی است اهل اندیشه ورزی و گویی این اندیشه ورزی هیچ گاه قرار نیست به کنشی فیزیکی بی نجامد.
بکارگیری هارچوب هرمنوتیک درنوآوری بنیادین معنای محصول؛ نمونه موردی: روش نوآوری طراحی محور در کارگاه آموزشی شرکت باریلا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ پاییز ۱۳۹۸ شماره ۳
107 - 114
حوزههای تخصصی:
در این مقاله، به ماهیت نوآوری بنیادین معنا، نتیجه بخش در خلق بازارهای جدید پرداخته می شود و اساس این نوع از نوآوری، برپایه تئوری های هرمنوتیک به عنوان بیان کننده ی تفسیر مولد، برانگیزاننده ی نوآوری معانی در طراحی، مورد بررسی قرارداده می شود. این مقاله ذاتاً مفهومی بوده تا جایی که هدف آن تامین یک ساختار تئوری است تا سایر تحقیقات بر اساس آن قرار گیرند. مقایسه روش های نوآوری تحلیلی و تفسیری، آشکار می سازد که نوآوری موفق، نیاز به پردازش در دو مرحله تحلیل و تفسیر به طور موازی دارد؛ از این رو تلاش می شود مسیر یا روشی درکنار نوآوری تحلیلی به وجود آورده شود. مقایسه این دو روش نوآوری نشان می دهد که مدل تفسیری، در تلاش برای رسیدن به معناهای جدید است ولی اغلب مدل های تحلیلی، به حل مشکل می اندیشند. بنابراین شرکت هایی که در جستجوی معانی بنیادین جدید هستند، می توانند به نوآوری های تفسیری روی آورند. در ادامه، رصدکردن روشی از نوآوری تفسیری در کارگاه نوآوری یک شرکتِ مطرح و موفق روز، و بازخوانی مراحل آن با مفاهیم هرمنوتیک، روشن می سازد زیربنای این ساختارها، عمدتاً مبانی و مفاهیم مطالعات هرمنوتیک هستند. بنابراین اگر مسئولین و سازمان هایی که در بخش نوآوری فعالیت می کنند، پژوهش های بیشتری در این حوزه انجام دهند، به موفقیت های بیشتری در این نوع نوآوری، دست می یابند.
نقش انجمن آثار ملّی و ابوالحسن صدیقی در اشاعه مجسمه سازی
حوزههای تخصصی:
هنر مجسمه سازی نوین در ایران، ارتباطی تنگاتنگ و ناگسستنی با فعالیت های انجمن آثار ملی دارد. این انجمن که در سال 1304 تأسیس شد، برای طراحی و ساخت مجسمه مفاخر فرهنگی و شخصیت های سیاسی و تاریخی، بومی سازی این هنر در ایران، و نیز مستندسازی چهره مجسمه ها ، تلاش های درخورتوجهی داشت. از اقدامات مهم انجمن آثار ملی، سفارش طراحی و ساخت مجسمه هایی است که مفاخر فرهنگی را در معرض نگاه مردمان قرار می داد. مجسمه های ساخته شده به سفارش انجمن، نمادی از ملی گرایی نهفته در تفکر مدرن بود. قراردادن این مجسمه ها در اماکن عمومی موجب شد تا از کراهت و قبح مجسمه سازی در فرهنگ عمومی، متأثر از پاره ای حساسیت های مذهبی، به مرورکاسته شود. این بخش ازکارنامه انجمن هم جامعه نخبگی و هم توده های مردم را هدف قرار داده بود. در این مقاله سعی شده به این پرسش اصلی پاسخ داده شود که انجمن آثار ملی چه نقشی در عمومی و فراگیرکردن هنر مجسمه سازی داشته است. این موضوع با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی و بهره گیری عمده از اسناد، بررسی شده است. یافته های این پژوهش نشان می دهد که انجمن آثار ملی با برنامه ریزی هدفمند و بهره مندی از هنرمندان مجسمه ساز توانا، با محوریت ابوالحسن صدیقی، تا حدود زیادی در انجام این مهم موفق بوده است.
نسبت سنجی تاریخی خلاقیت مدرن با آثار هنرمندان معاصر ایران (مطالعه ی موردی آثار فرح اصولی، کوروش شیشه گران، محسن وزیری مقدم)
حوزههای تخصصی:
تاریخ هنر، عاملی الهام بخش و انگیزه آفرین و موضوعی بنیادی در مطالعات پیرامون اصالت و خلاقیت هنری است. مقایسه ی مستندات تاریخ هنری با نحوه ی کار هنرمندان، دارای مباحث متنوع است؛ مانند توجه به سنت های تصویری گذشته برای ارائه ی اثر خلاق، اهمیت طراحی و رنگ نسبت به یکدیگر و رویکردهای نو به متریال و رسانه های هنری. هدف این پژوهش بررسی آثار هنرمندان، فرح اصولی در همسازنمودن کیفیت های تازه ی فرمی با سنت های بصری نگارگری ایرانی در مجموعه ی فضیلت زخمی، کوروش شیشه گران در ارائه ی بیان نو از خط در مجموعه آثار خط خطی ها و محسن وزیری مقدم با ارائه ی نگاهی تازه نسبت به مواد کار و رسانه ی هنری در مجموعه نقاشی های شنی می باشند. روش این تحقیق، کیفی و با رویکرد توصیفی - تحلیلی است. این پژوهش در ابتدا نگاهی به پیشینه ی تاریخی مباحث فوق داشته و سپس به تشریح مجموعه های مورد بررسی هنرمندان می پردازد. مطابق با داده های حاصل از این پژوهش می توان نتیجه گرفت، هنرمندان مذکور، با اتکا به پشتوانه ی دانشی خود از مبانی هنر برآمده از منابع تاریخ هنری و انتخاب اصول سبکی، عناصر و متریال مناسب توانسته اند ارزش های جدیدی را در رابطه با سنت تصویری هنر نقاشی ایران، خط و فرم در نقاشی، کشف و بیان انگیزه های تازه نسبت به ماده و رسانه ی هنری؛ مطرح سازند.
آموزه های فوکو در باب هنر با تأکید برآثار دیه گو ولاسکز، رنه ماگریت و فرانسیس گویا
حوزههای تخصصی:
میشل فوکو به تاسی از نیچه به نقد مبانی متافیزیک غربی می پردازد. او در این راستا با افشاء و واژگونی معیارها و اصول بدیهی در ساختار قدرت، به تبیین اشکال مختلف غیریت اهتمام دارد. یکی از این اشکال جنون است که به زعم فوکو در آثار هنری عصر مدرن متجلی است. هنر در آثار فوکو پیرامون سه مفهوم متمرکز است نخست آن که آثار هنری می توانند فضای فکری خاص یک مقطع تاریخی را تا حد زیادی آشکار کنند. دوم، آثار هنری می توانند مفاهیمی را که ما از شخصیت در ذهن خود داریم مورد پرسش جدی قرار دهند. سوم، مفاهیم سبک و خلاقیت هنری می توانند ما را به سوی تفسیری مجدد از انسان یا فاعل تجربه هدایت کنند. در این مقاله سعی شده است که تحلیلی از شاهکار «دیه گو ولاسکز» یعنی ندیم ها ارائه شود که مصداق اندیشه نخست فوکو است و سپس تحلیلی از یکی از نقاشی های سورئالیستی رنه ماگریت که بیانگر فضای روحی و معنوی خاص تفکر فرهنگی غرب در قرن بیستم است ارائه می شود. همچنین با ارائه شواهدی از هنر مدرن به ویژه در آثار گویا جنون هنری از منظر فوکو و ارتباط هنر با امر دیونوسوسی نیچه تبیین می شود و در نهایت هنر به منزله امری رهایی بخش از ساختارهای مسلط قدرت قلمداد می شود.
تحلیل فرم و ترکیب بندی در خط نستعلیق بر اساس اصول نظریه گشتالت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲
27 - 36
حوزههای تخصصی:
خوشنویسی، از معدود هنرهای سنتی است که با توجه به مشخصات هندسی اش، فرم و قالب های مختلفی را تجربه نموده و به هنر مدرن معاصر، پیوند خورده است.در این نوشتار، به تحلیل نسبت های خط نستعلیق و ترکیب بندی حاصل از آن مبتنی بر فرایند ادراک گشتالت پرداخته و تلاش شده تا به سؤال ذیل پاسخ داده شود: چگونه می توان با استفاده از اصول نظریه ی گشتالت، روش و اصولی معرفی نمود که امکان سنجش ترکیب های متفاوت آثار خوشنویسی با خط نستعلیق را فراهم نماید؟ این پژوهش با استفاده از منابع کتابخانه ای، ساماندهی و با روش توصیفی، تحلیلی و آماری ارزیابی شده است. در این پژوهش، ابتدا سه اثر خوشنویسی با خط نستعلیق در قالب های چلیپا، سیاه مشق و قطعه ترکیبی معرفی و با استفاده از قوانین گشتالت تحلیل شده اند؛ سپس به کمک یک پرسش نامه، قطعه ای ترکیبی با چهار ترکیب بندی و گشتالت متفاوت ارائه شده و مورد سنجش قرار گرفته است. نتیجه ی این داوری نشان داده است که ضمن اهمیت بالاتر بودن درصد خوشنویسان انتخاب کننده بهترین ترکیب، اکثریت افراد خوشنویس و غیرخوشنویس شرکت کننده در نظرسنجی، همان ترکیبی را انتخاب کرده اند که یک خوشنویس چیره دست خلق نموده است. لذا ارتباط دو سویه ی اجرای اثر و نقد اثر خوشنویسی با اصول نظریه گشتالت مشخص شده است.
بازخوانی نگاره های حسین بهزاد با توجه به نظریه هرمونوتیک مدرن گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ بهار ۱۳۹۸ شماره ۱
49 - 58
حوزههای تخصصی:
در دوران معاصر با توجه به شرایط اجتماعی فرهنگی و اندیشه تجددخواهی و بازتاب فرهنگ و هنر غرب، نگارگران ایرانی به ویژه حسین بهزاد، در راستای احیای هویت و فرهنگ ایرانی-اسلامی به نگارگری گذشته رجوع می کنند. این تحقیق با هدف مطالعه نگارگری حسین بهزاد در دوران معاصر با بهره گیری از مفاهیم هرمنوتیک گادامر با رویکرد توصیفی- تحلیلی انجام پذیرفته و گردآوری اطلاعات آن با استفاده از منابع کتابخانه ای استو به این پرسش پاسخ داده است که، نحوه خلق آثار نگارگران این دوران تا چه اندازه با نظریه هرمنوتیک گادامر تطبیق دارد. نتایج نشان می دهد که مفاهیم هرمنوتیک گادامر، قابلیت شرح و بسط در نگاره های معاصر حسین بهزاد را داراست. هنرمند با گذر به افق معنایی روزگار صفویه به مکالمه با آن پرداخته و آن را با افق معنایی روزگار خویش که عصر جدال بین سنت و تجدد است، ممزوج، و اقدام به خلق اثرش نموده است. گادامر معتقد است، مفسر در این میان پیش داوری هایی که متناسب با دوره خودش است را در تفسیر دخالت می دهد و همچنین بافت و زمینه اجتماعی و فرهنگی نیز در خلق اثر مؤثر است که این مهم در نگارگری معاصر در تلفیقی که بین عناصر سنتی و غربی صورت گرفته قابل مشاهده است.
خوانش ژیراری قضاوت سلیمان و نقاشی های آن با تاکید بر نقش قربانی
حوزههای تخصصی:
جایگشت روایت های دینی از کلام به تصویر و خوانش آنها یکی از موضوعات رایج در عرصه نقد هنر و نقاشی محسوب می شود. برخی از فرهنگ های شمایل گرا بیش از سایر فرهنگ ها به ترجمه کلام به تصویر پرداخته اند. به همین دلیل هنرمندان مسیحی در این خصوص از سابقه ای طولانی و تنوعی قابل توجه برخوردارند. قضاوت سلیمان یکی از روایت های کوتاه اما بسیار جذابی است که هنرمندان برجسته بسیاری به خصوص نقاشان به آن توجه نموده و برخی از زیباترین آثار نقاشی مسیحی را به خود اختصاص داده اند. این روایت از قابلیت های ویژه ای برای تصویرپردازی و نقاشی برخوردار است. به عبارت دیگر علاوه بر پند و اندرزی که در این گونه پاره روایت ها وجود دارد، از نظر قابلیت تصویری سازی هم به خصوص برای هنر نقاشی بسیار مناسب است. مقاله حاضر قصد دارد برخی از برجسته ترین نقاشی های یاد شده با مضمون قضاوت سلیمان را با نظریه «میل تقلیدی» که انسان شناس و فیلسوف معاصر رنه ژیرار طرح کرده است مورد مطالعه قرار دهد. این نظریه به تقلیدی بودن میل و چگونگی شکل گیری خشونت و نقش قربانی در حل آن می پردازد. «میل تقلیدی» یکی از نظریه های ارجاعی برای بسیاری از تحلیل های روایت ها و رقابت های مذهبی-اسطوره ای و سیاسی-اجتماعی محسوب می گردد. ژیرار خود به تفسیر روایت اشاره دارد اما هیچگاه به نقد نقاشی های این روایت با نظریه خود نپرداخته است
تطبیق و تحلیل آرای سید حسین نصر در باب هنر با آثار محمود فرشچیان: نظریه «هنر متعالی»
حوزههای تخصصی:
نظرگاه سنت گرایی و به ویژه آرای نصر در باب هنر، یکی از برجسته ترین رویکردها برای خوانش آثار هنری به ویژه نگارگری سنتی در دوره معاصر به شمار می آید. از سوی دیگر، فرشچیان دارای سبک مشخص و آثار برجسته ای است که هیچ گاه از چشم انداز سنتی کاویده نشده اند. مسئله این پژوهش، احصای نظریه ای جامع درباره آثار فرشچیان در ضمن تطبیق و تحلیل آرای نصر در باب هنر با آثار فرشچیان و مشخص نمودن وجوه افتراق و اشتراک آنها بوده است. در این میان نگاره های«سیمرغ، قاف و سی مرغ»، «آزمون بزرگ» و «عصر عاشورا» به دلیل ظرفیت های ویژه بصری و محتوایی، به عنوان نمونه های معیار با هنر سنتی، دینی و مقدس نصر مورد تطبیق و تحلیل قرار گرفته اند. نوع این پژوهش؛ بنیادیِ نظری، روش پژوهش؛ تطبیقی و تحلیلی و شیوه گردآوری اطلاعات، اسناد کتابخانه ای بوده است. با توجه به وجوه اشتراک و افتراق آرای نصر در باب هنر با آثار فرشچیان، نظریه «هنر متعالی» به همراه جهان شناسی و مبانی آن مطرح شده است که بتواند نارسایی های موجودِ نظریه «هنر سنت گرا» را در باب آثار فرشچیان و به طور کلی منظومه هنر ایرانی- اسلامی بر طرف نماید.
تحلیل گفتمان تبلیغات شهری سازمان هنری رسانه ای اوج از منظر میشل فوکو
حوزههای تخصصی:
در عصر حاضر با توجه به نقش تبلیغات در تعیین سبک زندگی افراد، کسب آگاهی هرچه بیشتر درباره ی چگونگی عملکرد آن ها امری ضروری بوده و منجر به شناخت بهتر جامعه می شود. یکی از کارکردهای اساسی تبلیغات شهری، نقشی است که در شکل گیری گفتمان عمومی در جامعه ایفا می کنند؛ که در این پژوهش به این مهم پرداخته شد. در پژوهش کیفی حاضر که رویکردی توصیفی تحلیلی دارد، تبلیغات شهری سازمان هنری رسانه ای اوج که به صورت هدفمند انتخاب شده بودند، از منظر میشل فوکو و به روش تحلیل گفتمان مورد مطالعه قرار گرفتند. در این پژوهش روش گردآوری داده ها اسنادی- مشاهده ای است. هدف از پژوهش حاضر کسب نحوه ی صورت بندی مفهومی- تصویری گفتمان سازمان هنری رسانه ای اوج در پرتو شبکه دانشی موجود بود. بر اساس یافته های پژوهش، هدف از طرح مفاهیمی همچون شهادت، همبستگی، بخشندگی، مذهب و عرق ملی در تبلیغات این سازمان، می تواند ایجاد باور و بازگشت به آن ارزش ها، بازتولید گفتمان های موردنظر و جلوگیری از حذف آن ها باشد؛ که این امر از طریق استفاده از عناصر بصری در جهت به تصویر کشیدن شیوه های بودنِ انسان در گفتمان موردنظر، استفاده از نمادهایی که در بستر تاریخی آن گفتمان معنادار شده اند، امحاء مرز میان گفتمان ها به لحاظ زمانی/ مکانی و به کارگیری گزاره های معنادار و صادق در گفتمان موردنظر، صورت می پذیرد.
پدیده شناسی زمان در حفاظت و مرمت آثار تاریخی و فرهنگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ بهار ۱۳۹۸ شماره ۱
8 - 18
حوزههای تخصصی:
در این مقاله پدیده شناسی زمان به عنوان بعد چهارم و اصل موجودیّت اجسام در حفاظت و مرمت انجام شده است. مسأله این است، بعد زمان در آثار چیست؛ چگونه مورد شناسایی قرار می گیرد؛ چه نقشی در حفاظت و مرمت دارد. برای حل مسأله با راهبرد پدیده شناسی زمان انحای پدیدار شدن آن بر آگاهی انسان تحلیل شده است؛ بدین قرار زمان با رویداد، فرهنگ مادّه ای ، لایه های فرسودگی، مکان و انسان معادل است و بر آگاهی پدیدار و تقویم می شود. در نتیجه بر مبنای شناخت پدیده شناسانه ی زمان و ارتباط آن با اصل موجودیّت اثر، حفاظت سطوح فرسوده به عنوان انباشت لایه های اکنون ضروری است؛ سنجش فرسودگی ها بر مبنای اصول زمان مندی مادّه و ارتباط آن با حرکت و دگرگونی امکان زمان سنجی، تحلیل های آسیب شناسی، اتّخاذ روش های مناسب حفاظت بهینه را فراهم می کند. پدیده شناسی زمان، انسان را در افق اهداف فرایندهای مداخله ای اثر قرار داده و پاسخگوی سؤالات اساسیِ حفاظت و مرمت پست مدرن است و افزون بر آنالیز مادّه ا ی، آنالیز فرامادّه ای اثر را نیز مقرّر می کند. با تمرکز بر مفهوم فرهنگ مادّه ای، زمان بدن مند یا زمان انسانی نیز علاوه بر زمان ساخت، زمان سپری شده، زمان مواجهه با اثر، در مرمت مطرح میشود. حفاظت بقایای گذشته، سبب فهم گذشته در زمان حال و آغاز فرایند انتقال گذشته از حال و هم زیستی آن با آینده است.