فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۲۱ تا ۲۴۰ مورد از کل ۱٬۹۶۳ مورد.
منبع:
دراسات الادب المعاصر سال ۱۵ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۶۰
18 - 46
حوزههای تخصصی:
الأدب المقارن من فروع النقد الأدبی الذی یتعامل مع العلاقات الأدبیه بین الأمم والعواطف والمشاعر واللغات المختلفه والتفاعل بین أدب الأمم. الهدف من البحث الحالی هو التحلیل التلوی meta-analysis)) لمقالات الأدب المقارن فی مجله لسان مبین لعرض وتلخیص وتصنیف نتائج أحدث الجهود العلمیه المتعلقه بالموضوع ودراسه المکونات المستخدمه فی هذه الدراسات. تظهر نتائج هذا البحث أن معظم المقالات المختاره تتضمن موضوعات تتعلق بالمبادئ العامه التی تحکم الأدب المقارن مثل المنهجیه والأساسیات ومدارس الأدب المقارن وتحلیل الأدب المقارن لإیران والعالم وما هو الأدب المقارن والرمزیه والأسالیب والاتجاهات الأدبیه واللغویات المقارنه والدراسات المقارنه للغه العربیه والفارسیه. من أهم مکونات دراسات الأدب المقارن فی المقالات المذکوره من حیث المبادئ العامه للأدب المقارن مدارس الأدب المقارن والمقارنه بین الأدب الفارسی والعربی.وما هو الأدب المقارن والرمزیه والأسالیب والاتجاهات الأدبیه واللغویات المقارنه والدراسات المقارنه للغه العربیه والفارسیه. من أهم مکونات دراسات الأدب المقارن فی المقالات المذکوره من حیث المبادئ العامه للأدب المقارن مدارس الأدب المقارن والمقارنه بین الأدب الفارسی والعربی.
دراسة الأسلوب الروايي «الإتصال القصير»في رواية «الفراشه الزرقاء» لربيع جابر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات الادب المعاصر سال ۱۵ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۶۰
182 - 198
حوزههای تخصصی:
ما بعد الروایه أو السردیه الکبری أو المیتاقص أحد أبرز أنماط کتابه القصص قی ما بعد الحداثه. هذه الطریقه، استخدم من أجل اجتیاح مرحله الروایه الطبیعیه و المعتاد علیها إلی الروایه الإبداعیه و غیر المعیاریه. فی هذه الطریقه ما بعد الحداثه التی طرحت علی ید الکتاب بالعقود الأخیره من القرن العشرین لنفخ روح جدید فی الروایه، تستخدم عناصر داخلیه مختلفه و متعدده من أهمها و أبرزها الإتصال القصیر الذی یعنی إیجاد علاقه ذات ثلاثه أضلع و مثلثیه بین الکاتب/المتلقی، الکاتب/ القصه و الکاتب/ الشخصیه. نظرا للاستخدامات الواسعه لأسالیب ما بعد الحداثه فی الإنتاجات القصصیه لربیع جابر، یهدف هذا المقال لدراسه هذا الاسلوب فی روایه الفراشه الزرقاء لهذا الکاتب لیبین کیف یستخدم الکتاب العرب المعاصرین هذه الطریقه بشکل فنی و حدیث نظرا للمقتضیات الاسلوبیه و التیارات الأدبیه العصریه فی العالم. هذا المقال بالترکیز علی الطریقه الوصفیه- التحلیلیه یقوم بدراسه مصادیق هکذا طریقه فی روایه الفراشه الزرقاء لیبین ویحلل نسبه وطریقه تطبیقها لإثبات استفاده الکاتب من هذه الطریقه. النتیجه تبین أن ربیع جابر فی الروایه المذکوره استخدم هذا الاسلوب من أجل الإبداع، الحیویه و خلق روایه حدیثه و کذلک إلقاء المضامین الهامه و العصریه و کسر التابوهات القدیمه للروایه الکلاسیکیه والتصرفات الرائجی فی ذلک و دمج الحدود ما بین الخیال و الواقع.
بازخوانی انتقادی دیدگاه های نقد فرهنگی عبدالله غذامی پیرامون شعر عربی و بلاغت شیفتگی منتقدان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نقد فرهنگی رویه ایی جدید از نقد ادبی است که به بررسی متن ادبی، از منظر کشف زیرساخت های فکری و فرهنگی پنهان در زیر لایه های ظاهری آن می پردازد. غذامی ناقد معاصر سعودی از جمله منتقدانی است که به تحلیل شعر عربی با رویکرد نقد فرهنگی پرداخته است. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی، مهم ترین دستاوردهای نقدی او را با دیدی انتقادی بازخوانی نموده و کوشیده به این سؤال پاسخ گوید که مبانی نظری غذامی در نقد فرهنگی چیست و چه انتقادی هایی به آن وارد است. نتایج به دست آمده از این پژوهش گویای آن است که شعر عربی، به باور غذامی، در کنار محاسن موجود در ظاهر آن که طی سالیان، دل-مشغولی ناقدان بوده، عیوب پنهان و قابل نقدی داشته و دارد که نقد سنتی و حتی نقد نو، به سبب دل بستگی شدید به زیبایی های شکلی، از کشف آنها ناتوان مانده است. او در جای جای آثار نقدی خود و به شکلی افراطی بر این باور خود تأکید می کند و معتقد است این معایب، با گذشت زمان، در ناخودآگاه قوم عرب، رسوخ کرده، جزئی از وجود آنها شده که در نتیجه به شکل یک نظام مولد فرهنگ درآمده است و این (الشعرنه= شعرشدگی) و شعرزدگی رفته رفته در همه افکار و رفتارهای این قوم تسری یافته، بن مایه فرهنگی آنها شده است. او شعر را بستر و زمینه ساز این انحراف می داند و غفلت منتقدان در برابر این کج-روی را به شدت به باد انتقاد می گیرد. از نگاه وی، نقد فرهنگی با رویکرد نقد زیرساخت ها، ضرورتی اجتناب ناپذیر برای رهایی از این معضل است.
أسلوب الحجاج في مناظره الإمام الرضا (ع) مع رأس الجالوت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش در زبان و ادبیات عربی پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۹
121 - 140
حوزههای تخصصی:
إنّ الحجاج جهد لغوی یهدف إلى التأثیر علی المتلقی وانبعاث مشاعره وأحاسیسه ومراعاه مقتضی حاله عبر القوی العقلانیه والاستدلال المنطقی واللغوی، کما أنّ الحجاج یعدّ عملیه فکریه تتّخذ من الخطاب الملفوظ أو المکتوب وسیله لإیصال الحجه، بحیث یهدف إلى إقناع المخاطب والتأثیر فیه وفی سمعه لرأی أو اعتقاد ما. وإنّ المناظرات الکلامیه أو اللغویه من النصوص التی تستعمل فیها الآلیات الحجاجیه لإقناع المخاطب والتأثیر فیه وإلزامه علی الإفحام. فی هذا الأثناء، أن مناظره الإمام رضا (j) مع رأس الجالوت، والتی تعالج نبوه النبی الأکرم (-)، تعتبر خطابا حجاجیا فی حد ذاته. تأتی المقاله على المنهج الوصفی التحلیلی، لمعالجه المناظره المذکوره، اعتمادا علی نظریه الحجاج وآلیاتها المختلفه، وتهدف إلى دراسه الآلیات الحجاجیه وتقنیاتها اللغویه والبلاغیه اللتین تمّ الترکیز علیهما فی هذا البحث، وإن أُشیر إلی الحجج الفلسفیه التی تعدّ من الحجج المنطقیه المتمثّله فی الحجج النقلیه والعقلیه. فلقد رصدت هذه الدراسه أکثر أسالیب الإقناع حضوراً فی مستوین اثنین: اللغویه والبلاغیه، وتوصلت إلی أنّ التقنیات اللغویه والبلاغیه والحجج النقلیه والعقلیه تشکّل حجر الأساس فی مناظره الإمام (j) مع العالم الیهودی، وذلک لإثراء آرائه وإقناع المتلقّی وتکریس الرساله النبویه لأجل تبیان مرتکز حجاجی أسست علیه الأسالیب الإقناعیه والحجاجیه. فإن الأسالیب اللغویه التی تتمثّل فی المناظره هی الترابطات الکلامیه مثل "واو العاطفه، وثُمّ، وإنَّ، وأَنَّ": وهی قد ساهمت کثیرا فی إقامه الاتصال بین الحجج ورصفها فی إقناع المتلقّی؛ وأما الأسالیب البلاغیه، فهی أسالیب التقدیم والتأخیر، والحصر والاستفهام والکنایه، مما أدّتْ دورها الحجاجی فی هذه المناظره.
الإیدیولوجیه الوظیفیه للغه في إطار دینامیکیه الفن لشعر وحیاه أبی العلاء المعری؛ دراسه مابعدحداثیه وفق نظریات ألتوسیر، ولیوتار، ومیرلو بونتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کلمات القصیده بسبب خاصیه تولید الغموض تحمل معانی عده وهذه المعانی تکتشف بمرور الزمن وأثناء القراءات المختلفه. کلما زادت التقنیات(التعبیریه واللفظیه) المستخدمه فی القصیده، ازداد الحمل الدلالی لها. فبما أن شعر أبی العلاء المعری ذو وجوه متعدده لذا فهو یقبل قراءات مختلفه وتحدید هذه الأبعاد الجدیده لشعره یفتح أمامنا آفاقا جدیده للتعرف علی فکره الممیز . تهدف هذه المقاله إلى إظهار أبعاد جدیده لحیاه وشعر هذا الفیلسوف باستخدام نظریه ألتوسیر عن الإیدیولوجیا ونظریه السردیات الکبری للیوتار ونظریه الجسم لمیرلو بونتی؛ یرى ألتوسیر فی نظریته أن الأیدیولوجیا ظاهره مادیه موجوده فی کل الناس، ولیوتار فی نظریته یرفض السردیات التی تدعی الیقین وتدعمها الهیمنه، ومیرلو بونتی یعتبر الجسم أداه للإدراک والمعرفه فی نظریته الإدراک الجسمی. فالغرض من هذا البحث هو تقدیم تحلیل ما بعد حداثی لشعر المعری ، والذی یشرح فیه کیف یحوّل المعری الفاعل الإیدیولوجی إلی الفاعل الثوری وکیف یستفید من اللغه والفن فی هذا الطریق. والسؤال الأساس لهذا البحث الذی یتبع المنهج الوصفی- التحلیلی هو کیف یمکن تطبیق الإیدیولوجیه الألتوسیریه على شعر المعری وما هی السردیات الکبری التی تم التساؤل عنها فی شعره وکیف تجلت دینامیکیه الفن فی لغه أبی العلاء الشعریه وأسلوب حیاته؟ فالنتیجه الحاصله للبحث هی أن الشعر عند المعری هو أداه الثوره ولیس الإعلام فقط. یمکن أن تظل الإیدیولوجیا فی شکل الکلمات فحسب، ولکن إذا أرید لها أن تدخل إلی مسرح الفعل، فیجب أن یکون لها مثال عملی. یتفهم أبو العلاء هذه الحقیقه ویحاول إظهار هذه الثوره العملیه، وبالتالی یستخدم وسیلتین فی آن واحد: الإعلام اللفظی یعنی الشعر، والإعلام الفنی یعنی الأداء.
دراسة سیمیائیة سردیة في المقامة السمرقندیة للحریري علی أساس نظریة غریماس للنموذج العاملي(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات فی السردانیة العربیة جلد ۵ الخریف ۱۴۴۵ شماره ۱۰
127 - 148
حوزههای تخصصی:
اشتهر غریماس بإحدی البرامج السردیّه الهامّه أی النموذج العاملی الذی یُعتبر نموذج لتحلیل الحکی ویتعلّق بالنصوص الحکائیه ویستهدف تجسید المسار لدی الشخصیات وتسجیل الأعمال والسلوکیات. یُقصد بالعامل کل ما له تأثیر فی إغناء الأحداث وازدهارها سواء أکان شخصیّه حیّه أو جماداً أو حیواناً أو فکرهً أو شیئاً له قوّه فعّاله ومؤثره ضمن عالم النص السردی. یعتمد النموذج العاملی إلی سته عوامل وهی: الذات، الموضوع، المرسِل، المرسَل إلیه، المساعد، والمعارض. تأتی هذه العوامل فی ثلاث روابط متمثّله فی الرَّغبه والتّواصل والصّراع. لقد سلّطنا الضوء فی هذه الدراسه علی إحدی النصوص السردیّه أی المقامه السمرقندیّه للحریری وفق المنهج الوصفی-التحلیلی بهدف معرفه عوامل إثراء النص وازدیاد تأثیره فی المتلقّی. والغایه من هذه الدراسه هو لزوم العوده إلى التراث وماجمّعه من نقاط مثیره وما اشتمل علیه من براعهٍ فائقهٍ تتطلّب دراستها وإحیاء اعتبارها الثّقافی والتاریخی. ومن أهمّ ما توصّلنا إلیه من نتائج أنَّ النموذج العاملی فی التحلیل السردی للمقامه السمرقندیّه کان قابلاً للتطبیق من خلال العلاقات المزدوجه بین العوامل کما توجد بعض العوامل المشترکه بین الترسیمات العاملیه لهذه المقامه. کما أنّ تطبیق النموذج العاملی علی المقامه المذکوره قد ساهم فی استخلاص المعنی من البنیه السردیه. وأدّت العوامل أکثر من دور فی علاقاتها، فقد تکون حیناً ذاتاً أو مرسلاً وحیناً مرسلاً إلیه، حسب تطوّر الحالات والتحوّلات فی المقامه.
رهیافت ادبی نو در علت اختلاف عددی منادا و جواب آن در آیه «رَبِّ ارجِعُونِ»
حوزههای تخصصی:
در نگرش بیشتر مفسران، واژه «ربِّ» در آیه «ربِّ ارجِعونِ» (سوره مؤمنون، آیه 99) منادا، و جمله «ارجِعُونِ» جواب آن است. به طور طبیعی جواب ندا باید از نظر عدد با منادی یکی باشد و فعل در این آیه، بایستی به شکل مفرد به کار می رفت. ازآنجاکه «ارجعونِ» به هیئت جمع آمده، هم نشینی این دو تعبیر در جمله پیش گفته سؤال برانگیز شده است. بیشتر مفسران شیعه و سنی بر این باورند که مخاطبِ «ارجعونِ» خداوند است و فعل به انگیزه احترام و تعظیم به صورت جمع آمده است؛ ولى با توجه به اینکه این تعبیر در زبان عربى به ویژه در قرون گذشته رایج نبوده است، تفسیر مزبور، از قبیل تحلیل ادبی قرآن با الگوی شاذ خواهد بود که شایسته نیست و ضعف این تفسیر را نشان می دهد. مقاله پیش رو بر آن است که با ارائه گزارشی کامل به روش توصیفی تحلیلی از دیدگاه دانشمندان شیعه و سنی درباره آیه و بررسی و نقد آن ها، رهیافتی نو و هم راستا با هنجارهای زبانی برای حل این مشکل ارائه کند. بر اساس الگوی گفتاری که در تفاهم عرفی بین کاربران زبان ثابت است، ، دو نفر که نمایندگی گروهی را برعهده دارند، هنگام گفت وگو و خطاب قراردادن یکدیگر از ضمیرهای جمع استفاده می کنند؛ درحالی که روی سخن هریک با شخص مقابل است و فقط از او نام می برد.
بازشناسی آراء و رویکرد یحیی بن حمزه علوی صاحب "الطراز؛ المتضمن لأسرار البلاغه وعلوم حقائق الإعجاز" در تعریف حقیقت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دانش بلاغت به عنوان یکی از پر نظریه ترین علوم، در معرضِ توجه متفکرانِ اسلامیِ حوزه های مختلف قرار گرفته تا جایی که مباحث این علم را با جریان های فکری متفاوت خود، در آمیختند. از طرفی، تاریخ این علم، مبیّنِ مطالعات فراوانی پیرامون دیدگاه های متفکران در رابطه با مباحثِ دانش بلاغت است. چیستی "حقیقت" واژه، به عنوان یکی از مقوله های اصلی در بلاغت کلاسیک همواره در کانونِ توجه بلاغیان بوده و در مباحث نظری که ارتباط مستقیمی با اندیشه متفکران داشته به یکی از بحث های جدلی تبدیل شده است. اختلافِ نظرها پیرامون این مفهوم، بیشتر متوجه رویکردهای فکری بلاغت پژوهان در ارتباط با دایره شمول مفهوم حقیقت و مجاز بوده که در علم بلاغت با اصطلاح "حدّ الحقیقه" و "حدّ المجاز" بیان می شود. تقسیم بندی و قید زدن بر مفهوم "حقیقتْ"، توسط عده ای از نظریه پردازان، منشأ اصلیِ پیدایش این اختلاف ها شد. از طرفی، حقیقت به مثابه ابزاری برای شناخت واقعیتِ اندیشه متفکران جزئی ضروری است.از این رو؛ لازمه این نوع شناخت، فهم دقیق و تصور آنها از چیستی حقیقت است که این تصور می تواند به عنوان زیر ساخت فکری متفکران در رویکرد کلیشان، تلقی شود. از این رو، چگونگی تبیینِ مفهوم "حقیقت" به عنوان یکی از مباحث کلیدی در بلاغت، مورد توجه متفکران اسلامی بوده و پژوهش های فراوانی پیرامون آن صورت گرفته است؛ اما اغلبِ این مطالعات به نقلِ دیدگاه های بلاغت پژوهان پیرامون این مقوله، بسنده کرده اند، نقد و بازکاوی آراء متفکران، محور اصلی پژوهش ها نبوده است. علوی (۷۴۹ه )، نظریه پرداز کلاسیک در کتاب بلاغیِ "الطراز؛ المتضمن لأسرار البلاغه وعلوم حقائق الإعجاز" ضمن اشکال گیری بر آراء اغلب بلاغت پژوهان، به تبیین مفهوم "حقیقت" می پردازد. پژوهش گرانی که به بررسی آراء علوی پرداخته اند، باور به رویکردِ تکاملی یا میانه وی، دارند و این باور را خلاف اصلِ اندیشه وی، در پیش گرفتند. از این رو؛ مقاله حاضر با هدفِ شناختِ منظومه فکری علوی با تکیه بر مباحث نظری وی در مبحث "حقیقت" می کوشد با رویکرد کیفی و روش توصیفی - تحلیلی، و تمرکز بر تضادهای موجود در آراء علوی، دوگانکی حاکم بر اندیشه وی را نشان دهد و به نفیِ انتسابِ رویکرد تکاملی او بپردازدMethodologyپژوهش حاضر، با تکیه بر رویکردهای حاکم بر بلاغت و شناخت اندیشه علوی، و با این هدف اصلی که مفهوم حقیقت می تواند به عنوان عنصری تعیین کننده برای شناختِ منظومه فکری علوی باشد، در تلاش است تا به نفیِ رویکرد تکاملی وی، بپردازد. شایان ذکر است که تمرکز جستار کنونی بر مباحث نظری بوده که زیر بنای فکری بلاغت پژوهان محسوب می شود، و از طرفی، تکیه اصلی بر استنباط آراء علوی از بطنِ اعتراض های وی بر دیگر متفکران کلاسیک بوده که در ضمن بحث، تا حدودی این اعتراض ها بررسی می شوند. Results and Discussionمفهوم "حقیقت" و چگونگی تبیین آن، یکی از مضامین اساسی در علم بلاغت است که توجه بسیاری از متفکران میراث عربی – اسلامی را به خود جلب کرده است. از آنجاکه مقوله حقیقت به مثابه ابزاری برای شناخت واقعیت اندیشه متفکری است؛ بنابراین لازمه فهم اندیشه وی، فهم دقیقِ تصور او از چیستی حقیقت است که این تصور می تواند به عنوان تکیه گاه فکری متفکر در رویکرد کلی وی، تلقی شود. از جمله نظریه- پردازانی که در این زمینه، آراء مهمی داشته یحیی بن حمزه علوی به عنوان یکی از متفکران منتسب به رویکرد تکاملی و صاحب کتاب "الطراز" است واکاوی آراء وی در این خصوص، با تکیه بر محورهای اصلی همچون "الوضع الأول"، "الوضع بالأصاله"، "الحقیقه اللغویه"، "الوضع اللغوی"، "المواضعه"، "استعمال فی الموضوع الأصلی"، و "معناه الأصلی" که به منزله سنگ بنای آراء علوی قرار گرفته و اندیشه متعارض وی را برجسته کرده، بر این مهم دلالت دارند که علوی مفهوم حقیقت را در دو مرحله بررسی می کند: الف: به اعتبار وضع واضع که از آن با عنوان دلالت تطابقی نوع اول یاد می شود. وی نخست بر بی اعتباری این مقوله به عنوان معیاری برای تعیین حقیقت واژه، تاکید داشته و آن را از دایره شمول حقیقت خارج کرده- است، و این بی اعتباری را حتی در اندیشه جرجانی و ابن جنی، نیز رقم زده است. به نوعی وی در این مرحله، بر این باور است که واژه قبل از استعمال، حقیقت بر آن صدق نکرده و نقل معنایی در آن صورت نمی گیرد. ب: به اعتبار اصطلاح تخاطب که از آن با عنوان دلالت تطابقی نوع دوم یاد می شود. وی این مقوله را ملاکی برای تعیین حقیقت واژه دانسته؛ یعنی واژه بعد از استعمال مشمول مفهوم حقیقت می شود؛ زیرا در این مرحله است که نقل معنا صورت می گیرد هر چند که در مبحثی دیگر، با اعتبار بخشی به وضع واضع (دلالت تطابقی نوع اول) ملزم به نقض چنین دیدگاهی می شود. جدال علوی میان اعتباربخشی به وضع واضع یا اصطلاح تخاطب، منجر شده نوعی دوگانگی و تعارض- گویی، آراء وی را پیرامون مفهوم حقیقت احاطه کند. با مشروط کردن وضع واضع به قید استعمال، به گونه ای میان دلالت تطابقی نوع اول و دوم تفکیک قائل شده، و سعی دارد قید استعمال را در اصطلاح تخاطب؛ یعنی استعمال واژه در بافت های لغوی، عرفی و شرعی پیش ببرد. از طرفی، علوی وضع اولیه واژه یا همان دلالت تطابقی نوع اول را مقدمه اصطلاح تخاطب قرار داده؛ اما در تعریف نوعی از حقیقت (شرعی) با تکیه بر محورهایی، این دیدگاه را نفی کرده و دلالت تطابقی نوع اول و دوم را در یک راستا پیش می برد؛ بنابراین با چنین رویکردی، ملزم به نقض قید استعمال، بی اعتباری وضع واضع، عدم نقل معنا در دلالت تطابقی نوع اول و حتی ایراد بر جرجانی و ابن جنی می شود. با توجه به دیدگاه های فوق، در مباحث نظری که ارتباط تنگاتنگی با اندیشه علوی داشته گویا جریان عقل گرایی بر ابعاد فکری وی، قابل تطبیق بوده و مجموع این موارد، در نفیِ رویکرد تکاملی وی بوده است. Conclusionیافته های پژوهش نشان می دهد؛ جدالِ میان اعتباربخشی به وضع واضع یا اصطلاح تخاطب، سبب شده نوعی دوگانگی بر آراء علوی پیرامون حقیقت سایه افکند و دو تعریف متعارض از حقیقت ارائه دهد. وی بر بی اعتباری وضع واضع و عدم انتقال معنا تاکید داشته و آن را، مشروط به قید استعمال می داند؛ یعنی وضع واضع را به عنوان معیار تعیین کننده نقل معنا از حقیقت به مجاز قبول ندارد؛ اما در جایی دیگر، با اعتباربخشی به وضع واضع، ملزم به پذیرش انتقال معنا و نفیِ قید استعمال در آن، و برابری وضع واضع با اصطلاح تخاطب می شود. بر این اساس، جریان عقل گرایی بر ابعاد فکری علوی غلبه دارد.
بررسی و تحلیل انواع علل در قیاس (علت، شَبَه و طرد) مورد پژوهی دیدگاه های نحوی ابن انباری در (اسرار العربّیه) و ابن یعیش در (شرح المفصل)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله قیاس (Deduction) در علم اصول نحو، سهم بزرگی را، در استدلال مسائل نحوی در فرایند ساخت قاعده زبان عربی، به خود اختصاص داده است. این اصول عبارتند از: سماع، قیاس، اجماع و استصحاب حال، به عنوان یک اصل کلی حاکم بر علم نحو در علم زبان شناسی زبان عربی است؛ با لحاظ این تفاوت که علم نحو دانش کشف قواعد بر اساس تنظیر موارد مورد استعمال در زبان عربی براساس استقراء، به عنوان جزء است و علم اصول نحو، به عنوان یک امر کلّی حاکم بر آن جزء است و اثبات مسائل نحوی، مبتنی بر چهار اصل مذکور است که قیاس به عنوان منبع دوم از منابع اصول نحو، بعد از مستند سماع (یعنی ملاحظه امر مسموع و استقرای آن)، مدنظر علمای نحو- از دیرباز تا کنون- بوده است. رویکرد قیاسی یا استدلال قیاسی، تلاش مبتنی بر عقل برای قانونمند کردن مسائل نحوی است. مبادرت نحویان بزرگ ایرانی و غیر ایرانی به این مسئله و تلاش دو نحوی بزرگ از جمله، ابن انباری(ت577ه) که خود مبدع تقسیم قیاس به «قیاس علت، شَبَه و طرد» در کتاب «لمع الادله» بوده است، ما را بر آن داشت که با رویکرد توصیفی- تحلیلی و با استفاده از منابع و داده های زبانی موجود، به مقایسه و بررسی و تحلیل چند مبحث متناظر نحوی در کتاب «اسرار العربیه» ابن انباری و «شرح المفصل زمخشری» از ابن یعیش موصلی(ت643ه)، در این دو کتاب بپردازیم. یافته های این پژوهش حاکی از آن است که هر دو عالم نحوی در کتاب های خود جهت تبیین قواعد نحوی، به طریقِ قیاس، استدلال نمودند، منتها با ملاحظه ی این فرق که، ابن انباری با اینکه خود مبدع انواع قیاس بوده، در این کتاب، تقریبا از قیاس شبه، استفاده کرده که از ارزش علمی بسیار کمتری در تبیین قواعد نحوی، نسبت به قیاس علت برخوردار است. ولی این یعیش، در مقام تبیین و استدلال و با برخورداری از دانش زیاد نحوی خود از قیاس علت استفاده نموده است. قابل ذکر است که نه ابن انباری و نه ابن یعیش، هیچکدام در دو کتاب نحوی آمده در عنوان، به نوع قیاسی که از آن استفاده کرده اند، اشاره ای نداشته اند. نگارنده در این مقاله، بر اساس نوع رویکرد هر یک از دو نحوی، مطالب و آرای آنها را در قالب قیاس و انواع آن، دسته بندی نموده و با عنایت به تحلیلات صورت پذیرفته در این مقاله، قیاس علت و رویکرد ابن یعیش را به جهت استفاده از آن بخاطر استدلالی بودنش در تبیین قواعد نحوی، بر قیاس شبه ابن انباری، ترجیح داده است.
إستراتیجیات عملیه التحدث فیما یتعلّق ب «الاعتذار» لدى الناطقین بالعربیه بمدینه أهواز من منظور علم اللغه الاجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش در زبان و ادبیات عربی بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۸
125 - 140
حوزههای تخصصی:
الاعتذار من أهم الظواهر اللغویه التی تأثرت بشکل کبیر من الظروف الاجتماعیه والثقافیه السائده فی المجتمع. فی کل مجتمع، سواء أکان صغیراً أم کبیراً، نجد الناس فی مواقف مختلفه، وفقاً لمکونات، مثل العمر و الجنسانیه والوضع الاجتماعی وما إلى ذلک، یقومون باستخدام الکلمات والتعبیرات وأحیاناً السلوکیات الخاصه لتقدیم الاعتذار. الدراسه الحالیه هی من النوع الکمی (المسح) والنوعی (المقابله)، وقد تمّ عمل جمع البیانات بمساعده استبانه إکمال المحادثه، وبلغ المجتمع الإحصائی لهذه الدراسه 150 ناطقاً باللغه العربیه فی مدینه أهواز بإیران بأعداد متساویه من الذکور والإناث. وتسعى هذه الدراسه إلى التحقق من دور الجنسانیه فی کمیه ونوعیه استخدام الکلمات والتفسیرات التی تشیر إلى الاعتذار فی المواقف المختلفه من قبل المتحدثین باللغه العربیه. وبالتالی، خلص منجزو هذه الدراسه، بعد مراجعه نتائج الاستبانه ومقابله المجتمع الإحصائی، إلى أنّ المرأه العربیه فی المواقف المناسبه کانت أکثر میلاً لتقدیم الاعتذار الذی یرافقه تأکید وإصرار، وأظهرت الدراسه أن معظم النساء تحمّلن المسؤولیه عن أخطائهن، بینما کان الرجال العرب أکثر میلاً لعدم الاعتراف بأخطائهم وکانوا یلقون باللوم على الآخرین، حیث تتأثر جمیع استخدامات اللغه هذه بالجنسانیه والجانب العاطفی لشخصیه المرأه، وفی المقابل، میل الرجال للسلطه والحفاظ على المکانه الاجتماعیه.
فاعلیة الثنائیات الضدية لبناء الدلالة في شعر عبدالوهاب البیاتي (مقاربة في ضوء النظرية البنيوية)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات الادب المعاصر سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۵۹
23 - 45
حوزههای تخصصی:
الثنائیات الضدیه نوع من البناء النصّی یوظّفه الشاعر لکشف الأنساق الضدیه داخل نصّه. هذه البنیه النصّیه تعدّ من أهمّ الظواهر البیانیه فی شعر البیاتی، وقد وظّفها بشکل لافت للنظر لیعبّر عن آرائه وأحاسیسه. ولم یکن توظیف هذه الثنائیات إلا للتعبیر عن التجربه التی عاشها الشاعر، فاستطاع أن یصوّر لنا العالم بکلّ مناقضاته. هذه الورقه البحثیه تناولت بمنهجها الوصفی التحلیلی الثنائیات الضدیه البارزه فیه، منها ثنائیه الموت والحیاه، الأنا والآخر، والرحیل والعوده، والحبّ والثوره، والوطن والمنفى وأخیراً ثنائیه الأزمنه. ومن أهمّ النتائج التی توصلت إلیها هو أنّ الثنائیات الضدیه فی شعر البیاتی تحرّرت من ضیق الرؤیه فی استعمال المفردات المتضاده لفظاً مقابل الآخر، وأخذت دلالات سیاسیه واجتماعیه مختلفه منها نقد السلطات السیاسیه، ونقد الأوضاع المأساویه التی یعیشه الشعب العراقی. کشفت الدراسه أنّ الموت فی تفکیر البیاتی لازم للحیاه والتجدد، وذلک لبناء مستقبل زاهر للشعب العراقی بإضفاء دلاله أسطوره ققنوس على بعض شعره أحیاناً. فاستطاع البیاتی على الرغم من تقابل الموت والحیاه أن یعقد علاقه تلازم بینهما من أجل الغرض المذکور. والآخر عمل فی شعر البیاتی لرفض الواقع السیاسی والاجتماعی کما یظهر ذلک فی ثنائیه الشاعر / الحلاج، وأضفى على نصّه دلالات التلاحم بین الواقع والتاریخ. ولاحظنا أنّ الشاعر جاء بثنائیه الشاعر / الیسوع اختزالاً لکلّ معانی الألم والتضحیه والمکابده حیث یتألّم من أجل الآخرین ولیس فی ذاته. وقد عقد البیاتی بین الحبّ والثوره علاقه تلازمیه فأظهرت النماذج أنّ الثوره لا تتحقق إلا بالحبّ. أثبتت الدراسه أیضاً أنّ المعاناه فی الغربه واحتمال الآلام لم تکن إلا بغیه بناء مستقبل زاهر.
تجلیّات الاستعاره الفضائیه فی أدعیه الصحیفه السجّادیه فی ضوء نظریه لایکوف وجونسون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
الصحیفه السجّادیه غنیّه عن التعریف فهی ثالث مرجع فی تراث آل البیت علیهم السلام، وأورده الإمام السجاد علیه السلام بصیغه بلاغیه راقیه جدّاً. والاستعاره تعدّ أفضل آلیه لتصویر أدعیته التی أکثرها تنشأ عن الثقافه العقدیه وإیمانه بالله سبحانه وتعالى؛ وهذه الاستعارات الفضائیه نابعه من صمیم تجارب الإمام السجاد (ع) الیومیه، ولغته الاعتیادیه ولیست مجرّد زخرفه وتزیین فی البلاغه، فلا یمکن الاستغناء عنها أو تجاهلها، فهی حصیله تفاعل بین فکرین نشیطین، وعن طریق التفاعل تلعب الأدعیه فی الصحیفه السجادیه دوراً أساسیاً سواء أکان بین القارئ والمتلقی أم کان بین الإمام ومحیطه الذی یعیش فیه. إنَّ نظریه الإستعاره المضمونیه تقدّم لأوّل مرّه من جانب جورج لایکوف ومارک جونسون فی کتابهما "الاستعارات التی نحیا بها"، حیث رأى الاثنان بأنّ الاستعاره لیست سوى وسیله للمعرفه، تُسهم فی بلوَرَهِ التصوّرات المختلفه للإنسان، فکلّ تجاربنا فی المحیط هی بالدرجه الأولى تجارب استعاریه، ونظراً إلى أنّ الاستعاره تعتبر بنیه فی التصوّر لها علاقه وثیقه بدماغ وذهن الإنسان، لکونها تسهم فی المعرفه وإنتاج المعنى والفهم، ومن بین الاستعارات التی قام البحث بدراستها: الاستعاره الفضائیه باعتبارها نشاطاً ذهنیاً، وإنتاجها لتصورات من خلال الدور الذهنی، تنتج تفاعل بین المجالین الحسّی والذهنی وهی ترتکز الاستعارات الفضائیه على التصورات الفیزیائیه البسیطه مثل فوق- تحت، داخل- خارج والمرکز- الهامش أو الحاشیه. إنَّ البحث یعتمد فی هذه الدراسه بالمنهج التحلیلی- الوصفی، حیث یستخرج الاستعارات الفضائیه من بین أدعیه وکشف دلالاته السامیه. ومن أهمّ نتائج هذه الدراسه: أنّ الاستعاره الفضائیه فی الصحیفه السجّادیه تکمن بنیه صورّتها فی الضعف، الخضوع، الوعی، المستقبل، اللاوعی، الفشل، الانهزام، الانتصار ویستند الإمام السجّاد (ع) إلى التجارب الفیزیائیه وهی مرتبطه بالکائنات التی تحدّدها الاتجاهات الفضائیه نحو الأسفل: تحت، الأعلى: فوق، الورائیه: وراء، الإمامیه: أمام. وأهمّ الخطاطات التی تحضر فی استعارات الصحیفه السجّادیه هی خطاطه المسار العمودی فی مضمون التمرّد عن طاعه الله، الثنائیات الفضائیه فی الاستعاذه بالله من سیّئات الأخلاق، خطاطه الاتجاه والحرکه فی الاستعانه بالله عزّوجل للتخلص من الخطایا وغضبه.
خطاب زکریا ومریم فی القرآن فی سورتی مریم وآل عمران (دراسه أسلوبیه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
الأسلوبیه منهج نقدی یتناول الظواهر اللغویه والأدبیه للنصوص وطریقه الصیاغه والتعبیر للکشف عن الجوانب الدلالیه والجمالیه والنفسیه فیها. تتمیّز الأسلوبیه بإلقاء الضوء علی نوعیه توظیف العناصر اللغویه والأدبیه والکشف عن المؤثرات البارزه التی استعملها الکاتب. تتناول المقاله دراسه الخطابین القرآنیین لزکریا النبی والسیده مریم علیهما السلام من خلال الآیات الکریمه فی سورتی آل عمران و مریم التی تتحدث عن الولاده الإعجازیه، وفق المنهج الوصفی – التحلیلی. نبدأ البحث بتعریف المصطلحات ثم نقوم بدراسه الخطابین علی المستوی الصوتی، والترکیبی، والدلالی و نعالجهما من ناحیه التطابق والاختلاف بینهما فی الموضوع والأسلوب وما أدی إلی الاختلاف اللغوی والفنی بینهما، لیتبیّن من خلال ذلک نوع الأسلوب والتراکیب والمفردات التی تنقل موقفهما وأفکارهما وردود أفعالهما تجاه الولاده الإعجازیه. تعالج الباحثه المستویات الصوتیه للخطابین بما یتمثّل فیهما مِن دور شعوری وإیحائیّ لجرس الأصوات، ثمّ المستویات المعجمیه والتّرکیبیه والدلالیه، لِتفصح عن المفارقه بین دلاله البنیه السطحیه الظاهره، ودلاله البنیه العمیقه لهما، للوصول عن طریقها إلی الخصائص الفنیه للخطابین والکشف عن المعنی الغائب فیهما، وتحدید أن اختلاف الموقع والجنس بین صاحبی الخطابین یکون مؤثرًا فی تمیّزهما أو تفوّق أحدهما علی الآخر من الناحیه اللغویه والترکیبیه والدّلالیه. ومن نتائج البحث فی المستوی الصوتی أنّه یخلق أصوات المد مع تکرارها فی الخطابین نوعاً من التّرابط الصوتی والإیقاع اللطیف الذی یزید الرّقّه فی الکلام، ما یناسب حاله الدعاء الذی جری علی لسان کلّ منهما، وفی المستوی الترکیبی فیما یتعلّق بخطاب السیده مریم، یتم اختیار الألفاظ مناسبا لِحالها حال متبرئ من إنجاب الولد ولِفزعها وتمنّیها الموت، وتُستخدم عبارات ناعمه ذات النغمه المصحوبه بنوع من الشعور بالخجل، لِدفع الافتراء الذی تعرّضها من جانب قومها، وفی خطاب زکریا یتمّ اختیار الألفاظ والتراکیب مناسباً لحاله فی سیاق الشکوی من الضعف والشّیب، مستخدماً بنیه الدّعاء فی تراکیبه مرّات متعدده، مناسباً لحاله وهو راغب فی إنجاب الولد.
کارکرد مؤلفه های روایی- بلاغی در ساختار تراژیک منظومه «إلى فَزّان» جمیل صدقی الزّهاوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
گاهی خلق تصاویر عینی در آثار ادبی شاخص ترین رسالت یک ادیب محسوب می شود که این مهم از طریق تلفیق عناصر داستانی با آرایه های ادبی فضای اثر ادبی را زنده و دست یافتنی می سازد تا مخاطب از خلال گفتگوی بین شخصیت ها یا نقل قول های نویسنده پیام اثر را دریافت کند، با فضای اثر همراه شود و حتی گاهی حس همذات پنداری اش تحریک شود. بی شک شعر داستانی یکی از حساس ترین و ناب ترین گذرگاه های ادبی در انتقال و اشاعه مضامین بلند ادبی و روایت گر رخداد های مهم سیاسی- اجتماعی است. در این جستار با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی به بررسی مؤلفه های روایی- بلاغی در قصیده داستان گونه «إلى فزان» جمیل صدقی الزهاوی پرداخته شده است. برآیند پژوهش نشان می دهد که شاعر با تکیه بر عناصر روایی شخصیت، گفتگو، کشمکش و فضاسازی های سیاسی- عاطفی خود را مقید به صنعت پردازی های تصنعی و متکلفانه نساخته است، اما در ایجاد حس کشش و کنجکاوی برای مخاطب خویش نیز قصور نکرده است. او از همان ابتدای کار با یک انتخاب ماهرانه برای عنوان و حتی در حسن مطلع قصیده یک حس ابهام گونگی را در مخاطب می پروراند. در ابیات ابتدایی استفاده آگاهانه و ابزاری از نماد های طبیعی و پیوند ناگهانی آن با یک محیط خانوادگی مخاطب را غافل گیر می کند و فضای قصه را به تدریج به سمت یک محیط خفقان آمیز سیاسی سوق می دهد تا از این طریق رعب و هراس تظلم خواهی در چنین فضایی را به صورتی نمادین به مخاطبینش القا کند.
دراسه الأبعاد التداولیّه فی الخطاب السیاسی للسیّد حسن نصر الله وفقًا لآراء جون سیرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش در زبان و ادبیات عربی بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۸
85 - 106
حوزههای تخصصی:
الحجاج التداولی یدرس الخطاب مقام التخاطب، وأغراض المتکلم، وانتظارات السامع، والمعارف المشترکه بین المتکلم والمستمع؛ وهذه المعطیات ضروریه لفهم الملفوظات فهمًا صحیحًا ومکتملًا. تهدف هذه الدراسه إِلى الکشف عن أبعاد الحجاج التداولی فی خطاب السیّد نصر الله، وعن المقاصد والغایات التی أراد الإضاءه علیها من أجل خلق نهضه فکریه، قوامها الوعی بالقیم الدینیه والسیاسیه والاجتماعیه والوطنیه. سیتمّ فی هذا البحث درس الخطاب المنطوق من قبل السیّد نصر الله، وتعالج الحجاج التداولی الذی ظهر فیه، وبالتحدید الشخصیه من خلال الإشاریّات وأنواعها کالإشارات الشخصیّه، والإشارات المکانیّه، والإشارات الزمانیّه، والإشاریَّات الاجتماعیه، وأسماء الإشاره، وأفعال الکلام وأنواعها. نستنتج أنّ لمفهوم التداولیّه خط کبیر فی خطاب السیّد نصر الله؛ فمن إشاریات وإحالات على الشخصیه والمکان والزمان، وصولًا إلى الإشاریات الاجتماعیه، وانتهاءً بالفعل الکلامی الذی یتمیّز، بأنه فعل لفظی، إِنجازی، تأثیری. الإشاریات تساهم فی تأسیس العلاقه الإیمانیه والاجتماعیه بین السیّد نصر الله وجمهوره، کما تؤشر إلى الانتماء إلى جماعه المضحین المقاومین، فی مقابل جماعه المحبطین والمتخاذلین، ویظهر أیضًا الجمع بین المتکلم والمخاطب، وهذا من الوظائف التداولیه أو القصدیه، وهی موافقه الخطاب مقتضى الحال، حیث یرى الجمهور نفسه کجمهور مقاوم ومضحٍ، یختلف ویتمایز عن أولئک الذین فی الطرف الآخر. الأفعال التعبیریه فی خطاب السیّد نصر الله تعبّر دائمًا عن غضبه تجاه العدو الصهیونی، ومحبته للجمهور، وافتخاره بالشهداء والمضحّین. فقد اعتمد الباحث فی دراسته هذه على المنهج الوصفی -التحلیلی إذ یقوم على استقراء الخطب السیّد حسن نصرالله ومن ثم تحلیلها من ناحیه تبیین عناصر التداولیّه.
صدی الشفرات الخمس لرولان بارت في خطاب روایه الجازیه والدراویش، لعبد الحمید بن هدوقه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش در زبان و ادبیات عربی پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۹
37 - 50
حوزههای تخصصی:
یعتبر بعض الباحثین روایه الجازیه والدراویش کنزا تراثیا وفنیا طوت فی ثنایاها الکثیر من الرموز والدلالات. تتحدث الروایه عن حقبتین فی المجتمع الجزائری: الحقبه الاستعماریه ومرحله ما بعد الاستقلال، وتسعی إلی الحدیث عن الماضی والحاضر والتطلع إلی المستقبل بین مختلف الأحزاب داخل بنیه هذا المجتمع. قام رولان بارت بالتحلیل النصی فی قصه سارازین لبلزاک، باحثا عن مجموعه من الشفرات، منها: شفرات الحدث أو الأفعال، والشفرات التفسیریه أو التأویلیه، والشفرات الضمنیه أو الدلالیه، والشفرات الرمزیه، والشفرات الثقافیه أو الحضاریه أو الإحالیه. من هذا المنطلق، یهدف هذا البحث إلی تحلیل روایه الجازیه والدراویش لعبد الحمید بن هدوقه، وفق نظریه بارت، ومن خلال المنهج الوصفی التحلیلی والکیفی، وباختیار نماذج من الروایه؛ لیدرس صدی الدلالات الثقافیه فی الروایه الجزائریه المعاصره، وفق الشفرات الخمس لرولان بارت والکشف عن أحداث الروایه وألغازها ودلالاتها الضمنیه والصریحه وإشاراتها الثقافیه. تظهر نتائج الدراسه أن الروایه لها شفرات متشابکه، بعضها تتجلی فی عملیه تکوین الروایه، وبعضها تتمثل فی المعانی الضمنیه فی خطاب الروایه وتناقضاتها الثنائیه وإحالاتها الثقافیه. ونظرا للأجواء السیاسیه السائده علی المجتمع الجزائری والتیارات المتصارعه التی ترید الحکم علیه، فإن الشفره الضمنیه فالرمزیه ثم الثقافیه تحتل حیزا کبیرا من الروایه لتدل علیها.
تمظهرات الاغتراب في روایه «أدرکها النسیان» لسناء شعلان بناءً على نظریه ملفین سیمون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ظاهره الاغتراب ولیده العالم الحدیث وتعنی الانفصال أو البعد عن الذات والآخرین . تتشکل هذه الظاهره عندما یجد المواطن نفسه فاشلا وغیر قادر علی الاستجابه لاحتیاجاته الأساسیه و لیس له دور فی صنع القرارت وتغییر الظروف السائده فی المجتمع ، ونتیجه لذلک ، فإنه ینکر ثقافه المجتمع ومعتقداته وقیمه المقبوله. کان ملفین سیمون من العلماء الذین درسوا هذه الظاهره علمیًا ، وقد نظم نظریته فی خمسه محاور وقدّم لها تعریفات ممنهجه.یسعی بحثنا هذا، باستخدام المنهج الوصفی التحلیلی وتطبیق نظریه ملفین سیمون، أن یدرس روایه «أدرکها النسیان» للکاتبه الموهوبه فی الأدب العربی المعاصر، سناء الشعلان. تظهر نتائج البحث أن جمیع محاور نظریه سیمون تتجلى فی سلوک شخصیات الروایه، وقد استطاعت الکاتبه أن تجلد المجتمع الاستبدادی للروایه من خلال إظهار شعبه کأجانب. بالإضافه إلى ذلک ، إن بطله الروایه غیر قادره علی التواصل مع العالم لأنها محبطه ومقهوره ویظهر هذا العجز بالکلمات التی توظفها فی کتاباتها حیث تبث الارتباک والبؤس والإنکسار. وإنها تعیش فی المجتمع یحمل افکار ومعاییر تختلف عن احلامها ورغباتها حیث یفتقد الحب والوطنیه والحریه. وإنّ اغتراب الشخصیات فی الروایه هو نتیجه عوامل عده، منها الاستبداد وطغیان الفئه الحاکمه، ، وحرمان الطبقه المحرومه من المشارکه الفعاله فی النظام الاجتماعی الحاکم أو حتى فی القرارات الفردیه، وإنکار قیمه الإبداع وتضخیم دور التزویر والتلفیق.
تقابل و ترادف های ایدئولوژیک قصیده «ارادة الحیاة» ابوالقاسم الشابی با تکیه بر دیدگاه لسلی جفریز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات عربی زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
77 - 95
حوزههای تخصصی:
فرآیند های زبانی، همواره در راستای ایجاد مقوله های گفتمانی با دیدگاه هایی مبتنی بر جهان بینی، درگیر ساختن نوعی روایت از جهان هستند. فرآیندهای زبانی تقابل و ترادف نقش مهم و مؤثری در شکل دهی جهان بینی متون دارند. لسلی جفریز (2010) از معدود محققان زبان شناسی است که با شناخت تقابل و ترادف های متنی و چگونگی تنظیم این پدیده متنی در کنار ابزار های تثبیت شده تر تحلیل انتقادی گفتمان، الگویی را برای به دست آوردن بینش از تأثیر جهان بینانه بالقوه متون ترسیم کرده است. جفریز در راستای طرح مؤلفه های سبک شناسی انتقادی خود با هدف تحلیل انتقادی گفتمان به ارائه الگو های توسعه یافته تقابل و ترادف پرداخته است. انواع تقابل های سلبی، انتقالی، تفضیلی، جابه جایی، امتیازی، صریح، موازی و تباین و هم چنین ترادف های ربطی، بیانی و استعاری الگوهای پیشنهادی جفریز در جهت کشف ایدئولوژی پنهان متن است. این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی و با هدف تبیین جهان بینی حاکم بر متن در قصیده «اراده الحیاه» اثر ابوالقاسم الشابی به بررسی فرآیند ساختارهای تقابل و ترادف بر اساس این نظریه پرداخته است. دستاورد پژوهش حاکی از آن است که بررسی روابط مفهومی در ساختار متنی تقابل ها و ترادف های قصیده مذکور در پی ارائه مفاهیم جهان بینانه است. تقابل های شناختی در متن در صدد تبیین مفاهیم گفتمانی؛ از جمله بلندنظری و تنگ نظری، تعالی و پستی، امید و یأس، مبارزه و ایستادگی، زندگی و مُردگی است، هم چنین ترادف ها در پی شکل دهی به اندیشه های مشترک جامعه در مبارزه با ظلم و استعمار است.
تمظهر المنجي في يوتوبيا الشعراء الفرس المعاصرين (دراسة في آراء ثلاثة تيارات سياسية)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات الادب المعاصر سال ۱۵ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۶۰
127 - 153
حوزههای تخصصی:
الملخص
شهد تاریخ إیران المعاصر أحداث سیاسیه واجتماعیه کثیره خاصه فی القرن العشرین، فانعکست أصداء ذلک فی الأدب المعاصر خاصه الشعر منه، وحاول الشعراء المعاصرون تصویر مدینتهم الفاضله (یوتوبیا) وفقاً لآرائهم السیاسیه ومواقفهم الدینیه. وقد ألقى الشعراء المعاصرون الإیرانیون فی مدینتهم الفاضله إنجاز جزء من آمالهم وأمانیهم على عاتق الموعود المنجی، وعلى الرغم من وجود أوجه التشابه فی ماهیّه المنجی، إلا أنّنا نلمس اختلافات فی سماته وخصائصه. تسعى هذه الدراسه بالاعتماد على الوصفی والتحلیلی إلى تسلیط الضوء على وجهات نظر عدد من الشعراء المعاصرین الإیرانیین حول المنجی فی مدینتهم الفاضله من خلال تقدیم بعض أمثله ودراستها، ومقارنتها بالآراء الثلاث الموجوده عند علماء الدین لکشف القواسم المشترکه والمختلفه بینهم. ومن أهمّ ما توصّلت إلیه الدراسه هو أنّ فی الشعر الفارسی المعاصر ماده غنیه عن الموعود المنجی، وأنّ الشعراء المعاصرین الإیرانیین یکاد یتفقون فی فکره الانتظار وظهور المنجی، إلا أنّهم یختلفون فی مصداقیه المنجی. منهم من آمن بالإمام المهدی (ع) ومنهم من سار اتّجاهاً آخر، وبحثوا عن أشخاص ذی سمات مختلفه.
مقاربه لشعر محمد عبدالباري في ضوء نظریه بیرجیرو؛ قصیده «ما لم تقله زرقاء الیمامه» أنموذجاً(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات عربی بهار ۱۴۰۲ شماره ۳۲
55 - 72
حوزههای تخصصی:
تطوّرَت مناهج دراسه النصوص الشعریه وتحوّلت بفعل التطوّر الشامل فی الوعی النقدی المعاصر وصارت العلاقه مع النص الشعری هی العلاقه القائمه علی أساس الجدل والمشاکسه والتلقی المنهجی بغیه الوصول إلی المعنی الحقیقی للنص بعد سبر أغواره و تجاوز تضاریسه وهیکلیته الظاهراتیه ومن أهم المناهج حدیثه الظهور، المنهج السیمیائی ویستدعیه الوعی النقدی لإخراجه من حاله الغیاب إلی دائره الحضور فی مستوی المعنی والدلاله. ترمی هذه الورقه البحثیه إلی معالجه قصیده «ما لم تقله زرقاء الیمامه» فی ضوء السیمیائیه الجدیده التی تأخذ علی عاتقها فک شفرات النص وإزاله ما یمثّل فجوه ومسافه بین النص والمتلقی ومن أهم الأهداف الأساسیه التی یتوخی الباحثان الوصول إلیها، تأسیس الوعی بشعریه هذا الشاعر وفتح الآفاق الجدیده علی الشعر السودانی المعاصر وهکذا دراسه موقف الشاعر من واقع السلوک العربی فی عصر الحداثه وما ینجبه فی المستقبل من المأساه والویلات. تشیر النتائج إلی أنَّ هذه القصیده طافحه بالرموز والعلامات. القصیده تزخر بالحضور المعرفی للشخصیات ویستخدم الشاعر الرموز المختلفه للتعبیر عن الوضع المأساوی فی المستقبل وما یجلب الانتباه هو هیمنه التوجه الاستشرافی للشاعر علی القصیده. یکثر الشاعر فیها من الإشارات التی تقود إلی المستقبل وخاصه اللازمه التکراریه فی افتتاحیه المقاطع واستخدام الرمز التراثی. تتأتی الفاعلیه الجمالیه للقصیده من الانزیاحات والعلاقات المؤسسه علی المفارقه بین الألفاظ والمفردات ونلحظ فی القصیده الفاعلیه العاطفیه المنبعثه من الرموز والإشارات النصیه التی تکتظ بالمعانی والدلالات والفاعلیه الإحالیه تتأتی من المزج بین الحاضر والماضی عبر الترکیز علی حضور الشخصیات التراثیه والدلالات والملامح المتعلقه بها التی یستأنسها الوعی الجماعی. نری الفاعلیه الکنائیه فی التمثیل الشعری للواقع العربی المتردی والمحاوله لفضح هذا الواقع المؤلم والمستقبل السلبی وتعریته من خلال الاستخدام الواعی لطریقه التعبیر الحکمی فی اللغه الشعریه غیر أن القصیده تخرج عن هذا المسار الدلالی ولا تقف حد تجسید الواقع المأساوی والمستقبل المأزوم بل تتجه عدسه الکامیرا الشعریه إلی المستقبل المنشود والمثالی والذی یتحقَّق بالوعی والمعرفه والرؤیه الجدیده بعیداً عن الجهل والتخلف والعقم المعرفی والفکری.