آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

 

گذشت که هدف انبیا فراهم کردن مقدمات وصول به کمال مطلق برای بشر بوده است. تقرب به خدا، ویژگی های عرفان حقیقی، مسلک حق عرفانی، کشف و کرامت از جمله مباحثی بود که به تفصیل پیرامون آن بحث نمودیم. اینکه ادامه این مجموعه از سخنرانی را پی می گیریم.
نا بجا انجام داده اند البته، تسلط بر قوه غصبیه نیز کاری است مسیر و آدمی می تواند با تمرین، بر نیروی غضبیه خود مسلط شود.
عوامل و انگیزه های انحراف از عرفان الهی
عوامل انحراف از عرفان و فطرت الهی به اقسام متعددی تقسیم می شود: دسته ای مربوط به بنیانگذاران و پرچمداران فرقه های انحرافی است؛ دسته ای دیگر مربوط به کسانی است که از آنها حمایت می‌کنند؛ دسته ای نیز مربوط به کیفیت به دام انداختن افراد ساده لوح و کسانی است که حسن نیت دارند، ولی به دام دیگران می افتند.
اما آنچه که مربوط به سردمداران این فرقه هاست: انگیزه اصلی، همان است که بسیاری از منحرفین و اتباع شیطان را در طول تاریخ به دام انداخته و موجب پیدایش ادیان و مذاهب مختلف شده است. قبلاً اشاره شد که خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: اختلاف در دین حق از ناحیه دانشمندان ادیان بوده است که با انگیزه های شخصی، این اختلافات را ایجاد کردند و همه اینها در دو انگیزه خلاصه می‌شود: جاه طلبی و مال و ثروت دوستی. تأسیس و ترویج بسیاری از این فرقه ها و مسلک ها بدین لحاظ بوده است که وسیله ای باشد تا به بهانه های مختلف، از اموال مردم استفاده کنند؛ مردم، به خصوص ثروتمندان را جذب کنند و از اموال آنها به نفع خود بهره برداری کنند. این انگیزه پست در کسانی وجود داشت که در اوج لئامت و پستی بودند.
انگیزه بالاتری که برای ایجاد فرقه های انحرافی یا اختلاف در دین وجود داشته است، حب ریاست و جاه و مقام بوده است: «آخر ما یخرج عن قلوب الصدیقین حب الجاه» اینان به آسانی می‌توانند تا حدی از خواسته های حیوانی خود صرف نظر کنند. بسیاری از افراد هستند که خواسته های حیوانی شان را تعطیل می‌کنند و از شهوات حیوان آن اندازه که خلا شرع است پرهیز می‌کنند. این کار چندان مشکل نیست. مشکل تر از آن، کنترل غضب است. چه بسیار کسانی در مقام کنترل شهوت موفق بوده اند، اما نیروی غضبیه خود را نتوانسته اند به خوبی کنترل کنند و در واقع حساس، چنان خشمگین شده اند که سخنانی نابجا گفته اند و حرکاتی نابجا انجام داده اند. البته، تسلط بر قوه غضبیه نیز کاری است میسر و آدمی می تواند با تمرین، بر نیروی غضبیه خود مسلط شود.
انگیزه مال و ثروت اندوزی
وقتی که انسان مسن می‌شود، تمایلات شهوانی، خود به خود، رو به افول رفته و ضعیف میشود، ولی میل به ثروت اندوزی، میلی است که ممکن است تا آخر عمر، با کمال قوت در انسان باقی بماند.
پیرمرد های سالخورده و از کار افتاده ای دیده شده اند که علی رغم اینکه، امیدی به ادامه زندگی و بهره برداری از ثروتشان نداشته اند، تا لحظات آخر عمر در فکر جمع مال و افزون کردن ثروتشان بوده اند.
حرص جمع مال، جنونی است که در بعضی افراد دیده می‌شود و تا لحظات آخر هم دست از آنان بر نمی دارد، ولی کسانی نیز موفق می‌شوند که به مال و ثروت دنیا پشت پا بزنند و از قید وبند علاقه مال ثروت آزد شوند. اما کمتر کسی است که موفق شود از حب جاه و مقام آزاد شود. علاقه به شهرت، محبوبیت و مقام و منزلت دنیوی، علاقه ایست که در اعماق دل انسان ریشه می دواند و قطع این علاقه از مشکل ترین کارهایی است که در مسیر تزکیه و تهذیب اخلاق قرار دارد و طبق مضمون روایت فوق، آخرین چیزی است که از دلهای صدیقین بیرون می رود.
تعریف صدیقین
صدیقان کسانی هستند که در مقام عبودیت خدا راستگو و درستکارند و به راستی می خواهند که بنده شایسته خدا باشند. از مقامات انبیا و اولیای خدا می توان مقام «صداقت» را نام برد. درباره حضرت مریم در قرآن آمده است که «و امه صدیقه» خدای متعال حضرت مریم را به این لقب تمجید می فرماید که او صدیقه بوده است. قرآن برای بیان مقام بزرگ بسیاری از انبیا می فرماید:
«انه کان صدیقا نبیاً»
خلاصه، در این روایت می فرماید: آخرین آلودگی که از دلهای صدیقان خارج می‌شود حب و جاه و مقام است.
این انگیزه، انگیزه افراد دون همت است. افرادی که اهتمامشان به پر کردن شکم یا ارضای دامن است، از مقام مبارزه با حب جاه دورند و هرگز لذت آزادی از این قید و بند را احساس نمی کنند. کسی که مبتلا به حب جاه است، حاضر است از شهوات و ثروت اندوزی صرف نظر کرده، بلکه اموال خویش را نیز انفاق کرده و به سادگی زندگی کند، قناعت و زهد را پیشه سازد تا در چشم مردم، زاهد و متقی باشد، به امید آن که دیگران او را فردی شایسته بدانند و در دلهای آنها جایی برای خود باز کند.
این میلی است بسیار عمیق و ریشه دار ک گاهی در افراد بلند همت نیز پیدا می‌شود، کسانی که از همه قید و بندهایی دنیوی آزاد شده اند تازه به دام حب و جاه و مقام مذهب سازی نیز بپردازند تا عده ای به عنوان پیرو به آنها احترام کنند و طبعاً به هر اندازه که احترامشان بیشتر باشد، بهتر ارضا می‌شوند، به خصوص، اگر طرفدارانشان آنها را تا مقام تقرب الهی نیز بالا ببرند، انگیزه جا طلبی بزرگترین عاملی است که عده ای را به ساختن دین جدید وادار می‌کند، کسانی که به چنین جنونی مبتلا هستند و حاضرند سعادت مردم را فدای خواسته شیطانی خود کنند، به آسانی تسلیم حق نمی شوند و زیر بار دلیل و برهان نمی روند. آنها در راه رسیدن به هدفشان دلیلها و برهانها را فدا کرده و همه حقایق را در معبد خود پرستی ذبح می‌کنند. آنها برای رسیدن به خواسته ها و رواج اندیشه هایشان شیو هایی را در پیش می گیرندکه تقریباً در تمام فرقه های انحرافی وجود داد و آن عبارتست از این که: در این گونه تشکیلات نیاز به پشتوانه مالی دارد و برای رسیدن به این مقصود، باید کسانی را تطمیع کرد این طریقه و مذهب اختراعی و جعلی را ترویج کرده و این پرچم را به دوش کشند. آنان به دو طریق، دیگران را جذب می‌کنند : یک راه، ارضای حسن دین دوستی و گرایش و عرفانی مردم به صورت کاذب است. خدا خواهی، خدا دوستی و گرایش عرفانی، امری فطری است اما این گرایش در همه، به طور آگاهانه وجود ندارد.
در اینجا سوالی مطرح است و آن اینکه: اگر گرایش عرفانی، خدا دوستی و خدا خواهی فطری است چرا همه، آن را احساس نمی کنند؟ در جواب به این سوال باید گفت که طفلی که به سن بلوغ نرسیده است، نیاز جنسی را درک نمی کند و این دلیل بر فطری نبودن نیست، بلکه او هنوز بالغ نشده است. احساس نیاز به عرفان نیز بلوغی می‌خواهد که تا آدمی به این بلوغ نرسد، تمایلش را نیز درک نمی کند و این تمایل که در نهاد بشر وجود دارد و گاهی ممکن است به سبب عواملی، خود به خود گاه با فعالیت و تعلیم و تربیت شکوفا شود، پاسخ می‌خواهد.
این جاست که عده ای از تمایل فطری خدا دوستی و خدا خواهی و گرایش عرفانی مردم سوء استفاده می‌کنند و قصد ارضای این تمایل را مناسب با اهداف خویش دارند؛ یعنی ضمن اینکه مردم را به ارضای این خواسته دعوت می‌کنند ، اهداف خود را نیز دنبال می‌کنند. یکی از بهترین شیوه های برای بدلی این نیاز، این است که به مردم بقبولانند که راههای بسیار ساده ای برای رسیدن به مقامات عالی انسانی وجود دارد و چون طبع بشر راحت طلب است، می‌خواهد با اندکی تلاش و پیمودن راهی کوتاه به مقام عالی برسد. این هوس خام در دلهای همه هست آنها می‌گویند: ما راهی کوتاه را به شما نشان می دهیم که با پیمودن آن، راهی کوتاه به مقام عالی برسد. ای هوس خام در دلهای همه هست آنها می‌گویند: ما راهی کوتاه به شما نشان می دهیم که با پیمودن آن، به عالی ترین مقام می‌رسید و آن، این است که با قطبی که واصل الی الله است بیعت کنید و دست در دست او بگذارید؛ دیگر همه مشکلات حل خواهد شد و نیازی به سالها ریاضت و رعایت دقیق احکام شرع نخواهد بود.
اگر هم مدتی در این امر تأخیر شود، نهایتاً وصول شما به آن مقام صورت می‌پذیرد. خود، اگر چنین مطلبی را بتوانند به مردم بیاورانند که: «انسان می توان علی رغم ارتکاب هر کاری و اشتغال به هر معصیتی، با بیعت کردن با شخص عالی ترین مقام انسانی برسد» موفقیت بسیاری خواهند داشت؛ زیرا طبعاً ثروتمندانی که ثروتهای کلانی را از راه دزدی، چپاول، ستم و غضب حقوق دیگران به چنگ آورده اند و می خواهند ثروتها یشان محفوظ بماند، اندکی از آن را به مقام قطب پیش کش می‌کنند و به عالی ترین مقام انسانی هم رسیده اند! و در عالم آخرت نیز همنشین انبیا اولیا خواهند بود؛
زیرا دستشان به دست قطب زمان رسیده است! متأسفانه این شیوه، بسیار کارگر بوده است، به خصوص، در میان دو طایفه؛ یکی ثروتمندانی که ثروتی نامشروع به دست آورده اند؛ و دیگری، صاحب منصبانی که عمری بر مردم ستم روا داشته اند.
سابقاً خانها و روسائی که از جانب دولتهای ظالم بر مردم مسلط می شدند و ممکن بود که در اعماق وجودشان حس دینی بدرخشد، دلشان می‌خواست که هم مقامشان محفوظ باشد و هم از عذاب آتش جهنم خلاصی یابند. روی این افراد تبلیغ می شد که شما با همه جنایات و ظلمهایی که بر مردم روا داشته، خونهای بنا حقی که ریخته و ثروتهایی که غصب کرده اید، اکنون با قطب زمان بیعت کنید و احیاناً، ذکری هم بگویید، دیگر همه مشکلاتتان حل می‌شود، این دو دسته، در مرحله اول، هدف بنیان گذاران این فرقه ها بودند.
وقتی اینها طرفدارشان شدند، دیگر ابزار خوبی برای به دام انداختن دیگران در دست خواهند داشت. هنگامی که اشخاص مستمند و فقیر، محتاج به کمک مالی می شدند و به یکی از این ثروتمندها روی می آورند، (فرقه سازان) به راحتی می توانستند آنها را به دام بیندازند؛ از طرف قطب (به ثروتمندان) اشاره می شد که برای جبران دزدی هایی که در طول عمرتان کرده اید، به این فقرا کمک کنید. به این وسیله، آنان را به دام می انداختند که بیعت کنید و همدست ما شوید تا ما کمک هایی در اختیار شما قرار دهیم. این شیوه، سابقه زیادی دارد و شاید اکنون نیز کار گرفته شود. همچنین، از ناحیه قدرتمندان، هنگامی که خان، کدخدا و یا صاحب منصبی وارد فرقه می شد، به دام انداختن دیگران آسانی بود. (مردم) برای اینکه تا حدی از شر او رها شوند و ظلم کمتری به آنها بشود، با او هم مسلک می شدند. در واقع هم مسلک شدن با آن خان، یا آن صاحب منصب راهی بود که از ظلم و ستم او در امان باشند و بدین وسیله بسیاری از مردم ساده لوح و بی گناه را به دام می انداختند و روز به روز بر شکوه فرقه خود مقام و منصبشان می افزودند.
استعمار و فرقه سازی
مشکل به این جا ختم نیم شود مسأله مهمتر و در وارای همه اینها، این مفسده عظیم قرار داشت که استعمارگران برای اهداف شوم استعماری و ضد انسانی خود، چنین کسانی را به دام انداخته و ابزار دست خود قرار می دادند. مذهب سازان، یکی از بهترین ابزار های دست استعمارگران بوده و هستند. کسانی که با تاریخ قرون اخیر ایران و ونیز مذهبهایی که در طی این قرون، خصوصاً قرن اخیر، ساخته شده و رواج پیدا کرده است، آشنا باشند، به خوبی به عمق خطری که در پشت سر این فرقه سازی ها وجود دارد پی خواهند برد. می توان گفت که اکثریت فرقه های جدید التأسیس، از «عرفان دورغین» تغذیه شده اند.
تاریخ فرقه های بهائیت
شاهزاده یکی از پادشاهان تزاری (روس) در دربار قاجار بود، او مأمور ساختن فرقه های مذهبی بود، تا میان مردم اختلاف ایجاد کند و از قدرت و نفوذ دین اسلام و روحانیت در میان مردم بکاهد. این شخص در ظاهر مسلمان شد و در مدارس علوم دینی مشغول به تحصیل شد و پس از مدتی به عراق رفت و برای ادامه تحصیلاتش در کربلا و نجف در درس بزرگان و ادبای آن عصر حاضر می شد. از جمله اساتیدی که وی در درسشان شرکت می کرد، سید کاظم رشتی بود. او از میان شاگردان سید کاظم رشتی چند نفر را انتخاب کرد تا نقشه شوم خود را به وسیله آنها عملی کند. یکی از شاگردان، سید علی محمد باب بود. با او طرح دوستی ریخت و تدریجا او را به مواد مخدر معتاد کرد.
و در آن حالات، مطالبی به او القا می کرد. پس از مدتی به او گفت که شما نماینده امام زمان هستید و من به شما ایمان دارم.
کم کم کار به آن جا رسید که مذهب باب را تأسیس کرد و بعد مذهب بهاء از آن اشتقاق یافت و امروز تشکیلاتی در خارج از کشور دارند و به نام اسلامی نوین فعالیت می‌کنند. بنده، در یکی از دور دست ترین نقاظ آفریقا، که هیچ اثری از اسلام و تبلیغات اسلامی نبوده است، فعالیت بهائیت را دیده ام. بهائیها به آن جا رفته اند و محفل ایجاد ‌کرده‌اند و به نام اسلام نوین به تبلیغ مشغولند. منشأ اینها همان حس جاه طلبی بود که به وسیله جاسوس روسی در یک طلبه به وجود آمد و او را به ایجاد چنین مذهبی واداشت. همین سید باب رفقای دیگری هم داشت که در درس سید کاظم رشتی شرکت می‌کردند و گرایشهای صوفی مابانه ای داشتند و از این طریق مذاهب دیگری مثل شیخیه را تأسیس و در ایران رواج دادند. بعضی از آن مذاهب از بین رفته و بعضی هنوز هم رواج دارند. همچنین فعالیتهایی در میان بعضی از فرق متوصوفه داشتند؛ مثل فرقه اسماعیلیه که در هندوستان تأسیس کردند و یا فرقه قادیانیه و دهها فرقه دیگر، که موسس همه اینها افرادی فریب خورده و دست نشانده استعمار، به خصوص استعمار انگلیس، بوده و هستند. امروز، عمدتاً روسای این مذاهب در پاریس، لندن، آمریکا، سوئیس و یا دیگر کشورهای اروپایی زندگی می‌کنند. کاخهایی برای آنها فراهم شده است که در آن، در نهایت آسایش و رفاه زندگی می‌کنند و پیروانشان اموال بسیاری از ممالک مختلف جمع آوری کرده و با کمال افتخار و با مشقت فراوان برای آنها می فرستند. آنان نیز منت گذاشته و دستی به سرشان می کشند و این اموال را می پذیرند! گاهی نیز از روی عوام فریبی بعضی از هدایا را رد می‌کنند؛ مثل فرقه آقا خانیها.
فرقه اسماعیلیه
فرقه اسماعیلیه در هندوستان، هر ساله، هم وزن رئیسشان به او طلا و جواهرات و گاهی نیز الماس تحویل می دهند. در بسیاری از کشورهای آفریقایی من شاهد بوده ام که مراکز بهداشتی، آموزشی و پرورشی در اختیار این فرقه بود که عمدتاً از طرف دولت انگلیس حمایت می شد. بیمارستانهای مجهز می سازند و آن را اهدایی آقاخان به فلان کشور آفریقایی معرفی می‌کنند ، از بیماران پذیرایی کرده و آنان را درمان می‌کنند و به وسیله و بدون نیاز به اقامه دلیل و برهان فرقه خود را رواج می دهند؛ زیرا وقتی که مریض در آنجا بستری می‌شود، با او به خوبی رفتار می‌کنند و هنگامی که بیمار معالجه و مرخص شد، خود به خود تابع مذهب آنها خواهد بود. این یک شیوه بین المللی است و اختصاص به فرقه و مذهبی خاص ندارد.
هدف از ایجاد فرق های گوناگون
در اصل، هدف کلی، ایجاد اختلاف است. همین که مسلمانان با هم اختلاف داشته باشند و هر چند، اختلاف در یک شهر یا میان دو عشیره یا دو قبیله باشد، برای آنها مطلوب است؛ مثل همین اختلاف حیدری و نعمتی که یکی از اختلافاتی بود که در ایران به سادگی ساخته شده و تقریباً در همه شهر های ایران وجود داشت. پدرانمان شنیده ایم که در هر شهری، دو دسته جداگانه به نام حیدری و نعمتی بودند. روز عاشورا که می‌شد، دسته حیدری شعار خاص خود و دسته نعمتی نیز شعاری دیگر داشتند. برای این که هر دسته جلوتر از دیگری وارد امام زاده یا میدان شهر شود، چوبها و چماقها بر سر کله یکدیگر می زندند و خونها ریخته می شد و چند نفری نیز کشته می شدند. در حلول سال نیز این دو دسته با یکدیگر رقابت داشتند؛ هر مسأله اجتماعی که پیش می آمد، «این حیدری است و آن نعمتی» مطرح می شد. حال اصل حیدری و نعمتی یعنی چه و از کجا رسمیت گرفته است و این تشبیه چه ریشه ای دارد، خودشان نیز نمی دانستند و اساساً چرا با یکدیگر می جنگیدند، معلوم نبود و خود نیز نمی دانستند.
چنین رقابتهایی را با اسمها و شیوه های مختلف بین مردم ایجاد می‌کردند تا به جان هم بیفتند و در یک مسیر حرکت کنند؛ هر وقت خواسته باشند حرکتی اجتماعی انجام دهند، یکی پیدا شود بگوید که این مسأله مربوط به حیدری است و نعمتی ها همکاری نکنند و یا این مربوط فارسهاست و عربها کنار بکشند یا این مربوط به عربهاست و عجمهاست کنار بکشند. این یک هدف مشترک در ایجاد اختلافات قومی، نژادی، طائفه ای، مذهبی، مسلکی، و... بوده و هست.
فرقه بالا سری و فرقه شیخی!
از جمله بهترین اختلافات برای آنها، اختلاف مذهبی است، این شیعه است و آن سنی. در کرمان و یزد و استانها جنوبی کشور، دو فرقه به نام شیخی و بالاسری وجود دارد. اینها معتقدند در جایی که امام معصوم دفن است، جلوتر و یا بالایی سر امام نمی توان نماز خواند. دسته دیگر معتقدند که نماز خواندن بالای سر امام جایز است؛ از این رو، به بالا سریها معروف شده اند. این دو عقیده، منشأ پیدایش مذهبی شده و باعث شده که سالها اختلاف و کشمکش و نزاع بین مردم کرمان بوجود آید. پس ایجاد اختلاف، یکی از نقشه های شوم استعمار بوده است.
غرب و مبارزه با نفوذ مارکیسیم
پس از پیدایش کمونیسم و مارکسیسم و گسترش این مسلک در دنیا، کشور های غربی به فکر این افتادند که برای مبارزه با مارکسیسم، گرایشهایی را تقویت کنند که بر ضرر مارکسیسم باشد و در عین حال، غرب نباشد، به همین دلیل، به تقویت مذهبهای انحرافی پرداختند تا طرفداران مارکسیسم در کشورهای تابع این مذاهب، کم شود؛ زیرا مارکسیسم با هیچ مذهبی سر سازش نداشت و هر مذهبی که رشد می کرد، برای مارکسیسم ضرر محسوب می شد. اسلامی که در عربستان سعودی ترویج می‌کردند و به قول حضرت امام رضوان الله علیه اسلام آمریکایی، برای آمریکا ضرری نداشت و عاملی باز دارند برای مارکسیسم بود. این هدف، جدید است و از عمرش بیش از هفتاد سال نمی گذرد.
هدف سوم، هدفی است که با بیداری مسلمانها و به خصوص، پس از انقلاب اسلامی ایران پیدا شد. بعد از نهضتی که از سال 1342 در ایران پیدا شد جامعه شناسان، استعمارگران و مزدورانشان پیش بینی کردند که بیداری مسلمانها در آینده خطری برای منافع استعمار غرب خواهد بود، از این رو در صدد بر آمدند که با این بیداری، مبارزه کرده و تا حدی که ممکن است از آن پیش گیری کنند.
اگر علیه اسلام تبلیغ می‌کردند، یعنی دعوت به بی دینی می‌کردند، این به نفع کمونیسم تمام می شد؛ زیرا یکی از اهداف اصلی مارکسیسم این بود که دین را از مردم بگیرد و اگر استعمارگارن راهی را در پیش می گرفتند که نهایتاً به تضعیف دین تمام می شد، به صلاحشان نبود؛ زیرا به نفع کمونیسم تمام شد، و کمکی برای پیشرفت و رشد مارکسیسم بود. بزرگترین مانع رشد مارکسیسم، اسلام بود که اعتقاد به غیب، وحی، معاد و خدا و رسالت دارد و اینها با مادیگری و ماتریالیسم نمی سازد؛ لذا از این شیوه استفاده نکردند که به صورت کلی با دین مبارزه کنند، بلکه در صدد بر آمدند که نوعی دینداری را ترویج کنند که هم به ضرر مارکسیستها تمام شود و هم خطر بیداری اسلامی را که در اثر نهضت امام پدید آمده بود دفع کنند.
اندیشیدند که حس عرفانی مردم را به صورت بدلی ارضاء کنند، به گونه ای که آنها را متوجه کارهای خودشان کنند و از فعالیت در زمینه کارهای اجتماعی و سیاسی باز دارند بهترین راه، گرایشهای صوفیانه بود. به آنها القاء می‌کردند که شما باید به فکر تکامل معنوی خودتان باشید یا از امور دنیا صرف نظر کنید و کاری به مسائل سیاسی نداشته باشید، بلکه آنجا که پیشرفت کارتان در گرو سازش باقدرتها و دولتهاست، این کار را انجام دهید.
اگر دقت کرده باشید، در پنجاه سال اخیر اگر نگوییم همه، اکثریت مشایخ متصوفه روابط خوبی با دربارها داشته اند. بسیاری از کسانی که به مقامات علی رسیدند، از نخست وزیر گرفت تا وزارتها و وکالتها، به خصوص از سال 42 به بعد، از طرفداران فرقه ای مختلف متصوفه بوند. از همان سال 42 به بعد، رژیم گذشته درصدد ترویج تصوف، بنا کردن خانقاهایی با شکوه و احیای این مذاهب بوده است. اینها چیزی است که در تاریخ ضبط است و کسانی که اطلاعات تاریخی ضبط است و کسانی که اطلاعات تاریخی داشته باشند، اسناد زنده ای در این باره در دست دارند یکی از آنها دکتر اقبال بود که وابسته به یکی از فرقه های معروف متصوفه بود. از همان زمان خانقاههایی در تهران بنا شد و سایر فرقه های متصوفه نیز در شهرستانها ترویج شدند، کتابهایشان پیاپی چاپ شد و اکنون نیز بعضی از کتابهایشان در خارج از کشور چاپ می‌شود.
بسیاری از کتابهای تبلیغی متصوفه، چاپ پاریس، آلمان یا آمریکاست. قطبهایشان در آنجا تشریف دارند! در آنجا کتابهایشان را می نویسند و با کاغذهای عالی با چاپهای زیبا منتشر می‌کنند !
این دامی بود که بر سر راه عده ای از مردم ساده لوح که طالب حقیقت اند و حسن نیت دارند، مرضی ندارند، واقعاً دوست دار خدا و اولیای خدا هستند، گسترده اند و دل آنها را با این مسائل خوش کرده و سرشان را با اصطلاحات و الفاظ عرفانی گرم کرده و نمی گذارند که نور عرفان در دلهای مردم بتابد و حقایق اسلام ترویج شود و در تمام شوون جامعه نفوذ پیدا کند و دست دشمنان اسلام را از کشورهای اسلامی کوتاه کنند. ترویج تصوف در این زمان، از طرف استعمارگران به انگیزه مبارزه با اسلام صورت می گیرد.
وظیفه ما
در برخورد با مذاهب و فرقه ها باید توجه داشته باشیم که ما نیز ناآگاهانه به این دام نیفتیم و برای هدایت و ارشاد دیگران اختلافات را بیشتر نکنیم. اگر ما برای مبارزه با فلان مسلک و یا فلان فرقه، آتش اختلاف را برافروزیم. این عین خواسته دشمنان اسلام است. آنها می خواهند که هر طوری شده مردم را به جان هم بیندازند. غالب و مغلوب شدن یک گروه برای آنها مهم نیست و اگر از هر دسته، عده ای کشته شوند، به نفع آنهاست. باید برخورد های عاقلانه و منطقی باشد، کارهایی عجولانه خام و بدون برنامه انجام نگیرد که عاقبت به نفع دشمنان تمام بشود.
ادامه دارد.

تبلیغات