آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

معرفت: دومین بخش از میزگرد دین و توسعه را آغاز می کنیم. در ابتداء از محضر استاد مصباح تقاضا می کنیم بفرمایند که آیا توسعه از دیدگاه اسلام مطلوب است، یا نه و اگر در این زمینه مطلبی هست بفرمایند.
استاد مصباح: همان طور که اشاره شد، برای توسعه، اصطلاحات مختلفی می توان در نظر گرفت که با هم تفاوتهایی دارند، اگر توسعه را به معنای عام، در نظر بگیریم، نمی توان حکم مطلقی از دیدگاه اسلام درباره‌اش در نظر گرفت که بگوییم: توسعه مطلقاً مطلوب و یا مطلقاً نامطلوب است، اما اگرت وسعه را با مفاهیم خاص خودش در نظر بگیریم، می‌توان دو تعریف نزدیک به هم، درباره آن ارائه داد، یک تعریفی که معمولاً از اندیشمندان غربی نقل می شود و مورد توجه آنهاست که عناصر اصلی مهمش را سه چیز تشکیل میدهد: انباشت سرمایه، استفاده از تکنولوژی پیشرفته و برنامه ریزی. عناصر دیگری را نیز می شود به آن ضمیمه کرد؛ مثل نیروی توسعه خواه و چیزهایی از این قبیل به هر حال، تکیه بروی این است که پیشرفت اقتصادی، در جامعه بیشتر باشد؛ یعنی کالای ارزانتر در اختیار بگیرد با سود بیشتر و یا حتی ارزانی کالا هم ملاک نباشد، بلکه درآمد ملی، از راه استفاده از تکنولوژی پیشرفته افزایش پیدا کند. اگر ما تنها روی همین مطلب تکیه کنیم، یعنی در آمد ملی، از هر راهی و به هر کیفیتی، افزایش پیدا کند، اگر این را توسعه اقتصادی بنامیم، نمی توانیم بگوییم که به طور مطلق از نظر اسلام مطلوب است، بلکه آن توسعه ای مطلوب است که منافاتی با ارزشهای متعالی انسانی نداشته باشد؛ یعنی حقوق کسی در آن تضیع نشود، از راه کالاهایی که مضر به اجتماع مضر به معنویات جامعه است، فراهم نشده باشد، حقوق آیندگان، حتی در منابع طبیعی رعایت شود.
اگر این شرایط، در توسعه قید شود، توسعه مطلوب خواهد بود، اما اگر به طور مطلق، مخصوصاً اگر به قید اطلاق، اخذ شود که به هر صورتی که باشد، درآمد بیشتری نصیب جامعه شود این را نمی توانیم از نظر اسلام مطلوب بدانیم، بلکه در مواردی نامطلوب نیز هست. بنابراین، آنچه که به نظر بنده می رسد، این است که ما باید چند قید به توسعه بزنیم: اولاً این که از راه مشروع باشد؛ ثانیاً تنها درآمد سرانه ملی ملحوظ نباشد، بلکه کاهش فقر عمومی نیز در نظر گرفته شود؛ زیرا گاهی ممکن است که درآمد سالانه بالا برود، اما فقر افزایش پیدا کند، برای اقلیتی سود فروان بیاورد و اکثریتی را از نیازهای اولیه شان محروم کند، چنین توسعه ای از نظر اسلام، مطلوب نیست، پس اولاً باید راه، راه مطلوب و مشروعی باشد؛ یعنی کالایی که تولید می شود، کالایی نافع برای جامعه و یا لااقل بی ضرر باشد و ثانیاً طوری باشد که در کنار افزایش درآمد ملی، کاهش فقر عمومی را نیز ملحوظ کنیم؛ یعنی همه مردم به نسبت مطلوب و معقولی وضع اقتصادی شان بهتر شود. به نظر من چنین توسعه ای از نظر اسلام مطلوب است.
دکتر لاریجانی: همان طور که اشاره فرمودند، ما باید مفهوم توسعه را مشخص کنیم، تا معلوم شود که این مفهوم، با اندیشه اسلامی ملایمت دارد یا نه؛ اگر ما مفهوم توسعه را برگردانیم به آن مبنایی که به اصطلاح مستحکمتر، مبتنی است بر حرکت به سوی عقلانیت بیشتر و عقلانیت و عقل را در معنای صحیحش به کار ببریم، که صرفاً در نفع معمولی اقتصادی محصور نباشد، عقلی که سعادت حقیقی انسان است، طبیعی است که جامعه پیشرفته، جایی است که آن کمالات حقیقی انسان، کاملاً ظاهر شوند. پس تبدیل جامعه خود به یک جامعه پیشرفته، با این مبنا، هدفی بسیار اصیل است.
نکته دوم: حالا بیاییم و عملی تر فکر کنی، فرض کنیم که در بخش اقتصادی، بخواهیم اقتصادمان را به یک اقتصادی قوی و مدرن تبدیل کنیم. این جا مسائل زیادی مطرح است. عرض شد که مسأبه خود گردانی و سالم سازی اقتصادی، نمی تواند برای ما مغفول باشد. این مطلب، دقیقاً ناظر به نکته است که جناب آقای مصباح اشاره فرمودند؛ یعنی امکان بقاء و حیات بعضی از مردم آن قدر سخت باشد که نتواند به راحتی دوام داشته باشند. این بهای مثلاً افزایش صادرات باشد تا گروهی از مردم قدرت تولید بالایی پیدا کنند وکمپانیهایی بتوانند بیشتر صادر کنند. این خلاف عدالت است. پس برای توسعه اقتصادی، باید اهداف خود را تعریف کنیم. ما می خواهیم کشورمان را به یک کشور پیشرفته، مدرن و قوی از لحاظ اقتصادی تبدیل کنیم، اما معنایش این نیست که از هر راهی به این هدف برسیم. این یک نکته بسیار اساسی است.
خیلی از کشورها، مسیرشان برای رسیدن به این هدف متفاوت است. بخشی از آن، مربوط است به موقعیت خاص ما در دنیا اگر ما چنین موقعیت مهمی را در دنیا نداشتیم، شاید بعضی از تخاصمات بر علیه ما نبود؛ یعنی ماهیتاً به گونه ای بودیم که لازم نبود با ما تخاصم کنند و شاید برنامه های توسعه مان نیز به گونه ای دیگر می شد. یکی از اشکالاتی که به برنامه ریزی اول توسعه، به نظر من می رسد، این است که موقعیت ویژه ما در دنیا ملحوظ نشده بود؛ شاید این نسخه توسعه، برای کشور مالزی، بسیاری خوب و قابل دفاع باشد، ولی برای جمهوری اسلامی ایران با این وضعیت و با مشکلات مختلفی که دارد، مناسب نباشد. این را هم به نحوی باید به اسلام وصل کنیم؛ یعنی بخشی از موقعیت ما مربوط به حقیقت و جوهره نظام ما می شود. پس می توانیم بگوییم که حکومت اسلامی، اقتضای برنامه توسعه را دارد، ولی شدت و ضعف آن، به دلیل استنادش به اسلام فرق داشته باشد.
معرفت: با تشکر از جناب عالی، از محضر جناب استاد مصباح می خواهیم که بفرمایند که اگر ما بخواهیم روی مفاهیم در جهت توسعه در اسلام انگشت بگذاریم، چه مفاهیم را داریم؟
حجه الاسلام مصباح: من می خواهم مطالبی را که مطرح شد، مقداری تکمیل کنم. این که آیا اسلام نسبت به توسعه، نظر مساعد دارد، یا نه، به نظر من، اگر مفاهیم اسلامی را ملاحظه کنیم، می بینیم که توسعه به معنای خاص، نه تنها مطلوب است، بلکه مورد نظر و مورد توصیه اسلام نیز هست.
آن توسعه ای مورد نظر است که در جا نزند و توقف نکند، البته بیشتر در آیات و روایاتی که در آنها نسبت به این مسأله تکیه شده است، به بعد معنوی نظر دارند، اما این طور نیست که از بعد مادی منصرف باشند، بلکه روی بعد مادی، که انسان توقف نکند و در جا نزند، نظر هست.
قرآن می فرماید:
«ولو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض» (اعراف: 97) معلوم می شود که ایمان و تقوی نه تنها با توسعه برکات و نعم الهی منافات ندارد، بلکه خود زمینه ساز نزول نعمتهای و برکات است.
از آن جا که اسلام، انسان را موجودی دو بعدی می داند و این موجود، هم بعد جسمانی دارد و هم بعد روحی، پس باید هم به دنیا نظر کند و هم به آخرت تا کمال او حاصل می‌شود. «لیس منا من ترک دنیاه لدینه او آخرته لدنیاه». این نشان می دهد که هم دنیا را باید داشت و هم آخرت را.
جسم و روح را نیز باید با هم داشت و در واقع، جسم و روح دو بعد وجودی انسان هستند که باید بعد مادی زندگی بعد وجودی انسان هستند که باید بعد مادی زندگی و بعد معنوی آن، با هم رشد کنند. اگر جامعه ای پدید بیاید که از نظر معنوی در اوج باشد و از نظر مادی در حد پایینی باشد، این جامعه مطلوب نیست. شاهد بر این مدعا این است که جامعه مطلوب اسلامی که جامعه اسلامی امام زمان صلوات الله علیه است، موصوف به کثرت برکات است. ابو سعید خدری نقل می کند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «یتنعم امتی فی زمن المهدی علیه السلام نعمه لم یتنعموا قبلها قط یرسل السماء علیهم مدراراً ولاتدع الارض شیئاً من نباتها الا اخرجته» این جامعه ای است که از نظر مادی کاستی ندارد و هر آنچه در استعداد زمین و انسان هست، بازدهی دارد.
این جامعه است که از نظر مادی کاستی ندارد و هر آنچه در استعداد زمین و انسان هست، بازدهی دارد. این نشانه توسعه است؛ چون بدون توسعه به چنین رشد نمی توان دست یافت و این نشان می دهد که اسلام نه تنها توسعه را نهی نمی کند، بلکه هر دو بعد را با هم در نظر دارد که انسان هم از نظر معنوی رشد کند و هم از نظر مادی. این طور نباشد که در بعد مادی رشد کند و در بعد معنوی کوتاه بیاید که این سقوط انسانیت است و نرسیدن او به کمال. در واقع، اگر بعد مادی در خدمت بعد معنوی قرار بگیرد، توسعه ایده آل اسلامی خواهد بود.
از نظر اسلام، دنیای مذموم و قابل ترک، آن دنیایی است که با آخرت منافات پیدا کرده و مانع حرکت انسان به سوی کمال است و الا دنیای که در راستای تکامل انسان و رسیدن به آخرت باشد، نه تنها منفی و منفور نیست، بلکه مطلوب نیز هست. امر المومنین در توصیف عرب جاهلی می فرماید: «انتم معشر العرب کنتم علی شر دین و فی شر دار تأکلون الجشب و تشربون الکدر و تلبسون الخشن منیخون بین حجاره خشن و حیات سم».
غذای ناطلوب و نامطبوع، لباس خشن، آب آلوده، زندگی در زیر چادر یا فضای آزاد و بین سنگلاخها و مارهای گزنده این نشان خشونت زندگی عرب جاهلی است؛ یعنی امروز خدا بر شما منت نهاد و به برکت اسلام، نه غذای شام آن غذاست، نه لباس شما آن لباس و نه مسکن شما آن مسکن جمله ای از امیرالمومینین سلام الله علیه در کتاب بحار، جلد 40 نقل شده است که حضرت درباره کوفه می فرماید: «ما اصبح با لکوفه احد الا ناعما ان ادنا هم منطله لیأکول البر و یجلس فی الظل و یشرب من ماء الفرات».
هیچ کس در کوفه فقیر نیست و همه در نعمت هستند این را در زمان حکومتش در کوفه بیان می کند که در واقع، هم مرکز حکومت است و هم، همه حکومت امیرالمومنین علیه السلام در آن جاست. حضرت می فرماید: این جا فقیری نیست. اگر قبلاً غذای مردم جو بوده، امروز پایین ترین طبقات، گندم می خورند و همه زیر سایه سقف زندگی می‌کنند و از آب گوارا می نوشند. این، نشان تحولی است که اسلامی می خواهد؛ یعنی این را حضرت به رخ می کشد در واقع می خواهد بگوید که اسلام شما را از یک زندگی اقتصادی پست نجات داد و به زندگی اقتصادی برتر ی رساند پس معلوم می شود که توسعه نه تنها نامطلوب نیست، بلکه مطلوب است و یک از اهداف زندگی اسلامی محسوب می شود. و اما در رابطه با عناصر فرهنگی مساعد با توسعه نیز روایات فراوان داریم؛ مثلاً روایاتی داریم که تنبلی و تن پروری را نفی می‌کنند، می فرماید: «ملعون، ملعون، من القی کله علی الناس». از رحمت خدا دور است کسی که بار خود را بر دوش مردم افکند یعنی به خودت تکیه کن و به دنبال روزی حرکت کن! روایتی نقل می‌کنند از امام موسی ابن جعفر علیه السلام که فرمود:
«انی امقت الرجل متعذر المکاسب و یدع ان یتنشر فی الار و الذره تخرج من جحرها تلتمس رزقها» من ناخشنودم (و ستمکار می شمارم) مردی که راههای کسب را به روی خود بسته و برای کسب روزی در زمین حرکت نمی کند و حال آن که سوسک بیابانی برای کسب روزی از سوراخ خود خارج می شود. و روایاتی داریم که مشی ائمه را نشان می دهد که همه، اهل کار و فعالیت بودند. هر کس را می دیدند که از کار دست کشیده است، اعتراض می‌کردند و تأکید می‌کردند که به دنبال کار برود که عزت در کار است.
معلی بن خنیس می گوید: بی کار بودم، امام صادق (ع) با من رو به رو شد و فرمود: چه کار می کنی؟ گفتم منتظر مسأله ای هستم. حضرت فرمود: به سرعت به طرف بازار برو! برو به طرف عزتت! اصلاً رفتن به طرف کسب و کار، رفتن به دنبال عزت تلقی می شود. اینها نشان آن ارزش و قداستی است که اسلام برای کار و فعالیت و کسب روزی قائل است. یک نفر خدمت امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد که: «یا ابن الرسول الله، ادع الله این یرزقنی فی دعه» از خدا بخواه که در راحتی به من روزی بدهد! فرمود: «اطلب کما امرک الله»، آنگونه که خدا امر فرموده روزی طلب کن «فامشوا فی مناکبها و کلو من رزقه» پس باید فعالیت و حرکت کرد.
این یکی از عناصر مهم است که انسانها ننشینند تا روزی بیاید بلکه باید به دنبال روزی بروند. عناصر دیگری نیز هست؛ مثلاً به ما تعلیم داده اند که این گونه دعا کنید که خدایا مرا بی نیاز کن! مرا غنی کن و از فقر خارج کن! خدایا به روزی من گشایش بده! این نشان مطلوبیت بهبود زندگی و اکتفا نکردن به وضعیت حاضر است.
معرفت: در همین رابطه، از استاد مصباح تقاضا می کنیم که در تکمیل این بحث اگر مطلبی دارند بفرمایند. سوال دیگری که مطرح است، این است که برخی نظرشان به دنیا به اصطلاح یک جنبه اینتسترومتنالیستی است یعنی زندگی دنیا را هدف نگرفته و این را به عنوان وسیله تلقی، کرده، هدف را یک زندگی معنوی برای انسان ترسیم می‌کنند و می‌گویند همین مانع توسعه است، مفاهیمی در اسلام وجود دارد که به توسعه تشویق و ترغیب می‌کنند. به هر حال، این که زندگی دنیا هدف نیست، این خود یک فرانید توسعه است. در این زمینه توضیحاتی بفرمایید.
استاد مصباح: راجع به مفاهیمی که در متون دینی وجود دارد و موید این است که توسعه از نظر اسلام مطلوب است، باید به چند نمونه دیگر اشاره کرد: یکی، تعبیر قرآن کریم درباره خلقت انسان است که می فرماید: «واستعمرکم فیها» (هود: 62) خدای متعال عمران و آبادانی زمین را از شما خواسته؛ یعنی یکی از وظایفی که خداوند بر عهده انسان گذاشته است، این است که محیط زندگی خود را آباد کند.
پس، از نظر بینش اسلامی، ما موظف نیستیم که از محصولات زمین که به طور طبیعی می‌روید، استفاده کنیم، بلکه باید با تلاش، زمین را آباد کنیم و این آبادانی هیچ حد و حصری ندارد و طبعاً یکی از بهترین راههای آن استفاده علوم و تکنولوژی پیشرفته است. بنابراین، این تعبیر را ما به آبادانی زمین گماشته شدیم، باید درک کنیم که نتیجه اش همان توسعه است.
معرفت: بنابراین، آیا از دیدگاه اسلام، با حفظ ارزشها، میزان توسعه از نظر کمی محدودیتی ندارد؟
استاد مصباح: به نظر من، فی حد نفسه، محدودیتی ندارد، مگر آن که آن ارزشها در شرایط خاصی محدودیت ایجاد کند که این محدودیت بالعرض است نه بالذات. گاهی ممکن است که مسوولبتهایی برای یک فرد یا یک گروه و یا حتی برای جامعه پیدا شود، ولی این مسوولیتی بالعرض است. اصل این است که ما هرچه بیشتر زمین را آباد کنیم و از نمعمتهایش استفاده کنیم. گاهی ممکن است که یک فرد یا یک جامعه و یا یک گروه، شرایط ویژه ای داشته باشد؛ مثلاً کمبود اخلاقی یا کمبودهای علمی داشته باشد، آشنایی‌اش با معارف اسلامی، با هدف آفرینش، با روح دین و معارف دین کم باشد؛ از این رو، باید مقداری وقتش را صرف این کارها کند، ممکن است این، تأثیر بگذارد در این که بازده کار اقتصادی کمتر بشود و این شرایط استثنایی است. بنده در اسلام معرفتی را نمی شناسم که ما را به طرف محدودیت سوق دهد، البته حالا ممکن است شبهاتی در اینجا باشد؛ مثلاً در روایاتی هست که دعا شده که خدایا، روزی کفاف به ما بده و یا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله فرموده اند که من دوست دارم و یک روز سیر باشم و خدا را شکر کنم، دعا کنم که خدا به من روزی بدهد تا نیازم را به خدا درک کنم.
اینها نکته هایی است که جای بحث دارد و شاید بعداً درباره اش گفتگو کنیم، ولی اینها به این معنا نیست که اصاله، محدودیت در تنعم و تمتع از نعمتها مطلوبیت دارد و به نظر بنده محدودیتی ندارد مگر بالعرض و به خاطر شرایط خاص. نکته دیگری که ما می توانیم از مفاهیم کلی اسلام و معارف اسلامی برای مطلوبیت توسعه استفاده کنیم، این است که از لحن آیات کریمه قرآن به دست می‌آید که هدف از تنعم از نعمتهای دنیا یک امر معنوی است که در سایه شکر کردن پدید می‌آید«و جعل لکم السمعو الابصار و الافئده لعلکم تشکرون». (نحل: 79) یا نعمتهای دیگری را می شمارد، از زمین و آیا میوه ها و امثال اینها که برای شما پدید آورد و در آخر می فرماید: «لعلکم تشکرون» و حتی نعمتهای معنوی، هدایت الهی، انبیا، دعوت به معنویت و جهان اخلاقی و بسیاری از موارد دیگر که نهایتش این شده است که «لعلکم تشکرون» اصلاً شکر، زمانی مصداق پیدا می‌کند که آدم از نعمتی برخوردار شود. اگر کسی روحیه شکر و سپاسگزاری در او باشد، هرچه بیشتر از نعمت استفاده کند، انگیزه شکر، بیشتر باشد، انسان کاملتر خواهد شد؛ چون کمال انسان این است که نعمت را از خدا بداند و شکر آن نعمت را بجا آورد.
شاکرین از برجسته ترین بندگان شایسته خدا هستند. خود این، می تواند عاملی برای توسعه باشد. علاوه بر این که اسلام به ما می‌آموزد که مسلمانها در مقابل کفار، باید به گونه ای باشند که دیگران به آنها نیازمند باشند، نه آنها نیازمند به دیگران، این در صورتی است که جامعه توسعه نیافته، همیشه دستش به سوی دیگران دراز است و احساس حقارت و ذلت می‌کند، البته ممکن است فردی پیدا شود که هیچ وقت از زندگی خود، اساس ذلت نکند، ولی یک جامعه، زمانی احساس استغنا و عزت می‌کند که دستش گدایی اش پیش دیگران دراز نباشد. و اما درباره این که عده ای نگرش اسلامی به دنیا را به عنوان ابزار و وسیله ای برای رسیدن به آخرت می‌داند و اگر کسی به چشم هدف، به دنیا نگاه کند، این را شأن انسان، یا شأن مومن نمی داند.
کسی که ایمان به خدا و قیامت دارد، نباید به دنیا به چشم هدف نگاه کند، بلکه باید دنیا را وسیله ای برای آخرت بداند. اما آیا این، مانع از توسعه می‌شود؟ جواب، این است که توسعه ای برای ما مطلوب است که مشروع باشد. پس اگر ما دنیا را وسیله دانستیم، اما آن را به نحو مشروع، در راه آخرت به کار گرفتیم، مطلوبیت هدف به قدری است که رسیدن به آن، تلاش برای استفاده از این وسیله را تجویز می‌کند. اما اگر واقعاً ایمان به هدف قوی باشد و مطلوبیت هدف برای انسان روشن باشد، استفاده از همه امکانات برای رسیدن به هدف، صحیح است. بنابراین، هر کس بیشتر به آخرت ایمان و علاقه دارد، تلاش آن در دنیا بیشتر خواهد بود؛ یعنی از این وسیله بیشتر استفاده می‌کند تا بهتر به هدف برسد. وقتی دنیا لااقل به عنوان یکی از وسایل یا وسیله اصلی برای رسیدن به آخرت شناخته شد، نباید از هیچ کوششی در این راه مضایقه کرد.
معرفت: یعنی، حضرت عالی می فرمایید که در اسلام، آخرت گرایی، خود مشوقی بر خر چه بیشتر استفاده کردن از دنیاست؟
استاد مصباح: من عرض می کنم که آخرت گرایی، مشوق فعالیت دنیوی است، اما این را عکس آن قضیه، تلقی نمی کنم، زیرا ممکن است که فردی آخرت گرا باشد، ولی برداشت صحیحی از این معارف اسلامی نداشته باشد یا ایمانش به آخرت، زیاد نباشد؛ یعنی نداند که آخرت چقدر ارزش دارد تا برای رسیدن به آن، هر چه بیشتر تلاش کند. بسیاری از افراد فکر می‌کنند که اگر ما به بهشت برویم و یک نان و پنیری به ما بدهند، راضی هستیم. این طرز تفکر به این دلیل است که نمی دانند که بهشت چیست و گمان می‌کند که فرق میان نعمتهای دنیوی و نعمتهای اخروی، مثل فرق نان و پنیر با چلو کباب است؛ نمی دانند که فرق اینها شبیه بی نهایت منتاهی است و از نظر کیفیت و کمیت، اصلاً قابل مقایسه نیستند. بنابراین، من عرض می کنم که از این معرفتی که قرآن در باره آخرت، به ما ارائه می‌دهد که آخرت چقدر ارزش مند است و دنیا وسیله رسیدن به آن آخرت است، می‌توان استفاده کرد برای این که در صدد توسعه برآییم.
معرفت: جناب آقای دکتر لاریجانی، ما امروز با یک سری تبلیغات مواجه هستیم که در این تبلیغات، روی این مسأله تأکید می‌شود که تا سکولاریزم در یک جامعه تحقق پا نکند، آن جامعه به توسعه نمی رسد و به تعبیر دیگر، سکولاریزم را شرط توسعه می‌دانند. دیدگاه حضرت عالی در این زمینه چیست و اگر نسبت به سوالات قبلی نیز کلمه ای به نظرتان می رسد، بفرمایید.
دکتر لاریجانی: درباره عواملی که در امر توسعه تأثیر عمده دارند، به نظر من، دو عنصر اصلی وجود دارد: یکی خود حکومت؛ یعنی هیچ کشور و جامعه ای توسعه پیدا نمی کند، مگر این که حکومت مناسب داشته باشد، هم در اساس مشروعیت و هم در اساس کار آمدی و شاید یکی از جهاتی که ویژه حضرت امام (قدس سره) است، این است که ایشان مسأله تشکیل یک حکومت صالح را قابل مقایسه با سایر فعالیتها نمی دانستند. این را محور می دانستند، البته حکومت باید هم در اساس مشروعیت و هم در اساس کارآمدی، حکومت قابلی باشد. با این حساب، باز یکی از نعمتهای بزرگ الهی بر ما مقایسه با سایر کشورهای جهان سوم همین اساس و بنیان یک حکومت صالح است. ما در اساس مشروعیت، بهترین و محکم ترین اساس را داریم، منتها در امر کار آمدی حکومت، باید تلاش کنیم. مشروع بودن حکومت کافی نیست، البته همواره مشروعیت در درجه اول و کار آمدی در درجه دوم است؛ یعنی اگر یک حکومت نامشروع، کار آمد هم باشد، باید کار آمد هم باشد.
رکن دیگر، نقش دولت در امر توسعه است. اصلاً ما چگونه باید کشور را توسعه بدهیم، آیا دولت باید این امر توسعه را به انجام برساند؟ این، خود، مبنایی در اندیشه مارکسیستی است و لذا استالین در ظرف تقریباً بیست سال، تولید ملی را به حدی رساند که قابل مقایسه با بهترین کشورهای کاپیتالیستی بود، ولی برای این که امر، حدود چهار میلیون نفر را جابه جا کرد؛ یعنی مردم را در دسته های دویست هزار نفری از سیبری به تاتارستان و از تاتارستان به جای دیگر می برد. و در نظر او یک انسان کامل، یک انسانی بود که بهترین حالت مهرگی را در یک مهندس بزرگ داشته باشد. بنابراین، دولت می بایست تولید کند، کارهای بزرگ به دست دولت انجام شود همه مردم، عناصر یک تشکیلات آهنین بودند. این، یک دید نسبت به توسعه است، اما ممکن است توسعه را گونه ای نگاه کنیم که دولت راهنما باشد خود را مشخص کند، ترجیحات را معین کند و ما به مردم به عنوان ثروت ملی کنیم؛ یعنی همان طور که اگر ما یک چاه نفت پیدا کنیم، چند میلیون خرج میکنیم تا نفتش پیدا کنیم، چند میلیون خرج می کنیم تا نفتش را استخراج کنیم و این را یک ثروت ملی می دانیم، همین طور هم اگر فرد یا یک گروه با استعداد پیدا شوند، باید به عنوان ثروت ملی این کشور به آنها نگاه کرد. پس نقش دولت، میزان دخالت و مسئولت او در امر توسعه باید دقیقاً تعریف شود و این، خود، ماهیت برنامه توسعه را هم مشخص میکند که ما می خواهیم چه برنامه ای برای توسعه داشته باشیم. اگر ما امروز به تجربه پنج ساله گذشته مان نگاه کنیم، می بینیم که مثلاً 95% اقتصاد ما دولت است؛ البته اینکه می گویم دولت است، ممکن است که در ظاهر، مربوط به یک وزارتخانه نباشد، ولی با چند واسطه، وابسته به یک بنگاه دولتی باشد و لذا بخش عمده ای ایده های بسیار خودبی که دولت داشت، ترکیبی بود از یک طرف مکانیزم بازار آزاد؛ یعنی هر عمل اقتصادی داشته باشد. این را می‌گویند: مکانیزم بازار آزاد و این در حوزه ای که 95% اقتصاد دولتی است، معنایش این است که آنها هیچ نگران نیستند که کم تولید کنند یا بد تولید کنند؛ فقط دستشان باز است که گران بفروشند؛ یعنی همه بدی های اقتصادی دولتی را دارد و هیچ یک از خوبی های آن را ندارد. حداقل، آنجا می‌شود قیمت را کنترل کرد. دلیل این که ما با چنین مشکلی برخورد کردیم، این است که نقش دولت را در امر توسعه، تعریف نکرده بودیم، آیا دولت است که باید تولدی کنند و دولت خط بدهد که چه چیزی تولید، شود، در چه زمنیه‌ای فعالیتها شود. به نظر من این دو رکن، از ارکان بسیار مهم هر برنامه توسعه است. تا اینها را مشخص نکنیم، نمی توانیم برنامه توسعه داشته باشیم و غالباً هم توسعه، به عنوان برنامه دولتی است که خیلی اهمیت دارد؛ یعنی نظام یک حکومت، چه اندیشه هایی برای توسعه دارد که البته بخشی از آن مربوط به ساختار فردی جامعه است و بخشی دیگر، مربوط به عمل خود حکومت. و اما درباره شبه ای که شما فرمودید که دارد تبلیغ می‌شود، این درست است. به نظر من شاید بشود گفت که الان، یکی از موارد اصلی تهاجم فرهنگی، همین است؛ یعنی شبهه توسعه یافتگی یک حکومت مذهبی یا ایدئولوژیک. استدلالشان هم این است که می‌گویند: شما اولین کشوری نیستید که می خواهید توسعه پیدا کنید، بسیاری از کشورها قبل از شما توسعه پیدا کردند.
کشورهایی مثل آمریکا، انگلیس، فرانسه و ژاپن اینها چه کار کردند؟ هیچ کدام نرفتند دنبال ولایت نرفتند و اتفاقاً دین را از سیاست جدا کرند، سکولار بودند. برهان قویترین شان این است که اصولاً تفکرات مذهبی، وقتی می‌گویند: مذهب، مقصودشان تمام مذاهب است و از اسلام گرفته تا مثلاً دین قبایل زولو، برایشان یکی است، مبتنی بر احساسات و سنت گرایی است و مبنای عقلانی ندارد. بنابراین، تا شما خودتان را از مذهب رها نکنید، نمی توانید توسعه پیدا کنید و تا حکومت، سکولار نشود و دین از سیاست جدا نشود، توسعه پیدا نمی کنید. همه اینها برای این است که قدرتی را که الان نظام ما پیدا کرده است، از او بگیرند. اگر ما از فردا اعلام کنیم که ما یک حکومت سکولار هستیم، تفاوت ما با آرژانتین یا با ونزوئلا چیست؟ کسی در دنیا برای ما تره خود نمی کند. این که ما امروز، همه جا مشتری داریم و هر تحرکی به یاد ما است و قلب میلیونها انسان متوجه ما است، همه به برکت اسلام است و آنها می خواهند همین را از ما بگیرند. اگر ما نشان بدهیم که می‌شود کشور را ساخت و پیشرفت و توسعه کشور، با حیثیت اسلامی نه تنها تضاد ندارد، بلکه این خود، موتور پیشرفت و توسعه به معنای حقیقی است، تأثیرش بلافاصله در دنیای اسلام، منعکس می‌شود و از مرز های دنیای اسلام هم فراتر خواهد رفت.
معرفت: از جناب آقای مصباحی تقاضا می کنیم که به پاسخ شبهائی پبردازند که در ذهن بسیاری است که مفاهیمی را از اسلام و معارف اسلامی می گیرند و روی آنها انگشت می گذارند مثلاً، مفهوم زهد، قناعت از آن طرف مذمت حرص طول امل و مدح مساوات، مواسسات، رعایت حقوق ضعفا، مدح قناعت و... از طرفی، این مفاهیم و را طرف دیگر، مذمت مفاهیمی چون رفتار دنیا طلبانه اینها خود، در مجموع این شبهه را ایجاد می‌کند که اسلام در درون خود، باری توسعه مفهوم خاصی دارد. در این زمینه توضیحاتی بفرمایید.
حجت اسلام مصباحی: شاید بتوان گفت که همه این مفاهیم، در یک معنا خلاصه می‌شوند: دنیا گرایی و آخرت گرایی. مسلماً اسلام، دنیا گرایی را نفی و آخرت گرایی را ترویج می‌کند. اگر این مطلب که اسلام دنیا گرایی را نفی می‌کند، غلط تفسیر شود، می تواند اسلام را یک مذهب ناسازگار با توسعه و ضد توسعه معرفی کند.
همانطور که حضرت استاد، مصباح فرمودند، نگاهی که اسلام نسبت به دنیا دارد، یک نگاه ابزاری و وسیله ای است؛ یعنی اسلام، دنیا را نفی نمی کند و دنیا خواهی و دنیا طلبی را هم به طور مطلق نفی نمی کند، بلکه می‌گوید: نگاه شما به دنیا چه نگاهی باشد و از این جهت، بین یک سکولار یا یک ماتریالیست و یک مومن، تفاوت این نیست که این، دنیا را می‌خواهد و آن نمی خواهد، بلکه تفاوت این است که ماتریالیستی دنیا را به عنوان هدف نهایی خود می‌خواهد، ولی مومن، دنیا را به عنوان وسیله ای برای رسیدن به آخرت می‌خواهد. و از این جهت، تفاوت در این است که دنیا نعمتهای آن را در چه راستایی نفسانیات به کار بگیرند و دنیا برای آنها به طور اصیل مستقل مورد توجه باشد، که این نگاه دنیا طلبانه و دنیا پرستانه و منفی است و یا این که دقیقاً همین امکانات دنیا با قوت و با شکوه، در راستای آخرت به کار گرفته شوند. خداوند تبارک و تعالی، در قرآن، درباره مسیحیت می فرماید که رهبانیت را آنها را بدعت گذاردند و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز فرمود: "لا رهبانیه فی الاسلام" گوشه گیری، انزواطلبی، پشت پازدن به دنیا و از دنیا بریدن، در اسلام نیست، آنچه که هست که این است که آیا نگاه به این امکانات، اگر نگاه استقلالی باشد یا نگاه آلی؟ اگر نگاه مستقل شد، دنیا پرستی است و اگر به عنوان ابزار وسیله کسب کمال و حرکت به طرف آخرت نگاه شد، بسیار مطلوب است. ظاهراً، عباد بن کثیر است که خدمت امام صادق علیه السلام می رسد و می بینید که حضرت ، لباس فاخر و بسیار قیمتی و زیبایی را پوشیده اند. به حضرت اعتراض می‌کند که جد شما، پیغمبر، از این لباسها نمی پوشید، امیرالمومنین از این لباسها نمی پوشید, شما چطور به خودتان جرات می دهید که از این لباسها بپوشید ؟ حضرت فرمود: پیغمبر اکرم, در زمان فقر عامه و کمبود نعمتهای مادی در زندگی مردم بود, ولی ( ان الدنیا الیوم ارخت عزالیها ) امروز دنیا رو به رفاه و کثرت نعمت گذاشته است.
دنباله آن جالب است که می فرماید: ( و اما اذا اقبلت الدنیا فا حق بها ابرارها لافجارها و مسلموها لا کفارها و مومنوها لا منا فقوها ) معنای این تعبیر, افزایش نعمتهای دنیوی است. می فرماید: اگر نعمتها زیاد شد و دنیا رو آور شد, سزاوارترین اهل دنیا به این نعمتها نیکانند نه بدان, مسلمین اند نه کافران, مومنین اند نه منافقان, پس خدا که این نعمتها را آفریده است, گرچه برای همه خلق آفریده, ولی راضی تر است که مومنین برخوردار باشند نه کفار. این یک نکته که موضع اسلام را نسبت به تنعم و بهره بر داری از نعمتهای دنیا نشان می‌دهد. داستان دیگر, داستان علا ابن زیاد حارثی است. خدمت امیرالمومنین آمد و عرض کرد که خانه ای ساخته ام. شما تشریف بیاورید و با قدمتان آن را مبارک کنید. حضرت تشریف بردند. از حضرت پرسید که نظرتان نسبت به این خانه چیست.
حضرت فرمودند: خانه بزرگی است و برای تو زیاد است، مگر این که در آن، آخرت را طلب کنی و از فقرا و بیچاره ها دستگیری کنی. عرض کرد: برادری دارم که از زندگی بریده و سر به بیابان گذاشته است. پلاس وپوشیده و به ذکر و عبادت خدا مشغول است.
حضرت فرمود: بروید او را بیاورید. وقتی که آمد، حضرت به او پرخاش کرد و فرمود:« یا عدی نفسه» ای دشمن حقیر خود «اما رحمت ولدک اما رحمت اهلک» به زنت رحم نمی کنی، به بچه هایت رحم نمی کنی، آیا خیال می کنی که خدا این نعمتها را آفریده است و نخواسته است که تو از این نعمتها استفاده کنی؟ سپس حضرت به آیات قرآن درباره این نعمتها استناد می‌کند و می فرماید: چرا اینها را رها کردی، چرا اینها را ترک کردی. امیرالمومنین که سخنانش در زهد، بیش از سخن هر کس دیگر، به دست ما رسیده است. امیرالمومنین که در نهج الیلاغه، بیش از همه، نفی دنیا گرایی می‌کند، ولی در اینجا تشویق می‌کند به این که تو نباید از زندگی ببری، نباید زن و بچه ات را رها کنی. این کج فهمی از دین اسلام است که شما به زندگی پشت پا بزنید و زن و بچه را رها کنید، نعمتها را رها کنید، لباسی این چنین بپوشید و حال آن که می توانید از لباس بهتر و خوراک بهتری استفاده کنید.
سپس او به حضرت عرض کرد که شما به من اعتراض و پرخاش میکنید، در حالی که خود شما این چنین نیستید، آن غذای شما است، آن لباس شماست و آن مشی شما. حضرت فرمود: «انت لست کانا، انا امیرالمومنین و ان الله فرض علی ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس» فرق والی، حاک مسلمین و امیرالمومنین با مردم عادی این است که مردم این وظیفه را ندارند که خود را به ریاضتی این چنین مبتلا کنند، ولی چون امام مسلمین در مصدر کار قرار گرفته است، باید رعایت حال فقیرترین مردم را بکند. اجمالاً مسأله دنیا طلبی، در اسلام نفی نشده، زندگی کردن نفی نشده است آنچه که نفی شده است، استقلال هر یک از اینها را لحاظ کردن و دنیا را مستقل دیدن است. اما این که ما مفاهیمی تحت عنوان زهد، قناعت و امثال اینها داریم، زهد و قناعت در راستای همین معنای دنیا طلبی تفسیر می‌شوند و اصلاً معنای واقعی زهد، یعنی عدم دلبستگی به دنیا. امیرالمومنین می فرماید: «ان الزهد بین کلمتین فی القرآن لکیلا تأسواعلی ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم» زهد، خلاصه این دو جمله است: آنچه که به دستت می‌آید به آن دل نبندی و خوشحال و ذوق زده نشوی و آنچه که از دست می دهی برایش غم و تأسف نخوری و ناراحت نشوی؛ یعنی اگر انسان از نعمت دنیا و مظاهر دنیا چیزی به دستش آمد، ولی این باعث سرمستی و غفلت نشد، باعث روی گرداندن از خدا نشد، این زاهد است و از طرف دیگر، اگر چیزی را هم از دست داد، عزا نگیرد و برایش سنگین نیاید. اگر یک چنین تفسیری از زهد داشته باشد، او زاهد است. زهد به معنای نداشتند نیست، بلکه زهد به معنای دلیسته نبودن به این نعمتها و داراییهاست؛ البته ما زهد را صرفاً به این معنا نمی توانیم تفسیر کنیم؛ زیرا ما زهد عملی نیز داریم؛ یعنی کمتر بهره گرفتن از نعمتهای مادی. این هم در شرایطی، طبق آنچه که بنده از آیات و روایات استفاده کرده ام، مطلوب است. انسان باید در شرایطی، بعضی از لذات را کم کند، بعضی از نعمتها را مصرف نکند، یا کمتر مصرف کند، البته نباید حلال را بر خود حرام کند، ولی باید کمتر مصرف کند؛ به چه دلیل؟ یکی از دلیل واقع شدن در مصدر امور.
همچنان که درباره امیر المومنین اشاره شد، البته فقط امیرالمومنین اشاره شد، البته فقط امیرالمومنین نیست که چنین وظیفه ای دارد، هر حاکم اسلامی و در هر رده ای که باشد، چون در مصدر اداره امور مردم است و چشم مردم به اوست، باید طوری عمل کند که مردم حسرت نخورند و در غم و غصه قرار نگیرند. نشانه ای دال بر زهد در تولید، در آیات، روایات و مشی ائمه علیهم السلام ندیدیم، بلکه در تولید، بیشترین فعالیت را ما از مثل امیرالمومنین علیه السلام می بینیم که حضرت باری از هسته های خرما را به دوش داشتند؛ کسی گفت: چه چیزی را خود میبرید؟ حضرت فرمود: «مأه الف عذق انشاء الله» صد هزار نخل. حضرت رفتند و آنها را کاشتند و صد هزار نخل پدید آمد، ولی حضرت، از این صدهزار نخلی که پدید آورد، شخصاً استفاده نمی کرد، بلکه از آنها در راه رفاه زندگی مردم، بهره برداری می کرد. پس زهد، کم کردن مصرف است نه کم کردن تولید و کم کردن فعالیتها اقتصادی.
اما قناعت هم که مطرح شده است، قناعت در روایات، به معنای اکتفا کردن به اقل در مصرف، اکتفا کردن به قدر کفایت است. در واقع، قدر کفاف در مصرف مطرح است، نه در تولید. در فعالیتهای تولیدی قناعت نیست. آنچه که مطرح است این است که شما وقتی می خواهید مصرف بکنید، این طور نباشد که بیش از آنچه که فراهم شده است، بطلبید؛ زیرا بیش از خواستن، حرص است و انسان را به ذلت می کشاند. پس، قناعت به معنای کم کردن تولید و فعالیت اقتصادی نیست، بلکه به معنای این است که انسان، در مقام مصرف، به آن مقدار که برایش فراهم شده است، اکتفا کند. حرص و آرزو های طولانی که به عنوان عوامل منفی مطرح شده اند، انسان را، هم از انسانیت ساقط می‌کند و از رشد انسانی باز می دارد، و هم، حرکتهای اقتصادی ناسالم را پدید می آورد. پس، اصل تشویق به فعالیت اقتصادی و گسترش فعالیت اقتصادی، هر دو، مورد نظر اسلام است. اسلام توسعه اقتصادی را همراه با سلامت و بهداشت روانی جامعه می‌خواهد. مبنای توسعه اقتصادی غرب، تضاد است، تضاد بین منافع کارگر و کارفرما، تضاد بین منافع تولید کنندگان و مصرف کنندگان و امثال اینها. خودشان هم، در بعضی موارد، تصریح می‌کنند. چنین تضادی ضایعات اجتماعی دارد و به قول آنان، هزینه اجتماعی سنگینی دارد، مشکلات زیادی را پدید می آورد، زندانها را پر می‌کند و اختلافات را افزایش می‌دهد. اسلام چنین توسعه ای را نمی خواهد، توسعه ای را می‌خواهد که همراه با تعاون وحدت و سلامت اخلاقی جامعه باشد؛ به گونه ای باشد که تضاد های اخلاقی و تضاد میان منافع مردم به حداقل برسد، بلکه به تفاهم برسند، به جایی برسد که حاضر باشند به یکدیگر خدمت کنند و مشکلات یکدیگر را حل کنند. این، نشان می‌دهد که توسعه ای که اسلام مد نظر دارد یک توسعه انسانی نیز هست؛ یعنی علاوه بر رشد می‌دهد و ضایعاتی که خود، هزینه بردار است، ضایعات اجتماعی که خود، خسارت مادی به حساب می‌آید را نیز به حداقل می‌رساند.
توسعه ای که اسلام روی آن تأکید دارد، توسعه ای انسانی است با حداقل ضایعات اقتصادی؛ یعنی توسعه اسلام، حقیقتاً توسعه اقتصادی است با این قید که در نظر جامعه، مشکلات اخلاقی ایجاد نکند و خود، باعث کاهش رشد اقتصادی نشود.
شما می‌دانید که اگر امنیت برقرار شود، فعالیت اقتصادی، بهتر انجام می گیرد و بهتر ثمر می‌دهد. اگر میان مردم، سلامت اخلاقی حاکم باشد، فعالیت اقتصادی، بهتر اثر می گذارد و هزینه های اقتصادی کاهش پیدا می‌کند. پس مواسات، مساوات، انفاق و مراعات حقوق ضعفا، همه اینها می‌شوند کمک به توسعه، نه این که ضد توسعه تلقی شوند.
معرفت: حضرت استاد، مصباح، آیا اگر در مردم سلامت اخلاقی حاکم باشد، باز هم فعالیت اقتصادی بهتر اثر می گذارد و هزینه های اقتصادی کاهش پیدا می‌کند، پس مواسات، مساوات مراعات حقوق ضعفا و... می‌شود کمک به توسعه نه اینکه ضد توسعه تلقی شوند. استاد، شما برای توسعه از دیدگاه اسلام، چه الگوی را مطرح می کنید؟ همچنین اگر درباره مفاهیم اسلامی، که مطرح شد، فرمایشاتی داشته باشید استفاده خواهیم کرد.
استاد مصباح: من دو سه نکته را به طور فشرده و فهرست وار عرض می کنم و بعد به الگوی مطلوب، در توسعه اسلامی اشاره می کنم. درباره نکته ای که جناب آقای مصباحی فرمودند که زهد، تقلیل در مصرف است، نه در تولید، عرض می کنم که این، خود می تواند عاملی برای توسعه باشد. این، نکته ای است که ماکس وبر روی آن تکیه کرده که اصلاً پیدایش سرمایه داری، در اثر زهد پروتستانیسم بوده است؛ که بازگشت به اخلاقیات و ارزشهای مسیحیت اصلی را هدف خود قرار داده بودند، روی زهد، بسیار تأکید داشتند؛ چرا که مصرف کم باعث می شد که پس انداز بیشتری داشته باشند؛ پس انداز بیشتر، امکان سرمایه گذاری را فراهم می کرد و این، عاملی شد که توسعه پدید بیاید. بنابراین، نه تنها زهد مانع توسعه و تضادی با توسعه ندارد، بلکه میتواند خود، عاملی برای توسعه باشد. نکته دیگر، راجع به بعضی برداشتهای نادرست از مفاهیم اسلامی است که گمان می‌کنند، این مفاهیم، با توسعه منافات دارند.
یکی از این برداشتها جبر گرایی و قائل بودن و قضا و قدر و قسمت و چیزهایی از این قبیل است. حقیقت این است که این مفاهیم، مفاهیمی غامض و پیچیده است که تقریباً در همه ادیان توحیدی مطرح بوده و برداشتهای غلطی از آن شده است. در اسلام هم متأسفانه گروههای جبرگرا وجود داشتند که سرنوشت را منافی با فعالیت می دانستند و یا می‌گفتند: اگر با تقدیر موافق نباشد، فعالیت سودی ندارد؛ در صورتی که مفهوم تقدیر، سرنوشت، قضا و قدر و قسمت یا چیزهایی از این قبیل، اصلاً ربطی به مسأله جبر ندارد. معنای صحیح آن، هم از نظر فلسفی و هم از نظر فلسفی و هم نظر معارف قرآن، در جای خود، تبین شده است و در اینجا فقط اشاره می کنیم که در اسلام، قضا و قدری که به معنای جبر باشد، نداریم و همین طور، قسمتی که منافات با فعالیت آزاد انسان داشته باشد؛ بلکه در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین با این گونه برداشتهای غلط، شدیداً مبارزه شده است و حقاً باید گفت که رواج این مفاهیم درمیان انسانها نه تنها باعث رکود اقتصادی یا عقب ماندگی اقتصادی شده، بلکه باعث رکود اخلاقی و فرهنگی هم شده است و بسیاری از ستمگران و استعمار گران از همین مفاهیم سوء استفاده ‌کرده‌اند ، برای اینکه مردم را بی تحرک بار بیاورند تا آنها به اغراض شومشان برسند و از این قبیل مفاهیم تحریف شده، بسیار داریم که باید معنای واقعی آنها تبیین شود.
و اما الگوی مطلوب توسعه، از دیدگاه اسلام، البته اگر بخواهیم الگو را به معنای دقیق کلمه و الگوی جزئی مصرف را بیان کنیم، کار آسانی نیست؛ زیرا، اولاً همیشه الگوی ثابتی را نمی توان ارائه داد و با شرایط مختلف زمانی و مکانی، الگوهای مختلفی را می‌شود عرضه کرد، ولی می توان کلیات یک الگوی مطلوب از نظر اسلام را معرفی کرد. در این جا مجدداً تأکید می کنم که منظور از توسعه، فعلاً توسعه اقتصادی است، با قیود خاصی که قبلاً بیان شد. بنابراین، توسعه ای از نظر اسلام مطلوب است که اولاً، عنصر کار و فعالیت، در آن، محترم و مقدس باشد. باید با ابزارهای علمی، فرهنگی و سیاسی و با آموزش و پرورش، فرهنگ جامع به سوی فرهنگ کار سوق داده شود و مردم کار را یک عبادت مقدس بشمارند؛ همان طور که عین این تعبیراتی نظیر این که پیغمبر اکرم دست آن کارگر را بوسیدند. دوم، بهره برداری از منابع، با ابزار علم است. ما تا علم پیشرفته نداشته باشیم، از منابع انسانی و منابع طبیعی، نمی توانیم درست بهره برداری کنیم. بنابراین، باید در جامه اسلامی علم ترویج شود، تحصیل علم گسترش پیدا کند، بهره برداری از علوم مختلف بسیار آسان باشد و احتیاج به هزینه های گزاف نداشته باشد. باید هر جه بیشتر، معلومات مورد حاجت مردم را به رایگان در اختیارشان قرار داد.
ممکن است بعضی از معلومات، نیاز به گذراندن دوره دانشگاهی نداشته باشند، به وسیله رادیو و تلویزیون یا به وسیله های دیگر، مثل نوار یا دیسکت کامپیوتر، می توان این معلومات را در اختیار مردم گذاشت. این طور نباشد که کسب علوم تجربی و تخصصها نیاز به گذراندن دوران طولانی دانشگاهی را داشته باشند، البته مقدمه همه اینها استفاده از سواد است؛ تا ما سواد آموزی صحیح نداشته باشیم و همه مردم با سواند نباشند، هیچ یک از این راهها را نمی شود پیمود.
سوم، عنصر اصلی که به عنوان یکی از شرایط توسعه اقتصادی، روی آن تکیه می کنیم، مسأله ترویج فرهنگ معنوی اسلام است. توسعه اقتصادی، در تمام ابعادش تا زمانی مطلوب است که ارزشهای اسلامی شناخته شده باشد و این ارزشها آن وقتی کارایی خواهند داشت که مبتنی بر بینشها و اعتقادات صحیح باشند. و بنابراین، دستگاه آموزش و پرورش مردم است، نباید تنها به آموزش ریاضیات یا آموزش علوم تجربی اکتفا کنند، فکر نکنند که وزارت علوم یا وزارت آموزش و پرورش فقط کارش این است که سواد به مردم یاد بدهد، بعد هم یک سلسله علوم تجربی یا علوم انسانی را در اختیارشان بگذارد. این نمی‌توان یک جامعه ایده آل فراهم کند. امروز ملاحظه می فرمایید که در به اصطلاح، پیشرفته ترین کشورهای دنیا چگونه روز به روز، نرخ فساد و فحشا و جنایت بالا می رود و در هر چهار دقیقه، آن طور که خودشان می‌گویند، یک جنایت واقع می‌شود، چقدر تجاوزها به عنف واقع می‌شود، برای رفت و آمد و بچه ها به مدرسه باید پلیس بیاید و مواظبت کند؛ حتی از خارج از محیط مدرسه، ب بچه های داخل مدرسه تیراندازی می‌شود.
اینها با آن همه امکانات وسیعی که دارند، نمی توانند کنترل کنند، ولی دلشان خوش است به این که درآمد سالانه شان زیاد شده و سرمایه ملی شان بالا رفته است. چه بیمارستانهای فراوانی که پر از بیماران روانی است و بهترین شاخص آن، این است که پرمصرف ترین دارو ها در آمریکا و کشورهای پیشرفته دنیا دارو ها در آمریکا و کشورهای پیشرفته دنیا داروهای عصبی و پردرآمدترین پزشکان، پزشکهای عصبی هستند. جامعه‌ای که این همه فجایع دارد، این همه جنایت در آن واقع می‌شود، چگونه میتواند جامعه خوشبختی باشد؟
معرفت: در واقع، ما می توانیم عین آن برهانی که آنها اقامه می‌کنند ، عکس کنیم و بگوییم که وجود این همه بیمار روانی و جنایت، علامت توسعه نیافتگی شماست.
استاد مصباح: بله، متأسفانه آنها چشمشان را می بندند و فقط اینها را به رخ می کشند که ما ساختمان صد طبقه ساختیم یا هواپیمای چنین و چنان ساختیم. آنها خیال می‌کنند که علامت پیشرفت، این چیزهاست. اگر پیشرفت، انسانی است، باید در همه ابعاد باشد و در رأس همه، مسأله اخلاق و معنویات و آرامش روح انسان است. با چنین جامعه ای که هیچ کس، صبح که از خانه بیرون می‌آید، نمی داند که سالم بر می‌گردد یا مورد جنابت واقع می‌شود و یا بچه، در خانه خودش از پدر و مادر خود، امنیت نداشته باشد، این چه جامعه‌ای است؟
اینها تنها در سایه دین حاصل می‌شود؛ یعنی دین، خود، عامل توسعه است و بهترین توسعه، در یک زندگی متدینانه حاصل می‌شود، البته در صورتی که دین درست فهمیده شود و درست اجرا شود.
معرفت: با تشکر از جناب عالی. جناب دکتر لاریجانی! کشور ما الان در مرحله ای است که قصد داریم، روبه توسعه، گامهایی برداریم. طبیعتاً، توسعه میتواند آفاتی را نیز به دنبال داشته باشد؛ از قبیل آفاتی که حضرت استاد مصباح به آنها اشاره کردند. جناب عالی به عنوان کارشناس مسائل سیاسی و اجتماعی، چه توصیه هایی در این زمینه، برای کشور دارید؟
دکتر لاریجانی: جواب دقیقتر را، ان شاء الله، باید به فرصت دیگری موکول کنیم. جواب اجمالی من این است که ما بزرگترین مانع توسعه مان ساختار حکومتی مان است. این سبب شده است دولت نتواند برنامه خوب تهیه کند و برنامه خوب را هم نتواند به خوبی اجرا کند؛ چون وقتی برنامه ای تهیه می‌شود، زیاده ها و کمبود هایش اصلاح شود. عملاً دلت ما شبیه بدن بسیار چاقی است که بیشتر انرژی او مصروف این می‌شود که این بدن را سرپا نگه دارد و کاری کند که این بدن از نفس نیفتد؛ مثلاً خرج پول، در ایران، چهار برابر خرج پول در برخی از کشورهاست؛ یعنی خرجی که برای بانکها می‌شود، در یک زندگی متدینانه حاصل می‌شود، البته در صورتی که دین دست فهمیده شود و درست اجرا شود.
معرفت: با تشکر از جناب عالی. جناب دکتر لاریجانی! کشور ما الان در مرحله ای است که قصد داریم، رو به توسعه، گامهایی برداریم. طبیعتاً، توسعه میتواند آفاتی را نیز به دنبال داشته باشد؛ از قبیل آفاتی که حضرت استاد مصباح به آنها اشاره کردند. جناب عالی به عنوان کارشناس مسائل سیاسی و اجتماعی، چه توصیه هایی در این زمینه، برای کشور دارید؟
دکتر لاریجانی: جواب دقیق تر را، ان شاء الله، باید به فرصت دیگری موکول کنیم. جواب اجمالی من این است که مانع توسعه مان ساختار حکومتی مان است. این سبب شده است دولت نتواند برنامه خوب تهیه کند و برنامه خوب را هم نتواند به خوبی اجرا کند؛ چون وقتی برنامه ای تهیه می‌شود، زیاده ها و کمبود هایش اصلاح شود.
عملاً دولت ما شبیه بدن بسیار چاقی است که بیشتر انرژی او مصروف این می‌شود که این بدن را سرپا نگه دارد و کاری کند که این بدن از نفس نیفتد؛ مثلاً خرج پول، در ایران چهار برابر خرج پول در برخی از کشورهاست؛ یعنی خرجی که برای بانکها میشود، از قبیل افراد، ماشین و خرجهای دیگر را تقسیم کنید به میزان پولی که رفت و آمد می‌کند، این می‌شود خرج آن؛ در ایران، اینقدر خرج دارد. چرا این طور است؟ اگر ما با کمترین امکانات بتوانیم کارهای بزرگی انجام دهیم، این روحیه قناعت، در پیشرفت بسیار موثر است و این رمز پیشرفت است، ولی ما به عکس هستیم. من معتقد نیستم که دولت مسئول نهایی توسعه است و همه کار توسعه را دولت باید انجام بدهد، اما دولت میتواند کمک که فکر عمومی رشد پیدا کند و شکل بگیرد. از این رو، به نظر من، دولت برای توسعه باید اول از خود شروع کند و این، کم کم به بقیه جهات مملکت سرایت پیدا میک ند؛ یعنی من توسعه را از موضع دولتی نگاه می کنم، البته این تنها بعدش نیست و ان شاء الله، یکی از دستاورهای ما از برنامه پنجساله اول همین خواهد بود.
معرفت: با تشکر، جناب آقای مصباحی اگر نکته خاصی به نظرتان می رسد بفرمایید.
حجت الاسلام مصباحی: به نظر من، توسعه در نظام ما باید به توسعه فرهنگی به معنای توسعه معنوی برسد و همین طور که استاد مصباح اشاره کردند، باید برای مسائل اخلاقی و معنوی هم سرمایه گذاری شود. ما الان برای توسعه اقتصادی، برنامه داریم که با وجود مشکلات، کم و بیش قابل قبول است، اما همزمان با این برنامه، باید برنامه ای کلی داشته باشیم که معنویت و اخلاق را در جامعه رشد دهیم، ولی چنین چیزی پیش بینی نشده است.
ما الان برای امور مادی، شاخص داریم، می گوییم که رشد تولید گندم، فلان مقدار، تولید پنبه فلان مقدار، تولید خودرو فلان مقدار ، صادرات نفت این مقدار، اما شاخصی از نکات اخلاقی نداریم و هیچگونه مطالعه اجتماعی در این زمینه نداریم که جامعه ما ه مقدار از اخلاق اسلامی، و یا از معنویات برخوردار است؟ به نظر من، این کمبود و نقص مهم برنامه ماست. باید ببینیم که کدام نکات اخلاقی، در جامعه ما ضعیف است و کدام نکات اخلاقی، در جامعه ما ضعیف است و کدام نکات اخلاقی، در جامعه ما ضعیف است و کدام نکات معنوی در حد غیر قابل قبول است؛ باید در یک برنامه پنج ساله، برای این نکات، سرمایه گذاری کنیم و آنها را ترمیم کنیم. هم تحقیق لازم دارد و اجرا. اگر چنین کاری بشود. تا حدود زیادی به توسعه کمک می‌کند.
معرفت: از حضور اساتید محترمی که در این میزگرد شرکت ‌کرده‌اند و از محضرشان استفاده کردیم بسیار سپاسگزاریم و امیدواریم که با برگزاری این گونه بحثها و میزگردها بتوانیم قدم مثبتی در راه تبیین معارف اسلامی برداشته باشیم و بتوانیم دین خود را در ابعاد فرهنگی نسبت به نظام، نسبت به امام راحل و شهدای انقلاب ادا کنیم.

تبلیغات