آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

مقاله حاضر بر آن است تا مفهوم قدرت نوظهور را براساس فهم در امور بین الملل، تحلیل نماید. لذا فرضیه روش شناختی ما این است که انکار منطقی مفاهیم، یک چارچوب نظری درباره کاربرد صحیح آن تولید می کند؛ مفاهیمی که بواسطه تصدیق دانش نهفته درباره پدیده های هم ریشه، بر گستره معنای ضمنی غالب می شوند. این مقاله باتوجه به مسائل بازارها، کشورها یا قدرت ها، نتیجه می گیرد که کاربرد واژه قدرت نوظهور، عبارتی وصفی برای محدوده ای از پدیده ها در روابط بین الملل بوده که به بخش اساسی در این موضوع تبدیل شده است. با این وجود، معنا و مفهوم تجربی این گزاره بر میزان تلاش ها در زمینه سازی نظری آن مقدم است. از این رو یافته نهایی این مقاله بر این پایه قرار می گیرد که یک قدرت نوظهور کشوری است که بهبود جایگاه در توزیع ثروت را شاهد و آن را به قدرت سیاسی تبدیل می کند. این تبدیل را می توان بواسطه کسب ظرفیت های نظامی محقق شده دانست و یا در طول فرایند به کمک شکل گیری رهبری منطقه ای یا حلقه نظم هنجاری مطلوب تر پیش بینی کرد.

تبلیغات