مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۴۱.
۱۴۲.
۱۴۳.
۱۴۴.
۱۴۵.
۱۴۶.
۱۴۷.
۱۴۸.
۱۴۹.
۱۵۰.
۱۵۱.
۱۵۲.
۱۵۳.
۱۵۴.
۱۵۵.
۱۵۶.
۱۵۷.
۱۵۸.
۱۵۹.
۱۶۰.
حقیقت
حوزه های تخصصی:
نسبیت و عدم قطعیت در نمایش نامه ی شش شخصیت در جستجوی نویسنده اثر پیراندللو
حوزه های تخصصی:
تحلیل گفتمان «تاریخ بیهقی» بر اساس نظریه فراتابی زبانی فرای و بازی زبانی ویتگنشتاین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بیهقی در تاریخش به نکته های ارزشمندی در رابطه با رفتار و کردار اشخاص و علل وقوع حوادث اشاره کرده است. مخاطب به سبب توصیفات جزئی و متوالی، مسحور سخن او می شود و تاریخ را به بهانه شکل داستانی آن می خواند و می پذیرد. این تاریخ مانند تواریخ دیگر تابع ساخت کلیشه ای نیست و بیهقی با برجای گذاشتن برخی نشانگان زبانی، تناقضی در ذهن مخاطب ایجاد کرده و او را به تفکر برای تحلیل و بازیابی نکات و گره های کور تاریخ، فرا می خواند. زبان که پیکره ای از بازی ها و کارکردهای زبانی است، وسیله ای برای دریافت این تناقضات است، اما فهم یک بازی زبانی مستلزمِ شرکت در آن شکلی از زندگی است که بازیِ زبانیِ موردِ نظر در بسترِ آن واقع م ی شود. این مقاله بر آن است با توجه به شکل روایی و رمان گونگی تاریخ بیهقی، توجه مخاطب را به تلاش بیهقی برای کنار هم چیدن تمام گفتمان ها و دیالوگ ها، و تبیین زوایای آن جلب نماید و در مراتب بعد به تحلیل فراتابی ها و بازی های زبانی این گفتمان و اشخاص آن تاکید ورزد. با بررسی آواهای برخاسته از متن، مخاطب به شاکله ذهنی گوینده نزدیک تر می شود و معنای حقیقی حاصل می شود. بنابراین باید با بهره گیری از اطلاعات و نشانه های زبانی برای پر کردن جاهای خالی متن، گام برداشت و با تحلیل لایه های نهانی متن، از «گفتگو» به «زیرگفتگو» رسیده و معانی متن را فعال کرد. ضمن اینکه توجه به عناصر فعال در زمینه متن، سبک نوشتاری و پیش فرض ها و دلالت های ضمنی و داستان های موازی، ما را با بازی های زبانی و کاربرد موقعیت های درون و برون زبانی به جای یکدیگر برای اغوا و ایجاد توهم، آشنا می کند.
تحلیل نظریه زبانی علامه طباطبائی در باب زبان دین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال بیست و نهم آذر ۱۳۹۹ شماره ۲۷۶
79-88
حوزه های تخصصی:
مسئله ای که در این اثر به آن می پردازیم، زبان قرآن از منظر علامه طباطبائی است. این مسئله از مسائل مهمی است که نقش اساسی در فهم قرآن ایفا می کند. با توجه به مبانی اندیشه علامه، زبان قرآن به زبان ظاهر است. زبان ظاهر قرآن به این معناست که با توجه به ساختار آیات قرآن که ناظر به یکدیگرند، مجاز عرفی در واژگان مطرح نیست. از مهم ترین یافته های این پژوهش امکان جمع میان نظریه ظاهر و ورود مجاز در فهم قران است با توجه به این نکته که مجاز در بستر تفسیر قرآن به قرآن معنا دارد. روش مقاله تحلیلی و هدف استنباط اندیشه علامه طباطبائی در خصوص زبان قرآن و توجه به اقوال موجود و نقد آنهاست.
شهروندی در فلسفه سیاسی اسلامی
سازمان دهی حقوق و تعهدات متقابل فرد و جامعه از مهم ترین بسترهای فکری فیلسوفان سیاسی بوده است. شهروندی در فلسفه سیاسی اسلامی بر بنیان حقیقت استوار است. بنیاد های معرفتیِ حقایقِ سیاسی توسط قوه عاقله انسان درک می گردد و شریعت در تفصیل آن می تواند به فلسفه سیاسی کمک نماید. جامعه، محیط تربیتی است که می کوشد با فضیلتمندنمودن شهروندان سعادت آن ها را تأمین نماید. فضیلت، عنصر بنیادین در شهروندی از نظر فلسفه سیاسی اسلامی است. فضیلت ریشه در حقیقت دارد و می کوشد سعادتمندشدن شهروند را میسر سازد. ویژگی بارز شهر/مدینه در فلسفه سیاسی اسلامی فاضله بودن است و هدف از آن رساندن شهروندان به خیر دو جهان است. مدینه فاضله جامعه ای است که اعضای آن را کسانی تشکیل می دهند که می خواهند به فضیلت نائل شوند. حقیقت، فضیلت و سعادت به ترتیب به عنوان مبدأ، اصل بنیادین و مقصد شهروندی است که حد و حدود اصول شهروندی چون عدالت، آزادی، برابری و مشارکت سیاسی را به عنوان حقوق و تعهدات متقابل فرد و جامعه مشخص می نماید. عدالت در نظام شهروندی چینش درست دیگر مؤلفه ها را مشخص می نماید و با مبناقراردادن فضیلت شهروند، میزان آزادی شهروند را مشخص می کند. برابری، رابطه عمیقی با اصل عدالت دارد و برابریِ عادلانه در فلسفه سیاسی اسلامی مطلوبیت دارد. مشارکت سیاسی، مطلق و رها نیست و فضیلت، حدود مشارکت سیاسی را مشخص می نماید. شهروندی در فلسفه سیاسی اسلامی، در گستره های تعریف شده در فلسفه های کلاسیک و مدرن نمی گنجد و بر این اساس متعلق به ملت و سرزمین خاصی نیست و گستره ای جهان شمول دارد.
تبیین مفهوم و مؤلفه های شهروندی در فلسفه سیاسی ارسطو و فارابی
سازمان دهی حقوق و تعهدات متقابل فرد و جامعه از بسترهای فکری فیلسوفان سیاسی بوده است. یکی از منظم ترین مباحث فلسفی درباره شهروندی در فلسفه سیاسی کلاسیک، مربوط به ارسطوست. ارسطو در کانون مباحث شهروندی، مؤلفه اعتدال را قرار می دهد. او حقوق و تعهدات متقابل فرد و جامعه را بر اساس اصل اعتدال صورت بندی می کند. پیوند کمال و فضیلت با مؤلفه اعتدال، از ویژگی های بنیادین شهروندی در نظام فلسفی ارسطوست. فارابی نیز به عنوان بنیان گذار فلسفه سیاسی اسلامی با سه عنصر بنیادین به شهروندی می پردازد که عبارت اند از: حقیقت، فضیلت و سعادت. او حقیقت را در مرکز نظام شهروندی خود قرار می دهد و ارتباطی وثیق میان شریعت و فلسفه برقرار می کند. شهروندی حقیقت گرایانه فارابی بر اساس تعامل نزدیک شریعت و فلسفه بازسازی می گردد. معرفت ناب حاصل شده از این تعامل است که به عنوان مؤلفه بنیادین در مرکزیت گفتمان شهروندی در فلسفه فارابی قرار می گیرد. حقوق و تعهدات متقابل فرد و جامعه در درون نظم مبتنی بر حقیقت سازمان دهی می گردد تا با رساندن شهروند به فضیلت، سعادت او را میسر سازد. براین اساس ارزش هایی چون آزادی، برابری، عدالت، مالکیت، قانون مداری و دیگر مؤلفه های شهروندی با توجه به اقتضائات حاصل از تعامل نزدیک حقیقت، فضیلت و سعادت، کانون توجه قرار می گیرد. در این نوشتار، مفهوم شهروندی با استفاده از توصیف، مقایسه و ارزیابیِ مبتنی بر تحلیل عقلی، بررسی می شود.
مفهوم حقیقت در عکاسی از دیدگاه سه نظریه پرداز عکاسی در مقایسه با مفهوم حقیقت در هنر از منظر افلاطون
منبع:
رهپویه هنر/ هنرهای تجسمی دوره اول زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱
33 - 43
حوزه های تخصصی:
ظهور طغیانگر عکاسی و مباحث نظری و انتقادی که به دنبال آن در جهان شکل گرفت، بی تردید رویکردها و نگاه های جدیدی را در مورد مفهوم هنر، چیستی آن، رابطه اش با جهان پیرامون و مباحث فلسفی دیگر مطرح نمود. این مقاله در صدد است تا ضمن توصیف و تفسیر سه رویکرد نو و البته غالب در دوران معاصر در مورد عکاسی و ماهیت آن، به مقایسه آنها با مفهوم حقیقت نزد افلاطون بپردازد. ازاین رو، ابتدا آراء صاحب نظران این تفکرات جدید یعنی «جان سارکوفسکی»، «سوزان سانتاگ» و «رولان بارت» را درباره عکاسی و رابطه آن با حقیقت و واقعیت بررسی کرده و نظریات هر یک را با توجه به زمینه فکری شان تحلیل می کند؛ سپس دیدگاه افلاطون درباره هنر و ارتباطش با حقیقت معقول که در رساله «جمهور» بدان پرداخته را بیان کرده و در آخر با مقایسه نگرش این سه نظریه پرداز با آراء افلاطون به روش توصیفی-تحلیلی نسبت عکاسی و حقیقت مثالی را روشن می سازد. در این مقاله سعی شده است که خود عکاسی به عنوان یک پدیده مستقل با استناد به نظریات سارکوفسکی، بارت و سانتاگ تعریف و تأویل شود. چرا که در عین یکسانی موضوع، آنچه که سه منتقد بدان می پردازند در سه بستر مختلف مطرح گشته که در عصر حاضر، جامع تمامی نظریات بیان شده است.
گسست معرفت شناختی و واسازی سوبژکتیویسم در فلسفه نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خوانش نیچه از واسازی مفهوم سوبژکتیویسم، بر گسستِ معرفت شناختی از فهم های سنتی و مدرن در باب معرفت، حقیقت، زبان و آگاهی استوار است. او چهارچوبی جدید برای بازتفسیر موجود انسانی به عنوان موجودی دائماً متغیر در شبکه فرایندهای تن کردشناسانه ارایه می دهد و پدیده هایی چون معرفت، حقیقت، زبان و اندیشه را از نو تفسیر و ارزشیابی می کند. هدف نیچه کنارگذاشتن معرفت و خواست حقیقت مطلق به عنوان رانه اصلی آن، و طرح رانه دیگری است که شناخت را همچون ابزار به کار می گیرد. وی همچنین توهم کشف حقیقت در دوره مدرن را ناشی از تمرکز بر دو جزء جدایی ناپذیر سوژه یعنی زبان و اگاهی قلمداد می کند. نیچه به جای آرمان شناخت و به جای کشف حقیقت، مفاهیم تفسیر و ارزشیابی را می نشاند. تفسیر، معنای پدیده را که همیشه جزئی است، تعیین می کند و ارزشیابی، ارزشِ سلسله مراتب معانی را مشخص می سازد و به اجزاءا کلیت می بخشد، بی آنکه کثرت شان را از میان بردارد. پرسش اصلی مقاله این است که نیچه چگونه با گسست از وجوه معرفت شناختی سوژه مدرن به واسازی این مفهوم پرداخته است؟ مدعای اصلی مقاله این است که واسازی سوژه در نیچه تنها زمانی قابل فهم است که نقد وی از مفاهیمی چون حقیقت، معرفت، زبان و آگاهی را دریابیم.
تأملی بر تفاوت رهیافت هرمنوتیکی گادامر با هایدگر به مسئله تناهیِ حقیقت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
43 - 65
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار کوشیده ایم رویکرد انتقادی هرمنوتیک فلسفی گادامر به هایدگر را درباره سنت و زبان متافیزیک از طریق بنیادیابی آن در تلقی متفاوت این دو متفکر از مسئله تناهی حقیقت تفسیر کنیم. مقصود از تناهی حقیقت در اینجا، تأکید بر دسترس ناپذیری بنیاد پدیداریِ پدیدار و عدم امکان بنیان گذاریِ حقیقتِ هستی شناختی بر حضور مطلق در بی واسطگی یا وساطت تام است. در این نوشتار می کوشیم بر اساس تفسیری اجمالی از تناهی رویداد حقیقت در اندیشه متأخر هایدگر ذیل مفهوم رویدادگی، نشان دهیم که گادامر چگونه ایده محوری هایدگر، یعنی بی بنیادی و پوشیدگیِ رویداد حقیقت و به ویژه دسترس ناپذیریِ آن را برای مفاهیم متافیزیکی ذاتاً متحول ساخته است و با نفیِ آغازگاه فرارونده اندیشه هایدگر از متافیزیک، آن را چگونه به مفاهیم متافیزیکی بازمی گرداند؛ از این طریق که گادامر مفهوم رویدادگی هایدگری را با رجوع به فلسفه هگل، بر اندیشه این همانی میان حقیقت و کل، و نیز با تفسیر کل به مثابه تاریخ روح، ذیل نظریه تاریخ تأثیر و تأثر تفسیر می کند و با رجوع به بحث چشم انداز و افق در پدیدارشناسی ادراک حسی هوسرل، تناهیِ حقیقت را به منزله وحدت بخشیِ تام شونده همواره اتمام ناپذیر در گفت وگو میان فهم و سنت می فهمد.
امر کلاسیک و سنّت تاریخی در هرمنوتیک گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
67 - 87
حوزه های تخصصی:
در این مقاله بر بحث استطرادی گادامر درباره چیستیِ وصف «کلاسیک» برای آثار هنری و ادبی تمرکز می شود و با شرح آن، به عنوان نمونه ای که نحوه حضور و وجود امر تاریخی را در میانه زمانی بودن و داعیه حقیقت فرازمانیِ آن، به نحو بارزی نشان می دهد، کوشش می شود تا معنا و چگونگیِ تحققِ آنچه گادامر با استناد به هایدگر، وجود «تاریخ مند» یا نحوه وجودِ «تاریخ مندی» می نامد، به روشنی و وضوح درآوریم. گادامر برای آثار کلاسیک، هم زمان دو وجه «تاریخی» و «فراتاریخی» قائل است؛ بدین معنی که این آثار با وجود تحقق در گذشته، حضور و استمرارِ فرازمانی در تمامی اعصار دارند. از این حیث، گادامر تداوم امر کلاسیک را بیش از همه، مثالی آشکار از پیوستگی سنت می داند که همواره از گذشته با زمان حال پیوند دارد. در خلال این بحث روشن خواهد شد که فهم گادامر از تاریخ مندیِ حقیقت، همچنین فهم او از نحوه داعیه داریِ حقیقت برای اثر هنری، و نیز نحوه نسبت دادنِ حقیقت به سنت تاریخی، به چه معنا از یک سو گرفتار فرض متافیزیکی یک عرصه فراتاریخی و ادعای ساده انگارانه عقلانیتِ بی نسبت با واقعیت سنت تاریخی و حجیت خاص آن نمی شود و از سوی دیگر، به دام نسبی انگاری تاریخی و اصالت تاریخ نمی افتد و می تواند حضور پایدار حقیقت را در تاریخ نشان دهد.
باطن و حقیقت عبادت از منظر ابن سینا و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عبادت به عنوان هدف خلقت انسان، امری است که ضرورت دارد از منظر فلسفی بررسی شود تا حقیقت آن، تبیین شود. مسئله پژوهشی این است که حقیقت عبادت چیست و چه ارتباطی میان ظاهر با باطن و حقیقت عبادت وجود دارد و آیا سطوح عبادت در میان همه انسان ها یکسان است. حقیقت عبادت با کمک مبانی سینوی و صدرایی تبیین فلسفی می شود. ابن سینا و ملاصدرا در رابطه با حقیقت عبادت اتفاق نظر دارند، با این تفاوت که صدرا با توجه به مبانی غنی فلسفی اش، همچون اصالت وجود و تشکیک وجود، می تواند جایگاه عبادت را در نظام فلسفی خود دقیق تر تبیین کند. از منظر هر دو فیلسوف، عبادت ظاهر و باطنی دارد. ظاهر عبادت، موجب تزکیه نفس می شود و نفس تزکیه شده استعداد راه یافتن به حقیقت عبادت، یعنی معرفت به حق را پیدا می کند. با توجه به دیدگاه این دو فیلسوف، معرفت با عبادت رابطه ای دوسویه دارد. انسان با تفکر در خود و هستی، به نیاز وجودی اش نسبت به معبود پی می برد و با اراده و اختیارش، در برابر معبود سر تعظیم فرود می آورد. پس معرفت ابتدایی منجر به انجام عبادت ظاهری می شود و عبادت ظاهری نیز به تزکیه نفس می انجامد. نفس تزکیه شده درنهایت قابلیت این را می یابد که به معرفت حق تعالی یعنی عبادت حقیقی نائل شود.
ذهن و مراتب واقع نمایی ادراک در اندیشه صدرالدین قونوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله اعتبار و حدود شناخت و ادراک انسان و نسبت بین حقیقت و ذات اشیاء با نمودهای ذهنی آنها، مستلزم تبیین نقش ذهن در ادراک و نسبتهای آندو با یکدیگر و همچنین رابطه آنها با متعلق ادراک است. گرچه صدرالدین قونوی مباحث علم و ادراک را با صبغه وجودشناختی مورد تحقیق و بررسی قرار داده، ضمن طرح مسائل «علم» و ارتباط آن با «وجود» و مراتب آن، نقش فاعل شناسا در امر شناخت را نیز بطور ویژه بررسی کرده است. مباحث او در اینباره مشتمل بر نظریات بدیعی است که میتواند برخی از وجوه مبهم مسائل ذهن و شناخت را روشنتر و سیر ظهور اندیشه های فلسفی شناخت شناسی را در حوزه فلسفه اسلامی آشکارتر سازد. از دیدگاه وی علم حصولی انسان که بطور عام شامل ادراک حسی، خیالی و عقلی است، دو ویژگی اساسی دارد: از یک طرف پدیدار شیء فی نفسه است و برخی از وجوه و مراتب و شئون حقیقت آن را مینمایاند و از طرف دیگر همیشه در چارچوبها و قیود ذهنی فاعل شناسا قوام می یابد و از نقش قابلی یا فاعلی ذهن تأثیر میپذیرد. بعبارت دیگر، شناخت محصول تعامل عین و ذهن است. این نظریه که مدتها قبل از نظریه مشهور کانت ابراز شده، گرچه مبدا عزیمت متفاوتی با نظر کانت دارد، از حیث گذر از رئالیسم خام که نظریه شایع آن روزگار بوده حائز اهمیت بسیار است. قونوی همچنین مسئله مسانخت و مساوقت علم و ادراک با وجود را پیش از صدرالمتألهین طرح نموده و بسیاری از لوازم و نتایج آن را تشریح و تبیین نموده است.
حکمت؛ گمشده انسان معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گرچه واژه های «فلسفه و «حکمت» در اصطلاح، معمولاً بصورت مترادف بکار میروند ولی در این مقاله اعتقاد بر این است که در سنت فلسفه اسلامی، حکمت، معنایی برتر از فلسفه دارد. با نظر به تعریف حکمت به اموری همچون معرفت الله، تشبّه به اله و استکمال نفس انسانی، بدست می آید که حکمت با اخلاق حکیم ارتباطی وثیق دارد و ملازم با ایمان و عمل اوست. حکیم برخلاف فیلسوف بمعنای رایج کلمه بر آن است تا جهانی عقلانی شود بنشسته در گوشه یی، و این امری است که زندگی حکمای مسلمان نیز گواه آن است. بدیهی است که در دنیای معاصر که اغلب فلسفه های آن بر شکاکیت و نسبیت گرایی تأکید میورزند، نمیتوان از حکمت سخن راند ولی میتوان از فلسفه های گوناگون سخن بمیان آورد. فلسفه های متأخر بیش از آنکه انسان را به یقین برسانند، او را از آن دور ساخته و در میان انبوهی از تردیدها رها میسازند. از اینرو، حکمت، گمشده انسانی است که در جستجوی یقین است.
احکام اعتباریات از دیدگاه محقق اصفهانی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های اصولی سال هفتم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۵
33 - 46
حوزه های تخصصی:
«نظریه اعتبار» از بدیع ترین مباحث در اندیشه محقق اصفهانی است که ایشان آن را طرح کرده، بسط داده و از آن در بسیاری از مسائل فقهی و اصولی بهره برده است. وی با پیشنهاد «اعتبار به مثابه دادن حد شیء واقعی به شیء دیگر و ایجاد فرد اعتباری برای آن» پاسخ هایی نو برای مشکلاتی کهن یافته است و به همین سبب برای معرفی جوانب این مسأله در نها یه الدرا یه و شرح مکاسب اهتمام ویژه ای به خرج داده که حاصل آن، دستیابی به احکام و ویژگی هایی برای اعتبار است که در همه اعتباریات آن ها جریان دارند. این احکام که به صورت پراکنده در آثار محقق اصفهانی آمده اند، در تبیین ماهیت «اعتبار» و نیز کاربست آن در موارد مختلف و تشخیص امور اعتباری از غیر اعتباری راه گشایند. مقاله پیش رو، این احکام را گرد آورده و درباره هر یک توضیحی داده است. البته شناخت دیدگاه محقق اصفهانی در مسأله «اعتبار» نیازمند بررسی فراگیری است که مجالی گسترده تر می خواهد. از این رو در اینجا بخشی از دیدگاه ایشان درباره «اعتبار» تبیین می شود؛ بخشی که کمتر بدان توجه شده است و از آن به «احکام اعتبار» تعبیر می شود.
مبانی شریعت گریزی صوفیه(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال بیست و ششم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۱۰۱)
121 - 154
حوزه های تخصصی:
در میان مدعیان عرفان اسلامی کسانی را می توان یافت که به شریعت بی اعتنا بوده اند و گاه این شریعت گریزی را بر مبانی و ادله ای نیز استوار ساخته اند. در این تحقیق که با روش توصیفی-تحلیلی و با هدف بررسی برخی انحراف ها در میان اهل تصوف و عرفان در پیروی از شریعت صورت گرفته است، به تحلیل سخنان و احوال این گروه پرداخته ایم. آنها با مبانی زیر به شریعت گریزی دست می یازند: الف) حقیقت، بی نیاز کننده از شریعت است. آنها با اشاره یا به تصریح چنین می نمایانند که حقیقت یافتگان بی نیاز از شریعت می شوند؛ ب) ولایت اولیا در برابر نبوت انبیاست. برخی از عارف نمایان با استناد به احادیثی منسوب به پیامبر، از عصمت اولیا به معنای اباحه همه امور برای آنان سخن می گویند؛ ج) هدفی مقدس، توجیه کننده بهره گیری از ابزار های غیرشرعی است. آنها بر اساس این مبنا، عشق بازی مشایخ با نوجوانان زیباروی را نه از روی شهوت نفسانی، بلکه به دلیل رؤیت جمال الهی در چهره آنان پنداشته اند! د) سکر و مستی، عامل خروج از تکلیف است. این مبنا بیش از همه در میان کسانی موسوم به «عقلاء المجانین» جلوه می کند که خداوند عقل را از آنان بازستانده و آزادشان ساخته است.
تحلیل مفهومی «قرب» حقیقی و مجازی در قرآن کریم با تأکید بر دیدگاه مفسران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تقرب انسان به پروردگار، به عنوان قرار نهایی و نقطه کمالی او محسوب گشته و دغدغه بندگان باورمند بودهاست. اگر چه به تصریح قرآن، برخی در انتخاب اله و شیوه تقرب به او دچار خطا گشتهاند، اما اصالت مسئله قرب، همواره برقرار است.آنچه مدنظر پژوهش حاضر می باشد،بررسی حقیقت یا مجاز بودن قرب، در آرای مفسران قرآنی و به روش توصیفی- تحلیلی است. قرب با معانی مادی و اعتباری در قرآن کاربرد یافته است.در حالی که دسته قلیل دوم، با نگاه حقیقت انگارانه، مساله قرب را تبیین نموده اند. از مبانی حقیقت انگاران در اثبات دیدگاه خود، ماوراءالطبیعه سازی مفاهیم با کاربردهای مادی در قرآن است که در مورد قرب نیز به وقوع پیوسته است.آنان معتقدند در تفصیل فاصله بین دو پدیده که یک طرف یا دو طرف آن زمان مند و مکان مند نباشد، کاربرد معنای مادی و فیزیکی قرب به عنوان پوسته مفهوم و اصل رابطه همبستگی میان انسان و خداوند، به عنوان هسته آن می باشد. هرگاه در قرآن، معنای موسعی از استعاره یا مجاز درنظر گرفته شود که در مقابلِ حقیقت گویی باشد، می توان گفت که قرآن مفهوم سازی تازه ای از این واژگان ارائه داده است. بنابراین، حقیقت انگاری مفهوم قرب، هیچ تقابلی با اصل تنزیه خداوند نداشته و می توان برای آن وجودی مستقل قائل گردید
نقد و بررسی کتاب جامعه شناسی مردم مدار در کارزار عمل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال بیستم اسفند ۱۳۹۹ شماره ۱۲ (پیاپی ۸۸)
97-120
کتاب جامعه شناسی مردم مدار در کارزار عمل، ترجمه ی مقالات شماره ی ویژه ی مجله ی کارنت سوسیولوژی ذیل «درگیری مخاطره آمیز: مبارزه در قلمرو جامعه شناسی مردم مدار» (2014) است. مطالب / مقالات کتاب در سه بخش کلی قرار گرفته اند که در هر یک، نویسندگانی از نقاط مختلف جهان، تجربه های بافت مند خودشان را از به کارگیری جامعه شناسی مردم مدار در اجتماعات و کشورهای مختلف ارایه می دهند. دو دستاورد مهم کتاب را می توان برشمرد. اولاً هر یک از چهارگانه ی مایکل بوراووی از کردار جامعه شناسی (حرفه ای، سیاست گذار، انتقادی، و مردم مدار) در بسترهای مختلف محلی به همان شکل خالص باقی نمانده و ویژه بودگی های گاه حتی غریبی به خود می گیرد، از جمله جامعه شناسی سیاست گذار انتقادی یا جامعه شناسی حرفه ای مردم مدار. ثانیاً در هر کشوری، سنت های محلی و تاریخی مربوط به رشته ی جامعه شناسی از یک طرف، و فرهنگ و سیاست مسلط در آن ها از طرف دیگر، زمینه را برای کامیابی یا ناکامی پژوهشگر مردم مدار آماده می کنند. کتاب هم پویایی های درونی حرفه ی جامعه شناسی را نشان می دهد و هم پویایی های بیرونی آن در نسبت با میدان سیاست را.
پایانی بر «پایان ایدئولوژی» در تئاتر مستند بریتانیا پس از یازده سپتامبر: نگاهی به نمایشنامه نام من راشل کوری است(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۳ بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱
173 - 196
حوزه های تخصصی:
«پایان ایدئولوژی» نظریه ای است که در بحبوحه جنگ سرد توسط نظریه پردازان محافظه کار آمریکایی مطرح شد، و در منازعه قدرت در جهان دوقطبی پس از جنگ جهانی دوم به عنوان راهکاری برای مقابله با مارکسیسم/کمونیسم در خدمت سیاستمداران غربی قرار گرفت. در نیمه دوم قرن بیستم، «پایان ایدئولوژی»، با نام ها و کسوت های مختلف، به گفتمان غالب سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی تبدیل شد، و عملاً امکان هرگونه نقد جدی و تغییر معنادار در وضعیت حاکم را از بین برد. با این حال، طی دو دهه گذشته، خصوصاً در سال های پس از یازده سپتامبر، نشانه هایی از مخالفت با این گفتمان به روشنی دیده می شود. در مقاله حاضر تلاش شده، تا ضمن بررسی تأثیر این تحولات گفتمانی بر تئاتر معاصر بریتانیا و معرفی فرم کمتر شناخته شده نمایش مستند، به بازگشت ایدئولوژی به تئاتر بریتانیا در قالب تئاتر مستند بپردازیم. در همین راستا، نمایشنامه مستند نام من راشل کوری است، به عنوان نمونه کامل بازگشت ایدئولوژی به تئاتر، مورد بررسی قرار گرفته، و به طور ضمنی به دو اثر مستند دیگر پرداخته شده است.
محنت در اندیشه سیمون وی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۴۷)
175 - 200
حوزه های تخصصی:
جهان همواره دستخوشِ شری ویرانگر بوده است و هر انسانی در مسیر زندگی اش رنج را به نحوی تجربه کرده است. پس اگر به دیده اغماض به شر ننگریم، درمی یابیم که بررسی رنجِ بشری می تواند بخشی از پاسخ های انسان را در خصوص شر بدهد. سیمون وی، با مطرح کردنِ محنت، نه تنها در تلاش است به برخی پرسش های درباره شر پاسخ دهد، بلکه به واسطه محنت انسان را با ابعاد دیگرش آشنا می سازد و آن را گامی در جهت خودشناسی معرفی می کند. برای انسانِ از خود بیگانه دنیایِ مدرن، پاسخ به چراییِ محنت، موهبتی رهایی بخش به موجب بازگشت به خویشتن حقیقی خویش است، چراکه آنچه انسان را حقیقتاً آزاد می کند، فهمِ حقیقت است و محنت انسان را در رسیدن به آن یاری می رساند. در این نوشتار به روش توصیفی-تحلیلی و با مراجعه به آثار اصلی سیمون وی و شارحان او مسئله محنت در اندیشه این بانوی فرانسوی بررسی می شود.
نقد و بررسی نسبت هنر با حقیقت در فلسفه هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۶۱)
41 - 61
حوزه های تخصصی:
نسبت بین هنر و حقیقت در تاریخ تفکر غرب لااقل از هنگام طرح مباحث نظری راجع به هنر از زمان افلاطون و ارسطو مطرح بوده است. در دوران جدید نیز فیلسوفان به این نسبت اندیشیده اند. می دانیم که در دوره جدید و با تأسیس زیبایی شناسی توسط بومگارتن بین حقیقت و هنر به کلی جدایی و مفارقت حاصل شد و این مفارقت با کانت قطعیت پیدا کرد. اما پس از او متفکرانی از جمله هگل کوشیدند بار دیگر بر نسبت هنر و حقیقت بیاندیشند. البته هگل به صراحت به طرح نسبت هنر و حقیقت نپرداخته است، اما هنر را جلوه ای از تجلی های مطلق و مرتبه ای از تحقق آن می داند. هنر اولین جلوه روح مطلق است. پرسش اصلی این مقاله این است که هگل به چه نسبتی بین هنر و حقیقت قائل است؟ درک و دریافت او از حقیقت چیست؟ و چگونه تلاش می کند با طرح نسبت بین هنر و حقیقت (البته با سبک و سیاق خود) بر جدایی کامل آن دو که با زیبایی شناسی مدرن وقوع یافته است غلبه کند؟ شیوه این تحقیق تفسیری و تحلیل محتوا با تکیه بر آثار هگل و شارحان او و آثار سایر فیلسوفان (مرتبط با موضوع) است.