مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۶۱.
۱۶۲.
۱۶۳.
۱۶۴.
۱۶۵.
۱۶۶.
۱۶۷.
۱۶۸.
۱۶۹.
۱۷۰.
۱۷۱.
۱۷۲.
۱۷۳.
۱۷۴.
۱۷۵.
۱۷۶.
۱۷۷.
۱۷۸.
۱۷۹.
۱۸۰.
حقیقت
حوزه های تخصصی:
از زمان شروع فلسفه برای کودک، که با هدف رشدِ تعالی انسان آغاز شد، این پیش فرض بدیهی گرفته شده است که مفاهیم فلسفی، قابلیت تنزیل و ساده سازی را دارند و بر همین مبنا کتاب ها و مقالات و برنامه های زیادی انجام شده. اما دلیل اینکه آیا خود آن مفاهیم فلسفی غامض، سوای از ادراک یا عدم ادراک کودک، قابلیت تنزل را دارد یا خیر، سخن دیگری است که کمتر به آن پرداخته شده .ما در این مقاله بر آن هستیم که اثبات کنیم که این کار شدنی است و دلالیل عقلی خصوصا با مبانی ملاصدرا و نقلی و شواهدی هم خواهیم آورد که.ما در امور محاوره ای خود چاره ای جزء تنزل و نه حتی برای کودک نداریم. این دلایل برای این است که اولا مبنایی بودن کار حول فلسفه برای کودک مشخص می شود و ثانیا با ارائه ی دلیل، ساختار تنزیل معلوم خواهد شد چون هرساختاری در یک پارادایم معنا مییابد.
نسبت زیبایی با خیر و حقیقت در رساله اسماء الهی دیونوسیوس آریوپاگی (مجعول): تکوین زیبایی شناسی الهیاتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال دوازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۰
87 - 99
حوزه های تخصصی:
یکی از زمینه های ظهور زیبایی شناسی مدرن یا «استتیک» در دوره موسوم به روشنگری، حکم به استقلال قلمرو امر زیبا از قلمروهای خیر و حقیقت بوده است؛ اما در فلسفه غرب پیش مدرن، یعنی در دوره یونان باستان و قرون وسطی، زیبایی مستقل از خیر و حقیقت فهم و تبیین نمی شد. ایده پیوند زیبایی با خیر و حقیقت در مسیحیت دوران باستان متأخر و پیش از دوره قرون وسطای مسیحی در غرب لاتینی، در آرای دیونوسیوس آریوپاگی به صورت مبسوط مطرح شد. دیونوسیوس در رساله اسماء الهی خود، با الهام گرفتن از چشم انداز نوافلاطونیان متأخر به ویژه پرُکلُس و تلفیق آن با نظرگاه الهیاتی مسیحی، از پیوند زیبایی با خیر و حقیقت به مثابه سه نام اساسی خداوند سخن می گوید. در این پژوهش، کوشش شده است با تمرکز بر رساله اسماء الهی و با روش تحلیل متن، کیفیت پیوند این سه نام بررسی و تبیین شود. این پژوهش روشن می کند دیونوسیوس در عین تصریح به اتحاد بنیادین زیبایی، خیر و حقیقت، بر جنبه متجلی کننده زیبایی و نقش آن در حرکت معرفتی و عاشقانه نفس به سوی خداگونه شدن تأکید می کند. بدین سان، دیونوسیوس را می توان آغازگر گونه ای زیبایی شناسی الهیاتی عرفانی در مسیحیت دانست که اثری ماندگار بر اندیشمندان مسیحی پس از خود در قرون وسطی داشت.
گشودن راز و رمز در لغت موران
منبع:
تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی دوره ۵ زمستان ۱۳۹۲ شماره ۱۸
105 - 126
حوزه های تخصصی:
سیری در تألیفات و آثار شیخ شهاب الدین سهروردی معروف به «شیخ اشراق» جامعیت او را در دو حکمت «استدلالی» و «کشفی و ذوقی» نمایان می سازد، هم چنین تنوع و برخورداری آثارش را از تحرک و پویایی آشکار می کند، آثار سهروردی به سبک های متفاوت مشایی، عرفانی و اشراقی نوشته شده است. رسائل رمزی او دسته مهم و ارزش مندی از تألیفاتش است که راه سالکان و موانع آن ها و اهداف سالکان را مشخص می سازد رسائلی مانند عقل سرخی، آواز بر جبرئیل، الغربه الغربیه، مونس العشاق و رسائل متعدد دیگر از جمله: «لغت موران» که در این مقال در صدر شرح و بسط آن هستیم او این رساله را با زبانی بسیار شیرین و نمادین و تلفیقی از استعارات و رموز زرتشتی، هرمسی و اسلامی نوشت و سفر روح به سوی خدا و اتحاد با او و شوق فطری انسان ها را برای کسب معرفت بیان می کند.
بررسی انتقادی نسبت هنر سوررئالیسم با حقیقت با توجه به آراء هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۵
402 - 420
حوزه های تخصصی:
هنر سورئال، هنری است که بر اساس نظریه ناخودآگاه فروید، توسط آندره برتون و لویی آراگون پایه گذاری شد. هنرمندان این سبک هنری در پی آزادسازی ناخودآگاه فردی و خلق کار هنری با توجه به ناخودآگاه و رویا و واپس زدگی (سرکوب) می باشند. آنها بر این عقیده اند که منشاء خلق کار هنریشان، ناخودآگاه فردی آنهاست. این پژوهش در تلاش است تا با تکیه بر آراء هایدگر در زمینه ارتباط هنر با حقیقت دریابد که هنر سوررئال که هنرمندان آن مدعی ارتباط هنرشان با ناخودآگاه فردی بودند و از رویاها و جنون و خیالاتشان تصویر می کشیدند چه نسبتی با حقیقت دارد؟ آیا این ادعای هایدگر که «در کار هنری حقیقت در کار است» در مورد نقاشی های سوررئال نیز صادق است؟ هدف پژوهش دریافت نسبت هنر سوررئال با حقیقت است. لذا نگارنده به عنوان نمونه به سراغ یکی از نقاشی های رنه مگریت هنرمند مشهور سبک سورئال می رود تا با نگاهی پدیدارشناسانه به این کار هنری برجسته دریابد که چگونه می توان فرض کرد که در این کار هنری چیزی از پنهانی به پیدایی درمی آید. این تحقیق به شیوه توصیفی تحلیلی و بر اساس مطالعه منابع مکتوب کتابخانه ای صورت گرفته است.
هیدگر و فروکاهی شأن هنر در زمانه ما(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۶۴)
69 - 91
حوزه های تخصصی:
هیدگر ذات هنر را در کار نشاندن حقیقت می داند و معتقد است آنچه هنر را به عنوان هنرِ (اصیل) ممکن می کند، ذات هنر است. به باور او هنر که روزگاری - در یونان باستان- با تحقق حقیقت پیوند داشت و از این رو، از امکان وجودی برخوردار بود، با آغاز عصر متافیزیک و طی چندین مرحله، پیوند خود را با ذاتش گسسته و از امکان وجودی دور شده است. به عبارتی هیدگر جدایی هنر از ذاتش را نه ناگهانی و یک باره، بلکه آرام آرام و تدریجی می داند؛ روندی که به اعتقاد او با تلقی هنر به مثابه میمسیس توسط افلاطون و ارسطو آغاز شد و در ادامه، به تلقی هنر به مثابه تجربه زیباشناختی در دوران متقدم عصر جدید انجامید. اما وی جدایی کامل هنر از ذاتش را مربوط به دوران متأخر عصر جدید یعنی زمانه ما می داند؛ زمانه ای که در آن، هنر به اشتغالات هنری فروکاسته شده و شأنی همانند صنعت پیدا کرده است. به عقیده هیدگر رانده شدن هنر به قلمرو صنعت در این عصر موجب شده است تا هنر اصیل، بیش از هر عصر دیگری، از امکان وجودی خود دور شود.
روش شناسی پدیدارشناسانه هنر با نگاهی به آراء مایکل دوفرن و هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
هوسرل در جایگاه مؤسس پدیدارشناسی، روش پدیدارشناسی را برای تحلیل هنر و آثار هنری به کار نگرفت و جز اشارات کوتاهی در مقاله ی دائره المعارف بریتانیکا، چیزی در این حوزه ننوشت ولی راه پدیدارشناسی هنر را گشود وموجب گردیدکه بسیاری از پدیدارشناسان پساهوسرلی به هنر از منظری پدیدارشناسانه بنگرند.هدف مقاله ی پیش رو، نشان دادن کاربرد روش پدیدارشناسی در زیباشناسی و تحلیل آثار هنری است. برای رسیدن به این مقصود، نخست به اندیشه های «مایکل دوفرن» (که تا حدودی به سنت فکری هوسرل وفادار است) اشاره کوتاهی خواهیم داشت تا چگونگی پدیدارشناسی تجربه زیباشناختی به نزد وی آشکار شود و سپس آراء هایدگر را (که با فاصله بیشتری از سنت هوسرلی قرار دارد)، در تحلیل پدیدارشناسانه هنر بررسی خواهیم کردتا معلوم گردد که چگونه پدیدار شناسی هرمنویتیکی قادر است نسبت مغفول مانده میان حقیقت و هنر را بار دیگر برقرار کند که با توجه گستردگی مباحث هایدگر درباب هنر، این موضوع بیشتر در آراء وی دنبال شده است.
واکاوی ذات زبان و نسبت آن با حقیقت در افق هستی شناسانه مولانا و هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مهم ترین دیدگاه مولانا درباب زبان، حکایتگری و گشودگی و رابطه آن با حقیقت است. مولوی زبان را فقط ابزاری برای تفیهم و تفاهم نمی داند؛ بلکه ذات و حقیقت آدمی را زبان می داند. از نظر او، زبان دارای ویژگی انکشاف و استتار حقیقت است. ازسوی دیگر، هیدگر نیز بر این باور است که «زبان سخن می گوید» و انسان زبانی است؛ از همه مهم تر «زبان خانه هستی است» و ازآن رو که انسان هم زیسته و همسایه زبان است، به سکونت گاه هستی فراخوانده شده است. زبان چیزها را می نامد و آنها را آنچنان که هستند، به گشودگی درمی آورد. هدف این پژوهش مطالعه تطبیقی دیدگاه مولانا و هیدگر درباره زبان و نسبت آن با حقیقت است که با روش تحلیل محتوا بررسی می شود. آنچه امکان چنین مقایسه ای را فراهم می آورد، این نکته است که هم مولانا و هم هیدگر، پرسش از زبان را به انفتاح و آشکارکنندگیِ وجود و موجودات و نسبت زبان با حقیقت پیوند می زنند. می توان مؤلفه ها و عناصر هستی شناسانه زبان را در نزد این دو متفکر از جهات مختلفی به طور تطبیقی مطالعه کرد که عبارت است از: گشودگی و انفتاح ذاتیِ زبان، هم زبانی، سکوت، محدودیّت ذاتی زبان و نسبت زبان با وجود، حقیقت و تفکر.
آلثیا، الهۀ شعر پارمنیدس بررسی تحلیل هایدگر از حقیقت در یونان باستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۱
51 - 72
حوزه های تخصصی:
دغدغۀ هایدگر که پرسش از هستی است، در آثار متأخرش با شعر تعلیمی پارمنیدس، متفکر پیشاسقراطی گره خورده است و او با تفسیرکردن این شعر، تحلیل خود از حقیقت هستی را عرضه می کند. محتوای شعر پارمنیدس الهامات الهه ای است که ازنظر هایدگر الهۀ حقیقت یا آلثیاست. هایدگر برای نشان دادن اینکه منظور از آلثیا چیست، به تحلیل این واژه می پردازد. تبدیل شدن آلثیا به مطابقت یا صدق، ازنظر او انحراف از ذات این واژه است و او برای توضیح دادن آلثیا از تعابیری چون آشکارسازی، دربرگیرندگی و سرپناه دادن وگشودگی استفاده می کند. آلثیا برای او حقیقتِ هستی است. آلثیا، اصیل ترین نام هستی، چون زمینی است که چیزها بر آن پدیدار می شوند؛ درحالی که خود این زمین در پس چیزها پنهان می شود. در این پژوهش با شیوۀ تحلیلی توصیفی، روایت هایدگر از آلثیا به عنوان الهۀ شعر پارمنیدس معرفی شده است. این مسئله را می توان بیان ایجابی از معنای حقیقت نزد هایدگر دانست. هایدگر با بررسی پارمنیدس و مسئلۀ حقیقت و هستی نزد او تلاش می کند تا نقطۀ آغازی بیابد برای فهمیدن و پرسیدن از حقیقتِ هستی؛ ازاین رو، فهمیدن دیدگاه هایدگر دربارۀ شعر پارمنیدس، برای فهمیدن ذات تفکر او مهم است.
بررسی نسبت میان هنر و تکنولوژی در اندیشه مارتین هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال سی ام آذر۱۴۰۰ شماره ۲۸۸
29-41
حوزه های تخصصی:
مفهوم هنر و تکنولوژی مفاهیمی هستند که مورد توجه هایدگر واقع شده و همچنین در مقالات جداگانه (سرآغاز کار هنری و پرسش از تکنولوژی) به آنها پرداخته است. این مقاله درصدد بررسی نسبت میان این دو مفهوم در اندیشه های هایدگر است. هنر در اندیشه مارتین هایدگر گونه ای از ظهور و نامستوری است که در آن حقیقت در کار است. او در بحث از تکنولوژی، فن و تکنیک را به میان می کشد و سپس مفهوم «تخنه» (techne) را در یونان باستان بررسی می کند، که ازیک سو، هنر و از سوی دیگر، تکنولوژی ریشه در آن دارند. در این مقاله نهایتاً روش تحلیل هایدگر که پدیدارشناسی هرمنوتیک است و از این منظر تحلیل او از حقیقت و نسبت هریک از مفاهیم هنر و تکنولوژی با آن در دوره یونان باستان و معاصر راهگشا بوده و نسبت میان هنر و تکنولوژی در پرتو حقیقت روشن می شود. روش تحقیق در این مقاله بنیادی است که به صورت تحلیل محتوا انجام گرفته است. هدف انجام این پژوهش چشم انداز جایگاه کنونی هنر در دوره تکنولوژی معاصر است.
تأثیر مبنای شهید صدر در باب وضع بر دیگر نظرات اصولی ایشان
منبع:
مناهل سال ۱۳۹۹-۱۴۰۰ شماره ۱
124-137
حوزه های تخصصی:
این پژوهش به دنبال تاثیرات مبنای شهید صدر در بحث تعریف وضع بر دیگر نظرات اصولی ایشان است این نوشتار در ساحت علم اصول فقه است و بر روی نظرات شهید صدر تمرکز کرده است منابعی که برای این پژوهش مورد استفاده قرار گرفته است کتب اصولی شهید صدر و آثار دیگر علما که از لحاظ موضوع با بحث ما تناسب داشته اند. نظر شهید صدر در تعریف وضع نسبت به دیگر نظرات در این باب جدید و متفاوت از دیگر نظرات است فایده مهمی که این مبنا دارد این است که ما می توانیم با این مبنا تحلیلی روشن تر و جواب بهتر به سوالات ابتدایی مباحث الفاظ در اصول بدهیم اما با کمی دقت می یابیم که این نظر تاثیر بسیار زیادی در سیر مباحث اصول ندارد هر چند بخشی از مباحث اصول واضح تر شده است. شایسته است در کنار مباحثی این چنینی به بررسی نظر دیگر علما و مقایسه آن با نظر شهید صدر پرداخت از جمله در بحث تعریف وضع و دلالت تصوری و تصدیقی ومعنای مجازی و معنای حرفی چه اینکه قسمت دیگر مباحث شهید در آثار ایشان به نقد نظرات علمای دیگر بر مبنای خود ایشان می باشد. این نوشتار برای طلاب حوزه های علمیه و دالنش آموختگان علم اصول مفید و قابل استفاده می-باشد)بر فرض مفید بودن( و برای شناخت بیشتر با نظرات شهید صدر در مباحثی اصولی میتوان از آن استفاده کرد.
تأثیر بلاغت کلام مولوی در تفضیل حقیقت بر عقل در مثنوی
حوزه های تخصصی:
در این نوشته جایگاه عقل را از دیدگاه مولوی بررسی کرده ایم در دو حوزه مربوط به معارف بحثی اهل استدلال و دریافت ها و تجارب شهودیِ متعلق به عرفان. از دریافتهای شهودی تنها به معرفت الله توجه کرده و از آن بنا به دلایلی به حقیقت تعبیر کرده ایم. ملاک بررسی ما صرفا مثنوی مولوی است نه تمام آثار او. در مثنوی عقل در آفرینش و جوهر، از نظر کارکرد و مدیریتِ معیشت مادی و کسب معارف بحثی و دانش های حسی و تجربی مقامی بسیار بلند و بی مانند دارد چنان که هیچ جوهری به شرف آن نمی رسد و مولوی از آن با اوصاف والا یاد می کند. با وجود این در دیدگاه وی عقل به حوزه «حس دیگر»، معارف ذوقی و شهودی، دریافت های ماورای منطق مادی، درک خوارق عادات و معجزات انبیا و خصوصا درک جمال حق و وصول به حقیقتِ معرفت که عشق ثمر عالی ترین درجه آن است، راه ندارد.
نقدی بر زیبایی شناسی از دیدگاه سنت گرایان (فریتهوف شوان، بورکهارت، رنه گنون، کوماراسوامی و سید حسین نصر)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنر و تمدن شرق سال نهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۴
29 - 34
حوزه های تخصصی:
زیبایی به عنوان جوهر هنر، همواره مورد توجه متفکران، هنرشناسان و فلاسفه بود ه است. سنت گرایان نیز به زیبایی شناسی به طور مستقیم و گاه ضمنی، پرد اخته اند . سنت گرایی، جریان فکری قرن بیستم میلاد ی د ر غرب است که توسط گنون، کوماراسوامی و شوان آغاز شد و با بورکهارت و د ر ایران با سید حسین نصر اد امه پید ا کرد ه است. د ر پژوهش پیش رو، با رویکرد ى شناختى، به بیان نظریاتی چند از فلاسفه و سپس به بیان آراء پنج تن از اند یشمند ان سنت گرا، د ر امر زیبایی شناسی پرد اخته، آن گاه با فرض اینکه، آراء سنت گرایان د ر باب زیبایی، د ارای ایهام و تناقضات آشکار همراه با منطق گریزی، بیان احساسی و عاری از واقعیت و حقیقت است، به نقد و ارزیابی این آراء و تفکرات پرد اخته شد ه است. به طور کلی، تعریفی که از زیبایی توسط فلاسفه عهد قد یم بیان شد ه، غالباً قائم به ذات بود ه و توجه به امور محسوس د ارد ، و تعریف سنت گرایان از زیبایی، بیانی مبهم، احساسی و سرشار از تناقض گویی است که مصاد یق آن را به معماری و سایر هنرها تعمیم د اد ه اند که حتی د ر موارد زیاد ی این تعریف به حاشیه رفته و د چار ایهام و ابهام نیز شد ه است؛ اما این مبحث که بسیاری از سنت گرایان زیبایی را به حقیقت تعبیر کرد ه اند ، امری انکارناپذیر است.
مقایسه تطبیقی فرایند شناخت و آفرینش- با تبیین جایگاه «حقیقت» و «ایده»- در هنر و معماری غربی و اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هویت شهر سال نهم پاییز ۱۳۹۴ شماره ۲۳
37 - 46
حوزه های تخصصی:
نوع شناخت و معرفت در هر جهان بینی، میزان «ماندگاری» اندیشه در آن جهان بینی را مشخص می سازد که در بازشناسی هنر و معماری اسلامی، غایت شناخت، «کشف حقیقت» و غایت خلق، «حصول ماندگاری» اثر است. هنرمند مسلمان، با تجلی «معرفت 1 حضوری» در«نفس»، «حقیقت» را به واسطه «هندسه» صورت بخشی می کند. اما هنرمند غربی در گذشته، «حواس» را ابزار کافی برای شناخت دانسته و اعراض ادراک شده در «نفس» را، به جای«حقیقت»، صورت داده است و در معاصر، با جایگزینی واژه «ایده 2 » به جای«حقیقت»، شناخت را نه در «حواس» بلکه در ذهن جستجو می کند. پژوهش حاضر با شناخت «شناخت شناسی» غربی و اسلامی، جایگاه مفاهیم «حقیقت» و«ایده» را در دو فرایند شناخت و خلق آثار نشان می دهد؛ تا علت ماندگاری آثار هنر اسلامی را در بستر زمان های مختلف و ناپایداری سبک های ایجاد شده در معماری معاصر غرب را در نحوه جهان بینی حاصله از شناخت شناسی هر یک تبیین نماید.
نقد نظریه نیچه درباره ی حقیقت
منبع:
فرهنگ پژوهش زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴۴ ویژه فلسفه و کلام
105 - 128
حوزه های تخصصی:
مسأله ی حقیقت، که همواره از مهم ترین مسائل فلسفه در حوزه ی معرفت شناسی به شمار رفته، و در آراء نیچه از ویژگی منحصر به فردی برخوردار است. هر چند که نیچه معنای حقیقت را همچون بسیاری از فلاسفه مطابقت ذهن (سوژه) و عین (ابژه) دانسته، اما به جهت این که برای علم ماهیتی واژگانی قائل است و از طرفی دیگر رابطه ی ذهن و عین را نوعی استعاره معرفی کرده، هیچ ارزش علمی برای حقائق بشری قائل نیست و همه ی آن ها را توهمات ذهن انسان قلمداد کرده است. نیچه ارزش و فایده ی علوم را در دست یابی انسان به اهداف خود در زندگی، که همان خواست قدرت است، منحصر کرده و حقیقت را چشم انداز بشر معرفی می کند. فلسفه نیز در نگاه نیچه عاری از هر گونه عقلانیت است و باید از اصول و ارزش های زیباشناختی و هنری پیروی کند. اما با توجه به این ماهیت واژگانی معرفت هیچ گونه دلیلی برای اثبات ندارد و از طرفی دیگر شواهد بسیاری همچون ادراکات خیالی رد نظریه نیچه و فرایند ادراک در نگاه او را اثبات می کند.
مقایسه آراء فروید و هایدگر در باب هنر همراه با تأکید بر نگاهی انتقادی به تفسیر روانکاوانه از هنر از منظر تفکر هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۶۵)
113 - 133
حوزه های تخصصی:
رویکرد فروید نسبت به درک هنر به عواملی محدود است؛ وی بر جنبه های عصبی تجربه هنری بیش از حد تأکید می کرد، تحلیل او از هنرمندان تا حد زیادی به نیاز او برای معرفی و توسعه نظریه روانکاوی که در آن زمان با آن کار می کرد، وابسته است. او اعتراف کرد که نتوانسته است با جنبه های رسمی و فنی هنر مقابله کند، و روانکاوی هنوز نتوانسته به "راز" درونی و "توانایی اسرارآمیز" هنرمند و خلق یک اثر هنری پی ببرد. او منشأ خلق اثر هنری را در ناخودآگاه فردی هنرمند جستجو می کرد. نظر فروید در باب هنر را می توان ادامه دیدگاه زیباشناسانه (استتیک) مدرن به هنر و در عین حال بیانگر بحرانی شدن آن دانست. در مقابل با رویکرد متفاوتی نسبت به هنر و سرآغاز اثر هنری روبه رو هستیم. در این رویکرد هایدگر سرآغاز اثر هنری را جدای از هنرمند و زندگی شخصی او می داند و می کوشد هنر را با حقیقت پیوند زند. او بر این اساس تفسیر جدیدی از هنر بدست می دهد. در این تحقیق نگارنده بر آنست تا دریابد تفسیر روانکاوانه از هنر واجد چه مؤلفه ها، پیش فرض ها و مبانی است؟ با توجه به تفکر هایدگر تفسیر روانکاوانه از هنر واجد چه نقاط ضعف یا قوتی است؟ نسبت هنر با حقیقت در تفسیر روانکاوانه و نیز تفسیر هایدگر از هنر چگونه است؟
مقایسه تطبیقی برداشت مولانا از حجاب و برداشت هایدگر از حقیقت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حقیقت دارای جایگاه محوری در فلسفه است و اساساً فیلسوف می خواهد به عمق یک پدیده بنگرد. می توان گفت در طول تاریخ فلسفه، تلاش تمامی مکاتب، فیلسوفان و اندیشمندان معطوف به مسئله حقیقت بوده است. هدف از انجام این پژوهش، مقایسه ای تطبیقی میان اندیشه مولانا جلال الدین و مارتین هایدگر در مورد مفاهیم حقیقت و حجاب است. تلاش هایدگر در مبحث حقیقت، این است که پدیده آغازین و بنیادین حقیقت را زنده کند و آن را به گونه جدیدی تفسیر نماید. مولانا حقیقت انسان را از منظر عرفانی می نگرد؛ از نظر مولانا، والاترین انحای بودن، وصال به حقیقت مطلق است و وصال به حقیقت، جز به واسطه عشق و از راه کنار زدن حجابها ممکن نیست. روش بررسی در این پژوهش، روش کتابخانه ای می باشد. یافته ها نشان می دهد برداشت هایدگر از حقیقت به معنای ناپوشیدگی و آشکارگی، بیشترین نزدیکی را به مفهوم حجاب و حجاب افکنی در اندیشه عرفانی مولانا دارد.
جبر و اختیار از منظر ابن ابی جمهور احسائی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله «اختیار» انسان یکی از مباحث پرچالش و دامنه دار در تاریخ تفکر بشر به شمار می رود و تاکنون راه حل های گوناگونی براساس مبانی فکری مختلف برای آن ارائه شده است. این مسئله در اندیشه ابن ابی جمهور احسائی نیز مطمح نظر قرار گرفته است، می توان گفت آنچه دیدگاه احسائی را از سایران امتیاز بخشیده و درخور توجه کرده، تلاش کم نظیر وی برای تقریب نظریات فلاسفه، عرفا و متکلمان در این زمینه است که در کتاب «مُجلی» صورت گرفته است. این جستار کوشیده است، راه حل ارائه شده از سوی احسائی برای پاسخ گویی به مسئله اختیار انسان و تلاش او برای رفع تعارض های موجود میان اندیشه های گوناگون را بررسی کند. از جمله دستاوردهای بحث این است که احسائی متناسب با رویکرد اشراقی خویش، تفسیر خاصی از نظریه «أمر بین الامرین» ارائه کرده و اختلافات موجود در مسئله اختیار را بر پایه پذیرش وحدت سه گانه «شریعت طریقت حقیقت»، قابل جمع و غیرمتعارض با هم قلمداد کرده است.
جایگاه «وجود حقیقی» در اندیشه افلاطون و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه کلام سال پنجم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۸
49 - 68
حوزه های تخصصی:
افلاطون در مکتب فلسفی خویش، نظام خاصی از هستی بر پایه ارتباط سایه و عکس با اصل و حقیقت ارائه می دهد. وی در این راستا از موجودی متعالی که اصل خیر(خدای نظام فلسفی او) است، سخن می گوید که ورای وجود است. با دقت در جایگاه اصل خیر در هستی و تحلیل کیفیت «بهره مندی»، آشکار می گردد که وجود حقیقی منحصر در آن است و سایر موجودات نمود و سایه ای از آن هستند، آن چنان که برای سایر موجودات حتی ایده ها(مُثُل) هیچ استقلالی نمی توان در نظر گرفت و به این ترتیب هستی شناسیِ فلسفی افلاطون بر محور حقیقتی واحد دنبال می شود. ملاصدرا نیز با طرح نظریه نهایی خویش یعنی وحدت شخصی وجود، هستی را منحصر در امری واحد(خدا) می داند و ما سوای حق تعالی را ظهورات و شئون او در نظر می گیرد که حکایت گر و نمود ذات حق هستند، آن چنان که این کثراتِ ظهور، مخلّ وحدت حقیقت وجود نمی گردند. این پژوهش بر آن است تا افتراقات و تشابهات رویکرد فلسفی افلاطون و ملاصدرا در رابطه با نگاه آن دو به وجود حقیقی را بر اساس مبانی هستی شناسی متفاوت آنها آشکار سازد.
مواجهه نیچه با حقیقت: مقدمه ای بر یک وحدت انگاریِ ایدئالیستیِ پویشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نیچه حقیقت را چه می داند؟ این پرسش پروبلماتیک اصلی مقاله حاضر است که در پرتو آن تلاش شده است تا در چارچوب مقتضیات و محدودیت های این متن،در مقام یک مقاله، مقدمه ای بر طرح برداشتی وحدت انگارانه، ایدئالیستی و پویشی از نیچه عرضه شود. در این راستا، ابتدا در مقام مقدمه به بحران پیش روی هر شکلی از نیچه پژوهی اشاره ای گذرا خواهد شد تا بدین طریق، بتوان امکاناتی را برای صورت بندی ایده اصلی مقاله به دست داد. سپس با تمرکز بر کارکردهای مختلف حقیقت نزد نیچه (به ویژه با ارجاع های متعدد به آثار متاخر او) و مواجهه دوگانه (منفی/ ایجابی یا انتقادی/ جانبدارانه) او با این مفهوم به ترتیب به سه نقد اصلی او به حقیقت، ذیل سه عنوان خواهیم پرداخت: 1- نقد دوجهانیت، 2- نقد ذات گرایی و 3- نقد ثبات گرایی. در نهایت به کمک نتایج حاصل از این مباحث، طرحی ابتدایی از برداشت وحد انگارانه- ایدئالیستی- پویشی از نیچه در انتهای مقاله ترسیم خواهد شد.
تأملی بر نظریه علم اشتدادی در حکمت متعالیه و هنجارهای آموزشی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت صدرایی سال دهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۲۰)
121 - 138
حوزه های تخصصی:
از آنجا که انسان اصلی ترین محور نظام های تربیتی است، قطعاً شناخت و پرداختن به ابعاد مختلف او از منظری فراحسی می تواند نقش مهمی در بهبود اجزای سیستم آموزشی نظیر اصول، روش ها و اهداف تعلیم و تربیت داشته باشد. بدین منظور نوشتار حاضر ابتدا با بررسی ظرفیت های علم اشتدادی در حکمت متعالیه، در راستای نظریه های مختلف فلسفه علم به ارائه علم شناسی نوینی پرداخته است. نظریه علم اشتدادی با تأکید بر تناظر حقیقی میان انسان با مراتب هستی و حقیقت و افزودن تأویل به مثابه یک «روش» در طول سایر طرق فهم حقیقت، ساحت وسیع تری از علم را می شناساند که نه تنها با سایر ابزارها و روش ها منافات ندارد، بلکه همه را به گونه ای در خود می گنجاند. «استکمال مراتب نفس و مدرکات متربی» و «رسمیت فهم های متعدد از یک حقیقت واحد» به گونه ای که منجر به شکاکیت و نسبیت مطلق نشود، از اهداف این نوع علم است. لکن پیاده سازی تعریف و مختصات چنین علمی در سیستم آموزشی نیازمند اتخاذ روش های متناسب برای تحقق اهداف علم اشتدادی در راستای رشد و تکامل متربی است که در این مقاله بدان پرداخته می شود.