مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
تناهی
منبع:
حکمت صدرایی سال هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱ (پیاپی ۱۳)
117 - 128
حوزههای تخصصی:
هدف مقاله حاضر بررسی مقایسه نگرش کلی هیدگرو ملاصدرا درباره «معنای متافیزیک» است که جایگاهی اساسی در هر دو فلسفه مورد نظر دارد. در سیر تحلیل این مقاله دریافتیم که این معنا و منظور نزد این دو فیلسوف، در دو جهان متفاوت قرار می گیرد، چرا که هم جهت یابی و هم جهان بینی صدرا و هیدگر در دو زمینه خاص شکل گرفته است. یافته هیدگر این است که هستی انسان (بعد از آنکه دازین را یافته باشیم و معنای آن را درک کردیم)، متناهی است و پس از مرگ دیگر امری باقی نمی ماند. یعنی در این سیستم خاص که به وضعیت وجودی انسان مربوط است، جایی فراتر از هستی حاضر او وجود ندارد. وقتی انسان در «درون» خود می نگرد آنجا فقط دازین را می بیند نه عرش الرحمن و نه ملک خدا را. از سوی دیگر، مفاهیمی مانند استکمال نفس (مربوط به بحث مبدأ و معاد)، تشبه به خدا، تهذیب نفس، مراتب وجود و لانهایت، برای صدرا کلیدی و حقیقتی جدی است. با این حال، لازمه این بحث این نیست که بگوییم بین این دو فیلسوف وجوه اشتراکی وجود ندارد. حق آن است که با وجود تفاوت اساسی در مورد معنای متافیزیک، شباهت بسیاری درباره «نکات جزیی» درون فلسفه آنها می توان یافت. اما بر اساس تحلیل حاضر، نتیجه بحث این می شود که «نگرش کلی» صدرا تقریباً ضد هیدگر است.
تناهیِ آغازینِ زمانمندی و گشودگیِ دازاین در وجود و زمان هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۴ پاییز و زمستان ۱۳۹۵ شماره ۲
27 - 45
حوزههای تخصصی:
هایدگر در وجود و زمان، مفهوم تناهی را به عنوان یک مفهوم اگزیستانسیالِ ویژه در نظام مفاهیمِ هستی شناسیِ بنیادین به طور مستقل طرح نمی کند، اما در عین حال، معنای هستی شناسانه خاصی را برای آن مفروض می گیرد. این تلقیِ خاص هستی شناسانه از تناهی، به مثابه یک وصف اختصاصی برای نحوه وجود دازاین، بر خلاف آنچه در وهله نخست به نظر می رسد، اولاً و بالذات در نسبت داشتنِ تناهی با مفاهیمی چون یافتگی و افکندگیِ دازاین در میانه موجودات فهمیده نمی شود، بلکه اتفاقاً بر اساس تقدمِ پدیدارشناسانه مطلق دازاین بر تمامیِ موجودات و وقوف به این تقدم در دازاین اصیل است که مفهوم هستی شناسانه تناهیِ در بحث از تقدمِ آینده در زمانمندیِ اصیلِ دازاین، به مثابه «تناهیِ آغازینِ زمانمندی» در حد اشاره ای کوتاه، صراحت می یابد. در این نوشتار، مفهوم تناهیِ آغازین، از تلقی متداول و انتیک از تناهی متمایز می شود، به نحوی که بتوان از خلال تفسیر نسبت تحلیل اگزیستانسیال مرگ با گشودگیِ دازاین، تناهی را در معنایی هستی شناسانه، در نسبت با زمانمندی، در مقام شرط امکانِ گشودگی و مواجهه آشکار ساخت.
خاستگاه ادبیات و مسئله تناهی از منظر موریس بلانشو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موریس بلانشو، فیلسوف و ادیب فرانسوی، علی رغم آن که در زمانه خود شخصیتی کمتر شناخته شده به شمار می رفت، اما آثارش از نیمه دوم قرن بیستم تا به امروز مورد توجه فلاسفه و منتقدان ادبی واقع شده است. آنچه نوشته های بلانشو را متمایز می سازد، رویکرد قطعه وار او در قبال فلسفه و ادبیات است که بیش از آنکه به تدوین نظریه های فلسفی و ادبی بینجامد، منجر به ضد-نظریه و در نتیجه بینشی غیرسیستماتیک به این دو حوزه شده است. از چشمگیرترین جنبه های اندیشه بلانشو، بحث در باب نسبت غریبی است که او میان خاستگاه ادبیات و مسئله تناهی و مرگ برقرار می سازد. جستارحاضر، در پی خوانش آراء بلانشو در خصوص ادبیات، به مسئله تعریف ناپذیریِ آن و سپس خاستگاه ادبیات می پردازد و از خلال تحلیل دیدگاه بلانشو در باب مرگ، نسبتِ این دو موضوع را به بحث و بررسی می گذارد. چنان که خواهیم دید، تصور بلانشو در خصوص تناهی و نیهیلیسم را می توان به نحوی ناسازنما برسازنده ی راز ابهام ادبیات و خاستگاه آن تلقی کرد.
بررسی اجمالی مفهوم طبیعت در سه نقد کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۱
363-385
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر، بخشی است از تحقیقی درباره رابطه سه نقد در فلسفه کانت، مبتنی بر مفاهیم اساسی فلسفه انتقادی. یکی از این مفاهیم، طبیعت است. طبیعت در فلسفه انتقادی، مجموعه متعلَقهای فعالیت حکم کردن است، و چون این فعالیت، بنحو خودآیین یعنی مطابق اصول استعلایی انجام می گیرد طبیعت نیز افقی است که با این اصول تقویم می شود. طبیعت در نقد اول، قلمرو متعلَقهای شناختِ متناهی از جهت صورتشان است، و توسط اصول استعلایی فاهمه تقویم می شود. تقویم ماتقدم صورت عین و نه ماده اش، متوقف است به تناهی شناخت انسان. طبیعت در نقد دوم، قلمرو متعلَقهای عقل عملی است که اراده های آزادند و توسط قانون اخلاقی تقویم می شود. غایت بودن این طبیعت، نشان تناهی عمل انسان است. طبیعت در نقد سوم، افقِ ماتقدمِ گشوده شده توسط اصل استعلایی حکم تأملی است یعنی حوزه ای است که در آن انسان به تأمل در متعلَقهای شناخت از جهت کثرت و عدم ضرورتشان می پردازد، که این نیز وجه دیگری از تناهی در شناخت انسان است. بدین سان سیر تحلیل طبیعت در سه نقد، سیر تحلیل تناهی انسان است. این تحلیل در تمامیتش نشان می دهد که انسان، یعنی موجود آزاد متناهی در جهان محسوس، به چه معناست. چنین است که تحلیل کانت از مفهوم طبیعت در سه نقد، بخشی از تلاش اوست در جهت پاسخ دادن به آن سؤال واحد که به گفته او مسئله اصلی فلسفه انتقادی است: «انسان چیست؟»، و چنانکه می بینیم فهم این پاسخ، و ازین رو فهم فلسفه انتقادی، فقط با درنظرآوردن هر سه نقد ممکن می شود.
تأملی بر تفاوت رهیافت هرمنوتیکی گادامر با هایدگر به مسئله تناهیِ حقیقت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
43 - 65
حوزههای تخصصی:
در این نوشتار کوشیده ایم رویکرد انتقادی هرمنوتیک فلسفی گادامر به هایدگر را درباره سنت و زبان متافیزیک از طریق بنیادیابی آن در تلقی متفاوت این دو متفکر از مسئله تناهی حقیقت تفسیر کنیم. مقصود از تناهی حقیقت در اینجا، تأکید بر دسترس ناپذیری بنیاد پدیداریِ پدیدار و عدم امکان بنیان گذاریِ حقیقتِ هستی شناختی بر حضور مطلق در بی واسطگی یا وساطت تام است. در این نوشتار می کوشیم بر اساس تفسیری اجمالی از تناهی رویداد حقیقت در اندیشه متأخر هایدگر ذیل مفهوم رویدادگی، نشان دهیم که گادامر چگونه ایده محوری هایدگر، یعنی بی بنیادی و پوشیدگیِ رویداد حقیقت و به ویژه دسترس ناپذیریِ آن را برای مفاهیم متافیزیکی ذاتاً متحول ساخته است و با نفیِ آغازگاه فرارونده اندیشه هایدگر از متافیزیک، آن را چگونه به مفاهیم متافیزیکی بازمی گرداند؛ از این طریق که گادامر مفهوم رویدادگی هایدگری را با رجوع به فلسفه هگل، بر اندیشه این همانی میان حقیقت و کل، و نیز با تفسیر کل به مثابه تاریخ روح، ذیل نظریه تاریخ تأثیر و تأثر تفسیر می کند و با رجوع به بحث چشم انداز و افق در پدیدارشناسی ادراک حسی هوسرل، تناهیِ حقیقت را به منزله وحدت بخشیِ تام شونده همواره اتمام ناپذیر در گفت وگو میان فهم و سنت می فهمد.
لوازم و پیامدهای متناهی بودن جسم طبیعی در حکمت سینوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهایی در فلسفه و کلام سال ۵۴ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱۰۸
161 - 181
متناهی بودن جسم طبیعی، دارای لوازم و پیامدهایی بر برخی از مسائل فلسفی ابن سیناست. باید برای اثبات مسائلی در فلسفه سینوی، محدودیت جسم طبیعی اثبات شده باشد. اینکه اثبات کدام مسائل در این فلسفه از لوازم تناهی جسم است و چه پیامدهایی دارد، باید مشخص شود. به لحاظ پیشینه، در تحقیقاتی که تاکنون انجام شده، فقط محدودیت جسم و ابعاد آن بررسی شده و به ارتباط تناهی جسم طبیعی با دیگر موضوعات فلسفی ابن سینا پرداخته نشده است. برای حل این مسئله که «نتایج متناهی بودن جسم در حکمت سینوی چیست؟» به آثار ابن سینا و بعضی از شارحان برجسته اش مراجعه شده و مسائل طبیعی و مابعدالطبیعی که از لوازم و پیامدهای متناهی بودن جسم طبیعی است، استخراج و تبیین شده است. طبق یافته های این پژوهش، مسائلی از قبیل عدم جدایی صورت از ماده، اثبات شکل برای جسم، رد خلأ، اثبات محددالجهات، رد تسلسل و اثبات واجب، از نتایج متناهی بودن جسم است. نتایج به دست آمده، لوازم و پیامدهای شگرف و مهم متناهی بودن جسم طبیعی بر الهیات و مابعدالطبیعه سینوی را بیان می کند.
مقایسه ادله ابعاد عالم جسمانی از منظر حکمت متعالیه و فیزیک جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۱ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۸۱)
7 - 26
حوزههای تخصصی:
براهین تشکیک وجود، مسامته، سلمی، تطبیق، لام الفی و سبزواری برای اثبات تناهی عالم مطرح شده است. گذشته از اینکه این براهین، در برخی مقدمات دچار اشکال بوده و تصور صحیحی از معنای نامتناهی کمّی نداشته اند، حداکثر تناهی ابعاد جسم را اثبات می کنند نه تناهی ابعاد عالم. براهین سنخیت، سبر و تقسیم، تام الافاضه بودن واجب، امکان عالم نامتناهی، وحدت تشکیکی، ظل بودن عالم، قدم عالم و ابداعی بودن عالم نیز برای اثبات عدم تناهی عالم ذکر شده است. این ادله دچار مغالطه اشتراک لفظ هستند و نامتناهی در کمالات را با نامتناهی در مادیات اشتباه کرده اند. انبساط عالم، نسبیت عام، مرگ حرارتی، افق ذره و تعبیر دوم متناقض نمای اولبرس به دلیل مخدوش بودن برخی مقدمات، در اثبات تناهی ابعاد ناتوان اند. تعبیر اول متناقض نمای اولبرس و اصل کیهان شناسی که برای اثبات عدم تناهی به کار می روند، به دلیل تکیه بر نظرات غیریقینی و مشاهدات حاوی خطا فاقد اعتبارند. بنابراین هیچ کدام از ادله تناهی یا عدم تناهی در فیزیک و فلسفه اثبات کننده مدعا نیستند.