فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۷۶۱ تا ۷۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
کاربرد گسترده ی ریاضیات در علوم، این چالش را مطرح می کند که چرا و چگونه ریاضیات تا بدین حد در علوم طبیعی موثر و کاربردپذیر است. توضیح این مسئله به ویژه پس از مقاله معروف ویگنر تحت عنوانِ «اثربخشی نامعقولِ ریاضیات»، بسیاری از دانشمندان و فلاسفه علم را مجذوب خود کرده است. در این مقاله رویکردهای مختلفِ اخیر به این مسئله را بررسی می نماییم. به علاوه، نشان می دهیم که چگونه پیش فرض هایِ متافیزیکی و تلقی های متفاوت از ریاضیات و فیزیک در صورت بندی این مسئله و پاسخهایی که به آن داده شده دخالت داشته است. این بررسی می تواند تا حدی به فهم عمیق ترِ مسئله کمک کند.
رویکرد شبکه ای در تفسیر قرآن، به مثابه زیرساختی برای دست یابی به آنتولوژی قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۲۸ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱۰۸
67 - 92
حوزههای تخصصی:
مطرح شدن چگونگیِ دست یابی به «علم دینی» و «علوم انسانی اسلامی» و ناکارآمدی یا ناکافی بودنِ استناد به تک گزاره ها در ادله نقلی برای حل مسائل مطرح در علوم انسانی، سبب توجه به ضرورت تدوین روش برای اکتشاف «نظریه ها» با ابتنا بر قرآن و روایات شد. «رویکرد شبکه ای» بستری برای پاسخ به این ضرورت است. رویکرد شبکه ای تلاشی برای کشف حداکثریِ متغیرهای مرتبط با یک موضوع و دقیق سازیِ روابط میان آنهاست تا بتوان از برایند این روابط به یک اثر مطلوب نایل شد. از سوی دیگر نظریه ها بر اساس نوع روابط میان متغیرهای مرتبط با یکدیگر که برایند آنها منجر به یک اثر بشود، شکل می گیرند و به همین دلیل می توانند عهده دار تبیین و پیش بینی شوند. در نظریه های پیچیده نیاز به استفاده از منطق سیستم ها و رویکرد شبکه ای است که مبتنی بر تعریف حداقل 25 نوع رابطه اصلی است و تعیین این روابطِ گسترده، سبب شکل گیری «هستان شناسی» در موضوع مورد نظر می شود که زیرساختی برای استفاده از «هوش مصنوعی» برای پردازش های جدید در موضوع مورد نظر و دست یابی به نتایج جدید است. در این مقاله این روابط ارائه شده و تلاش شده است با استفاده از آنها قسمتی از آنتولوژی موجود در آیه «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین» به عنوان مطالعه موردی، اکتشاف گردد.
ساختارشکنی تعلیم و تربیت دینی در عصر پست مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
199 - 210
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سعی داریم نشان دهیم که در عصر پست مدرن با به زیر سوال رفتن مبانی هستی شناختی الهیات و نفی مطلق انگاری و استقبال از کثرت گرایی و نسبی انگاری، تعلیم و تربیت دینی در چارچوبی ضدواقع گرایانه پست مدرن قرار گرفته است. این نوع تعلیم و تربیت با به نفی نگاه عمودی محور در تعلیم و تربیت سنتی و مدرنیته که در آن ارزشهای فراسویی و مطلق مورد پذیرش قرار گرفته، سعی دارد نگاه افقی و بافت محور یا محلی را جایگزین نماید و این همان روش ساختارشکنی این نوع تعلیم و تربیت است که تحت تأثیر اندیشه فیلسوفان پست مدرنی مثل دریدا مطرح کرده اند. این نوع تعلیم و تربیت در قرن 21 به نحو روزافزونی در حال گسترش و رشد است. اما خود این رویکرد نیز با مشکلاتی مواجه است که نمی تواند عمومیت کامل داشته باشد. نفی ذات و ماهیت دین، عدم اذعان به شناخت ذات دین، تاریخی و محلی دانستن تجربه دینی و غیره در این رویکرد حاکی از نارسایی آن در اشاعه کامل آن در سرتاسر جهان است. از اینرو به نظر می رسد که تعلیم و تربیت انتقادی در برابر تعلیم و تربیت دینی پست مدرن بدیلی مناسب باشد تا بتواند هم دانش آموز را با ماهیت و ذات دین آشنا سازد و هم کثرت گرایی و بافت گرایی را در تعلیم و تربیت خودش بپذیرد.
نگاهی به رویکردهای اخیر در معرفت شناسیِ فضیلتِ اعتمادگرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
211 - 234
حوزههای تخصصی:
در این مقاله ابتدا منطقِ حاکم بر برخی از مهم ترین تحولات در شاخه اعتمادگرا از معرفت شناسیِ فضیلت به تصویر درمی آید. برای تحققِ این هدف در بخش 2 تحلیلِ سه گانه سوزا از معرفت به مثابه دستآوردی معرفتی و باوری شایسته شرح داده می شود. در بخش 3 بر پایه نقدهای منتقدان دو دسته معضل برای این تحلیل معرفی می گردد. دسته نخست معضلِ معرفت هایی است که دستآورد و باورِ شایسته نیستند و نشان می دهند تحلیلِ سوزا شرطِ لازمِ معرفت نیست. دسته دوم معضلِ باورهای صادق موجه در مثال های گتیه ایِ غیرکلاسیک است که دستآورد و باورِ شایسته هستند ولی معرفت نیستند و نشان می دهند تحلیلِ سوزا شرطِ کافیِ معرفت نیست. پس از آن چهار رویکرد اخیر در معرفت شناسیِ فضیلتِ اعتمادگرا (یعنی معرفت شناسی فضیلتِ ضدشانس، شرحِ قابلیتی، شرحِ وابسته به محیط از توانایی و نهایتا معرفت شناسی فضیلتِ معرفت-اول) معرفی می گردند و نشان داده می شود چگونه هر یک از آن ها کم و بیش در پاسخ به آن دو دسته معضل شکل گرفته اند. من علاوه بر روایتِ نقدهای استاندارد به هر یک از این رویکردها نقدهای جدیدی را نیز به برخی از آن ها وارد می کنم. نهایتاً در بخش 5 چارچوبِ کلیِ یک نسخه جدید از معرفت شناسی فضیلت را عرضه می نمایم. ایده اصلیِ این رویکرد که معرفت شناسیِ فضیلتِ بلد-بودن-اول نام دارد آن است که بلد بودن نه تنها در ساحتِ عملی بلکه در ساحتِ نظری و در توضیحِ معرفتِ گزاره ای در ترازِ تبیینی نخست می آید. من می کوشم با دلایلی مستقل از این شرحِ جایگزین دفاع کنم و نشان دهم این شرح پاسخ هایی تازه برای دو معضلِ مذکور دارد.
خوانش فارابی از اوسیای ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
235 - 255
حوزههای تخصصی:
فارابی در ده اثر خود از جوهر و مشتقات آن به صورت پراکنده سخن گفته است. در این آثار، پی در پی به نقل قول هایی از ارسطو و تفسیر فارابی از آن نقل قول ها برخورد می کنیم. فارابی انتخاب لفظ جوهر برای اوسیا را فرض گرفته است؛ به این معنی که بر سر ترجمه آن به موجود، عین، ماهیت و ذات دعوایی ندارد و معنای آن را حمل بر جوهر می کند. این مقاله می کوشد شباهت ها و تفاوت های فارابی با ارسطو در بحث از مفهوم جوهر را تقریر کند و سپس از دل آن به دو نظریه ابتکاری فارابی پل بزند. آن دو نظریه یکی در بحث تقسیم موجود ظهور می کند و دیگری در نگرش فارابی به واقعیت. هرچند در این میان به چند ناسازگاری در کلام فارابی برخورد می کنیم که زبان فلسفی او را حتی بیشتر از زبان فلسفی ارسطو در متافیزیک ابهام آلود می کند. همین امر عاملی می شود که کلام فارابی قابلیت تفسیرهای متفاوتی داشته باشد. در نهایت درباره ارتباط مفهوم جوهر با مفاهیم شئ و تشخص بحث می گردد.
حواس چشایی و بویایی از دیدگاه حکمت متعالیه و علوم اعصاب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
418 - 435
حوزههای تخصصی:
حس چشایی و بویایی از حواسی است که مورد توجه فیلسوفان اسلامی مانند ملاصدرا و دانشمندان علوم اعصاب بوده است. در فلسفه و علوم اعصاب چشایی و بویایی وسیله ای برای درک بوها و مزه ها است. در مورد چگونگی درک بو و مزه با نگاه به داده ها و استدلال های این علوم، این تبیین ها مکمل همدیگر هستند. از دیدگاه علوم اعصاب محرک های شیمیایی در مراتب حس چشایی و بویایی فرآیند پیچیده ای را در سیستم چشایی و بویایی پشت سر می گذارند که در نهایت منجر به ادراک بو و مزه می شود. اما ملاصدرا تبیین علمای طبیعی از این حواس را مخدوش می داند و معتقد است که در این تعاریف علل اعدادی با علل فاعلی خلط گردیده است. صدرا معتقد است وقتی نفس از طریق بدن و تعلق به بدن با عالم طبیعت و خارج ارتباط برقرار کرد، صورتی مماثل با شی خارجی را در حیطه خود (نفس) انشاء می کند. بر این اساس در این پژوهش به مقایسه دیدگاه علوم اعصاب و ملاصدرا در مورد ادراک چشایی و بویایی پرداخته می شود. هم چنین طبیعیات استفاده شده در نظریات ملاصدرا با استفاده از علوم نوین مورد بازبینی قرار می گیرد. بدین ترتیب به نظر می رسد با توجه به نظریات علوم اعصاب در زمینه انواع مزه ها، باید تغییری در این زمینه در حکمت متعالیه انجام شود.
افلاطون در آستانه دورانِ مدرن: پدرانِ افلاطون پژوهیِ مدرن از فیچینوُ تا ماربورگی ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
553 - 573
حوزههای تخصصی:
گرچه افلاطون همواره در تاریخِ فلسفه محترم بوده، روندِ کلّیِ فلسفه تا ابتدای دورانِ مدرن ارسطویی است. حتی نوافلاطونیان نیز، به استثنای فلوطین، کمابیش به شیوه ارسطویی می نوشتند و نوشته های او را بیش از افلاطون تفسیر کرده اند. میزانِ اطلاعِ فیلسوفان از افلاطونِ اصیل یا تاریخی نیز بسیار اندک بود؛ نه تنها نوشته های افلاطون از گذرگاهِ نوافلاطونیان به ایشان رسیده و از اینها هم ترجمه های کمی در دسترس بود، که حتی شیوه فهمِ افلاطون نیز نوافلاطونی بود. فیچینوِ نخستین کسی بود که در دورانِ رنسانس برای احیای افلاطون کوشید. با این حال کوششِ او اثرِ تفسیری چندانی نداشت. احیای واقعیِ افلاطون در قرنِ هجدهم و آلمان رخ داد. درباره این نوزایی اطلاعِ چندانی در زبانِ فارسی وجود ندارد، تنها ممکن است بدانیم که شلایرماخر نیز از کسانی بود که به ترجمه افلاطون دست زدند. امّا اینکه از فیچینو تا شلایرماخر چه بر سرِ افلاطون پژوهی آمد دانسته نیست. حتّی آگاهیِ اندکی در دست است درباره جایگاهِ واقعیِ شلایرماخر در افلاطون پژوهی و اینکه چه فرآیندی به افلاطونِ شلایرماخر انجامید. مقاله حاضر به موضوعِ افلاطون پژوهی تا دورانِ افلاطون شناسانِ رمانتیک می پردازد. با عزیمت از این برداشت که اندیشه های نابِ فلسفی در خلاء زاده نمی شوند، بلکه مرهونِ زمانه خود اند، می کوشیم به بررسیِ نخستین آغازگاه های افلاطون پژوهی بپردازیم؛ به کسانی که میراثِ مساعی شان سنگِ بنایِ افلاطون پژوهیِ مدرن شد. درینجا سیرِ افلاطون پژوهی تا روزگارِ رمانتیک ها را بررسی خواهیم کرد و می کوشیم ببینیم چه چیزهایی تفسیرِ مدرن ها یا مدرن های متقدّم را از تفسیرهای سنّتی متمایز کرده است و چه عزیمت گاه هایی شکل دهنده افلاطون پژوهیِ مدرن بوده است.
ضرورت تربیت زیباشناختی از نظر جان دیویی (با تکیه بر کتاب «هنر به منزله تجربه»)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۱۹ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۷۴)
23 - 46
حوزههای تخصصی:
جان دیویی یکی از صاحب نظران مهم حوزه تعلیم و تربیت دوره معاصر است که برخی از آموزه های او امروزه به بخشی از بدنه نظام های آموزشی در سطح جهان بدل شده است. ازآنجاکه تعلیم و تربیت بخشی جدایی ناپذیر از ساختار هر جامعه ای است، هرگونه ضعف در آن موجب تضعیف فرهنگ آن جامعه خواهد شد. نظام های آموزشی گذشته عمدتاً بر ابعاد فکری، اخلاقی و دینی در امر آموزش تأکید داشتند، اما امروزه توجه به ابعاد دیگری ازجمله بُعد زیباشناختی، انتقادی و خلاق به عنوان یک ضرورت نگریسته می شود. دلیلش این است که نگرش زیباشناختی و هنری در کنار سایر رویکردها می تواند جهان و پدیدارهای آن را به نحو متفاوت برای ما بازنمایاند و امکان تجربه دیگرگون آن ها را برای ما فراهم سازد. لذا در کنار پرورش زمینه های فکری و اخلاقی بر «تربیت زیباشناختی» هم تأکید می شود. مسئله اصلی در مورد این نوع تربیت این است که برخی تنها آن را بر اساس منظر نبوغ نگریسته اند و برخی هم بر اساس منظر ذوق؛ درحالی که تربیت زیباشناختی توأمان شامل هر دو منظر می شود. درنتیجه، هر نظام آموزشی موفق بایستی هم به پرورش قوه تخیل و بُعد خلاق ذهن کودک توجه کند و هم به پرورش قوه ذوق جهت ادراک و ارزیابی امور و آثار زیبا اهتمام ورزد. در کتاب «هنر به منزله تجربه» اثر دیویی توجه به هر دو منظر دیده می شود، بر همین مبنا ما ضمن مرور مباحث مربوط به زیباشناسی و مؤلفه های تربیت زیباشناختی، به طور خاص به بازخوانی بخشی از اثر مذکور با محوریت تربیت زیباشناختی (بر اساس منظر نبوغ و منظر ذوق) خواهیم پرداخت.
تأثیر تفکر اورفئوسی و فیثاغوری بر تناسخ و جاودانگی نفس در فایدون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۱۹ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۷۴)
193 - 215
حوزههای تخصصی:
روش پژوهش حاضر توصیفی_تحلیلی است و به بیان استدلال های جاودانگی نفس و تناسخ در فایدون و وجه تشابه و تفاوت آن ها با آموزه های اورفئوسی و فیثاغوری پرداخته می شود. در خصوص نحوه تأثیرپذیری افلاطون از این سنن، اختلاف نظر وجود دارد. برخی از مفسران معتقدند که افلاطون در بیان آموزه های فرجام شناختی خود تحت تأثیر اندیشه ی اورفئوسی بوده و برخی دیگر آن ها را متأثر از فیثاغوریان دانسته اند. تناسخ مهم ترین آموزه فرجام شناختی ست که در مورد منشأ آن اختلاف نظر بسیار وجود دارد و برخی استدلال های افلاطون نیز مبتنی بر آن است. این آموزه پرسش هایی را در پی دارد، ازجمله اینکه میان رهایی از چرخه تناسخ و الوهیت روح چه ارتباطی وجود دارد؟ و شرط ضروری این الوهیت چیست؟ در این مقاله در ضمن بیان و تحلیل استدلال های افلاطون بر پایه تفکرات فرجام شناختی اورفئوسی و فیثاغوری، به این پرسش ها و به بیان موضع خود در باب نحوه و میزان تأثیرپذیری افلاطون از آن ها می پردازیم.
پاسخ های دینی به مسأله وجودی شر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۰
167 - 200
حوزههای تخصصی:
مسأله شر صورتبندیهای مختلفی دارد که یکی از آنها مسأله وجودی شر نام دارد؛ به این معنا که وقتی شرها و رنجهای دنیا به صورت بالفعل دامنگیر انسان میشوند، آدمی از نظر روانی قادر نیست به رابطه سابق خود با خدا ادامه دهد و عواطف او از خدا رنجیده می شود. در چنین حالتی، اولویت انسان رفع تناقض منطقی میان وجود شر و وجود خدا نیست، بلکه نیازمند پاسخی است که این رابطه را ترمیم کند.مدعای مقاله حاضر این است که پاسخهای دینی بهتر می توانند جوابگوی مسأله وجودی شر باشند و رابطه فرد با خدا را ترمیم کنند یا حداقل مانع از انقطاع کامل ارتباط او با خدا شوند. منظور از پاسخ دینی پاسخی است که اولا، مأخوذ ار متون دینی باشد؛ ثانیا، بر پیشفرضهای جهانشناختی، انسانشناختی و خداشناختی مورد قبول ادیان بنا شده باشد. هشت پاسخ دینی به مسأله وجودی در این مقاله عبارتند از: بلا برای آزمایش، شرپنداری از سر ناآگاهی و علم ناقص، هشدار برای بازگشت و توبه، سختی مانعی برای طغیان و سرکشی، مکافات عمل در دنیا، اعراض از دنیا و اشتغال به آخرت، جبران اخروی در عوض رنج دنیوی، شر برای شکوفایی.
پذیرش گزاره بدون قرینه کافی بر مبنای نقد مفهوم اعتباری از نظر ویلیام جیمز و علّامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۰
207 - 232
حوزههای تخصصی:
«اعتباری» اصطلاح پرکاربرد در معرفت شناسی است. جیمز از اعتبار به عنوان برون رفتی از عقل گرایی حداکثری استفاده می کند و آن را «فرض باور» یا «پذیرش اولیه باور» معنا می کند به گونه ای که شواهدی بعدی صدق یا ابطال آن را متاثر از همین فرآیند معتبرسازی باور نشان می دهد. از نقدهای اساسی نظریه جیمز، مطابقت امر اعتباری با واقعیت در حال تکامل و تحقق؛ و فروکاستن صدق به سودمندی است. کاربرد مهم دیگر اصطلاح اعتباری در نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبائی است که به معنای جعل و قراداد مفاهیمی به جهت رفع نیازهای اساسی انسان است. دیدگاه علامه، اگرچه ادعای صدق برای ادراکات اعتباری نکرده ، اما مستلزم جعلی و نسبی بودن بسیاری از مفاهیم و احکام عملی و اخلاقی است. پژوهش حاضر بر آن است که می توان با تبیین جدیدی از اعتباری، بدون تغییر در معنای صدق و بدون جعلی دانستن امور اخلاقی، رهیافتی برای معضل معرفت شناسی باورهای ضروری و سودمندی که قرینه کافی برای اثبات یا ابطال آنها وجود ندارد، تدارک دید. در این تحلیل نشان داده می شود که با پذیرش کاربرد اعتباری به معنای «فرض باور» یا «تلقی به پذیرش» به گونه ای که آثار متوقع از باور بر آن مترتب گردد بدون آنکه به صدق متصف شود، می توان این دست باورها را پذیرفت و ادراکات اعتباری به این معنا را در حوزه علوم نظری و علوم عملی معتبر دانست.
تحلیل درتسکی از معرفت: حافظ بستار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره ۳ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۱۱)
۲۷۰-۲۵۹
حوزههای تخصصی:
شکاکیت از دیرباز از چالش برانگیزترین مباحث معرفت شناسی بوده و یکی از راه های مقابله با آن نقض بستار است. درتسکی تحلیلی بازگشتی از معرفت ارایه می دهد که بستار را نقض کرده و به رفع شکاکیت می انجامد. البته رویکردهایی مانند بافتارگرایی، دگماتیسم یا نوموری گری معتقدند که می توان بستار را حفظ کرد و همچنان شکاک نبود. هدف از این نوشتار بررسی رویکردهای حافظ بستار یا نقد تحلیل درتسکی به مثابه تحلیل معرفت یا اشاره به معایب نقض بستار نیست، بلکه هدف آن است که نشان دهم برخلاف آنچه درتسکی و دیگران تاکنون تصور کرده اند، تحلیل بازگشتی مذکور لزوماً ناقض بستار نیست، بلکه خوانشی از بند بازگشتی وجود دارد که حافظ بستار است و همچنان شکاکیت را مسدود می کند. بنابراین ابتدا تحلیل بازگشتی درتسکی را به منظور مقایسه با تعبیر پیشنهادی بررسی کرده و نشان می دهم که تفسیر پیشنهادی حافظ بستار است، ولی همچنان تهدید برخی از استدلال های شکاکانه را برطرف می کند.
استقلال معرفت شناختی و وابستگی هستی شناختی اخلاق نسبت به دین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۴
736 - 750
حوزههای تخصصی:
به طور سنتی اعتقاد بر این بود که اخلاق بر دین مبتنی است و بدون دین، اخلاق وجود ندارد. با گسترش انتقادات بر ضد دین در عصر جدید و ظهور نظریه های مختلف پیرامون منشاء دین که به دنبال خاستگاه انسانی برای دین بودند تلاش برای یافتن اخلاق بدون دین نیز رشد یافته است. مدافعان نظریه استقلال اخلاق از دین انتقادات قابل تاملی را مطرح می سازند به نحوی که نظریه ابتناء اخلاق بر دین را به چالش می کشاند. هدف پژوهش حاضر پرداختن به مساله نسبت میان اخلاق و دین است. مساله ای که در این رابطه در پژوهش حاضر مورد بررسی قرار می گیرد این است که اخلاق چه نوع استقلالی می تواند نسبت به دین داشته باشد. نویسنده ضمن قابل قبول دانستن مهمترین چالشی که پیروان نظریه استقلال اخلاق از دین مطرح می نمایند با تمسک به نظریه اخلاق دو قطبی نسبت میان اخلاق و دین را تبیین می کند. بر اساس این نظریه دو جنبه معرفت شناختی و روان شناختی را باید در مورد اخلاق تمایز نهاد. در حالی که جنبه معرفت شناختی اخلاق از دین استقلال دارد جنبه روان شناختی بر دین مبتنی است. با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی و مفروض گرفتن عینیت ارزش های اخلاقی مقاله پیش رو به این نتیجه خواهد رسید که ارزش های اخلاقی در حالی که از دین استقلال دارند ؛ اما از جهتی متفاوت بر دین مبتنی هستند.
مواجهه فیلسوفان اسلامی با معرفت شناسی غربی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال دوم بهار ۱۴۰۲ شماره ۱
83 - 109
حوزههای تخصصی:
معرفت شناسی اسلامی یکی از دانش های نوپا در منظومه دانش های فلسفی است. نوشتار حاضر قصد آن دارد که با روش تحلیل عقلی هویت معرفتی این دانش، ضرورت و نسبت آن با دیگر دانش های بشری را تبیین کرده، سپس ماجرای این علم را در میان علوم اسلامی به تصویر بکشد. بنا بر مهمترین یافته های این مقاله، فیلسوف بزرگ معاصر علامه طباطبایی را باید بنیان گذار این دانش در جهان اسلام دانست که پس از ورود فلسفه های مادی و اندیشه های پوزیتویستی غرب به ایران به درستی ضرورت این امر را برای مقابله عالمانه با این اندیشه ها دریافت. پس از ایشان، دیگر فیلسوفان مسلمان معاصر این مسیر را ادامه دادند و با تنظیم، تبویب و تدوین مسائل معرفت شناسی موجب گسترش این دانش گردیدند و با نظریه پردازی به تعمیق و تحکیم مسائل آن پرداختند، چنانکه دیدگاه های معرفت شناختی را در حل مسائل سایر دانش ها به خصوص معرفت های دینی به کارگرفتند. به کارگیری معرفت شناسی در تبیین معارف اسلامی و دفاع از آنها در برابر هجمه دیدگاه های وارداتی از الهیات مسیحی یکی از درخشان ترین نتایج حضور و گسترش این دانش در قلمرو علوم عقلی اسلامی بوده است. به نظر می رسد در آینده نیز یکی از مهم ترین ثمرات این دانش می تواند تأمین مبانی معرفت شناختی علوم انسانی مطلوب باشد.
The Metaphysics of Artifacts: a critical rationalist approach(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۲ شماره ۴۲
151 - 167
حوزههای تخصصی:
Artifacts are ubiquitous and influential in our world, but their nature and existence are controversial. Several theories have been proposed to explain the ontology of artifacts. Drawing on Popper's theory of three worlds, this paper suggests a metaphysics for artifacts along the line of a critical rationalist (CR) approach. This theory distinguishes between three realms of reality: the physical world (World 1), the mental world (World 2), and the world of objective knowledge (World 3). The paper argues that artifacts have different ontological components that correspond to these three realms, and that each component is real and causal. The paper shows how this perspective can account for the intentional and functional aspects of artifacts, as well as their dependence on plans that influence different realms of reality. The paper explains how this pluralistic ontology, compared to the rival theories, enables one to explain the relevant ontological problems of artifacts. The paper also explores how this proposal can lead to a research program encompassing a broader range of technologies, such as social artifacts. In sum, the paper suggests that Popper's three worlds theory provides a rich and comprehensive framework for understanding the metaphysics of artifacts.
چرا در نظام منطق سینوی از ادات عطف صحبت نشده است؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۴
191 - 214
حوزههای تخصصی:
در نظام منطق سینوی انواع قضایا منحصر به قضیّه حملیه، قضیّه شرطیه متّصله و قضیّه شرطیه منفصله بوده،و در آن از قضایای عطفی صحبت نشده است.بر این اساس، این پرسش مهمّ مطرح می شود که چرا منطق دانان سینوی به ادات عطف نپرداخته اند؟ تلاش ما در پژوهش حاضر این است که اوّلاً پاسخی قابل قبول برای این پرسش ارائه نماییم؛ ثانیاً نارسائی برخی از دیدگاه های موجود در این زمینه را نشان دهیم. در منطق سینوی مناط قضیّه بودنِ یک عبارت این است که با اظهار آن عبارتْ حکمی واحد توسّط شخص بیان گردد. در نتیجه، قضایای مرکّب عطفی را نمی توان به عنوان قسمی از انواع قضایا در کنار قضایای حملیه و شرطیه قرار داد؛ زیرا برخلاف طرفین قضایای شرطیه که حین ترکیب فاقد حکم هستند و از این رو به خودیِ خود ارزشِ صدق ندارند، اظهار ترکیبی عطفیْ متضمّنِ، یا حاکی از، چندین حکم بوده و طرفین آن حین ترکیب قابلیت صدق و کذب دارند.
نقش و جایگاه عقل در توجیه باورهای دینی از منظر علامه طباطبائی و توماس آکویناس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال دوم زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴
119 - 148
حوزههای تخصصی:
علامه عقل را نفس مدرک انسان می داند، و قلب، همان نفس مدرک است، بدین ترتیب دریافت کننده وحی؛ نفس مدرک است و از آن با عنوان قلب یا عقل یاد می شود. روشن است که عقل در این کاربرد معنای عام تری از قوه عقل نظری و استدلالی دارد. ولی آکویناس تنها به جنبه استدلالی عقل اعتقاد دارد. با توجه به تمایزی که آکویناس بین وحی و عقل قائل است، مهمترین اعتقاد رایج مسیحیت، یعنی تثلیث را خارج از ادراک عقلی می داند، و نسبت به تقدم ایمان بر عقل تاکید می کند. اما علامه، اولا ایمان را در قلمرو عقل عملی تعریف می کند ثانیا عقل استدلالی و نظری را مقدم بر ایمان می داند. وجه مشترک علامه و آکویناس درباره جایگاه عقل در توجیه عقاید دینی، اعتقاد دارند؛ بسیاری از عقاید دینی و در رأس همه اثبات وجود خداوند، با عقل قابل توجیه (اثبات برهانی) است، ثانیا عقل و دین، دروازه ورود به عالَم حقیقت اند و سبب هدایت انسان برای رسیدن به سعادت هستند. هر دو فیلسوف، فلسفه عقلی – استدلالی ارسطویی را برای اثبات حقایق دینی به خدمت می گیرند. در این نوشتار با روش تحلیل و توصیفی به بررسی دیدگاه این دو فیلسوف درباره جایگاه عقل در توجیه عقاید دینی خواهیم پرداخت.
آزادی در اندیشه کانت(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال ۸ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱۵
107 - 124
حوزههای تخصصی:
مفهوم آزادی در دیدگاه کانت مفهومی عام است که نقدهای سه گانه و بسیاری از رساله ها و نوشته های او را در بر می گیرد. وی آزادی را بنیاد اخلاق معرفی کرده و آن را ویژگی بنیادی سوژه می داند. در نظر کانت آزادی به دو معنای سلبی و ایجابی وجود دارد که وی از میان این دو معنا، معنای دوم را برمی گزیند و آن را پایه اندیشه خویش قرار می دهد. این نوع آزادی به صورت فردی قابل تحقق نیست، بلکه در سایه اجتماعی شدن انسان ظهور می یابد. همچنین کانت تحقق آزادی را به تاریخ حواله داده و آن را تقدیری تاریخی به شمار می آورد. نویسندگان مقاله پیش رو را با هدف توصیف مفهوم آزادی در اندیشه کانت و اشاره به برخی کاستی های آن، با روش تحلیلی_انتقادی تدوین کرده اند. نگارندگان در نهایت با تحلیل مفهوم آزادی در اندیشه کانت به این نتیجه دست یافته اند که چند مسئله مهم در تحلیل مفهوم آزادی وجود دارد که کانت در تحلیل خود از مفهوم آزادی به آنها توجه نداشته است؛ از جمله معانی متنوع آزادی، جنبه های تاریخی و فرهنگی و زبانی عقلانیت، التزام مفهوم آزادی با رضایت و شادی.
معنای زندگی در دیدگاه اکهارت(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال ۸ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱۵
147 - 168
حوزههای تخصصی:
انسان موجودی مبتنی بر ارتباط است و معناداری زندگی او را می توان بر اساس نوع رابطه وی با خود، خدا، جهان و دیگر انسان ها تبیین کرد. در اندیشه اکهارت عالی ترین سطح معنای زندگی انسان در اتحاد او با حقیقت الهی تحقق می یابد. اکهارت خودخواهی را بزرگترین مانع اتحاد انسان و خدا می داند. به باور وی غلبه بر خودخواهی از طریق نوعی ارتقاء شناختی و درک کامل انسان از فقر وجودی اش حاصل می شود؛ به این معنا که همه هستی، هیچ است و هر چه هست، خداست. او معتقد است رسیدن به این مرحله، تنها با زدودن همه دلبستگی های شخصی ممکن می شود. از نظر اکهارت رفع وابستگی ها یا همان تعلقات این جهانی، عشق به مبدأ را به همراه می آورد و این عشق، اراده را برای نفی دیگر وابستگی ها تقویت می کند و با قوی تر شدن اراده، عشق شدیدتر می شود تا اینکه در نهایت انسان به مرتبه وارستگی کامل و اتحاد با خدا می رسد.
«فهم» در علوم انسانی و علوم طبیعی با نگاهی به دیدگاه استفان گریم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۲۵)
91 - 115
حوزههای تخصصی:
در همه ی ادوار تاریخ، انسان در تلاش برای «فهمیدن» بوده است. دانشمندان برای شناختِ جهانِ طبیعی به مشاهده ها و طبقه بندی ها ، و نظریه پردازی ها متوسل می شوند. اما موضوع فهم اعمال دیگر انسان ها، (کمی) متفاوت به نظر می رسد. حداقل در یک رویکرد برای دست یابی به این مهم، به دریافت قصد و نیتی که در پس اعمال انسان ها است نیاز داریم. از آنجا که قصد، ماهیتی روانشناختی دارد، همواره از سوی تجربه گرایان این نگرانی وجود دارد که ممکن است قابل ادراک توسط افرادِ سوم شخص نباشد. تا حدودی بسیاری از کنش های انسانی، قاب لادراک از منظر سوم شخص هستند و همین امر سبب می شود که موضوع بررسی های علمی (با روش های رایج علمی) باشند. با این حال مواردی وجود دارد که نشان می دهد، فهمِ فعالیت های انسان از زاویه ی سوم شخص دارای محدودیت هایی است.استفان گریم (Stephen Grimm)، نوعی از فهم را معرفی می کند و معتقد است، با دریافت اهداف خاص شخص فهم شونده به عنوان عملی خواستنی، به نوعی فهم عمیق تر دست خواهیم یافت. در این مقاله، تلاش شده است تا ابتدا با طرح و تفسیر دیدگاه استفان گریم، موضوع مورد بحث روشن شود و سپس با طرح مسئله و توضیح ابهامات ایده ی گریم، به عنوان یک صورت بندی جایگزین، نشان خواهیم داد که تصمیم عامل، برای فهمیدن یا نفهمیدن اعمال دیگران نقش مهمی ایفا می کند. همدلی به عنوانِ ظرفیتی روانشناختی، شناخته می شود که با شبیه سازی ساختار، میتوان به نحو دیگری آن را فهمید. بررسی و نگاه عمیق تر به این مسئله، به ما کمک خواهد کرد، که قضاوت بهتری از آن به عنوان روش یا ایده ای در علوم اجتماعی و انسانی داشته باشیم.