فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۲۲۱ تا ۲٬۲۴۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
کانون این مقاله بررسی مساله تکنولوژی در عصر اطلاعات و در پی آن برآمدن امری به نام وانمایی در اندیشه ژان بودریار است. این مقاله با رویکرد تحلیل و بررسی، به مسائلِ ذیل اشاره دارد: رابطه اطلاعات و معنا چگونه است؟ اطلاعت چگونه امر واقع را فرو می بلعد؟ وانمایی چیست و تفاوت آن با بازنمایی و تظاهر در چیست و سرانجام جهان وانمایی چگونه جهانی است؟ به باور بودریار ما، با گذار از سامان بازنمایی، وارد عصری شده ایم که می توان آن را عصر وانمایی نامید و این عصر تفاوت شگرفی با عصرهای پیشین داشته و سراسر گفتمان های پیشین را می سترد و همچنین بازتعریفی از انسان پیش می نهد. این رویداد، یعنی برآمدن سامان وانمایی، پیامد سرریزی اطلاعات به زیست و تجربه انسانی است. در این راه ما نخست؛ پیش زمینه ها و خاستگاه های اندیشه بودریار را بررسی می کنیم و سپس به مساله اطلاعات و ارتباط آن با معنا و وانمایی می پردازیم و در بخشِ پایانیِ نوشتار تلاش میکنیم تا نقدی را از چشم-اندازِ رویکردِ پراگماتیستی، بر اندیشه بودریار پی افگنیم.
کارکردهای عقل اجتماعی از منظر علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۱
75 - 99
حوزههای تخصصی:
در این مقاله با رویکرد تحلیلی نظریات علامه طباطبایی به موضوع عقل اجتماعی وکارکردآن پرداخته می شود.تشکیل اجتماع از منظرعلامه بر اساس منفعت طلبی و ضرورت انسان در بر آوردن نیاز های خود است وی با تقریر نظریه اعتباریات و استخدام توانسته تبیین مناسبی از اجتماع و کارکرد عقل درآن را ارائه دهد به طوری که این رویکرد اصول اجتماعی علامه را از نسبیت افراطی و سکولار خارج می کند. ضمن باز خوانی نظریه استخدام و اعتباریات در قالب یک نظریه وجود شناسی به استخراج لایه های آن به ضرورت عدالت و قوانین اجتماعی خواهیم پرداخت .علامه پیوند ناگسستنی میان شکل گیری عقل اجتماعی وقرار داد مشترک در اجتماع قائل است که به سوی مدنیت و حکومت رهنمون می کند. زیست جمعی از منظر علامه تبعی و نه از روی طبع بلکه بواسطه اضطرار بوده است .علامه اعتبار اجتماع را ملازم با اعتبار عدالت لحاظ می کند زیرا زیست متعادل همان عدالت است که اعتبارمی شود تحقق عدالت و دوام آن نیازمند پشتوانه دین است و لذا وی دین را ضامن اجرای عدالت معرفی می کند .
جستار در مقام روش ازمنظر لوکاچ و آدورنو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۲
121 - 136
حوزههای تخصصی:
نوشتار حاضر با تمرکز بر آرای گئورگ لوکاچ و تئودور آدورنو درباره جستار می کوشد نسبت شیوه فلسفه ورزی در نظریه انتقادی با این ژانر را روشن کند. ابتدا با مروری تاریخی بر چگونگی ظهور ژانر در فلسفه مدرن، نشان داده می شود که فلسفه با شیوه بیان خود پیوندی ناگسستنی دارد؛ بنابراین، زبان، سبک و فرم، نه عناصری صرفاً ذوقی که واجد دلالت های روش شناختی و معرفت شناختی هستند. جستار با ظهور فردیت مدرن و تبدیل شدن نفس به موضوع تأمل ظهور کرد و در قرن بیستم با رشد خودآگاهی انتقادی و فراروی از نفس، به مقام روش ارتقا یافت. واکاوی متن درباب ماهیت و صورت جستار نشان می دهد جستار وسیله بیانی متناسب تجربه زیسته و فرمی اساساً آیرونیک است. برای لوکاچ، آیرونی همان نسبتی را با جستار دارد که شک با علم. آدورنو در جستار در مقام فرم نشان می دهد جستارْ تمهیدی فرمی و روش شناختی برای تحقق تز دیالیتیک منفی است. آدورنو با نقد قوانین چهارگانه روش دکارتی، ضدروش بودن جستار را صورت بندی می کند. بی روشی روشمند جستار آن را به میدان نیرویی تبدیل می کند که مفاهیم در آن در شبکه ای پویا و باز، گرد هم می آیند. جستار به این طریق، علیه نظام های فلسفی تمامیت ساز و این همانی عمل می کند؛ بنابراین، در آرای هر دو فیلسوف، جستار در مقام روش و درراستای جهت گیری پروژه کلی تر فلسفی آنها به کار رفته است و با مجموع ساختن وجه معرفت شناسی و زیبایی شناختی، از تقابل دوتایی مدرن که علم و هنر را از یکدیگر متمایز می سازد، فراروی می کند.
مقایسه میان وجهه نظرهای هیدگر و گادامر درباب ایده های افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۶۶)
177 - 202
حوزههای تخصصی:
تصور غالب راجع به فلسفه افلاطون این است که افلاطون با جدا کردن اشیاء محسوس از نمونه برتر آن ها در عالم ایده ها، گام مهمی جهت شکل گیری مابعدالطبیعه برداشته است. طبق نظر افلاطون، ایده ها ذات یا ماهیت اشیاء محسوس را شکل می دهند. ایده ها هم شرط وجود اشیاء محسوس و هم شرط شناخت این اشیاء هستند. حال با توجه به این وجودشناسی و معرفت شناسی بدیع، مسائل مهمی پیش می آید؛ از جمله: نحوه نسبت اشیاء محسوس با نمونه برتر خود در عالم ایده ها به چه صورت است؟ نظرگاه ارسطو مبنی بر جدایی ایده ها از اشیاء محسوس به چه میزانی پذیرفتنی است؟ فرض وجود ایده ها چه تأثیری بر نظرگاه ما راجع به انسان (دازَین) و زندگی عملی او دارد؟ در این مقاله سعی بر این است که از منظر دو فیلسوف آلمانی؛ یعنی مارتین هیدگر و هانس گئورک گادامر، پرسش های مطرح شده را بررسی کنیم. درحالی که هیدگر اعتقاد دارد افلاطون با طرح آموزه ایده ها، آغازگر فراموشی حقیقت در معنای ناپوشیدگی و نامستوری و در نتیجه فراموشی وجود بوده است، گادامر اعتقاد دارد تفسیر هیدگر از افلاطون و کل تاریخ مابعدالطبیعه تحت تاثیر انتقادات ارسطو بوده است. گادامر با رجوع به خود محاورات افلاطون ازیک طرف، نسبت ایده ها و اشیاء محسوس را به روشنی توضیح می دهد و از طرف دیگر، تاکید می کند که ایده خیر در عین تعالی و پوشیدگی در تمام اعمال ما حضور دارد.
نسبت الفاظ و معانی در نظر فارابی با تکیه بر کاربرد اسامی «مثال اوّل» و «مشتق» در بیان معانی فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
107 - 129
حوزههای تخصصی:
فارابی در جدال میان دو قول درباره منشأ زبان، یعنی طبیعت گرایی افلاطونی و قراردادگرایی ارسطویی، موضع مستقل و بدیعی دارد. افلاطون حکایتگریِ لفظ از معنا را منوط به مناسبت حروف و اصوات تشکیل دهنده لفظ با معنا می دانست و ارسطو چیزی جز وضع و توافق گویشوران را معتبر نمی دید. در نظر فارابی «شباهت ساختار الفاظ با معانیِ مدلول» لازمه صحت و قوّت زبان و ضامن حکایتگریِ آن از معناست. او از میان قواعد زبانی ، قاعده اشتقاق را دارای بیشترین ظرفیت در نمایاندنِ شباهت و مناسبت میان الفاظ و معانی می بیند و آن را در موارد مختلفی به نمایش می گذارد. اطلاق اسامی «مشتق» یا «مثال اوّل» بر مراحل مختلف معرفت و اجناس و انواع مقولات جوهری و عرضی در حالات مختلف و تبیین وجه فلسفی این اطلاقات، از این موارد است. او توضیح می دهد که چگونه شباهت ساختار هریک از این دوگونه لفظ با ویژگی ها و نسبت های ذاتیِ معانی و مفاهیم فلسفیِ مدلولشان آن ها را شایسته این دلالت می کند. در جایگاهی دیگر، با اشاره به «مثال اوّل» بودن واژه های معادل «موجود» در دیگر زبان ها، از ویژگی ها و جایگاه معنای مدلول این لفظ در فلسفه خبر می دهد و دوستدارانِ عرب زبان فلسفه را از خطاهایی که ممکن است به دلیل ظاهرِ مشتق این لفظِ منقول دچار شوند، آگاه می کند.
تبیین اهم مؤلّفه ها و لوازم معناداری زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش به دنبال تبیین مفهوم معنای زندگی و تبیین مؤلّفههای حیات معنادار و نیز لوازم معناداری بر اساس قرآن کریم است. بدین منظور، ضمن بررسی نظرات متفاوت پیرامون این موضوع، به روش توصیفی- تحلیلی به تبیین مسأله از منظر قرآن با استفاده از تحلیل آیات پرداختهشدهاست. بر اساس بررسیهای انجامشده، هر چند در قرآن به هر سه مفهوم از معانی حیات یعنی معنا به مثابه ارزش زندگی، معنا به مثابه هدف زندگی و معنا به معنی کارکرد و نقش انسان در عالم خلقت، اشاره شدهاست، آنچه مشهود است این است که قرآن تنها معنا به مثابه هدف زندگی را به عنوان معنای زندگی حقیقی در نظر گرفته و بر همین اساس قرب و لقاء الهی را به عنوان معنا و هدف حیات انسانی معرفی کردهاست. سؤال اصلی پژوهش بر این مبنا استوار است که مهمترین مؤلفههای مؤثر بر حیات معنادار و لوازم آن از دیدگاه قرآن کریم چیست. شناخت، نگرش توحیدی، ایمان، عبودیت و لوازم آن، آرامش و رضایت، مؤلّفههای معناداری حیات است که طیّ فرآیند تحقیق، بدان دستیافتهایم.
نقد مشایی ژاک مریتن بر فلاسفه مدرن در باب تقدم معرفت شناسی بر وجودشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در سنت مشائی- توماسی، مسائل مربوط به معرفت، به عنوان یکی از مسائل مابعدالطبیعه بررسی میشد و اینگونه با تأثیر برخی مبانی وجودشناختی در آنها، نه تنها رابطه وثیقی بین این دو حوزه برقرار میگشت، بلکه معرفتشناسی هموراه مؤخر از وجودشناسی قرار میگرفت. اما در دوران مدرن فلاسفهای چون دکارت و تابعان او با انگیزه دست یافتن به مبانی یقینی برای علم، به عنوان اولین مسأله مابعدالطبیعه، چگونگی بدست آمدن معرفت را مطرح نمودند و اینگونه نگاه انتقادی ایشان به علم باعث ایجاد روندی جدید گشت و مسائل معرفت بینیاز از مابعدالطبیعه هویت یافتند. مریتن به عنوان فیلسوف نوتوماسی معاصر که قائل است در تمام مسائل فلسفی باید به دیدگاههای توماس بازگشت داشته باشیم، قائل است قرار دادن معرفت به عنوان اولین موضوع فلسفه، منجر به ایدهآلیسم میگردد. او معتقد است این فلاسفه با بررسی احوال ابژه ذهنی و ارزیابی آن به عنوان معلوم، از مابإزای آن یعنی موجود خارجی غافل گشتند و اینگونه با حذف علیت شیء خارجی بر ابژه ذهنی، به ایدهآلیسم روی آوردند. این درحالی است که از نظر مریتن میتوان با پایندی به سنت در مورد تأخر معرفتشناسی از وجودشناسی، پاسخگوی مسائل انتقادی در باب علم که در واقع بررسی اعتبار علم است، بود. بر این اساس او به معرفی رئالیسم انتقادی میپردازد که در آن ضمن توجه به شیء خارجی به عنوان معلوم اصلی و تأثیر آن در ایجاد ابژه، عقل به عنوان اعتبار بخش این فرایند معرفی میگردد.
دانش ها و نهادها در ساختار همه گیری: تحلیل زیست سیاسی پاندمی کرونا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ناآمادگی در مواجهه با همه گیری کرونا و نابسندگی مداخله ها و اقدامات در مهار آن، جهان را با شرایطی بحرانی مواجه کرده است. در این مقاله برآنم تا بر مبنای تحلیل و نقد زیست سیاسی نشان دهم که چرا در این نقطه ایستاده ایم و اینکه این ناآمادگی و نابسندگی ریشه در ساختار همه گیری (ابژه ها، دانش ها و نهادها) دارد. در این تحلیل به ابژه ها، دانش ها و نهادهای مربتط با ساختار همه گیری خواهم پرداخت و نشان خواهم داد ساختار همه گیری سبب رویت ناپذیری ابژه هایی همچون شهر، شهروندی و جامعه و به محاق رفتن دانش ها و نهادهای مرتبط با آن شده است. طبی سازی امور بهداشتی و مرجعیت دانش اپیدمیولوژی حاصل چنین فرآیند تاریخی ای است. به نظر می رسد احیای پزشکی شهری و توجه جدی به علوم انسانی سلامت به عنوان پیوند دهنده علوم زیست پزشکی، سیاست و جامعه می تواند افق های نوی بگشاید.
اعتبار استقراء یا عدم اعتبار قیاس؟!(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از یونان باستان تا جهان امروز مسأله ی استقراء ذهن اندیشمندان به خصوص منطق دانان و فلاسفه را درگیر خود نموده است. کاربرد استقراء نیز در حوزه های مختلف اهمیت امر را دوچندان نموده است. در پاسخ به این مسأله جواب های متفاوتی داده شده است؛ از آن جا که استقراء همواره در کنار قیاس به عنوان قسم دیگر استدلال مطرح بوده است و قیاس نیز نزد تقریبا تمامی منطق دانان موجه و حجیت آور است، عده ای سعی داشته اند تا استقراء را همانند قیاس موجه سازند؛ از طرف دیگر گروهی نیز با بی اعتبار نمودن و گرفتن حجیت قیاس سعی به شباهت قیاس و استقراء داشته اند. افراد دیگری نیز به شکل متفاوتی به مسئله نگاه کرده اند و عده ای اصل صورت مسئله را منتفی دانسته اند. در این مقاله ضمن بیان مسأله و پاسخ هایی که به آن داده شده است و دسته بندی مطالب، به پاسخی از گروه دوم می پردازیم و مقاله ای از سوزان هاک را مطرح می کنیم که در باب توجیه استدلال قیاسی است. سوزان هاک در مقاله خود ضمن بیان چالش هایی که در برابر استقراء است، سعی بر آن دارد که این چالش ها را متوجه قیاس نماید و نشان دهد که قیاس نیز به موازات استقراء دچار مسائلی است که با پیش فرض گرفته شدن، از آن ها رهایی یافته است و او این پیش فرض ها را مورد بررسی قرار می دهد.
ارزش باریِ علم و برهان تعیّن ناقص(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهم در دامان فلسفه علم در دهه های اخیر، ارزیابی امکان و لزوم پاک سازی فرایند علم از ارزش هاست. تأثیر ارزش های علمی در فرایند علمیْ محل مناقشه نیست، اما دخالت ارزش های غیر علمی - به دلایل مختلف و ازجمله خدشه در عینیت علم - محل تردید جدّی است. یکی از مهم ترین استدلال های مدافعان این اثرگذاری، تمسک به تعیّن ناقص گذرای فرضیه بر اساس شواهد و قواعد موجود است. در فرایند علم، گاه اتفاق می افتد که مجموعهی شواهد در دسترس به همراه قواعد منطقی و علمی، پژوهشگر را به نتیجه معیّنی رهنمون نمی شود و هنوز چند گزینهی بدیل پیش روی او وجود دارد. حال، از آنجا که مؤلفه های علمی بنا به فرض، از تعیّن کامل فرضیه ناتوان هستند، انتخاب از میان این گزینه ها بر پایهی ارزش های غیر علمی خواهد بود و در نتیجه، دخالت این قسم از ارزش ها در فرایند علم مُجاز خواهد بود. مهم ترین چالش پیش روی این دفاع، خدشه به عینیت علم است؛ زیرا شکاف بین فرضیه و مؤلفه های علمی، با عوامل غیر علمی پر شده است و این نگرشی غایت گرایانه و عمل گرایانه به علم است؛ نه نگاهی واقع گرایانه. همچنین عوامل اثرگذار بر انتخابِ نظریه در حالت تعیّن ناقص، اعم از ارزش های غیر علمی هستند و می توان انتخاب نهایی را مولود ویژگی های شخصیتی یا عوامل محیطی و فرهنگی غیر هنجاری دانست.
پیشینی انگاری و خوریسموس افلاطونی در خاستگاه تمایز هستی شناختیِ هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این نوشتار کوشیده می شود با پیگیریِ نقد خوریسموس افلاطونی به اندیشه متأخر هایدگر، نشان داده شود که تمایز، تقدم و تعالیِ رویدادِ روشنگاه یا خودِ وجود نسبت به وجودِ موجود و فهم وجود، به مثابه خاستگاه تمایز هستی شناختی، چه ضرورتی برحسب مسأله پدیدارشناسی، یعنی امکان ظهور و پدیداریِ پدیدار دارد. این ضرورت از سه منظر، نخست با تفسیر تمایز و تقدمِ روشنگاه، ذیل جایگاه امر پیشینیِ پدیدارشناختی در اندیشه متقدم و متأخر هایدگر و رجوع او به نظریه یادآوری افلاطون بررسی می شود؛ سپس با بررسی تفسیر هایدگر از نظریه ایده ها و به ویژه، ایده خیر افلاطون در سه دوره فکری هایدگر، جدایی و تعالیِ روشنگاه از وجود و ظهور، و بر این اساس، سرانجام پوشیدگی و دسترس ناپذیریِ روشنگاه در پیوند عمیق آن با تمثیل خورشید و غار افلاطون نشان داده می شود، پیوندی که باید آن را در تقابل با موضعِ خودِ هایدگر متأخر درباره آموزه حقیقت افلاطون، برجسته ساخت.
اثربخشی آموزش راهبردهای حافظه کاری بر انعطاف پذیری شناختی و خودتنظیمی هیجانی در دانش آموزان ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر تعیین اثربخشی آموزش راهبردهای حافظه فعال بر انعطاف پذیری شناختی و خودتنظیمی هیجانی در دانش آموزان ابتدایی بود. این پژوهش از نوع مطالعه شبه تجربی با طرح پیش آزمون – پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش دانش آموزان دختر ابتدایی شهر ماکو در سال تحصیلی 99-1398 به تعداد 3621 نفر بود. از این جامعه، نمونه ای به حجم 30 نفر به روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی انتخاب و به تصادف در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات شامل پرسشنامه سبک های عاطفی (ASQ) و آزمون دسته بندی کارت های ویسکانسین (WCST) بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس چند متغیری در برنامه spss انجام شد. تحلیل داده ها نشان داد که آموزش راهبردهای حافظه کاری منجر به تفاوت معنی دار بین گروه ها در انعطاف پذیری شناختی و خودتنظیمی هیجانی شده است (05/0>p). با توجه به یافته ها، آموزش راهبردهای حافظه فعال توانسته است به دانش آموزان این توانایی را بدهد که فرایندهای انعطاف پذیری شناختی و خودتنظیمی هیجانی خود را بهبود دهند.
تحلیل و نقد دلایل امکان شناخت ذات الهی و راه حصول آن از منظر فخر رازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر در پی تلاش برای پاسخ گویی به این پرسش است که «آیا در نظام اندیشه فخر رازی شناخت ذات حق امکان پذیر است یا خیر؟». روش تحقیق این جُستار، تحلیلی-انتقادی است، بنابراین داده ها بر اساس یک سیر منطقی چیده شده و سپس تجزیه و تحلیل و در پایان نقد می شوند. اهمّ نتایج به دست آمده عبارت اند از فخر رازی پس از نفی امکان شناخت مفهومی و صورتمند از خدای متعال، با طرح مسئله امکان رؤیت، در پی نظام شناختی جدیدی است که با سیر بر اساس آن بتواند به معرفت ذات الهی نائل شود. در گام نخست او با روشی عقلانی، که تا حدی گرایش های عرفانی در آن دیده می شود، با دلایلی هشتگانه امکان شناخت ذات را اثبات می کند. هرچند نقدهایی بر دلایل او وجود دارد و گاهی برخی از دلایل با پیشداوری و به شکل ذوقی تحلیل می شود، اما در مجموع امکان شناخت از سوی فخر قابل پذیرش به نظر می رسد. شواهدی وجود دارد که فخر رازی در آثار متأخر خود روش عرفانی را ترجیح داده و در گام دوم طریق عرفانی را در پیش گرفته و پس از بیان دلایل راهکار چهار-مرحله ایِ طلب، تزکیه، مشاهده نیستی خود و فنا را برای وصول به ذات و معرفت نسبت به آن ارائه می دهد.
The Relationship between Psychology and Phenomenology: an analysis based on Husserl’s views(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
245 - 258
حوزههای تخصصی:
The relationship between an independent scientific discipline called psychology with phenomenology that presents the methodology and method together is an excuse for investigating the relationship between Husserl and Brentano’s thoughts. Although their relationship is come from different sources, according to Husserl’s main problem, end, and concern in confronting psychology, a researcher can find a good issue for research. Psychology and phenomenology bond together in favor of philosophy and seek a different intuition. Husserl keeps a type of psychology and uses it to achieve a philosophical attitude. The difference between Husserl and Brentano is both thematic and methodological, and of course, we can refer to the understanding of others and empathy that reduces the subjective aspect of the experience in Husserl’s phenomenology. Husserl goes to descriptive psychology with criticizing Brentano’s opinion about inner perception and also he criticizes Brentano's psychological reality that is the only appearance for him. Husserl’s attempt for modifying descriptive psychology makes to provides practical and functional solutions for contemporary psychologists. Of course, he does not forget the distinctions between psychology and phenomenology in terms of issue and method but especially holds them together. The brief article wants to follow the relationship between psychology and phenomenology from its origin (Husserl’s phenomenology) to achieve this purpose, the data of research have been collected through the library method and internet search then they are described and analyzed to reveal the concomitance of psychology and phenomenology. They must come together in the interpretation of the word description.
Explanation of Stephen Hawking’s fallacy of the Big Bang Theory and denial of the existence of God(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
307 - 318
حوزههای تخصصی:
Hawking emphasizes the big bang theory as a practical theory, thus answering the question of how the universe began. It has been emphasized by Stephan Hawking. He, according to this ideology has had various outcomes related to the concept of God and the beginning of existence. He believes that all of Universal Existence is comprised of Material, Energy, and Laws of Physics, eventually leading to the independence of a Metaphysical God's existence for creation of the universe. This logical-fallacy study is based on the hypothesis that the Big Bang theory cannot be positive about the existence or non-existence of God. The main issue is the possibility of replacing God in the big bang. Since Hawking's expression of such an argument is distorted by the fallacy of detailed composition or co-authorship, it lacks philosophical rationality from a philosophical point of view. The explanation of what Hawking’s -with inconsistent differences- has expressed about this topic sheds light on the big bang being termed as the starting point of the creation of the universe cannot be convincing. This article seeks to explore the argument for the Big Bang theory to prove the non-existence of God and to apply rationality and the laws of logic to achieve the designated goal.
تکوین آگاهی و خودآگاهی در وضع سیاسی؛ بر اساس آموزه دانش و بنیاد حق طبیعی فیشته(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
654 - 681
حوزههای تخصصی:
آگاهی که یکی از مسائل کانونی ایده آلیسم آلمانی است تفسیرهای متنوعی در میان فلاسفه آلمان به خود دیده است. کانت با فرض شی فی نفسه، آگاهی را تکه تکه و در قامت سه نقد خود ارائه داد. بعد از او راینهولت و شولتسه با انتقاد از شی فی نفسه زمینه تفسیری نوآیین از آگاهی را به دست فیشته فراهم آوردند. فیشته با به حق دانستن نقد شولتسه از شی فی نفسه، آگاهی را در وحدت سوژه مطلق جمع نمود. سپس او با ایجاد نسبتی دیالکتیکی میان آگاهی، خودآگاهی و بیناسوژگانی تفسیری انقلابی از نحوه تکوین آگاهی به دست داد. در این مقاله سعی می کنیم تفسیر فیشته از آگاهی را با توجه به ارتباطی که وی میان آگاهی، خودآگاهی و بیناسوژگانی برقرار می کند توضیح داده و نحوه تقویم آگاهی و خودآگاهی را در وضع سیاسی ارائه دهیم. او ابتدا ادعا می کند که آگاهی به لحاظ منطقی در تکوین خود نیازمند نظمی است که خودآگاهی برای آن فراهم می کند و سپس نظم موجود در خودآگاهی را وابسته به ایجاد رابطه ای می داند که در فرایند به رسمیت شناسی میان سوژه ها به وقوع می پیوندد.
تفسیر هستی شناسانه نظام به مثابه ساختار نظم هستی نزد هایدگر (با تأکید بر اصل اینهمانی در نظام آزادیِ شلینگ)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۵
151 - 172
حوزههای تخصصی:
امکان «نظام» و خواست آن چونان شیوه ای از کشف مجدد هستیِ بشری مشخصه عصر مدرن است. هایدگر در رساله شلینگ دربابِ ذات آزادیِ انسان (1936)، با طرح پرسش از چیستی نظام و مقایسه آن با ایدئالیسم آلمانی، برای شناخت بنیان فکریِ دوره مدرن شرایطی را در نظر می گیرد که تشکیل نظام لازمه آن است. او با گذر از مفهوم نظام که ساختار آن براساسِ نظم ریاضیاتی و بنیان های سوبژکتیو تعیین می شود مفهوم نظام چونان ساختار نظم هستی را به کار می بَرَد. همسو با این تفسیر، پژوهش در اصل شکل گیریِ نظام و پرسش از امکان نظام آزادی مسئله اصلی شلینگ در رساله پژوهش های فلسفی دربابِ ذات آزادی انسان (1809) است. هدف این تحقیق تحلیل تفسیرِ هایدگر از مفهوم نظام است با تأکید بر اصل اینهمانی در نظام آزادیِ شلینگ. نوشتار حاضر در جست وجوی پاسخ به این دو پرسش است که چگونه تلاش شلینگ برای رفع سوء تفسیرهای موجود از این اصل، در تعبیر های مختلفِ همه خداانگاری، امکان سازگاری نظام آزادی را فراهم می آورد؟ در تفسیر هایدگر، چگونه خوانش شلینگ از ضرورتِ توجه به «است» به پرسش هستی شناختی از معنا و حقیقتِ هستی در اندیشه ایدئالیسم آلمانی راه می بَرَد و پرسش از نظام به شیوه اتصال ساختار موجودات به طورِ کلی تغییر می یابد؟
ورزش چونان پرورش فضایل اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در حالی که غالباً از منظر سلامتی یا با تأکید بر جنبه های اقتصادی به ورزش نگاه می شود، در این مقاله، نویسنده می کوشد کارکرد اخلاقی ورزش را بررسی کند و ابعاد آن را نشان بدهد. وجود برخی الگوها و نگرش های رایج به ورزش و سلطه نگرش پزشکی یا تجاری به آن مانع از توجه به جنبه های بنیادین اخلاقی در ورزش شده است. حال آنکه ورزش، به خصوص هوازی و غیر رقابتی، با فضایل اخلاقی گره خورده است. با این نگاه، نویسنده این اندیشه را پیش می کشد که ورزش استقامتی غیر رقابتی در درازمدت سه کارکرد اخلاقی دارد. نخست مایه خودفهمی، خودآگاهی و خودشناسی می شود، دوم به تسلط بر بدن، عواطف و هیجانات می انجامد و سوم آنکه موجب پرورش فضایل اخلاقی متعددی از جمله شجاعت، نظم، تحمل درد و حکمت می گردد.
تبیین رابطه نفس و قوا با تأکید بر دیدگاه صدرالمتألهین(مقاله ترویجی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال هفتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۱۲)
41 - 62
حوزههای تخصصی:
مبنای «وحدت نفس و قوا» یا «النفس فی وحدتها کل القوی» از اصلی ترین مبانی ملاصدرا در باب نفس شناسی فلسفی است که فهم آن علاوه بر اینکه تأثیری جدی در برخی مبانی تعلیم و تربیت دارد، بستری مناسب برای حل مسئله «توحید افعالی» فراهم می کند؛ اما برای فهم صحیح این مبنا و رسیدن به ثمرات و کارکردهای آن نخست باید تصویر درستی از آن به دست آورد. در این تحقیق ابتدا با روش تحلیلی توصیفی به دیدگاه مشائیان درباره رابطه نفس و قوا پرداخته و با بررسی آن به این نتیجه رسیده ایم که فقدان برخی مبانی لازم، باعث تحلیل ضعیف مشائیان از رابطه نفس و قوا شده است. در تبیین دیدگاه ملاصدرا نیز بین مقام ذات و فعل، همچنین بین نظر متوسط و نهایی ملاصدرا در باب تشکیک، تفکیک کرده و روشن نموده ایم که رابطه نفس و قوا در نگاه ملاصدرا به حسب مقامات گوناگون، تفاسیر مختلفی دارد که مطابق با مقام ذات به «نفس و حقایق مندمج در آن» و طبق دیدگاه تشکیک خاصی به «نفس و مراتبش» و طبق تشکیک خاص الخاصی به «نفس و شئوناتش» تفسیر می شود.
ارزیابی اثبات پذیری خدا در فلسفۀ کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کانت در پی یافتن راهی برای واکاوی مابعدالطبیعه چهار قسم قضیه در فلسفه خود معرفی کرد که بعد از تحلیل این قضایا تنها قضایای تحلیلی پسینی را می توان به عنوان یک عنوان کلی برای همه قضایا برشمرد و راه دقیق تری برای سنجش صدق و کذب خارجی قضایا ارائه داد. با توجه به اینکه در قضایای تحلیلی پسینی، قضایای مابعدالطبیعی نیز جای دارند، صدق قضایای مابعدالطبیعی نیاز به مراجعه به عالم خارج ندارد و مابقی قضایا با توجه به اینکه محمول آنها حسی باشد یا نیاز به ارائه دلیل استقرائی باشد، صدق و کذب آنها تعیین می شود. ثمره قضایای تحلیلی پسینی در قابل اثبات شدن مابعدالطبیعه به واسطه نیازمند بودن به ادراک پسینی «وجود» می باشد و به دنبال آن اثبات پذیری خدا با قضایای مابعدالطبیعی یقینی و مطابق با واقع که احتمال خلاف واقع در آن راه ندارد.این پژوهش نگاهی تحلیلی و انتقادی به فلسفه کانت داشته و سعی شده است تا به طور زنجیر وار از قضایا و نقایص آن شروع کند تا بتواند خلل جدی را که در فلسفه کانت مانع ارائه برهانی برای اثبات خدا شده است، بیابد و نه تنها مابعدالطبیعه را امری ماورای طبیعی بلکه علمی اثبات پذیر و یقینی و بی نیاز از سنجش صدق و کذب معرفی کند.