مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
تشخص
حوزه های تخصصی:
بوردیو نظریه پرداز و روش شناسی چند بعدی است. هدف او گذاشتن از دوگانگیهای مرسوم جامعه شناختی بوده است. دوگانگیهایی چون ذهن گرایی و عین گرایی، سمبولیسم و ماتریالیسم، ساختار و عاملیت، تحلیل خرد و کلان. مقاله حاضر به بررسی دیدگاه های بوردیو و منابع تأثیر گذار بر دیدگاه او اختصاص یافته است. در این مقاله نویسنده ابتدا به نقش رویکرد ساختارگرایی بوردیو اشاره میکند و سپس به توضیح مفاهیمی چون طبیعت ثانوی، عرصه، سرمایه های نمادین و تشخیص می پردازد
«بازتن یابی»؛ نگاهی قرآنی-فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جنبش های نو پدید معنوی دارای مبانی مشترکی هستند. یکی از بنیادهای مهم عرفان های نو ظهور، مساله «تناسخ» یا «بازتن یابی» است. تناسخ از مساله های مهمی است که مورد توجه ویژه متفکران مسلمان اعم از فیلسوفان، متکلمین، عارفان و مفسران بوده است.
مقاله حاضر قصد دارد پس از بررسی معناشناسی و تحلیل انواع تناسخ، به بررسی دلایل آن بپردازد. دلایل مطرح شده در این باره سه دسته اند؛ برخی عقلی یا فلسفی اند، بعضی دیگر نقلی-اعم از قرآنی یا روایی-اند. البته در پاره ای از دلایل نقلی نیز شبهه امکان تناسخ، وجود دارد. مقاله پیش رو به تحلیل و بررسی هر سه دسته دلیل می پردازد
پژوهشی پیرامون اندیشه های فلسفی صدرالدین دشتکی شیرازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فاصله میان خواجه نصیرالدین طوسی تا ملاصدرا را میتوان دوره «فترت» در تاریخ فلسفة اسلامی نامید. در این دوره هرچند تفکر فلسفی هرگز متوقف نشد لیکن کار جدیدی نیز در فلسفه صورت نگرفت و مباحث فلسفی تحت الشعاع عرفان نظری و کلام قرار داشت و فیلسوفان این دوره بیشتر حاشیه نویس بودند تا مؤلف و مصنف. ظهور مکتب شیراز نقطة امیدی بود تا بذر آن در مکتب اصفهان به شکوفایی و ثمر نشیند و چنین نیز شد. شناخت مکتب اصفهان و بخصوص «حکمت صدرایی» بدون شناخت مکتب شیراز امکانپذیر نیست. صدرالدین دشتکی از جمله فیلسوفان و متکلمان دورة فترت و تربیت شدة مکتب شیراز است که در شکلگیری شخصیت ملاصدرا نقش اساسی داشته است. شناخت دشتکی و معاصرانش به ما کمک میکند تا هم سیر تاریخی اندیشه های فلسفی در جهان اسلام و هم اثرپذیری ملاصدرا و پیروانش را بهتر بشناسیم. دشتکی فیلسوف و متکلمی خلّاق، مبدع، مبتکر، پرتلاش و خستگیناپذیر بود؛ گفتگوهای وی با معاصر نامدارش- جلال الدین دوانی- و نیز حواشی متعددی که بر کتاب تجرید الاعتقاد علامه محقق طوسی نوشته است، گواه بر این ادعاست. علاوه بر این، او فیلسوف و متکلمی نقّاد بود و در مسائل عمده فلسفی-کلامی آراء و اندیشه های متفکران پیش از خود را مورد نقد قرار داده است و از طریق همین روش نقادی مسائل جدیدی را وارد حوزه فلسفه اسلامی کرده است، از جمله: 1)اتحاد صورت با هیولی؛ 2)اتحاد نفس و بدن؛ 3)عدم بقای عناصر در مرکبات؛ 4) در مرکبات، اجزاء بصورت بالقوه اند؛ 5)اتحاد نفس با بدن در خارج، منافی و متضّاد با تجرّد آن نمیباشد. میتوان گفت ملاصدرا در طرح مسائل اصلی و زیر بنایی فلسفه خود از قبیل: اصالت وجود، حرکت جوهری، نظریه تشکیک و اتحاد نفس با قوای خود، متـأثر از آراء و اندیشه های صدرالدین دشتکی بوده است.
در این مقاله تلاش شده تا برخی از اندیشه های فلسفی دشتکی که در آثار حکمای پس از وی مورد بحث و مناقشه قرار گرفته، مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد و میزان تأثیر وی بر اندیشه های فیلسوفان بعدی معلوم گردد.
مسئله تشخص از منظر خواجه طوسی و ملاصدرای شیرازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پرسش از تشخص در فلسفة اسلامی بر خلاف فلسفة مسیحی، در بستری کاملاً فلسفی جوانه زد و آهسته آهسته رشد کرد. شکل سادة آن در آثار فارابی و ابن سینا دیده می شود و شکل کامل شدة آن در نوشتة بهمنیار. در ادامه، سهروردی با رویکردی کاملاً متفاوت به آن نگریست و در مبنا و دلیل، از مشائیان فاصله گرفت. پس از سهروردی، مسئلة تشخص، بیش از همه، در ذهن و زبان خواجة طوسی و ملاصدرای شیرازی بروز و نمود پیدا کرد. در بحث تشخص، اختلافات ملاصدرا و خواجة طوسی، بیش از مشترکات آن هاست. مجموعة مباحث تشخص را در چهار بحث زیر می توان جای داد: مبادی تصوری تشخص، مبادی تصدیقی تشخص، ملاک تشخص، و توجیه این ملاک. هرچند خواجه نصیر و صدرالمتألهین در مبادی تصدیقی، تقریباً دیدگاهی مشترک دارند، در یکی از مبادی تصوری بحث تشخص، یعنی معقولات ثانوی، اختلافشان جدی است. در ملاک تشخص، خواجه به سه ملاک اشاره می کند و ملاصدرا آن سه را به پنج مورد افزایش می دهد؛ در میان سه ملاک مشترک بین خواجه و صدرالدین شیرازی، یک ملاک محل نزاع این دو حکیم را مبرهن می کند و آن ملاک، «ماهیت» است. بر مبنای نظر خواجه، ماهیت شایستگی آن را دارد که ملاک تشخص باشد، ولی به نظر ملاصدرا، این شأنیت از آن وجود است نه ماهیت.
جایگاه مسئله اعاده معدوم در حکمت سینوی و صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از موضوعات مهم در اندیشه اسلامی، بحث امتناع یا جواز اعاده معدوم است. حکمای اسلامی برخلاف برخی از متکلمان، بر محال بودن اعاده معدوم متفقاند. و مسأله اصلی در این مقاله آن است که به رغم اتفاق حکما بر امتناع اعاده، اختلاف مبنایی بین حکمت سینوی و حکمت صدرایی در تحلیل این موضوع چیست. در حل این مسأله باید متذکر شد که اساس و محور در بحث اعاده معدوم، موضوع تشخص و این همانی است که در فلسفه ابنسینا تحلیل مناسبی از آن ارائه نشده است؛ زیرا مدار تشخص ماهیت و عوارض ماهوی قلمداد شده است. به دلیل همین نقصان، در بحث اعاده معدوم نمیتوان بنابر حکمت مشاء تفسیر مناسبی ارائه داد، همانطور که شیخالرئیس نتوانست تشخص موضوع در حرکت جوهری را تحلیل کند و به نفی آن رأی داد. در مقابل، با طرح اصالت وجود و محور قرار دادن آن در تشخص در فلسفه صدرایی معلوم میشود که به رغم تغییر کلی ماهیت، تشخص موجود سیال و متحرک حفظ میشود و در صورت قطع این پیوستگی وجودی، بازگشت ماهیت به معنای اعاده امر معدوم نیست.
با توجه به ارتباط موضوع با بحث حرکت جوهری، و اینکه انعدام تنها در جهان طبیعت و در جریان حرکت قابل تصور است، جایگاه مبحث اعاده معدوم، بایستی از قسمت کلیات مباحث وجود خارج شود و در ردیف سایر مباحث حرکت و در ادامه مبحث حرکت جوهری قرار گیرد.
نقد مبنای مابعدالطبیعی خودگرایی اخلاقی برمبنای تشخص از نگاه صدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خودگرایی اخلاقی نظریه ای مربوط به اخلاق هنجاری است. ایدة اصلی این نظریه، از نظر «این رند»، رمان نویس، و فیلسوف غیر دانشگاهی امریکایی این است که هر شخص باید منحصراً به دنبال منافع خودش باشد. ایدة دیگر وی این است که عینیت گرایی، به معنای مورد نظر رند، در مابعدالطبیعه و معرفت شناسی، مستلزم خودگرایی اخلاقی در حوزة اخلاق است. وی با تأکید بر اینکه که هرچیزی در جهان خارج جزئی و خاص است و ما در خارج کلی نداریم، زمینه را برای تمسک خودگرایان اخلاقی بعدی به مفهوم خاصی از «تشخص» در تمام موجودات خارجی، به منظور توجیه اولویت خود بر دیگران فراهم ساخت. این درحالی است که طبق مبانی ملاصدرا، «تشخص» از آن وجود خارجی اشیا است و همان وجود، حقیقتاً کثیر و، در عین حال، حقیقتا واحد است. نتایجی که در این مقاله حاصل می گردد این است که، اولاً: نه تنها «تشخص»، مبنای متافیزیکی محکمی برای خودگرایی اخلاقی نخواهد بود، بلکه، ثانیاً: دیدگاه های بنیادین مابعدالطبیعی ملاصدرا در باب تشخص و تشکیک، می تواند به عنوان نوعی مقدمه یا مبنای مابعدالطبیعی برای فلسفة اخلاقی تلقی گردد که قائل به رعایت توازن میان منافع خود و منافع دیگران است.
ملاک تشخص در فلسفه ی ارسطو: صورت یا ماده؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بحث در باب ملاک تشخص که از بحث های مهم و غامض مابعدالطبیعی در تاریخ فلسفه بوده است به این امر مربوط می شود که آن چیست که حضورش موجب می شود تا ما از فرد کلی به شخص و فرد جزئی برسیم. مفسران فلسفه ارسطو در این باب که از نظر وی ملاک تشخص موجودات به چیست، اختلاف نظر دارند. عمده مفسران صورت یا ماده را و برخی مادة مکیف یا صورت متحقق را ملاک تشخص از نظر ارسطو می دانند. در این مقاله ابتدا به بررسی تفاوت کاربرد مفاهیم تشخص، هوهویت و تکثر در متون ارسطو خواهیم پرداخت. این سه مفهوم گرچه پیوند نزدیکی با هم دارند اما عدم درک تفاوت بین آن ها، مفسران را در داوری در خصوص ملاک تشخص به اشتباه انداخته است. سپس یک به یک عباراتی از متون ارسطو که مفسران مختلف در تأیید ادعای خویش در خصوص ملاک تشخص در نظر ارسطو بدان ها متوسل می شوند یا می توانند متوسل شوند بررسی می کنیم و نقاط ضعف ادعاهای مختلف را نشان می دهیم. در نهایت به این پرسش خواهیم پرداخت که آیا اساساً مسئله ملاک تشخص مسئله ای ارسطویی است یا خیر.
بررسی انتقادی دیدگاه سوئینبرن در باب صفات خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سوئینبرن، فیلسوف دین معاصر، در آثار خود تلاش کرده است تا تقریر جدیدی از براهین اثبات وجود خدا ارائه دهد. وی قبل از پرداختن به این براهین، ابتدا به تبیین صفات خداوند پرداخته است؛ سرمدیت، قدرت، علم، خیریت، تشخص و اختیار از جمله صفاتی است که او به تحلیل آنها پرداخته و گاه تبیین های منحصر به فردی از آنها ارائه نموده است. تقسیم صفات به دو گروه اصلی و استنتاجی، تصریح به عدم تعلق قدرت مطلق خداوند به محالات ذاتی، و تأکید بر علت محدثه و مبقیه بودن خداوند نسبت به عالم و اختیار خداوند، از مهم ترین نکاتی است که وی در باب صفات خدا بیان کرده است. بیشتر دیدگاه های وی با نگرة فلاسفه اسلامی در این خصوص منطبق است؛ اما عدم بحث مبسوط از صفات استنتاجی، عدم توانایی وی بر حل شبهه علم ازلی خداوند به افعال اختیاری انسان و عدم پذیرش معنای دقیق از سرمدیت، مهم ترین اشکالات وی در باب تبیین صفات خداوند است. در این پژوهش با بازخوانی تبیین های سوئینبرن از این صفات، به ارزیابی و نقد آنها خواهیم پرداخت.
نقش ترکیبات اشتقاقی مثنوی در آفرینش قافیه از منظر سبک شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مولوی یکی از قلّه های ادب پارسی است که در کنارمعناگرایی،گاه گاه جلوه های زبانی در شعرش جلوه گر می شود. این شاعر توانمند، جهت زیبا و شیوا ساختن صورت سخنش، شگردهای متنوّعی به کار می بندد. یکی از تکنیک های مولوی در انعطاف بخشی به صورت کلام، ابداع ترکیب های نو و اشتقاقی در مکان قافیه است. اندیشمندان و محققان مثنوی بیشتر به وجوه معنایی شعر مولوی پرداخته اند. در مورد نقش ترکیبات اشتقاقی در آفرینش قافیه در مثنوی تاکنون اثری شایسته چهره ننموده است. در این مقاله، به این جنبه از سخن مولوی پرداخته شود. مولانا در جایگاه قافیه به صورت وافر از ترکیب استفاده کرده است. برانگیختن توجّه مخاطب به صورت کلام، نگارگری در عرصة سخن، آهنگین کردن کلام و انباشت جای خالی قافیه از مهم ترین انگیزه های مولوی در به کارگیری این تکینک است. بازتاب نقش ترکیبات در خلق قافیه تحت عنوان هایی چون : ترکیبات ونددار، ترکیبات شبه وند دار، صفات فاعلی مرکب مرخّم، ترکیبات وصفی، ترکیبات مصدری و کلمات پیوندی بررسی و تحلیل شده اند. تجلّی ترکیبات اشتقاقی در جایگاه قافیه علاوه بر بلیغ ساختن صورت کلام مولوی موجب ایجاد تشخّص سبکی برای سخن او شده است، به گونه ای که سخن او را می توان از معاصرانش متمایز کرد.
فارابی و مساوقت تشخّص و وجود: بازتأمّلی در اِسناد ملّاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی مباحث وجود
تقریباً قاطبة فلاسفة اسلامی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به مسئلة «تشخّص» پرداخته و پاسخ هایی را ارائه داشته اند و ازین رو، سرگذشت این بحث به طور کلّی در سنّت فلسفی اسلام قابل مطالعة جدّی و تدقیقات همه جانبه است، امّا در اینجا قصد ما پرداختن به جنبه ای از نقش فارابی در تطوّر و تکامل این سیر تاریخی است، تا از این طریق پرتوهایی بر زوایای مغفول و ناشناخته تر سنّت عقلانی مسلمانان افکنده شود. یکی از کسانی که این بحث را بسی بیش از پیش محلّ توجّه متفکّران قرار داد، ملّاصدراست که به تبع فلسفة اصالت وجود خویش، مطالب بدیعی را در باب تشخّص ابراز نمود. یکی از نکات اصلی ملّاصدرا این است که مساوقت «تشخّص» و «وجود» را به فارابی نسبت می دهد. در نزد اندیشمندان دورة قدیم یا حتّی دوره معاصر، هیچ گاه تردیدی یا مطالعه ای در باب صحّت این انتساب صورت نگرفته است. این مقاله بر آن است تا انتساب تقریباً به رسمیّت شناخته شده به فارابی را که از سوی ملّاصدرا صورت گرفته است مطمح نظر قرار داده و از رهگذر برخی مستندات متنی و تاریخینشان دهد که این انتساب می تواند تا حدّ زیادی محلّ مناقشه باشد، و حتّی اساساً این مطلب که فارابی بحثی ذیل عنوان «تشخّص» داشته است خود بسیار متزلزل به نظر می رسد.
تأملی در تبیین فیلسوفان اسلامی از تلازم بین ماده و صورت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هشتم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲۰
11 - 40
حوزه های تخصصی:
از دیدگاه بیشتر فیلسوفان اسلامی جسم مرکب از صورت جسمیه و ماده اولی است که هر یک در وجود خود به دیگری نیازمند بوده و متلازم با یکدیگرند. اگر ماده موجود نباشد، صورت نمی تواند موجود شود؛ زیرا صورت حال در ماده بوده و در قوام و تشخص خود نیازمند به موضوع است. از طرفی اگر صورت موجود نباشد ماده موجود نخواهد شد؛ چون ماده بدون صورت دارای هیچگونه فعلیت یا تحصلی نیست. بر این اساس فیلسوفان اسلامی به تبع ابن سینا صورت را نسبت به ماده شریک العله دانسته و در تبیین کیفیت تلازم آن دو و توضیح وجه نیاز هر یک به دیگری تلاش زیادی انجام داده اند. به اعتقاد ما علی رغم تلاش فراوانی که ابن سینا و دیگران فیلسوفان مشایی انجام داده اند، در نهایت توفیق مطلوبی حاصل نشده و سخن آنها در این زمینه مواجه با اشکالات بسیاری است. در این مقاله پس از تقریر تبیین آنها از تلازم ماده و صورت و مخدوش دانستن آن، نشان داده ایم که تنها بر اساس مبانی حکمت متعالیه است که تلازم و ارتباط بین ماده و صورت تفسیری معقول خواهد یافت.
مفهومِ بلاغیِ «تأکید و تشخّص» در ترکیبات آثار سعدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فرایندِ جابه جایی اجزا که برای بیانِ معانی و اغراضِ بلاغی یکی از اصلی ترین کانال های بلاغت در زبانِ فارسی است، افزون بر واحدِ بزرگی چون جمله، در انواعِ ترکیبات نیز کاربرد دارد. «تأکید و تشخّص» به عنوانِ یکی از مهم ترین اغراضِ بلاغی، عاملِ اصلی در تغییراتی است که در جایگاهِ اجزای ترکیبات رخ می دهد. انواعِ ترکیبات (اضافی، وصفی، عطفی و متمّمی) که اجزای آنها در حالتِ عادی جایگاه ثابت و مشخّصی دارند، هنگامی که جزء دومِ آنها مورد تأکیدِ گوینده باشد، برای نمایشِ تشخّص آن جزء، با ظرفیت هایی که در زبان فارسی برای دستکاری در ترکیبات وجود دارد، تغییراتی در ساختار آنها ایجاد می شود که با شکلِ معمول و متداولِ آنها متفاوت است. در این مقاله با تکیه بر کلام سعدی و با روشِ تحلیلی تشریحی، انواع ترکیبات را با رویکردِ بلاغی و از منظرِ «تأکید و تشخّص» بررسی می کنیم تا شگردهایی که در گذشته برای نمایشِ تشخّص در انواع ترکیبات استفاده شده است، نمایان گردد. حاصلِ کار نشان می دهد که در گذشته برای تأکید و تشخّص در هریک از انواعِ ترکیبات از ظرفیت های زبانیِ خاصی استفاده می شده است و از طریق نشانه های زبانی می توان حالتی را که یک ترکیب در مرکزِ توجّه است، از صورتِ عادیِ آن متمایز کرد.
تبیین دیدگاه عبدالرزاق لاهیجی در باب اعتباری بودن تشخّص(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تشخّص که نزد حکمای مشایی، اشراقی و متعالیه و نیز بین متکلمین امامیه و اشاعره از جمله مباحث مهم متافیزیکی است نزد لاهیجی نیز مهم است و آرای کلامی خواجه، ایجی، جرجانی و دوانی او را وا می دارد تا به تحلیل و ارزیابی دیدگاههای مشایین و متکلمین در این موضوع بپردازد. لاهیجی تشخّص را امری اعتباری می داند، به این معنا که وجود مستقلی در خارج ندارد و عین هویّت شخص و وجود خاص آن و همان ماهیت متشخّصه است و همچون وجود با ماهیت در خارج متحد است و تنها در تحلیل ذهن از ماهیت جدا و ماهیت متصف به آن می شود. در تعریف تشخّص و نحوه وجود آن در خارج و ما به التشخّص فرقی بین لاهیجی و ملاصدرا وجود ندارد و هر دو تشخّص و عامل تشخّص را همان وجود خاص شیء می دانند. وجودی که عین تحقق و عینیت است.
تحلیل مفهومی، گزارهای و سیستمی دیدگاه صریح فارابی در مسئله تشخص(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و دو پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲
367 - 385
حوزه های تخصصی:
دیدگاه فارابی در مسئله تشخص دو گونه است: اول، دیدگاه انتسابی است. از دید ملاصدرا، فارابی معتقد است تشخص به نحوه وجود شیء می باشد. دوم، دیدگاه صریح فارابی در کتاب تعلیقات است. وی در این کتاب معتقد است عامل تشخص، زمان و وضع می باشند. ابهام در این دیدگاه در مفهوم واژه ها، گزاره و چگونگی ارجاع دیدگاه وی به دالّ مرکزی اندیشه وی نمود یافته است. این مقاله رصد می کند که مفهوم تشخص به صورت واضح و متمایز از دید فارابی چیست؟ ساختار منطقی و زبانی گزاره منعکس کننده دیدگاه فارابی چگونه است؟ و گزاره منعکس کننده دیدگاه فارابی در تشخص چه رابطه ای با دال مرکزی اندیشه فارابی، در شبکه معنایی اش دارد. تحلیل مفهومی از تشخص نشان داده است که تشخص نزد فارابی مفهومی نسبی است، تحلیل گزاره ای نشان داده است که دیدگاه فارابی در تشخص ذی وضع با سکوت و با ابهام ساختاری مواجه است، و تحلیل سیستمی در این تحقیق نشان داده است که مسئله تشخص در فارابی متأخر به عنوان یک مسئله مطرح شده است و تشخص از طریق وجود با دال مرکزی اندیشه وی پیوند دارد. اما این بدان معنا نیست که دیدگاه فارابی در تشخص بتواند به عنوان پشتیبان استناد دیدگاه اصالت وجود به فارابی باشد.
نقد دیدگاه پیناک در مسئله «تشخّص خداوند» از منظر متکلمان امامیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«تشخّص» از محوری ترین صفاتی است که پیناک برای خداوند قائل است. از دیدگاه او به شواهد منطقی و روایی، خداوند موجودی متشخّص است؛ چرا که به لحاظ فلسفی، هر موجودی تنها در صورت برخورداری از تشخّص می تواند با دیگران ارتباط برقرار کند (صغری). بر مبنای تعابیر کتاب مقدّس، خداوند همواره با انسان ها در ارتباط بوده است (کبری). پس خداوند موجودی متشخّص است (نتیجه). بر مبنای این استدلال، پیناک «متشخّص» بودن را مستلزم برخورداری از اوصافی که برخی کمالی و برخی غیر کمالی هستند دانسته و آن را بدون استثناء برای هر موجودی (حتی خداوند) لازم می شمارد. در مقابل، از آنجا که در نظر متکلمان امامیه مبحث تشخّص حوزه وسیع تری دارد، اگرچه برخی از مدعیات پیناک مورد تأیید ایشان است، لکن آنها در عین متشخص دانستن خداوند، اساساً وجود او را بری از هر گونه نقص و محدودیتی می دانند. در این پژوهش با هدف دستیابی به تبیینی دقیق از مسئله تشخص خداوند، با روش توصیفی - تحلیلی به نقد دیدگاه پیناک از منظر متکلمان امامیه پرداخته شده است.
«تشخص» از دیدگاه غیاث الدین منصور دشتکی بر مبنای حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴۰
63 - 88
حوزه های تخصصی:
در بیشتر کتب فلسفی مسأله ی «تشخّص»، و تعیین ملاک آن مورد بحث قرار گرفته و اقوال مختلفی از سوی فلاسفه ابراز گشته است. این پژوهش بر آن است تا نظر «غیاث الدین منصور دشتکی شیرازی» یکی از متفکران حوزه فلسفی شیراز را در باب تشخّص بررسی نماید. با تتبّع در آثار این متفکر بر مبنای تفکر صدرایی و با روش توصیفی تحلیلی مشخص می گردد که دشتکی «تشخّص» را امری اعتباری و در زمره معقولات ثانی به شمار آورده، آن را زائد بر ماهیت و داخل در هویّت شیء می داند؛ به این معنا که تشخص وجود مستقلی در خارج ندارد و همان ماهیت متشخّصه است. غیاث الدین، ثبات شخصیت انسان را در دنیا و آخرت به استمرار ماهیتش دانسته و در باب عامل تشخّص انسان دچار تهافت گویی شده است. آنچه غیاث الدین منصور را رو در روی ملاصدرا نشانده؛ این است که مبنای تشخّص در وی اصالت ماهیت است و در ملاصدرا اصالت وجود.
بررسی و نقد گزارش تصریحی ملاصدرا از دیدگاه فارابی در مسألۀ تشخص(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این که چه چیز شخص را آن می کند که هست، سؤالی است که ریشه در گذشته دور دارد و اندیشمندان بزرگی برای یافتن هویت و واقعیت اشیاء آن را کاویده اند. ملاصدرای شیرازی یکی از اینان است. وی مبتکر یا مدافع سرسخت نظریه اصالت وجود در مقابل اصالت ماهیت است و معتقد است تشخص شی به نحوه وجود آن است. وی به دو گونه، نظریه تشخص خود را به فارابی نسبت داده است: اول به صورت نقل رأی از فارابی و دوم به صورت گزارش تصریحی. ملاصدرا در هشت کتابِ اسفار ، شرح هدایه اثیریه ، رسائل تسعه و حاشیه بر الهیات شفاء ، مبدأ و معاد ، رساله تشخص ، رساله اللمیه ، رساله اتصاف الماهیه بالوجود این انتساب را تأکید کرده است، اما با وجود این، سندی برای این انتساب نقل نمی کند. این نوشتار با بررسی اَسناد، اِستناد تصریحی ملاصدرا را بر دایره محک قرار داده است و با به میان آوردن سه شاهد شامل بررسی بعض دیگر از استنادات صدرا، بررسی این حکم در آرای صریح فارابی و نیز بررسی این نظریه بر پایه قاعده شناخت سلف در پرتو خلف، انتساب این دیدگاه را به معلم ثانی مورد تردید قرار می دهد و نشان می دهد که ملاصدرا تا پیش از خود در این قول منفرد است. این نوشتار به توصیف اکتفا نمی کند و در پرتو یک قانون کلی، تبیین ارائه می دهد که چرا چنین استناد نامعتبری واقع شده است.
مسئله شناسی شخص انگاری خداوند(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
شخص انگاری خداوند یکی از مباحث کمابیش جدید الهیات غربی است که خداوند را وجودی شخص وار و انسان گونه قلمداد می کند. در این بررسی پرسش اصلی این است که حقیقت شخص انگاری خداوند به چه معناست و چه ویژگی ها و مؤلفه هایی دارد؟ می توان گفت مهم ترین مسئله برای اثبات شخص انگاری خداوند، شناخت مفهوم، ویژگی ها و مؤلفه های شخص انگاری است. در این مقاله، نخست با تبیین حقیقت تشخّص خداوند، مفهوم شخص وارگی را مفهومی مرکب گونه دانستیم؛ زیرا مفهوم متمایزی به نام تشخّص نداریم که در شمار سایر اوصاف باشد. ازاین رو عناصر و ملاک هابی برای آن وجود دارد که از جمله آن ها: حیات، علم، تعقل، اختیار، ذهن داشتن، تخاطب و تفاهم پذیری و تکلم، پذیرش مسئولیت و داوری اخلاقی و تمایز از دیگران است. براین اساس، تشخّص وصفی کمالی و دارای تشکیک است. ازاین رو اگر خداوند دارای ملاک های تشخّص، هرچند به صورت تشکیکی باشد، می توان شخص انگاری خداوند را اثبات کرد.
خوانش فارابی از اوسیای ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
235 - 255
حوزه های تخصصی:
فارابی در ده اثر خود از جوهر و مشتقات آن به صورت پراکنده سخن گفته است. در این آثار، پی در پی به نقل قول هایی از ارسطو و تفسیر فارابی از آن نقل قول ها برخورد می کنیم. فارابی انتخاب لفظ جوهر برای اوسیا را فرض گرفته است؛ به این معنی که بر سر ترجمه آن به موجود، عین، ماهیت و ذات دعوایی ندارد و معنای آن را حمل بر جوهر می کند. این مقاله می کوشد شباهت ها و تفاوت های فارابی با ارسطو در بحث از مفهوم جوهر را تقریر کند و سپس از دل آن به دو نظریه ابتکاری فارابی پل بزند. آن دو نظریه یکی در بحث تقسیم موجود ظهور می کند و دیگری در نگرش فارابی به واقعیت. هرچند در این میان به چند ناسازگاری در کلام فارابی برخورد می کنیم که زبان فلسفی او را حتی بیشتر از زبان فلسفی ارسطو در متافیزیک ابهام آلود می کند. همین امر عاملی می شود که کلام فارابی قابلیت تفسیرهای متفاوتی داشته باشد. در نهایت درباره ارتباط مفهوم جوهر با مفاهیم شئ و تشخص بحث می گردد.
سفر، آداب و وسایل آن؛ بررسی تمایزات اجتماعی مسافرت در جامعه ایران عصر قاجار(قبل از مشروطیت)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اقشار فرادست در جامعه ایران عصر قاجار همیشه در پی آن بوده اند تا تفاوت ها و تمایزات اجتماعی خود را نسبت به اقشار و طبقات فرودست به طرق و شیوه های مختلف منعکس نمایند. یکی از این روش ها، نشان دادن تمایز اجتماعی از طریق وسایل، آداب و شیوه های مسافرت است. این پژوهش برآن است تا به روش توصیفی-تحلیلی و با بکار بستن نظریه «تمایز» پیر بوردیو برای این سوالات پاسخ مناسب را بیابد: آیا اشراف و اعیان جامعه ایران در عصر قاجار به مسافرت و وسایل و آداب آن فقط به عنوان امری ضرورت پسند و برای رفع نیاز می نگریستند؟ یا اینکه آنان علاوه بر مسئله ضرورت؛ نگاه ذوقی؛ زیباشناختی و هنردوستانه نیز به آن داشته اند؟ نگاه اقشار فرودست جامعه ایران عصر قاجار نسبت به مسئله سفر و آداب و وسایل آن بر اساس کدام یک از این شاخص ها بوده است؟ این پژوهش بر این فرض اساسی استوار است که برخلاف طبقات بالای جامعه ایران عصر قاجار که به سفر و آداب و وسایل آن، نگاه هنری؛ سلیقه مندانه و زیباشناختی داشته اند، طبقات پایین جامعه به مسافرت به چشم امری مورد نیاز و ضرورت نگاه می کردند. یافته های این پژوهش نشان می دهد اقشار ممتاز جامعه که نیاز اساسی خود به مسافرت و وسایل آن را به آسانی برآورده می ساختند، بیشتر در پی آشکار ساختن و انعکاس هویت و منزلت اجتماعی خود و نشان دادن تشخّص و تفاخر طبقاتی از طریق آداب سفر و تجمل؛ شکوه و زیبایی در وسایل مسافرت برمی آمدند، در حالی که توده مردم و اقشار پایین جامعه بدون توجه چندانی به تجمل گرایی؛ زیبایی دوستی و یا هرگونه ذوق و سلیقه هنری، به مسافرت، آداب و وسایل آن تنها به چشم ابزاری برای رفع نیاز و ضرورت می نگریستند.