آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

علم‏پرستى (ساینتیسم) در غرب سبب شد که گروهى از دانشمندان غربى در مقابل آن به ستیز و دشمنى با علم تجربى و دستاوردهاى آن برخیزند. اما هم علم‏پرستان و هم علم‏ستیزان طریق باطل مى‏پویند. هر چند علم‏گرایى به حذف بنیادهاى دینى و طغیان‏ها و پریشانى‏هاى کنونى انجامیده است، ولى علم در جایگاه خود تأثیرى شگرف در کمال و تعالى انسان دارد.

متن

‏موضع ثناگویان علم:

طلوع افق دستاوردهاى تجربى بشر در قرون جدید، این توهم آشکار را در میان جمعى از اندیشمندان مغرب‏زمین به وجود آورد که داده‏هاى علمى قادر است تمامى مجهولات عالم تکوین را معلوم کند و هدایت‏کننده بشر جست‏وجوگر در تمامى امور عالم باشد؛ از این رو تنها علم تجربى است که متعلق امید بشر و مطلوب نظر او واقع مى‏شود. صاحبان چنین بینشى، در حفاظت و تقویت آن، باب افراط را گشودند و بلندپروازى را در عرصه علم تا سرحد خرابى پایه‏هاى استوار وحیانى روا داشتند و علم و دین را در میدان رقابتى خصومت‏آمیز وارد کردند. آنچه داورى برخى از ایشان را معلوم مى‏کرد، فربهى علم و ناتوانى و ضعفى بود که به مفاهیم دینى و آسمانى تعلق مى‏گرفت؛ از این رو این سودى غلط را در سر پروراندند که اینها نقیض یکدیگرند و با به میدان آمدن یکى، جایى براى دیگرى باقى نمى‏ماند.
بدین وسیله «ساینتیسم» سر برآورد و حقیقت از قله رفیع خود فرو افتاد و در دنیاى آزمایشگاه و حس محصور گشت. شناخت حقایق آسمانى و غیر آزمایشگاهى از حوزه اشتغالات فکرى رخت بربست و «علم» با «اصالت تجربه» یکسان گرفته شد. از سوى دیگر، در این ذهنیت جدید که از رهگذر پیشرفت‏هاى یکباره دانش تجربى حاصل گردید، مسؤولیت تمامى ناهنجارى‏هاى عالم بشرى به عهده حوزه دین گذارده شد و علم، ضامن بهروزى، کام‏یابى و رستگارى بشر جدید به شمار آمد؛ تا آنجا که گرایش‏هاى دینى و تمایل‏هاى آسمانى منسوخ خوانده شد. بدین ترتیب اگر در گذشته، دین در غرب با انحراف در تفسیر از سوى حافظان خود، در برابر علم، قوه قهریه به کار برد و چهره‏اى بدمنظر از علم به تصویر کشاند، این بار حوزه علم نیز از سوى مدعیان دانش‏ستایى و علم‏پرستى زبان به ملامت گشود و تا حذف نهایى رقیب پیشین، قدرت بلامنازع یافت و در برترین سطح تفکر جاى گرفت. اما از آن‏جا که در پس خوش‏بینى بى‏حد و حصر، بدبینى افسارگسیخته‏اى نهفته است، موضع افراطى اصحاب علم در برابر اثرات زیان‏بار علم‏گرایى تاب نیاورد و جاى خود را به مواضع خصمانه دسته‏اى دیگر از نام‏آوران علم و حتى مصرف‏کنندگان محصولات صنعتى داد.
‏موضع معارضان علم:
علم‏گرایى افراطى در مغرب زمین، به پیدایش موضع مخالف، یعنى علم‏ستیزى انجامید. طولى نکشید که علم از جناح‏هاى مختلف مورد نکوهش قرار گرفت و گاه تمامى مزیت‏هاى آن از سوى برخى اندیشمندان غربى زیر سؤال رفت.
البته متفکرانى که در این حوزه قرار مى‏گیرند، در اعلام موضع نسبت به علم در یک سطح نیستند؛ به طورى که برخى در داورى جانب احتیاط و انصاف را گرفته، حق‏گویى را نسبتاً شیوه خود قرار مى‏دهند و جماعتى نیز در این عرصه به شتاب‏زدگى متمایلند و در برابر علم و محصولات آن زبان به اعتراض مى‏گشایند و آن را مایه ضلالت و فرومایگى بشر به شمار مى‏آورند.
نگاهى اجمالى به مجموعه نظرات ابرازشده در این بخش از سوى برخى اندیشمندان غربى تا آن‏جا که به غربت علم اشاره دارد، لازم و محل اعتناست. برتولت برشت که تمامى نابسامانى‏هاى اجتماعات بشرى را معلول علم و فرآورده‏هاى دانش تجربى مى‏داند، در نسبت دادن بیدادگرى‏هاى عصر جدید به این دستاورد بشرى چنین اظهار مى‏دارد:
علم، فاشیسم را در اروپا به وجود آورد. ما محتاج بودیم که علم در تمدن اروپایى، از بازگشت روح انسان متمدن به جاهلیت قومى و نژادپرستى که پلیدترین طرز تفکر بشرى است، جلوگیرى کند. نه تنها علم چنین کارى نکرد، بلکه خود، فاشیسم را به وجود آورد و تربیت کرد و آلت قتاله‏اى در دست فاشیسم گردید. بنابراین من به علم ایمان ندارم.
آلبرت انیشتین دانشمند برجسته علم فیزیک مى‏گوید:
امروز من اگر جوان بودم و مى‏خواستم براى زندگى تصمیمى اتخاذ کنم، هیچ وقت آرزو نمى‏کردم دانشمند یا استاد دانشگاه شوم؛ بلکه شغلى از قبیل طوّافى و یا مأمور گاز براى خود انتخاب مى‏کردم؛ بدین امید که شاید بتوانم استقلال ناچیزى براى خود داشته باشم.
از سوى دیگر، فوداستیه اظهار مى‏دارد که تنها وظیفه و رسالت علم براى آن‏که خود را از این چارچوب تنگ که در آن گرفتار آمده است، نجات دهد، این است که اعلام کند: «قلمرو بررسى‏ها و شناخت‏هاى من، بسى کوچک‏تر از قلمرو نیازهاى بى‏حد و حصر آدمى است». لوکنت دونویى در کتاب سرنوشت بشر ترقى حقیقى انسان را عبارت از تکمیل و اعتلاى خود انسان مى‏داند. به اعتقاد او تمدن باید در درون برپا شود؛ نه در بیرون. هر تمدنى که مبنى بر تکمیل مکانیکى و راه‏حل‏هاى فنى است، رو به زوال است. میشل دومونتنى، نویسنده فرانسوى، در مقام طرفدارى از دین و محکوم نمودن اصول علمى چنین تقریر مى‏کند:
انسان به حسب طبیعت، متکبر و خودبین است؛ در صورتى که امتیازى بر حیوانات ندارد... انسان به علم خود مغرور است و خود را به همه چیز عالم مى‏داند؛ در صورتى که علم او حقیقت و ارزشى ندارد؛ زیرا آراى علما و فلاسفه متناقض و متضاد با یکدیگر است؛ بنابراین آنهایى که با اصول علمى خود دین و اهل دین را انکار مى‏کنند، از جهل و نادانى آنها مى‏باشد.
پناه آوردن به طبیعت از گرفتارى‏هاى ناشى از تکنولوژى و ساینتیسم، توصیه دیگرى است که برخى منتقدین علم ذکر کرده‏اند. هنرى دیوید تورو، نویسنده شاعرپیشه و فیلسوف ناتورالیست آمریکایى، در کتاب والدن یا زندگى در جنگل آدمیان را براى گریز از بلایاى عصر ماشین به دامان جنگل‏ها و بیشه‏ها فرامى‏خواند و شگفت آن‏که خود عملاً چنین کرد و دیرزمانى را در جنگلى عارى از هرگونه وسایل زندگى، یک‏تنه زیست و کتابى که در این باره به رشته تحریر درآورد، شرح زندگى جنگل‏نشینى و اندیشه‏هاى یک انسان آزاده و وارسته از قید و بندهاى تمدن امروزى است.
جدال با دستاوردهاى علم و حمله به تکنولوژى از سوى طبیعت‏گرایان، موضع دیگرى است که به صورت عملى در مغرب زمین دنبال مى‏شود. «لودیت‏ها» نام نهضتى است که در سال 1811 و 1812 در انگلستان شکل گرفت و در مخالفت با صنایع و پیامدهاى آن و با این بینش که ابزار مکانیکى و زیان‏هاى آن قلب بشریت را هدف گرفته است، آشکارا شروع به فعالیت نمود و در صنایع آن روز انگلستان دست به خرابکارى زد. «نئولودیت‏ها» نیز به پیروى از این گروه به جدال با مظاهر علم همت مى‏گمارند. کرک پاتریک سیل، یکى از رهبران نهضت نئولودیت در آمریکا، اخیراً در اتاق جهانى کردن اقتصاد، نطقى ایراد کرد که با نظریه‏ها و شعارهاى امروزى که عمدتاً بر توسعه اقتصادى، صنعت، تکنولوژى و زندگى مدرن متمرکز است، نه تنها تفاوت فاحش داشت، بلکه این عناصر را زیر تازیانه تند انتقاد گرفت. کامپیوتر، تکنولوژى و تمدن امروز هدف‏هاى اصلى حملات او بودند. مخاطبان نیز موافقت خود را با نظریات او در این مورد که تکنولوژى، بشریت را در آستانه مخاطراتى عظیم قرار داده است، نشان دادند.
البته معارضان تکنولوژى امروزه به لودیت‏ها و نئولودیت‏ها محدود نمى‏شوند. گروه‏هایى به نام «زارعان آمیش» در پنسیلوانیا زندگى مى‏کنند که ترجیح مى‏دهند به جاى اتومبیل و تراکتور، از اسب استفاده کنند. این گروه اخیراً تجربیات خود را در یک گزارش 62 صفحه‏اى که مطالب آن در مخالفت با انقلاب صنعتى است، براى استادان دانشگاه‏هاى آمریکا فرستاده‏اند. در این رابطه مى‏توان به گروه‏هاى دیگرى نیز اشاره کرد که هر یک به نسبت‏هاى مختلف در مخالفت با دستاوردهاى علم و تمدن سهمى دارند. «نخست زمین» عنوان دیگرى از گروه‏هاى موجود در غرب است که طرفدار خشونت محدود علیه تکنولوژى هستند و بر این اعتقادند که باید چرخ‏هاى عظیم صنایع را از طریق خرابکارى از کار انداخت. گروهى دیگر در مریلند زندگى مى‏کنند که به خود عنوان «خارج از شبکه» داده‏اند. این گروه وابستگى خویش را به شبکه‏هاى موجود آب و برق قطع کرده و روشنایى و حرارت مورد نیاز خود را از شمع و نفت تأمین مى‏کنند؛ سبزیجات مصرفى خود را مى‏کارند و به قول خودشان با استفاده از حداقل تکنولوژى، حداکثر لذت را از زندگى و فرهنگ زیستن در طبیعت مى‏برند. گروه‏هاى بسیار دیگرى هم هستند که ضمن محکوم کردن کامپیوتر، طرفداران خود را به ایجاد «باشگاه‏هاى قلم» و ترویج فرهنگ نوشتارى تشویق مى‏کنند.
بى‏تردید هم علم‏پرستان و هم علم‏ستیزان طریق باطل مى‏پویند. بحران‏هاى فرهنگى که از جریان علم‏پرستى حاصل آمده است، مؤید این معنا است که آدمى نیازمند تفکر مابعدالطبیعى و اصول است. تردیدى نیست که علم‏گرایى به همراه حذف بنیادهاى دینى و اعتقادات آسمانى، طغیان‏ها و پریشانى‏هاى کنونى بشر را به دنبال داشته؛ اما علم در جایگاه خود واجد شأنى رفیع بوده و تأثیرى شگرف در کمال و تعالى انسان دارد. قوانین علمى، ترجمان و مبیّن همین عالم عینى هستند که مخلوق ذات اقدس الهى مى‏باشد. علم‏دوستى و دانش‏طلبى از فطرت انسانى مایه مى‏گیرد و بعدى از ابعاد فطرت آدمى را به خود اختصاص مى‏دهد. مقابله با این بخش از سرشت آدمى، ریاضتى است غیر عقلانى که ریشه در جهل و غرض‏ورزى دارد.
ساینتیسم در قرون جدید نشان از انحراف در مسیر علم‏دوستى دارد. فرایند این انحراف زیان‏بار، مسخ و از خودبیگانگى، سرگشتگى و پریشانى، عصیان‏ها و طغیان‏هاى مهلکى است که بشر کنونى را به خود مشغول کرده است. مى‏توان از بهره‏هاى دانش تجربى به گونه‏اى بهره‏مند شد که تنها اثرات مثبت آن را شاهد بود. علم در صورتى قادر است از طریق دستاوردهاى خود، سطحى از نیاز آدمى را پوشش دهد که همواره در پرتو منطق الهى فعالیت کند و در شعاع وحى توان خود را به خدمت گیرد. هدایت علم در مسیر درست و جهت‏دار زمینه‏ساز سعادت بشرى است. در این شرایط دیگر نیازى نیست که موضع نفى را در طریق اثبات حقایق و یا تضمین حیات بشرى برگزید و بى‏اعتنا به حقیقت وجودى علم، جبهه مقابله را در برابر آموزه‏هاى علمى گشود.
‏اشاره‏
سخن گفتن از افراط و تفریطهایى که در دنیاى جدید غرب رخ داده است، پایانى ندارد و البته توجه به این پیشینه مى‏تواند براى کشور ما که هنوز کاملاً در ورطه مدرنیته نیفتاده است و بى‏تردید چنین خطراتى را پیش روى دارد، حائز اهمیت و اولویت باشد. اما توقف در این جایگاه و جست‏وجو نکردن در ریشه‏هاى این افراط و تفریطها، در نهایت ما را تنها به یک تحلیل ساده و سطحى راهنما مى‏شود و در عمل هیچ راهکار روشنى نشان نمى‏دهد. ملاحظات زیر شاید گامى در جهت روشن کردن برخى از این ریشه‏ها و پیشینه‏ها باشد:
1. نویسنده محترم معتقد است که این گونه رویارویى‏ها با علم، ریاضتى غیر عقلانى است که ریشه در جهل و غرض‏ورزى‏ها دارد. این داورى دست کم با مراجعه به سابقه علمى و اخلاقى این دانشمندان، اندکى شتاب‏زده و غیر منصفانه مى‏نماید. براى مثال، نمى‏توان شخصیت‏ها و گروه‏هایى را که خود ایشان نام برده است، چشم‏بسته به جهالت و غرض‏ورزى متهم کرد؛ بلکه نیت خیرخواهانه و انگیزه‏هاى مصلحانه اکثر آنها را مى‏توان اثبات کرد. بنابر این براى پى‏بردن به سرّ این ستیزها بهتر است به کاوش بیشتر در این مسأله بپردازیم.
2. نویسنده محترم اشاراتى کوتاه به اسباب و ریشه‏هاى علم‏گرایى یا علم‏ستیزى دارد؛ ولى این اندازه براى یک تحلیل عالمانه و موشکافانه کافى نیست. به‏اختصار مى‏توان گفت که این دو برخورد با علم، در واقع دو روش یک حقیقت تاریخى و فرهنگى است و هر دو ریشه در همان تعریف مدرنیته از علم و دانش دارد. دانش در این تعریف، منحصر در علم حسى و تجربى )science( است که بر مبناى طبیعت‏گرایى و سکولاریسم بنا شده و کارکردى جز تسلط و تصرف در طبیعت بر پایه تمایلات بى‏مهار انسانى ندارد. با این نگاه، بدیهى است که علم در آغاز به دلیل دستاوردهاى معرفتى و تکنولوژیک، در ظاهر بدرخشد و چشمان بسیارى را خیره سازد و پس از برآمدن آثار و نتایج و آشکار شدن ماهیت آن، گروهى را به واکنش منفى و خصمانه بکشاند. بنابراین براى حل معضل کنونى باید نگاهى دوباره به هویت و کارکرد علم جدید انداخت.
3. تصور نویسنده محترم از ماهیت و کارکرد علم را مى‏توان از این عبارت دریافت: «علم در جایگاه خود واجد شأنى رفیع بوده و تأثیرى بسیار شگرف در کمال و تعالى انسان دارد. قوانین علمى، ترجمان و مبیّن همین عالم عینى است که مخلوق ذات اقدس الهى است». چنان‏که پیداست، علم‏شناسى نویسنده اندکى بوى کهنگى و گذشت زمان مى‏دهد و به انگاره‏هاى قرن هجدهمى از علم بیشتر شبیه است تا آنچه در دهه‏هاى اخیر در فلسفه علم به طور جدى مطرح است. امروزه دیگر کمتر کسى است که علم تجربى را آیینه عینیت خارجى و بیان‏گر جهان واقعى بداند؛ بلکه سخن از حدس‏هاى جسورانه (کارل پوپر) یا پارادایم‏هاى معرفتى (توماس کوهن) و یا برنامه‏هاى پژوهشى (ایمره لاکاتوش) است.(1) در حالى که هم اکنون در دنیاى غرب نداى علم فمینیستى، علم پست‏مدرن یا علم مقدس برخاسته است و تلقى مدرنیته از علم در زادگاه خویش به‏سختى مورد شک و تردید قرار گرفته است، مرثیه‏سرایى بر غربت علم، در کشورى که فقط مصرف‏کننده محصولات فرعى علم جدید است، چندان مناسب و شایسته نمى‏نماید.
4. راهکار ایشان در حل تعارض میان علم و دین نیز طبعاً بر پایه همان تعریف از علم بنا شده است. وى معتقد است: «مى‏توان از نتایج دانش تجربى به گونه‏اى بهره برد که تنها اثرات مثبت آن را شاهد بود. علم در صورتى قادر است از طریق دستاوردهاى خود، سطحى از نیاز آدمى را پوشش دهد که همواره در پرتو منطق الهى فعالیت کند و در شعاع وحى توان خود را به خدمت گیرد». به عبارت دیگر، ایشان معضل علم جدید و تکنولوژى در عصر کنونى را تنها در کاربردها و نحوه بهره‏بردارى انسان از آنها مى‏داند؛ حال آن‏که بر طبق تحقیقات جدید، این نابسامانى و پریشانى ریشه در پیش‏فرض‏ها و بنیادهاى علم مدرن دارد و تلفیق دین و اخلاق با دستاوردهاى علمى و تکنولوژیک، جز در لایه‏هاى زیرین معرفت علمى ممکن نیست. براى خروج از بحران علم در غرب، گذشته از توجه به سایر منابع معرفت (عقل، فطرت و وجدان) و سایر ابعاد حیات انسانى (حیات دینى، اخلاقى و فلسفى) و ضمن تأکید بر اهداف و جهت‏گیرى‏هاى انسانى در کاربردهاى علم، باید مبانى مابعدالطبیعى و پیش‏فرض‏هاى ناسنجیده و روش‏شناسى تک‏ساحتى علم تجربى مورد بازنگرى و بازاندیشى قرار گیرد. بررسى بیشتر این موضوع نیاز به مجال وسیع‏ترى دارد.
پى نوشت:
1) براى اطلاع بیشتر ر.ک: لازى، جان، درآمدى تاریخى بر فلسفه علم، نشر دانشگاهى؛ چالمرز، آلن، چیستى علم، انتشارات علمى و فرهنگى؛ علم‏شناسى فلسفى (مقالات دائرة المعارف پل ادواردز)، ترجمه عبدالکریم سروش، مؤسسه تحقیقات علمى و فرهنگى.
حیات نو، 17/8/80

تبلیغات