آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

این نوشتار به شرح و تفسیر سخنان حضرت علی علیه‏السلام در توصیف بندگان و دوستان خدا می‏پردازد. آن حضرت در این بخش از خطبه 87، مهم‏ترین ویژگی مؤمنان و دوستان خداوند متعال را اخلاص و عدالت‏ورزی قلمداد می‏کنند. اخلاص و نیل به مقام مخلِصین، از طریق ریاضت و مجاهدت، خلوص در نیت، سخن و عمل حاصل می‏شود. مقام مخلَصین، پس از مبارزه با نفس و تحصیل اخلاص در فکر، سخن و رفتار، به بنده برگزیده خدا اعطا می‏شود. با خلوص عمل، و خودسازی بنده برای خدا، معارف الهی و دین بر قلب بندگان خدا جاری می‏شود. اهل‏بیت علیهم‏السلام چشمه‏سار معارف الهی بر قلب بندگان مخلص خداوند هستند.

متن

جلوه اخلاص و عدالت‏ورزی در دوستان خدا
«قَدْ أَخْلَصَ لِلّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِینِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ، قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَکَانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْی الْهَوَی عَنْ نَفْسِهِ، یَصِفُ الْحَقَّ وَ یَعْمَلُ بِهِ لَا یَدَعُ لِلْخَیْرِ غَایَةً إِلاَّ أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلاَّ قَصَدَهَا، قَدْ أَمْکَنَ الْکِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ یَحُلُّ حَیْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ یَنْزِلُ حَیْثُ کَانَ مَنْزِلُهُ»؛1 او به خداوند اخلاص ورزید، و خداوند وی را به مقام مخلصان نایل ساخت. از معادن دین خداوندی، و از میخ‏های محکم زمین است. خود را به اجرای عدالت پایبند کرده و نخستین گامش در این راه، زدودنِ هوا و هوس از درون خویش است. در سخن، حق را به نیکویی تفسیر می‏کند و در عمل بدان پایبند است. هیچ هدف خیری نیست که آهنگ آن نکند و در راه تحقق آن گام برندارد، و گمان خیری نبرده که به سوی آن نشتافته باشد. بی‏تردید زمام امور خویش را به کتاب الهی سپرده است. پس پیشوا و امام او قرآن است. هرجا که قرآن بار اندازد، او نیز فرود آید و هرجا که قرآن جای‏گیرد، او را نیز جایگاهی باشد.
امیرمؤمنان علیه‏السلام برخی جملات خطبه را با «قد»، که حرف تحقیق است و از تحقق مفاد جمله حکایت دارد، آغاز کرده‏اند و پس از طرح یکی از ویژگی‏های دوستان برگزیده خدا در قالب آن جمله، نتیجه و بازتاب رفتاری آن ویژگی را نیز یادآور می‏شوند. از جمله، حضرت در بخش پایانی ویژگی‏های دوستان برگزیده خدا، سه جمله را با «قد» آغاز کرده‏اند و سپس به بیان نتیجه و بازتاب رفتاری ویژگی‏های یاد شده در آن جملات می‏پردازند. ایشان در نخستین جمله، که به حق می‏توان مفاد آن را مهم‏ترین ویژگی، و عصاره فضایل دوستان خدا برشمرد،
می‏فرمایند: «قَدْ أَخْلَصَ لِلّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِینِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ»؛ به خداوند اخلاص ورزید و خداوند وی را به مقام مخلصین نایل ساخت. از معادن دین خداوندی، و از میخ‏های محکم زمین است.
بازتاب اخلاص در اندیشه و رفتار
«اخلاص» عبارت است از خارج ساختن غیر خداوند از حرم دل، و اختصاص آن به محبوب ازلی و ابدی. اخلاص به ذات اقدس الهی، یعنی قرار گرفتن در مسیر «انّا لله و انّا الیه راجعون». از منابع اسلامی و از لابه‏لای تحقیقات محققان در انسان‏شناسی دینی برمی‏آید که اخلاص در اندیشه و گفتار و کردار، موجب لایروبی چشمه‏سارهای درونی است که با پاک شدن آنها، انبوه معرفت ناب و خالص از درون انسان به جریان می‏افتد. اخلاص در اندیشه و فکر، در گستره توانایی‏ها و استعدادهای انسان واقعیات و حقایق را قابل شهود می‏سازد، و از آمیختن آنها با آلودگی‏های تخیلات و اوهام بی‏بنیاد جلوگیری می‏کند و مانع نفوذ خواسته‏ها و امیال حیوانی به درون انسان می‏شود. همچنین اخلاص در گفتار و پرهیز از فریبکاری مردم با کلمات زیبا و فریبنده، موجب رهاندن خود و دیگران از پیامدهای شومی است که فریبکاری مردم از طریق سخن‏پردازی در پی دارد. اخلاص در عمل و پرهیز از خودخواهی و خودمحوری، عامل سازنده موجودیت انسان در مسیر حیات معقول و الهی است.
کسی که خواهان گوهر اخلاص است باید همه توان و تلاش خود را برای رسیدن به آن به کار گیرد و در تفکر و عمل خویش سهمی برای خود و غیرخدا در نظر نگیرد؛ زیرا در غیر این صورت، آنان را شریک خدا قرار داده است و خداوند نیز آن عمل ناخالص را نمی‏پذیرد و سهم خویش را به دیگران می‏بخشد. اما خداوند کسی را که به گوهر اخلاص دست یافت و وجودش را وقف او ساخت، مخصوص خویش قرار می‏دهد و مقام مخلصین را به وی عنایت می‏کند. چنین کسی مشمول رضوان خداوند می‏شود و به بارگاه قدس او بار می‏یابد. به دیگر سخن، در زمینه اخلاص، بندگان برگزیده و خاص خداوند از دو مقام برخوردارند: مقام اول «مقام مخلِصین» است که با ریاضت و مجاهدت‏واخلاص‏ورزیدن در نیت، سخن و رفتار حاصل می‏آید، و جمله «قد أخلص للّه»، در این خطبه و برخی از آیات قرآن ناظر به آنند؛ مانند:
ـ «دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»؛2 خدای را در حالی که دین را ویژه او کنند [با اخلاص] بخوانند.
ـ «فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصا لَهُ الدِّینَ أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ»؛3 پس خدا را بپرست در حالی‏که دین را ویژه او کرده باشی.آگاه‏باشیدکه آیین‏ویژه و پاک از آنِ خداست.
و مقام دوم «مقام مخلَصین» است که بر مقام اول مترتب است و خداوند آن را پس از مبارزه با نفس و تحصیل اخلاص در فکر و سخن و رفتار، به بنده برگزیده خود عنایت می‏کند و او را برای خود برمی‏گزیند و از کمالات و مراتب معنوی خاص بهره‏مندش می‏سازد. جمله «فاستخلصه» و برخی از آیات قرآن ناظر به این مقام رفیع و متعالی‏اند؛ مانند آیه «إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ.»4 مخلَصین بندگان خاص و برگزیده خداوندند که حریم دل را تنها در اختیار معبود قرار داده‏اند و غیر خدا را به دل آنان راهی نیست. از این‏رو، شیطان نیز به دل ایشان راهی ندارد و نمی‏تواند دخالت و تصرفی در رفتارشان کند و از آنان ناامید گشته است:«قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»؛5 پس به عزتت سوگند که البته همه آنان را گم‏راه می‏کنم. مگر بندگان ویژه و برگزیده‏ات از آنان را [که مرا بر ایشان راهی نیست].
اخلاص روح همه کارهاست و اگر کاری با اخلاص صورت پذیرد، هم برای خود انسان مفید است و هم برای دیگران؛ اما اگر کاری بدون اخلاص انجام شود، هم انسان از زحمتی که کشیده سودی نمی‏برد و هم آن کار برای دیگران برکتی ندارد. خداوند متعال بر اساس سنّت خود، هر کار کوچکی را اگر همراه با اخلاص باشد، بزرگ می‏سازد و برکات فراوان در آن قرار می‏دهد. در مقابل، کارهای بزرگ را به دلیل نداشتن اخلاص بی‏برکت و بی‏فایده می‏گرداند.
اهمیت تحصیل اخلاص در آموزه‏های دینی
با توجه به ضرورت تحصیل اخلاص و بی‏مقدار بودن عمل غیرخالص، بزرگان دین ما پیوسته سفارش کرده‏اند که انسان باید کوشش نماید تا کارهایش با اخلاص و انگیزه الهی باشد. البته رسیدن به این مرتبه بسیار دشوار است و با توجه به اینکه تصحیح نیت و خالص ساختن آن برای خدا و قصد قربت طاقت‏فرساست، اغلب مردم تحت تأثیر وسوسه‏های شیطانی توجهی به نیت ندارند و کار خوب در نظر آنان کاری است که صرف‏نظر از نیت، مفید و نافع باشد؛ غافل از آنکه ممکن است کاری از نظر دیگران سودمند و برای جامعه مفید باشد، اما برای کننده کار نه فقط سودی ندارد، زیان‏آور نیز هست؛ زیرا وی نیت الهی و اخلاص نداشته است.
بنابراین، کسی که به قصد خودنمایی و ریا و برای اینکه مردم او را بستایند ثروت کلانی را در زمینه تأمین نیازهای جامعه صرف می‏کند، کارش برای جامعه مفید است، اما هیچ نفعی برای خودش ندارد؛ زیرا آن عملِ فاقد اخلاص و انگیزه الهی بر کمالات او نیفزوده و موجب قرب او به خداوند نمی‏شود. وی در قبال تلاش‏ها و سرمایه‏ای که خرج کرده حاصلی جز باد درو نکرده است. خداوند درباره فرجام کار این افراد می‏فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَالأذَی کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدا لاَّ یَقْدِرُونَ عَلَی شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُواْ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ»؛6 ای کسانی که ایمان آورده‏اید! بخشش‏های خود را با منت نهادن و رنجانیدن تباه مکنید، مانند آن کس که مال خویش را برای نمایاندن به مردم انفاق می‏کند و به خدا و روز واپسین ایمان ندارد [و نتیجه‏ای از انفاق خود نمی‏یابد]. داستان او چون داستان سنگ سخت صافی است که بر آن خاکی (غباری) باشد و بارانی تند به آن برسد [آن خاک را ببرد ]و سنگ را همچنان سخت و صاف [و بدون خاک ]بگذارد. [ریاکاران نیز] بر هیچ چیز از آنچه کرده‏اند دست نمی‏یابند و خداوند گروه کافران را راه نمی‏نماید.
بنابراین، کسانی که خواهان سعادت اخروی و پذیرش اعمالشان از سوی خداوندند، می‏باید به واکاوی انگیزه‏های خود بپردازند و بنگرند در پی چه هستند. پس هرگاه نبود مزایای مادی و دنیوی به سستی آنان در عمل انجامید، بدانند که اخلاص ندارند؛ هرگاه تقدیر و تشکر دیگران در رفتار آنان اثر گذاشت و اگر از ایشان قدردانی نشد، نشاطی برای انجام عمل نداشتند، بدانند که نیت و انگیزه آنان مخدوش و آلوده به ریاست. اگر انسان واقعا کاری را برای خدا انجام می‏دهد، نباید تعریف و خوشایند یا سرزنش دیگران در اراده و تصمیم او تأثیر بگذارند. ما نباید به انگیزه‏ها و رفتارمان مطمئن شویم، بلکه پیوسته می‏باید خود را در جایگاه متهم ببینیم و هیچ‏گاه از رفتار خودمان راضی نگردیم. چنان‏که امیر مؤمنان علیه‏السلام فرمودند: «وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یُصْبِحُ وَ لَا یُمْسِی إِلاَّ وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ فَلَا یَزَالُ زَارِیا عَلَیْهَا وَ مُسْتَزِیدا لَهَا»؛7 ای بندگان خدا! بدانید که مؤمن متعهد باید هر صبح و شام نفس خود را واپاید و بدان بدگمان باشد. همواره خود را سرزنش کند، و هرچه طاعت و عبادت کند آن را کم و ناچیز انگارد و بهتر و بیشتر را طلب کند.
عوامل تحصیل اخلاص
برای تحصیل اخلاص، دو عاملْ نقش اساسی دارند: عامل اول، شناخت اهمیت و ارزش اخلاص و نقش آن در تعالی بخشیدن به عمل و روح انسان، و در مقابل، شناخت زیان و خسارتی است که نیت و عمل غیرخالص در پی دارد. البته با توجه به دلبستگی‏های مادی و موانعی که انسان را از اصلاح نفس بازمی‏دارند، در آغاز، برای کسب معرفت در این زمینه انگیزه کافی نداریم و تنها با همت و اراده جدی تحصیل این معرفت میسور می‏شود. برای درک بهتر اهمیت و جایگاه اخلاص، باید توجه داشت که هیچ پدیده روحی‏ای نمی‏تواند مانند اخلاص زندگی پرفراز و نشیب و پراضطراب انسان را تنظیم و تعدیل ساخته، موجب آرامش خاطر شود. علت پیدایی آرامش خاطر از طریق اخلاص این است که روح انسان مخلص هنگامی که به حقیقت والایی اخلاص می‏ورزد، در واقع گمشده‏اش را باز می‏یابد و خود را در مسیر مقصد متعالی می‏بیند و از آن پس، تاریکی‏ها از فراروی او کنار می‏روند و به هر سوی می‏نگرد روشنایی‏ها را می‏بیند.
عامل دوم، تحصیل اخلاص، مبارزه با عادات مزاحم کسب اخلاص انسان است. البته باید توجه داشت که بهترین زمان برای مبارزه با عادات بد دوران جوانی است، که هنوز عادات بد در انسان رسوخ نیافته‏اند و خصایص منفی در وی ریشه‏دار نشده‏اند. اما وقتی انسان دوران جوانی را پشت سر نهاد و به دوران میان‏سالی یا پیری رسید، آن عادات زشت در وی ریشه‏دار و قوی گشته، مبارزه با آنها و از بین بردنشان بسیار دشوار می‏شود. از این‏رو، امام خمینی قدس‏سره بارها در درس‏های اخلاق خود به جوانان توصیه می‏کردند که قدر جوانی‏شان را بدانند و به خودسازی و مبارزه با نفسانیات بپردازند؛ زیرا وقتی انسان پیر شد، خودسازی و مبارزه با عادات و نفسانیات بسیار دشوار می‏شود.
وقتی انسان دریافت که همه هستی‏اش از آن خداست، می‏باید هرچه دارد تقدیم خداوند و مالک حقیقی کند و اخلاص او را نباید امری دور از تصور و غیرعادی پنداشت. کسی که معتقد است هستی و همه امکاناتی که در اختیار اوست از آنِ خداست و او با مشیت و تدبیر الهی روزگار می‏گذراند و در حوزه مالکیت الهی به دخل و تصرف می‏پردازد، عقل و منطق به او حکم می‏کند که اخلاص داشته باشد و غیرخدا را در حوزه مالکیت خدا شریک نسازد. وی با اخلاص در نیت و عمل، آنچه را از خداست و او به امانت در اختیارش نهاده، به صاحب اصلی‏اش تقدیم می‏کند و در آنچه می‏اندیشد و انجام می‏دهد، سهمی برای خود و غیرخدا در نظر نمی‏گیرد.
جوشش معارف دین از قلب بنده مخلص خدا
چنان‏که گذشت، اخلاص گوهری نایاب است و تنها با یاری جستن از خداوند و توفیق او به دست می‏آید. اما وقتی اخلاص سراسر وجود انسان را فراگرفت و خداوند بنده‏اش را خالص یافت، وی را برای خود برمی‏گزیند و معرفت و حکمت را بر قلبش سرازیر می‏سازد. از آن پس، او سرچشمه دین الهی می‏شود، و کسانی که در پی معارف ناب دین هستند، نزد وی می‏روند و از سرچشمه وجودش که سرشار از معارف دین است، بهره‏مند می‏شوند. این بندگان برگزیده خدا، به سبب پیوند و وابستگی با دین، چنان قوام و استحکامی دارند که موجب استحکام زمین خدا و محیط زندگی انسان‏های دیگر می‏شوند و جامعه را از اضطراب و گسستگی حفظ می‏کنند. به تعبیر حضرت، آنان اوتاد زمین‏اند. کاربرد واژه «اوتاد» که جمع «وتد» و به معنای میخ است، گویای آن است که انسان‏های مخلص با رفتارها و راهنمایی‏های خود موجب استحکام جامعه می‏شوند و آن را از نابودی و تلاشی نجات می‏دهند؛ چنان‏که خداوند کوه‏ها را میخ‏های زمین و موجب استحکام و پیوستگی آن قرار داد: «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادا وَالْجِبَالَ أَوْتَادا»؛8 آیا زمین را بستر و قرارگاه [شما]، و کوه‏ها را میخ‏هایی نگردانیدیم [تا زمین بدان‏ها استوار باشد]؟
بنابراین، همان‏گونه که کوه‏ها موجب ثبات و استحکام زمین گشته، مانع اضطراب و تزلزل آن می‏شوند، بندگان صالح خدا، به ویژه انبیا، اوصیا و امامان معصوم علیهم‏السلام سبب استحکام زمین و دفع بلاها و موجب نزول برکات الهی می‏گردند. آنان با بهره‏مند ساختن مردم از دانایی‏های خود، دینِ آنان را قوام و استحکام بخشیده، مانع انحراف و تزلزل در اعتقادات دینی‏وباورهای‏مذهبی ایشان می‏شوند. در نتیجه، مردم با راهنمایی‏های آنان به راه حق و صواب رهنمون می‏شوند و از عذاب و کیفر الهی مصون می‏مانند.
اهل‏بیت علیهم‏السلام چشمه‏سار معارف‏وتکیه‏گاه‏زمین‏و آسمان
چنان‏که در طلیعه شرح این خطبه نورانی گفتیم، برخی بر آنند که حضرت در بخش اول خطبه، به معرفی فضایل و ویژگی‏های متعالی خود و فرزندان معصومشان علیهم‏السلاممی‏پردازند؛ ویژگی‏هایی که در حد کمال و به طور یکپارچه، در غیرمعصوم یافت نمی‏شود. برخی تعابیر حضرت، از جمله تعبیر «فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِینِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ»، این نظر را تقویت می‏کند؛ زیرا تا کسی با دانشی نامتناهی، بر همه حقایق ظاهری و باطنی قرآن اشراف نداشته باشد و نیز معصوم و مصون از جهل نباشد، نمی‏تواند مبیّن و مفسّر قرآن و حقایق دین باشد، و معارفی را که مردم نمی‏توانند از ظاهر قرآن استخراج کنند در اختیار آنها گذارد. این ویژگی بی‏شک به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمّه اطهار علیهم‏السلاماختصاص دارد. همچنین، تعبیر «اوتاد»، همسو با تعابیر برخی روایات درباره نقش حجت و امام معصوم علیه‏السلام در حفظ زمین از نابودی است. از جمله امام سجاد علیه‏السلاممی‏فرمایند: «نَحْنُ أَمَانٌ لاَهْلِ الاَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لاَهْلِ السَّمَاءِ وَنَحْنُ الَّذِینَ بِنَا «یُمْسِکُ السَّمَاء أَن تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ» وَبِنَا یُمْسِکَ الارْضَ أَنْ تَمِیدَ بأَهْلِهاَ وَبِنَا یُنْزِلُ الْغَیْثُ وَلَوْ لا مَا فی الاَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ الاَرْضُ بِأَهْلِهَا»؛9 ما پناه اهل زمین هستیم، همان‏گونه که ستارگان پناه اهل آسمان‏اند. ما کسانی هستیم که خداوند به وسیله ما آسمان را نگاه می‏دارد تا [مبادا ]بر زمین فرو افتد، مگر به اذن خودش. خداوند به وسیله ما زمین را نگاه می‏دارد تا اهلش را نلرزاند و نابود نکند، و به واسطه ما باران می‏بارد؛ و اگر از ما کسی در زمین نباشد، همانا زمین اهلش را در خود فرو می‏برد.
امام باقر علیه‏السلام نیز فرمودند: «لَوْ أَنَّ الْاِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْاَرْضِ لَمَاجَتِ الْاَرْضُ بِأَهْلِهَا کَمَا یَمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ»؛10 اگر امام و حجت خدا از زمین برداشته شود، همانا زمین اهلش را در کام خود فرو می‏برد، همان‏گونه که دریا اهلش را در کام خود فرو می‏برد.
عقل و وحی معیارهای تشخیص رفتار صحیح و مخلصانه
پرسشی که در اینجا مطرح می‏شود این است که اگر کسی تصمیم گرفت خدا را بندگی کند و وجودش را برای خداوند خالص گرداند، باید چه راهی در پیش گیرد. چه معیار و مقیاسی را می‏توان معرفی کرد که بر اساس آن، افراد بفهمند چه کاری برای خداست تا انجام دهند، و چه کاری برای غیرخدا و شرک است تا آن را ترک کنند؟
برای شناخت راه بندگی خدا و رسیدن به مقام اخلاص، دو معیار و به تعبیری دو عامل وجود دارد: عامل اول، فطرت و عقل است که خداوند در درون آدمی نهاده است و انسان می‏تواند به وسیله آنها حق و باطل، خوب و بد و خیر و شر را تا حدی تشخیص دهد. خداوند در قرآن به این عامل اشاره کرده، می‏فرماید: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»؛11 سوگند به نفس و کسی که آن را درست کرد، پس بدکاری و پرهیزکاری‏اش را به وی الهام کرد.
خداوند متعال با آفرینش نفس انسان زمینه فطری شناخت خوب و بد و تقوا و فسادورزی را در وی قرار داده است. آدمی به مدد این نیروی درونی می‏تواند خیر را از شر تشخیص دهد و خوبی یا بدی بسیاری از رفتارها را بشناسد. اما این عامل، با توجه به محدودیت و عدم شناخت جزئیات و احکام تفصیلی، کامل نیست و نمی‏تواند به طور کامل راهنمای انسان در زندگی باشد. از این‏رو، خداوند عامل بیرونی، یعنی وحی را نیز در اختیار انسان نهاد که به وسیله آن می‏توان حق و باطل، خوبی و بدی و احکام همه رفتارهای اختیاری انسان را به طور کامل شناخت. بنابراین، انسان برای حرکت در مسیر بندگی و خالص ساختن وجود و رفتارش برای خدا، از دو عامل درونی فطرت و عقل، و عامل بیرونی وحی و راهنمایی‏های پیامبران و اولیای خدا بهره‏مند است.
با توجه به اینکه برخی احکام و خوبی و بدی برخی رفتارها را عقلْ به خوبی درک می‏کند، معتزله و اغلب شیعیان معتقدند عقل مستقلاً احکامی دارد. افزون بر این، آنان بر تحسین و تقبیح ذاتی عقل تأکید می‏ورزند و بر آنند که همه افعال، خود، بدون امر و نهی شارع حَسَن و یا قبیح‏اند. از نظر آنان، دلایل عقلی دست‏کم در تشخیص پاره‏ای احکام کاربرد استقلالی دارد و این کاربرد بر دو نوع است:
1. مستقلات عقلیه: ادلّه‏ای که تمام مقدّمات آنها عقلی است؛ یعنی در این ادلّه، برای تشخیص و کشف صغرا و کبرای قیاس، عقل حاکم است؛ مانند: «عدل عقلاً نیکوست» یا «ظلم عقلاً قبیح و بد است».
2. غیرمستقلات عقلیه: ادلّه‏ای که در آنها تنها کبرای قیاس عقلی است و صغرای آن از شرع برگرفته شده است. برای مثال، قیاس ذیل از جمله غیرمستقلات عقلیه است: «نماز واجب شرعی است و هر عملی که واجب شرعی باشد، مقدّماتش نیز شرعا واجب است، پس مقدمات نماز شرعا واجب است.» در این قیاس، صغرا غیرعقلی و کبرا عقلی است. عقل بین وجوب شرعی ذوالمقدّمه و وجوب شرعی مقدّمه ملازمه می‏بیند.
کلی‏ترین و عمومی‏ترین احکام عقل، حسن عدل و قبح ظلم است، که همه احکام عقل بدان بازمی‏گردند. مثلاً عقل راست‏گویی را از آن نظر که عدل است، نیکو می‏داند یا دروغ را از آن نظر که ظلم است، بد و قبیح می‏شمارد. درباره عدل تعاریف گوناگونی ارائه کرده‏اند که متناسب‏ترین تعریف با این بحث، تعریف عدل به «اعطاء کلّ ذی حقّ حقّه» است. با توجه به این تعریف، عدل ایجاب می‏کند که انسان حق هرکس را به او بدهد؛ زیرا در غیر این صورت به او ظلم کرده است. اکنون با توجه به اینکه همه هستی آدمی ملک خداست و انسان موظف است با رضایت و خواست الهی در ملک او تصرف کند، همه انگیزه‏ها، سخنان و رفتارهایش مربوط به خداوند است و عدلْ حکم می‏کند که آنها را برای خداوند خالص گرداند. به تعبیر دیگر، باید حقوقی را که خداوند در آن زمینه‏ها بر انسان دارد به او واگذارد؛ چون اگر رفتارها، نیت‏ها و سخنانش برای خداوند نبود، به او ظلم روا داشته، حقوقش را ادا نکرده است. پس کسی که حاکمیت و مالکیت خداوند را بر همه هستی و از جمله بر وجود خود باور دارد، جز برای خدا کاری انجام نمی‏دهد. او وقتی خود را مخلوق خدا دانست و هرچه در اختیارش بود از آنِ او دانست، کاملاً در برابر وی تسیلم است و سهمی برای خود در نظر نمی‏گیرد و میل و هوای نفس خویش را زیر پای می‏نهد. چنین انسانی چون چشم، گوش، فکر، عقل، دست و پا، و دیگر اعضا و جوارحش را از خدا می‏داند، همه آنها را در جهت رضایت او به کار می‏گیرد و معتقد است عدل ایجاب می‏کند که حقوق الهی را به او واگذارد که اگر جز این رفتار کرد و به خداوند شرک ورزید و کسی را شریک وی ساخت، در حق معبود خویش ظلم کرده است. همچنین معبودْ تنها خداوند است که باید عبادت و پرستش شود و عبادت غیرخداوند شرک و ظلم در حق اوست. حضرت لقمان در ضمن نصایح خود، به فرزندش فرمود: «یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»؛12 ای پسرک من! به خداوند شرک نورز که هر آینه شرک ستمی بزرگ است.
عدالت‏ورزی، حق‏گروی و پیروی دوستان خدا از قرآن
با توجه به آنچه گذشت، حضرت درباره یکی از ویژگی‏های برگزیدگان خداوند می‏فرمایند: «قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَکَانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْی الْهَوَی عَنْ نَفْسِهِ»؛ خود را به اجرای عدالت پایبند کرده و نخستین گامش در این راه زدودنِ هوا و هوس از درون خویش است. چنان‏که علمای اخلاق گفته‏اند، عدالت ملکه‏ای است که منشأ انجام افعال فاضله است. وقتی ملکه عدالت در جان آدمی رسوخ یافت، پیوسته اعمال شایسته و خیر انجام می‏دهد و از اعمال زشت خودداری می‏ورزد. عدالت در ارتباط با قوّه شهویه به معنای عفاف‏ورزی است،13 و دشوارتر از عدالت در ارتباط با سایر قواست؛ زیرا بیشتر انحرافاتی که در شریعت از آن نهی شده، ناظر به شهوات است. به همین دلیل، حضرت بارزترین مصداق عدالت‏ورزی برگزیدگان خدا را کنار زدن هوای نفس برمی‏شمارند؛ زیرا سالک برای مهار رفتار خود، بیش از هر کار، باید به اصلاح قوّه شهویه بپردازد و در این‏باره حدود الهی را رعایت کند، و درباره خوردنی‏ها، آشامیدنی‏ها، آمیزش و کسب درآمد و اموری از این دست، از حدود الهی خارج نشود.
امام علیه‏السلام، سپس در بیان صفت دیگری از صفات بندگان برگزیده خدا می‏فرمایند: «یَصِفُ الْحَقَّ وَ یَعْمَلُ بِهِ لَا یَدَعُ لِلْخَیْرِ غَایَةً إِلاَّ أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلاَّ قَصَدَهَا»؛ در سخن، حق را به نیکویی تفسیر می‏کند و در عمل بدان پایبند است. هیچ هدف خیری نیست که آهنگ آن نکند و در راه تحقق آن گام نزند، و گمان خیری نبرده که به سوی آن نشتافته باشد.
سالک طریق خدا در توصیف حقْ امیال و هواهای نفسانی خویش را دخالت نمی‏دهد و معیار او در توصیف حق، قانون هستی است، که بر موجودیت و حیات او حاکم است؛ قانونی که بنابر آن همه عالم و تمام هستی او متعلق به خداست و او وظیفه‏ای جز بندگی خداوند ندارد و نباید خود و غیرخدا را در برابر او مستقل ببیند و برای آنها سهمی و شأنی در نظر گیرد. آن‏گاه که به این درجه از معرفت رسید، باید به مقتضای آن نیز عمل کند. روح بنده سالک چون تشنه خیر و کمال است افق‏های متعالی سعادت و خیر و کمال را می‏نگرد و همواره برای رسیدن به کمالاتی فزون‏تر، روح خود را تشنه و بی‏تاب نگاه می‏دارد. زمانی از این پویایی دست می‏کشد که به کمال نامتناهی و قرب الهی، نایل آید. او در مسیرِ به فعلیت رساندن استعداد کمال‏جویی خود از احتمال و گمان خیر و کمال هم نمی‏گذرد و برای اینکه یقین کند که به سرحد تعالی و کمال رسیده، آنچه را احتمال می‏دهد و گمان می‏برد که خیر و کمال و غذای روح اوست، فراچنگ می‏آورد و از آنْ صرف‏نظر نمی‏کند.
حضرت آخرین ویژگی بندگان برگزیده خدا را این‏گونه وصف می‏کند: «قَدْ أَمْکَنَ الْکِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ یَحُلُّ حَیْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ یَنْزِلُ حَیْثُ کَانَ مَنْزِلُهُ»؛ بی‏تردید زمام امور خویش را به کتاب الهی سپرده است. پس پیشوا و امام او قرآن است: هر جا که قرآن باراندازد، او نیز فرود آید و هر جا که قرآن جای گیرد، او را نیز جایگاهی باشد.
با توجه به اینکه قلمرو شناخت عقل محدود است و نمی‏تواند همه وظایف، تکالیف، تفاصیل و جزئیات را تشخیص دهد، انسان برای تشخیص وظایف بندگی خود، ناگزیر باید سراغ وحی و کلام خداوند برود و زمام و اختیار خود را به قرآن بسپارد و آن را پیشوا و رهبر خویش سازد، و در تمام مراحل زندگی دستورات و مقرّرات الهی را سرلوحه رفتار خویش سازد. باشد که از این رهگذار به رضوان و قرب الهی و سعادت جاودانی که در پی آن است، دست یابد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ نهج‏البلاغه، خ 87.
2ـ یونس: 22.
3ـ زمر: 2و3.
4ـ صافات: 40.
5ـ ص: 82ـ83.
6ـ بقره: 264.
7ـ نهج‏البلاغه، خ 175.
8ـ نبأ: 6و7.
9ـ احمدبن على طبرسى، احتجاج، مشهد، مرتضى، 1403، ج 2، ص 317.
10ـ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1395ق، ج 1، ص 203.
11ـ شمس: 7و8.
12ـ لقمان: 13.
13ـ این مفهوم در مقابل خمود و خاموش ساختن شهوت و نیز بى‏بندوبارى و افراط در استفاده از شهوت قرار دارد.

تبلیغات