آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

از مباحث مهم و کلیدی در باب شناخت قرآن کریم، بحث از امکان فهم و تفسیر غیر معصومان از این کتاب الهی است. دو دیدگاه در این‌باره مطرح شده است: یکی دیدگاه اخباریان در امتناع فهم غیر معصومان ـ که دیر زمانی است منسوخ شده ـ و دیگری دیدگاه عموم عالمان که باور به امکان فهم قرآن دارند. اخباریان به دلایلی استناد کرده‌اند؛ از جمله: عدم سنخیت کلام خدا با فهم انسان غیرمعصوم، آیات بیانگر معلم قرآن بودن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و اختصاص فهم قرآن به پاک‌شدگان، روایات بیانگر اختصاص فهم قرآن به معصومان، و روایات بیانگر اراده خلاف ظاهر از آیات و روایات دال بر صامت بودن قرآن. در این مقال، با رد مدعای اخباریان، به این ادلّه پاسخ داده شده و به دلایل زیر بر امکان فهم قرآن، استدلال شده است: عقلایی و به لسان عرف بودن محاورات قرآن، تلازم هماوردخواهی قرآن با امکان فهم، تلازم فراخوان تدبّر در قرآن با امکان فهم، دلالت برخی از اوصاف قرآن (مانند نور، بیان، تبیان، بصائر، برهان و بیّنه) بر امکان فهم، دلایل روایی مانند روایات بیانگر ضرورت تدبّر در قرآن، چگونگی فهم قرآن، لزوم تمسّک به قرآن و معیار بودن قرآن در ارزیابی اخبار و احادیث. در بحث از جواز فهم نیز نخست به تقسیم جواز به جواز تکلیفی و وضعی اشاره شده و سپس برخی ادلّه اخباریان مانند ممنوعیت پیروی از گمان، روایات نکوهشگر تفسیر به رأی و روایات بیانگر تحریف، بیان و نقد شده است. در پایان نیز به دلایل زیر بر جواز فهم استدلال شده است: مدار و معیار بودن محاورات عقلایی در فهم قرآن و عدم نارضایتی شارع از آن، آیات بیانگر فراخوان تدبّر در قرآن، آیات تحدی و روایات بیانگر جواز فهم.

متن

پس از اثبات از سوی خدا بودن قرآن و مصونیت آن از تحریف، مهم‌ترین مسئله، چگونگی بهره‌مندی از قرآن کریم است. بهره‌مندی از قرآن مراتبی دارد که اولین مرتبه آن فهم و تفسیر است.
موضوع فهم و تفسیر قرآن از دیرباز مورد توجه دانشمندان بوده و دیدگاه‌های گوناگونی درباره آن مطرح شده است. از یک منظر کلی، این دیدگاه‌ها را می‌توان در دو دسته «دیدگاه‌های قایل به امتناع فهم» و «دیدگاه‌های قایل به امکان فهم» خلاصه کرد. هریک از این دو محور، خود دارای دیدگاه‌های فرعی هستند که به بخشی از آنها اشاره می‌کنیم. محور اول را می‌توان به سه زیرمحور تقسیم کرد:
1. هیچ متنی را نمی‌توان به درستی فهمید؛ زیرا فهم‌ها همواره تحت تأثیر پیش‌فرض‌ها و ذهنیت‌ها هستند و با هر بار مراجعه به متن، فهم جدیدی خواهیم داشت و معنای نهایی متن هیچ‌گاه روشن نخواهد شد. این دیدگاه ابتدا در میان دانشمندان غربی مطرح شده است. آنان خود در این‌باره همداستان نیستند، بلکه دارای دیدگاه‌های متفاوت ـ و گاه متضادی ـ هستند. نواندیشان مسلمان نیز ترجمه افکار یاد شده را گاهی به نام صاحبان اصلی و گاهی به نام خود مطرح کرده‌اند.1
2. قرآن کریم به عنوان یک کتاب الهی به هیچ وجه قابل فهم همگان نیست؛ زیرا برای انسان‌های عادی در حکم سخنان رمزگونه است و فهم آن جز از راه فرا گرفتن از معصومان علیهم‌السلاممیسّر نخواهد شد. این دیدگاه به اخباریان افراطی مانند سید محمّدبن علی مشهور به سید میرزا جزایری صاحب جوامع الکلم نسبت داده شده و مقتضای برخی از دلایل آنان ضرورت رجوع به اهل‌بیت علیهم‌السلام در تفسیر است.2
3. هرچند قرآن معمّاگونه نیست و بخش‌های بسیاری از آن قابل فهم است ولی احکام نظری را نمی‌توان از قرآن استنباط نمود، بلکه باید از معصومان علیهم‌السلام دریافت کرد.3
در محور دوم نیز می‌توان به زیرمحورهای مختلفی اشاره کرد؛ از جمله:
1. ظاهر آیات قرآن برای همه قابل فهم است و در فهم قرآن هیچ نیازی به رجوع به اهل‌بیت علیهم‌السلام نیست. خاستگاه این دیدگاه در میان اهل سنّت است که به گزاره «حسبنا کتاب اللّه» (کتاب خدا برای ما کافی است) قایلند و مراد خدا را در ظاهر قرآن جست‌وجو کرده و مدعی فهم همه‌جانبه و کامل آن هستند. شکل افراطی این دیدگاه در میان برخی از اشاعره دیده می‌شود که به خاطر جمود بر ظاهر الفاظ و عبارات قرآن، به جسمانیت خدای تعالی معتقد شده‌اند. در دوران معاصر، تفسیر الهدایة و العرفان نگاشته ابوزید دمنهوری نمونه‌ای از این دیدگاه (امکان فهم همه‌جانبه قرآن بدون نیاز به منبعی دیگر) به شمار می‌آید.
2. علاوه بر ظاهر قرآن که قابل فهم همگان است، قرآن دارای معارف باطنی و پوشیده‌ای است که انسان‌های غیرمعصوم نیز می‌توانند بدان راه یابند. باطنیان و متصوفه از قایلان به این دیدگاهند.4
3. اگرچه قرآن قابل فهم عموم کسانی است که به زبان عربی آگاهند، اما به دلیل عدم بیان جزئیات احکام مطرح شده در آن و وجود مراتب و سطوح مختلفی از معنا برای آیات، دست‌یابی به همه مراتب فهم آن از توان انسان‌های عادی خارج است و در این‌باره به راهنمایی معصومان علیهم‌السلام نیازمندیم.
دیدگاه‌های قایل به امتناع فهم
برخی از عالمان حدیث‌گرا، فهم و تفسیر قرآن را ویژه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آلهو جانشینان معصوم او علیهم‌السلام دانسته و هرگونه فهم و تفسیر از قرآن را فقط از راه درس‌آموزی از آنان ممکن می‌دانند. این گروه برای اثبات مدعای خود به سه نوع دلیل استدلال کرده‌اند:
1. دلیل عقلی
قرآن کلام خدا و پرتوی از تجلّی اوست. فهم و تفسیر این کلام بلند، نیازمند توان روحی و علمی بالایی است که در انسان‌های عادی وجود ندارد و تناسب و سنخیتی که میان مفسّر و متن لازم است در اینجا دیده نمی‌شود؛ زیرا افراد عادی از فهمِ گفته‌ها و نوشته‌های انسان‌هایی همچون بوعلی و صدرالمتألّهین ناتوانند و نیاز به آموزش دارند، چه رسد به فهم کلام خدای تعالی که اقیانوسی کرانه ناپیدا و ژرف است و فقط کسانی که سنخیت و تناسبی با قرآن دارند به فهم آن نایل می‌شوند و آنان کسانی جز پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و اهل‌بیت علیهم‌السلام نیستند.5
نقد: درست است که قرآن دارای معارفی متعالی است و ژرفای آن از دسترس انسان‌های عادی خارج است، اما این مطلب دلیلی بر امتناع مطلق فهم آن نیست؛ زیرا قرآن کریم با وجودِ داشتن معارف بلند و ژرف، معانی قابل فهم انسان‌های عادی نیز دارد و از عصر نزول تا به حال همواره در معرض فهم آنان بوده است، ولی کتاب‌های تخصصی علمی فقط برای متخصصان نوشته شده و عموم مردم مخاطب آنها نیستند. افزون بر این، آیات و روایات نیز بر امکان فهم قرآن دلالت دارند که در جای خود بیان خواهد شد.
2. دلایل قرآنی
الف. انحصار فهم قرآن به معصومان: از جمله دلایل قرآنی امتناع فهم همگانی قرآن، آیات 77ـ79 سوره واقعه می‌باشد: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ لَّا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»؛ راستی که آن خواندنی ارجمندی است که در نوشتاری پنهان قرار دارد و جز پاک‌شدگان بدان دست نمی‌یابند. استدلال به آیات مزبور بر این مبنا استوار است که این آیات، از قرآن موجود در دست بشر سخن می‌گویند و مقصود از «مطهّرون»، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و امامان معصوم علیهم‌السلامو مقصود از «مسّ»، پی بردن به مفاد و مراد آیات است. بدین‌سان، مفاد آیه آن است که جز معصومان کسی به معانی و معارف قرآن دست نمی‌یابد.
نقد: مبنای استدلال مزبور دلیل روشنی ندارد؛ زیرا ظاهر آیه آن است که جمله «لَّا یَمَسُّهُ إِالَّا الْمُطَهَّرُونَ» در مقام توصیف قرآن موجود در لوح محفوظ است و به قرآن تنزّل یافته در دست بشر نظری ندارد؛ چنان‌که مقصود از عدم مسّ آن عدم امکان علم حضوری غیرمعصومان به آن است.6 بنابراین، فهم و تفسیر آیات قرآن در آیه شریفه مدّنظر نیست. احتمال‌های دیگری نیز درباره این آیه وجود دارد که هیچ یک با ظاهر آن تناسبی ندارد، هرچند همه آنها در نقد امتناع فهم قرآن به کار می‌آیند.7
ب. تعلیم قرآن به مردم: در چهار آیه، به آموزش کتاب و حکمت توسط پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تصریح شده است: در آیه 129 بقره، از زبان حضرت ابراهیم علیه‌السلام این دعای اجابت شده را نقل می‌کند: «رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ»؛ خداوندگارا! در میانشان فرستاده‌ای از آنان برانگیز که آیات تو را بر آنان می‌خواند، کتاب و حکمت بدیشان می‌آموزد و آنان را پاک می‌سازد؛ راستی که تو خود شکست‌ناپذیر فرزانه‌ای. و در آیه 164 آل‌عمران از بعثت پیامبری که تلاوت آیات، تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت را عهده‌دار است، سخن به میان آورده است: «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ...»؛ به راستی خداوند بر مؤمنان منت نهاد (و به ایشان نعمتی بزرگ بخشید) آن‌گاه که در میانشان فرستاده‌ای از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان سازد و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد.
در آیات 151 بقره و 2 جمعه نیز از لطف خداوند در فرستادن چنین پیامبری سخن گفته است: «کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِنکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَ»(همان‌گونه که در میانتان فرستاده‌ای از خودتان فرستادیم که آیات ما را بر شما می‌خواند، پاکتان می‌سازد و کتاب و حکمت به شما می‌آموزد و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد) و «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ» (او کسی است که در میان درس ناخواندگان فرستاده‌ای از ایشان برانگیخت که آیات او را بر آنان می‌خواند، پاکشان می‌سازد و کتاب و حکمت به ایشان می‌آموزد و به تحقیق آنان پیش از این در گمراهی آشکاری بودند.) مفاد این آیات آن است که بدون تعلیم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آلهراهی به فهم مقصود خدا از آیات قرآن وجود ندارد.
نقد:
1. گرچه آموزش مفاهیم قرآن و شرح و تفسیر مشکلات آن، که در آیه 44 نحل نیز آمده است «وَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (ما ذکر ـ قرآن ـ را بر تو فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را به سویشان فرود آمده، روشن سازی) وظیفه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آلهدانسته شده؛ ولی این وظیفه ویژه مواردی است که قرآن کریم برخی از مطالب را به اجمال مطرح کرده و بیان تفصیلی آن را به عهده پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله گذارده است.8 مانند فرمانِ به پا داشتن نماز در قرآن که به زمان و مکان و تعداد رکعات و چگونگی انجام آن هیچ اشاره‌ای نشده است و این جزئیات از راهی جز بیان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ـ یا جانشینان معصوم ایشان ـ به دست نمی‌آید. بنابراین، آیات مورد بحث دلالتی بر عدم امکان فهم آیات قرآن ندارند.
2. معلم بودن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هیچ تلازمی با عدم امکان فهم قرآن ندارد؛ زیرا معلّم آسان‌کننده فرایند فهم و یادگیری است و اصل امکان فهم کتاب، پیش‌فرض آن است؛ یعنی با فرض قابل فهم بودن کتاب یا نوشته‌ای ـ که نیاز به معلّم هم دارد ـ معلّمی برای آن در نظر می‌گیرند.
3. اگر بپذیریم که ظاهر آیات مورد بحث بر عدم امکان فهم قرآن پیش از تعلیم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دلالت دارند، با آیات و روایاتی که بر امکان فهم دلالت می‌کنند ناسازگار می‌باشند و چون دلالت آیات و روایات بیانگر امکان فهم قرآن قطعی و در مواردی صریح است نمی‌توان از مفاد آنها دست برداشت، بلکه باید آیات مورد بحث را به یکی از گونه‌های زیر توجیه کرد:
الف. مراد از این آیات تعلیم همه قرآن نیست، بلکه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آلهآیات ویژه‌ای را که فهم آن از سطح درک مردم فراتر است تعلیم می‌دهد. شاهد این جمع، روایاتی است که آیات قرآن را ـ از حیث مراتب فهم ـ به چند دسته تقسیم می‌کند؛ مانند: «... ثمّ قسّم کلامه ثلاثة اقسام فجعل قسما یعرفه العالم و الجاهل و قسما لا یعرفه الا من صفا ذهنه و لطف حسّه و صحّ تمییزه ممّن شرح اللّه صدره للاسلام و قسما لا یعرفه الا اللّه وامناؤُه و الراسخون فی العلم.»9
امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این روایت می‌فرمایند: خداوند سخنش را سه بخش کرده است: بخشی از آن به گونه‌ای است که عالم و جاهل آن را می‌شناسد و می‌فهمد و بخشی از آن را جز کسی که ذهنش با صفا، حسّش لطیف و بازشناسی وی درست و صحیح است ـ از کسانی که خدا سینه‌شان را برای اسلام گشوده است ـ نمی‌فهمد و بخشی دیگر به گونه‌ای است که جز خدا و امانت‌داران او و راسخان در علم آن را نمی‌دانند.
ب. مراد از این آیات، تعلیم مراتب بالای فهم قرآن است؛ یعنی فهم هر آیه‌ای از قرآن دارای مراتبی است. برخی از این مراتب را همه می‌فهمند، اما برخی از آن را باید از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله یاد بگیرند. شاهد این جمع، روایاتی است که تفاوت درجات معناهای قرآن را مطرح کرده است. امام صادق علیه‌السلاممی‌فرماید: «کتاب اللّه علی اربعة اشیاء: علی العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق. فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقائق للانبیاء»؛10 کتاب خدای ـ عزّ و جل ـ بر چهار چیز مشتمل است: بر عبارت و اشارت و لطایف و حقایق. عبارت برای عموم (توده مردم) و اشارت برای خاصان و لطایف برای اولیا و حقایق برای پیامبران است.11
3. دلایل روایی
الف. معصومان علیهم‌السلام مخاطبان واقعی قرآن: امام باقر علیه‌السلام در گفت‌وگویی با قتاده، مفسّر بصری، فرمودند: «ویحک یا قتادة! انما یعرف القرآن من خوطب به»؛12 وای بر تو ای قتاده! همانا قرآن را کسی می‌شناسد که مخاطب (واقعی) آن است. این روایت و روایات مشابه آن بر این نکته دلالت دارند که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و امامان علیهم‌السلام مخاطبان واقعی قرآنند و فقط آنان مقصود خداوند را از آن درمی‌یابند.
نقد: مراد از این روایات فهم کامل و تام قرآن، اعم از ظاهر و باطن، است که ویژه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و وارثان علوم اوست و روایاتی بر آن دلالت دارند؛ مانند روایتی که از امام باقر علیه‌السلامنقل شده است: «ما یستطیع احد ان یدّعی انه جمع القرآن کلّه ظاهره و باطنه غیرُ الاوصیاء»؛13 کسی جز اوصیای پیامبر نمی‌تواند ادعا کند که همه قرآن، ظاهر و باطنش، را گرد آورده است. بر همین اساس، در روایتی دیگر امام صادق علیه‌السلام به ابوحنیفه می‌فرماید: «تعرف کتاب اللّه حق معرفته؟»؛14 آیا قرآن را آن‌گونه که باید، می‌شناسی؟
برخورد سطحی با آیات قرآن و گمان درک همه حقایق آن، فکر باطلی بود که در زمان امامان علیهم‌السلام در میان برخی از عالمان رواج داشت، غافل از اینکه آیات قرآن دارای مراتبی از معانی است که عقل عادی به تمامی آن راه نمی‌یابد. روایات یادشده درصدد نفی چنین توهّم و ادعایی است و فهم ظاهر آیه‌ها را نفی نمی‌کند.
همچنین امام باقر علیه‌السلام در روایت دیگری فرمودند: «و لیس شی‌ء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن ان الایة لتکون اولها فی شی‌ء و آخرها فی شی‌ء و هو کلام متصل یتصرف علی وجوه»؛15 از عقل مردان (مردم) چیزی دورتر از تفسیر قرآن نیست؛ به راستی که ابتدای آیه درباره چیزی و انتهای آن درباره چیزی (دیگر) است و حال آنکه سخنی پیوسته است و به صورت‌های مختلفی درمی‌آید.
نقد: این‌گونه روایات نیز بر این نکته تأکید دارند که رعایت نکردن قواعد تفسیر، ما را از فهم ظاهر قرآن نیز بازمی‌دارد. شاهد این سخن، بخش پایانی روایتی است که بر تفاوت ابتدا و انتهای برخی آیات قرآن (در عین پیوستگی) دلالت دارد. ممکن است ابتدای آیه درباره مسائل این جهانی و انتهای آن درباره مسائل جهان دیگر باشد و یا ابتدای آن درباره موجودات مادی و انتهای آن درباره موجوداتِ غیرمادی باشد. همچنین ممکن است ابتدای آیه، حکمی از احکام فرعی و انتهای آن مسئله‌ای هستی‌شناختی باشد. پس دقت در این‌گونه ویژگی‌ها به هنگام تفسیر قرآن ضروری است، در حالی که نگاهی به تفسیرهای مخالفان اهل‌بیت علیهم‌السلام در صدر اسلام بی‌دقتی آنان را در فهم و تفسیر قرآن آشکار می‌سازد و اعتراض اهل‌بیت علیهم‌السلام در روایات مورد بحث به چنین افرادی است.
با توجه به مطالب پیش‌گفته معلوم شد که مراد از «الرجال» در این روایات، افراد خاصی مانند قتاده و ابوحنیفه و همفکران آنان هستند که دقتی شایسته در باب فهم قرآن نداشته و ندارند. در غیر این صورت، شایسته بود چنین گفته شود: «لیس شی‌ء بابعد من العقل من تفسیر القرآن.» بنابراین، مراد از دور بودن عقل مردان از فهم و تفسیر قرآن، دور بودن درک افراد و گروه‌های خاصی است که قواعد فهم را رعایت نمی‌کنند و یا از حد فهم ظاهر و تفسیر فراتر رفته، مدعی درک و فهم همه معارف ظاهری و باطنی قرآن هستند.
ب. اراده خلاف ظاهر در بسیاری از آیات: در روایاتی، سخن از مراد نبودن ظاهر بعضی از آیات به میان آمده است. چه بسا لفظ آیه‌ای عام یا مطلق بوده ولی در واقع، خاص یا مقیّد اراده شده باشد. امیرالمؤمنین علیه‌السلامدر روایتی می‌فرمایند: «منه ما لفظه عام محتمل العموم و منه ما لفظه واحد و معناه جمع و منه ما لفظه جمع و معناه واحد و منه ما لفظه ماض و معناه مستقبل ...»؛16 بخشی از آیات قرآن واژگان عام دارد و احتمال عام بودن آن می‌رود و برخی از آیات دارای واژه مفردی است که معنای جمع دارد و بخشی دارای واژه جمع است که معنای مفرد دارد و بخشی دارای صیغه ماضی و (حال آنکه) مقصود از آن مستقبل است.
در این‌گونه روایات، بر این نکته تأکید شده که ظاهر برخی آیات مقصود خداوند نیست و چون موارد این آیات تعیین نشده بنابراین، فهم هیچ آیه‌ای برای ما ممکن نیست؛ زیرا در هر آیه‌ای احتمال اراده خلاف ظاهر وجود دارد.
نقد:
1. احتمال اراده خلاف ظاهر، ویژه آیات قرآن نیست و در هر سخنی ـ از جمله در روایات ـ نیز وجود دارد و لازمه این استدلال آن است که روایات ـ بلکه هر سخنی ـ غیرقابل فهم برای دیگران باشد؛ زیرا در آن موارد نیز مواردی که اراده خلاف ظاهر شده است متعیّن نیست و این لازمه باطل را صاحبان این استدلال نمی‌پذیرند.
2. صرف احتمال اراده خلاف ظاهر، در هیچ سخنی موجب عدم امکان فهم آن نمی‌شود، بلکه روش عقلا در این موارد آن است که برای فهم آن به بررسی و فحص از قیود می‌پردازند تا مقصود را به دست آورند. بنابراین، در چنین مواردی ابتدا باید به دنبال مخصّص و مقیّد و قراین در آیات دیگر و احیانا روایات بود و در صورت نیافتن قرینه‌ای بر اراده خلاف ظاهر، همان معنای ظاهر را مراد خداوند دانست و به هر حال، در این‌گونه موارد تفاوتی میان فهم قرآن و روایات و یا سخنان گویندگان دیگر نیست. بر این اساس، احتمال اراده خلاف ظاهر، سبب امتناع فهم قرآن نمی‌شود، بلکه لزوم پی‌جویی قراین را ضروری می‌سازد.17
ج. اهل‌بیت علیهم‌السلام سخن‌گویان راستین قرآن: در روایتی آمده است: «فاستنطقوه و لن ینطق لکم و لکن اخبرکم عنه»؛18 آن (قرآن) را به سخن آورید و هرگز برای شما سخن نمی‌گوید، اما من از آن به شما خبر می‌دهم. و در روایت دیگری، امام صادق علیه‌السلام فرموده است: «همانا قرآن مثل‌هایی برای مردمی است که می‌دانند، نه دیگران و برای مردمی که به شایستگی آن را می‌خوانند (و می‌فهمند) آنان کسانی‌اند که بدان ایمان می‌آورند و آن را می‌شناسند، اما دیگران چقدر (قرآن) برایشان دشوار است و از دل‌هایشان دور است. از این‌رو، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آلهفرمودند: به راستی که از دل‌های مردمان چیزی دورتر از تفسیر قرآن نیست و در این وادی همه مردم سرگردانند جز آنکه خدا بخواهد و جز این نیست که خدا با پوشاندن مطالب قرآن خواسته است تا مردم به باب و راه او برسند و او را بپرستند و از راه قرآن به فرمان‌برداری از برپادارندگان کتاب (قرآن) و گویندگان فرمان او برسند و آنچه از قرآن که به (فهم) آن نیازمندند از آنان جویا شوند نه از خود ... به راستی مردم در دانش کتاب (قرآن) همگون نیستند... نه بر (فهم) آن توانایی دارند و نه بر تأویل آن، جز از مرز و راهی که خدا برای آن قرار داده است.»19
مدلول این‌گونه روایات آن است که قرآن کریم برای عموم مردم صامت بوده و فهم مطالب آن ویژه پیشوایان معصوم علیهم‌السلاماست. خداوند این دانش را در اختیار آنان قرار داده تا مردم به آنان مراجعه کرده و از این طریق با معارف قرآن آشنا شوند. بنابراین، کسی نمی‌تواند بدون مراجعه به معصومان علیهم‌السلام از قرآن بهره گیرد.
نقد: ظاهر این روایات با بعضی از آیات قرآن20 ناسازگار است. افزون بر این، روایات متعددی نیز در برابر آن قرار دارند؛ مانند روایاتی که قرآن را کتابی گویا معرفی می‌کند: «کتاب اللّه بین اظهرکم ناطق لا یعیی لسانه»؛21 کتاب خدا در میان شماست، گوینده‌ای که زبانش به لکنت نمی‌افتد. یا «ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض»؛22 بعضی از آن به بعضی دیگر گویا می‌شود و بعضی از آن گواه بعضی دیگر است. و نیز روایاتی که قرآن را ملجأ و راه‌گشای مسلمانان در تاریکی فتنه‌ها می‌دانند؛ مانند: «فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن»؛23 هرگاه فتنه‌ها چون پاره‌های شب تار بر شما مشتبه شد بر شما باد به قرآن. و روایاتی که به تدبّر و فهم قرآن فرمان می‌دهد: «تدبّروا القرآن و افهموا آیاته»؛24 در قرآن بیندیشید و آیاتش را بفهمید. این روایات همه بر امکان فهم قرآن دلالت دارند. بنابراین، معنای روایات سخن‌گویی اهل‌بیت علیهم‌السلام از قرآن، انحصار فهم مراتب ویژه‌ای از قرآن (مانند معانی باطنی و پی بردن به حقیقت معارف قرآنی) به آنان است یا آنکه مخاطبانِ این‌گونه روایات، گروه‌هایی بوده‌اند که شرایط لازم برای تفسیر و فهم کلام خدا را نداشته‌اند.
امکان فهم قرآن و دلایل آن
دلایل عقلی و ادلّه و شواهد نقلی معتددی بر قابل فهم بودن قرآن کریم دلالت دارند. این دلایل و شواهد عبارتند از:
1. عقلایی بودن زبان قرآن
قرآن کریم بر اساس اصول محاوره عقلایی با مردم سخن گفته و دلیلی بر کاربرد شیوه جدیدی در بیان قرآن وجود ندارد. بنابراین، همان‌گونه که محاورات دیگران قابل فهم است، آیات قرآن نیز فهم می‌شود و مخاطبان نیز فهم خود را درست می‌شمارند. اگر این‌گونه برداشت و فهم زبان قرآن شیوه‌ای نادرست یا مخالف با مراد خداوند از آیات می‌بود لازم بود به روشنی به همه ابلاغ شود تا مردم دچار کژفهمی نشده و هدف از نزول قرآن، که هدایت مردم است، از میان نرود.25
2. هماوردخواهی قرآن
پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله برای اثبات حقانیت رسالت خود، مخالفان را به آوردن کتابی همانند قرآن فراخوانده است. لازمه این فراخوان، قابل فهم بودن قرآن است تا مخالفان با فهم محتوا و آگاهی از جنبه‌های گوناگون اعجازی آن همانندآوری کنند. اگر قرآن قابل فهم نباشد یا فهم مخالفان قرآن بر خلاف مراد خدا و یا منوط به تأیید آن از سوی معصومان علیهم‌السلامباشد، تحدّی و مبارزطلبی قرآن بی‌معنا خواهد بود؛ زیرا منکران قرآن برای سخنان معصومان اعتباری قایل نیستند.26
3. فراخوان تدبّر در آیات
خداوند تعالی در آیاتی تدبّر در قرآن را هدف نزول دانسته است: «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»(ص: 29)؛ این کتابی با برکت است که بر تو فرو فرستادیم تا در آیات آن بیندیشند و خردمندان متذکر شوند. همچنین از تدبّر در آیات ستایش کرده، و بر تدبّر نکردن در آن نکوهش نموده است: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (محمّد: 24)؛ آیا در قرآن نمی‌اندیشند یا آنکه قفل‌ها بر دل‌ها(ی آنان) است؟ «أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءهُم مَا لَمْ یَأْتِ آبَاءهُمُ الْأَوَّلِینَ»(مؤمنون: 68)؛ آیا در این گفتار (قرآن) نیندیشیدند یا آنکه چیزی برایشان آمده که بر پدران نخستینشان نیامده است؟ و نیز تدبّر در قرآن را راهی برای فهم یکی از ابعاد اعجاز قرآن دانسته است: «أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفا کَثِیرا» (نساء: 82)؛ آیا در قرآن نمی‌اندیشند (تا دریابند که) اگر از سوی غیر خدا می‌بود ناهماهنگی فراوانی در آن می‌یافتند.27 بر اساس این آیات، فهم قرآن و تدبّر در آن نه تنها امری ممکن، بلکه لازم و ضروری است.
4. برخی اوصاف قرآن
برخی از اوصاف قرآن کریم که در آیات متعددی آمده است، بر قابل فهم بودن قرآن دلالت دارند؛ مانند: نور و بیان و تبیان: «وَ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورا مُبِینا»(نساء: 174)؛ و نوری آشکار به سوی شما فرستادیم. «هَذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ»(آل‌عمران: 138)؛ این (کتاب) روشن‌گری برای مردم است. «وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانا لِکُلِّ شَی‌ءٍ» (نحل: 89)؛ و بر تو کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر همه چیز است. «وَ هَـذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ» (نحل: 103)؛ و زبان قرآن، زبان عربی روشن است.
این اوصاف و همانندهای آن،28 بیانگر امکان فهم آیات قرآن کریم است؛ زیرا بیان و تبیان، آن است که مطلبی را آشکارا بازگو کند. نور آن است که خود روشن باشد و دیگر چیزها را در پرتو شعاع خود روشن سازد. اگر قرآن، دست‌کم در مراحل ابتدایی فهم، جز با بیان معصومان علیهم‌السلام قابل فهم نباشد، اوصاف پیش‌گفته بر آن صادق نخواهد بود؛ زیرا چیزی که قابل فهم نیست چگونه نور و تبیان و مبین است؟
5. روایات
دسته‌های مختلفی از روایات بر امکان فهم همگانی قرآن دلالت دارند:
الف. روایات بیانگر ضرورت تدبّر در قرآن: پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آلهمی‌فرماید: «تدبّروا القرآن و افهموا آیاته»؛29 در قرآن بیندیشید و آیاتش را بفهمید. و نیز فرمود: «ویلٌ لمن لاکها بین فکّیه و لم یتأمّل فیها»؛30 وای بر آنکه قرآن را در میان دو فکّ خود بجود و در آن نیندیشد. امام علی علیه‌السلام نیز فرموده است: «الا لا خیر فی قرائة لیس فیها تدبّر»؛31 آگاه باشید! در خواندنی که اندیشه در آن نباشد هیچ خیری نیست.
پیش‌فرض پذیرفته شده در این روایات، امکان فهم قرآن برای غیر معصومان علیهم‌السلام است؛ زیرا تا نوشته‌ای برای مردم قابل فهم و درک نباشد، آنان را به تأمل و تدبّر در آن فرمان نمی‌دهند.
ب. روایات بیانگر انواع آیات قرآن: برخی از روایات در مقام دسته‌بندی معارف مستفاد از آیات قرآن، فقط یک بخش از آنها را دور از فهم مردم دانسته است و درک دیگر بخش‌ها را برای آنان ممکن می‌داند. امام صادق علیه‌السلاممی‌فرماید: «کتاب اللّه علی اربعة اشیاء علی العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقایق فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقایق للانبیاء»؛32 (معارف) قرآن شامل چهار بخشِ عبارت‌ها، اشارت‌ها، لطایف و حقایق است. عبارت‌ها برای عامه مردم، اشارت‌ها برای خواص، لطایف برای اولیا و حقایق ویژه انبیاست.
ج. روایات بیانگر چگونگی فهم قرآن: امام صادق علیه‌السلام در تفسیر آیه «ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ» (قلم 1)؛ (نون، سوگند به قلم و آنچه می‌نویسند) بر ثبت همه حوادث عالم از گذشته و آینده توسط قلم در کتاب مکنون الهی تأکید کرده و آن را اصل برای دیگر نسخه‌ها برشمردند و فرمودند: «اولستم عربا؟ فکیف لا تعرفون معنی الکلام و احدکم یقول لصاحبه انسخ ذلک الکتاب، اولیس انما ینسخ من کتاب آخر من الاصل؟ و هو قوله «إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (جاثیه: 29)؛ آیا عرب نیستید؟ پس چگونه معنای سخن را نمی‌فهمید در حالی که یکی از شما به همنشین خود می‌گوید این کتاب را نسخه‌برداری می‌کنم؟ آیا چنین نیست که از کتاب دیگری که اصل است نسخه‌برداری می‌کند؟ و آن سخن خداست «راستی که ما (از) آنچه می‌کردید رونوشت می‌گرفتیم.»33
در این روایت، در شرح مراد از آیه، به کاربرد عرفی یکی از واژگان به کار رفته در آیه دیگرِ مرتبط با آن استناد شده و فهم همگانی از آن واژه، ملاکِ فهم مراد خداوند از آیه قرار گرفته است. بنابراین، آگاهان به زبان عربی با توجه به معانی واژه‌ها و ساختار ادبی (صرفی، نحوی و بلاغی) کلام عربی ـ که زبان قرآن است ـ می‌توانند به فهم مراد خداوند از این کتاب دست یابند.
عبدالاعلی مولی آل سام از امام صادق علیه‌السلام چنین روایت کرده است: «قلت لابی عبداللّه: عثرت فانقطع ظفری فجعلت علی اصبعی مرارة فکیف اصنع بالوضوء؟ قال: یعرف هذا و اشباهه من کتاب اللّه عزّ و جلّ «مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» (حج: 78) امسح علیه»؛34 به امام صادق علیه‌السلام گفتم: به زمین افتادم و ناخنم جدا شد و مرهمی بر آن نهادم (اینک) چگونه وضو بگیرم؟ فرمود: این (مسئله) و همانندهای آن از کتاب خدای ـ عزّ و جلّ ـ فهمیده می‌شود. قرآن می‌فرماید: «(خداوند) حرجی (کار دشوار و طاقت‌فرسا) در دین بر شما قرار نداده است» بر (روی همان) مرهم مسح کن.
این روایت بر قابل فهم بودن قرآن دلالت دارد؛ زیرا اگر غیر معصومان علیهم‌السلام درکی از آیات قرآن نداشتند لازم بود امام به جای «یُعرَف» (فهمیده می‌شود) بفرماید: «اَعرِفُ» (می‌فهمم). این مسئله اشاره به امکان فهم تدبّرکنندگان در قرآن دارد.
در روایت دیگری، امام صادق علیه‌السلام در پاسخ به سؤال زراه که از آن حضرت پرسیده بود: از کجا دانستید که مسح، به قسمتی از سر و پاهاست، فرمودند: «یا زرارة! قال رسول‌اللّه صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و نزل به الکتاب من اللّه ـ عزّ و جلّ ـ لان اللّه ـ عزّ و جلّ ـ یقول: «فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ»فعرفنا ان الوجه کله ینبغی ان یغسل. ثم قال: «وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ.» فوصل الیدین الی المرافق فعرفنا انه ینبغی لهما ان یغسلا الی المرفقین. ثم فصل بین الکلام فقال: «وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِکُمْ»فعرفنا حین قال «بِرُؤُوسِکُمْ» ان المسح ببعض الرأس لمکان الباء ثم وصل الرجلین بالرأس کما وصل الیدین بالوجه فقال: «وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَینِ» فعرفنا حین وصلها بالرأس ان المسح علی بعضها...»؛35 ای زراره! رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آلهفرموده و قرآن آن را از سوی خدا فرود آورده است؛ زیرا خدای ـ عزّ و جلّ ـ می‌فرماید: «رویتان را بشویید»، فهمیدیم که همه صورت را باید شست. سپس فرمود: «و دست‌هایتان را تا آرنج.» پس دست‌ها را تا آرنج به (شستن) صورت عطف کرد، فهمیدیم که باید دست‌ها را تا آرنج شست. سپس رشته سخن را جدا کرده و فرمود: «سرهایتان را مسح کنید» پس زمانی که فرمود «بِرُؤُوسِکُمْ» فهمیدیم که مسح به قسمتی از سر است به خاطر حرف «با» (که در ابتدای «بِرُؤُوسِکُمْ» آمده است.) آن‌گاه پاها را به سر عطف کرد، همان‌طور که دست‌ها را به صورت و فرمود: «وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَینِ.» پس از این عطف، فهمیدیم که مسح بر قسمتی از پاها (واجب) است.
امام علیه‌السلام به این وسیله شاگردان خود را تربیت می‌کردند تا راه استدلال به قرآن را فرا گیرند و در این راه از همان شیوه‌ای استفاده می‌کردند که مردم در فهم زبان عربی به کار می‌بردند. بنابراین، هر کس با رعایت شرایط و اصول فهم، به قرآن مراجعه کند به مراد خدا دست خواهد یافت.
د. روایات بیانگر لزوم تمسّک به قرآن: در روایات متعددی فرمان تمسّک به قرآن آمده است؛ مانند روایت نبوی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: «... فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن»؛36 زمانی که فتنه‌ها چون پاره‌های شب تار شما را فراگیرد بر شماست که به قرآن روی آورید. در این‌گونه روایات، امکان فهم قرآن مفروغٌ عنه دانسته شده است؛ زیرا با فرض عدم امکان فهم آیات تمسّک به قرآن برای رهایی از فتنه‌ها بی‌فایده و لغو خواهد بود.
ه . روایات بیانگر معیار بودن قرآن در ارزیابی روایات: در روایتی از امام صادق علیه‌السلام آمده است: «کل شی‌ء مردود الی کتاب اللّه و السنّة و کل حدیث لا یوافق کتاب اللّه فهو زخرف»؛37 هر چیزی به کتاب خدا و سنّت بازگردانده می‌شود و هر حدیثی که با کتاب خدا موافق نباشد باطلی آراسته است.
این روایت به روشنی بر امکان فهم قرآن دلالت دارد؛ زیرا اگر فهم قرآن ممکن نبود هرگز آن را معیار سنجش روایات سره از ناسره قرار نمی‌دادند. در روایتی از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمده است: «ما جاءکم عنی یوافق القرآن فانا قلته و ما جاءکم لا یوافق القرآن فلم اقله»؛38 آنچه از من برای شما نقل می‌شود که با قرآن موافق است گفته من است و آنچه با قرآن موافق نیست من نگفته‌ام.
بر اساس این روایات، قرآن معیار سنجش روایات و در نتیجه، قابل فهم دانسته شده است؛ زیرا چیزی که خود مبهم است و مراد از آن روشن نیست چگونه میزان ارزیابی مطالب دیگر تواند بود؟
جواز فهم قرآن
پس از اثبات امکان فهم غیر معصومان علیهم‌السلام از قرآن، این سؤال مطرح می‌شود که آیا این فهم و تفسیر، جایز است یا اینکه به رغم ممکن بودن، جایز نیست و فقط برای معصومان علیهم‌السلام رواست که به تفسیر قرآن بپردازند و فقط بیان آنان در فهم مراد خدا از آیات، معتبر است؟
در این‌باره نیز دو دیدگاه عمده وجود دارد: نخست، دیدگاه عدم جواز که فقط فهم و تفسیر معصومان علیهم‌السلام را روا و دخالت غیرمعصوم را در شرح و تفسیر مفاهیم قرآنی ناروا می‌داند.39 دوم، دیدگاه کسانی که فهم و تفسیر را برای غیر معصوم نیز جایز دانسته‌اند، مشروط به اینکه اصول و قواعد فهم قرآن مورد توجه و عمل مفسّر قرار گیرد.
پیش از بیان ادلّه طرفین، لازم است به این نکته اشاره کنیم که جواز فهم و تفسیر قرآن از دو منظر قابل بحث است: جواز تکلیفی و جواز وضعی. مقصود از جواز تکلیفی بیان این نکته است که اقدام به تفسیر قرآن از نظر شرعی جایز است و منعی ندارد و مقصود از جواز وضعی آن است که در هر صورت، حاصل تلاش‌های علمی مفسّر در فهم مفاد آیات و کشف مقصود خدا از آن، حجّیت دارد. برخی از ادلّه قایلان به عدم جواز، عام بوده و هر دو نوع جواز را نفی می‌کند؛ اما برخی دیگر فقط یکی از آن دو را از میان برمی‌دارد. برای مثال، استدلال به آیات و روایات بازدارنده از پیروی گمان، هر دو نوع جواز تکلیفی و وضعی را مد نظر دارد، ولی استدلال به روایات بازدارنده از تفسیر به رأی بر عدم جواز تکلیفی و استناد به روایات بیانگر تحریف، جواز وضعی تفسیر را هدف قرار می‌دهد.
دلایل عدم جواز فهم قرآن
الف. ممنوعیت پیروی از گمان: گرچه قرآن قابل فهم است، اما این فهم یقین‌آور نیست و حاصلی جز گمان به مراد خداوند در پی ندارد. بنابراین، فهم و تفسیر ما (غیر معصومان) از قرآن مستلزم نسبت دادن اموری به خدای تعالی است که علم بدان نداریم. این استناد با توجه به آیات و روایاتِ بازدارنده از پیروی گمان، امری ناپسند و نکوهیده است. قرآن کریم در مقام نکوهش از مشرکان و منکران قیامت، پیروی از گمان را نکوهش کرده و آن را بیانگر حقیقت نمی‌داند؛ مانند: «إِن یَتَّبِعُونَ إِالَّا الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَی الْأَنفُسُ»(نجم: 23)؛ جز از گمان و خواهش‌های نفسانی خود پیروی نمی‌کنند. «إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئا» (نجم: 28)؛ راستی که گمان برای رسیدن به حق کفایت نمی‌کند. همچنین در روایتی آمده است: «من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوّأ مقعده من النار...»؛40 هرکس درباره (مراد از آیات) قرآن سخنی بدون علم بگوید (در قیامت) جایگاه خود را از آتش فراهم آورد.
نقد: اولاً، فهم همه گفتارها و نوشتارها ـ جز موارد صریح که اندک است ـ ظنّی است و اختصاصی به آیات قرآن ندارد. اگر فهم عقلایی از محاورات ـ که بیشتر ظنی است ـ بی‌اعتبار است، باید در همه موارد بدان پایبند بود؛ از جمله در فهم روایاتی که از معصومان علیهم‌السلام رسیده است؛ زیرا زبان قرآن و روایات، همان زبانِ متّکی بر اصول محاوره عقلایی است. بر این اساس، ظنّی بودن فهم، اختصاصی به آیات قرآن ندارد و باور معروف ظنی الدلاله بودن قرآن و قطعی الدلاله بودن روایات، بی‌پشتوانه و عاری از حقیقت و بر خلاف آیات و روایات است. آیا از عبارت قرآنی «اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ»(بقره: 255) جز یگانگی خدا و نفی شرک، چیز دیگری فهمیده می‌شود؟
ثانیا، آیات مورد استدلال، در باب نکوهشِ پیروی از گمان در امور اساسی اعتقادی است؛ مانند توحید و نبوت و معاد. بنابراین، نمی‌توان برای اثبات ناروایی پیروی از گمان در فهم متون به آنها استدلال کرد.41
ثالثا، گمان بر دو نوع است: یکی گمان معتبر و دیگری گمان بی‌اعتبار. آیات و روایاتی که ما را از تکیه بر گمان بازمی‌دارند به گمان‌ها و حدس و تخمین‌های بی‌اعتبار برخاسته از خواهش‌های نفسانی که اطمینان‌آور نیست و عقلا بدان تکیه نمی‌کنند اشاره دارند. بنابراین، گمان‌های اطمینان‌آور و از جمله ظواهر کتاب و سنّت که بعد از بررسی قراین مختلف کلام به دست می‌آید، برای ما حجّت است و از مصادیق قول به غیر علم نخواهد بود؛ زیرا گمان معتبر از منظر قرآن و روایات، علم تلقّی شده وآثار علم بر آن مترتب می‌شود؛ چنان‌که در عرف عقلا نیز چنین است.42
ب. روایات نکوهشگر تفسیر به رأی: در روایات متعددی تفسیر به رأی نکوهش شده است؛ مانند: «من فسّر القرآن برأیه فقد افتری علی اللّه الکذب»؛43 هرکس قرآن را با رأی خویش تفسیر کند بر خداوند دروغ بسته است. و: «ما آمن بی من فسّر برأیه کلامی»؛44 آنکه سخن مرا به رأی خود تفسیر کند به من ایمان نیاورده است.
مقصود از تفسیر به رأی، پرداختن به فهم آیات قرآن با تکیه بر آراء و اندیشه‌های خود و عدم بهره‌گیری از بیانات معصومان علیهم‌السلاماست. بنابراین، تفسیر بدون مبنا قرار دادن روایات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و اهل‌بیت علیهم‌السلامتفسیر به رأی و غیر معتبر است.
نقد: مراد از تفسیر به رأی45 آن است که مفسّر بی‌توجه به قواعد محاوره و ادبیّات عرب و قراین کلام و صرفا بر اساس دیدگاه شخصی و غیر مستند خود، قرآن را تفسیر کند و یا آنکه پیش از مراجعه به قرآن، دیدگاهی را انتخاب کرده، سپس آن را بر آیه تحمیل کند و همان را مراد خداوند از آیه مورد بحث خود قرار دهد. به همین دلیل، در روایات تفسیر به رأی، واژه رأی به ضمیر اضافه شده تا «رأی شخص» را افاده کند. اصول محاوره عقلایی و بدیهیات و دلایل متقن عقلی «رأی شخص» به شمار نمی‌آیند. اگر کسی بر اساس مطالب بدیهی یا نزدیک به بدیهی عقلی و قراین پیوسته و ناپیوسته سخن ـ که اعتبار آن روشن است ـ قرآن را تفسیر کند، تفسیر به رأی نکوهش شده در آن روایات نخواهد بود.
ج. روایات بیانگر تحریف قرآن: بر اساس روایات بیانگر تحریف قرآن، بخشی از آیات قرآن از بین رفته و یا از جای اصلی خود جدا شده است و با این تغییراتی که پدید آمده، فهم هیچ بخشی از قرآن برای ما جایز نیست. چه بسا در آن بخشی که تحریف شده است، آیه‌ای بوده که در فهم مراد خداوند از آیه یا آیات مورد تفسیر تأثیر داشته و اکنون با عدم وجود آن به هیچ وجه به مراد خداوند راهی نخواهیم داشت و اقدام به تفسیر کاری نارواست.
نقد: قرآن کریم مصون از تحریف است و روایات مربوط به تحریف از نظر سند و دلالت خالی از اشکال نیست.46 بنابراین، نه چیزی از قرآن کم شده و نه مطلبی به آن افزوده شده است و اگر احتمال جابه‌جایی برخی آیات می‌رود، به گونه‌ای نیست که فهم ما را دچار اختلال کند و مراد خداوند بر ما مشتبه گردد. بدین‌ترتیب، تفسیر قرآن در صورتی که با رعایت اصول و قواعد فهم قرآن همراه باشد، نتیجه آن به عنوان مراد خداوند تعالی برای ما معتبر خواهد بود.
دلایل جواز فهم قرآن
الف. دلیل عقلی: چنان‌که پیش‌تر گذشت، قرآن بر اساس اصول محاوره عقلایی با مردم سخن گفته و دلیلی بر به کارگیری شیوه دیگری در بیان قرآن وجود ندارد. مخاطبان قرآن نیز از آغاز تاکنون بر همین اساس (اصول محاوره) به فهم قرآن روی آورده‌اند. اگر این شیوه فهم ناروا بود باید به صراحت به همه اعلام می‌گردید تا با پرهیز از آن گرفتار کژفهمی نشوند؛ زیرا سکوت در این زمینه، مردم را به گم‌راهی کشانده و با هدف از نزول قرآن، که هدایت مردم است، ناسازگار و از ساحت حکیمانه خدای متعال و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دور است.
ب. دلایل نقلی:
1. آیات قرآن: همان‌گونه که در بحث امکان فهم اشاره شد، قرآن کریم مردم را به تدبّر در آیات قرآن فراخوانده و فرمان داده است. بی‌گمان، خدای حکیم و اولیای او به چیزی که نارواست فرمان نمی‌دهند. بنابراین، وجود این فرمان‌ها یا سفارش‌ها، دلیل روا بودن فهم ما از قرآن است. نمی‌توان گفت که مراد از این‌گونه آیات آن است که مردم با مراجعه به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و اهل‌بیت علیهم‌السلام از مفاد آیات با خبر شده و در آن تدبّر کنند؛ زیرا ظاهر این آیات و روایات، بر تدبّر و فهم مستقیم و بی‌واسطه مخاطبان قرآن دلالت دارد. همچنین قرآن کریم در چند مورد برای اثباتِ از سوی خدا بودنِ خود، مخاطبان را به همانندآوری فرا خوانده است تا هماهنگی کامل و عدم اختلاف آیات قرآن با یکدیگر و عدم توانایی خود از ارائه چنین مطالبی را به عیان بنگرند. به طور طبیعی پیش‌فرض چنین فراخوانی، جایز بودن فهم و تفسیر مخاطبان است.
2. روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام: دسته‌های مختلفی از روایات اهل‌بیت علیهم‌السلامـ که پیش‌تر در بحث امکان فهم مطرح شد ـ دلالت روشنی بر جواز فهم قرآن دارند؛ زیرا دستور و تأکید بر تدبّر در قرآن، آموزش شیوه فهم و تفسیر قرآن دستور به تمسّک به قرآن در فتنه‌ها و معیار بودن قرآن برای ارزیابی روایات، که در روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام مطرح شده است، همه بر این اصل مسلم مبتنی است که فهم درست و معتبر آیات امکان‌پذیر است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ براى آگاهى بیشتر در این‌باره ر.ک. ریچارد اى پالمر، علم هرمنوتیک نظریه تأویل در فلسفه‌هاى شلایر ماخر، دیلتاى، هایدگر، گادامر، ترجمه محمّد سعید حنایى کاشانى (تهران، هرمس، 1377)، ص 165 / نیچه و دیگران، هرمنوتیک مدرن گزینه جستارها، ترجمه بابک احمدى و دیگران (تهران، مرکز نشر، 1377)، ص 12 و 13 / محمّد مجتهد شبسترى، هرمنوتیک کتاب و سنّت، چ چهارم (تهران، طرح نو، 1379)، ص 258و259 و 298و 301 / همو، نقدى بر قرائت رسمى از دین (تهران، طرح نو، 1379)، ص 38 و 329.
2ـ براى آگاهى بیشتر ر.ک. نعمت‌اللّه جزایرى، منبع الحیاة، چاپ شده در پایان رساله الشهاب الثاقب فیض کاشانى بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1401 / یوسف بحرانى، الحدائق الناضرة (قم، جماعه‌المدرسین، بى‌تا)، ج 1، ص 26، 30 و 32 / همو، الدرر النجفیة (بى‌جا، مؤسسة آل‌البیت، بى‌تا)، ص 169 و 171 به بعد.
3ـ براى آگاهى از این دیدگاه بنگرید به: یوسف بحرانى، الدرر النجفیه، ص 170 / محمّدامین استرآبادى، الفوائد المدنیه بى‌جا، دارالنشر لاهل البیت، بى‌تا، ص 47 و 128 به بعد / محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل‌الشیعه، ط. الثانیة (قم، آل‌البیت، 1414)، ج 27، ص 176.
4ـ براى آگاهى از این دیدگاه ر.ک. تفسیرهاى عرفانى، از جمله تأویلات ملّا عبدالرزاق کاشانى که در نسخه چاپى به خطا با عنوان تفسیر القرآن‌الکریم، به محى‌الدین بن عربى، نسبت داده شده است.
5ـ این دلیل در کتاب‌هاى اصول فقه، نقل و نقد شده است. براى آگاهى بیشتر ر.ک. محمّدکاظم آخوند خراسانى، کفایة الاصول (بى‌جا، مؤسسة آل‌البیت، بى‌تا)، ج 2، ص 60 / سید محمّدباقر صدر، دروس فى علم‌الاصول، ط. الثانیة (بیروت، دارالکتب اللبنانى مکتبة المدرسة، 1406)، ج 1، ص 273.
6ـ واژه مسّ به معناى تماس دو چیز با یکدیگر است، چه در میان دو امر عینى و چه میان امرى عینى با ذهنى (مانند درک با حس لامسه.) اما در مورد فهم و درک مفاهیم (علم حصولى) به کار نرفته است. بر این اساس، مراد از مسّ قرآن، یا تماس بدن انسان با نوشته قرآن است که در این صورت «لا» در جمله «لا یمسّه الا المطهّرون» ناهیه است و یا آیه یاد شده، جمله خبریّه به معناى انشا است و در هر دو صورت، مقصود حرمت تماس بدن انسان با نوشته قرآن است یا آنکه مراد از مسّ درک حقیقت قرآن با علم حضورى مى‌باشد.
7ـ مانند اینکه ضمیر «لا یمسّه» به کتاب مکنون بازگردد و در این صورت، سخن مستقیما ناظر به قرآن نیست و آیه ارتباطى به عدم امکان فهم انسان‌هاى عادى از قرآن ندارد. شایان ذکر است که کلمه «مطهّرون» نیز داراى سه احتمال است: 1. معصومان؛ 2. پاک‌شدگان از حدث که با وضو یا غسل به طهارت دست یافته‌اند؛ 3. فرشتگان.
8ـ بیانات پیامبر صلى‌الله‌علیه‌و‌آله در شرح آیات قرآن منحصر به حوزه احکام نیست، بلکه شرح آیات دیگر را نیز شامل مى‌شود. از جمله این بیانات در روایتى از ابن مسعود چنین نقل شده که چون آیه «الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم»آنان‌که ایمان آورده و ایمانشان را به ستم نیالودند نازل شد، بر مردم گران آمد و گفتند: یا رسول‌اللّه! کدام‌یک از ما به خود ستم نکرده است؟ ایشان فرمود: مفاد آیه آن نیست که شما در نظر دارید؛ آیا سخن بنده نیکوکار (لقمان) را نشنیده‌اید که «ان الشرک لظلم عظیم» (همانا شرک به خدا ستمى بزرگ است؟) مقصود (از ظلم در این آیه) شرک است. (ر.ک. محمّدبن اسماعیل بخارى، صحیح البخارى «بى‌جا، دارالفکر، 1404»، ج 8، ص 54.)
9ـ احمد طبرسى، الاحتجاج بى‌جا، دارالنعمان، بى‌تا، ج 1، ص 376.
10ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار تهران، دارالکتب الاسلامیه، بى‌تا، ج 78، ص 277.
11ـ از دیگر آیاتى که ممکن است براى اثبات انحصار فهم قرآن به معصومان بدان استدلال شود آیه هفتم آل‌عمران است: «هُوَ الَّذِى أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الالْبَابِ» استدلال به این آیه، بر چند پیش‌فرض استوار است: نخست آنکه مراد از راسخان در علم معصومان علیهم‌السلامهستند و دیگر آنکه مقصود از تأویل، تفسیر قرآن است و سوم آنکه ضمیر «تأویله» به همه قرآن باز مى‌گردد. بنابراین، مدلول آیه آن است که تفسیر قرآن را کسى جز خدا و معصومان نمى‌داند، ولى این پیش‌فرض‌ها محلّ تأمّل است و به ویژه مترادف دانستن تأویل و تفسیر خطاست. بنابراین، آیه یاد شده نیز دلالتى بر عدم امکان فهم ندارد.
12ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 24، ص 237.
13ـ همان، ج 92، ص 88. از امام صادق علیه‌السلام نیز نقل شده که فرمود: «لیس شى‌ء بابعد من قلوب الرجال من تفسیر القرآن»؛ از دل‌هاى مردان چیزى دورتر از تفسیر قرآن نیست. همان، ص 100.
14ـ همان، ج 2، ص 293.
15ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 92، ص 95 و 100 و 110.
16ـ همان، ج 93، ص 4.
17ـ مثلاً، اراده خلاف ظاهر از عمومات به اندازه‌اى است که گفته‌اند: «ما من عام الا و قد خصّ»؛ هیچ واژه یا سخن عامى نیست جز آنکه تخصیص یافته است.
18ـ نهج‌البلاغه، خ 158.
19ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 92، ص 100.
20ـ آیاتى که در اثبات امکان فهم قرآن به آن استدلال شده است و در متن بدان خواهیم پرداخت؛ مانند: «أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»نساء: 82؛ آیا در قرآن نمى‌اندیشند؟
21ـ نهج‌البلاغه، خ 133.
22ـ همان.
23ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 92، ص 17.
24ـ همان، ج 37، ص 132 و 209.
25ـ عقلایى بودن زبان قرآن را از برخى از آیات قرآن نیز مى‌توان فهمید؛ مانند آیاتى که نزول قرآن را به زبان عربى آشکار مى‌دانند؛ از جمله: نحل: 103 / شعراء: 195.
26ـ هماوردخواهى تحدّى قرآن از امور مسلّم تاریخى است و افزون بر شواهد مختلفى که در کتاب‌هاى تاریخى درباره آن وجود دارد چندین آیه قرآن نیز بر آن دلالت دارد؛ از جمله آیه 23 و 24 بقره؛ 38 یونس؛ 13 هود. براى مطالعه بیشتر ر.ک. محمّدتقى مصباح، قرآن‌شناسى، تحقیق و نگارش محمود رجبى (قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1380)، ج 1، ص 109 به بعد.
27ـ فهم آیات صریح قرآن از دایره بحث خارج است و مخالفان نیز به قابل فهم بودن این‌گونه آیات معترفند؛ بنابراین، استدلال به این آیات که دلالت صریح بر قابل فهم بودن قرآن دارد «دور» باطل نیست.
28ـ مانند بیّنه، برهان، موعظه، ذکرى، تذکره، ذکر، بشیر، نذیر، عذر، نذر و نظایر آن. (براى آگاهى بیشتر، ر.ک. محمّدتقى مصباح، پیشین، ج 1، 35 و 36 و 44 و 46.
29ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 37، ص 132 و 209.
30ـ همان، ج 69، ص 350.
31ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ط. الثالثة تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388ق، ج 1، ص 36 / ورام‌بن ابى فراس مالکى اشترى، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1376ق)، ج 1، ص 300 / على متقى هندى، کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال (بیروت، مؤسسة الرسالة، 1989)، ج 10، ص 476 (با اندکى تفاوت).
32ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 24، ص 237.
33ـ على‌بن ابراهیم قمى، تفسیر القمى قم، مؤسسة دارالکتب، بى‌تا، ج 2، ص 379ـ380 / عبدعلى حویزى، نورالثقلین، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، چ چهارم (قم، اسماعیلیان، 1412)، ج 5، ص 6.
34ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 277 و ج 80، ص 367. روایات دیگرى نیز بر این مطلب دلالت دارند. براى نمونه ر.ک. محمّدباقر مجلسى، پیشین، ص 289 و ج 46، ص 303.
35ـ محمّد صدوق، من لایحضره الفقیه، ط. الثانیة قم، موسسة النشر الاسلامى، 1404، ج 1، ص 103 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 80، ص 298 با اندکى تفاوت.
36ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 92، ص 17؛ ج 77، ص 136. از امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام از پیامبر صلى‌الله‌علیه‌و‌آله.
37ـ همان، ج 2، ص 242.
38ـ همان، ص 244.
39ـ قایلان به عدم جواز فهم قرآن، خود دو دسته‌اند: نخست آنان که فهم هیچ آیه‌اى را جز با دریافت از معصومان روا نمى‌دانند و دسته دیگر، آنان که فهم و استنباط احکام نظرى از قرآن را منوط به تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام کرده‌اند. شیخ حرّ عاملى در الفوائد الطوسیه قم، المطبعة العلمیة، بى‌تا، ص 325، به هر دو دیدگاه و در وسائل‌الشیعه به دیدگاه دوم تصریح کرده است. (ر.ک. شیخ حرّ عاملى، وسائل‌الشیعه، ج 27، باب 13 از ابواب صفات قاضى، ص 176.) یوسف بن احمد بحرانى نیز به دیدگاه اول اشارتى کرده و در نهایت دیدگاه شیخ طوسى را در باب امکان و جواز فهم پذیرفته است. (ر.ک. یوسف‌بن احمد بحرانى، الدرر النجفیه «بى‌جا، مؤسسة آل‌البیت، بى‌تا»، ص 169 و 171.)
40ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 92، ص 111.
41ـ در آیه 23 نجم آمده است: «إِنْ هِىَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِن رَّبِّهِمُ الْهُدَى»؛ آن خدایان چیزى نیستند جز نام‌هایى که شما و پدرانتان نهاده‌اید. خداوند هیچ دلیلى بر آن فرو نفرستاده است. آنان جز از گمان و خواهش‌هاى نفسانى خود پیروى نمى‌کنند، در حالى که به راستى رهنمودى از سوى پروردگارشان برایشان آمده است. این آیه و آیات دیگرى مانند 27 و 28 نجم؛ 66 یونس؛ 20 زخرف؛ 10 ذاریات و 116 و 148 انعام بر بى‌پایگى گمان یاد شده در باب خداشناسى تصریح مى‌کنند. در آیه 116 انعام چنین آمده است: «إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ»؛ آنان جز از گمان پیروى نمى‌کنند و جز گمانه‌زنى و تخمین چیزى نمى‌گویند.
42ـ براى آگاهى بیشتر در باب حجّیت ظواهر قرآن و گمان‌هاى معتبر ر. ک. روح‌اللّه موسوى خمینى، انوار الهدایة فى التعلیقة على الکفایة قم، مؤسسة تنظیم و نشر آ ثار امام خمینى، 1372، ج 1، ص 239ـ247 / سید محمّدباقر صدر، دروس فى علم الاصول، ج 1، ص 2239ـ308.
43ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 36، ص 227.
44ـ همان، ج 2، ص 297. در میان روایات تفسیر به رأى، این روایت از نظر سند معتبر است: صدوق، عن محمد بن موسى بن المتوکل عن على بن ابراهیم عن ابیه عن الریان عن الرضا علیه‌السلام عن آبائه علیه‌السلام عن امیرالمؤمنین علیه‌السلامقال: قال رسول‌اللّه: قال اللّه تعالى... .
45ـ براى آگاهى بیشتر درباره معناى روایات نکوهش‌کننده از تفسیر به رأى، ر.ک. محمّد فیض کاشانى، تفسیر الصافى بیروت، اعلمى، بى‌تا، ج 1، مقدّمه پنجم، ص 33 و 34.
46ـ ر.ک. محمّدتقى مصباح، پیشین، ج 1، ص 212.

تبلیغات