آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

یکى از مسائل مهم جهان امروز مسئله بهداشت و سلامت انسان است. بدون شک، سلامت جسمانى و روانى افراد جامعه اهمیت بسزایى دارد. تأمین سلامتى اقشار جامعه یکى از مسائل اساسى هر کشورى است که باید آن را از سه بعد جسمى، روانى و اجتماعى مدنظر قرار داد. بهداشت روانى علاوه بر اینکه هدف هر جامعه اى به شمار مى آید، معیارى براى سلامت فرد نیز محسوب مى گردد. این اصطلاح داراى معانى متعددى است که از جامعه اى به جامعه دیگر، فرهنگى به فرهنگ دیگر و از فردى به فرد دیگر متفاوت است. به همین دلیل، در روان شناسى، الگوها و دیدگاه هاى متفاوتى نسبت به بهداشت روانى وجود دارد. این نبشتار درصدد نقد و بررسى چهار الگو و دیدگاه عمده در این باره مى باشد. علاوه بر این، به دیدگاه اسلام در باب بهداشت روانى نیز اشاره مى گردد.

متن

حل مسائل ملّى و بین المللى تا حدّ زیادى به روشن بینى در زمینه روح و روان بشر و جلوه هاى گوناگون آن بستگى دارد و بدین منظور، باید ساخت و ایجاد فرد سالم، خانواده سالم و اجتماع سالم هدف همگان باشد و این خود به مقدار زیادى بستگى به فهم فلسفه وجودى فرد و مفهومى دارد که فرد و اجتماع از زندگى برداشت مى کنند. با توجه به شیوع فلسفه هاى مادى، که حقیقتاً قادر به توجیه انسان و جهان نیستند و اشکالاتى که این فلسفه ها ایجاد کرده و خواهند کرد، متفکران موحّد باید به طور جدّى دست به کار شوند و نقش رهبرى فکرى جهان را به عهده گیرند. در این باره متفکران موحّد ملت ما با در دست داشتن ذخایر معنوى، اخلاقى و مذهبى سرشار و غنى، مسئولیتى بس عظیم به عهده دارند.1
بدون شک، سلامت جسمانى و روانى افراد جامعه اهمیت بسزایى دارد. افراد و جوامع انسانى بدون حفظ سلامت و رعایت بهداشت، نمى توانند به زندگى فردى و نوعى خود ادامه دهند و نسل خود را حفظ نمایند. بیمارى و ناتوانى، زندگى فرد و روابط انسانى را مختل و در نتیجه، احساس امنیت و همبستگى را از انسان سلب مى کنند.2
موضوع «سلامتى» از بدو پیدایش بشر و در قرون و اعصار متمادى، مهم و همواره مطرح بوده است. اما هرگاه از آن سخنى به میان آمده، عموماً بعد جسمانى آن مدّ نظر قرار گرفته و کمتر به بعد روانى آن توجه شده است. «سازمان بهداشت جهانى»3
(1990) ضمن توجه دادن مسئولان کشورها به تأمین سلامت جسمى، روانى و اجتماعى افراد جامعه، همواره بر این نکته تأکید دارد که هیچ یک از این سه بعد بر دیگرى برترى ندارد. طبق برآوردهاى این سازمان میزان شیوع اختلالات روانى در کشورهاى صنعتى و در حال توسعه رو به افزایش است. این در حالى است که در برنامه ریزى هاى توسعه اجتماعى و اقتصادى، پایین ترین اولویت به آنها داده مى شود. دلیل این افزایش را تا حدّ زیادى مى توان وابسته به رشد روزافزون جمعیت، تغییرات سریع اجتماعى همچون شهرنشینى، فروپاشى خانواده هاى گسترده و مشکلات اقتصادى دانست.4
تأمین سلامتى اقشار جامعه یکى از مسائل اساسى هر کشورى است که باید آن را از سه بعد جسمى، روانى و اجتماعى مدّنظر قرار داد. با توجه به افزایش بیماران روانى در سراسر جهان، زیان هاى مالى و معنوى ناشى از این بیمارى ها و همچنین کمبود تسهیلات، امکانات و نیروى تخصصى لازم براى ارائه خدمت به آنها، به نظر مى رسد که انجام خدمات پیشگیرانه در این زمینه ضرورى است و تأمین بهداشت روانى افراد به عنوان یک اقدام مثبت اجتماعى، اقتصادى، پزشکى و بهداشتى، براى تمام کشورها و ملت ها جنبه الزامى دارد.5
تعریف «بهداشت روانى»
«بهداشت روانى» داراى دو تعریف است. در تعریف اول، «بهداشت روانى» به معناى سلامت فکر و روان است و منظور از آن نشان دادن وضع مثبت و سلامت روانى و راه هاى دست یابى به آن است که در تکامل فرد و اجتماع نقش مؤثرى مى تواند به عهده گیرد. در تعریف دوم، منظور از «بهداشت روانى» عبارت از رشته اى تخصصى از بهداشت عمومى است که در زمینه پیش گیرى از بیمارى هاى روان و کاستن آنها فعالیت مى نماید.
اکنون بهداشت روانى به عنوان یکى از رشته ها و موضوعات اساسى، مورد توجه سازمان بهداشت جهانى است و یک قسمت مستقل را در این سازمان جهانى به خود اختصاص مى دهد. در هر دو مفهوم بهداشت روانى، نقش فرهنگ، آداب و رسوم خانوادگى و اجتماعى و شرایط محیطى مورد تأکید قرار مى گیرد.6
به طور کلى، مى توان گفت: «بهداشت روانى» به معناى تأمین سلامت روان افراد جامعه به هر نحو ممکن است. بر این اساس، تمام اصول، نکات، اعمال و اقداماتى که به تأمین سلامت روان مدد برسانند مشمول بهداشت روانى بوده، در دایره آن قرار مى گیرند. به همین دلیل، در بیشتر کتب و منابع مربوط به بهداشت روانى، به سه نظام اشاره مى شود: نظام اولیه یا پیش گیرى نوع اول7 براى پیش گیرى از بیمارى روانى، نظام ثانویه یا پیش گیرى نوع دوم8 براى درمان بیمارى و کاهش شدت آن; و نظام ثالثیه یا پیش گیرى نوع سوم9 براى بهتر کردن عاقبت بیمارى (بازتوانى و توان بخشى). بر این اساس، مى توان گفت: بهداشت روانى، برخلاف مفهوم ظاهرى آن (پیش گیرى تنها)، اصطلاح عام و گسترده اى است که هم شامل پیش گیرى مى شود، هم درمان و هم توان بخشى.
در تعریف «بیمارى روانى» و «سلامت روان»، الگوها، نظریه ها و دیدگاه هاى متعددى ارائه گردیده است. این نبشتار چهار الگو و دیدگاه عمده و اساسى را به صورت اجمالى و مختصر مورد نقد و بررسى قرار مى دهد. این چهار الگو به ترتیب عبارتند از: 1. الگوى پزشکى و روان پزشکى; 2. الگوى رفتارگرایى; 3. الگوى روان کاوى (فرویدى); 4. الگوى انسان گرایى.
الگوها و نظریه هاى بهداشت روانى10
اصطلاح «بهداشت روانى» اصطلاحى عمومى است که به معانى متعددى به کار مى رود. یکى از عمده ترین این معانى، که هدف نهایى هر جامعه اى نیز محسوب مى شود، تأمین سلامت روان افراد جامعه است. هر جامعه اى موظّف است سلامت روان افراد خود را تأمین نماید. بهداشت روانى بخش عمده اى از بهداشت عمومى به شمار مى آید.
بهداشت روانى علاوه بر اینکه هدف هر جامعه اى به شمار مى آید، معیارى براى سلامت فرد نیز محسوب مى گردد. این اصطلاح داراى معانى متعددى است که از جامعه اى به جامعه دیگر، فرهنگى به فرهنگ دیگر و از فردى به فرد دیگر متفاوت است. به همین دلیل، در روان شناسى، الگوها و دیدگاه هاى متفاوتى نسبت به بهداشت روانى وجود دارد. در ذیل، به این الگوها و دیدگاه هاى عمده اشاره مى گردد:
1. الگوى پزشکى و روان پزشکى11
در این الگو، بهداشت روانى به معناى عدم وجود و حضور علایم بیمارى است. بر اساس این الگو، انسان سالم کسى است که نشانه هاى بیمارى در او دیده نمى شود; همان گونه که انسان سالم از حیث جسمانى کسى است که نشانه هاى بیمارى مثل درد، تب و لرز در وى به چشم نمى خورند.
طبق این دیدگاه، هدف انسان و جوامع انسانى رهایى و خلاصى انسان از نشانه هاى بیمارى است. در این الگو، نشانه ها و پدیده هایى از قبیل اضطراب، وسواس، افسردگى، توهّم و هذیان، و پرخاشگرى کنترل نشده، نشانه بیمارى محسوب مى شوند و اگر در کسى یافت شوند آن فرد نابهنجار و غیرطبیعى (مریض و ناسالم) است و چنانچه در فردى یافت نشوند این فرد سالم، طبیعى و بهنجار محسوب مى گردد.
صاحبان این دیدگاه عوامل فیزیکى و بیولوژیکى را پایه هستى بشر مى دانند و معتقدند: تمام حالات ذهنى و فکرى بشر زیر بناى مولکولى و سلولى دارند. برخى از پیش فرض هاى عمده این دیدگاه را مى توان در چند مورد خلاصه کرد:
1. فرد بیمار، ناتوان است و درمان بدون مداخله مستقیم امکان پذیر نیست.
2. بیمارى هاى روانى و به طور کلى، بیشتر ویژگى هاى رفتارىوروان شناختى انسان مشخصاً قابل طبقه بندى هستند و در نتیجه، بیمارى ها و افراد مبتلا به بیمارى را مى توان در گروه هاى مشخص قرار داد.
3. به دلیل آنکه افراد را مى توان در طبقات و دسته هاى مشترکى قرار داد، پس روش هایى که براى درمان یک بیمارى خاص کاربرد دارند، براى افراد مبتلا به آن بیمارى نیز مشترکند.
4. هرچند ابعاد وجودى انسان به چند بعد جسمانى، روانى و اجتماعى تقسیم مى شوند، ولى تأکید اساسى بر بعد جسمانى است.12
دیدگاه مزبور، که به مکتب «زیست گرایى» نیز شهرت دارد، در مطالعه رفتار انسان، بیشترین اهمیت را براى بافت ها و اعضاى بدن قایل مى شود. این مکتب، که پایه اصلى روان پزشکى را تشکیل مى دهد، بیشتر بر بیمارى روانى توجه دارد، نه بهداشت روانى; زیرا بیمارى روانى را جزو سایر بیمارى ها به شمار مى آورد. روان پزشکى، که در اواخر قرن هجدهم شاخه اى از پزشکى شناخته مى شد و به درمان بیمارى هاى روانى مى پرداخت، از بیمارى روانى مفهوم عضوى را در نظر مى آورد. همان گونه که اشاره شد، دیدگاه «روان پزشکى» براى تبیین بیمارى روانى به پدیده ها و اختلال هاى فیزیولوژیک اهمیت مى دهد. این دیدگاه از علم پزشکى الهام مى گیرد; زیرا علم پزشکى معتقد است: بیمارى جسمى در اثر بى نظمى در عملکرد یا در خود دستگاه به وجود مى آید. دیدگاه «روان پزشکى» درباره فرد دید تعادل حیاتى دارد; معتقد است: اگر رفتار شخص از هنجار منحرف شود، به این دلیل است که دستگاه روانى او اختلال پیدا کرده است. بنابراین، فرض بر این است که در آینده نوعى نقص در دستگاه عصبى او کشف خواهد شد و همه اختلال هاى فکرى و رفتارى بر اساس آن قابل تبیین خواهند بود. به دلیل آنکه دیدگاه «روان پزشکى» درباره فرد دید تعادل حیاتى دارد، طبق این دیدگاه، بهداشت روانى عبارت است از: نظام متعادلى که خوب کار مى کند.13
در نظام ارزشى الگوى «پزشکى» و «روان پزشکى»، هدف نهایى، حذف، دفع و رفع نشانه هاى بیمارى است. به همین دلیل، در الگوى مزبور، براى حذف و رفع نشانه هاى بیمارى از درمان هاى فیزیکى مثل دارو، شوک درمانى، کنترل و محرومیت استفاده مى شود.
این درمان ها گرچه بیمارى را ریشه کن نمى کنند و فقط نشانه هاى آن را ظاهراً و به صورت موقّت از بین مى برند، ولى همین که نشانه ها ناپدید مى شوند، گفته مى شود: بیمار درمان شده و سلامت خود را باز یافته است!
2. الگوى روان کاوى (فرویدى)14
زیگموند فروید، بنیانگذار مکتب «روان کاوى»، در اصل یک پزشک بود. به همین دلیل، روان کاوى به آسانى از سوى روان پزشکى پذیرفته شده است. علاوه بر این، مکتب «روان کاوى» و مکتب «زیست گرایى» شباهت هایى با هم دارند. «روان کاوى» مثل «زیست گرایى»، بر مفهوم «تعادل» (عدم تعارض) بین ساخت ها، تشخیص و درمان استوار است. درباره بهداشت روانى، مفاهیم روان کاوانه زیادى وجود دارند و برخى از شاگردان فروید از اندیشه اصلى او فاصله گرفته اند تا نظر خاص خود را ارائه دهند. به نظر برخى از روان کاوان، بهداشت روانى زمانى تضمین مى شود که «من»15
از دیدگاه فروید، «سلامت روان» به معناى سازگارى فرد با خود و با خواسته ها و فشارهاى جامعه است. وى اعتقاد دارد: شخصیت انسان داراى سه بخش یا سه ساختار به نام هاى «بن»،18 است. ایگو (من)، که مدیر اجرایى شخصیت است و مسئولیتش حفظ تعادل آن مى باشد، همواره از طرف «اید» (بن)، «سوپرایگو» (فرامن) و محیط تحت فشار قرار مى گیرد. چنانچه ایگوى فرد تضعیف گردد، قدرت اجرایى و مدیریتى اش را از دست مى دهد و در نتیجه، تعادل شخصیت به هم خورده، در نهایت، انسان به ناسازگارى مبتلا مى گردد. به عقیده فروید، فرد ناسازگار یعنى: کسى که سلامت روان خود را از دست داده و دچار بیمارى گردیده است.
در نظام ارزشىِ این الگو، هدف نهایى سازگار کردن و سازگار شدن فرد با خود و با جامعه اى است که در آن زندگى مى کند ـ جامعه هر چه مى خواهد باشد! ـ فرد سالم هم کسى است که در جامعه اش زندگى کند، بدون اینکه تعارضى بین روان و ذهن او و جامعه اش به وجود آید.
بنابراین، کسى که با خود و جامعه اش سازگار باشد و با آنها در ستیز و تعارض به سر نبرد، بر چسب سلامت مى خورد، و کسى که نتواند با خود و جامعه خویش سازگار شود و با آنها تعارض و درگیرى داشته باشد ـ جامعه هر چه باشد! ـ برچسب بیمارى و مرض مى خورد. به هر حال، تمام تلاش و هنر این نظام آن است که به افراد آموزش دهد چگونه با خود و جامعه خود سازگار شوند، و به بیماران نیز این بینش را بدهد که علت ناسازگارى شان با جامعه و مقاومتشان در برابر آن چیست.
حال این سؤال مطرح است که طبق معیار و الگوى فرویدى، افراد و چهره هاى انقلابى و مبارز، که علیه جامعه و قوانین حاکم بر آن قیام مى کنند و به مبارزه برمى خیزند و درصدد اصلاح یا تغییر آن برمى آیند، چه حکمى دارند: سالم هستند یا بیمار؟
شباهت هاى الگوى پزشکى ـ روان پزشکى و الگوى روان کاوى: بین دو الگوى مذکور، شباهت هاى زیر به چشم مى خورند:
1. هر دو الگو اساساً به جنبه منفى و سلبى توجه دارند، یکى به نبود نشانه هاى بیمارى و دیگرى به نبود تعارض با خود و جامعه.
2. طبق هر دو الگو، مشکل در درون خود بیمار است و جامعه براى درمان یا اصلاح، موضوعیتى ندارد. بنابراین، هر دو الگو چندان درصدد اصلاح قوانین جامعه برنمى آیند. به عبارت دیگر، هر دو الگو کار چندانى با اجتماع یا محیط ندارند و آن را منبع ـ حتى ـ احتمالى بیمارى نمى دانند. از این رو، جامعه را در درمان یا اصلاح بیمارى دخیل ندانسته، فقط بر فرد تکیه مى کنند.
3. هر دو الگو بیمار را کاملا منفعل به حساب مى آورند و به اراده و فعّال بودن او چندان اهمیتى نمى دهند. «روان پزشکى» سعى دارد با دادن دارو و روان کاوى تلاش مى کند با روان درمانى، آن هم به شیوه خاص فرویدى، بیمار را درمان کند!
3. الگوى رفتارگرایى21
طبق این الگو، سلامت روان به معناى وجود رفتار سازگارانه و عدم رفتار ناسازگارانه است. «رفتار سازگارانه» رفتارى است که فرد را به اهدافش برساند و «رفتار ناسازگارانه» رفتارى است که فرد را از رسیدن به اهدافش باز دارد. بر اساس چارچوب این دیدگاه، فرد سالم کسى است که در جامعه طورى رفتار کند که به اهدافش برسد. حال اهداف چه باشند و جامعه چه جامعه اى باشد، فرق نمى کند و چندان اهمیتى ندارد! بیمار هم کسى است که رفتارش او را به اهدافش نرساند! تلاش و هدف نهایى این الگو و نظام ارزشى آن این است که شیوه هاى رفتار سازگارانه و رسیدن به اهداف را به افراد آموزش دهد. در الگوى رفتارگرایى، اهتمام بر این است که فرد به هدفش برسد; فرقى نمى کند که این هدف خوب باشد یا بد، و درکنارش حق دیگران ضایع شود یا نشود!
این تعریف از «سلامت روان» یکى از رایج ترین تعاریف بهداشت روانى است که در عصر کنونى به چشم مى خورد و متعلّق به یک نظام ارزشى و یک مکتب روان شناختى است که به مکتب «رفتارگرایى» (اصالت رفتار) معروف است. اگرچه ریشه و مرکز این نوع تفکر و عمل در آمریکاست، ولى امروزه به سراسر جهان سرایت کرده و حتى در مشرق زمین و کشورهاى اسلامى نیز عده اى خواسته یا ناخواسته عملکردى مطابق و هماهنگ با این دیدگاه دارند!
این الگو و این دیدگاه امروزه در بیشتر کشورهاى دنیا، به ویژه کشورهاى غربى و صنعتى، رایج است و توسط حاکمان و سیاست مداران شیطان صفت به کار گرفته مى شود; دیدگاهى که غیرانسانى و شیطانى است و توجیه کننده این ضرب المثل معروف است: «هدف وسیله را توجیه مى کند!» آیا انسانى که فقط به فکر خود، منافع و اهداف خویش است و اهمیتى به اهداف، حقوق و منافع دیگران نمى دهد و حتى در موارد زیادى نیز آنها را ضایع یا غصب مى کند، انسانى سالم و منطقى است ؟!
البته ناگفته پیداست که گاهى انسان اهدافى دارد منطقى و انسانى. بنابراین، اگر طورى رفتار کند که به این اهداف برسد هیچ مشکلى پیش نمى آید; چون هم رفتارش منطقى است و هم اهدافش منطقى اند و هم چنین رفتارى نشانه اى از سلامت فکر، روان و شخصیت او به شمار مى آید. اما اگر فردى اهدافى دارد غیرانسانى و ملازم با تضییع حقوق فرد یا افراد دیگر، آیا باز هم چنین شخصى رفتارش منطقى و سازگارانه است؟ آیا براى رسیدن به هر هدفى، مى توان به هر رفتارى دست زد؟ آیا با عقل سلیم و حکیم مى توان گفت: چنین فردى از سلامت روان برخوردار است؟
با وجود این، در همه جاى دنیا کسانى هستند که اگرچه این را بر زبان نمى آورند و خود را «رفتارگرا» نمى دانند و حتى در مواردى از این اسم و اصطلاح نیز به ظاهر بیزارى مى جویند، اما در عمل، منش و رفتار خود، دقیقاً بسان رفتارگرایان و مطابق با نظام ارزشى آنان عمل مى نمایند!
همان گونه که ملاحظه مى شود، این الگو و الگوى فرویدى هر دو بر سازگارى تأکید مى کنند، منتها فروید سازگارى فرد با خود و جامعه اش را در نظر مى گیرد، ولى رفتارگرا سازگارى رفتار با هدف را مدّ نظر قرار مى دهد. علاوه بر این، در مقایسه الگوى «رفتارگرایى» با الگوى «پزشکى» و «روان پزشکى»، مى توان گفت: الگوى «پزشکى» یک الگوى مطلق گرا و این الگو نسبى گراست. روان پزشک، پرخاشگرى کنترل نشده را به صورت مطلق مرض و بیمارى مى داند، در حالى که از دید رفتارگرا، اگر رفتار پرخاشگرانه شما را به هدفتان برساند نه تنها مرض و بیمارى به حساب نمى آید، بلکه عین سلامت است. طبق الگوى «رفتارگرایى»، اگر پرخاشگرى شما را به هدفتان نرساند آن گاه مى توان گفت: این پرخاشگرى نشانه مرض و نابهنجارى است.
بر اساس همین دیدگاه غیرانسانى رفتارگرایى است که حاکمان و سیاست مداران غربى، به ویژه آمریکا و انگلستان و همدست جعلى و بى ریشه آنان اسرائیل غاصب، خود را محق و ذى صلاح مى دانند که تحت عنوان آزادى، دموکراسى و حقوق بشر به هر کشور و سرزمینى حمله کنند و پس از کشتن هزاران بى گناه، و بى خانمان کردن عده زیادى از مردم عادى، ثروت ها، منابع و معادن آنان را به غارت و چپاول ببرند! چنین مهاجمانى براى اینکه رفتار خود را منطقى و انسانى جلوه دهند دایم در بنگاه ها و بوق هاى تبلیغاتى خود، از هدیه کردن آزادى و دموکراسى و احقاق حقوق بشر دم مى زنند! از دید آنها، این گونه رفتارها نه تنها بد نیستند، بلکه نشانه اى از آزادى، دموکراسى، سلامت روان، عدالت و انسانیت به شمار مى آیند; زیرا آنها را به هدفشان، که غارت فرهنگ، ثروت و منابع مردم کشورهاى مظلوم است، مى رساند!
4. الگوى انسان گرایى22
روان شناسى «انسانگرا» الگویى از سلامت روان را ارائه مى دهد که با سه الگوى پیشین تفاوت فراوانى دارد. در این الگو، بر طبیعت و جنبه هاى مثبت انسان و فعّال بودن وى تأکید مى شود.
طبق این الگو، «سلامت روان» به معناى رشد، شکوفاسازى و تحقق استعدادها و نیروهاى درونى انسان است. از چشم انداز این الگو، انسان سالم کسى است که استعدادهاى خود را شکوفا سازد و به کمال مطلوب و ایده آل برسد. در نظام ارزشى این الگو، هدف و هنر انسان رسیدن به کمال و شکوفاسازى تمام استعدادهاى ذاتى و درونى وى است. در دیدگاه «انسانگرا»، انسان با یک سلسله متنوع از استعدادها و نیروها متولّد مى شود که روى هم رفته، به «طبیعت انسان» معروف است. این نیروها عبارتند از: هوش، نیازها و غرایز، معنویات و الهیّات، عاطفى بودن، اجتماعى بودن و مانند آن که بر اساس این الگو، تمام آنها، هم سالم هستند و هم مثبت. همه انگیزه انسان و اصلى ترین انگیزه وى نیز شکوفاسازى این نیروهاى سالم و مثبت است. طبق این الگو، انسان کلّیتى است متشکل از روح و جسم (تن و روان) که همواره به طرف خودشکوفایى و کمال در حرکت است.
این دیدگاه بر خلاف سه دیدگاه قبل، انسان را ذاتاً سالم، مثبت و فعّال مى پندارد که با اراده، اختیار و مسئولیت خودش، اعمال و کردارش را انجام مى دهد. وى مسئول سلامت خویش است و اگر هم مریض شود، خودش باید در درمانش فعّال و تصمیم گیر باشد.
از میان روان شناسان انسانگراى معروف، مى توان به چهره هایى همچون گوردن آلپورت (1894ـ1967 Gordon Allport;)، کارل راجرز (1902ـ 1987 CarlRogers;)، آبراهام مزلو (1908ـ 1970 AbrahamMaslow;) و تا حدّى اریک فروم (1900ـ 1980 Erich Fromm;) و دیگران اشاره نمود که بررسى نظرات هر یک از آنان نیازمند مقاله اى مستقل است.
نقد و نظر: اگرچه الگوى «انسان گرایى» به حسب ظاهر و در مقایسه با سه الگوى دیگر، از جذّابیت و نقاط قوّت و مثبت زیادى برخوردار است، اما اگر با دیدى تیز و نقّادانه به آن بنگریم، خواهیم یافت که این الگو نیز على رغم ظاهر زیبا و جذّابش داراى ایرادهاى اساسى و اشکالات مبنایى است; اولا، در اینکه کمال و شکوفاسازى چه و چگونه هستند، محل دقت و تأمّل است. ثانیاً، درست است که دیدگاه اسلامى نیز به اراده، اختیار، مسئولیت، خودشکوفایى و کمال جویى انسان توجه و تأکید دارد، ولى قابل ذکر است که آبشخور اسلام با آبشخور «انسان گرایى» در این امر کاملا متفاوت است و به اندازه زمین تا آسمان با آن فاصله دارد! نگاه اسلام به انسان، نگاهى الهى، آسمانى و عمودى است، ولى نگاه «انسان گرایى» به انسان، نگاهى بشرى، زمینى و افقى است. از دید اسلام، انسان موحّد و مؤمن، انسانى سالم و ارزشمند است، در حالى که از دید «انسان گرایى»، انسان بما هو انسان ارزشمند است. بنابراین، عمده ترین ایرادى که به دیدگاه «انسان گرایى» وارد است، توجه و تأکید افراطى آن بر انسان است. این دیدگاه انسان بما هو انسان را محور و مرکز ثقل همه چیز قرار مى دهد و وجود انسان را برترین و بهترین وجود به حساب مى آورد. طرف داران این دیدگاه همه چیز را براى انسان مى خواهند و اگر هم از خدا، دین، انبیا و کتب آسمانى دم مى زنند و آنها را مفید مى دانند، صرفاً به خاطر این است که همه اینها براى انسان و مفید به حال وى هستند! خدا خوب است، چون براى انسان خوب است; و دین خوب است، چون براى انسان و زندگى اش مفید است.
این در حالى است که بر اساس دیدگاه اسلام، انسان بماهو انسان ارزشى خنثا دارد و در سایه التزام به ارزش هاى الهى و انسانى صحیح، به منزلت و احترام نایل مى شود. از این رو، تنها انسان موحّد و مؤمن است که به خاطر توحید، ایمان و تعهدش، سلامت و ارزش والایى پیدا مى کند. از منظر اسلام، محور و مرکز ثقل همه چیز و همه کس خداوند سبحان و خالق منّان است.
دیدگاه اسلام در باب بهداشت روانى
گرچه بحث «بهداشت روانى» از دیدگاه اسلام نیازمند کتاب و یا مقاله مستقلى است، ولى براى حسن ختام کلام، به اختصار، به دیدگاه دین مبین اسلام در این باره اشاره مى گردد:
به دلیل آنکه تأمین سلامت، حفظ و ارتقاى آن یک مقدّمه لازم براى حفظ حیات، شکوفایى عمر و بهره گیرى شایسته از زندگانى است، از این رو، در آیین حیات بخش اسلام، این موضوع از اهمیت خاصى برخوردار است و در بسیارى از احکام اسلامى، به شکل هاى گوناگون به آن توجه شده است. کلمه «سلامت» مفهومى وسیع تر از سالم بودن تن و فقدان بیمارى و ناتوانى دارد و جنبه هاى درستى و آسایش جسمى، روانى و اجتماعى و شایستگى هاى معنوى را دربر دارد. با نگاهى گذرا و سیرى کوتاه در منابع و معارف اسلامى، درمى یابیم که حکمت و هدف از خلقت و آفرینش، خلقت انسان، و هدف از خلقت انسان، کمال جویى و سعادت وى در سایه ستایش و پرستش خداوند حکیم و بى نیاز است. از دیدگاه اسلام، هم حیات انسان و هم سلامت او از اهمیت ویژه اى برخوردارند. تأمین سلامت و حفظ و ارتقاى آن، نیازمند برخوردارى مردم از آگاهى هاى ضرورى بهداشتى است و هر تلاشى که در زمینه بهداشت، با الهام از رهنمودهاى حیات بخش و مسئولیت آفرین اسلامى صورت گیرد، تلاش مقدّسى است که مى توان آن را مصداق روشنى از اعمال صالح و عبادات ثمربخش و مایه خشنودى پروردگار دانست.23
همان گونه که اسلام به بهداشت جسمانى اهمیت مى دهد و با صدها حکم بر آن تأکید مى کند، براى بهداشت روانى نیز اهمیت بسزایى قایل است. در مکتب اسلام، هم معیارهاى بیمارى روانى، هم حداقل سلامت روانى و هم معیارهاى ایده آل تعریف شده اند. معیارهاى بیمارى روانى مى توانند به تشخیص بیمارى کمک نمایند و از نظر حقوقى و جزایى مورد توجه قرار گیرند. معیار سلامت روانى در مکتب اسلام، تحت عنوان «رشد» به کار رفته است. لغت «رشد» به معناى قایم به خود بودن، هدایت، نجات، صلاح و کمال آمده است.24
معیار ایده آل سلامت روانى در مکتب اسلام
دست یابى به حداکثر رشد، که به طور مترادف با «کمال و تکامل» به کار مى رود، در حقیقت، فلسفه زندگى از دیدگاه اسلام است. یقیناً هیچ عاقلى نمى تواند ادعا کند که به حداکثر رشد و تکامل دست یافته و امکان دست یابى به مراحل بالاتر و پیشرفته تر براى او غیر مقدور است. خداوند حکیم در آیه 186 سوره بقره مى فرماید: (وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ); چون بندگانم از تو درباره من بپرسند، بگو: من به آنها نزدیکم، دعوت خواننده اى که مرا بخواند اجابت مى کنم، پس باید آنها هم دعوت مرا اجابت کنند و به من ایمان آورند تا رشد یابند. چنان که مشاهده مى شود، نتیجه ایمان به خدا و اجابت دعوت او، رشد و تکامل است و در حقیقت، مقصود از دعوت پیامبران الهى و پذیرش آن توسط مردم، دست یابى به تکامل روانى است. در حقیقت، وقتى جهان بینى اسلامى و فلسفه زندگى را از دیدگاه مکتب اسلام در حرکت تکاملى خلاصه نماییم، انسانى که در این مسیر حرکت مى نماید، از معیار ایده آل سلامت فکر برخوردار است و به هر مقدار که از این مسیر فاصله داشته باشد، از سلامت روانى دور است.25
علاوه بر مفهوم کلى «تکامل و رشد»، که به عنوان ایده آل سلامت روانى مى توان از متون اسلامى استخراج نمود، آموزه ها و آموزش هاى گسترده اى نیز درباره جنبه هاى گوناگون کمک کننده و یا بازدارنده حرکت تکاملى در این مکتب وجود دارند که داراى ارزش و جنبه علمى فراوان هستند و در ضمن، از سادگى و قابل فهم بودن در حدّ گروه هاى اجتماعى برخوردارند. نمونه هایى از این آموزه ها عبارتند از:
ـ قدرت تحمّل نسبت به دیدگاه هاى دیگران و گزینش ایمان به خدا و احساس تعهّد و تکلیف نسبت به خداوند و دورى از قدرت هاى ضد خدا; در آیه 17 و 18 سوره مبارکه زمر آمده است: (وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ); افرادى که از پرستش طاغوت سر باز زنند و به درگاه خداوند روى آورند، آنان را بشارتى است و تو آنها را بشارت ده. آنهایى که سخن را بشنوند و بهترین آن را پیروى نمایند کسانى هستند که خداوند هدایتشان نموده و آنان خردمندانند.
ـ احساس امنیت دیگران نسبت به گفتار و رفتار شخص; پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: مسلمان کسى است که دیگر مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند.26
ـ انجام به موقع هر کار با توجه به شرایط زمان و مکان; حضرت على(علیه السلام) مى فرمایند: عاقل کسى است که هر چیزى را در جاى خود مى گذارد و جاهل برعکس است.27
ـ برنامه ریزى و کوشش در امور مفید و دورى از هر کار بى فایده; حضرت على(علیه السلام) مى فرمایند: براى خردمند صحیح نیست که در پى کارى رود، مگر آنکه در سه چیز باشد: نصیب و بهره اى درباره معاد، یا مرمتى براى معاش و ترمیم زندگانى، یا لذت در غیر حرام.28
ـ قدرت تحمّل نسبت به مردم و مداراى با آنها; حضرت على(علیه السلام)مى فرمایند: نشانه عقل مدارا با مردم است.29
ـ حسن خلق; امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: کسى که حسن خلق بیشترى داشته باشد عقلش کامل تر است.30
ـ کوشش در دست یابى به علم و حکمت، حتى با از دست دادن رفاه خود; در حدیث از معصوم(علیه السلام)آمده است: عاقل به کم و کاست دنیا با دریافت حکمت خشنود است و با کم و کاست حکمت و رسیدن به دنیا خشنود نیست و از این رو، تجارتش سودمند است.31
ـ رازدارى و کنترل گفتار; در گفتار معصوم(علیه السلام)است: سینه خردمند مخزن راز اوست.32 و نیز مى فرماید: زبان خردمند پشت دل اوست و دل احمق پشت زبان او.33
ـ دورى از غرور و خودپسندى; در سخن معصوم(علیه السلام)است: خودپسندى نشانه ضعف عقل است.34
ـ برداشت واقع بینانه از جهان، توجه به آیات و نشانه هاى خداوند و پند گرفتن از تاریخ و تجارب خود و دیگران; آیه 37 سوره ق مى فرماید: (إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ); قطعاً در این یادآورى است براى هر که قلبى دارد. امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: منظور از «قلب» در این آیه شریفه، «عقل» است.35 در این آیه نیز توجه به نشانه هاى خداوند و پند گرفتن از تاریخ، معیار عقل و سلامت آن شناخته شده است.
ـ آرامش و اطمینان قلبى; خداوند مى فرماید: (أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) (رعد: 28); یاد خدا مایه آرامش و اطمینان دل هاست.
آنچه به صورت کلى و اجمالى مى توان گفت: این است که از دیدگاه اسلام انسان سالم و ارزشمند کسى است که دست کم داراى سه ویژگى اساسى و برجسته باشد: 1. تعقّل و تفکّر; 2. ایمان، تقوا، تدیّن و تعهّد; 3. هدفمند بودن و به دنبال آن، تلاش و فعالیت در جهت رسیدن به اهداف انسانى و معنوى (چه فردى، چه اجتماعى).
به تعبیر دیگر، مى توان گفت: انسان سالم و ارزشمند از چشم انداز اسلام، انسانى است که در زندگى خود، سه جایگاه را به خوبى بشناسد و به آنها توجه و عنایت خاص داشته باشد:
1. جایگاه جهانى خود: به این معنا که از خالق و خلقت و هدف خلقت آگاه بوده و همواره به آنها توجه داشته باشد. او باید بداند که در عالم هستى چه کاره است و چه نقشى به عهده دارد. انسان سالم کسى است که از حیث اعتقادى و فلسفى بداند کیست، از کجا آمده است و به کجا مى رود. حضرت على(علیه السلام) مى فرماید: اگر ندانى از کجا آمده اى، نمى دانى به کجا مى روى.36 اگر انسان بداند که از کجا آمده است و به کجا مى رود (توجه به مبدأ و معاد) به طور طبیعى و منطقى، رفتار مناسب و سازنده اى خواهد داشت و به همین دلیل، گفته مى شود: یکى از معیارها و نشانه هاى سعادت و سلامت روان، توکّل بر قدرت مطلق و لایزال است که در سایه اعتقاد به توحید و مبدأ حاصل مى گردد. بدون تردید، فقط در پرتو توحید و ایمان است که آرامش و سلامت روان به نحو احسن و اکمل به دست مى آید.
2. جایگاه فردى خود: انسان باید به نوع رابطه اش با خودش و رابطه اش با خداى خودش توجه داشته باشد; به این معنا که بداند در دنیا چگونه رفتار کند تا هم در دنیا و هم در آخرت به سلامت و سعادت برسد. حالات و اعمالى مثل خودباورى، خلّاقیت، شناخت نقاط ضعف و قوّت خود، داشتن صداقت با خود و خداى خویش و نیز تلاش و کوششى که تا حدّى مرتبط با جایگاه فردى هستند، از دیگر معیارها و نشانگان سلامت روان محسوب مى گردند.
3. جایگاه اجتماعى خود: توجه به رابطه با همنوع نیز از دیگر ویژگى هاى انسان سالم است; به این صورت که توجه کند چگونه مى تواند در اجتماع و در کنار همنوع خود زندگى کند، در حالى که ضمن رعایت حقوق خود و دیگران و عدم تجاوز به حریم آنان، به تأمین سلامت و سعادت خود و همنوعانش کمک نماید. به همین دلیل است که دوست داشتن خود و دیگران و نیز داشتن ارتباطى سالم و صمیمى با آنان براى تعامل، تعاون و همکارى، از معیارها و نشانگان دیگر سلامت روان و شخصیت به شمار مى آیند.
در پایان، توجه به این سؤال و ارائه پاسخ آن مى تواند به توضیح و تکمیل نتیجه بحث کمک رساند:
سؤال: آیا روان شناسى به عنوان یک علم رسمى، مستقل و تخصصى، مى تواند به تنهایى (بدون کمک گرفتن از دین، فلسفه، اخلاق و عرفان) تأمین کننده سلامت روان افراد و جوامع بشرى باشد؟
جواب: روان شناسى زمانى تحت عنوان علم النفس (معرفت النفس) جزئى از فلسفه به حساب مى آمد. به دنبال تحولات عصر نوزایى و شیوع تفکر اثبات گرایانه، تجربه گرایانه و عینیت گرایانه، که دامن بیشتر علوم انسانى ـ اجتماعى را گرفت، در سال 1879 دانشمندى آلمانى به نام ویلهلم وونت (1832ـ1920 Wilhelm Wundt;) اولین آزمایشگاه تجربى روان شناسى را در شهر «لایبزیک» تأسیس نمود و به قول خودش، حساب روان شناسى را از فلسفه جدا ساخت.
اکنون و در دنیاى امروز، روان شناسى به عنوان یک علم، مطرح است که با سرعت تمام در حال پیشرفت، تکامل و گسترش است. روان شناسى در حال حاضر، یک تخصص است و هر تخصصى علاوه بر اینکه مى تواند مفید و مؤثر باشد، مى تواند مضر و خطرناک هم باشد!
اگر روان شناسى به غرورِ استقلال و آفت سکولاریسم دچار گردد و بخواهد همچنان خود را از دین و فلسفه و اخلاق و عرفان جدا نگه دارد، باید گفت: چنین علمى نه تنها تأمین کننده سلامت روان افراد جامعه نیست، بلکه حتى قادر به تأمین سلامت روان خود هم نخواهد بود.37 و در این صورت، معلوم نیست چه سرنوشتى در انتظارش خواهد بود.
اما اگر روان شناسى با دین، فلسفه، اخلاق، عرفان و معنویت مخلوط و ممزوج گردد و از آنها کمک بگیرد، مى تواند در جهت سلامت و ارزشمند بودن، به انسان و جامعه کمک نماید. فقط در این وضعیت است که روان شناسى به یک علم مفید، سالم و سالم ساز تبدیل مى گردد. و این همان چیزى است که انتظار و آرزوى تحقق آن را داریم و نامش را «روان شناسى دینى» (روان شناسى اسلامى) مى گذاریم.
ضمناً با تشکر و سپاس فراوان از کلیه استادان و محققانى که تاکنون در زمینه استخراج، تبیین، تنظیم و تدوین اصول و کلیات روان شناسى اسلامى قدم برداشته و قلم زده اند و در این مسیر زحمات، مشقات و مخالفت هایى را تحمل کرده اند، امید آن روزى را داریم که روان شناسى اسلامى به صورت مدون، علمى، منطقى، سنجیده، کامل و مبیّن به مراکز علمى سراسر دنیا و جوامع بشرى که تشنه و محتاج معارف خالص و بلند انسانى ـ اسلامى هستند عرضه و ارائه گردد.
الگوى تام و نهایى سلامت روان و کمال شخصیت به وضوح، در وجود مبارک و نورانى پیامبر عظیم الشان(صلى الله علیه وآله)، فاطمه زهرا(علیها السلام) و ائمّه اطهار(علیهم السلام)یافت مى شود. الگوى ما در سلامت روان، شخصیت مظلومى است که هنگام ضربت خوردن و شهادت، جمله «فزتُ و ربِّ الکعبه» را به زبان آورد. این نشانه اوج و نهایت سلامت روان و کمال شخصیت است. کسى قادر به گفتن این جمله است که از گذشته و حال خود رضایت کامل دارد و به آینده خویش نیز مثل روز روشن امیدوار است. و در یک کلمه، باید گفت: انسان سالم کسى است که خوب زندگى کند، خوب بمیرد و خوب جاودانه شود!
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ سید ابوالقاسم حسینى، اصول بهداشت روانى، چ چهارم، مشهد، دانشگاه علوم پزشکى، 1377، ج 1، ص 45.
2ـ شهریار شهیدى و مصطفى حمدیه، اصول و مبانى بهداشت روانى، تهران، سمت، 1381، ص 7.
3. World Health Organization (WHO).
4 و 5ـ احمدعلى نوربالا و همکاران، نگاهى بر سیماى سلامت روان در ایران، تهران، مؤلّف، 1380، ص 1ـ5 / ص 5ـ6.
6ـ سید ابوالقاسم حسینى، پیشین، ص 5.
7. Primary Prevention.
8. Secondary Prevention.
9. Tertiary Prevention.
10ـ بررسى و نقد همه الگوها از متن انگلیسى درس «بهداشت روان» دکتر جلالى تهرانى در دوره دکترى روان شناسى تربیتى استخراج و تدوین گردیده است.
11. Medical Model.
12ـ شهریار شهیدى و مصطفى حمدیه، پیشین، ص 18و 19.
13ـ حمزه گنجى، بهداشت روانى، تهران، ارسباران، 1380، ص 14و15.
14. Freudian Model.
15. Ego.
16. Id.
17ـ حمزه گنجى، پیشین، ص 15ـ16.
18. Id.
19. Ego.
20. Super Ego.
21. Behavioral Model.
22. Humanistic Model.
23ـ محمّدمهدى اصفهانى، آیین تندرستى، قم، دانشگاه علوم پزشکى و خدمات بهداشتى درمانى، 1384، ص 1ـ3.
2424و25ـ سید ابوالقاسم حسینى، پیشین، ص 33ـ 37 / ص 40.
25
26ـ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1410، ج 4، ص 262.
27ـ عبدالواحد آمدى تمیمى، غررالحکم و دررالکلم، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1407، ج 1، ص 98، ش 1933.
28 و 29ـ همان، ج 2، ص 137، ش 73 / ج 2، ص 41، ش 37.
30 و 31ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، تهران، المطبعة الاسلامیه، 1381 ق، ج 1، ص 45/ ج 1، ص 26.
32 و 33ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، مشرقین، 1379، ح 6 / ح 40.
34 و 35ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج1، ص51/ج1، ص 24.
36ـ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 292.
37ـ توماس مور در کتاب خود تحت عنوان مراقبت از روح به صراحت مى نویسد: «روان شناسى یک علم سکولار است و در دنیاى مدرن امروز، ما روان شناسى را از دین جدا مى کنیم!»
(Thoomas Moore, The Care of the Soul, NewYork, Harper Perennial, 1992, p XV.)

تبلیغات