آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

در ادامه درس قبلی، جناب استاد، در این جلسه، نکاتی تکمیلی درباره انفاق و شروط قبولی آن مطرح کرده اند. و در ادامه مباحث، درباره دل بستگی به دنیا، ریا، منّت و اذیت در انفاق و مزیّت عمل نیک علنی بر ترک آن، نکات ارزشمندی برای ره پویان طریق معرفت ذکر نموده اند.
مقدّمه
(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ)(مؤمنون: 1ـ4) در این سوره شریفه، اوصاف مؤمنانی که به فلاح می رسند بیان شده است. اول آنها خشوع در نماز است. در جلسات قبل، درباره «لغو» و اعراض از آن قدری صحبت کردم. همچنین درباره زکات به مناسبت آیه (وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ) نکاتی به عرض رساندم. در این زمینه، جای بحث های فراوانی وجود دارد; چون هم آیات فراوانی در این زمینه هست و هم روایات متعددی، که ابعاد این موضوع را بررسی کرده است. در این جلسه، به اندازه ای که خدای متعال توفیق بدهد، تتمیم بحث گذشته را با ذکر چند مطلب، که در خود قرآن کریم بر آنها تأکید شده است، دنبال می کنیم.
فلاح
در توضیح مفهوم «فلاح» گفتیم که این واژه چنین معنایی را به ذهن می آورد که انسان در معرض گرفتاری ها و تنگناهایی است یا در معرض افتادن در آنهاست و اگر خدا توفیق بدهد و خودش هم تلاش کند و از این خطرها به سلامت بگذرد، از این تنگناها درآید، از این بن بست ها نجات پیدا کند در زبان عربی می گویند: «اَفْلَحَ»، و چنین کسی را «مُفلح» می گویند. در مقابل، وقتی انسان خلاص نمی شود و در تنگنا می ماند، به عنوان تشبیه معقول به محسوس، مثل آن است که دست و پای کسی را ببندند و او را در چاله ای بیندازند. ما خودمان هستیم که دست و پایمان را می بندیم، البته ابلیس هم کمک می کند; ولی نقش اساسی به عهده خود ماست، مسئولیتش هم به دوش خودمان است. طبعاً این بستگی و محدودیت و در تنگنا واقع شدن مراتب گوناگونی دارد. گاهی آدم مثل کسی است که دستش بسته باشد، گاهی مثل کسی است که دست و پایش هر دو بسته باشد، گاهی مثل این است که علاوه بر اینکه دست و پایش بسته است، در چاله ای هم افتاده باشد. زاید بر این، فرض کنید فضا هم فضای ظلمانی تاریکی باشد که چشمش جایی را نبیند. همه اینها را می شود مراحل متفاوتی در مقابل فوز و «فلاح» و رستگاری تصور کرد.
زکات; شرط فلاح
قرآن کریم در مقابل فلاح ـ آنچه بخصوص مربوط به انفاق و زکات است ـ تعبیری دارد که در دو سوره بیان شده است; می فرماید: (وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.)(حشر: 9) «شح» یعنی: گرفتگی; همین معنایی که توضیح دادم; گرفتار شدن، در تنگنا قرار گرفتن، تحت فشار واقع شدن; یعنی آدم در معرض وقوع حالتی است که اقتضای طبیعی در وجودش هست که به این حالت مبتلا شود، در معرض افتادن در چاله است، مگر اینکه او را نگه دارند. تعبیر قرآن این است; (وَ مَنْ یُوقَ)، نمی فرماید «و من یَقِ نفسه.» فعل مجهول است; یعنی کسی که از شُحّ نفس حفظ شود. ظاهراً اشاره به این است که خدا باید انسان را حفظ کند و آدم باید توجه داشته باشد که اگر موفقیتی نصیبش شد، از گناهی، از انحرافی محفوظ ماند این لطف خداست که شاملش شده، و گرنه از خودش چیزی ندارد که بتواند در مقابل این خطرها مقاومت کند.
تعبیر (وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)پس از آیه «ایثار» آمده است: (وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ)، بعد می فرماید: (وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.)اینجا روی «فلاح» تکیه دارد; زیرا فلاح نجات از شح و گرفتاری است که مقصود همان بخل است; حالتی که نمی گذارد آدم اموالش را انفاق کند و از آن بگذرد. اگر مفهوم مخالفش را بگیریم، معنایش این گونه می شود: اگر کسی از این گرفتگی نجات پیدا نکند به فلاح نخواهد رسید. تقریباً منطوق آیه شریفه (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ)(آل عمران: 92) است; آنجا که می فرماید: هرگز به نیکی نخواهید رسید، جز اینکه از آنچه دوست می دارید انفاق کنید. اینجا هم می فرماید: کسی که از شحّ نفس حفظ شود مفلح خواهد بود، اما اگر گرفتار این بخل و امساک خودگُزین باشد، هیچ وقت به فلاح نخواهد رسید.
اخلاص; شرط قبولی زکات
اما آیا صرف اینکه آدم از اموال خودش انفاق کند، این در هر صورت، موجب فلاح است یا اینکه زکات شرایطی دارد، طبعاً بیان این را نباید از آیه انتظار داشت. برای توضیح عرض می کنم که «زکات» در اینجا با مفهوم فقهی اش مساوی نیست. مفهوم زکات در اینجا خیلی وسیع تر از زکات به معنای فقهی اش است. اینجا در مقام بیان شروط زکات نیست. یا وقتی می فرماید: (الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ)دیگر در مقام اینکه چه نمازی را چند رکعت بخوانند و چگونه بخوانند، نیست. اجمالا می خواهد بفرماید: نماز با خشوع تأثیر عمیقی در فلاح انسان دارد. در این آیه هم می خواهد بفرماید: پرداخت زکات تأثیر قابل توجهی در فلاح انسان دارد. اما آیا هرگونه انفاقی و هرگونه زکاتی چنین اثری را دارد، یا آثار همه زکات ها و انفاق ها مساوی است، در مقام اینها نیست. خوش بختانه بسیاری از آیات دیگر این نکته ها را بیان کرده و با مراجعه به آنها ـ صرف نظر از روایات فراوانی که از اهل بیت(علیهم السلام) داریم و خزانه ای است از علوم و معارف ـ از خود آیات، مطالبی به دست می آید که انفاق چگونه باید باشد و در چه حالی تأثیر دارد و آیا ممکن است آفتی هم به آن برسد یا نه؟
ما می دانیم که اصولا چیزهایی از نظر اسلام موجب سعادت انسان می شود و در تکامل معنوی انسان تأثیر بالفعل دارد که به قصد قرب به خدا باشد. تقرّب بدون قصد حاصل نمی شود، یک عمل قصدی است. حتی نماز هم ممکن است به گونه ای خوانده شود که نه تنها موجب تقرّب نشود، بلکه موجب بُعد انسان بشود. نمازی که از روی ریا باشد ـ هر عبادت دیگری هم همین طور است ـ موجب دوری انسان از خدا می شود. آنچه موجب قرب به خدا می شود این نیّت است که آدم بخواهد به قرب برسد، قصد قربت داشته باشد. اگر در کار، قصد نداشته باشد یا به قصد ضد قرب آن را انجام دهد هیچ وقت تأثیر نخواهد داشت. به عبارت دیگر، اعمالی که «عبادت» نامیده می شود یا به نام «اعمال اخلاقی» مشهور است، مثل یک اندام است; پیکری که احتیاج به روح دارد. اگر روح داشته باشد اثر خودش را می بخشد. اگر نداشته باشد، هر قدر هم جسم قوی و زیبا باشد تأثیری ندارد. گاهی تأثیر منفی هم می تواند داشته باشد.
نکات ضروری درباره انفاق
الف. انفاق خواستنی
چند نکته است که در قرآن، در خصوص انفاق و زکات بخصوص روی آنها تأکید شده است:
یکی اینکه آنچه را انفاق می کنید از چیزهایی باشد که خودتان دوست دارید; چون خیلی از ماها وقتی می خواهیم انفاق کنیم چیزهای دور ریختنی توی منزل را که برایمان اسباب زحمت می شود، انفاق می کنیم، یا غذایی را که احتمال می دهیم فاسد شده باشد، لباس کهنه ای را که دیگر نمی شود پوشید، یا اسباب و اثاثیه منزلی را که باید دور بیندازیم انفاق می کنیم. خدایی که ما را آفریده است می داند که آدمیزاد در درونش چه نقاط ضعفی وجود دارد; بخصوص بر این موضوع تأکید فرموده است: (وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ) (انسان: 8) بنابر اینکه ضمیر «حبّه» به طعام برگردد. اما یک احتمال دیگر هم هست که منظور «علی حبّ اللّه» باشد. بعد می فرماید: انفاق شما از چیزهایی نباشد که اگر به خودتان بدهند نمی خواهید بگیرید; مثلا، کسی می خواهد به شما هدیه ای بدهد، ولی شما رغبتی به آن ندارید: (وَ لَسْتُم بِآخِذِیهِ إِلاَّ أَن تُغْمِضُواْ فِیهِ)(بقره: 267) نه اینکه وقتی چیزی انفاق می کنید، چیزی را انفاق کنید که اگر به خودتان بدهند رغبتی در گرفتنش ندارید ـ چیز فایده داری نیست که بخواهید بگیرید ـ مگر اینکه چشم پوشی کنید و بگویید حالا او داده ما هم رد احسان نکنیم، وگرنه علاقه ای به آن ندارید. این جور چیزها به درد انفاق نمی خورد. در آیه ای هم می فرماید: (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ) (آل عمران: 92) از چیزهایی که دوست دارید باید انفاق کنید.
دل بستگی به دنیا; مانع رشد انسان: سرّ مسئله هم این است که آنچه مانع رشد آدم می شود دل بستگی به مال دنیاست; همین که آدم را زمینگیر می کند و به طرف دنیا، به طرف عالم ماده و به زخارف دنیا می کشد. به عنوان تشبیه، انسان مثل پرنده ای است که می خواهد به سوی ملکوت پرواز کند. این امور دنیا هم مثل سنگ هایی هستند که به پای این پرنده بسته می شوند. گاهی آنقدر او سنگین می شود که هر چه خیز برمی دارد، نمی تواند بلند شود. تعلّقات به امور دنیا سنگ هایی است که به پای خودمان می بندیم. وقتی می توانیم به طرف خدا، به سوی عالم قرب الهی پرواز کنیم که دلمان پرواز کند: (إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ.)(فاطر: 10) انسان باید صعود کند، عروج کند، اما این دلبستگی ها مانع او می شود. هر قدر آدم می خواهد خیز بگیرد و بالا برود، گویا سنگی به پایش بسته اند که نمی تواند. گاهی هم سنگ ها مثل سنگ آسیاب آنقدر سنگین است که آدم هر چه تلاش می کند، نمی تواند از آنها نجات پیدا کند. سنگ های کوچک تر هم ـ به هر حال ـ هر کدام به نسبت خودشان پابند انسان می شود.
سرّ اینکه انفاق موجب فلاح آدم می شود همین است که از این تعلّقات رها می شود تا رستگار شود; موجب می شود که این بندها را از آنچه بدان دل بسته باز کند; می فرماید: (أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ.)(بقره: 267) انسان با زحمت، با رنج چیزی را به دست آورده است، می فرماید: (وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَکُم مِّنَ الأَرْضِ)(بقره: 267) یا از روییدنی هاست، اما تشویق می کند که انسان انفاق کند. البته همه اش کار خداست، ولی ـ به هر حال ـ آدم اختراع می کند و آنها را به دست می آورد، ریاضت می کشد. حال، همین ها را که خودش تلاش کرده و به دست آورده است، در راه خدا بدهد تا برایش دل بستگی پیدا نشود. اما چیزهایی را که آدم هیچ رغبتی به آنها ندارد و می خواهد از خودش دور کند مثل زواید منزل که می خواهد دور بریزد چه فایده ای دارد؟! انفاق می کند، منّت سر خدا بگذارد که دارم در راه تو انفاق می کنم؟! این نوع انفاق اثری ندارد. انفاق باید از چیزی باشد که آدم به آن رغبت دارد، دوستش دارد، تا با انفاق کردن آن، دل بستگی اش از بین برود، رهایی پیدا کند، رستگار شود. بر این نکته بخصوص در قرآن تأکید شده است، آن هم با آن تعبیرات زیبا و رسا; جوری نباشد چیزی را انفاق کنید که اصلا خودتان هم رغبتی در گرفتنش ندارید: (تُنفِقُونَ وَلَسْتُم بِآخِذِیهِ)(بقره: 267)
ب. انفاق با اخلاص
نکته دیگر همان اصلی است که در همه عبادات و افعال قربی اهمیت دارد، و آن اصل اخلاص است. قرآن بر این مسئله بخصوص تأکید می فرماید که کسانی که اموالشان را انفاق می کنند به خاطر خدا باشد: (مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِیتاً مِنْ أَنفُسِهِمْ) (بقره: 265) یا در جای دیگر می فرماید: (فَأَمَّا مَن أَعْطَی وَاتَّقَی وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَی فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَاسْتَغْنَی وَکَذَّبَ بِالْحُسْنَی فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَی)(لیل: 5ـ10) در مقابل بخل و دنبال ثروت اندوزی رفتن، این است که آدم ببخشد، ولی فقط به خاطر خدا. قرآن مثالی می زند برای کسانی که این قصد را ندارند و قصدهای دیگری ممکن است داشته باشند. البته بعضی قصدها بد هم نیست، اما مقرِّب نیست، للّه نیست; مثلا، اینکه کسی دلش می سوزد و به کسی انفاقی می کند، از روی عاطفه انسانی کاری می کند. خوب، کافری هم ممکن است این گونه عمل کند. این خوب است. اصل این مسئله که آدم نسبت به دیگران عطوفت داشته باشد صفت ممدوحی است و می تواند کمک کند به اینکه ظلمت های کفر و خودپرستی از آدم دور شود و زمینه را برای ایمان و رشد فراهم کند.
در این زمینه، یک بحثی هست که اصولا اگر کارهای خیر را غیرمؤمنان انجام دهند، تأثیری در سعادتشان دارد یا ندارد. بحثش مفصّل است، در جای خودش بحث شده است; اما کمترین فایده ای که این کارهای خوب دارد این است که زمینه رشد را برایشان فراهم می کند; آلودگی های شدیدی را که برای روح پیدا شده است از بین می برد. روحشان ظرف تمیزی می شود که اگر ایمان در آن ریخته شود و جرقه ایمانی در قلبشان زده شود، زود رشد می کنند، پیشرفت می کنند. به اصطلاح، کمترین فایده اش این است که رفع مانع می کند، دل را برای رشد و تعالی الهی آماده می کند. آیا بیش از این هم فایده ای دارد یا ندارد، در این زمینه بحث های عمیقی هست که به فلسفه اخلاق مربوط می شود و از دیدگاه اسلامی، بحث های فنّی می طلبد.
وابستگی درجه اخلاص به میزان معرفت و محبت به خدا: به هر حال، اگر بخواهیم انفاق ما موجب قرب شود و بیش از اینکه رفع مانع کند، موجب رشد انسانی ما هم بشود، باید به خاطر خدا باشد; می فرماید: (یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ)(روم: 38) یا می فرماید: (ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ) (بقره: 207) البته این هم مراتبی دارد. اینکه آدم بتواند برای خدا خالصاً لوجه اللّه کاری انجام دهد، بستگی دارد به اینکه چقدر خدا را می شناسد و چقدر خدا را دوست دارد. برای اینکه آدم بتواند مرتبه اخلاصش را بالا ببرد، باید هم معرفتش نسبت به خدا کامل تر شود، هم محبتش نسبت به خدا بیشتر گردد. هر قدر خدا را بیشتر دوست بدارد می تواند کار را خالص تر انجام دهد; چون آدم برای محبوبش هیچ بهانه ای ندارد که بخواهد هر چه دارد به پای او بریزد. اما اگر آدم کسی را دوست نداشته باشد با زحمت برایش کاری انجام می دهد. هر قدر معرفت و محبت انسان نسبت به خدا بیشتر باشد، می تواند پایه اخلاص و قصد تقرّبش را بالاتر ببرد. این مسئله ای است که در آیات زیادی از قرآن به صورت های گوناگون از آن تعبیر شده است; مانند: (یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ)(روم: 38) یا (لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُوراً) (انسان: 9); یعنی: از شما پاداشی نمی خواهیم، حتی انتظار تشکر هم نداریم; گاهی هم به (اِلاَّ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ)(بقره: 207) تعبیر می کند.
ریا; کشت بی حاصل بر سنگ سخت: در مقابل این، خطر ابتلا به ریا وجود دارد. برای این منظور، قرآن مَثَلی می زند برای کسانی که مالشان را برای خدا انفاق می کنند در برابر کسانی که مالشان را از روی ریا انفاق می کنند; مَثَل معروفی است: در سوره بقره می فرماید: (مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ... یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَالأذَی کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَان عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لاَّ یَقْدِرُونَ عَلَی شَیْء.) (بقره: 261ـ264) آنها که وقتی انفاق می کنند انفاقشان برای خدا نیست، کاری که انجام می دهند مثل زراعتی است که در این عالم انجام می دهند و می خواهند در قیامت درو کنند; همان گونه که در روایت آمده است: «الدنیا مزرعةُ الاخرة.»1 حال، شخصی را در نظر بگیرید که می خواهد روی صخره صافی (صفوان) زراعت کند. فرض کنید روی صخره صافی تخمی پاشیده است و انتظار دارد سبز شود و برای او محصولی به بار آورد، اما باران شدیدی می بارد. نتیجه اش چه می شود؟ همه را می شوید و می برد. موقع درو که می خواهد آن را بچیند، می بیند زحمت هایی که کشیده است هیچ فایده ای نداشته; هیچ چیز در دستش نیست. زحمت کشیده، تخم پاشیده، اما کجا پاشیده؟ به چه صورتی زارعت کرده؟ این زراعت برایش هیچ نتیجه ای ندارد: (لا یَقْدِرُونَ عَلی شَیْء)
اما آنها که برای خدا کار می کنند (کَمَثَلِ جَنَّة بِرَبْوَة)، همچون باغستانی می ماند. «باغستان» طبعاً این معنا را در خودش دارد که زمین حاصلخیزی بوده که در یک جای مرتفعی واقع شده و باران بر آن باریده است; یعنی در گودالی نیست که وقتی باران می بارد آشغال ها را بشوید، پایین بیاورد و آن را فاسد کند; در جای مناسبی باغی فراهم شده و در آنجا زراعت می کند، دانه ای می کارد. فصل بهار هم باران فراوانی بر آن می بارد. در این صورت، موقع درو، خیلی بیش از آنچه انتظار داشت، برداشت خواهد کرد. علاوه بر آن، باران تندی هم بر آن نبارد، به آرامی ببارد، که این هم بی اثر نخواهد بود. (فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ) همین باران که نرم نرم می آید کمک می کند که محصول خوبی به بار بیاید. این در وقتی است که برای خدا انفاق کرده باشیم.
اما اگر به خاطر ریا باشد، انسان تصور می کند زحمتی کشیده و زراعتی کرده است. البته لازم نیست زراعتی باشد، منظور کارهایی است که در دنیا به عنوان کار خیر انجام داده و انتظار دارد در آخرت از آنها بهره ببرد.
ریا مصادیق زیادی دارد; کسانی گاهی اموال فراوانی، مال های میلیونی و میلیاردی صرف کارهایی عام المنفعه می کنند، صرف خیرات می کنند، مردم هم خیلی به به و چه چه می کنند، برخی هم دعا می کنند. اما واقعاً چقدر برای خودشان اثر دارد، این بستگی دارد به اینکه چقدر نیّتشان پاک باشد. اگر از روی ریا و برای شهرت باشد مردم از آن استفاده خواهند کرد، اما برای خودشان مثل همان زراعت روی صخره صاف است. اما اگر نیّتشان خوب باشد ـ هرچند کارشان محدود هم باشد، حجم کارشان هم کم باشد ـ نیّت پاک باعث برکت کارشان می شود.
به هرحال، این یکی از مسائلی است که قرآن مطرح کرده تا به کسانی که می خواهند انفاق بکنند توجه بدهند; کسانی که می خواهند به واسطه عمل خیرشان تطهیر شوند، توجه داشته باشند که شرطش این است که با اخلاص باشند; کارشان (ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ) باشد، (یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ) باشد. یک شرطش این است که موقع عمل متوجه نیّت خود باشند.
منّت و اذیت; آتشِ سوزان خرمن عمل نیک: حال اگر کسی انفاق کرد، با نیّت پاک و خالصانه هم انفاق کرد، خاطر جمع است که حتماً محصول خوب دارد، از هر تخمی هفتاد برابر برداشت خواهد کرد یا نه؟ نه; یک شرط بعدی هم دارد. شرط بعدی اش این است که آتشی نفرستد که این محصول را بسوزاند یا فاسدش کند.
تا اینجا شرط این بود که اصل زراعت صحیح باشد با نیّت پاک، ولی یک شرط دیگری هم دارد: پس از اینکه زارعت کرد، حتی محصول هم به عمل آمد، ممکن است آتشی بفرستد که آن را بسوزاند. (أَیَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَن تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِن نَّخِیل وَأَعْنَاب تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُ فِیهَا مِن کُلِّ الَّثمَرَاتِ وَ أَصَابَهُ الْکِبَرُ وَلَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفَاء فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ) (بقره: 266) ممکن است کسی باغی داشته باشد با درخت های میوه دار فراوان، اما (فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ); صاعقه ای از آسمان بیاید، گردبادی بوزد، آتشی برسد و این خرمن را بسوزاند. دوست دارید که این جوری کار کنید؟! پس حواستان جمع باشد! تازه پس از اینکه زراعت کردید، مواظب باشید که آن را از بین نبرید. مگر چه می تواند این زراعت را خرابش کند؟
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی...) (بقره: 264) اگر به کسی انفاق کردید، بعد منّت سرش گذاشتید که بله، اگر من فلان جا به تو کمک نکرده بودم، تو کجا بودی؟ چه می شدی؟ این یکی از خطرهایی است که اعمال خوب انسان را تهدید می کند، خودش هم توجه ندارد. گفتوگو می شود، این چیزی می گوید، او هم چیزی جوابش می دهد، کم کم می رسد به جایی که می گوید: بله، شما دارید برای ما قیافه می گیرید؟ ما بودیم که چنین و چنان کردیم! پدران ما چنین کردند! حواسش هم نیست دارد که با این حرف ها خروار خروار محصولی را که بار آورده است، آتش می زند. یادش نیست که این حرف ها چه تأثیری دارد. روز قیامت دنبال محصولش می گردد، اما می بیند هیچ خبری از آن نیست! می گوید: ما چقدر اموال صرف کردیم، کارهایی انجام دادیم! می گویند: همه را سوزاندید، از بین رفت. (لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی.)منّت سر کسی می گذارید، یا زخم زبانی می زنید، یا رفتار آزاردهنده ای انجام می دهید ـ مثلا، سرکوفت می زنید، تحقیر می کنید ـ این موجب می شود عمل خیری را که انجام داده اید، انفاقی که کرده اید باطل شود.
اعمال خیرتان ممکن است به واسطه اعمال بعدی تان باطل شود. اصلا، در مورد انفاق، آنچه عمل را باطل می کند منّت گذاشتن و اذیت کردن است. دنباله آیه می فرماید: (کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوان عَلَیْهِ تُرابٌ.)
ج. انفاق مخفیانه
نکته دیگر در این باره است که انفاق را باید علنی انجام داد یا سرّی و پنهانی؟ قرآن به این مسئله تصریح کرده است که اگر انفاق را علنی انجام دهید کار خوبی است: (فَنِعِمّا هِیَ) اما اگر آن را پنهانی انجام بدهید بهتر است: (وَ إِن تُخْفُوهَا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ یُکَفِّرُ عَنکُم مِن سَیِّئَاتِکُمْ.)(بقره: 271)
علنی انجام دادن انفاق خوب است و یک جهت حسنی که دارد این است که موجب تشویق دیگران می شود و سرمشقی می شود که دیگران هم یاد بگیرند. شاید همه ما تجربه کرده ایم که وقتی کسی در کاری پیش قدم می شود، دیگران هم تشویق می شوند و آن کار را انجام می دهند. معمولا در مساجد یکی بلند می شود برای نیازمندان پول جمع می کند، یا پیشنهاد می کند. اگر یک نفر بلند نشود، چراغ اول را روشن نکند دیگران هم انگیزه قوی برای این کار پیدا نمی کنند، یا یادشان نیست، یا خیلی تحریک نمی شوند. اما وقتی یک نفر اقدام می کند و می گوید کار خیر است، ما هم شریک می شویم. اما اگر این کار کاملا سرّی باشد، کسی چیزی متوجه نشود، تأثیری در دیگران ایجاد نمی کند. این جهت حُسنی است که اعمال علنی دارد.
ولی چون انسان در معرض ابتلا به ریا قرار دارد و شیطان همه جا حاضر است، کسانی که هنوز خودسازی نکرده اند و بر شیطان مسلّط نشده اند بهتر است انفاق هایشان را مخفیانه انجام بدهند. البته این در سایر اعمال هم هست; مثلا، نماز شبشان را ممکن است طوری بخوانند که کسی متوجه نشود، عبادت دیگری هم که انجام می دهند ـ روزه ای که می گیرند ـ حتی المقدور طوری باشد که دیگران نفهمند.
من یادم هست وقتی که در مدرسه بودیم گاهی سحرها می دیدیم خیلی حجره ها خاموش است. فکر می کردیم که اینها توفیق نماز شب ندارند. بعدها متوجه شدیم که اینها عمداً با چراغ خاموش راه می رفتند، عمداً چراغ حجره شان را روشن نمی کردند که کسی متوجه نشود آنها سحرخیز هستند. بعضی هایشان حتی آن قدر زرنگ بودند که پس از آنکه نافله شان را می خواندند و ساعت ها مناجات و گریه می کردند نزدیک های آفتاب هم می آمدند در مسجد دو رکعت نماز می خواندند که دیگران فکر کنند نماز صبحشان را می خوانند! تهجّدشان را کسی نمی فهمید، طوری هم وانمود می کردند که ما نماز صبحمان را نزدیک آفتاب می خوانیم; با دستپاچگی به مسجد می آمدند و دو رکعت نماز تحیّت می خواندند، دیگران هم تصور می کردند که اینها نماز صبح می خوانند. به خاطر اینکه دماغ شیطان را به خاک بمالند تا آنها را به ریاکاری وسوسه نکند این کار را می کردند.
مزیّت عمل نیک علنی بر ترک آن: البته این نکته را هم باید اضافه کرد که گاهی وسواس در این گونه کارها، موجب می شود که شیطان از راه دیگری انسان را فریب بدهد. گاهی آدم می آید کاری بکند، می گوید نکند کسی متوجه بشود! کاری را انجام نمی دهد برای اینکه ریا نشود. شیطان هم می خواهد شما آن کار را انجام ندهید. نباید آدم در مخفی کردن کار خوب چنان وسواس داشته باشد که موجب ترک کار بشود. اگر امر دایر است بین اینکه مخفیانه انجام بدهد یا علنی، سعی کند مخفیانه انجام دهد تا شیطان وسوسه اش نکند. اما اگر امر دایر است بین اینکه علنی انجام بدهد یا اصلا انجام ندهد، آن را انجام بدهد، نه اینکه کار را ترک کند، و گرنه مثل آن قول معروف است که: دیکته ننویس تا غلط داشته باشی! این چه فایده ای دارد؟! نور چشم شیطان همین است که مؤمن کار خوب انجام ندهد، به هر بهانه ای که شده. یکی از آن بهانه ها هم همین است که اگر انجام بدهی شاید ریا بشود، پس بهتر است که فعلا انجام ندهی! فعلا انجام نده! فردا هم انجام نمی دهد، پس فردا هم نمی شود، بکلی ترک می شود. این یکی از دام های شیطان است.
اینها نکته هایی است که درباره انفاق، بخصوص در قرآن، بر آن تأکید شده است. البته اینها اختصاص به انفاق ندارد، در سایر عبادات هم جاری است، ولی به خاطر اینکه حق این آیات تا حدّی ادا شده باشد این چند نکته را عرض کردم. امیدوارم خدای متعال به همه ما توفیق بدهد که این شرایط فلاح و رستگاری را دقیقاً رعایت کنیم و از خودش می خواهیم که ما را در این راه موفق کند.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ ر.ک. محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 110، ص 109.

تبلیغات