عزادارى از دیدگاه اهل سنّت
آرشیو
چکیده
متن
همدردى عاطفى و همنوایى روحى با عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش اختصاص به شیعیان ندارد . این مطلب حتى در میان اهل سنت نیز به مذهب خاص و گرایش ویژه محدود نمىشود، بلکه حالت فراگیر دارد . از اینرو، اهل سنتبه طور عموم از شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش اظهار اندوه و حزن کرده و در عمل هم از فجایع کربلا اظهار نفرت و انزجار نمودهاند . البته چگونگى ابراز تالم آنان متفاوت بوده است; برخى همچون شیعیان، افزون بر اشک روان بر امیر کاروان عاشورا، بر آمران و مباشران این فاجعه لعن فرستادهاند و شمارى پس از اظهار تاسف و غم نسبتبه واقعه کربلا، پىآمدهاى معنوى و کرامات بىمانند شهادت جانسوز آل رسول صلى الله علیه و آله را نگاشته و عمق جنایت عاملان عاشورا را از این رهگذر تصویر نمودهاند .
پیش از پرداختن به سیر تاریخى سوگوارى عاشورا در میان اهل سنت، باید این نکته را متذکر شویم که همانگونه که عاشورا یک انقلاب سیاسى در برابر دستگاه بنىامیه بود، یاد و نام عاشورا و زنده نگهداشتن شهادت امام حسین علیه السلام در پهنه اجتماع و حوزه قلم نیز به عنوان پدیدهاى سیاسى بیش از همه مورد حساسیت و وحشت زمامداران فساد پیشه و خودسر زمانه قرار گرفت; آن را به عنوان یک تهدید سیاسى و چالش ریشهدار نگریسته و از راههاى گوناگون به خاموشى این شعله حق و نور الهى رو آوردهاند . هرچند اهل سنت نتوانستهاند عواطف و احساسات خود را به گونه بایسته به گوش تاریخ برسانند، با این همه، متون تاریخى مواردى را به ثبت رسانده است که به نوبه خود روند تاریخى مصیبتدارى دینى و سیاسى آنان را بازگو مىکند .
سابقه عزادارى براى امام حسین علیه السلام
یکى از موضوعات مهم که قبل از طرح پیشینه عزادارى براى امام حسین علیه السلام لازم به یادآورى است، حجیت و فصلالخطاب بودن اعمال پیامبر براى مسلمانان و الگوى حسنه بودن آن حضرت در ابعاد گوناگون زندگى براى پیروانش مىباشد . اهل سنتسیره پیامبر بزرگوار اسلام را حجت و لازمالاتباع مىدانند; براى مثال، اگر در سیره و روش آن حضرت احراز گردد که همواره نماز را با جماعت مىخواند، این مسئله در صورت عدم معارض گفتارى تکلیفآور است و بر مسلمانان خواندن نماز با جماعت را واجب مىگرداند .
به گواهى اهل سنت، عزادارى براى سیدالشهدا علیه السلام سابقهاى به درازاى تاریخ اسلام دارد و به حیات پیامبر و سیره آن بزرگوار برمىگردد . منابع تاریخى اهل سنتبه وضوح این نکته را بیان نمودهاند که آن حضرت نخستین فردى بود که از شهادت فرزندش حسین بن على علیه السلام خبر داد و براى مظلومیت وى اشک ریخت .
امام حسین علیه السلام نقل کرد: ام سلمه خبر داد: جبرئیل نزد رسول خدا بود و تو پیش من بودى و ناگهان گریستى . پیامبر فرمود:
بگذار فرزندم را . من تو را رها نمودم، پیامبر تو را برداشت و در آغوش کشید . جبرئیل پس از دیدن این منظره پرسید: آیا دوستش دارى؟ پیامبر پاسخ داد: بلى . جبرئیل گفت: همانا امتشما به زودى او را خواهند کشت; آیا مىخواهى خاک سرزمینى را که در آنجا کشته مىشود به تو نشان بدهم و آن را ببینى؟ گفت: بلى . پس جبرئیل بالهایش را گشود و زمین کربلا را نشان داد ... پیامبر از آن حالتبیرون آمد و در دستش خاک سرخ بود ... . (1)
ابن سعد، از مورخان و رجالشناسان معروف اهل سنت، نقل مىکند: «على علیه السلام در یکى از سفرهایش از کربلا عبور مىکرد و عازم صفین بود و هنگامى که در مقابل قریه نینوا رسید، از همراهان پرسید: براى این سرزمین چه گفته مىشود؟ پاسخ داده شد: کربلا، با شنیدن نام کربلا، امام به گریه افتاد به اندازهاى که اشکهایش جارى شد و زمین را تر کرد . سپس افزود: روزى بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وارد شدم در حالى که وى مىگریست . پرسیدم: چه چیزى شما را به گریه واداشته است؟ حضرت فرمود: جبرئیل چند لحظه قبل نزدم بود و به من خبر داد که فرزندم حسین در کرانه فرات به قتل مىرسد; جایى که برایش کربلا گفته مىشود . بعد جبرئیل مشتى از خاک آن را به من داد و من آن را بوییدم و نتوانستم جلوى اشک خود را بگیرم .» (2)
از عبدالله بنوهب بن زمعه روایتشده که گفت: «امسلمه به من خبر داد که رسول خدا صلى الله علیه و آله شبى براى خوابیدن دراز کشید، سپس بیدار شد در حالى که گرفته و پریشان بود . دوباره حضرت دراز کشید و خوابش برد، بعد مضطرب و پریشان از خواب بیدار شد . این بار اضطراب وى غیر از اضطرابى بود که در مرتبه نخست مشاهده کردم . بار سوم حضرت دراز کشید و این بار که از خواب بیدار شد، در دستش تربتسرخى بود که آن را مىبوسید . سپس من گفتم: یا رسولالله این تربت چیست؟ حضرت فرمود: جبرئیل برایم خبر داد که این (اشاره به حسینش نمود) در زمین عراق کشته مىشود . به جبرئیل گفتم: خاک زمینى را که حسینم در آنجا شهید مىشود نشانم بده ... و این تربت همان سرزمین است .» (3) همین روایت از احمد حنبل نیز نقل شده و منابع مختلف اهل سنت آن را مورد اهتمام قرار دادهاند .
امانت پیامبر نزد امسلمه
منابع اهل سنت افزون بر سوگوارىهاى متعدد پیامبر براى امام حسین علیه السلام، از یکى از امانتهاى پیامبر نزد همسر بزرگوارش ام سلمه پرده برداشتهاند . ترمذى، یکى از صحاحنویسان معروف اهل سنت، نقل مىکند که سلمى گفت: خدمت ام سلمه رسیدم و او گریه مىکرد . از ام سلمه پرسیدم: چرا گریه مىکنى؟ او در پاسخم گفت: رسول خدا را دیدم (در خواب) سر و صورت و محاسن آن حضرت پر از خاک بود . عرض کردم: اى رسول خدا شما را چه شده است؟ حضرت فرمود: همین حالا شاهد کشته شدن حسینم بودم . (4)
مضمون این روایت و سوگوارى همسر گرامى پیامبر براى امام حسین علیه السلام را حاکم نیشابورى، ابن اثیر، بیهقى، ابن حجر عسقلانى و دیگران به تفصیل بیشتر نقل کردهاند که از نظر اهل سنت قابل تردید نیست . ابن عباس، از صحابه بزرگ و دانشمند پیامبر، که در میان مسلمانان به ویژه اهل سنت، مکانت ارجمندى دارد، مشابه روایت پیشین را از طریق رؤیایى که براى خودش رخ داده گزارش کرده است . حاکم نیشابورى نقل مىکند: «از ابن عباس روایتشده است: پیامبر خدا را نیم روز در خواب دیدم که پریشان و خاکآلود بود و شیشهاى پر از خون در دست داشت . عرض کردم: اى پیامبر خدا، این چیست؟ در جواب فرمود: این خون حسین و اصحابش است که امروز پیوسته در این شیشه جمع کردهام . ابن عباس گفت: آن روز را شمارش کردم و ضبط نمودم . بعدا معلوم شد که حسین یک روز پیش از آن به شهادت رسیده بود .» (5)
مجموع این روایات و سایر اخبار مربوطه نشان مىدهد که از نظر اهل سنتشهادت امام حسین علیه السلام از سوى پیامبر اکرم پیشگویى شده و به طور مکرر آن حضرت و برخى همسرانش از جمله ام سلمه و نیز امام على علیه السلام براى حسین علیه السلام به سوگوارى پرداختهاند . روایات مزبور، مظلومیتحسین علیه السلام را یادآور شده و عزادارى عاشورا را به عنوان یک سنت قابل پیروى و عمل تقرببخش در بین آنان مطرح کردهاند . در برخى روایات اهل سنت افزون بر سوگوارى و گریه آن حضرت براى حسین علیه السلام، آمده است: «جبرئیل مشتى از تربت کربلا را که براى آن حضرت آورد و خبر از شهادت وى در آنجا داد، پیامبر گریست و تربتیاد شده را بوسید .» (6)
نخستین سوگوارىها پس از عاشورا
بنابر گواهى نخستین اسناد مکتوب عاشورا، عزادارى اهل سنت و شیعیان همزمان و پس از حادثه عاشورا به وقوع پیوست . طبرى داستان عبور خاندان امام حسین توسط لشکریان یزید از مسیر قتلگاه را یاداور شده و ذکر مصیبتحسین علیه السلام را که توسط خواهرش زینب هنگام دیدن پیکر غرقه به خون و بىسر برادر بر زبان آورده شده است، اینگونه گزارش مىکند: «یا محمداه، یامحمداه! درود فرشتگان آسمان بر تو! این حسین است که در بیابان افتاده، با خون خود آغشته گردیده، اعضایش قطه قطعه شده . یا محمداه! دخترانت اسیر شدهاند و اولادت از دم تیغ گذرانده شدهاند که بر پیکرشان باد مىوزد ...» وى در ادامه مىافزاید: «با این جملات و کلماتى که زینب ادا کرد، همه حاضران و دوست و دشمن اشک ریختند .» (7) طبرى همچنین از عزادارى در منزل یکى از دشمنان معروف امام حسین علیه السلام به نام خولى بن یزید ازدى یاد مىکند که سر امام را از عمرسعد تحویل گرفت و براى بشارت به عبیدالله بن زیاد و گرفتن پاداش، پیش از دیگران به سوى کوفه حرکت کرد و پس از آنکه با در بسته دارالاماره مواجه شد، به خانه برگشت و سر مبارک را در تنور یا صندوقچهاى پنهان داشت . زن حضرمیه او پس از اطلاع، شروع به ناله و فریاد نمود، براى مظلومیت امام حسین و حادثه عاشورا سخت گریست و منزل او را ترک گفت . (8)
سوگوارى سیدالشهدا و سایر قربانیان کربلا با انتقال بازماندگان حادثه به شام، بدان سرزمین منتقل شد و محفل جشن و شادمانى یزید را به مجلس عزا تبدیل کرد . یزید پس از ورود اهلبیت پیامبر علیهم السلام، سر امام حسین را در طشتى در مقابل نهاد و لب و دندان آن حضرت را به چوب بست و اشعارى را، که نشانگر مستى او در رضایت از انتقام کشتهگان بدر و احد بود، بر زبان راند . مردى از اهلبیت، که اتفاقا از اصحاب پیامبر بود، تاب نیاورد و خطاب به یزید گفت: «آیا با نى بر لب و دندان حسین مىزنى؟ تو همانا چوبت را بر جایى مىزنى که من خود دیدم پیامبر آن را مىبوسید . اى یزید! تو در روز قیامت محشور خواهى شد و ابن زیاد شفیعتخواهد بود و این سر مبارک در روز قیامت از راه مىرسد در حالى که محمد صلى الله علیه و آله او را شفاعت مىکند ...» (9)
عزادارى خاندان یزید
یزید که پس از ارتکاب جنابت کربلا همچنان بر تداوم خط جاهلى و ستم بیشتر اصرار مىورزید و با بازماندگان عاشورا با کمال پستى و دنائت رفتار مىکرد، سرانجام در اثر فعالیتهاى تبلیغى حضرت زینب و امام زینالعابدین علیهما السلام و تنفر روزافزون مردم، چهره نادم به خود گرفت و اجازه داد تا اطرافیان قدرى آزادى بیان یافته، احساسات خود را ابراز دارند که از جمله آنان، گریه و سوگوارى حرمسراى یزید است: «هنگامى که اهلبیت وارد منزل یزید شدند، هیچ زن و دخترى از خاندان یزید باقى نماند مگر آنکه نزد اهلبیت آمدند و به سوگوارى پرداختند .» (10)
شاعران و سرودههاى عاشورایى
با همه سوگوارىهاى اولیه که عمدتا با حضور اهلبیت امام حسین علیه السلام و یا با مشاهده سر بریده آن حضرت انجام مىگرفت، یادکرد عاشورا و عزادارى آن حضرت پس از حوادث مرتبط با عاشورا و بازگشت اهلبیت پیامبر علیهم السلام به مدینه از طریق شعر و سوگ سرودههاى شاعران، از جمله شعراى شناختهشده یا گمنام، ادامه یافت .
یکى از اشعارى که در همان روزهاى نخست پس از واقعه عاشورا از سوى اهل سنتسروده شد، این سوگ سروده است:
ایها القاتلون جهلا حسینا
ابشروا بالعذاب و التنکیل
کل اهل السماء یدعو علیکم
من نبى و ملائک و قبیل
قد لعنتم على لسان ابن داود
و موسى و حامل الانجیل . (11)
از کسانى که پس از ورود اهلبیت علیهم السلام به شام تحت تاثیر مظلومیتشهداى کربلا، به ویژه امام حسین علیه السلام، قرار گرفت، خالد بن معدان است که از جمله بزرگان تابعان در نزد اهل سنتبه شمار مىرود . وى به محض مشاهده کاروان حسین در شام، که پیشاپیش اسیران، سرهاى بریده، بخصوص سر مبارک امام حسین علیه السلام حرکت داده مىشدند، به شدت سوگناک گردید، به گونهاى که از شدت اندوه مدت یک ماه از مردم کنارهگیرى کرد و در حیرت و ماتم فرو رفت . پس از آنکه سرانجام دوستانش او را یافتند، این اشعار مرثیهاى را سرود:
«جاوو براسک یابن بنت محمد
مترملا بدمائه ترمیلا
و کانما بک یا ابن بنت محمد
قتلوا جهادا عامدین رسولا
قتلوک عطشانا و لمایرقبوا
فى قتلک التاویل و التنزیلا
و یکبرون بان قتلت و انما
قتلوا بک التکبیر و التهلیلا .» (12)
سلیمان بن قتة، یکى از افراد بنى تمیم که پس از عمرى در اعتقاد به تسنن، به بنى هاشم و تشیع گروید، پس از حادثه عاشورا، سه بار به کربلا آمد و با مشاهده اوضاع کربلا پس از شهادت امام حسین و یارانش و دیدن صحنههاى مختلف جنایت هواداران یزید و فداکارى و جانفشانى یاران امام حسین علیه السلام، اشعار زیر را در مرثیه سیدالشهدا سرود:
مررت على ابیات آل محمد
فلم اوها لعهدها یوم حلت
الم تر ان الشمس اضحت مریضه
لفقد الحسین و البلاد اقسرت
و کانوا رجاء ثم صاروا
لقد عظمت تلک الرزایا و جلت
اتسالنا قیس فنعطى فقیرها
و تقتلنا قیس اذا افعل زلت
و عند غنى قطرة من دمائنا
سنطلها یوما بها حیثحلت
فلا تتبعد الله الدیار و اهلها
و ان اصبحت منهم برغمى تخلت
فان قتیل الطف من آل هاشم
اذل رقاب المسلمین فذلت . (13)
پس از ندامتیزید و مجبور شدن وى به بازگرداندن اهلبیت علیهم السلام به مدینه، مجالس متعدد روضهخوانى و عزادارى در شام و در مسیر شام به کربلا و مدینه و سپس هنگام ورود آنان به مدینه برگزار شد . این مجالس هرچند به طور عمده از سوى بازماندگان قربانیان عاشورا و شیعیان برپا مىگردید، اما در آنها شمارى از اهل سنتشرکت مىنمودند و براى خاندان پیامبر، به ویژه فرزندان آن حضرت، سرشک غم مىریختند .
خراسان و عزادارى براى اولاد حسین علیه السلام
تنها عراق و شام نبود که در غم از دست دادن اولاد پیامبر و فاجعه عاشورا مىسوخت، بلکه خراسان در شرق نیز علىرغم همه فعالیتهاى شدید فرهنگى و سیاسى امویان و سپس عباسیان و فشار وحشتناک نظامى و امنیتى آنان، آن فاجعه عظیم را از یاد نبرد و مظلومیت همه جانبه خاندان پیامبر را با تمام وجود درک نمود; مظلومیتى که با رخداد عاشورا آغاز و با شهادت زیدبن على بن حسین علیه السلام در سال 122 و شهادت یحیى بن زید در سال 126 در خراسان ادامه یافت .
یعقوبى مىنویسد: «هنگامى که زید به شهادت رسید، در میان شیعیان خراسان حرکتى پدید آمد، آنها مسائل خویش را آشکار کردند و لذا کسان [اهل سنت] زیاد به نزد آنها آمده به آنها متمایل شدند . آنها نیز جرایم اموىها را در حق آل رسول علیهم السلام براى مردم بیان مىکردند، در آن میان شهرى نبود مگر آنکه این خبر فضاى آن را آکنده بود .» (14)
طبیعى است که سوگوارى و عزادارى در این زمان شیوه و آداب ویژهاى نداشت و صرفا در بیان مظلومیت آل رسول خدا، که در فاجعه عاشورا، گونه غیرقابل باور و بىمانندى پیدا کرد، خلاصه مىشد .
احساسات و عواطف فراوان مردم از آن همه مظلومیت و ستمدیدگى غلیان مىکرد و به دو صورت عشق به اولاد حسین بن على علیه السلام و نفرت از دشمنان آنان و دستگاه حاکم اموى بروز مىنمود .
پس از شهادت حضرت یحیى بن زید «به محض اینکه از شدت اختناق و ارعاب حاکم اموى کاسته شد، احساس امنیت نسبى کردند، به مدت هفت روز در مناطق دور و نزدیک براى یحیى بن زید عزادارى کردند و در آن سال هر فرزندى که به دنیا آمد اسمش را یحیى یا زید گذاشتند به علت اندوه و دردى که از این حادثه بر مردم خراسان وارد شده بود .» (15)
سیاهپوشى در میان مردم خراسان نیز از همین زمان و به دلیل شهادت یحیى مرسوم شد . «مردم خراسان به سبب شهادت یحیى جامههاى سیاه پوشیدند و از آن پس شعارشان شد ... تمام شهرهاى خراسان سیاه پوش شده، در عزاى زید بن على و یحیى بن زید عزادارى و گریه مىکردند و شهادت آنها را یاداور مىشدند .»
طبیعى است که در این عزادارىها یاد و نام سیدالشهدا و کربلا جایگاه ویژهاى به خود اختصاص مىداد; زیرا چنانکه در این گزارشها بیان شد:
اولا، مصایب آل رسول به طور کلى و جفاى امویان به گونه عموم در شهرهاى خراسان بازگو مىگردید و مردم نسبتبدان رخدادها اشک مىریختند . شهادت مظلومانه امام حسین علیه السلام و حادثه کربلا در میان انواع مظلومیتهاى خاندان پیامبر برجستهترین و بىنظیرترین مورد به حساب مىآید و از انواع جنایات امویان، جنایت کربلا بیش از همه به چشم مىخورد و سیاهترین اقدام آنان به شمار مىرود .
ثانیا، همان زید بن على و فرزندش یحیى که مورد علاقه وافر خراسانیان بودند، به خونخواهى امام حسین و ادامه راه سرخ او قیام کردند و بیشترین بیدارى بخشى را با طرح شهادت و مظلومیت امام حسین و جنایت امویان در روز عاشورا داشتند . از این رو، مردم نیز شهادت امام حسین را گرامى مىداشتند و نسبتبه حوادث ناگوار عاشورا اشک مىریختند و آماده انقلاب عظیم و خونین بر امویان مىشدند که سرانجام در سال 132 ق منجر به براندازى بنیاد امویان گردید، هرچند به احقاق حق اهلبیت علیهم السلام نینجامید .
حضور امام رضا علیه السلام و هدایت عزادارىها
عاشورا عواطف پاک مسلمانان را تحریک نمود; مردم، از جمله بسیارى از اهل سنت، نمىتوانستند درباره داستان کربلا و سایر مظلومیتهاى خاندان پیامبر بىتفاوت باشند . امامان معصوم علیهم السلام نیز یاد و نام کربلا را از راههاى مختلف و به مناسبتهاى گوناگون زنده نگه داشتند . اجراى سوگوارى از سوى آنان براى امام حسین علیه السلام، تشویق مردم به عزادارى و نوید پاداش فراوان اخروى و برکات دنیوى براى سوگوارى امام حسین علیه السلام، و تشویق همه جانبه و دادن صله به شاعران مسلمان براى بیان مصایب اهل بیت علیهم السلام، به ویژه رخداد عاشورا به زبان هنر و سرودن شعر، از جمله عوامل تداوم و گسترش عزادارى امام حسین علیه السلام در میان مسلمانان بود .
چنانکه اشاره شد، مردم خراسان از اندک فرصتهاى پیش آمده سود جسته، براى خاندان رسول خدا سوگوارى مىکردند . با آمدن امام رضا علیه السلام به خراسان، این احساسات و عواطف هدایتشد و عزادارى مردم با مبانى دینى و اهداف صحیح اسلامى هماهنگ گردید .
امام رضا علیه السلام خود رهبریت عزاداران را به عهده گرفت . آن حضرت در دهه محرم به طور منظم و همه ساله در سوگ جدش امام حسین علیه السلام مىنشست . دعبل خزاعى، از شاعران نامدار شیعه، مىگوید: خدمت مولایم امام رضا رسیدم، دیدم آن حضرت همراه اصحابش به سوگ نشسته است . آن بزرگوار با مشاهده من فرمود: اى دعبل مىخواهم شعرى بگویى; زیرا این روزها، ایام حزن و اندوه ما اهلبیت است و روزهاى سرور دشمنان، بخصوص بنىامیه است . اى دعبل، هرکس بر مصیبت ما بگرید یا بگریاند اجرش با خداست . اى دعبل، هرکس چشمش بر مصیبت ما اشک بریزد و بگرید همراه و در زمره ما محشور مىشود . اى دعبل، هرکس بر مصیبت جدم حسین بگرید البته خدا گناهان او را مىآمرزد .
آنگاه دستور داد پردهاى میان ما و اهل حرم زدند و فرمود که در پس پرده بنشینند و در مصیبت جد خود بگریند . در این هنگام به من فرمود: اى دعبل! بر حسین علیه السلام مرثیه بخوان، مادامى که تو زندهاى یاور و مدحکننده ما هستى; پس هرچه توانستى از یارى ما کوتاهى نکن . آنگاه من گریستم و اشعار زیر را در آن مجلس عزا خواندم: اى فاطمه، اگر زنده مىبودى و مىدیدى که حسین جنگید و با لب تشنه در کنار نهر فرات کشته شد، در آن صورت اى فاطمه، نزد پیکرش بر سر و صورت مىزدى و اشکهایت را بر گونه و صورت جارى مىکردى . اى فاطمه، اى دختبهترین انسان! برخیز و ماتم نما، اختران آسمان در بیابانها افتادهاند .
مقابرى در کوفه و قبرى در مدینه و دیگرى در فخ; درود و سلام بر همه آنها .
قبورى در کنار رودخانه در جنب کربلا که حجلهگاههاى آنها بر کرانه فرات است . بر لب فرات با لب عطشان جان باختند . اى کاش پیش از حسین جان مىدادم .
به خدا شکایت مىکنم که ذکر مصیبت آنها به من جام عزا و بىتابى را نوشانده است .
دختران «زیاد» در قصرها مصون بودند، اما دختران پیامبر صلى الله علیه و آله هتک حرمت مىشدند . خاندان زیاد در قلعه در امنیتبودند و اهل بیت پیامبر در بیابانها اسیر .
خاندان پیامبر حرمتشان شکسته مىشد و به اسارت برده مىشدند و دودمان زیاد در پس پرده و با امنیت مىزیستند . (16)
با وجود فضاى ضد حسینى که عباسیان از قرن دوم به بعد پدید آوردند و به تدریجیاد و نام امام حسین علیه السلام را تهدید حکومت عباسیان و خطر امنیتى مىدانستند، بزرگانى در میان اهل سنت عاشورا را از یاد نبرده و فداکارى فرزند پیامبر اسلام را در قالبهاى گوناگون، به ویژه شعر، یادآور شدند . از جمله این بزرگان مىتوان به محمدبنادریسشافعى، اماممذهبشافعیه اهلسنتاشاره کرد .
این رهبر مشهور اهل سنتبجز یک قصیده بلند که در سوگ امام حسین علیه السلام سروده است، قصیده دیگرى نیز در عزادارى امام حسین علیه السلام دارد که تنها این بیت آن باقى مانده است:
ابکى الحسین و ارثى حججاها
من اهل بیت رسول الله مصباحا . (17)
با توجه به قصاید مختلف امام شافعى و جایگاه عظیم اهلبیت رسول خدا صلى الله علیه و آله در میان اهل سنت که به طور طبیعى محبتخاندان پیامبر را در پى داشته، سوگوارى بر مصایب آنان، از جمله عزادارى براى امام حسین را در میان آنان طبیعى مىنماید . عبدالجلیل رازى قزوینى مىگوید: «معلوم جهانیان است که بزرگان و معتبران ائمه فریقین از اصحاب امام مقدم بوحنیفه و امام مکرم شافعى و علما و فقهاى طوایف خلفا عن سلف این سنت را رعایت کردهاند و این طریقت نگاه داشته، اولا خود شافعى که اصل است و مذهب بدو منصوب است، بیرون (افزون) از مناقب، او را در حسین و شهداى کربلا مراثى بسیار است و یکى از آن قصیدهاى که مىگوید: "ابکى الحسین و ارثى منه اهل بیت رسولالله مصباحا" تا آخر قصیده با مبالغتى تمام و کمال، و دیگر قصیدهاى است که مىگوید: «تا وب همى ...» تا آخر همه مرثیه اوستبه صفتى که بر چنان معانى دگران قادر نباشند و مراثى شهداى کربلا که اصحاب بوحنیفه و شافعى را هست، بى عدد و بى نهایت است ...» (18)
مورخان اهل سنت و گزارش عاشورا
در قرن سوم که فشار و اختناق عباسیان بر ضد شعایر اهلبیت علیهم السلام، بخصوص یاد و نام امام حسین علیه السلام و عزادارى عاشورا، شدت یافت و متوکل عباسى در سال 236 مرقد مطهر حسینى را تخریب و با خاک یکسان کرد و بر زمین آن آب بست و زایران و عزاداران آن حضرت را به انواع شکنجه و اذیت گرفتار کرد، مورخان و نویسندگان اهل سنت داستان مصیبت امام حسین علیه السلام و یاران او را در قالب تاریخ و قصه بازگویى نمودند و در واقع، حادثه کربلا از سینهها به کتاب منتقل گردید و جاودانه گردید .
مهمترین دانشمند اسلامى که روایات متعدد انقلاب عظیم کربلا را از یکى از گزارشگران معروف به نام لوط بن یحیى معروف به ابومخنف ازدى (متوفاى 157 ق) نقل کرده است و در این نقل تا میزان تحسین برانگیزى رعایت امانت و صداقت را نموده است، محمدبن جریر الطبرى (224 - 310ق) مىباشد .
طبرى تنها به نقل رویدادهاى حادثه کربلا از زبان ابومخنف اکتفا نمىکند، بلکه به داستان اسارت اهلبیت علیهم السلام و رویدادهاى کوفه و عزادارى مردم در مجالس عبیدالله زیاد و سپس شام مىپردازد و از تداوم کینهجویى و جسارت یزید بن معاویه به سر بریده امام حسین علیه السلام و تنفر برخى از اطرافیان و سوگوارى عدهاى از مردم شام و همدردى آنان با اهلبیت علیهم السلام خبر مىدهد . (19) پس از طبرى اینشیوه توسط سایر مورخان اهل سنت پىگیرى شد که در ادامه مورد اشاره قرار خواهد گرفت . گاهى قصهگویان در کنار مرقد امام حسین علیه السلام آمده، عزاها و مصایب او را به زبان قصه مىگفتند . (20)
عزادارى در عصر آل بویه
در قرن چهارم، مرحله سوم خلافت عباسیان (657 - 132 ق) آغاز مىشود و قدرت خلفاى عباسى که سالها قبل عملا به ترکان جنگجو و متعصب منتقل شده بود، به تدریج و با ضعف عناصر ترک به آل بویه شیعه مذهب انتقال یافت و در واقع، پس از فتح بغداد در سال 334 ق توسط احمد بن بویه معروف به معزالدوله قدرت سیاسى و نظامى قسمت اعظم جهان اسلام به آل بویه تعلق گرفت و این خاندان به اقدامات گوناگون از جمله رفع موانع عزادارى سیدالشهدا پرداخت .
با رفع موانع شدید سیاسى، عزادارى امام حسین گسترش فراوانى یافت و در ابعاد گوناگون ادبى و مردمى پیشرفت کرد . در این عصر افزون بر شاعران عربى زبان، شعراى فارسىسرا نیز به جمع عزاداران پرداخته، مردم فارسى زبان را در فارس، عراق عجم، خراسان، ماوراء النهر و شبه قاره به عزادارى امام حسین تشویق نمودند .
بغداد، که در زمان آل بویه مرکز اهالى تسنن و تشیع به حساب مىآمد و پیروان هر دو مذهب اسلامى در آن زندگى مىکردند، پس از ورود آل بویه و عمدتا از دهه پنجاه قرن چهارم، در روزهاى عاشورا به صورت شهر تعطیل درمىآمد . گاهى مردم لباس سیاه به تن نموده، حتى برخى از اهل سنت همراه شیعیان در قالب دسته عزادارى به خیابانها مىآمدند و به نوحه خوانى، سینهزنى و عزادارى مىپرداختند . (21) در این عزادارىها هرچند گاهى بین اهل سنت و تشیع اختلاف و حتى زد و خورد گزارش شده است، اما:
اولا، این درگیرى بین برخى اهل سنت، از جمله عدهاى از حنابله و شیعیان بوده است نه همه حنابله و یا اهلسنت .
ثانیا، در برخى از سنوات درگیرى گزارش شده; چنانکه گاهى برخى از اهل سنت دستبه شبیهسازى زده، براى مصعب بن زبیر مجلس عزا برپا مىکردند و یا عایشه را با سوار کردن زنى بر شتر در یادها زنده مىکردند . (22)
ثالثا، در شهرهاى دیگر، از جمله مصر، مردم اعم از شیعه و سنى در کنار قبر امکلثوم و نفیسه اجتماع مىنموده، به عزادارى مىپرداختند و مبالغ هنگفتى براى اطعام و عزادارى هزینه مىکردند . بنا به گفته مقریزى، این مراسم چنان در میان مردم عمدتا سنى مذهب مصر ریشه دواند که پس از سقوط فاطمیان نیز تداوم یافت و ایوبیان با همه ضدیتبا فاطمیان و تشیع نتوانستند آن را متوقف سازند . (23)
رابعا، در شرق قلمرو خلفاى عباسى نیز پس از سقوط آل بویه (447) از اصفهان و حاکمیتسلجوقیان متعصب و سنى مذهب، اهل سنت همراه شیعیان به زیارت على بن ابىطالب علیه السلام و حسین بن على علیه السلام به نجف و کربلا رفتند و وفادارى خود را به امام حسین علیه السلام و انقلاب او نشان دادند . (24) عبدالجلیل رازى قزوینى نیز به سوگوارى مردم سنى مذهب اصفهان در آن زمان اشاره مىکند و مىنویسد: «آن گه چون فروتر آیى، معلوم است که خواجه بومنصور ماشان [اصفهانى]، که در مذهب سنت در عصر خود مقتدا بوده است، هر سال این روز [عاشورا] این تعزیتبه آشوب و نوحه و غریو داشتهاند و هر که رسیده باشد دیده و دانسته باشد و انکار نکند .» (25) در سال 458 نیز در بغداد مغازهها تعطیل گردید و مردان با سینهزنى و نوحهخوانى و زنان با پریشان کردن مو و گریه و زارى براى امام حسین علیه السلام سوگوارى نمودند و خلیفه عباسى تنها به این خواسته اکتفا کرد که برخى شیعیان تندروى نکرده، سب صحابه نکنند . (26)
غزنویان و عزادارى سیدالشهدا
سلسله غزنویان (598 - 351 ق) که تقریبا همزمان آل بویه در شرق جهان اسلام سالیان طولانى حکم راندند و مرکزشان شهر غزنین بود، نسبتبه شیعیان خصومت مىورزیدند و سلطان محمود غزنوى در کنار حملات متعدد به هند، تهاجمات خونینى را به غور و غرجستان و رى، که از مراکز تشیع به شمار مىرفت، انجام داد . در این تهاجمات، باورها و شعایر دینى مناطق مزبور از جمله عزادارى سیدالشهدا را تحت عنوان بدعت کوبید و مردم را به خاطر انجام آن مورد آزار و شماتت قرار داد . با این همه، با کاهش فشار غزنویان و پس از مرگ سلطان محمود غزنوى (421 ق) شهر غزنین غزادارى خود را آشکار نمود . همانند کسایى مروزى (متوفاى 348 ق) و حکیم ناصر خسرو قبادیانى بلخى (481 - 394ق) که شاعران پیشقراول در عاشوراسرایى و مرثیهگویى به حساب مىآیند و به مذهب شیعه باور داشتند، ابوالمجید مجدود سنایى غزنوى (612 - 543 ق) نیز محرم و عاشورا را مورد تامل عاشقانه قرار داد و اشعار جانسوزى را در شهادت امام حسین و سایر شهداى اهلبیت علیهم السلام سرود .
عزادارى در نظامیه بغداد
با همه سختگیرىهاى سلجوقیان (558 - 427 ق) و اصرار فراوان وزیران متعصب آنان بر لعن و نفرین - به اصطلاح - رافضه، بخصوص اسماعیلیه، بر فراز منابر، رویکرد عملى اقشار غیرسیاسى اهل سنتبه تکریم اهلبیت علیهم السلام و بیان مصایب آنان، به ویژه عزادارى امام حسین علیه السلام، بود . شواهد تاریخى حاکى از عزادارى اهل سنت و نفوذ این تفکر در مدرسه نظامیه در عصر سلجوقیان مىباشد . محمد بن عبدالله بلخى (م 596) که از عالمان و خطیبان بنام در میان اهل سنت مىباشد و از سفرهاى طولانى متعدد علمى وى به خراسان، عراق، مصر، خوارزم و مکه در منابع گوناگون رجالى و تاریخى آنان، یاد شده است، در مدرسه نظامیه به وعظ و خطابه پرداخت .
وى پس از سخنرانى و وعظ براى عالمان، مسئولان و طلاب نظامیه اهل سنت، روضه مىخواند و از مظلومیتهاى اهلبیت پیامبر یاد مىکرد و مردم از شنیدن مصایب خاندان پیامبر اشک مىریختند . در یکى از سخنرانىهاى خود گفت: «روزى فاطمه مىگریست . على با مشاهده وى گفت: اى فاطمه چرا نزد من گریه مىکنى؟ آیا دارایىات راگرفتهاند؟ آیا حقشما را غصب کردهاند؟ آیا چنین نمودهاند و چنان کردهاند؟ همینطور موارد مختلف را شمرد از چیزهایى که روافض مىپندارند شیخین در حق فاطمه مرتکب شدهاند . مجلس با شنیدن آن سخنان اشک مىریخت ...» (27)
تنها علامه محمدبن عبدالله بلخى نبود که در زمان حاکمیتسلجوقیان در بغداد به عزادارى مىپرداخت، على بن الحسین غزنوى معروف به واعظ، که از جمله عالمان و خطیبان معروف بغداد بود و در میان رهبران دینى اهلسنت، مقام ارجمندى داشت نیز به سوگوارى اهلبیت علیهم السلام مىپرداخت . او در میان دستگاه خلافت و دولتمردان زمان از احترام خاصى برخوردار بود و در منابع اهل سنتبه عنوان واعظ و خطیب «میلح الایراد و لطیف الحرکات» معرفى شده است و سلطان سلجوقى و امرا براى زیارت و درک مجالس او حضور به هم مىرساندند . (28) بنا به گفته قزوینى: «خواجه على غزنوى حنیفى دانند که این تعزیت چگونه داشتى تا حدى که به روز عاشورا در لعنتسفیانیان مبالغتى مىکرد . سائلى برخاست و گفت: معاویه را چه مىگویى؟ به آواز بلند گفت: اى مسلمان! از على بپرس که معاویه را چه گویى; آخر دانى که على معاویه را چه گوید؟ امیر عبادى که علامه روزگار و خواجه معنا و سخن بود، او را در حضرت المقتضى لامر الله پرسیدند: این روز که فردا عاشورا خواستبودن که: چه گویى در معاویه؟ جواب نداد تا سائل سه بار تکرار کرد . بار سوم گفت: اى خواجه سؤال مهم پرسى، نمىدانم کدام معاویه را مىگویى؟ این معاویه را پدرش دندان مصطفى بشکست و مادرش جگر حمزه بخایید و او بیست اند بار تیغ در روى على کشید و پسرش سر حسین ببرید . اى مسلمانان! شما این معاویه را چه مىگویید؟ مردم در حضرت خلافتحنفى و سنى و شافعى زبان به لعنت و نفرین برگشودند . مانند این بسیار است و تعزیتحسین هر موسم عاشورا به بغداد تازه باشد و با نوحه و فریاد و ...» (29)
مقتلنویسى در میان اهل سنت
چنانکه در تلاش مورخان اهلسنت نسبتبه ثبت جزئیات وقایع کربلا و تثبیت عزادارى امام حسین علیه السلام از این رهگذر از سوى آنان اشاره شد، مسیرى را که طبرى در اهتمام به کتابت و احیاى روایت انقلاب حسینى گشود، توسط مورخان پس از وى ادامه یافت و در قرن ششم شعبه جدیدى در تاریخ اسلام تحت عنوان «مقتلنگارى» به وجود آمد و برخى دانشمندان اهلسنتبه گونه مستقل بدین مهم پرداختند . از جمله این گروه مىتوان به ابوالمؤید خوارزمى (متوفاى 568) اشاره کرد . او اثر ارزشمندى در رخداد عاشورا پدید آورد که به نام مقتل خوارزمى شهرت یافته است و مورد اعتماد عالمان عامه و خاصه مىباشد .
افزون بر وى، مورخان نامى اهلسنت همچون ابن اثیر در الکامل فى التاریخ، ابوالفرج ابن جوزى در المنتظم و همو در الرد على المتعصب العنید لمن ذم من لعن الیزید و سبط ابن جوزى در تذکرة الخواص روشنگرانه به حادثه عاشورا و عزادارى شهادت امام حسین و یارانش پرداختند و گزارشهاى پیشینیان اهلسنت، از جمله طبرى، را نه تنها حفظ نمودند، بلکه بر تکمیل و تفصیل آن همت گماشتند .
ابومظفر سبط ابن جوزى از جدش ابوالفرج ابن الجوزى نقل مىکند که نامبرده در مجالس خود مىگفت: شگفتانگیز نیست که ابن زیاد با حسین جنگید و عمر سعد را بر او مسلط نمود تا او را به قتل رساند و شمر را دستور دهد تا سرهاى بریده را برایش حمل کند . همانا شگفتانگیز و حیرتآور [تر] پست گردیدن یزید است [تا آن حد] که دندانهاى او را به چوب ببندد و خاندان پیامبر را به عنوان اسیر بر شتران بىجهاز سوار نماید و عزم یزید بر اینکه فاطمه دختر [امام] حسین را به مردم واگذارد که او را مىخواستبه عنوان کنیز ببرد و تکرار یزید شعر ابن زبعرى (لیت اشیاخى ببدر شهدوا . .). . (30)
ابوالفرج در المنتظم ضمن برشمردن اوصاف گوناگون و برجسته امام حسین علیه السلام، واکنش آن حضرت را در برابر سب و زبان درازى یکى از فرماندهان یزید اینگونه نقل مىکند: «آیا به من ناسزا مىگویى و فحش مىدهى؟ نگاه کن من کیستم، آن قتبه خودتان مراجعه کنید و تامل نمایید . آیا جنگ با من و کشتن من براى شما جایز است و هتک حرمت من حلال است؟ آیا من فرزند دختر رسول خدا (پیامبر شما) نیستم؟ آیا من فرزند پسر عموى پیامبر شما نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموى پدر من نیست؟ آیا جعفرطیار عموى من نیست؟ شمر در جواب گفت: خدا را جز به حرف عبادت نکرده باشم که من بفهمم توچه مىگویى! » (31)
این عزادارى و مقتلنگارى به خوبى عظمتیاد امام حسین علیه السلام و جانفشانىهاى او را در میان اهل سنت نشان مىدهد و مردم مسلمان از جمله اهل سنتبا کاهش فشارهاى مختلف سیاسى و امنیتى نمىتوانستند در مقابل عظمت عاشورا اشک نریزند و براى امام حسین و یاران وى سوگوارى نکنند .
عزادارى در خراسان و ماوراءالنهر
با کاهش فشار مضاعف سلجوقیان و روى کارآمدن خوارزمشاهیان (628 - 521 ق)، که زمینههاى تشیع و پیروى از اهلبیت پیامبر را از ادوار نخستین اسلامى داشتند، فضا براى عزادارى حسینى بهتر شد، هرچند هیچگاه موانع از بین نرفت . در این فضا شاعران نامورى همچون قوامى رازى (نیمه اول قرن ششم) و سخنور معروف عطار نیشابورى (627 - 537) یاد عاشورا و فداکارىهاى حسین بن على علیه السلام را در قالب سوگنامههاى روشنگر و جانسوز زنده نگه داشتند:
کیستحق را و پیمبر را ولى
آن حسن سیرت، حسین بن على
قرةالعین امام مجتبى
شاهد زهرا شهید کربلا
تشنه او را دشنه آغشته به خون
نیم کشته گشته سرگشته به خون
آنچنان بر خود که برد بىدریغ
کافتاب از درد آن شد زیر میغ
گیسوى او تا به خون آلوده شد
خون گردون از شفق پالوده شد ...
با جگر گوشه پیمبر این کنند
وانگهى دعوى داد و دین کنند
هر که در رویى چنین آورد تیغ
لعنتم از حق بدو آید دریغ . (32)
گریه شام بر حسین علیه السلام در آستانه حمله مغول
ابن کثیر نقل مىکند: در سال 657 ق، که بغداد به دست لشکریان چنگیز سقوط کرد و خلافت عباسیان پس از 554 سال براى همیشه از بغداد و جهان اسلام برچیده شد، ابوشامه، یکى از شاعران شام پس از آنکه حملات چنگیزیان به «میافارقین» و کشته شدن فرمانرواى آن به نام الکامل بن شهاب را شنید، اندوهگین گردید و قصیده سوزناک و حزنانگیزى سرود و در آن الکامل را به نام امام حسین تشبیه نمود و مظلومیت امام حسین علیه السلام در شام و داستان ورود اسیران و سر بریده امام را به گونه عاطفى مطرح کرد . (33)
افزون بر دمشق، شهرهاى دیگر شام از جمله حلب نیز به یاد امام حسین و شهداى کربلا بىقرار بود . همه ساله در روز عاشورا به سوگ قربانیان کربلا سرشک غم ریخته گریبان چاک مىکردند .
تیموریان و فراگیرى عزادارى (911 - 782 ق)
تیموریان، که عمدتا پیرو اهل سنتبودند، پس از روى کار آمدن، به ویژه پس از مرگ تیمور، منشا آثار فراوان فرهنگى، ادبى و تمدنى در جهان اسلام، بخصوص خراسان، گردیدند . با محبتى که این خاندان به اهلبیت پیامبر اسلام داشتند و احترامى که نسبتبه علما، عرفا و سادات نشان دادند، عزادارى امام حسین علیه السلام، که از سالها قبل در میان اهل سنت جا باز کرده بود، به تدریج گسترش یافت و حتى درون دربار تیموریان راه یافت . (34)
در عصر تیموریان عزادارى سیدالشهدا در ابعاد گوناگون توسعه یافت; به گونهاى که هم از لحاظ تنوع و هم از نظر کیفیت و میتسیر صعودى پیدا کرد و قابل مقایسه با ادوار سابق نبود . همین فضاى اهلبیت محور و ضد امویان و عباسیان، جامعه را به سوى پذیرش مبانى بیشتر اهلبیت علیهم السلام از سوى اهل سنت آماده نمود و به پیش برد، به طورى که یکى از نویسندگان مىنویسد: «گریه براى امام حسین [در هرات عهد تیموریان] جانشین مجالس ذکر صوفیانه - که نقشبندیان آن را ملغى کرده بودند - شده بود .» (35)
در مقدمه کتاب روضةالشهداء که یکى از مقتلهاى معروف و تاثیرگذار تاریخ مقتلنگارى و عزادارى امام حسین علیه السلام مىباشد، در خصوص وضعیت اجتماعى و شرایط مناسب فرهنگى و دینى مسلمانان، به ویژه خراسان براى عزادارى و فراگیر شدن روضه خوانى براى امام حسین علیه السلام چنین آمده است: «... جمعى از محبان اهلبیت علیهم السلام هر سال که ماه محرم درآید، مصیبتشهدا را تازه سازند و به تعزیت اولاد حضرت رسالت پردازند، همه را دلها بر آتش حسرت بریان گردد و دیدهها از غایتحیران سرگردان:
زاندوه این ماتم جان گسل
روان گردد از دیدهها خون دل . (36)
مردم خراسان و ماوراءالنهر در آن زمان همه ساله در سالگرد قیام عاشورا مراسمى بر پا مىکردند و در آن به بیان حوادث عاشورا و انواع مصیبت هاى خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله در کربلا مىپرداختند . سخنوران، مداحان و مرثیهخوانان بزرگ، شاعران و عالمان دینى در این مجالس به ذکر مصیبت اباعبدالله الحسین علیه السلام مىپرداختند و عواطف پاک و آماده مردم آن سامان را به انواع ستمها و جنایات روا داشته شده بر حسین بن على در کربلا معطوف کرده، آنان را به عزادارى و اشک افشانى وامىداشتند .
کمالالدین ملاحسین واعظ کاشفى (م 910)
در راس همه این واعظان، ملاحسین واعظ کاشفى (م 910 ق) قرار داشت که در نزد دو فرقه شیعه و سنى از احترام و شهرت فراوان برخوردار بود . او در بیهق (سبزوار)، که در تشیع معروف بود، به تسنن متهم بود و در نزد اهالى هرات، که تا آن زمان به تسنن شهرت داشتند، به داشتن عقاید تشیع زبانزد بود، اما به گفته برخى از پژوهشگران «پیداست که وى از جمله نوادرى کمنظیر بود که تعصب مذهبى یا طریقتى به هیچ وجه در ذهنش راه نداشته و داراى شخصیت غریب از نوع شیخ بهایى بوده که او نیز به همین صفتبلندنظرى و آسانگیرى مشهور است .» (37)
هرچند روضةالشهداء، تالیف ملاحسین واعظ کاشفى، نخستین مقتل فارسى نیست، (38) اما سبک داستانى و شیرین آن و نیز تسلط روانشناسانه و تجربى و استادانه نویسنده آن در بیان زیبا و جلا داده شده حوادث و حفظ حرمتباورهاى اصلى اهلسنت، موجب شده است تا از مقتل مزبور به عنوان نخستین مقتل فارسى یاد شود و پر تاثیرترین، مشهورترین و ماندگارترین مقتل در میان مسلمانان، بخصوص فارسىزبانان، شناخته شود .
واعظ کاشفى که عمدتا در شهرهاى هرات و سبزوار و اطراف به وعظ و مرثیهخوانى اشتغال داشت و در مدارس آن شهرها، بخصوص هرات، تدریس مىنمود، در ایام محرم و مناسبتهاى دیگر به گونه جذاب و مؤثر مناقب اهلبیت پیامبر علیهم السلام را طرح نموده، مصایب آنان را در قالب داستان، شعر و ذکر روایات بیان مىکرد و مردم را به شدت مىگریاند . وى گاهى این برنامهها را در مدارس و یا دربار سلاطین تیمورى انجام مىداد . مستمعین سخنان وى، که عمدتا اهل سنتبودند، در تاثر از مرثیه و بیان وى گاهى صحنههاى بىنظیر اشک افشانى و تعزیهدارى را به نمایش مىگذاشتند .
شاگردان ملا کمالالدین حسین کاشفى، که بیشتر اهل سنتبودند، براى خواندن مرثیه امام حسین نیز به تلمذ مىپرداختند و انواع مهارتها و ویژگىهاى او را الگو قرار مىدادند . یکى از شاگردان سنى مذهب وى به نام محمود واصفى نقل مىکند که پس از مرگ استادش به نیشابور، که تا آن زمان عمدتا سنىنشین بود، سفر مىکند . مردم آن شهر پس از آنکه متوجه مىشوند وى از شاگردان کاشفى و طلبه است، دلتنگى و حزن خود را از درگذشت کاشفى ابراز داشته، تاکید مىکنند که مدتهاست در آرزوى شنیدن روضه کاشفى هستند . از اینرو، از او مىخواهند به یاد کاشفى و به سبک او براى آنان روضه بخواند . واصفى خواسته آنان را اجابت مىکند که با استقبال فوقالعاده مردم مواجه مىشود . (39) هرچند کاشفى در سال 910 درگذشت، روضةالشهداء در سالهاى بعد چنان نقش مهمى در شناسایى اهلبیت علیهم السلام و مصایب آنان، بخصوص گسترش و تعمیق احساسات به طرفدارى از خاندان پیامبر و فراگیرى مجالس عزادارى، ایفا کرد که پژوهشگران از آن به شگفتى یاد کردهاند . (40)
فخرالدین على صفى کاشفى
فخرالدین على صفى فرزند ملاحسین کاشفى سبزوارى از میان شاگردان فراوان شیعه و سنى پدرش بیشترین شباهت را به کاشفى داشت . از اینرو، وى به حق بزرگترین تداومدهنده راه پدرش، بخصوص در وادى سخنورى و روضه خوانى، شناخته شده است . او همانند پدر، متهم به مذهب تشیع از سوى برخى اهل سنت و متمایل به تسنن از سوى عدهاى از شیعیان بود .
مهمترین اثر وى در باب شناسایى اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام، لطائف الطوایف است که خواننده را بىاختیار به یاد مذهب، اندیشه و قلم ملاحسین کاشفى مىاندازد . او نیز در هرات به تدریس و تبلیغ و ذکر مصیبت آل رسول مشغول بود و پس از سقوط تیموریان، مدتى به غرجستان رفت و در آن سامان به تبلیغ و ارشاد و عزادارى پرداخت و اثر خود را نیز در آنجا و به نام فرمانرواى وقت غرجستان تالیف کرد . (41)
افزون بر وى، از مرثیهسرایان و سخنوران معروفى که در دوره تیموریان به نشر عزادارى امام حسین علیه السلام پرداختند، به افرادى همچون سید ابوالحسن کربلایى، حیدرعلى مداح، سید على (واحد العین) و دیگران مىتوان اشاره کرد که در مساجد مختلف، نمازهاى جمعه، مجامع عمومى، مدارس علمیه و حتى چهارراهها و پلها به مناقب اهلبیت علیهم السلام و مصایب آنان اشتغال داشتند . ایشان گاهى در مراسم رسمى نماز جمعه راه یافته، حتى در مواردى در خطبههاى جمعه به جاى خلفا، اسماى ائمه اطهار علیهم السلام را جایگزین نمودند و از سلاطین تیمورى نیز به طور علنى رسمیت این شیوه را تقاضا مىکردند . (42)
منقبتخوانى و مداحى: در دوران تیموریان حرکت مردم براى شناسایى اهلبیت پیامبر علیهم السلام و توسل و تقرب بدان خاندان از راههاى گوناگون و به شیوههاى متفاوت شتاب فوقالعاده یافت . یکى از این شیوهها، ذکر مناقب و فضایل اهلبیت علیهم السلام و بیان ابعاد شخصیتى و منزلت دینى و معنوى و نیز گزارش هنرى و ادبى کارنامه و فعالیتهاى آنان بود، که بدان منقبتخوانى و مداحى گفته مىشود . این مهم معمولا به زبان شعر و گاهى در قالب قصه و به زبان نثر بیان مىگردید . اگرچه ورود مناقب در شعر فارسى در قرن هشتم صورت گرفت، اما در قرن نهم توسعه همه جانبه یافته و شکوفا گردید . (43)
برخلاف مرثیهسرایى، به ویژه روضهخوانى که عمدتا در ماه محرم و ایام عاشورا برگزار مىشد، منقبتخوانى نه زمان ویژه مىطلبید و نه مکان مشخص و محفل آماده، بلکه میادین عمومى، مساجد، بازار، مدارس و ... محل حضور مداحان و هنرنمایى آنان تلقى مىگردید . منقبتخوانى و مداحى که از سالها پیش از به قدرت رسیدن تیموریان پا به عرصه اجتماعى و حیات دینى مردم گذاشته بود، در عصر این خاندان شتاب فوقالعاده یافت، به گونهاى که شهر هرات، که عمدتا سنى مذهب بود و به عنوان مهمترین شهر و پایتخت آنان به حساب مىآمد، تقریبا همه روزه شاهد برگزارى مجلس و یا مجالس منقبتخوانى و مداحى از سوى منقبتخوانان و مداحان بود . در این محافل، اهل سنت و شیعیان با توجه به فرصت و شرایط شرکت مىکردند .
مداحان و منقبتخوانان معروف هرچند شیعه بودند، اما مخاطبان آنان بیشتر اهل سنتبودند . هرچند گاهى برخى از این مداحان در حین اجراى برنامه لب به سب خلفا مىگشودند، که موجب رنجش بعضى از اهل سنت و اعتراض آنان مىگردید، اما در مجموع مردم از اقشار مختلف و مذاهب گوناگون در اطراف آنان جمع مىشدند و به اشعار و گفتار آنان گوش فرامىدادند .
درخواست ایراد خطبه به نام دوازه امام علیهم السلام: مجموعه فعالیتهایى که در قالب عزادارى، منقبتخوانى و مداحى، خطابه و سرایش شعر با محوریت اهلبیت علیهم السلام و بازگویى ابعاد فضایل و مصایب خاندان پیامبر، به ویژه امام حسین علیه السلام، در قلمرو تیموریان انجام گرفت، تا آنجا پیش رفت که آخرین سلطان تیمورى، لقب حسینى براى خود برگزید و براى اهلبیت، سادات و مراقد علویان، به ویژه حرم امام رضا علیه السلام، منزلت و جایگاهى تاریخى و بىسابقه پذیرا گردید . مداحان و سخنوران شیعه که زمینه را مناسب دیدند، خواستار تغییر خطبههاى نمازهاى جمعه و سخنرانىها و آوردن اسامى ائمه اطهار علیهم السلام به جاى خلفا گردیدند: «چون حضرت پادشاه خلافت پناه ابوالغازى سلطان حسین میرزا بر سریر سلطنتخراسان تمکن یافت ... جمعى از جاهلان شیعه و باطلان رفضه به مظنه آنکه چون اشعار بلاغتشعار آن حضرت "حسینى" تخلص دارد، شاید میلى به جانب عقیده باطله ایشان باشد و مذهب سنیه سنت و جماعت مطعون خواهد ماند، غلوى عظیم کردند و سعایتبسیار نمودند که بر منابر اسلام خطبه به نام دوازده امام خوانند و اسامى خلفاى راشدین را مطرود سازند .» (44)
این گزارش به خوبى نیروى بىسابقه مردمى و توانایى سیاسى و اجتماعى مداحان، سخنوران و مرثیهسرایان را نشان مىدهد . این جماعت که در زمانى به گونه مخفیانه در منازل خود هم قادر به عزادارى نبودند، در اواخر عهد تیموریان منبر مصلى را سکوى خطابه و فعالیت فرهنگى خود قرار دادند و از حدود متعارف عزادارى و بیان مناقب پا را فراتر نهاده، مسائل گوناگون دیگر را طرح نمودند .
نورالدین عبدالرحمان جامى (889 - 817 ق)
عبدالرحمن جامى نسبتبه اهلبیت پیامبر از جمله منقبت امام حسین علیه السلام و عزادارى و زیارت آن حضرت از هیچ کوششى فروگذار نکرد و آن را منافى پیروى خویش از اهل سنت و مذهب جماعت نمىدانست . جامى در سالهاى آخر عمر به عتبات عالیات شتافت و براى زیارت مرقد امام حسین علیه السلام به کربلا رفت . وى داستان این زیارت را اینگونه سروده است:
کردم زدیده پاى سوى مشهد حسین
هست این سفر به مذهب عشاق فرض عین
خدام مرقدش به سرم گر نهند پاى
حقا که بگذرد سرم از فرق فرقدین
کعبه به گرد روضه او مىکند طواف
رکبالحجیج این تروجون این این
از قاف تا به قاف پراست از کرامتش
آن به که حیله جوى کند ترک کید و شین
آن را که بر عذار بود جعد مشکبار
از موى مستعار چه حاجتبه زیب و زین
جامى گداى حضرت او باش تا شود
با راحت وصال مبدل عذاب بین
مىران زدیده سیل که در مشرب کریم
باشد قضاى حاجتسائل اداى دین . (45)
دربار تیمورى و مراسم عزادارى
برابر اسناد موجود، مراسم عزادارى از همان آغاز سلطنت، به ویژه در زمان یکى از مهمترین آنان شاهرخ میرزا (850 - 810 ق)، به دربار سلاطین تیمورى سنى مذهب راه یافت . شاهرخ میرزا و اسلاف وى افزون بر استماع سخنان سخنوران معروف همچون شاه نعمتالله ولى کرمانى (827 - 730 ق)، قاسم الوزر تبریزى (م 835)، سیدمحمد نوربخش (869 - 795 ق) و فرزندش سید قاسم فیض بخش (م 981) و دیگران و شرکت در جلسات سخنرانى، وعظ و مرثیهخوانى آنان، مجالسى را به طور اختصاصى تشکیل داده و به عزادارى مىپرداختند . شاهرخ میرزا در مجلس سوگوارى فرزندش بایسنقر میرزا، از مورخان، سخنوران و شاعران خواست در آن شرکت جسته، مرثیهخوانى نمایند: «و آن حضرت [شاهرخ میرزا] مدت چهل روز بر مسند خلافت و مقر سلطنت مىنشست و مشاهیر ایران و توران و اعاظم ربع مسکون و مهتران خراسان بر درگاه همایون جمع بودند . هر روز یکى دو شاعر ماهر، مرثیهها به موقف عرض و محمل آنها مىرسانیدند . از آن جمله مولانا سیفالدین نقاش اصفهانى که "واحدى" تخلص مىکردى، مرثیه نیکو گفته است و مرثیه این است:
... چندان که چرخ گشتبه دوران روزگار
نقش وفا نیافتبر ایوان روزگار
گر او برفتشاه جهان باد در امان
گر گوهرى شکستبماند به بحر کان
سلطان معین دولت و دین شاهرخ که باد
با تخت ملک و با دل فرخنده جاودان
یا رب به حق حرمت اولاد فاطمه
صبرى بده به بیگم غمگین ناتوان
بىاو نماند در تن پاکش حیات هیچ
مشکل بود حیات کسى را که نیست جان ...» (46)
پیش از شاهرخ میرزا، امیر تیمور خود هنگام تاجگذارى، سادات را به عنوان «اهلبیت» دعوت کرد و به گفته کامل مصطفى الشیبى «در بلخ به سال 771 چهار علوى وى را بر تخت نشاندند .» ، (47) اما مطابق گزارش روضةالصفا، آیه ذوى القربى و حدیث ثقلین متابعت گردد . (48) در جریان فتح شهر حلب نیز عالمان، قاضیان و سایر اهالى آن شهر را جمع نمود و سؤال همیشگى خود را از آنان کرد که مهمترین فراز آن، برترى امام على علیه السلام بر معاویه و ظالم بودن او و فاسق بودن یزید مىباشد و هنگامى که از آنان شنید که «همه آنان مجتهد بودهاند، تیمور سختبرآشفت و گفت: على بر حق و معاویه ظالم و یزید فاسق بود . شما مردم حلب نیز پیروى اهل دمشق کردید و آنان یزیدى و کشندگان امام حسین علیه السلام هستند .» (49)
پرسشهاى مختلف تیمور در مورد خاندان رسالت و حادثه کربلا و اظهار اندوه نسبتبه امام حسین علیه السلام و نفرت همیشگى از یزید، ابن خلدون را بر این داشت تا پس از ملاقات با وى در سال 803 در دمشق، تصریح کند که برخى مردم بر این باورند که تیمور رافضى است: «این تیمور شاهى است در میان شاهان و فراعنه . بعضى خیال مىکنند که او یک نفر دانشمند است، در حالى که برخى دیگر معتقدند که او یک نفر رافضى است; چون آنها دیدهاند که او بر اهلبیت پیامبر ارجحیت قایل است .» (50)
رویکرد هوادارى از امام حسین علیه السلام و قیام کربلا و مخالفتبا یزید و لعن وى در تمام دوره تیموریان رو به شدت بود و علماى مناطق گوناگون، به ویژه ماوراءالنهر که بیشتر در معرض هوادارى یزید و یا توجیه جنایت وى در کربلا بودند، در محضر سلاطین مجبور بر اعلام نفرت و انزجار و فرستادن لعن بر یزید بودند . (51)
احترام به سادات و علویان و زیارت مرقد مطهر امام هشتم على بن موسىالرضا علیه السلام به طور کمنظیر و با اخلاص در حیات سیاسى و دینى آنان به چشم مىخورد و تشویق شاعران به منقبتسرایى و مرثیهمحورى نیز از سوى آنان روزافزون بود . حجم ادبیات رثایى و عاشورایى و به طور کلى، اهلبیت محور در این دوره، دلیلى بر نفوذ گسترده و عمیق مرثیهخوانى و عزادارى در میان این سلسله سنى مذهب و سایر اهل سنت در این زمان است .
تیموریان در کردار و گفتار تاکید مىنمودند که اعزار اهلبیت علیهم السلام و تفضیل خاندان پیامبر بر دیگران بیتالغزل مسلمانى و دیندارى است و ربطى به تشیع و تسنن ندارد . از اینرو، در مصیبت دودمان رسالت محزون بودن و نسبتبه شادى آنان سرور داشتن را لازمه دیندارى مىدانستند; چنانکه یکى از سلاطین آنان به نام ابوالقاسم بابر (861 - 852 ق) سکه به اسم دوازده امام علیهم السلام زد و آن را منافى پیروىاش از مذهب تسن و ابوحنیفه نمىدانست .
میرزا ابوالقاسم بابر «روزى با خواص و مقربان نشسته بود و تنگى [زر و سیم مسکوک] در دست دریا عطا گرفته بود و نوشته آن را خوانده، فرمود: دوازده امام است . یکى از حضار گفت: در کدام زمان بوده باشد؟ میرزا گفت: به نام من است . همان شخص گفت: هرجا شما را نوعى اعتقاد دارند . آن پادشاه نیک اعتقاد گفت: هرکس هر نوع اعتقاد دارد گو مىدارد، من بر طریق سنت و جماعت ثابتم و مذهب امام اعظم ابوحنیفه دارم .» (52)
عزادارى اهل سنت پس از تیموریان (از قرن یازدهم تاکنون)
از سال 911 ق به بعد، جهان اسلام به تدریجبه مناطق مختلف و حوزههاى متعدد سیاسى تقسیم گردید و هر قسمتى حکومت مستقل و امپراتورى جداگانهاى را تشکیل داده، بر بخشى از میراث تیموریان، سلسلهاى عمدتا ترک تبار به حکمروایى پرداخت . سلسله صفویه بر قسمت غرب امپراتورى تیموریان با رهبرى شاه اسماعیل صفوى دستیافت . خاندان عثمانى بر آسیاى صغیر، سپس سرزمینهاى عربى و افریقایى تسلط یافتند و دودمان ازبک شیبانیان ماوراءالنهر و شمال افغانستان را تحتحاکمیت درآوردند و سرانجام، شاخهاى از تیموریان تحت عنوان بابریان یا تیموریان گورکانى یا گورکانیان بر قسمتى از افغانستان و شبه قاره دستیافته، حکومت پرقدرت و بزرگى را در آن بخش جهان بنیان نهادند .
با همه خصومتبرخى از اهل سنتبا شیعیان، که به ویژه پس از برآمدن سلسله صفویه در ایران در برخى از مناطق، بخصوص در شمال و غرب ایران به گونه بىسابقه و گاه خطرناکى تقویت گردیده بود، عزادارى براى امام حسین علیه السلام در میان اهل سنت ادامه یافت و شاعران، به ویژه عارفان اهل سنت، بخشى از تلاشهاى ادبى، عرفانى و اجتماعى خود را در این مقوله بذل نمودند و انقلاب عظیم کربلا و قیام ماندگار امام حسین نه تنها در میان اهل سنت، بلکه در اندیشه و خامه برخى متفکران غیر مسلمان نیز راه یافت و در شعاع بیشتر و جهانى به پالایش عواطف و هدایت افکار و باورها پیش رفت .
آسیاى میانه و عزادارى سیدالشهدا
در قرن دهم، ماوراءالنهر (آسیاى میانه) به دستشیبانیان افتاد . این سلسله ازبک که نسبتبه تشیع و شیعیان نگاه مثبت و سازنده نداشت، تلاش کرد تا از تمایل روز افزون مردم به اهلبیت علیهم السلام بکاهد . شیبک خان ازبک که مؤسس این سلسله به شمار مىرود، نمونه بارز این تعصب بود . هنگامى که او براى فتح هرات در راس لشکرى از ازبکان و سایر جنگجویان خود به دروازه آن شهر رسید، «اکابر شهل مثل امیر جمالالدین محدث و امیر غیاثالدین محمدبن امیر یوسف و شیخالاسلام هراتى به استقبال شتافتند، در کهدستان با "خان" ملاقات نموده، متوجه شهر شدند، یساولدن پیش مىآمدند و مىگفتند: «مگویید الله و محمد و على یارت باد; بگویید الله و محمد و چهار یار یارت باد . " (53)
با توجه به قراین مزبور و سایر گزارشها، تردیدى در خصومت وى با برگزارى برخى مراسم مرسوم در هرات باقى نمىماند . با این همه، عرفاى بزرگ اهل سنت که از آن دیار سر برآوردند و یا در آنجا باقى ماندند، امام حسین علیه السلام را به عنوان نقطه پرکار عشق و رمز تداوم حیات اسلام مىدانستند .
یکى از امورى که بر تداوم علاقه مردم آن سامان به امام حسین علیه السلام و تداوم ذکر و عزادارى در آنجا حکایت دارد، رواج فراوان کتاب روضة الشهداء در آن مناطق و نواحى بود و همین اقبال مردمى موجب گردید تا این کتاب به زبان ازبکى برگردان شود و ترجمه متعدد آن به ترکى نیز نشانه دیگرى بر این نکته است که افزون بر شیعیان ترک تبار ایران، ترکهاى آسیاى میانه و مناطق دیگر به آن اثر و مراسم عزادارى اقبال داشتهاند; زیرا روضةالشهدا که در سال 908 ق پدید آمد، در قرن دهم و قرون بعدى «چندین بار به ترکى ترجمه شده استبا نامهاى سعادتنامه در نیمههاى قرن دهم; حدیقة السعداء از شاعر برجسته فضولى بغدادى که همراه با اصلاحات و افزودگىها انجام شده است . این حدیقه مکرر چاپ شده است . شهدا نامه نیز روایت منظوم ترکى روضةالشهداء است . ترجمه ترکى آسیاى میانهاى آن نیز از شاعرى که تخلص وى صابر است انجام شده و نسخههاى فراوانى از آن در تاشکند و جاهاى دیگر موجود است ...» (54)
عزادارى در شبهقاره و جنوب شرق آسیا
علماى اهل سنتبه ترجمه مقاتل فارسى و نشر آن اکتفا نکردند . یکى از دانشمندان اهل سنت و از پیروان ابوحنیفه، در سال 1161 ق دستبه تالیف مقتل سیدالشهدا زد و آن را قرةالعین فى البکاء على الحسین نامید و در آن ضمن بیان مصایب آن رسول، به ویژه حادثه جانگداز عاشورا، درصدد برآمد تا این نکته را اثبات نماید که برپایى عزادارى و مصیبتدارى مختص شیعیان نیست; اهل سنت هم بر آن امام اشک مىریزند . وى ثواب عزادارى براى امام حسین را مورد تاکید قرار داده است .
عزادارى سیدالشهدا در نقاط مختلف شبه قاره انجام مىگیرد . شیعیان و اهل سنت هند در شهرهاى کویته، لاهور، کراچى، پاراچنار، حیدرآباد، لکنهو، دهلى، دکن و سایر شهرها و روستاهاى مسلمان نشین به سوگوارى، تهیه نذورات و اطعام مىپردازند . شاعران فارسى زبان، که از آسیاى میانه، افغانستان و ایران در دوره تیموریان هند به آن سرزمین مهاجرت نموده بودند، عاشورا و سوگوارى آن را زنده نگه داشتهاند . در برخى مناطق شبه قاره نه تنها اهل سنت، بلکه هندوان و سایر فرقههاى غیر مسلمان نیز در مراسم عاشورا و عزادارى دهه نخست محرم شرکت مىکنند . با حلول ماه محرم، مردم لباس سیاه و عزا مىپوشند و لذایذ و سرور را ترک مىکنند، به مساکین و فقرا به اندازه توان غذا و روزانه به طور رایگان به مردم آب سرد و شربت مىدهند، به یاد شهداى کربلا مرقدها و مزاراتى را براى عزادارى و خواندن زیارتنامه مىسازند، روضهخوانان، مصایب امام حسین علیه السلام را به زبان فارسى، اردو و سایر زبانهاى محلى مىخوانند و مردم اشک مىریزند و سینه مىزنند . عزادارىها عمدتا در حسینیهها، تکایا و امام بار [گا] هها برگزار مىگردد و هر یک از روزهاى مختلف دهه نخست محرم به بیانمصیبتخاص و ذکر حادثه خاص انقلاب کربلا اختصاص دارد .
پس از تجزیه شبه قاره به سه کشور هندوستان، پاکستان و بنگلادش، عزادرى در هر سه کشور ادامه یافت، هرچند در بنگلادش تعداد اندکى شیعه زندگى مىکند، اما سوگوارى براى امام حسین علیه السلام در میان اهل سنتبه صورت اطعام مردم در این روز و تکریم اهلبیت علیهم السلام وجود دارد . در کشور هندوستان با آنکه مسلمانان، به ویژه هواداران اهلبیت علیهم السلام در اقلیتاند و نظام حکومتى هم از دیانتبه طور رسمى جداست، روز عاشورا به عنوان تعطیل رسمى مىباشد . (55)
گفتار رهبران استقلال شبه قاره نیز به خوبى نشان مىدهد که پیام امام حسین و فلسفه شهادت آن حضرت نه تنها به گوش اهل سنت، بلکه هندوان نیز رسیده است . مهاتما گاندى، رهبر استقلال هند، مىگفت: «من براى مردم هند چیز تازه نیاوردهام، فقط نتیجهاى را که از مطالب و تحقیقاتم درباره تاریخ زندگى قهرمان کربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند کردم; اگر بخواهیم هند را نجات دهیم، واجب است همان راهى را بپیماییم که حسین بن على پیمود . (56) جواهر لعل نهرو، نخستین رهبر هندوستان پس از استقلال، نیز شهادت امام حسین و خانوادهاش را فاجعهاى ذکر کرده است که هر سال در ماه محرم از طرف مسلمانان، بخصوص شیعیان تجدید مىگردد و به خاطر آن سوگوارى برپا مىشود . (57)
پورشوتاملاس، از رهبران هندوان که زمانى ریاست کنگره ملى هندوستان را به عهده داشت، تصریح مىکند: «من اهمیتبرپا داشتن این خاطره بزرگ تاریخى را مىدانم . این فداکارىهاى عالى از قبیل شهادت امام حسین علیه السلام سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده است و خاطره آن شایسته است همیشه باقى بماند و یاداورى شود .» (58)
در پاکستان، علىرغم تلاشهاى متنوع و گسترده وهابیت، که به طورمستقیم در قالب «سپاهصحابه» سازمان یافته، عزادارى امام حسینوسوگوارىاباعبدالله در میان اهلسنت پابرجاوفراگیر مىباشد .
از میان رهبران اهل سنت، مصلح بزرگ اسلامى علامه محمد اقبال لاهورى (1353 - 1289 ق) بیش از دیگران به اهمیت زنده نگه داشتن محرم و عزادارى امام حسین اهتمام ورزید و این موضوع را با قلم و شعر مورد تاکید قرار داد . او در جاى جاى دیوان شعرخود از امام حسین علیه السلام و عشق او به حقیقت و لزوم پیروى از آن حضرت و آموزش آزادى و آزادگى از قیام وى یاد مىکند و سرانجام خود تصریح مىکند نه تنها آزادى بلکه:
رمز قرآن از حسین آموختیم
زآتش او شعلهها اندوختیم .
اهل سنت افغانستان و عزادارى حسینى
خراسان پس از سقوط تیموریان عملا به سه بخش تقسیم شد: قسمتشمال آن مدتى در دستشیبانیان بود، بخش شرق آن به تدریج تحت تصرف ظهیرالدین بابر میرزا از نوادگان تیمور افتاد و منطقه غرب آن در دست صفویان قرار گرفت .
اسناد تاریخى حکایت از آن دارد که در شهرهاى عمدتا سنىنشین خراسان و نواحى مختلف آن، با همه فشارهاى توام با تعصب و ستم که شیبانیان بر ضد فرهنگ اهلبیت علیهم السلام ایجاد کردند، مردم همانند گذشته به اهلبیت پیامبر علیهم السلام وفادار ماندند و در ابعاد ادبى، تاریخى و آیینى، عاشورا را فراموش نکردند; چنانکه بعضى از شعایر مشابه آن مانند گرامیداشت پانزده شعبان و شب برات و بیست و هشتم صفر در میان اهل سنت از اهمیتخاص برخوردار بود . (59)
وجود بقعه مبارکهاى در شمال افغانستان و ناحیه بلخ به نام مرقد امام على بن ابىطالب، که در میان اهل سنتبه نام روضه شاه ولایت معروف است و در قرن نهم و عصر تیموریان شناسایى و بازسازى گردید، در طى قرون اخیر با همه فراز و فرودهاى فرهنگى، سیاسى و جنگهاى شاهزادگان و تجاوزات خارجى، به عنوان کانون توجه به اهلبیت علیهم السلام و محل ذکر فضایل و مصایب خاندان رسالت عمل کرده است و زایران آن عمدتا اهل سنتبودهاند که به مناسبتهاى گوناگون به سوى آن روى مىآوردند و با زیارت و دعا در آنجا کسب معنویت کردهاند . همچنین وجود تکایا و حسینیهها در شهر کابل به نام ازبکان نشانگر ارتباط این قوم سنى مذهب افغانستان با اهلبیت و عزادارى امام حسین است . (60)
به جز امیر عبدالرحمان بدنام که به مدت سه سال (1883 - 1880 م) به قتل عام هزارهها و سایر شیعیان پرداخت و تکایا و حسینیههاى آنان را تخریب و هر نوع عزادارى را ممنوع و بدعت اعلام کرد، سایر سلاطین افغانستان نسبتبه عزادارى و منقبتخوانى شیعیان مخالفت نورزیدهاند و از دوران سلطنت امیر امانالله خان (1308 - 1298 ش) به بعد اسناد موجود تاریخى حکایت از حضور شاه و اعوان وى در عزادارى شیعیان کابل در روز عاشورا و یا تمام دهه محرم هر سال دارد . (61)
برخى علما و عرفا و ادیبان اهل سنت در سدههاى اخیر نیز تلاشهاى ارزندهاى در نشر معارف اهلبیت علیهم السلام داشتهاند; از جمله فیض محمد کاتب (م 1308 ش)، آیتالله عزیزالله غزنوى و دیگران که در نشر معارف اهلبیت رسول خدا و شناسایى انقلاب حسینى نقش ارزشمندى را ایفا کردهاند . شمارى از دانشمندان اهل سنت در مدارس علماى شیعه درس مىخواندند و در مجالس عزادارى و منقبتخوانى آنان نیز شرکت مىنمودند .
تاریخ افغانستان گواهى مىدهد هرگاه دخالتهاى بیگانگان در تفرقه مذهبى وجود نداشته است و حاکمان دخالتسوء نکردهاند، اهل سنت و شیعیان در عمل به عقایدشان مشکلى نداشتهاند و در مواردى حتى بعضى از عالمان اهل سنت از اموال شخصى خویش زمین و یا ساختمان تکیهخانه براى عزادارى حسینى به شیعیان بخشیدهاند . (62)
در شرق افغانستان، که عمدتا مرکز اهل سنت و جماعت مىباشد، هرگاه دولت آزادى نسبى به مردم داده و زمینه مساعد فراهم شده است، به عزادارى امام حسین پرداختهاند . از جمله این مراسم، مجالسى است که در شهر جلالآباد، مرکز ولایت ننگرهار برگزار مىشد:
«جلال آباد (شهرى در مشرق افغانستان که اکثرا سنىنشین و از مراکز مهم مردم شریف پشتو زبان است)، مردم شریف آنجا در ایام عاشورا مجلس بسیار باشکوه برپا مىکردند . از سالهاى 1347 به بعد تا چندین سال قبل از حمله کمونیستها (1357 ش) این مراسم ادامه داشت و از تمام ولایتهاى شرقى برادران محترم، اعم از علما (شخصیتهاى مهم سیاسى مانند عبدالغفار خان)، دارالحفاظ و دانشجویان و محصلین و صاحب منصبان ملکى و تمام مردم فرهنگدوست و وحدتخواه در آنجا حاضر بودند ... جمعیتخیلى زیاد ... اکثرا از اهل سنتبودند ...» (63)
در کابل، مزارى که به عنوان زیارتگاه سخى یاد مىشود، مردم اعم از شیعه و سنى در مناسبتهاى مختلف به زیارت آن جمع مىشوند و در ایام عید نوروز تجمع مردم بیش از سایر اوقات است و «علت آن، این است که بین مردم افغانستان مشهور است که سخى شاه اولیا حضرت على کرمالله وجهه در روز نوروز بر تختخلافت نشسته است و لذا مردم افغانستان روز نوروز را به این مناسبت مبارک دانسته و آن را عید مىگیرند ...» (64)
در شهر مزار شریف نیز همه ساله شمار فراوان مردم، که بیشتر از اهل سنت مىباشند، در ایام نوروز و آغاز سال نو خورشیدى تجمع مىکنند و با برداشتن پرچم روضه و مزار منسوب به امام على حلول سال جدید را آغاز مىکنند .
در کنار توجه اهل سنت افغانستان به فضایل اهلبیت رسول خدا علیهم السلام باید از منقبتخوانى در میان آنان یاد کرد . آنچه به طور شفاهى از دو سده اخیر تاریخ ادبى و اجتماعى افغانستان نقل مىشود، رواج گسترده منقبتخوانى و مداحى در میان شیعیان و گسترش آن در میان اهل سنت آن کشور حکایت دارد . مداحان، که عمدتا به سادات هزاره تعلق داشتند، در میان اهل سنت در فصول مختلف و سراسر سال، بخصوص زمستانها، به مساجد روستاهاى مختلف مىرفتند و با آداب و شیوه ویژه به بیان مناقب پیامبر و اهلبیت آن حضرت مىپرداختند .
یکى از مراسم قدیمى براى نشر فضایل اهلبیت و مصایب آنان، خواندن حمله حیدرى بوده است . از قرن دوازدهم که این اثر چاپ و وارد افغانستان گردید، جاى شاهنامهخوانى و حافظخوانى مرسوم را گرفت و مردم سنى مذهب در مناطق مختلف از جمله شهر غزنى و کابل و قندهار هنگام بیکارى، به ویژه زمستانها، به خواندن آن مشغول مىشدند . گاهى با توجه به مذمت موسیقى و خواندن ترانههاى محلى از سوى علما و یا منع آنان، مردم در محافل عروسى و مسابقات تیراندازى و جشن تولد فرزند و غیره نیز به خواندن فرازهایى از حمله حیدرى اقدام مىنمودند .
عزادارى کردهاى سنى مذهب
از اقوام معدودى که پس از روى کار آمدن صفویه در قرن دهم، بر مذهب خود باقى ماندند، قوم کرد مىباشد که امروز در استانهاى غربى ایران و عمدتا در کردستان، سکونت دارند . این قوم که داراى اکثریت اهل سنت مىباشد، در شمال ایران، شرق ترکیه و شمال سوریه نیز جمعیت قابل توجهى از کشورهاى یادشده را تشکیل مىدهد .
اکراد داراى مذاهب گوناگون مىباشند و شمار اندکى از آنان شیعه و بیشترشان پیرو تسنن و مذهب شافعى بوده و به زبان کردى سخن مىگویند، که لهجهاى از تبار فارسى به حساب مىآید . شمار بسیارى از سادات حسینى و حسنى در میان کردها زندگى مىکنند که رابطه خودش را با اهلبیت پیامبر از جمله امام حسین علیه السلام قطع نکردهاند و علىرغم داشتن مذهب تسنن به عاشورا و سوگوارى در محرم وفادار ماندهاند .
کردها، به ویژه در کردستان، با آغاز ماه محرم به احترام امام حسین علیه السلام، مجالس عروسى و مراسم جشن را تعطیل مىکنند . زنان کرد از اول تا پایان محرم، سرمه به چشم نمىزنند و در شهر سنندج (مرکز کردستان) مردم در شب عاشورا به مقبره امامزاده پیر عمر مىروند و تا پاسى از شب با روشن کردن شمع به دعا و ذکر مىپردازند . برخى کردها در ماه محرم به نذر و نوشتن شکایات به حضرت ابوالفضل و توسل به آن حضرت اشتغال دارند .
ادبیات مردم کرد نیز آیینه دلدادگى آنان به اهلبیت رسول خدا صلى الله علیه و آله و یاداور ریشه داشتن محبت این خاندان از جمله عزادارى براى امام حسین علیه السلام در میان آنان است . یکى از شاعران دلسوخته اهلبیت علیهم السلام رضا طالبانى کرکوکى است که براى سیدالشهداء چنین سوگ سرودهاى به جاى گذاشته است:
لافت از عشق حسین است و سرت بر گردن است
عشق بازى سر به میدان وفا افکندن است
گر هوا خواه حسینى ترک سر کن چون حسین
شرط این میدان به خون خویش بازى کردن است
از حریم کعبه کمتر نیست دشت کربلا
صد شرف دارد بر آن وادى که گویند ایمن است ... (65)
مولوى تایجوزى نیز با همه باورى که نسبتبه خلافتخلفاى راشدین دارد، آن را با محبت اهلبیت علیهم السلام برابر ندانسته و دلگیرى و اندوه خود را از اینکه خلافتبه حضرت على در آغاز سپرده نشد، اینگونه بیان مىکند:
و زآن سوى وطن هجرت نمودم
خلافت از على دانسته بودم ...
به تاثیر محمد میر اکمل
خلافت چون به عثمان شد محول
دل خویشان ما را پر زخون کرد
به خویشاوند خود نعمت فزون کرد . (66)
قصاید و سرودههاى مزبور بخشى از نالهها و عزاسرودههاى مردم اهل سنت کرد براى اهلبیت پیامبر علیهم السلام و ابراز ارادت به خاندان پاک رسالت مىباشد . این سرودهها مانند سرودههاى شاعران سایر نقاط جهان اسلام، نشانگر عزادارى مکتوب نخبگان اهل سنت مناطق مزبور از سویى و داشتن زمینه و پیشینه مردمى از سوى دیگر مىباشد و نشان مىدهد که مردم کرد سنى مذهب داراى چنین گفتار و رفتار بودهاند . (67)
عزادارى در قلمرو عثمانى
خلافت عثمانى که پیش از ظهور تیمور لنگ (807 - 782) در آسیاى صغیر (ترکیه فعلى) استقرار یافته بود، پس از تحمل ضربات اولیه از تیمور، با مشکل چندانى مواجه نشد . پس از مرگ تیمور، بخصوص در اواخر عهد تیموریان، از جهات مختلف توسعه یافت و در قرن یازدهم هجرى همه کشورهاى عربى، بالکان تا اتریش و کشورهاى اسلامى شمال افریقا را تصرف نموده، حکومتسلاجقه روم را تحت عنوان خلافت اسلامى در بخش بزرگ جهان اسلام برپا داشت .
همانگونه که اشاره شد، کردهاى اهل سنت در تکریم شهادت امام حسین و عزادارى عاشوراى حسینى سابقه طولانى و غنى دارند . به دلیل آنکه کردها عمدتا در قلمرو عثمانى (اعم از عراق، سوریه و ترکیه فعلى) مىزیستند، بررسى عزادارى آنها در واقع عزادارى اهل سنت را در برخى از نقاط قلمرو عثمانى نشان مىدهد; چنانکه این مطلب عزادارى اهل سنت را در امپراتورى صفویه نیز به نمایش مىگذارد . گزارشى دیگر از عراق نشان مىدهد اهل سنت در مراسم عزادارى امام حسین علیه السلام از دورههاى قدیم شرکت مىجستهاند; از جمله درباره شهر ناصریه عراق آمده است: «مردم ناصریه در مجالس عزادارى شیعیان مشارکت مىکنند و در تشکیل هیاتهاى عزادارى آنان سهم مىگیرند و چه بسا برخى از مردم اهل سنت ناصریه خود هیات مخصوص به خود تشکیل داده، دسته بیرون مىآورند ...» (68)
در حلب، از شهرهاى سوریه، مزارى است که از آن به نام «مشهد الحسین» یاد مىشود و مردم براى آن اوقافى اختصاص دادهاند که از بخشى از آن در روزهاى عاشورا نذورات انجام گرفته، مردم اطعام مىشوند . (69)
در مناطق سنىنشین کشورهاى خلیج فارس و سایر کشورهاى عربى، بخصوص اردن و فلسطین، مردم هرچند عزادارى محرم و عاشورا را به روش شیعیان عراق، لبنان و بحرین انجام نمىدهند، اما در روز عاشورا به پختن غذاهاى مخصوص و اطعام دیگران پرداخته، از جشن و سرور پرهیز مىکنند و هر از چندگاه شمار اندک اهل سنت، که در جوار مساجد و یا تکایا و حسینیههاى اهل تشیع زندگى مىکنند، در مراسم عزادارى آنان شرکت مىنمایند .
یکى از فرقههاى تصوف اهل سنت در قلمرو عثمانى، که در آسیاى صغیر و بالکان به خاندان پیامبر بیش از سایر فرقهها و مردم اهل سنت، ارادت مىورزند، فرقه بکتاشیه است . پیروان این فرقه علىرغم مبارزات کمال مصطفى آتاترک (پدر ترکیه جدید) بر ضد مذهب و سکولار نمودن جامعه ترکیه، از هر فرصت مناسب براى اظهار ارادت و توسل به اهلبیت علیهم السلام از جمله عزادارى براى امام حسین علیه السلام استفاده مىکنند و مجالسى را مخفیانه در منازل خود برگزار مىنمایند . آنان روابطشان را با عتبات مشرفه عراق و ایران نیز حفظ نموده، با فراهم شدن کمترین زمینه به زیارت مشاهد مشرفه مىشتابند . (70)
از شاعران بکتاشى مطالب و اشعارى بر جاى مانده است که به روشنى تاثر آنان را از حادثه عاشورا و باورشان را نسبتبه اهلبیت علیهم السلام به ویژه امام حسین علیه السلام نشان مىدهد .
شمال افریقا
در مصر و سایر نقاط شمال افریقا با سقوط دولت فاطمیان و دستور ایوبیان مبنى بر منع تعزیهدارى عاشورا و یا حتى جشن گرفتن، عزادارى مردم در روز عاشوراى هر سال فراموش نشد و مردم اهل سنت نیز همچون شیعیان، مقام راس الحسین، و سیده زینب را به عنوان مرکز تجمعشان براى یاد امام حسین و ذکر فضایل و مصایب اهلبیت علیهم السلام انتخاب مىکردند و از مناطق دور و نزدیک بدان نقاط سرازیر مىشدند . در قرن دهم از جمله آثارى که حکایت از تاثر روحى اهل سنت مصر، به ویژه عالمان بزرگ آن دارد، آثار سیوطى، به ویژه تاریخ الخلفا مىباشد . سیوطى (م 911) که همزمان با سقوط تیموریان از دنیا رفته است، در اثر یاد شده هنگام بیان حادثه عاشورا تصریح مىکند که قلب من تحمل یاداورى جزئیات فاجعه کربلا را ندارد . آنگاه به آثار خارقالعاده شهادت امام حسین علیه السلام و جنایتیزید در حق آل رسول مىپردازد و موارد گوناگون را درباره معجزات شهادت امام حسین و نیز مقام رفیع امام حسین نزد پیامبر بزرگ اسلام را بیان مىدارد . وى داستان انتقال اسارت بار اهلبیت علیهم السلام و بازماندگان شهداى کربلا را به کوفه و شام آورده، بسیارى از جنایات ابن زیاد و یزید و طرفداران آنان را در زمان حضور اهلبیت علیهم السلام در آن شهرها گزارش کرده و هرگونه اکرام اهلبیت علیهم السلام از سوى یزید را رد نموده است . (71)
یکى از نویسندگان مغرب (مراکش) درباره عظمت دهه اول محرم در آن کشور مىنویسد: «در این ماه زندگى اجتماعى تغییر محسوسى مىیابد و مردم آن بىتفاوتى و زندگى متعارف همیشگى را ندارند و بیشتر به محاسبه نفس و حیات دینى خود مىپردازند . مردم منقلب هستند و به طور طبیعى آرایش و حتى خانهتکانى و فرش شستن را تجویز نمىکنند . ساز و آواز تقریبا قطع مىشود و مردم لباس عزا بر تن مىکنند .» (72)
مرحوم علامه سیدمحسن امین نیز که در سال 1321 ق به مصر سفر کرده است، وضعیت عزادارى مردم مصر و علاقه آنان به اهلبیت را همچون عراقىها شمرده است . (73)
پىنوشتها
1 - سبط ابن جوزى، تذکرة الخواص، تحقیق بحرالعلوم، تهران، نینوى، ص 250/مسند احمد، ج 4، ص 127و 126/ذخائر العقبى، ص 164و 146/تاریخ دمشق، ص 168 .
2 - تذکرة الخواص، ص 250/ابن حجر العسقلانى، تهذیب التهذیب، ج 2، بیروت، دارالفکر، ص 300/ابوبکر الهیثمى، مجمع الزواید، ج 9، بیروت، دارالکتاب العربى، 1402، ص 187 .
3 - محمدبن عبدالله الحاکم النیسابورى، المستدرک على الصحیحین، ج 4، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411، ص 440/احمدبن عبدالله الشافعى، ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، بیروت، دارالمعرفة، ص 8 - 147/ابوالقاسم سلیمان ابواحمد الطبرى، المعجم الکبیر، ج 3، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ص 109 .
4 - محمدبن عبدالله الحاکم النیسابورى، المستدرک على الصحیحین، ج 5، بیروت، دارالکتب العلمیه، ص 165 .
5 - المستدرک على الصحیحین، ج 4، ص 439/خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، ج 1، بیروت، ص 142/المعجم الکبیر، ج 3، ص 110/النعیم المقیم لعترة النباء العظیم، ص 102 .
6 - محمدبن عبدالواحد الموصلى، النعیم المقیم لعتره النباء العظیم، مناقب آل محمد، تحقیق العلامة السید على عاشور، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1424، ص 103 .
7و8 - تاریخ الطبرى، ابوجعفر محمدبن جریر طبرى، ج 5، تحقیق ابوالفضل ابراهیم، بیروت، درالتراث، ص 456/ص 455 .
9و10 - همان، ص 465 و 464/العقد الفرید، ج 4، ص 358 .
11 - همان، ص 467/آى قاتلان جاهل حسین شما را به عذاب و درد بشارت باد! همه اهالى آسمان و پیامبر و فرشتگان شما را نفرین مىکنند . و قبل از این بر لسان ابن داود و موسى و آورنده انجیل (حضرت عیسى) مورد لعن قرار گرفتهاید .
12 - على بن موسى بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، نجف، المطبعة الحیدریه، 1369 ق، ص 76 .
13 - ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبین، قم، منشورات الشریف الرضى، 1416، ص 12 .
14 - ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، بیروت، دارصادر، ص 326 .
15 - مسعودى، مروج الذهب و معادن الفضه، ج 3، بیروت، دارالکتب العلمیه، ص 213/ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبین، نجف، حیدریه، ص 108/ابن اعثم، الفتوح، ج 4، بیروت، دارالکتب العلم .
16 - ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، ج 20، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بىتا، ص 148 .
17 - عبدالجلیل رازى قزوینى، النقض، به تصحیح میر جلالالدین حسینى (محدث) ارموى، ج 2، تهران، انجمن آثار ملى، 1358، ص 370 .
18 - النقض، ص 370 .
19 - تاریخ طبرى، ج 5، ص 465 .
20 - جاحظ، البیان و التبیین، ج 1، بیروت، دارالکتب العلمیه، ص 179 .
21و22 - اسماعیل بن کثیر، البدایة و النهایة، ج 11، بیروت، مؤسسه التاریخ الاسلامى، ص 276، 286، 296، 302، 359، 381 .
23 - تقىالدین مقریزى، المواعظ و الاعتبار فى ذکر الخطط و الآثار، مصر، مؤسسه الفرقان للتراث الاسلامى، ص 18 - 314 .
24 - البدایة و النهایة، ج 12، ص 77 .
25و26 - نقض، ص 317/ص 114 .
27 - به نقل از سید عبدالعزیز الطباطبائى، معجم اعلامالشیعه، قم، مؤسسه آلالبیت، 1417، ص 296 .
28 - ابن حجر العسقلانى، لسان المیزان، ج 5، ص 217/ر . ک: ذهبى، میزان الاعتدال .
29 - النقض، ص 3 - 371 .
30 - تذکرةالخواص، ص 290 .
31 - ابوالفرج ابن الجوزى، المنتظم فى التاریخ الملوک و الامم، تصحیح عبدالقادر عطاء، ج 5، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412، ص 338 .
32 - احمد احمدى بیرجندى، اشک خون، ص 28و27 به نقل از مجله حوزه، ش 114 - 113، ص 357 .
33 - البدایة و النهایة، ج 13، ص 249 .
34 - عبدالرزاق سمرقندى، مطلع السعدین و مجمع البحرین، ج 2، لاهور، 1360 ق، ص 148/خواندمیر، حبیب السیر، ج 3، تهران، خیام، ص 618 و 624/ر . ک: تشیع در خراسان عهد تیموریان، نگارنده، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، ص 118 به بعد .
35 - دکتر کامل مصطفى شیسى، تشیع و تصوف، ترجمه علىرضا ذکاوتى قراگزلو، تهران، امیرکبیر، 1374، ص 26 .
36 - حسین الکاشفى، روضةالشهداء، ص 12 - 13 .
37 - تشیع و تصوف، ص 7 - 325 .
38 - آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج 11، بیروت، دارالاضواء، ص 295 .
39 - محمود واصفى، بدایع الوقایع، تصحیح الکساندر بلدرف، ج 2، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ص 267 .
40 - تشیع و تصوف، ص 7 - 325/رسول جعفریان، مقالات تاریخى، دفتر اول، قم، دلیل، ص 4 - 203 .
41 - سام میرزا صفوى، تحفه سامى، تصحیح وحید دستگردى، تهران، ابنسینا، ص 68/تشیع در خراسان عهد تیموریان، ص 251 .
42 - اسفزارى، روضات الجنات فى اوصاف مدینه هرات، به سعى محمدکاظم امام، ج 2، تهران، دانشگاه تهران، 1358، ص 30 - 328/عبدالواسع نظامى باخزرى، مقامات حاجى، تصحیح نجیب مایل هروى، تهران، نشر نى، 1373، ص 190 .
43 - سعید نفیسى، تاریخ نظم و نثر فارسى در ایران و در زبان فارسى، تهران، کتابفروشى فروغى، ص 30 - 229 .
44 - روضات الجنات فى اوصاف مدینه هرات، ج 2، ص 330 - 328 .
45 - عبدالواسع نظامى باخزرى، مقامات جامى، مقدمه تصحیح و تعلیقات، نجیب مایل هروى، تهران، نشر نى، 1371، ص 174 .
46 - مطلع السعدین و مجمعالبحرین، ج 2، ص 5/روضات الجنات فى اوصاف مدینه هرات، ج 2، ص 90 - 89 .
47 - تشیع و تصوف، پیشین .
48 - میرخواند بلخى، روضةالصفا، ج6، تهران، کتابفروشىمرکزى، ص 79 .
49 - ابن عربشاه، عجائب المقدور فى نوائب تیمور، ترجمه محمدعلى نجاتى، تهران، علمى و فرهنگى، ص 133 و 137 .
50 - به نقل از: میشل مزاوى، پیدایش دولت صفوى، ترجمه یعقوب آژند، تهران، بنگاه کتاب، 1358، ص 142 .
51 - ذبیحالله صفا، تاریخادبیات در ایران، ج4، تهران، فردوسى، ص 57 .
52 - مطلع السعدین و مجمع البحرین، ج 2، ص 3 - 182 .
53 - حسن بیگ روملو، احسن التواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایى، تهران، بابک، ص 146 .
54 - الذریعه، ج 11، ص 295/استورى، ادبیات فارسى، ص 912 - 903/مقالات تاریخى، دفتر اول، ص 187 .
55 - علىاصغر حکمت، سرزمین هند، تهران، دانشگاه، 1337، ص 252/مجتبى مکرمى، نگاهى به تاریخ حیدرآباد دکن، تهران، دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، 1372، ص 85/سیدصالح شهرستانى، تاریخ النیاحه، تحقیق بنیل رضا علوان، ج 2، بیروت، دارالزهرا، 1416 ق، ص 84 - 72 .
56 - به نقل از: محمد اکبرزاده، حسین پیشواى انسانها، ص 10 .
57 - جواهر لعل نهرو، نگاهى به تاریج جهان، ترجمه محمود تفضلى، ج 1، تهران، امیرکبیر، 1358، ص 298 .
58 - به نقل از رجبعلى مظلومى، حسین رهبر آزادگان، تهران، فرهنگ اسلامى، ص 60 .
59 - عبدالحى حبیبى، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، تهران، دنیاى کتاب، 1360، ص 661 .
60 - تشیع در خراسان در عهد تیموریان، تالیف نگارنده، مشهد، آستان قدس رضوى، 1378، ص 186 و 200 و 198 .
61 - محمد سرور رجا، احیاگر شیعه در افغانستان، قم، 1382، ص 158/زمینه و پیشینه جنبش اصلاحى در افغانستان، تالیف نگارنده، قم، مؤسسه امام خمینى، 1379، ص 173/محمدحسین مظفر، تاریخ شیعه، ترجمه محمدباقر حجتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، ص 352 .
62 - سیدجوادشریعت، سیماى فرزانگان، مشهد، ولایت، 1379، ص 45 .
63و64 - احیاگر شیعه در افغانستان، ص 70 - 69/سیماى فرزانگان، ص 31/تاریخ النیاحه، ج 2، ص 66 .
65و66 - دکتر صدیقى صفىزاده، پارسى گویان کرد، تهران، عطایى، 1366، ص 73 - 69 .
67 - علما و بزرگان متعدد کرد سنى مذهب در مورد جایگاه اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام و مصایب آنان، از جمله حادثه عاشورا، به زبان شعر و نثر گفته و نوشتهاند . به عنوان نمونه مىتوان از قانع مریوانى، نالى شهرزورى، شیخ عبدالقادر هموند، سید احمد نقیب، مولوى محوى، مولوى وفایى و دیگران نام برد که همگى داراى دیوان یا کلیات اشعار مىباشند .
68و69 - تاریخ النیاحه، ج 2، ص 47/ص 49 .
70 - تاریخ النیاحه، ج 2، ص 64 .
71 - تاریخ الخلفا، ص 9 - 207 .
72و73 - مجله الهدى، عدد 2 ذىالقعده 1391، قم .
پیش از پرداختن به سیر تاریخى سوگوارى عاشورا در میان اهل سنت، باید این نکته را متذکر شویم که همانگونه که عاشورا یک انقلاب سیاسى در برابر دستگاه بنىامیه بود، یاد و نام عاشورا و زنده نگهداشتن شهادت امام حسین علیه السلام در پهنه اجتماع و حوزه قلم نیز به عنوان پدیدهاى سیاسى بیش از همه مورد حساسیت و وحشت زمامداران فساد پیشه و خودسر زمانه قرار گرفت; آن را به عنوان یک تهدید سیاسى و چالش ریشهدار نگریسته و از راههاى گوناگون به خاموشى این شعله حق و نور الهى رو آوردهاند . هرچند اهل سنت نتوانستهاند عواطف و احساسات خود را به گونه بایسته به گوش تاریخ برسانند، با این همه، متون تاریخى مواردى را به ثبت رسانده است که به نوبه خود روند تاریخى مصیبتدارى دینى و سیاسى آنان را بازگو مىکند .
سابقه عزادارى براى امام حسین علیه السلام
یکى از موضوعات مهم که قبل از طرح پیشینه عزادارى براى امام حسین علیه السلام لازم به یادآورى است، حجیت و فصلالخطاب بودن اعمال پیامبر براى مسلمانان و الگوى حسنه بودن آن حضرت در ابعاد گوناگون زندگى براى پیروانش مىباشد . اهل سنتسیره پیامبر بزرگوار اسلام را حجت و لازمالاتباع مىدانند; براى مثال، اگر در سیره و روش آن حضرت احراز گردد که همواره نماز را با جماعت مىخواند، این مسئله در صورت عدم معارض گفتارى تکلیفآور است و بر مسلمانان خواندن نماز با جماعت را واجب مىگرداند .
به گواهى اهل سنت، عزادارى براى سیدالشهدا علیه السلام سابقهاى به درازاى تاریخ اسلام دارد و به حیات پیامبر و سیره آن بزرگوار برمىگردد . منابع تاریخى اهل سنتبه وضوح این نکته را بیان نمودهاند که آن حضرت نخستین فردى بود که از شهادت فرزندش حسین بن على علیه السلام خبر داد و براى مظلومیت وى اشک ریخت .
امام حسین علیه السلام نقل کرد: ام سلمه خبر داد: جبرئیل نزد رسول خدا بود و تو پیش من بودى و ناگهان گریستى . پیامبر فرمود:
بگذار فرزندم را . من تو را رها نمودم، پیامبر تو را برداشت و در آغوش کشید . جبرئیل پس از دیدن این منظره پرسید: آیا دوستش دارى؟ پیامبر پاسخ داد: بلى . جبرئیل گفت: همانا امتشما به زودى او را خواهند کشت; آیا مىخواهى خاک سرزمینى را که در آنجا کشته مىشود به تو نشان بدهم و آن را ببینى؟ گفت: بلى . پس جبرئیل بالهایش را گشود و زمین کربلا را نشان داد ... پیامبر از آن حالتبیرون آمد و در دستش خاک سرخ بود ... . (1)
ابن سعد، از مورخان و رجالشناسان معروف اهل سنت، نقل مىکند: «على علیه السلام در یکى از سفرهایش از کربلا عبور مىکرد و عازم صفین بود و هنگامى که در مقابل قریه نینوا رسید، از همراهان پرسید: براى این سرزمین چه گفته مىشود؟ پاسخ داده شد: کربلا، با شنیدن نام کربلا، امام به گریه افتاد به اندازهاى که اشکهایش جارى شد و زمین را تر کرد . سپس افزود: روزى بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وارد شدم در حالى که وى مىگریست . پرسیدم: چه چیزى شما را به گریه واداشته است؟ حضرت فرمود: جبرئیل چند لحظه قبل نزدم بود و به من خبر داد که فرزندم حسین در کرانه فرات به قتل مىرسد; جایى که برایش کربلا گفته مىشود . بعد جبرئیل مشتى از خاک آن را به من داد و من آن را بوییدم و نتوانستم جلوى اشک خود را بگیرم .» (2)
از عبدالله بنوهب بن زمعه روایتشده که گفت: «امسلمه به من خبر داد که رسول خدا صلى الله علیه و آله شبى براى خوابیدن دراز کشید، سپس بیدار شد در حالى که گرفته و پریشان بود . دوباره حضرت دراز کشید و خوابش برد، بعد مضطرب و پریشان از خواب بیدار شد . این بار اضطراب وى غیر از اضطرابى بود که در مرتبه نخست مشاهده کردم . بار سوم حضرت دراز کشید و این بار که از خواب بیدار شد، در دستش تربتسرخى بود که آن را مىبوسید . سپس من گفتم: یا رسولالله این تربت چیست؟ حضرت فرمود: جبرئیل برایم خبر داد که این (اشاره به حسینش نمود) در زمین عراق کشته مىشود . به جبرئیل گفتم: خاک زمینى را که حسینم در آنجا شهید مىشود نشانم بده ... و این تربت همان سرزمین است .» (3) همین روایت از احمد حنبل نیز نقل شده و منابع مختلف اهل سنت آن را مورد اهتمام قرار دادهاند .
امانت پیامبر نزد امسلمه
منابع اهل سنت افزون بر سوگوارىهاى متعدد پیامبر براى امام حسین علیه السلام، از یکى از امانتهاى پیامبر نزد همسر بزرگوارش ام سلمه پرده برداشتهاند . ترمذى، یکى از صحاحنویسان معروف اهل سنت، نقل مىکند که سلمى گفت: خدمت ام سلمه رسیدم و او گریه مىکرد . از ام سلمه پرسیدم: چرا گریه مىکنى؟ او در پاسخم گفت: رسول خدا را دیدم (در خواب) سر و صورت و محاسن آن حضرت پر از خاک بود . عرض کردم: اى رسول خدا شما را چه شده است؟ حضرت فرمود: همین حالا شاهد کشته شدن حسینم بودم . (4)
مضمون این روایت و سوگوارى همسر گرامى پیامبر براى امام حسین علیه السلام را حاکم نیشابورى، ابن اثیر، بیهقى، ابن حجر عسقلانى و دیگران به تفصیل بیشتر نقل کردهاند که از نظر اهل سنت قابل تردید نیست . ابن عباس، از صحابه بزرگ و دانشمند پیامبر، که در میان مسلمانان به ویژه اهل سنت، مکانت ارجمندى دارد، مشابه روایت پیشین را از طریق رؤیایى که براى خودش رخ داده گزارش کرده است . حاکم نیشابورى نقل مىکند: «از ابن عباس روایتشده است: پیامبر خدا را نیم روز در خواب دیدم که پریشان و خاکآلود بود و شیشهاى پر از خون در دست داشت . عرض کردم: اى پیامبر خدا، این چیست؟ در جواب فرمود: این خون حسین و اصحابش است که امروز پیوسته در این شیشه جمع کردهام . ابن عباس گفت: آن روز را شمارش کردم و ضبط نمودم . بعدا معلوم شد که حسین یک روز پیش از آن به شهادت رسیده بود .» (5)
مجموع این روایات و سایر اخبار مربوطه نشان مىدهد که از نظر اهل سنتشهادت امام حسین علیه السلام از سوى پیامبر اکرم پیشگویى شده و به طور مکرر آن حضرت و برخى همسرانش از جمله ام سلمه و نیز امام على علیه السلام براى حسین علیه السلام به سوگوارى پرداختهاند . روایات مزبور، مظلومیتحسین علیه السلام را یادآور شده و عزادارى عاشورا را به عنوان یک سنت قابل پیروى و عمل تقرببخش در بین آنان مطرح کردهاند . در برخى روایات اهل سنت افزون بر سوگوارى و گریه آن حضرت براى حسین علیه السلام، آمده است: «جبرئیل مشتى از تربت کربلا را که براى آن حضرت آورد و خبر از شهادت وى در آنجا داد، پیامبر گریست و تربتیاد شده را بوسید .» (6)
نخستین سوگوارىها پس از عاشورا
بنابر گواهى نخستین اسناد مکتوب عاشورا، عزادارى اهل سنت و شیعیان همزمان و پس از حادثه عاشورا به وقوع پیوست . طبرى داستان عبور خاندان امام حسین توسط لشکریان یزید از مسیر قتلگاه را یاداور شده و ذکر مصیبتحسین علیه السلام را که توسط خواهرش زینب هنگام دیدن پیکر غرقه به خون و بىسر برادر بر زبان آورده شده است، اینگونه گزارش مىکند: «یا محمداه، یامحمداه! درود فرشتگان آسمان بر تو! این حسین است که در بیابان افتاده، با خون خود آغشته گردیده، اعضایش قطه قطعه شده . یا محمداه! دخترانت اسیر شدهاند و اولادت از دم تیغ گذرانده شدهاند که بر پیکرشان باد مىوزد ...» وى در ادامه مىافزاید: «با این جملات و کلماتى که زینب ادا کرد، همه حاضران و دوست و دشمن اشک ریختند .» (7) طبرى همچنین از عزادارى در منزل یکى از دشمنان معروف امام حسین علیه السلام به نام خولى بن یزید ازدى یاد مىکند که سر امام را از عمرسعد تحویل گرفت و براى بشارت به عبیدالله بن زیاد و گرفتن پاداش، پیش از دیگران به سوى کوفه حرکت کرد و پس از آنکه با در بسته دارالاماره مواجه شد، به خانه برگشت و سر مبارک را در تنور یا صندوقچهاى پنهان داشت . زن حضرمیه او پس از اطلاع، شروع به ناله و فریاد نمود، براى مظلومیت امام حسین و حادثه عاشورا سخت گریست و منزل او را ترک گفت . (8)
سوگوارى سیدالشهدا و سایر قربانیان کربلا با انتقال بازماندگان حادثه به شام، بدان سرزمین منتقل شد و محفل جشن و شادمانى یزید را به مجلس عزا تبدیل کرد . یزید پس از ورود اهلبیت پیامبر علیهم السلام، سر امام حسین را در طشتى در مقابل نهاد و لب و دندان آن حضرت را به چوب بست و اشعارى را، که نشانگر مستى او در رضایت از انتقام کشتهگان بدر و احد بود، بر زبان راند . مردى از اهلبیت، که اتفاقا از اصحاب پیامبر بود، تاب نیاورد و خطاب به یزید گفت: «آیا با نى بر لب و دندان حسین مىزنى؟ تو همانا چوبت را بر جایى مىزنى که من خود دیدم پیامبر آن را مىبوسید . اى یزید! تو در روز قیامت محشور خواهى شد و ابن زیاد شفیعتخواهد بود و این سر مبارک در روز قیامت از راه مىرسد در حالى که محمد صلى الله علیه و آله او را شفاعت مىکند ...» (9)
عزادارى خاندان یزید
یزید که پس از ارتکاب جنابت کربلا همچنان بر تداوم خط جاهلى و ستم بیشتر اصرار مىورزید و با بازماندگان عاشورا با کمال پستى و دنائت رفتار مىکرد، سرانجام در اثر فعالیتهاى تبلیغى حضرت زینب و امام زینالعابدین علیهما السلام و تنفر روزافزون مردم، چهره نادم به خود گرفت و اجازه داد تا اطرافیان قدرى آزادى بیان یافته، احساسات خود را ابراز دارند که از جمله آنان، گریه و سوگوارى حرمسراى یزید است: «هنگامى که اهلبیت وارد منزل یزید شدند، هیچ زن و دخترى از خاندان یزید باقى نماند مگر آنکه نزد اهلبیت آمدند و به سوگوارى پرداختند .» (10)
شاعران و سرودههاى عاشورایى
با همه سوگوارىهاى اولیه که عمدتا با حضور اهلبیت امام حسین علیه السلام و یا با مشاهده سر بریده آن حضرت انجام مىگرفت، یادکرد عاشورا و عزادارى آن حضرت پس از حوادث مرتبط با عاشورا و بازگشت اهلبیت پیامبر علیهم السلام به مدینه از طریق شعر و سوگ سرودههاى شاعران، از جمله شعراى شناختهشده یا گمنام، ادامه یافت .
یکى از اشعارى که در همان روزهاى نخست پس از واقعه عاشورا از سوى اهل سنتسروده شد، این سوگ سروده است:
ایها القاتلون جهلا حسینا
ابشروا بالعذاب و التنکیل
کل اهل السماء یدعو علیکم
من نبى و ملائک و قبیل
قد لعنتم على لسان ابن داود
و موسى و حامل الانجیل . (11)
از کسانى که پس از ورود اهلبیت علیهم السلام به شام تحت تاثیر مظلومیتشهداى کربلا، به ویژه امام حسین علیه السلام، قرار گرفت، خالد بن معدان است که از جمله بزرگان تابعان در نزد اهل سنتبه شمار مىرود . وى به محض مشاهده کاروان حسین در شام، که پیشاپیش اسیران، سرهاى بریده، بخصوص سر مبارک امام حسین علیه السلام حرکت داده مىشدند، به شدت سوگناک گردید، به گونهاى که از شدت اندوه مدت یک ماه از مردم کنارهگیرى کرد و در حیرت و ماتم فرو رفت . پس از آنکه سرانجام دوستانش او را یافتند، این اشعار مرثیهاى را سرود:
«جاوو براسک یابن بنت محمد
مترملا بدمائه ترمیلا
و کانما بک یا ابن بنت محمد
قتلوا جهادا عامدین رسولا
قتلوک عطشانا و لمایرقبوا
فى قتلک التاویل و التنزیلا
و یکبرون بان قتلت و انما
قتلوا بک التکبیر و التهلیلا .» (12)
سلیمان بن قتة، یکى از افراد بنى تمیم که پس از عمرى در اعتقاد به تسنن، به بنى هاشم و تشیع گروید، پس از حادثه عاشورا، سه بار به کربلا آمد و با مشاهده اوضاع کربلا پس از شهادت امام حسین و یارانش و دیدن صحنههاى مختلف جنایت هواداران یزید و فداکارى و جانفشانى یاران امام حسین علیه السلام، اشعار زیر را در مرثیه سیدالشهدا سرود:
مررت على ابیات آل محمد
فلم اوها لعهدها یوم حلت
الم تر ان الشمس اضحت مریضه
لفقد الحسین و البلاد اقسرت
و کانوا رجاء ثم صاروا
لقد عظمت تلک الرزایا و جلت
اتسالنا قیس فنعطى فقیرها
و تقتلنا قیس اذا افعل زلت
و عند غنى قطرة من دمائنا
سنطلها یوما بها حیثحلت
فلا تتبعد الله الدیار و اهلها
و ان اصبحت منهم برغمى تخلت
فان قتیل الطف من آل هاشم
اذل رقاب المسلمین فذلت . (13)
پس از ندامتیزید و مجبور شدن وى به بازگرداندن اهلبیت علیهم السلام به مدینه، مجالس متعدد روضهخوانى و عزادارى در شام و در مسیر شام به کربلا و مدینه و سپس هنگام ورود آنان به مدینه برگزار شد . این مجالس هرچند به طور عمده از سوى بازماندگان قربانیان عاشورا و شیعیان برپا مىگردید، اما در آنها شمارى از اهل سنتشرکت مىنمودند و براى خاندان پیامبر، به ویژه فرزندان آن حضرت، سرشک غم مىریختند .
خراسان و عزادارى براى اولاد حسین علیه السلام
تنها عراق و شام نبود که در غم از دست دادن اولاد پیامبر و فاجعه عاشورا مىسوخت، بلکه خراسان در شرق نیز علىرغم همه فعالیتهاى شدید فرهنگى و سیاسى امویان و سپس عباسیان و فشار وحشتناک نظامى و امنیتى آنان، آن فاجعه عظیم را از یاد نبرد و مظلومیت همه جانبه خاندان پیامبر را با تمام وجود درک نمود; مظلومیتى که با رخداد عاشورا آغاز و با شهادت زیدبن على بن حسین علیه السلام در سال 122 و شهادت یحیى بن زید در سال 126 در خراسان ادامه یافت .
یعقوبى مىنویسد: «هنگامى که زید به شهادت رسید، در میان شیعیان خراسان حرکتى پدید آمد، آنها مسائل خویش را آشکار کردند و لذا کسان [اهل سنت] زیاد به نزد آنها آمده به آنها متمایل شدند . آنها نیز جرایم اموىها را در حق آل رسول علیهم السلام براى مردم بیان مىکردند، در آن میان شهرى نبود مگر آنکه این خبر فضاى آن را آکنده بود .» (14)
طبیعى است که سوگوارى و عزادارى در این زمان شیوه و آداب ویژهاى نداشت و صرفا در بیان مظلومیت آل رسول خدا، که در فاجعه عاشورا، گونه غیرقابل باور و بىمانندى پیدا کرد، خلاصه مىشد .
احساسات و عواطف فراوان مردم از آن همه مظلومیت و ستمدیدگى غلیان مىکرد و به دو صورت عشق به اولاد حسین بن على علیه السلام و نفرت از دشمنان آنان و دستگاه حاکم اموى بروز مىنمود .
پس از شهادت حضرت یحیى بن زید «به محض اینکه از شدت اختناق و ارعاب حاکم اموى کاسته شد، احساس امنیت نسبى کردند، به مدت هفت روز در مناطق دور و نزدیک براى یحیى بن زید عزادارى کردند و در آن سال هر فرزندى که به دنیا آمد اسمش را یحیى یا زید گذاشتند به علت اندوه و دردى که از این حادثه بر مردم خراسان وارد شده بود .» (15)
سیاهپوشى در میان مردم خراسان نیز از همین زمان و به دلیل شهادت یحیى مرسوم شد . «مردم خراسان به سبب شهادت یحیى جامههاى سیاه پوشیدند و از آن پس شعارشان شد ... تمام شهرهاى خراسان سیاه پوش شده، در عزاى زید بن على و یحیى بن زید عزادارى و گریه مىکردند و شهادت آنها را یاداور مىشدند .»
طبیعى است که در این عزادارىها یاد و نام سیدالشهدا و کربلا جایگاه ویژهاى به خود اختصاص مىداد; زیرا چنانکه در این گزارشها بیان شد:
اولا، مصایب آل رسول به طور کلى و جفاى امویان به گونه عموم در شهرهاى خراسان بازگو مىگردید و مردم نسبتبدان رخدادها اشک مىریختند . شهادت مظلومانه امام حسین علیه السلام و حادثه کربلا در میان انواع مظلومیتهاى خاندان پیامبر برجستهترین و بىنظیرترین مورد به حساب مىآید و از انواع جنایات امویان، جنایت کربلا بیش از همه به چشم مىخورد و سیاهترین اقدام آنان به شمار مىرود .
ثانیا، همان زید بن على و فرزندش یحیى که مورد علاقه وافر خراسانیان بودند، به خونخواهى امام حسین و ادامه راه سرخ او قیام کردند و بیشترین بیدارى بخشى را با طرح شهادت و مظلومیت امام حسین و جنایت امویان در روز عاشورا داشتند . از این رو، مردم نیز شهادت امام حسین را گرامى مىداشتند و نسبتبه حوادث ناگوار عاشورا اشک مىریختند و آماده انقلاب عظیم و خونین بر امویان مىشدند که سرانجام در سال 132 ق منجر به براندازى بنیاد امویان گردید، هرچند به احقاق حق اهلبیت علیهم السلام نینجامید .
حضور امام رضا علیه السلام و هدایت عزادارىها
عاشورا عواطف پاک مسلمانان را تحریک نمود; مردم، از جمله بسیارى از اهل سنت، نمىتوانستند درباره داستان کربلا و سایر مظلومیتهاى خاندان پیامبر بىتفاوت باشند . امامان معصوم علیهم السلام نیز یاد و نام کربلا را از راههاى مختلف و به مناسبتهاى گوناگون زنده نگه داشتند . اجراى سوگوارى از سوى آنان براى امام حسین علیه السلام، تشویق مردم به عزادارى و نوید پاداش فراوان اخروى و برکات دنیوى براى سوگوارى امام حسین علیه السلام، و تشویق همه جانبه و دادن صله به شاعران مسلمان براى بیان مصایب اهل بیت علیهم السلام، به ویژه رخداد عاشورا به زبان هنر و سرودن شعر، از جمله عوامل تداوم و گسترش عزادارى امام حسین علیه السلام در میان مسلمانان بود .
چنانکه اشاره شد، مردم خراسان از اندک فرصتهاى پیش آمده سود جسته، براى خاندان رسول خدا سوگوارى مىکردند . با آمدن امام رضا علیه السلام به خراسان، این احساسات و عواطف هدایتشد و عزادارى مردم با مبانى دینى و اهداف صحیح اسلامى هماهنگ گردید .
امام رضا علیه السلام خود رهبریت عزاداران را به عهده گرفت . آن حضرت در دهه محرم به طور منظم و همه ساله در سوگ جدش امام حسین علیه السلام مىنشست . دعبل خزاعى، از شاعران نامدار شیعه، مىگوید: خدمت مولایم امام رضا رسیدم، دیدم آن حضرت همراه اصحابش به سوگ نشسته است . آن بزرگوار با مشاهده من فرمود: اى دعبل مىخواهم شعرى بگویى; زیرا این روزها، ایام حزن و اندوه ما اهلبیت است و روزهاى سرور دشمنان، بخصوص بنىامیه است . اى دعبل، هرکس بر مصیبت ما بگرید یا بگریاند اجرش با خداست . اى دعبل، هرکس چشمش بر مصیبت ما اشک بریزد و بگرید همراه و در زمره ما محشور مىشود . اى دعبل، هرکس بر مصیبت جدم حسین بگرید البته خدا گناهان او را مىآمرزد .
آنگاه دستور داد پردهاى میان ما و اهل حرم زدند و فرمود که در پس پرده بنشینند و در مصیبت جد خود بگریند . در این هنگام به من فرمود: اى دعبل! بر حسین علیه السلام مرثیه بخوان، مادامى که تو زندهاى یاور و مدحکننده ما هستى; پس هرچه توانستى از یارى ما کوتاهى نکن . آنگاه من گریستم و اشعار زیر را در آن مجلس عزا خواندم: اى فاطمه، اگر زنده مىبودى و مىدیدى که حسین جنگید و با لب تشنه در کنار نهر فرات کشته شد، در آن صورت اى فاطمه، نزد پیکرش بر سر و صورت مىزدى و اشکهایت را بر گونه و صورت جارى مىکردى . اى فاطمه، اى دختبهترین انسان! برخیز و ماتم نما، اختران آسمان در بیابانها افتادهاند .
مقابرى در کوفه و قبرى در مدینه و دیگرى در فخ; درود و سلام بر همه آنها .
قبورى در کنار رودخانه در جنب کربلا که حجلهگاههاى آنها بر کرانه فرات است . بر لب فرات با لب عطشان جان باختند . اى کاش پیش از حسین جان مىدادم .
به خدا شکایت مىکنم که ذکر مصیبت آنها به من جام عزا و بىتابى را نوشانده است .
دختران «زیاد» در قصرها مصون بودند، اما دختران پیامبر صلى الله علیه و آله هتک حرمت مىشدند . خاندان زیاد در قلعه در امنیتبودند و اهل بیت پیامبر در بیابانها اسیر .
خاندان پیامبر حرمتشان شکسته مىشد و به اسارت برده مىشدند و دودمان زیاد در پس پرده و با امنیت مىزیستند . (16)
با وجود فضاى ضد حسینى که عباسیان از قرن دوم به بعد پدید آوردند و به تدریجیاد و نام امام حسین علیه السلام را تهدید حکومت عباسیان و خطر امنیتى مىدانستند، بزرگانى در میان اهل سنت عاشورا را از یاد نبرده و فداکارى فرزند پیامبر اسلام را در قالبهاى گوناگون، به ویژه شعر، یادآور شدند . از جمله این بزرگان مىتوان به محمدبنادریسشافعى، اماممذهبشافعیه اهلسنتاشاره کرد .
این رهبر مشهور اهل سنتبجز یک قصیده بلند که در سوگ امام حسین علیه السلام سروده است، قصیده دیگرى نیز در عزادارى امام حسین علیه السلام دارد که تنها این بیت آن باقى مانده است:
ابکى الحسین و ارثى حججاها
من اهل بیت رسول الله مصباحا . (17)
با توجه به قصاید مختلف امام شافعى و جایگاه عظیم اهلبیت رسول خدا صلى الله علیه و آله در میان اهل سنت که به طور طبیعى محبتخاندان پیامبر را در پى داشته، سوگوارى بر مصایب آنان، از جمله عزادارى براى امام حسین را در میان آنان طبیعى مىنماید . عبدالجلیل رازى قزوینى مىگوید: «معلوم جهانیان است که بزرگان و معتبران ائمه فریقین از اصحاب امام مقدم بوحنیفه و امام مکرم شافعى و علما و فقهاى طوایف خلفا عن سلف این سنت را رعایت کردهاند و این طریقت نگاه داشته، اولا خود شافعى که اصل است و مذهب بدو منصوب است، بیرون (افزون) از مناقب، او را در حسین و شهداى کربلا مراثى بسیار است و یکى از آن قصیدهاى که مىگوید: "ابکى الحسین و ارثى منه اهل بیت رسولالله مصباحا" تا آخر قصیده با مبالغتى تمام و کمال، و دیگر قصیدهاى است که مىگوید: «تا وب همى ...» تا آخر همه مرثیه اوستبه صفتى که بر چنان معانى دگران قادر نباشند و مراثى شهداى کربلا که اصحاب بوحنیفه و شافعى را هست، بى عدد و بى نهایت است ...» (18)
مورخان اهل سنت و گزارش عاشورا
در قرن سوم که فشار و اختناق عباسیان بر ضد شعایر اهلبیت علیهم السلام، بخصوص یاد و نام امام حسین علیه السلام و عزادارى عاشورا، شدت یافت و متوکل عباسى در سال 236 مرقد مطهر حسینى را تخریب و با خاک یکسان کرد و بر زمین آن آب بست و زایران و عزاداران آن حضرت را به انواع شکنجه و اذیت گرفتار کرد، مورخان و نویسندگان اهل سنت داستان مصیبت امام حسین علیه السلام و یاران او را در قالب تاریخ و قصه بازگویى نمودند و در واقع، حادثه کربلا از سینهها به کتاب منتقل گردید و جاودانه گردید .
مهمترین دانشمند اسلامى که روایات متعدد انقلاب عظیم کربلا را از یکى از گزارشگران معروف به نام لوط بن یحیى معروف به ابومخنف ازدى (متوفاى 157 ق) نقل کرده است و در این نقل تا میزان تحسین برانگیزى رعایت امانت و صداقت را نموده است، محمدبن جریر الطبرى (224 - 310ق) مىباشد .
طبرى تنها به نقل رویدادهاى حادثه کربلا از زبان ابومخنف اکتفا نمىکند، بلکه به داستان اسارت اهلبیت علیهم السلام و رویدادهاى کوفه و عزادارى مردم در مجالس عبیدالله زیاد و سپس شام مىپردازد و از تداوم کینهجویى و جسارت یزید بن معاویه به سر بریده امام حسین علیه السلام و تنفر برخى از اطرافیان و سوگوارى عدهاى از مردم شام و همدردى آنان با اهلبیت علیهم السلام خبر مىدهد . (19) پس از طبرى اینشیوه توسط سایر مورخان اهل سنت پىگیرى شد که در ادامه مورد اشاره قرار خواهد گرفت . گاهى قصهگویان در کنار مرقد امام حسین علیه السلام آمده، عزاها و مصایب او را به زبان قصه مىگفتند . (20)
عزادارى در عصر آل بویه
در قرن چهارم، مرحله سوم خلافت عباسیان (657 - 132 ق) آغاز مىشود و قدرت خلفاى عباسى که سالها قبل عملا به ترکان جنگجو و متعصب منتقل شده بود، به تدریج و با ضعف عناصر ترک به آل بویه شیعه مذهب انتقال یافت و در واقع، پس از فتح بغداد در سال 334 ق توسط احمد بن بویه معروف به معزالدوله قدرت سیاسى و نظامى قسمت اعظم جهان اسلام به آل بویه تعلق گرفت و این خاندان به اقدامات گوناگون از جمله رفع موانع عزادارى سیدالشهدا پرداخت .
با رفع موانع شدید سیاسى، عزادارى امام حسین گسترش فراوانى یافت و در ابعاد گوناگون ادبى و مردمى پیشرفت کرد . در این عصر افزون بر شاعران عربى زبان، شعراى فارسىسرا نیز به جمع عزاداران پرداخته، مردم فارسى زبان را در فارس، عراق عجم، خراسان، ماوراء النهر و شبه قاره به عزادارى امام حسین تشویق نمودند .
بغداد، که در زمان آل بویه مرکز اهالى تسنن و تشیع به حساب مىآمد و پیروان هر دو مذهب اسلامى در آن زندگى مىکردند، پس از ورود آل بویه و عمدتا از دهه پنجاه قرن چهارم، در روزهاى عاشورا به صورت شهر تعطیل درمىآمد . گاهى مردم لباس سیاه به تن نموده، حتى برخى از اهل سنت همراه شیعیان در قالب دسته عزادارى به خیابانها مىآمدند و به نوحه خوانى، سینهزنى و عزادارى مىپرداختند . (21) در این عزادارىها هرچند گاهى بین اهل سنت و تشیع اختلاف و حتى زد و خورد گزارش شده است، اما:
اولا، این درگیرى بین برخى اهل سنت، از جمله عدهاى از حنابله و شیعیان بوده است نه همه حنابله و یا اهلسنت .
ثانیا، در برخى از سنوات درگیرى گزارش شده; چنانکه گاهى برخى از اهل سنت دستبه شبیهسازى زده، براى مصعب بن زبیر مجلس عزا برپا مىکردند و یا عایشه را با سوار کردن زنى بر شتر در یادها زنده مىکردند . (22)
ثالثا، در شهرهاى دیگر، از جمله مصر، مردم اعم از شیعه و سنى در کنار قبر امکلثوم و نفیسه اجتماع مىنموده، به عزادارى مىپرداختند و مبالغ هنگفتى براى اطعام و عزادارى هزینه مىکردند . بنا به گفته مقریزى، این مراسم چنان در میان مردم عمدتا سنى مذهب مصر ریشه دواند که پس از سقوط فاطمیان نیز تداوم یافت و ایوبیان با همه ضدیتبا فاطمیان و تشیع نتوانستند آن را متوقف سازند . (23)
رابعا، در شرق قلمرو خلفاى عباسى نیز پس از سقوط آل بویه (447) از اصفهان و حاکمیتسلجوقیان متعصب و سنى مذهب، اهل سنت همراه شیعیان به زیارت على بن ابىطالب علیه السلام و حسین بن على علیه السلام به نجف و کربلا رفتند و وفادارى خود را به امام حسین علیه السلام و انقلاب او نشان دادند . (24) عبدالجلیل رازى قزوینى نیز به سوگوارى مردم سنى مذهب اصفهان در آن زمان اشاره مىکند و مىنویسد: «آن گه چون فروتر آیى، معلوم است که خواجه بومنصور ماشان [اصفهانى]، که در مذهب سنت در عصر خود مقتدا بوده است، هر سال این روز [عاشورا] این تعزیتبه آشوب و نوحه و غریو داشتهاند و هر که رسیده باشد دیده و دانسته باشد و انکار نکند .» (25) در سال 458 نیز در بغداد مغازهها تعطیل گردید و مردان با سینهزنى و نوحهخوانى و زنان با پریشان کردن مو و گریه و زارى براى امام حسین علیه السلام سوگوارى نمودند و خلیفه عباسى تنها به این خواسته اکتفا کرد که برخى شیعیان تندروى نکرده، سب صحابه نکنند . (26)
غزنویان و عزادارى سیدالشهدا
سلسله غزنویان (598 - 351 ق) که تقریبا همزمان آل بویه در شرق جهان اسلام سالیان طولانى حکم راندند و مرکزشان شهر غزنین بود، نسبتبه شیعیان خصومت مىورزیدند و سلطان محمود غزنوى در کنار حملات متعدد به هند، تهاجمات خونینى را به غور و غرجستان و رى، که از مراکز تشیع به شمار مىرفت، انجام داد . در این تهاجمات، باورها و شعایر دینى مناطق مزبور از جمله عزادارى سیدالشهدا را تحت عنوان بدعت کوبید و مردم را به خاطر انجام آن مورد آزار و شماتت قرار داد . با این همه، با کاهش فشار غزنویان و پس از مرگ سلطان محمود غزنوى (421 ق) شهر غزنین غزادارى خود را آشکار نمود . همانند کسایى مروزى (متوفاى 348 ق) و حکیم ناصر خسرو قبادیانى بلخى (481 - 394ق) که شاعران پیشقراول در عاشوراسرایى و مرثیهگویى به حساب مىآیند و به مذهب شیعه باور داشتند، ابوالمجید مجدود سنایى غزنوى (612 - 543 ق) نیز محرم و عاشورا را مورد تامل عاشقانه قرار داد و اشعار جانسوزى را در شهادت امام حسین و سایر شهداى اهلبیت علیهم السلام سرود .
عزادارى در نظامیه بغداد
با همه سختگیرىهاى سلجوقیان (558 - 427 ق) و اصرار فراوان وزیران متعصب آنان بر لعن و نفرین - به اصطلاح - رافضه، بخصوص اسماعیلیه، بر فراز منابر، رویکرد عملى اقشار غیرسیاسى اهل سنتبه تکریم اهلبیت علیهم السلام و بیان مصایب آنان، به ویژه عزادارى امام حسین علیه السلام، بود . شواهد تاریخى حاکى از عزادارى اهل سنت و نفوذ این تفکر در مدرسه نظامیه در عصر سلجوقیان مىباشد . محمد بن عبدالله بلخى (م 596) که از عالمان و خطیبان بنام در میان اهل سنت مىباشد و از سفرهاى طولانى متعدد علمى وى به خراسان، عراق، مصر، خوارزم و مکه در منابع گوناگون رجالى و تاریخى آنان، یاد شده است، در مدرسه نظامیه به وعظ و خطابه پرداخت .
وى پس از سخنرانى و وعظ براى عالمان، مسئولان و طلاب نظامیه اهل سنت، روضه مىخواند و از مظلومیتهاى اهلبیت پیامبر یاد مىکرد و مردم از شنیدن مصایب خاندان پیامبر اشک مىریختند . در یکى از سخنرانىهاى خود گفت: «روزى فاطمه مىگریست . على با مشاهده وى گفت: اى فاطمه چرا نزد من گریه مىکنى؟ آیا دارایىات راگرفتهاند؟ آیا حقشما را غصب کردهاند؟ آیا چنین نمودهاند و چنان کردهاند؟ همینطور موارد مختلف را شمرد از چیزهایى که روافض مىپندارند شیخین در حق فاطمه مرتکب شدهاند . مجلس با شنیدن آن سخنان اشک مىریخت ...» (27)
تنها علامه محمدبن عبدالله بلخى نبود که در زمان حاکمیتسلجوقیان در بغداد به عزادارى مىپرداخت، على بن الحسین غزنوى معروف به واعظ، که از جمله عالمان و خطیبان معروف بغداد بود و در میان رهبران دینى اهلسنت، مقام ارجمندى داشت نیز به سوگوارى اهلبیت علیهم السلام مىپرداخت . او در میان دستگاه خلافت و دولتمردان زمان از احترام خاصى برخوردار بود و در منابع اهل سنتبه عنوان واعظ و خطیب «میلح الایراد و لطیف الحرکات» معرفى شده است و سلطان سلجوقى و امرا براى زیارت و درک مجالس او حضور به هم مىرساندند . (28) بنا به گفته قزوینى: «خواجه على غزنوى حنیفى دانند که این تعزیت چگونه داشتى تا حدى که به روز عاشورا در لعنتسفیانیان مبالغتى مىکرد . سائلى برخاست و گفت: معاویه را چه مىگویى؟ به آواز بلند گفت: اى مسلمان! از على بپرس که معاویه را چه گویى; آخر دانى که على معاویه را چه گوید؟ امیر عبادى که علامه روزگار و خواجه معنا و سخن بود، او را در حضرت المقتضى لامر الله پرسیدند: این روز که فردا عاشورا خواستبودن که: چه گویى در معاویه؟ جواب نداد تا سائل سه بار تکرار کرد . بار سوم گفت: اى خواجه سؤال مهم پرسى، نمىدانم کدام معاویه را مىگویى؟ این معاویه را پدرش دندان مصطفى بشکست و مادرش جگر حمزه بخایید و او بیست اند بار تیغ در روى على کشید و پسرش سر حسین ببرید . اى مسلمانان! شما این معاویه را چه مىگویید؟ مردم در حضرت خلافتحنفى و سنى و شافعى زبان به لعنت و نفرین برگشودند . مانند این بسیار است و تعزیتحسین هر موسم عاشورا به بغداد تازه باشد و با نوحه و فریاد و ...» (29)
مقتلنویسى در میان اهل سنت
چنانکه در تلاش مورخان اهلسنت نسبتبه ثبت جزئیات وقایع کربلا و تثبیت عزادارى امام حسین علیه السلام از این رهگذر از سوى آنان اشاره شد، مسیرى را که طبرى در اهتمام به کتابت و احیاى روایت انقلاب حسینى گشود، توسط مورخان پس از وى ادامه یافت و در قرن ششم شعبه جدیدى در تاریخ اسلام تحت عنوان «مقتلنگارى» به وجود آمد و برخى دانشمندان اهلسنتبه گونه مستقل بدین مهم پرداختند . از جمله این گروه مىتوان به ابوالمؤید خوارزمى (متوفاى 568) اشاره کرد . او اثر ارزشمندى در رخداد عاشورا پدید آورد که به نام مقتل خوارزمى شهرت یافته است و مورد اعتماد عالمان عامه و خاصه مىباشد .
افزون بر وى، مورخان نامى اهلسنت همچون ابن اثیر در الکامل فى التاریخ، ابوالفرج ابن جوزى در المنتظم و همو در الرد على المتعصب العنید لمن ذم من لعن الیزید و سبط ابن جوزى در تذکرة الخواص روشنگرانه به حادثه عاشورا و عزادارى شهادت امام حسین و یارانش پرداختند و گزارشهاى پیشینیان اهلسنت، از جمله طبرى، را نه تنها حفظ نمودند، بلکه بر تکمیل و تفصیل آن همت گماشتند .
ابومظفر سبط ابن جوزى از جدش ابوالفرج ابن الجوزى نقل مىکند که نامبرده در مجالس خود مىگفت: شگفتانگیز نیست که ابن زیاد با حسین جنگید و عمر سعد را بر او مسلط نمود تا او را به قتل رساند و شمر را دستور دهد تا سرهاى بریده را برایش حمل کند . همانا شگفتانگیز و حیرتآور [تر] پست گردیدن یزید است [تا آن حد] که دندانهاى او را به چوب ببندد و خاندان پیامبر را به عنوان اسیر بر شتران بىجهاز سوار نماید و عزم یزید بر اینکه فاطمه دختر [امام] حسین را به مردم واگذارد که او را مىخواستبه عنوان کنیز ببرد و تکرار یزید شعر ابن زبعرى (لیت اشیاخى ببدر شهدوا . .). . (30)
ابوالفرج در المنتظم ضمن برشمردن اوصاف گوناگون و برجسته امام حسین علیه السلام، واکنش آن حضرت را در برابر سب و زبان درازى یکى از فرماندهان یزید اینگونه نقل مىکند: «آیا به من ناسزا مىگویى و فحش مىدهى؟ نگاه کن من کیستم، آن قتبه خودتان مراجعه کنید و تامل نمایید . آیا جنگ با من و کشتن من براى شما جایز است و هتک حرمت من حلال است؟ آیا من فرزند دختر رسول خدا (پیامبر شما) نیستم؟ آیا من فرزند پسر عموى پیامبر شما نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموى پدر من نیست؟ آیا جعفرطیار عموى من نیست؟ شمر در جواب گفت: خدا را جز به حرف عبادت نکرده باشم که من بفهمم توچه مىگویى! » (31)
این عزادارى و مقتلنگارى به خوبى عظمتیاد امام حسین علیه السلام و جانفشانىهاى او را در میان اهل سنت نشان مىدهد و مردم مسلمان از جمله اهل سنتبا کاهش فشارهاى مختلف سیاسى و امنیتى نمىتوانستند در مقابل عظمت عاشورا اشک نریزند و براى امام حسین و یاران وى سوگوارى نکنند .
عزادارى در خراسان و ماوراءالنهر
با کاهش فشار مضاعف سلجوقیان و روى کارآمدن خوارزمشاهیان (628 - 521 ق)، که زمینههاى تشیع و پیروى از اهلبیت پیامبر را از ادوار نخستین اسلامى داشتند، فضا براى عزادارى حسینى بهتر شد، هرچند هیچگاه موانع از بین نرفت . در این فضا شاعران نامورى همچون قوامى رازى (نیمه اول قرن ششم) و سخنور معروف عطار نیشابورى (627 - 537) یاد عاشورا و فداکارىهاى حسین بن على علیه السلام را در قالب سوگنامههاى روشنگر و جانسوز زنده نگه داشتند:
کیستحق را و پیمبر را ولى
آن حسن سیرت، حسین بن على
قرةالعین امام مجتبى
شاهد زهرا شهید کربلا
تشنه او را دشنه آغشته به خون
نیم کشته گشته سرگشته به خون
آنچنان بر خود که برد بىدریغ
کافتاب از درد آن شد زیر میغ
گیسوى او تا به خون آلوده شد
خون گردون از شفق پالوده شد ...
با جگر گوشه پیمبر این کنند
وانگهى دعوى داد و دین کنند
هر که در رویى چنین آورد تیغ
لعنتم از حق بدو آید دریغ . (32)
گریه شام بر حسین علیه السلام در آستانه حمله مغول
ابن کثیر نقل مىکند: در سال 657 ق، که بغداد به دست لشکریان چنگیز سقوط کرد و خلافت عباسیان پس از 554 سال براى همیشه از بغداد و جهان اسلام برچیده شد، ابوشامه، یکى از شاعران شام پس از آنکه حملات چنگیزیان به «میافارقین» و کشته شدن فرمانرواى آن به نام الکامل بن شهاب را شنید، اندوهگین گردید و قصیده سوزناک و حزنانگیزى سرود و در آن الکامل را به نام امام حسین تشبیه نمود و مظلومیت امام حسین علیه السلام در شام و داستان ورود اسیران و سر بریده امام را به گونه عاطفى مطرح کرد . (33)
افزون بر دمشق، شهرهاى دیگر شام از جمله حلب نیز به یاد امام حسین و شهداى کربلا بىقرار بود . همه ساله در روز عاشورا به سوگ قربانیان کربلا سرشک غم ریخته گریبان چاک مىکردند .
تیموریان و فراگیرى عزادارى (911 - 782 ق)
تیموریان، که عمدتا پیرو اهل سنتبودند، پس از روى کار آمدن، به ویژه پس از مرگ تیمور، منشا آثار فراوان فرهنگى، ادبى و تمدنى در جهان اسلام، بخصوص خراسان، گردیدند . با محبتى که این خاندان به اهلبیت پیامبر اسلام داشتند و احترامى که نسبتبه علما، عرفا و سادات نشان دادند، عزادارى امام حسین علیه السلام، که از سالها قبل در میان اهل سنت جا باز کرده بود، به تدریج گسترش یافت و حتى درون دربار تیموریان راه یافت . (34)
در عصر تیموریان عزادارى سیدالشهدا در ابعاد گوناگون توسعه یافت; به گونهاى که هم از لحاظ تنوع و هم از نظر کیفیت و میتسیر صعودى پیدا کرد و قابل مقایسه با ادوار سابق نبود . همین فضاى اهلبیت محور و ضد امویان و عباسیان، جامعه را به سوى پذیرش مبانى بیشتر اهلبیت علیهم السلام از سوى اهل سنت آماده نمود و به پیش برد، به طورى که یکى از نویسندگان مىنویسد: «گریه براى امام حسین [در هرات عهد تیموریان] جانشین مجالس ذکر صوفیانه - که نقشبندیان آن را ملغى کرده بودند - شده بود .» (35)
در مقدمه کتاب روضةالشهداء که یکى از مقتلهاى معروف و تاثیرگذار تاریخ مقتلنگارى و عزادارى امام حسین علیه السلام مىباشد، در خصوص وضعیت اجتماعى و شرایط مناسب فرهنگى و دینى مسلمانان، به ویژه خراسان براى عزادارى و فراگیر شدن روضه خوانى براى امام حسین علیه السلام چنین آمده است: «... جمعى از محبان اهلبیت علیهم السلام هر سال که ماه محرم درآید، مصیبتشهدا را تازه سازند و به تعزیت اولاد حضرت رسالت پردازند، همه را دلها بر آتش حسرت بریان گردد و دیدهها از غایتحیران سرگردان:
زاندوه این ماتم جان گسل
روان گردد از دیدهها خون دل . (36)
مردم خراسان و ماوراءالنهر در آن زمان همه ساله در سالگرد قیام عاشورا مراسمى بر پا مىکردند و در آن به بیان حوادث عاشورا و انواع مصیبت هاى خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله در کربلا مىپرداختند . سخنوران، مداحان و مرثیهخوانان بزرگ، شاعران و عالمان دینى در این مجالس به ذکر مصیبت اباعبدالله الحسین علیه السلام مىپرداختند و عواطف پاک و آماده مردم آن سامان را به انواع ستمها و جنایات روا داشته شده بر حسین بن على در کربلا معطوف کرده، آنان را به عزادارى و اشک افشانى وامىداشتند .
کمالالدین ملاحسین واعظ کاشفى (م 910)
در راس همه این واعظان، ملاحسین واعظ کاشفى (م 910 ق) قرار داشت که در نزد دو فرقه شیعه و سنى از احترام و شهرت فراوان برخوردار بود . او در بیهق (سبزوار)، که در تشیع معروف بود، به تسنن متهم بود و در نزد اهالى هرات، که تا آن زمان به تسنن شهرت داشتند، به داشتن عقاید تشیع زبانزد بود، اما به گفته برخى از پژوهشگران «پیداست که وى از جمله نوادرى کمنظیر بود که تعصب مذهبى یا طریقتى به هیچ وجه در ذهنش راه نداشته و داراى شخصیت غریب از نوع شیخ بهایى بوده که او نیز به همین صفتبلندنظرى و آسانگیرى مشهور است .» (37)
هرچند روضةالشهداء، تالیف ملاحسین واعظ کاشفى، نخستین مقتل فارسى نیست، (38) اما سبک داستانى و شیرین آن و نیز تسلط روانشناسانه و تجربى و استادانه نویسنده آن در بیان زیبا و جلا داده شده حوادث و حفظ حرمتباورهاى اصلى اهلسنت، موجب شده است تا از مقتل مزبور به عنوان نخستین مقتل فارسى یاد شود و پر تاثیرترین، مشهورترین و ماندگارترین مقتل در میان مسلمانان، بخصوص فارسىزبانان، شناخته شود .
واعظ کاشفى که عمدتا در شهرهاى هرات و سبزوار و اطراف به وعظ و مرثیهخوانى اشتغال داشت و در مدارس آن شهرها، بخصوص هرات، تدریس مىنمود، در ایام محرم و مناسبتهاى دیگر به گونه جذاب و مؤثر مناقب اهلبیت پیامبر علیهم السلام را طرح نموده، مصایب آنان را در قالب داستان، شعر و ذکر روایات بیان مىکرد و مردم را به شدت مىگریاند . وى گاهى این برنامهها را در مدارس و یا دربار سلاطین تیمورى انجام مىداد . مستمعین سخنان وى، که عمدتا اهل سنتبودند، در تاثر از مرثیه و بیان وى گاهى صحنههاى بىنظیر اشک افشانى و تعزیهدارى را به نمایش مىگذاشتند .
شاگردان ملا کمالالدین حسین کاشفى، که بیشتر اهل سنتبودند، براى خواندن مرثیه امام حسین نیز به تلمذ مىپرداختند و انواع مهارتها و ویژگىهاى او را الگو قرار مىدادند . یکى از شاگردان سنى مذهب وى به نام محمود واصفى نقل مىکند که پس از مرگ استادش به نیشابور، که تا آن زمان عمدتا سنىنشین بود، سفر مىکند . مردم آن شهر پس از آنکه متوجه مىشوند وى از شاگردان کاشفى و طلبه است، دلتنگى و حزن خود را از درگذشت کاشفى ابراز داشته، تاکید مىکنند که مدتهاست در آرزوى شنیدن روضه کاشفى هستند . از اینرو، از او مىخواهند به یاد کاشفى و به سبک او براى آنان روضه بخواند . واصفى خواسته آنان را اجابت مىکند که با استقبال فوقالعاده مردم مواجه مىشود . (39) هرچند کاشفى در سال 910 درگذشت، روضةالشهداء در سالهاى بعد چنان نقش مهمى در شناسایى اهلبیت علیهم السلام و مصایب آنان، بخصوص گسترش و تعمیق احساسات به طرفدارى از خاندان پیامبر و فراگیرى مجالس عزادارى، ایفا کرد که پژوهشگران از آن به شگفتى یاد کردهاند . (40)
فخرالدین على صفى کاشفى
فخرالدین على صفى فرزند ملاحسین کاشفى سبزوارى از میان شاگردان فراوان شیعه و سنى پدرش بیشترین شباهت را به کاشفى داشت . از اینرو، وى به حق بزرگترین تداومدهنده راه پدرش، بخصوص در وادى سخنورى و روضه خوانى، شناخته شده است . او همانند پدر، متهم به مذهب تشیع از سوى برخى اهل سنت و متمایل به تسنن از سوى عدهاى از شیعیان بود .
مهمترین اثر وى در باب شناسایى اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام، لطائف الطوایف است که خواننده را بىاختیار به یاد مذهب، اندیشه و قلم ملاحسین کاشفى مىاندازد . او نیز در هرات به تدریس و تبلیغ و ذکر مصیبت آل رسول مشغول بود و پس از سقوط تیموریان، مدتى به غرجستان رفت و در آن سامان به تبلیغ و ارشاد و عزادارى پرداخت و اثر خود را نیز در آنجا و به نام فرمانرواى وقت غرجستان تالیف کرد . (41)
افزون بر وى، از مرثیهسرایان و سخنوران معروفى که در دوره تیموریان به نشر عزادارى امام حسین علیه السلام پرداختند، به افرادى همچون سید ابوالحسن کربلایى، حیدرعلى مداح، سید على (واحد العین) و دیگران مىتوان اشاره کرد که در مساجد مختلف، نمازهاى جمعه، مجامع عمومى، مدارس علمیه و حتى چهارراهها و پلها به مناقب اهلبیت علیهم السلام و مصایب آنان اشتغال داشتند . ایشان گاهى در مراسم رسمى نماز جمعه راه یافته، حتى در مواردى در خطبههاى جمعه به جاى خلفا، اسماى ائمه اطهار علیهم السلام را جایگزین نمودند و از سلاطین تیمورى نیز به طور علنى رسمیت این شیوه را تقاضا مىکردند . (42)
منقبتخوانى و مداحى: در دوران تیموریان حرکت مردم براى شناسایى اهلبیت پیامبر علیهم السلام و توسل و تقرب بدان خاندان از راههاى گوناگون و به شیوههاى متفاوت شتاب فوقالعاده یافت . یکى از این شیوهها، ذکر مناقب و فضایل اهلبیت علیهم السلام و بیان ابعاد شخصیتى و منزلت دینى و معنوى و نیز گزارش هنرى و ادبى کارنامه و فعالیتهاى آنان بود، که بدان منقبتخوانى و مداحى گفته مىشود . این مهم معمولا به زبان شعر و گاهى در قالب قصه و به زبان نثر بیان مىگردید . اگرچه ورود مناقب در شعر فارسى در قرن هشتم صورت گرفت، اما در قرن نهم توسعه همه جانبه یافته و شکوفا گردید . (43)
برخلاف مرثیهسرایى، به ویژه روضهخوانى که عمدتا در ماه محرم و ایام عاشورا برگزار مىشد، منقبتخوانى نه زمان ویژه مىطلبید و نه مکان مشخص و محفل آماده، بلکه میادین عمومى، مساجد، بازار، مدارس و ... محل حضور مداحان و هنرنمایى آنان تلقى مىگردید . منقبتخوانى و مداحى که از سالها پیش از به قدرت رسیدن تیموریان پا به عرصه اجتماعى و حیات دینى مردم گذاشته بود، در عصر این خاندان شتاب فوقالعاده یافت، به گونهاى که شهر هرات، که عمدتا سنى مذهب بود و به عنوان مهمترین شهر و پایتخت آنان به حساب مىآمد، تقریبا همه روزه شاهد برگزارى مجلس و یا مجالس منقبتخوانى و مداحى از سوى منقبتخوانان و مداحان بود . در این محافل، اهل سنت و شیعیان با توجه به فرصت و شرایط شرکت مىکردند .
مداحان و منقبتخوانان معروف هرچند شیعه بودند، اما مخاطبان آنان بیشتر اهل سنتبودند . هرچند گاهى برخى از این مداحان در حین اجراى برنامه لب به سب خلفا مىگشودند، که موجب رنجش بعضى از اهل سنت و اعتراض آنان مىگردید، اما در مجموع مردم از اقشار مختلف و مذاهب گوناگون در اطراف آنان جمع مىشدند و به اشعار و گفتار آنان گوش فرامىدادند .
درخواست ایراد خطبه به نام دوازه امام علیهم السلام: مجموعه فعالیتهایى که در قالب عزادارى، منقبتخوانى و مداحى، خطابه و سرایش شعر با محوریت اهلبیت علیهم السلام و بازگویى ابعاد فضایل و مصایب خاندان پیامبر، به ویژه امام حسین علیه السلام، در قلمرو تیموریان انجام گرفت، تا آنجا پیش رفت که آخرین سلطان تیمورى، لقب حسینى براى خود برگزید و براى اهلبیت، سادات و مراقد علویان، به ویژه حرم امام رضا علیه السلام، منزلت و جایگاهى تاریخى و بىسابقه پذیرا گردید . مداحان و سخنوران شیعه که زمینه را مناسب دیدند، خواستار تغییر خطبههاى نمازهاى جمعه و سخنرانىها و آوردن اسامى ائمه اطهار علیهم السلام به جاى خلفا گردیدند: «چون حضرت پادشاه خلافت پناه ابوالغازى سلطان حسین میرزا بر سریر سلطنتخراسان تمکن یافت ... جمعى از جاهلان شیعه و باطلان رفضه به مظنه آنکه چون اشعار بلاغتشعار آن حضرت "حسینى" تخلص دارد، شاید میلى به جانب عقیده باطله ایشان باشد و مذهب سنیه سنت و جماعت مطعون خواهد ماند، غلوى عظیم کردند و سعایتبسیار نمودند که بر منابر اسلام خطبه به نام دوازده امام خوانند و اسامى خلفاى راشدین را مطرود سازند .» (44)
این گزارش به خوبى نیروى بىسابقه مردمى و توانایى سیاسى و اجتماعى مداحان، سخنوران و مرثیهسرایان را نشان مىدهد . این جماعت که در زمانى به گونه مخفیانه در منازل خود هم قادر به عزادارى نبودند، در اواخر عهد تیموریان منبر مصلى را سکوى خطابه و فعالیت فرهنگى خود قرار دادند و از حدود متعارف عزادارى و بیان مناقب پا را فراتر نهاده، مسائل گوناگون دیگر را طرح نمودند .
نورالدین عبدالرحمان جامى (889 - 817 ق)
عبدالرحمن جامى نسبتبه اهلبیت پیامبر از جمله منقبت امام حسین علیه السلام و عزادارى و زیارت آن حضرت از هیچ کوششى فروگذار نکرد و آن را منافى پیروى خویش از اهل سنت و مذهب جماعت نمىدانست . جامى در سالهاى آخر عمر به عتبات عالیات شتافت و براى زیارت مرقد امام حسین علیه السلام به کربلا رفت . وى داستان این زیارت را اینگونه سروده است:
کردم زدیده پاى سوى مشهد حسین
هست این سفر به مذهب عشاق فرض عین
خدام مرقدش به سرم گر نهند پاى
حقا که بگذرد سرم از فرق فرقدین
کعبه به گرد روضه او مىکند طواف
رکبالحجیج این تروجون این این
از قاف تا به قاف پراست از کرامتش
آن به که حیله جوى کند ترک کید و شین
آن را که بر عذار بود جعد مشکبار
از موى مستعار چه حاجتبه زیب و زین
جامى گداى حضرت او باش تا شود
با راحت وصال مبدل عذاب بین
مىران زدیده سیل که در مشرب کریم
باشد قضاى حاجتسائل اداى دین . (45)
دربار تیمورى و مراسم عزادارى
برابر اسناد موجود، مراسم عزادارى از همان آغاز سلطنت، به ویژه در زمان یکى از مهمترین آنان شاهرخ میرزا (850 - 810 ق)، به دربار سلاطین تیمورى سنى مذهب راه یافت . شاهرخ میرزا و اسلاف وى افزون بر استماع سخنان سخنوران معروف همچون شاه نعمتالله ولى کرمانى (827 - 730 ق)، قاسم الوزر تبریزى (م 835)، سیدمحمد نوربخش (869 - 795 ق) و فرزندش سید قاسم فیض بخش (م 981) و دیگران و شرکت در جلسات سخنرانى، وعظ و مرثیهخوانى آنان، مجالسى را به طور اختصاصى تشکیل داده و به عزادارى مىپرداختند . شاهرخ میرزا در مجلس سوگوارى فرزندش بایسنقر میرزا، از مورخان، سخنوران و شاعران خواست در آن شرکت جسته، مرثیهخوانى نمایند: «و آن حضرت [شاهرخ میرزا] مدت چهل روز بر مسند خلافت و مقر سلطنت مىنشست و مشاهیر ایران و توران و اعاظم ربع مسکون و مهتران خراسان بر درگاه همایون جمع بودند . هر روز یکى دو شاعر ماهر، مرثیهها به موقف عرض و محمل آنها مىرسانیدند . از آن جمله مولانا سیفالدین نقاش اصفهانى که "واحدى" تخلص مىکردى، مرثیه نیکو گفته است و مرثیه این است:
... چندان که چرخ گشتبه دوران روزگار
نقش وفا نیافتبر ایوان روزگار
گر او برفتشاه جهان باد در امان
گر گوهرى شکستبماند به بحر کان
سلطان معین دولت و دین شاهرخ که باد
با تخت ملک و با دل فرخنده جاودان
یا رب به حق حرمت اولاد فاطمه
صبرى بده به بیگم غمگین ناتوان
بىاو نماند در تن پاکش حیات هیچ
مشکل بود حیات کسى را که نیست جان ...» (46)
پیش از شاهرخ میرزا، امیر تیمور خود هنگام تاجگذارى، سادات را به عنوان «اهلبیت» دعوت کرد و به گفته کامل مصطفى الشیبى «در بلخ به سال 771 چهار علوى وى را بر تخت نشاندند .» ، (47) اما مطابق گزارش روضةالصفا، آیه ذوى القربى و حدیث ثقلین متابعت گردد . (48) در جریان فتح شهر حلب نیز عالمان، قاضیان و سایر اهالى آن شهر را جمع نمود و سؤال همیشگى خود را از آنان کرد که مهمترین فراز آن، برترى امام على علیه السلام بر معاویه و ظالم بودن او و فاسق بودن یزید مىباشد و هنگامى که از آنان شنید که «همه آنان مجتهد بودهاند، تیمور سختبرآشفت و گفت: على بر حق و معاویه ظالم و یزید فاسق بود . شما مردم حلب نیز پیروى اهل دمشق کردید و آنان یزیدى و کشندگان امام حسین علیه السلام هستند .» (49)
پرسشهاى مختلف تیمور در مورد خاندان رسالت و حادثه کربلا و اظهار اندوه نسبتبه امام حسین علیه السلام و نفرت همیشگى از یزید، ابن خلدون را بر این داشت تا پس از ملاقات با وى در سال 803 در دمشق، تصریح کند که برخى مردم بر این باورند که تیمور رافضى است: «این تیمور شاهى است در میان شاهان و فراعنه . بعضى خیال مىکنند که او یک نفر دانشمند است، در حالى که برخى دیگر معتقدند که او یک نفر رافضى است; چون آنها دیدهاند که او بر اهلبیت پیامبر ارجحیت قایل است .» (50)
رویکرد هوادارى از امام حسین علیه السلام و قیام کربلا و مخالفتبا یزید و لعن وى در تمام دوره تیموریان رو به شدت بود و علماى مناطق گوناگون، به ویژه ماوراءالنهر که بیشتر در معرض هوادارى یزید و یا توجیه جنایت وى در کربلا بودند، در محضر سلاطین مجبور بر اعلام نفرت و انزجار و فرستادن لعن بر یزید بودند . (51)
احترام به سادات و علویان و زیارت مرقد مطهر امام هشتم على بن موسىالرضا علیه السلام به طور کمنظیر و با اخلاص در حیات سیاسى و دینى آنان به چشم مىخورد و تشویق شاعران به منقبتسرایى و مرثیهمحورى نیز از سوى آنان روزافزون بود . حجم ادبیات رثایى و عاشورایى و به طور کلى، اهلبیت محور در این دوره، دلیلى بر نفوذ گسترده و عمیق مرثیهخوانى و عزادارى در میان این سلسله سنى مذهب و سایر اهل سنت در این زمان است .
تیموریان در کردار و گفتار تاکید مىنمودند که اعزار اهلبیت علیهم السلام و تفضیل خاندان پیامبر بر دیگران بیتالغزل مسلمانى و دیندارى است و ربطى به تشیع و تسنن ندارد . از اینرو، در مصیبت دودمان رسالت محزون بودن و نسبتبه شادى آنان سرور داشتن را لازمه دیندارى مىدانستند; چنانکه یکى از سلاطین آنان به نام ابوالقاسم بابر (861 - 852 ق) سکه به اسم دوازده امام علیهم السلام زد و آن را منافى پیروىاش از مذهب تسن و ابوحنیفه نمىدانست .
میرزا ابوالقاسم بابر «روزى با خواص و مقربان نشسته بود و تنگى [زر و سیم مسکوک] در دست دریا عطا گرفته بود و نوشته آن را خوانده، فرمود: دوازده امام است . یکى از حضار گفت: در کدام زمان بوده باشد؟ میرزا گفت: به نام من است . همان شخص گفت: هرجا شما را نوعى اعتقاد دارند . آن پادشاه نیک اعتقاد گفت: هرکس هر نوع اعتقاد دارد گو مىدارد، من بر طریق سنت و جماعت ثابتم و مذهب امام اعظم ابوحنیفه دارم .» (52)
عزادارى اهل سنت پس از تیموریان (از قرن یازدهم تاکنون)
از سال 911 ق به بعد، جهان اسلام به تدریجبه مناطق مختلف و حوزههاى متعدد سیاسى تقسیم گردید و هر قسمتى حکومت مستقل و امپراتورى جداگانهاى را تشکیل داده، بر بخشى از میراث تیموریان، سلسلهاى عمدتا ترک تبار به حکمروایى پرداخت . سلسله صفویه بر قسمت غرب امپراتورى تیموریان با رهبرى شاه اسماعیل صفوى دستیافت . خاندان عثمانى بر آسیاى صغیر، سپس سرزمینهاى عربى و افریقایى تسلط یافتند و دودمان ازبک شیبانیان ماوراءالنهر و شمال افغانستان را تحتحاکمیت درآوردند و سرانجام، شاخهاى از تیموریان تحت عنوان بابریان یا تیموریان گورکانى یا گورکانیان بر قسمتى از افغانستان و شبه قاره دستیافته، حکومت پرقدرت و بزرگى را در آن بخش جهان بنیان نهادند .
با همه خصومتبرخى از اهل سنتبا شیعیان، که به ویژه پس از برآمدن سلسله صفویه در ایران در برخى از مناطق، بخصوص در شمال و غرب ایران به گونه بىسابقه و گاه خطرناکى تقویت گردیده بود، عزادارى براى امام حسین علیه السلام در میان اهل سنت ادامه یافت و شاعران، به ویژه عارفان اهل سنت، بخشى از تلاشهاى ادبى، عرفانى و اجتماعى خود را در این مقوله بذل نمودند و انقلاب عظیم کربلا و قیام ماندگار امام حسین نه تنها در میان اهل سنت، بلکه در اندیشه و خامه برخى متفکران غیر مسلمان نیز راه یافت و در شعاع بیشتر و جهانى به پالایش عواطف و هدایت افکار و باورها پیش رفت .
آسیاى میانه و عزادارى سیدالشهدا
در قرن دهم، ماوراءالنهر (آسیاى میانه) به دستشیبانیان افتاد . این سلسله ازبک که نسبتبه تشیع و شیعیان نگاه مثبت و سازنده نداشت، تلاش کرد تا از تمایل روز افزون مردم به اهلبیت علیهم السلام بکاهد . شیبک خان ازبک که مؤسس این سلسله به شمار مىرود، نمونه بارز این تعصب بود . هنگامى که او براى فتح هرات در راس لشکرى از ازبکان و سایر جنگجویان خود به دروازه آن شهر رسید، «اکابر شهل مثل امیر جمالالدین محدث و امیر غیاثالدین محمدبن امیر یوسف و شیخالاسلام هراتى به استقبال شتافتند، در کهدستان با "خان" ملاقات نموده، متوجه شهر شدند، یساولدن پیش مىآمدند و مىگفتند: «مگویید الله و محمد و على یارت باد; بگویید الله و محمد و چهار یار یارت باد . " (53)
با توجه به قراین مزبور و سایر گزارشها، تردیدى در خصومت وى با برگزارى برخى مراسم مرسوم در هرات باقى نمىماند . با این همه، عرفاى بزرگ اهل سنت که از آن دیار سر برآوردند و یا در آنجا باقى ماندند، امام حسین علیه السلام را به عنوان نقطه پرکار عشق و رمز تداوم حیات اسلام مىدانستند .
یکى از امورى که بر تداوم علاقه مردم آن سامان به امام حسین علیه السلام و تداوم ذکر و عزادارى در آنجا حکایت دارد، رواج فراوان کتاب روضة الشهداء در آن مناطق و نواحى بود و همین اقبال مردمى موجب گردید تا این کتاب به زبان ازبکى برگردان شود و ترجمه متعدد آن به ترکى نیز نشانه دیگرى بر این نکته است که افزون بر شیعیان ترک تبار ایران، ترکهاى آسیاى میانه و مناطق دیگر به آن اثر و مراسم عزادارى اقبال داشتهاند; زیرا روضةالشهدا که در سال 908 ق پدید آمد، در قرن دهم و قرون بعدى «چندین بار به ترکى ترجمه شده استبا نامهاى سعادتنامه در نیمههاى قرن دهم; حدیقة السعداء از شاعر برجسته فضولى بغدادى که همراه با اصلاحات و افزودگىها انجام شده است . این حدیقه مکرر چاپ شده است . شهدا نامه نیز روایت منظوم ترکى روضةالشهداء است . ترجمه ترکى آسیاى میانهاى آن نیز از شاعرى که تخلص وى صابر است انجام شده و نسخههاى فراوانى از آن در تاشکند و جاهاى دیگر موجود است ...» (54)
عزادارى در شبهقاره و جنوب شرق آسیا
علماى اهل سنتبه ترجمه مقاتل فارسى و نشر آن اکتفا نکردند . یکى از دانشمندان اهل سنت و از پیروان ابوحنیفه، در سال 1161 ق دستبه تالیف مقتل سیدالشهدا زد و آن را قرةالعین فى البکاء على الحسین نامید و در آن ضمن بیان مصایب آن رسول، به ویژه حادثه جانگداز عاشورا، درصدد برآمد تا این نکته را اثبات نماید که برپایى عزادارى و مصیبتدارى مختص شیعیان نیست; اهل سنت هم بر آن امام اشک مىریزند . وى ثواب عزادارى براى امام حسین را مورد تاکید قرار داده است .
عزادارى سیدالشهدا در نقاط مختلف شبه قاره انجام مىگیرد . شیعیان و اهل سنت هند در شهرهاى کویته، لاهور، کراچى، پاراچنار، حیدرآباد، لکنهو، دهلى، دکن و سایر شهرها و روستاهاى مسلمان نشین به سوگوارى، تهیه نذورات و اطعام مىپردازند . شاعران فارسى زبان، که از آسیاى میانه، افغانستان و ایران در دوره تیموریان هند به آن سرزمین مهاجرت نموده بودند، عاشورا و سوگوارى آن را زنده نگه داشتهاند . در برخى مناطق شبه قاره نه تنها اهل سنت، بلکه هندوان و سایر فرقههاى غیر مسلمان نیز در مراسم عاشورا و عزادارى دهه نخست محرم شرکت مىکنند . با حلول ماه محرم، مردم لباس سیاه و عزا مىپوشند و لذایذ و سرور را ترک مىکنند، به مساکین و فقرا به اندازه توان غذا و روزانه به طور رایگان به مردم آب سرد و شربت مىدهند، به یاد شهداى کربلا مرقدها و مزاراتى را براى عزادارى و خواندن زیارتنامه مىسازند، روضهخوانان، مصایب امام حسین علیه السلام را به زبان فارسى، اردو و سایر زبانهاى محلى مىخوانند و مردم اشک مىریزند و سینه مىزنند . عزادارىها عمدتا در حسینیهها، تکایا و امام بار [گا] هها برگزار مىگردد و هر یک از روزهاى مختلف دهه نخست محرم به بیانمصیبتخاص و ذکر حادثه خاص انقلاب کربلا اختصاص دارد .
پس از تجزیه شبه قاره به سه کشور هندوستان، پاکستان و بنگلادش، عزادرى در هر سه کشور ادامه یافت، هرچند در بنگلادش تعداد اندکى شیعه زندگى مىکند، اما سوگوارى براى امام حسین علیه السلام در میان اهل سنتبه صورت اطعام مردم در این روز و تکریم اهلبیت علیهم السلام وجود دارد . در کشور هندوستان با آنکه مسلمانان، به ویژه هواداران اهلبیت علیهم السلام در اقلیتاند و نظام حکومتى هم از دیانتبه طور رسمى جداست، روز عاشورا به عنوان تعطیل رسمى مىباشد . (55)
گفتار رهبران استقلال شبه قاره نیز به خوبى نشان مىدهد که پیام امام حسین و فلسفه شهادت آن حضرت نه تنها به گوش اهل سنت، بلکه هندوان نیز رسیده است . مهاتما گاندى، رهبر استقلال هند، مىگفت: «من براى مردم هند چیز تازه نیاوردهام، فقط نتیجهاى را که از مطالب و تحقیقاتم درباره تاریخ زندگى قهرمان کربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند کردم; اگر بخواهیم هند را نجات دهیم، واجب است همان راهى را بپیماییم که حسین بن على پیمود . (56) جواهر لعل نهرو، نخستین رهبر هندوستان پس از استقلال، نیز شهادت امام حسین و خانوادهاش را فاجعهاى ذکر کرده است که هر سال در ماه محرم از طرف مسلمانان، بخصوص شیعیان تجدید مىگردد و به خاطر آن سوگوارى برپا مىشود . (57)
پورشوتاملاس، از رهبران هندوان که زمانى ریاست کنگره ملى هندوستان را به عهده داشت، تصریح مىکند: «من اهمیتبرپا داشتن این خاطره بزرگ تاریخى را مىدانم . این فداکارىهاى عالى از قبیل شهادت امام حسین علیه السلام سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده است و خاطره آن شایسته است همیشه باقى بماند و یاداورى شود .» (58)
در پاکستان، علىرغم تلاشهاى متنوع و گسترده وهابیت، که به طورمستقیم در قالب «سپاهصحابه» سازمان یافته، عزادارى امام حسینوسوگوارىاباعبدالله در میان اهلسنت پابرجاوفراگیر مىباشد .
از میان رهبران اهل سنت، مصلح بزرگ اسلامى علامه محمد اقبال لاهورى (1353 - 1289 ق) بیش از دیگران به اهمیت زنده نگه داشتن محرم و عزادارى امام حسین اهتمام ورزید و این موضوع را با قلم و شعر مورد تاکید قرار داد . او در جاى جاى دیوان شعرخود از امام حسین علیه السلام و عشق او به حقیقت و لزوم پیروى از آن حضرت و آموزش آزادى و آزادگى از قیام وى یاد مىکند و سرانجام خود تصریح مىکند نه تنها آزادى بلکه:
رمز قرآن از حسین آموختیم
زآتش او شعلهها اندوختیم .
اهل سنت افغانستان و عزادارى حسینى
خراسان پس از سقوط تیموریان عملا به سه بخش تقسیم شد: قسمتشمال آن مدتى در دستشیبانیان بود، بخش شرق آن به تدریج تحت تصرف ظهیرالدین بابر میرزا از نوادگان تیمور افتاد و منطقه غرب آن در دست صفویان قرار گرفت .
اسناد تاریخى حکایت از آن دارد که در شهرهاى عمدتا سنىنشین خراسان و نواحى مختلف آن، با همه فشارهاى توام با تعصب و ستم که شیبانیان بر ضد فرهنگ اهلبیت علیهم السلام ایجاد کردند، مردم همانند گذشته به اهلبیت پیامبر علیهم السلام وفادار ماندند و در ابعاد ادبى، تاریخى و آیینى، عاشورا را فراموش نکردند; چنانکه بعضى از شعایر مشابه آن مانند گرامیداشت پانزده شعبان و شب برات و بیست و هشتم صفر در میان اهل سنت از اهمیتخاص برخوردار بود . (59)
وجود بقعه مبارکهاى در شمال افغانستان و ناحیه بلخ به نام مرقد امام على بن ابىطالب، که در میان اهل سنتبه نام روضه شاه ولایت معروف است و در قرن نهم و عصر تیموریان شناسایى و بازسازى گردید، در طى قرون اخیر با همه فراز و فرودهاى فرهنگى، سیاسى و جنگهاى شاهزادگان و تجاوزات خارجى، به عنوان کانون توجه به اهلبیت علیهم السلام و محل ذکر فضایل و مصایب خاندان رسالت عمل کرده است و زایران آن عمدتا اهل سنتبودهاند که به مناسبتهاى گوناگون به سوى آن روى مىآوردند و با زیارت و دعا در آنجا کسب معنویت کردهاند . همچنین وجود تکایا و حسینیهها در شهر کابل به نام ازبکان نشانگر ارتباط این قوم سنى مذهب افغانستان با اهلبیت و عزادارى امام حسین است . (60)
به جز امیر عبدالرحمان بدنام که به مدت سه سال (1883 - 1880 م) به قتل عام هزارهها و سایر شیعیان پرداخت و تکایا و حسینیههاى آنان را تخریب و هر نوع عزادارى را ممنوع و بدعت اعلام کرد، سایر سلاطین افغانستان نسبتبه عزادارى و منقبتخوانى شیعیان مخالفت نورزیدهاند و از دوران سلطنت امیر امانالله خان (1308 - 1298 ش) به بعد اسناد موجود تاریخى حکایت از حضور شاه و اعوان وى در عزادارى شیعیان کابل در روز عاشورا و یا تمام دهه محرم هر سال دارد . (61)
برخى علما و عرفا و ادیبان اهل سنت در سدههاى اخیر نیز تلاشهاى ارزندهاى در نشر معارف اهلبیت علیهم السلام داشتهاند; از جمله فیض محمد کاتب (م 1308 ش)، آیتالله عزیزالله غزنوى و دیگران که در نشر معارف اهلبیت رسول خدا و شناسایى انقلاب حسینى نقش ارزشمندى را ایفا کردهاند . شمارى از دانشمندان اهل سنت در مدارس علماى شیعه درس مىخواندند و در مجالس عزادارى و منقبتخوانى آنان نیز شرکت مىنمودند .
تاریخ افغانستان گواهى مىدهد هرگاه دخالتهاى بیگانگان در تفرقه مذهبى وجود نداشته است و حاکمان دخالتسوء نکردهاند، اهل سنت و شیعیان در عمل به عقایدشان مشکلى نداشتهاند و در مواردى حتى بعضى از عالمان اهل سنت از اموال شخصى خویش زمین و یا ساختمان تکیهخانه براى عزادارى حسینى به شیعیان بخشیدهاند . (62)
در شرق افغانستان، که عمدتا مرکز اهل سنت و جماعت مىباشد، هرگاه دولت آزادى نسبى به مردم داده و زمینه مساعد فراهم شده است، به عزادارى امام حسین پرداختهاند . از جمله این مراسم، مجالسى است که در شهر جلالآباد، مرکز ولایت ننگرهار برگزار مىشد:
«جلال آباد (شهرى در مشرق افغانستان که اکثرا سنىنشین و از مراکز مهم مردم شریف پشتو زبان است)، مردم شریف آنجا در ایام عاشورا مجلس بسیار باشکوه برپا مىکردند . از سالهاى 1347 به بعد تا چندین سال قبل از حمله کمونیستها (1357 ش) این مراسم ادامه داشت و از تمام ولایتهاى شرقى برادران محترم، اعم از علما (شخصیتهاى مهم سیاسى مانند عبدالغفار خان)، دارالحفاظ و دانشجویان و محصلین و صاحب منصبان ملکى و تمام مردم فرهنگدوست و وحدتخواه در آنجا حاضر بودند ... جمعیتخیلى زیاد ... اکثرا از اهل سنتبودند ...» (63)
در کابل، مزارى که به عنوان زیارتگاه سخى یاد مىشود، مردم اعم از شیعه و سنى در مناسبتهاى مختلف به زیارت آن جمع مىشوند و در ایام عید نوروز تجمع مردم بیش از سایر اوقات است و «علت آن، این است که بین مردم افغانستان مشهور است که سخى شاه اولیا حضرت على کرمالله وجهه در روز نوروز بر تختخلافت نشسته است و لذا مردم افغانستان روز نوروز را به این مناسبت مبارک دانسته و آن را عید مىگیرند ...» (64)
در شهر مزار شریف نیز همه ساله شمار فراوان مردم، که بیشتر از اهل سنت مىباشند، در ایام نوروز و آغاز سال نو خورشیدى تجمع مىکنند و با برداشتن پرچم روضه و مزار منسوب به امام على حلول سال جدید را آغاز مىکنند .
در کنار توجه اهل سنت افغانستان به فضایل اهلبیت رسول خدا علیهم السلام باید از منقبتخوانى در میان آنان یاد کرد . آنچه به طور شفاهى از دو سده اخیر تاریخ ادبى و اجتماعى افغانستان نقل مىشود، رواج گسترده منقبتخوانى و مداحى در میان شیعیان و گسترش آن در میان اهل سنت آن کشور حکایت دارد . مداحان، که عمدتا به سادات هزاره تعلق داشتند، در میان اهل سنت در فصول مختلف و سراسر سال، بخصوص زمستانها، به مساجد روستاهاى مختلف مىرفتند و با آداب و شیوه ویژه به بیان مناقب پیامبر و اهلبیت آن حضرت مىپرداختند .
یکى از مراسم قدیمى براى نشر فضایل اهلبیت و مصایب آنان، خواندن حمله حیدرى بوده است . از قرن دوازدهم که این اثر چاپ و وارد افغانستان گردید، جاى شاهنامهخوانى و حافظخوانى مرسوم را گرفت و مردم سنى مذهب در مناطق مختلف از جمله شهر غزنى و کابل و قندهار هنگام بیکارى، به ویژه زمستانها، به خواندن آن مشغول مىشدند . گاهى با توجه به مذمت موسیقى و خواندن ترانههاى محلى از سوى علما و یا منع آنان، مردم در محافل عروسى و مسابقات تیراندازى و جشن تولد فرزند و غیره نیز به خواندن فرازهایى از حمله حیدرى اقدام مىنمودند .
عزادارى کردهاى سنى مذهب
از اقوام معدودى که پس از روى کار آمدن صفویه در قرن دهم، بر مذهب خود باقى ماندند، قوم کرد مىباشد که امروز در استانهاى غربى ایران و عمدتا در کردستان، سکونت دارند . این قوم که داراى اکثریت اهل سنت مىباشد، در شمال ایران، شرق ترکیه و شمال سوریه نیز جمعیت قابل توجهى از کشورهاى یادشده را تشکیل مىدهد .
اکراد داراى مذاهب گوناگون مىباشند و شمار اندکى از آنان شیعه و بیشترشان پیرو تسنن و مذهب شافعى بوده و به زبان کردى سخن مىگویند، که لهجهاى از تبار فارسى به حساب مىآید . شمار بسیارى از سادات حسینى و حسنى در میان کردها زندگى مىکنند که رابطه خودش را با اهلبیت پیامبر از جمله امام حسین علیه السلام قطع نکردهاند و علىرغم داشتن مذهب تسنن به عاشورا و سوگوارى در محرم وفادار ماندهاند .
کردها، به ویژه در کردستان، با آغاز ماه محرم به احترام امام حسین علیه السلام، مجالس عروسى و مراسم جشن را تعطیل مىکنند . زنان کرد از اول تا پایان محرم، سرمه به چشم نمىزنند و در شهر سنندج (مرکز کردستان) مردم در شب عاشورا به مقبره امامزاده پیر عمر مىروند و تا پاسى از شب با روشن کردن شمع به دعا و ذکر مىپردازند . برخى کردها در ماه محرم به نذر و نوشتن شکایات به حضرت ابوالفضل و توسل به آن حضرت اشتغال دارند .
ادبیات مردم کرد نیز آیینه دلدادگى آنان به اهلبیت رسول خدا صلى الله علیه و آله و یاداور ریشه داشتن محبت این خاندان از جمله عزادارى براى امام حسین علیه السلام در میان آنان است . یکى از شاعران دلسوخته اهلبیت علیهم السلام رضا طالبانى کرکوکى است که براى سیدالشهداء چنین سوگ سرودهاى به جاى گذاشته است:
لافت از عشق حسین است و سرت بر گردن است
عشق بازى سر به میدان وفا افکندن است
گر هوا خواه حسینى ترک سر کن چون حسین
شرط این میدان به خون خویش بازى کردن است
از حریم کعبه کمتر نیست دشت کربلا
صد شرف دارد بر آن وادى که گویند ایمن است ... (65)
مولوى تایجوزى نیز با همه باورى که نسبتبه خلافتخلفاى راشدین دارد، آن را با محبت اهلبیت علیهم السلام برابر ندانسته و دلگیرى و اندوه خود را از اینکه خلافتبه حضرت على در آغاز سپرده نشد، اینگونه بیان مىکند:
و زآن سوى وطن هجرت نمودم
خلافت از على دانسته بودم ...
به تاثیر محمد میر اکمل
خلافت چون به عثمان شد محول
دل خویشان ما را پر زخون کرد
به خویشاوند خود نعمت فزون کرد . (66)
قصاید و سرودههاى مزبور بخشى از نالهها و عزاسرودههاى مردم اهل سنت کرد براى اهلبیت پیامبر علیهم السلام و ابراز ارادت به خاندان پاک رسالت مىباشد . این سرودهها مانند سرودههاى شاعران سایر نقاط جهان اسلام، نشانگر عزادارى مکتوب نخبگان اهل سنت مناطق مزبور از سویى و داشتن زمینه و پیشینه مردمى از سوى دیگر مىباشد و نشان مىدهد که مردم کرد سنى مذهب داراى چنین گفتار و رفتار بودهاند . (67)
عزادارى در قلمرو عثمانى
خلافت عثمانى که پیش از ظهور تیمور لنگ (807 - 782) در آسیاى صغیر (ترکیه فعلى) استقرار یافته بود، پس از تحمل ضربات اولیه از تیمور، با مشکل چندانى مواجه نشد . پس از مرگ تیمور، بخصوص در اواخر عهد تیموریان، از جهات مختلف توسعه یافت و در قرن یازدهم هجرى همه کشورهاى عربى، بالکان تا اتریش و کشورهاى اسلامى شمال افریقا را تصرف نموده، حکومتسلاجقه روم را تحت عنوان خلافت اسلامى در بخش بزرگ جهان اسلام برپا داشت .
همانگونه که اشاره شد، کردهاى اهل سنت در تکریم شهادت امام حسین و عزادارى عاشوراى حسینى سابقه طولانى و غنى دارند . به دلیل آنکه کردها عمدتا در قلمرو عثمانى (اعم از عراق، سوریه و ترکیه فعلى) مىزیستند، بررسى عزادارى آنها در واقع عزادارى اهل سنت را در برخى از نقاط قلمرو عثمانى نشان مىدهد; چنانکه این مطلب عزادارى اهل سنت را در امپراتورى صفویه نیز به نمایش مىگذارد . گزارشى دیگر از عراق نشان مىدهد اهل سنت در مراسم عزادارى امام حسین علیه السلام از دورههاى قدیم شرکت مىجستهاند; از جمله درباره شهر ناصریه عراق آمده است: «مردم ناصریه در مجالس عزادارى شیعیان مشارکت مىکنند و در تشکیل هیاتهاى عزادارى آنان سهم مىگیرند و چه بسا برخى از مردم اهل سنت ناصریه خود هیات مخصوص به خود تشکیل داده، دسته بیرون مىآورند ...» (68)
در حلب، از شهرهاى سوریه، مزارى است که از آن به نام «مشهد الحسین» یاد مىشود و مردم براى آن اوقافى اختصاص دادهاند که از بخشى از آن در روزهاى عاشورا نذورات انجام گرفته، مردم اطعام مىشوند . (69)
در مناطق سنىنشین کشورهاى خلیج فارس و سایر کشورهاى عربى، بخصوص اردن و فلسطین، مردم هرچند عزادارى محرم و عاشورا را به روش شیعیان عراق، لبنان و بحرین انجام نمىدهند، اما در روز عاشورا به پختن غذاهاى مخصوص و اطعام دیگران پرداخته، از جشن و سرور پرهیز مىکنند و هر از چندگاه شمار اندک اهل سنت، که در جوار مساجد و یا تکایا و حسینیههاى اهل تشیع زندگى مىکنند، در مراسم عزادارى آنان شرکت مىنمایند .
یکى از فرقههاى تصوف اهل سنت در قلمرو عثمانى، که در آسیاى صغیر و بالکان به خاندان پیامبر بیش از سایر فرقهها و مردم اهل سنت، ارادت مىورزند، فرقه بکتاشیه است . پیروان این فرقه علىرغم مبارزات کمال مصطفى آتاترک (پدر ترکیه جدید) بر ضد مذهب و سکولار نمودن جامعه ترکیه، از هر فرصت مناسب براى اظهار ارادت و توسل به اهلبیت علیهم السلام از جمله عزادارى براى امام حسین علیه السلام استفاده مىکنند و مجالسى را مخفیانه در منازل خود برگزار مىنمایند . آنان روابطشان را با عتبات مشرفه عراق و ایران نیز حفظ نموده، با فراهم شدن کمترین زمینه به زیارت مشاهد مشرفه مىشتابند . (70)
از شاعران بکتاشى مطالب و اشعارى بر جاى مانده است که به روشنى تاثر آنان را از حادثه عاشورا و باورشان را نسبتبه اهلبیت علیهم السلام به ویژه امام حسین علیه السلام نشان مىدهد .
شمال افریقا
در مصر و سایر نقاط شمال افریقا با سقوط دولت فاطمیان و دستور ایوبیان مبنى بر منع تعزیهدارى عاشورا و یا حتى جشن گرفتن، عزادارى مردم در روز عاشوراى هر سال فراموش نشد و مردم اهل سنت نیز همچون شیعیان، مقام راس الحسین، و سیده زینب را به عنوان مرکز تجمعشان براى یاد امام حسین و ذکر فضایل و مصایب اهلبیت علیهم السلام انتخاب مىکردند و از مناطق دور و نزدیک بدان نقاط سرازیر مىشدند . در قرن دهم از جمله آثارى که حکایت از تاثر روحى اهل سنت مصر، به ویژه عالمان بزرگ آن دارد، آثار سیوطى، به ویژه تاریخ الخلفا مىباشد . سیوطى (م 911) که همزمان با سقوط تیموریان از دنیا رفته است، در اثر یاد شده هنگام بیان حادثه عاشورا تصریح مىکند که قلب من تحمل یاداورى جزئیات فاجعه کربلا را ندارد . آنگاه به آثار خارقالعاده شهادت امام حسین علیه السلام و جنایتیزید در حق آل رسول مىپردازد و موارد گوناگون را درباره معجزات شهادت امام حسین و نیز مقام رفیع امام حسین نزد پیامبر بزرگ اسلام را بیان مىدارد . وى داستان انتقال اسارت بار اهلبیت علیهم السلام و بازماندگان شهداى کربلا را به کوفه و شام آورده، بسیارى از جنایات ابن زیاد و یزید و طرفداران آنان را در زمان حضور اهلبیت علیهم السلام در آن شهرها گزارش کرده و هرگونه اکرام اهلبیت علیهم السلام از سوى یزید را رد نموده است . (71)
یکى از نویسندگان مغرب (مراکش) درباره عظمت دهه اول محرم در آن کشور مىنویسد: «در این ماه زندگى اجتماعى تغییر محسوسى مىیابد و مردم آن بىتفاوتى و زندگى متعارف همیشگى را ندارند و بیشتر به محاسبه نفس و حیات دینى خود مىپردازند . مردم منقلب هستند و به طور طبیعى آرایش و حتى خانهتکانى و فرش شستن را تجویز نمىکنند . ساز و آواز تقریبا قطع مىشود و مردم لباس عزا بر تن مىکنند .» (72)
مرحوم علامه سیدمحسن امین نیز که در سال 1321 ق به مصر سفر کرده است، وضعیت عزادارى مردم مصر و علاقه آنان به اهلبیت را همچون عراقىها شمرده است . (73)
پىنوشتها
1 - سبط ابن جوزى، تذکرة الخواص، تحقیق بحرالعلوم، تهران، نینوى، ص 250/مسند احمد، ج 4، ص 127و 126/ذخائر العقبى، ص 164و 146/تاریخ دمشق، ص 168 .
2 - تذکرة الخواص، ص 250/ابن حجر العسقلانى، تهذیب التهذیب، ج 2، بیروت، دارالفکر، ص 300/ابوبکر الهیثمى، مجمع الزواید، ج 9، بیروت، دارالکتاب العربى، 1402، ص 187 .
3 - محمدبن عبدالله الحاکم النیسابورى، المستدرک على الصحیحین، ج 4، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411، ص 440/احمدبن عبدالله الشافعى، ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، بیروت، دارالمعرفة، ص 8 - 147/ابوالقاسم سلیمان ابواحمد الطبرى، المعجم الکبیر، ج 3، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ص 109 .
4 - محمدبن عبدالله الحاکم النیسابورى، المستدرک على الصحیحین، ج 5، بیروت، دارالکتب العلمیه، ص 165 .
5 - المستدرک على الصحیحین، ج 4، ص 439/خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، ج 1، بیروت، ص 142/المعجم الکبیر، ج 3، ص 110/النعیم المقیم لعترة النباء العظیم، ص 102 .
6 - محمدبن عبدالواحد الموصلى، النعیم المقیم لعتره النباء العظیم، مناقب آل محمد، تحقیق العلامة السید على عاشور، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1424، ص 103 .
7و8 - تاریخ الطبرى، ابوجعفر محمدبن جریر طبرى، ج 5، تحقیق ابوالفضل ابراهیم، بیروت، درالتراث، ص 456/ص 455 .
9و10 - همان، ص 465 و 464/العقد الفرید، ج 4، ص 358 .
11 - همان، ص 467/آى قاتلان جاهل حسین شما را به عذاب و درد بشارت باد! همه اهالى آسمان و پیامبر و فرشتگان شما را نفرین مىکنند . و قبل از این بر لسان ابن داود و موسى و آورنده انجیل (حضرت عیسى) مورد لعن قرار گرفتهاید .
12 - على بن موسى بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، نجف، المطبعة الحیدریه، 1369 ق، ص 76 .
13 - ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبین، قم، منشورات الشریف الرضى، 1416، ص 12 .
14 - ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، بیروت، دارصادر، ص 326 .
15 - مسعودى، مروج الذهب و معادن الفضه، ج 3، بیروت، دارالکتب العلمیه، ص 213/ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبین، نجف، حیدریه، ص 108/ابن اعثم، الفتوح، ج 4، بیروت، دارالکتب العلم .
16 - ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، ج 20، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بىتا، ص 148 .
17 - عبدالجلیل رازى قزوینى، النقض، به تصحیح میر جلالالدین حسینى (محدث) ارموى، ج 2، تهران، انجمن آثار ملى، 1358، ص 370 .
18 - النقض، ص 370 .
19 - تاریخ طبرى، ج 5، ص 465 .
20 - جاحظ، البیان و التبیین، ج 1، بیروت، دارالکتب العلمیه، ص 179 .
21و22 - اسماعیل بن کثیر، البدایة و النهایة، ج 11، بیروت، مؤسسه التاریخ الاسلامى، ص 276، 286، 296، 302، 359، 381 .
23 - تقىالدین مقریزى، المواعظ و الاعتبار فى ذکر الخطط و الآثار، مصر، مؤسسه الفرقان للتراث الاسلامى، ص 18 - 314 .
24 - البدایة و النهایة، ج 12، ص 77 .
25و26 - نقض، ص 317/ص 114 .
27 - به نقل از سید عبدالعزیز الطباطبائى، معجم اعلامالشیعه، قم، مؤسسه آلالبیت، 1417، ص 296 .
28 - ابن حجر العسقلانى، لسان المیزان، ج 5، ص 217/ر . ک: ذهبى، میزان الاعتدال .
29 - النقض، ص 3 - 371 .
30 - تذکرةالخواص، ص 290 .
31 - ابوالفرج ابن الجوزى، المنتظم فى التاریخ الملوک و الامم، تصحیح عبدالقادر عطاء، ج 5، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412، ص 338 .
32 - احمد احمدى بیرجندى، اشک خون، ص 28و27 به نقل از مجله حوزه، ش 114 - 113، ص 357 .
33 - البدایة و النهایة، ج 13، ص 249 .
34 - عبدالرزاق سمرقندى، مطلع السعدین و مجمع البحرین، ج 2، لاهور، 1360 ق، ص 148/خواندمیر، حبیب السیر، ج 3، تهران، خیام، ص 618 و 624/ر . ک: تشیع در خراسان عهد تیموریان، نگارنده، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، ص 118 به بعد .
35 - دکتر کامل مصطفى شیسى، تشیع و تصوف، ترجمه علىرضا ذکاوتى قراگزلو، تهران، امیرکبیر، 1374، ص 26 .
36 - حسین الکاشفى، روضةالشهداء، ص 12 - 13 .
37 - تشیع و تصوف، ص 7 - 325 .
38 - آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج 11، بیروت، دارالاضواء، ص 295 .
39 - محمود واصفى، بدایع الوقایع، تصحیح الکساندر بلدرف، ج 2، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ص 267 .
40 - تشیع و تصوف، ص 7 - 325/رسول جعفریان، مقالات تاریخى، دفتر اول، قم، دلیل، ص 4 - 203 .
41 - سام میرزا صفوى، تحفه سامى، تصحیح وحید دستگردى، تهران، ابنسینا، ص 68/تشیع در خراسان عهد تیموریان، ص 251 .
42 - اسفزارى، روضات الجنات فى اوصاف مدینه هرات، به سعى محمدکاظم امام، ج 2، تهران، دانشگاه تهران، 1358، ص 30 - 328/عبدالواسع نظامى باخزرى، مقامات حاجى، تصحیح نجیب مایل هروى، تهران، نشر نى، 1373، ص 190 .
43 - سعید نفیسى، تاریخ نظم و نثر فارسى در ایران و در زبان فارسى، تهران، کتابفروشى فروغى، ص 30 - 229 .
44 - روضات الجنات فى اوصاف مدینه هرات، ج 2، ص 330 - 328 .
45 - عبدالواسع نظامى باخزرى، مقامات جامى، مقدمه تصحیح و تعلیقات، نجیب مایل هروى، تهران، نشر نى، 1371، ص 174 .
46 - مطلع السعدین و مجمعالبحرین، ج 2، ص 5/روضات الجنات فى اوصاف مدینه هرات، ج 2، ص 90 - 89 .
47 - تشیع و تصوف، پیشین .
48 - میرخواند بلخى، روضةالصفا، ج6، تهران، کتابفروشىمرکزى، ص 79 .
49 - ابن عربشاه، عجائب المقدور فى نوائب تیمور، ترجمه محمدعلى نجاتى، تهران، علمى و فرهنگى، ص 133 و 137 .
50 - به نقل از: میشل مزاوى، پیدایش دولت صفوى، ترجمه یعقوب آژند، تهران، بنگاه کتاب، 1358، ص 142 .
51 - ذبیحالله صفا، تاریخادبیات در ایران، ج4، تهران، فردوسى، ص 57 .
52 - مطلع السعدین و مجمع البحرین، ج 2، ص 3 - 182 .
53 - حسن بیگ روملو، احسن التواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایى، تهران، بابک، ص 146 .
54 - الذریعه، ج 11، ص 295/استورى، ادبیات فارسى، ص 912 - 903/مقالات تاریخى، دفتر اول، ص 187 .
55 - علىاصغر حکمت، سرزمین هند، تهران، دانشگاه، 1337، ص 252/مجتبى مکرمى، نگاهى به تاریخ حیدرآباد دکن، تهران، دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، 1372، ص 85/سیدصالح شهرستانى، تاریخ النیاحه، تحقیق بنیل رضا علوان، ج 2، بیروت، دارالزهرا، 1416 ق، ص 84 - 72 .
56 - به نقل از: محمد اکبرزاده، حسین پیشواى انسانها، ص 10 .
57 - جواهر لعل نهرو، نگاهى به تاریج جهان، ترجمه محمود تفضلى، ج 1، تهران، امیرکبیر، 1358، ص 298 .
58 - به نقل از رجبعلى مظلومى، حسین رهبر آزادگان، تهران، فرهنگ اسلامى، ص 60 .
59 - عبدالحى حبیبى، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، تهران، دنیاى کتاب، 1360، ص 661 .
60 - تشیع در خراسان در عهد تیموریان، تالیف نگارنده، مشهد، آستان قدس رضوى، 1378، ص 186 و 200 و 198 .
61 - محمد سرور رجا، احیاگر شیعه در افغانستان، قم، 1382، ص 158/زمینه و پیشینه جنبش اصلاحى در افغانستان، تالیف نگارنده، قم، مؤسسه امام خمینى، 1379، ص 173/محمدحسین مظفر، تاریخ شیعه، ترجمه محمدباقر حجتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، ص 352 .
62 - سیدجوادشریعت، سیماى فرزانگان، مشهد، ولایت، 1379، ص 45 .
63و64 - احیاگر شیعه در افغانستان، ص 70 - 69/سیماى فرزانگان، ص 31/تاریخ النیاحه، ج 2، ص 66 .
65و66 - دکتر صدیقى صفىزاده، پارسى گویان کرد، تهران، عطایى، 1366، ص 73 - 69 .
67 - علما و بزرگان متعدد کرد سنى مذهب در مورد جایگاه اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام و مصایب آنان، از جمله حادثه عاشورا، به زبان شعر و نثر گفته و نوشتهاند . به عنوان نمونه مىتوان از قانع مریوانى، نالى شهرزورى، شیخ عبدالقادر هموند، سید احمد نقیب، مولوى محوى، مولوى وفایى و دیگران نام برد که همگى داراى دیوان یا کلیات اشعار مىباشند .
68و69 - تاریخ النیاحه، ج 2، ص 47/ص 49 .
70 - تاریخ النیاحه، ج 2، ص 64 .
71 - تاریخ الخلفا، ص 9 - 207 .
72و73 - مجله الهدى، عدد 2 ذىالقعده 1391، قم .