آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

خداوند حکیم امکانات لازم را در دنیا به گونه اى در اختیار بشر قرار داده، که انسان قادر است جهان درون و برون خویش را به شایستگى بشناسد، و شرایط مساعد و مناسب براى زندگى و بقاى خود را شناسایى و فراهم کند، و چنانچه در این کار تعلّل ورزد و استعدادهاى خود را کشف نکند، مسلماً نمى تواند در جهت بارورى آن برنامه ریزى کند; و در نتیجه، زندگى پرمشقت و رنج آورى خواهد داشت. مهم ترین و کاربردى ترین نوع شناخت و یادگیرى در همه دوران زندگى، «سرمشق گیرى و الگوپذیرى» است. در این نوشتار، به اختصار به شیوه الگو سازى قرآن اشاره شده، و نکات مهم و کلیدى را که خداوند متعال ذیل الگوى هاى عبرت آموز متذکر گشته است، به اجمال ذکر شده اند. در ادامه فهرستوار نمونه هایى از الگوهاى تربیتى قرآن و اهداف کلى ذکر شده است و در پایان به بهترین الگوى تربیتى از نظر قرآن، حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)، که خداوند متعال به آن مباهات مى کند، اشاره شده است. خلاصه آن که اسلام در ترسیم برنامه روزانه مسلمانان، پیوسته روش «الگوپذیرى» را متذکر شده، و آنان را به حضور مستمر و به موقع در جایگاه الگوهاى شایسته الهى فرا مى خواند و از الگوهاى ناشایست برحذر مى دارد.
مقدّمه
مى توان گفت: سازندگان اصلى هر جامعه بزرگان و سردمداران آن جامعه هستند. بنابراین، یکى از شیوه هاى ایجاد محیط تربیتى مساعد، پدید آوردن الگوهاى شایسته در آن محیط و جامعه و طرد الگوهاى ناشایست است. وجود الگوهاى محبوب در جامعه به خودى خود، افراد آن محیط را به سوى آنان سوق مى دهد و الگوبردارى از مکارم اخلاقى ایشان را ترغیبت مى کند.
مهم ترین نوع یادگیرى انسان «سرمشق گیرى» است. فرد با انتخاب یک الگو یا سرمشق، به تقلید رفتار او مى پردازد. علاوه بر الگوهاى زنده، که محیط تربیتى مساعد را ایجاد مى کنند، اسوه هاى اخلاقى و انسانى باقى مانده از گذشته، مردم را حیات مجدّد مى بخشند و از لحاظ بار عاطفى، برجستگى و ارزش کاربردى در سرمشق بودن، نقش عظیمى در سازندگى انسان ها ایفا مى کنند. ترسیم چهره دقیق و کاربردى و در عین حال، محبوب و دوست داشتنى اسوه ها براى همگان مى تواند جاى خالى الگوهاى موردنیاز را در محیط و ذهن و روحشان پر کند تا بتوانند به تدریج با آنان همانندسازى کنند.
در این مقاله، به فراخور توان، به شیوه الگو سازى قرآن در قالب داستان سرایى اشاره شده، و فهرستوار الگوهاى تربیتى مذکور در قرآن و اهداف کلى آن ها ذکر شده اند. امید است این پژوهش مختصر بتواند بسترى مناسب براى فعالیت مربیان دلسوز فراهم آورد.
شیوه هاى الگوسازى قرآن
قرآن کریم در استفاده از شیوه الگوسازى، دست کم دو نکته مهم تربیتى را مورد توجه قرار داده است:
نخست آن که چهره هاى محبوب را گاه به طور کلى و با عناوین عام معرّفى کرده است; از جمله: توّابین، پاکان (متطهّرین) پرهیزگاران (متقین)، صالحان، صابران، محسنین (نیکوکاران)، و مجاهدان; و گاه نیز به طور خاص و به اسم ـ در مورد پیامبران و غیر آنان ـ از ایشان یاد نموه است. اما چهره هاى منفور و مطرود از نظر قرآن به طور عمده ـ بجز در موارد استثنایى، مثل ابولهب ـ با توصیف عناوین کلى آنان، مثل تجاوزگران (معتدین). اسراف کنندگان (مسرفین)، خودپسندان (متکبرین)، کافران، ستمگران (ظالمین)، و منافقان بیان شده اند. بنابراین، ما باید از این روش نیکوى قرآنى پى روى کرده، در شناساندن فضایل اخلاقى و تربیتى همراه با ذکر عناوین کلى، نام صاحبان آن فضایل را نیز یاداور شویم و در موارد منفى، حتى المقدور از بیان نام اشخاص پرهیز کنیم.
دوم انتخابگرى در الگوهاست. قرآن با طرح چهره هاى محبوب و منفور در کنار هم، جامعه انسانى را به گزینش آگاهانه الگوهاى موردنظر خویش دعوت مى کند، حتى در مورد پدران و گذشتگان نیز هشدار مى دهد که بدون آگاهى با پى روى کورکورانه از آنان زندگى خود را تباه نکنند: «گفتند: ما پدران خود را بر آیینى یافته ایم و ما هم از ایشان پى روى مى کنیم. گفت: هرچند هدایت کننده تر از آنچه پدران خود را بر آن یافته ایدبراى شمابیاورم؟»(زخرف:23و24)
به هر صورت، قرآن کریم براى بهره بردارى از این شیوه بسیار غنى است، به ویژه آن که غالب الگوهاى قرآنى که در قالب داستان آمده اند، نو و تأثیر گذارند. قرآن کریم از داستان در جهت تربیت اخلاقى انسان ها بیش از 122 مورد استفاده کرده است. داستان در همه مراحل سنّى مفید و مورد توجه است و محتواى داستان هاى قرآنى متناسب با سطح اطلاعات خوانندگان و شنوندگان است. خداوند در مورد اهداف قصه گویى خود در قرآن مى فرماید: «بى تردید، در بیان داستان آنان عبرتى براى صاحبان خرد است. داستان هاى قرآنى سخنى به افترا نیست، بلکه تصدیق کننده است همه آنچه را پیش روى او (از کتب آسمانى پیشین) قرار دارد; و بیانگر هر چیزى و هدایتگر و رحمت آور براى گروهى که ایمان مى آورند.»(یوسف:111)
انبان تاریخ سرشار از وجود کسانى است که بار خطایى به دوش گرفته و در مسیر ناصواب پیش رفته اند. تأمّل در آثار به جاى مانده از گذشتگان (بنا به توصیه قرآن) ما را متقاعد مى کند که براى کناره گرفتن از هر خطایى لازم نیست حتماً خود به تجربه بنشینیم و کیفر ببینیم. «آیا در زمین نگردیده اند تا ببینند سرانجام کسانى که پیش از آن ها زیسته اند، چگونه بوده است؟ آن ها از ایشان نیرومندتر (بوده) و آثار در زمین گذاشتند. با این همه، خدا آن ها را به کیفر گناهانشان گرفتار کرد، و در برابر خدا حمایتگرى نداشتند.» (مومن: 21)
پس، ذکر داستان زندگى گذشتگان مى تواند عبرت آموز باشد. در داستان هاى قرآنى هرچند عبرت گیرنده، خود در صحنه هاى واقعى و آثار گذشتگان حضور نمى یابد، ولى تأمّل در واقعیت ها و فرجام هایى که دامنگیر گذشتگان بوده، ازنظر عبرت آموزى بسیار راهگشاست. حضرت على(علیه السلام) در این باره مى فرماید: «از حال فرزندان اسماعیل، فرزندان اسحاق و فرزندان یعقوب عبرت بگیرید! چه قدر حالات ملت ها با هم مشابه و صفات و افعالشان شبیه یکدیگر است. در تشّتت و تفرق آنان دقت کنید، زمانى که کسراها و قیصرها مالک آن ها بودند....»1
و در جایى دیگر مى فرماید: «فرزندم، درست است که من به اندازه همه کسانى که پیش از من زیسته اند عمر نکرده ام، اما در کردار آن ها نظر افکندم و در افکارشان و اخبارشان تفکر کردم و در آثار آن ها به سیر و سیاحت پرداختم تا بدان جا که همانند یکى از آن ها شدم، بلکه گویا در اثر آنچه از تاریخ آنان به من رسیده با همه آن ها از اول تا آخر بوده ام.»2
در شیوه تربیتى قرآن براى ارائه الگوهاى عبرت آمیز، دو نکته قابل توجه است:
نخست آن که عبرت آموزى مستلزم داشتن چشمى بین3و عقلى شگرف و درون یاب4، و دلى بیدار5 است. به همین دلیل، بدون نظر عمیق عقلانى، عبرت آمیزى ممکن نیست. از این رو امیرمؤمنان مکرّر مى فرمود: «عبرت ها چقدر فراوان و عبرت گیرنده چه اندازه اندک است.»6
دیگر آن که جهت گیرى عبرت آموزى در قالب داستان هاى قرآنى و آیات الهى حرکت در جهت دست یابى به این نتایج است: عصمت و پاک دامنى، بى رغبتى به دنیا، کاهش لغزش و خطا، شناخت خویشتن، کوتاه شدن طمع، فهم و درک شایسته، اهل تقواشدن.7
در داستان هاى قرآنى، علاوه بر تحریک عواطف، پرورش تعقّل و خردمندى نیز وجود دارد. قصص قرآن، روابط اخلاقى و تربیتى میان انسان ها را به وضوح ترسیم مى کند و در نهایت، این فضایل اخلاقى هستند که بر پستى هاو فرومایگى ها چیره مى گردند.
داستان هاى هابیل و قابیل،8 موسى و فرعون،9 موسى و قارون،10 موسى و عبد صالح،11 آدم و حوا،12گاو بنى اسرائیل،13 ابراهیم و اسماعیل،14 یوسف و برادران،15 لوط و قومش،16 و موارد دیگر داراى نکات تربیتى فراوانى هستند. نکته اى که در داستان هاى قرآنى جلب توجه مى کند این است که به پرورش و اشباع تمایلات پست نمى پردازند و در داستان هاى مربوط به روابط زن و مرد، حریم حیا را نگه مى دارند17 و با اجتناب از ذکر جزئیات پرده درى نمى کنند. استفاده متناسب و به موقع از داستان، به ویژه از داستان هاى قرآنى، (یا داستان هاى مربوط به ائمّه طاهرین(علیهم السلام) و بزرگان دین) آن هم به زبان ساده و امروزى تأثیر حیرت انگیزى در مقبولیت سخنان ایجاد مى کند.
نمونه هایى از الگوهاى تربیتى قرآن
به رغم وجود عوامل محدودکننده انسان مانند وراثت، طبیعت و جامعه انسان مى تواند به اراده خود مسیر خویش را برگزیند و از حصار عوامل محدودکننده در اطراف خود بیرون آید; حتى این توانایى را پیدا مى کند که سرنوشت جدیدى را براى جامعه و تاریخ خود رقم زند. براى نمونه:
قرآن، همسر فرعون و حضرت مریم را به عنوان الگوهایى براى مؤمنان ذکر مى کند. آنان با وجود محیط ناسالم، طریق صلاح و رستگارى را برگزیدند.18
قرآن به تأثیرپذیرى انسان از محیط و شرایط گوناگون اذعان دارد و او را نسبت به تأثیرات آن ها هشدار مى دهد. در مورد فرزند حضرت نوح(علیه السلام)خداوند به صراحت مى فرماید: او از اهل تو نیست; زیرا به دلیل متأثر شدن از عوامل محیطى ناصالح، از مسیر صلاح و درستى خارج شده است.19 ـ خداوند به ستایش از جوانان اصحاب کهف مى پردازد که با هجرت از محیط فاسد، خود را از عوامل محیطى ناسالم دور ساختند و ایمان خویش را حفظ کردند.20
مى توان گفت: اقدام شجاعانه سحره فرعون در زیر پا گذاشتن موقعیت اجتماعى خود و ایمان آوردن به حضرت موسى(علیه السلام)الگوى توبه حقیقى براى دیگران مى شود.21
به اجمال، چند نمونه از الگوهاى قرآنى را ذکر مى کنیم:
یوسف، قهرمان مقاومت در مقابل شهوت;22
جوانان کهف، اسوه هاى مهاجرت در راه خدا براى رشد و هدایت;23
اسماعیل، نماد تسلیم در مقابل فرمان خدا;24
ابراهیم، الگوى فطرت جویى، عادت گریزى و بت شکنى;25
نوح، الگوى پایدارى و استقامت در تبلیغ دین;26
ایّوب، قهرمان صبر و تحمّل در شداید روزگار;27
داود جوان، نمونه شهامت و شجاعت در مبارزه با طاغوت.28
قرآن در همه این موارد مى فرماید: «... اینان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده است، پس به هدایت آنان اقتداکن...»29
بهترین الگوى تربیتى قرآن
قرآن کریم حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) را سرمشق و الگوى مطلق در همه ابعاد زندگى براى همه خداجویان و کسانى که اعتقاد به رستاخیر دارند، معرفى مى کند: «بى تردید، براى شما در همه ابعاد (چه در صبر و مقاومت و چه در دیگر اوصاف و افعال نیکو) اسوه و الگوى نمونه در (اقتداى به) رسول خدا(صلى الله علیه وآله)است. براى آن که به ثواب خدا و روز قیامت امیدوار باشد و یاد خدا بسیار کند.»30
آرى، پیامبر گرامى اسلامى(صلى الله علیه وآله) به سبب «خُلق عظیم»31 و «رحمة للعالمین»32 بودن، آینه مکارم اخلاقى براى همگان است، تا آن جا که بارها مى فرمودند: «من فقط براى تکمیل و تمام کردن مکارم اخلاق مبعوث گشته ام.»33 و در آیه ذیل، خداوند در اوجى تماشایى، رسولش را به داشتن چشم محبت و رحمت و لطف همراه با شکیبایى با مؤمنان مى ستاید و به حبیب مهربانش، حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)، مباهات مى کند: «بى تردید، پیامبرى (حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)) از میان خودتان (از پیکره خودتان) به سوى شما آمده است که رنج هاى شما بر او به غایت ناگوار است. او به هدایت شما حریص و بر مؤمنان بسیار دلسوز و مهربان است.34 نگاه معنادار پیامبر(صلى الله علیه وآله) که از سر عشق و علاقه به انسان ها برمى خیزد، کافى است انسان را به حرکت درآورد و در صف بلال و سلمان بنشاند.
امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید: «پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) هر روز یکى از مکارم اخلاقى خود را براى من آشکار مى ساخت و مرا به پى روى از آن امر مى کرد.»35
سخن پایانى
اسلام در ترسیم برنامه روزانه یک مسلمان، از روش «الگوگیرى و الگوپذیرى» مدد مى جوید و او را به حضور مستمر و به موقع در جایگاه الگوهاى شایسته فرامى خواند و از جایگاه الگوهاى ناشایست برحذر مى دارد. این تغییر موقعیت، خود نوعى هجرت است که نشاط و طراوت اخلاقى و تربیتى به فرد مى بخشد و او را از محیط یکنواخت، و چه بسا نامساعد روزانه جدا مى سازد. سیر و سیاحت در زمین و ترغیب قرآن بر دقت نمودن در آثار گذشتگان و زیارت اهل قبور و تأمّل در حالات کسانى که روى زمین گردن کشى مى کردند و اکنون بدون حرکت در خاک جاى گرفته اند، انسان را آرام مى کند، تکبّرها و نخوت ها را به فروتنى بدل مى سازد و به آدمى این فرصت را مى دهد که خود را دریابد و در عاقبت خود بیندیشد.
پى‌نوشت‌ها
1. نهج البلاغه، قاصعه، 192
2 نهج البلاغه، نامه 31
3 آل عمران: 13
4 یوسف: 111.
5 نازعات: 26.
6 نهج البلاغه، حکمت 297.
7 ر.ک: محمدمحمدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج 6، ص 38و 39.
8 مائده: 27ـ38.
9 قصص: 3ـ43 / طه: 9ـ101.
10 قصص: 76،79/عنکبوت:39/غافر: 24.
11 کهف: 60ـ82.
12 اعراف: 22ـ 27 / طه: 121ـ123 / اعراف: 189.
13 بقره: 51ـ55و 60 و 61و 67و 87و 92و 108 تا 136.
14 ابراهیم: 35ـ 41 / حج: 26، 42، 43، 51ـ 58 / شعراء: 69ـ92 / صافات: 83ـ113.
15 یوسف: 1ـ101.
16 هود:77ـ89 / شعرا:160ـ175/ نمل:54ـ58/ صافات: 133ـ 138.
17 قصص: 24ـ43.
18 تحریم: 11و 12.
19 هود: 42و46.
20 کهف: 9ـ26.
21 اعراف: 113و 120 / یونس: 80 به بعد / شعراء: 38ـ46.
22 یوسف: 21ـ56.
23 کهف: 9ـ26.
24ابراهیم: 35ـ 41 / حج: 26، 42، 43،51 ـ 58 / شعراء: 69ـ92 / صافات: 83ـ113.
25 ابراهیم: 35ـ 41 / حج: 26، 42، 43، 51ـ 58 / شعراء: 69ـ92 / صافات: 83ـ113.
26 اعراف: 59ـ64 / یونس: 71ـ73 / نوح: 1ـ27 / هود: 25ـ49 / صافات: 75ـ82.
27نساء: 163 / انعام: 84 / انبیا: 83و84 / ص: 41ـ44.
28سبأ: 4ـ13 / ص: 17ـ 26 / انبیا: 78ـ80 / بقره: 251.
29 انعام: 90.
30 احزاب: 21.
31 قلم: 4.
32 انبیا: 107.
33 حاج شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج 1، ص 410.
34 توبه: 128.
35 نهج البلاغه، خطبه 192.

تبلیغات