آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

جهان بینى و نوع تلقى انسان از زندگى و هستى، به زندگى انسان جهت مى دهد و موجب مى شود انسان نوع خاصى از رفتار فردى و اجتماعى را برگزیند. اگر جهان بینى بر پایه بینشى صحیح استوار باشد، رفتارهاى انسان شکل و جهت درستى به خود مى گیرد. اما اگر انسان تلقى درستى از عالم هستى نداشته باشد و یا به صورت مشکوک و تردیدآمیز به جهان هستى بنگرد، خواه ناخواه، بر اعمال و رفتارش تأثیر نامطلوب خواهد گذاشت، که حداقل اثر آن، سستى در انجام وظایف و تکالیف است. انسان براى فهم یک سلسله مفاهیم و حل مسائلى که براى او سؤال برانگیز است دست کم باید جهان هستى را درست بشناسد و نسبت به موقعیت خود در آن، و این که نهایتاً به کجا خواهد رفت، بینش صحیح داشته باشد. اگر انسان نتواند این مسائل را براى خود حل کند، تلاش وى براى انتخاب یک نظام ارزشى و اخلاقى صحیح بى فایده خواهد بود; زیرا اخلاق منهاى دین، و نظام ارزشى منهاى جهان بینى صحیح ره به جایى نمى برد.
در قرون اخیر، به خصوص در کشورهاى غربى، به دلیل سست شدن پایه هاى جهان بینى و اعتقادى مردم، پایه هاى اخلاقى آنان نیز رو به ضعف نهاده است. از آن جا که مفاهیمى همچون خداوند، وحى و قیامت اساس اعتقادات انسان را تشکیل مى دهند و با ابزارهاى حسّى و تجربى قابل اثبات نیستند، طبعاً انسان هایى که مبناى کارشان را بر تجربه حسى گذاشته اند، این مسائل را انکار مى کنند و دست کم با شک و تردید به آن ها مى نگرند.
این نوع تلقى و بینش با دین سازگار نیست; چرا که اساس دین بر یقین است: «... و هم بالاخرة هم یوقنون» (لقمان: 4).
اما در مغرب زمین چون به فلسفه هاى مادى و ماتریالیستى بها داده مى شود، از یک سو پایه هاى اعتقادى بسیارى از مردم سست شده است و از سوى دیگر، از آنجایى که زندگى انسان بدون نظام اخلاقى امکان پذیر نیست، یک نظام اخلاقى غیر دینى پایه ریزى کردند که اعتقاد به خدا و قیامت و وحى در آن وجود ندارد. این کار نه تنها نتیجه نداد، که امروزه بسیارى از فیلسوفان غربى تصریح مى کنند اخلاق منهاى دین مساوى است با بى اخلاقى; اگر دین ار عرصه اجتماع کنار رود، جایى براى ارزش هاى اخلاقى باقى نخواهد ماند; زیرا در این صورت نظام ارزشى، از پایه فکرى و منطقى برخوردار نخواهد بود. مثلاً براى پذیرش یک کار خوب یا بد نمى توان دلیل عقلانى آورد.
بنابراین، در صورتى ما مى توانیم یک نظام ارزش صحیحى داشته باشیم که مبتنى بر بینش هاى صحیحى باشد. این بینش ها بر پایه هایى استوار است که باید براى ما ثابت و قابل درک گردند. اگر سه اصل توحید، نبوت و معاد، که جزو اصول دین است، به درستى براى انسان تبیین گردد، آن گاه مى توان یک نظام ارزش صحیحى را بر پایه این اصول پى ریزى کرد.
جهت دادن به زندگى در پرتو اعتقاد به معاد
یکى از اصول دین ما، اعتقاد به معاد و جهان آخرت است. این اصل، که روح تعالیم انبیا را شکل مى دهد، به صورت هاى مختلف در قرآن و احادیث بیان شده است. بخشى از آیات قرآن در این زمینه مقایسه بین زندگى دنیا و زندگى آخرت است. در باب معاد و زندگى پس از مرگ، دو نوع جهان بینى وجود دارد: یک تلقى مى گوید: پس از مرگ همه چیز تمام مى شود. تلقى دیگر مى گوید: انسان پس از مرگ براى همیشه خواهد ماند. یکى از ارکان جهان بینى اعتقاد به معاد پس از مرگ است. حتى بعضى از ادیانى که قایل به نبوت نیستند، به معاد اعتقاد دارند. کاوش هاى باستان شناسى نشان مى دهد که انسان هایى که هزاران سال پیش مى زیسته اند نیز بعضاً اعتقاد به معاد داشته اند; زیرا کشف اشیایى که در کنار آن ها در قبر دفن شده، نشان مى دهد که آنان مى خواسته اند مردگانشان پس از زنده شدن، از این ابزار استفاده نمایند.
فلسفه دین و ارسال رسل بر این اصل استوار است که انسان را متقاعد کند که زندگى دنیا، زندگى اصلى نیست، بلکه مقدمه اى است براى سراى دیگر. زندگى در دنیا، شبیه دورانى است که انسان در جنین مادر به سر مى برد; یعنى همان گونه که انسان دوران جنینى را جزو عمر خود به حساب نمى آورد، نباید زندگى دنیایى خود را نیز به حساب آورد، زندگى واقعى و ابدى هنگامى شروع مى شود که انسان از این دنیا به سراى دیگر قدم بگذارد.
انسان نباید از این مسائل اعتقادى غفلت کند. قرآن به ما مى آموزد که باید برخى از مطالب را تکرار نماییم تا نسبت به آن ها توجه بیش ترى پیدا کنیم. خواندن نمازهاى یومیه، که مرتب تکرار مى شود، نمونه اى از این توجه و تذکار است. یکى از تعابیر قرآن در خصوص مرگ این است که زندگى واقعى پس از مرگ است. قرآن در این زمینه مى فرماید: «و ما هذه الحیاة الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهى الحیوان.» (عنکبوت: 64); این زندگانى چند روزه دنیا سرگرمى و بازیچه اى بیش نیست و زندگانى به حقیقت دار آخرت است. این آیه بر این مطلب تأکید مى کند که حیات منحصراً در زندگى آخرت است، و زندگى دنیا بازیچه اى بیش نیست. قرآن در جاى دیگر مى فرماید: «در روز قیامت وقتى کافر مى بیند چیزى ندارد که به کارش بیاید، مى گوید کاش خاک بودم تا چنین به آتش کفر نمى سوختم: (نبأ: 40)
آخرت; محل سعادت و شقاوت واقعى انسان
آموزه دیگرى که قرآن در این زمینه مطرح مى کند این است که مى فرماید: جاى خیر و سعادت و متقابلاً جاى شرّ و شقاوت هر دو در آخرت است: «فاما الذین شقوا ففى النار لهم فیها زفیرٌ و شهیقٌ.» (هود: 106) «و اما الذین سعدوا ففى الجنة خالدین فیها ما دامت السماوات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ» (هود: 108)
هرکسى از هر قوم و ملیتى، به گونه اى درکى نسبت به مفهوم خوشبختى و بدبختى دارد. همه فیلسوفان از گذشته هاى دور تاکنون در این باره بحث کرده اند. اکثر قریب به اتفاق اندیشمندانى که در مورد سعادت و شقاوت بحث کرده اند، صرفاً به این مسأله پرداخته اند که انسان براى خوشبختى در این دنیا چه کارهایى را باید انجام دهد. اما قرآن مى گوید: سعادت مختص کسانى است که در بهشت اند و شقاوت از آن کسانى است که در جهنم اند.
قرآن ناراحتى ها و گرفتارى ها و نیز خوشى ها و راحتى هاى مردم در این دنیا را انکار نمى کند، ولى از آن ها به عنوان وسیله و ابزار آزمایش یاد مى کند: «انما اموالکم و اولادکم فتنه» (انفال: 28)، «و نبلوکم بالشرّ و الخیر فتنة» (انبیاء 35) برخى از مردم چنین مى پندارند که خوش بودن در دنیا به معناى عزیزبودن نزد خداست و به عکس، محرومیت از نعمت هاى دنیا نشانه غضب خداوند است. در حالى که قرآن مى فرماید هر دوى این ها براى آزمایش انسان است: «فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربى اکرمن و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربى اهانن» (فجر: 15ـ16)
انسان باید نه از خوشى هاى دنیا سرمست و مغرور شود و نه از ناخوشى هاى آن خیلى غمگین و ناراحت. قرآن مى فرماید: «لکى لا تأسوا على ما فاتکم و لاتفرحوا بما آتاکم» (حدید: 23); هرگز بر آن چه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما رسد دلشاد نگردید.
یکى از تعالیم اصلى همه انبیا، که در کتاب هاى آسمانى و به ویژه در قرآن آمده، این است که زندگى واقعى در سراى دیگر است و حتى عمرهاى طولانى انسان در این دنیا در مقایسه با آخرت، به اندازه یک چشم برهم زدن هم نیست.
قرآن مى فرماید: «قد افلح من تزکى و ذکر اسم ربه فصلى بل تؤثرون الحیاة الدنیا و الاخرة خیرٌ و ابقى» (اعلى: 14ـ18); حقا که فلاح و رستگارى یافت آن کس که تزکیه نفس کرد و به ذکر نام خدا به نماز پرداخت ـ اما مردم از جهل به سوى سعادت نروند ـ بلکه زندگانى دنیا را بگزینند و عزیز دارند. در صورتى که، منزل آخرت بسى بهتر و پاینده تر است. آخرت در مقابل دنیا اساساً قابل مقایسه نیست; آن بقاى حتمى دارد و این فناى حتمى. اگر انسان بخواهد جهان بینى صحیحى داشته باشد، باید این پایه فکرى اش را محکم کند که دنیا محل عبور و گذراست و مقدمه اى است براى جهانِ باقى.
خوشى ها و ناخوشى هاى دنیا، خیر و شر مطلق و واقعى نیستند. هرچند قرآن نسبت به برخى از امور مربوط به دنیا عنوان «خیر» اطلاق مى کند، اما این خیر، نسبى است. از جمله این که مى فرماید: «و انه لحب الخیر لشدید» (عادیات: 8) و یا «ان ترک خیراً الوصیة للوالدین و الاقربین» (بقره: 108) این که چرا قرآن در مورد مال تعبیر خیر به کار برده، نکته هاى تفصیلى فراوانى دارد. اجمالاً این که باید مال حلالى باشد تا انسان آن را براى فرزندان خود باقى گذارد.
انسان مادامى که جهان آخرت را ندیده مى پندارد که زندگى این دنیا حیات است و پس از آن فنا و نیستى است. اما وقتى جهان آخرت را دید، مى بیند که حیات واقعى آن جاست. تأکید فراوانى که به خواندن سوره اعلى در نماز شده است به دلیل وجود معانى و تعابیر بلندى است که در آن به کار رفته است. اگر انسان با توجه کامل آن را بخواند، قطعاً تأثیر شگرفى بر او خواهد گذاشت. صرف ترکیب حروف عربى تأثیرى در روح ما ندارد، بلکه دقت در معانى واژه ها و توجه به مفاهیم آن اثربخش است. مفهوم «و الاخرة خیرٌ وابقى» (اعلى: 18) را همواره باید در ذهن خود تکرار کنیم تا زمینه اى براى همه کارهاى خیر فراهم شود; زیرا در نظام ارزشى اسلام همه چیز بر این اساس است. امام صادق(علیه السلام) به عبداللّه بن جندب مى فرمایند: «الخیر کله امامک و ان الشّر کله امامک و لن ترى الخیر و الشر الاّ بعد الاخرة»; همه خوبى ها پیش روى توست و همه بدى ها در آینده است، هرگز خوبى و بدى نخواهى دید جز در آخرت. این فراز از سخن حضرت به این معناست که خیر و شرّى که انسان دراین دنیا دارد، خیر و شرّ نسبى است، خیر و شرّ حقیقى در آخرت است. خوبى ها و بدى هاى این دنیا آن قدر ضعیف اند که اصلاً قابل توجه نیستند. البته، درک این واقعیت براى بسیارى از مردم مشکل است. انسانى که شصت هفتاد سال زحمت مى کشد تا زندگى راحتى را براى سال هاى آخر عمر خود فراهم سازد، ممکن است به آسانى نتواند از آن چشم پوشى نماید. انسان براساس فطرت خود به دنبال چیزى است که دوام داشته باشد. دلبستگى ما به بعضى از ظواهر دنیا به این دلیل است که آن ها دوام نسبى دارند. اما آیا واقعاً این ها فناناپذیر و دایمى اند؟ وقتى در قرآن داستان فریب خوردن حضرت آدم و حوّاء را مى خوانیم متوجه مى شویم که ابلیس از همین نکته، یعنى میل انسان به ابدى بودن، استفاده کرد و به نتیجه رسید: «هل ادلک على شجرة الخلد و ملک لا یبلى؟» (طه: 120); آیا میل دارى ـ تو را بر درخت ابدیت و ملک جاودانى دلالت کنم؟ امام صادق(علیه السلام)در ادامه مى فرمایند: «لان اللّه جلّ و عزّ جعل الخیر کله فى الجنة و الشّر کله فى النار لانهما الباقیان.» یعنى خیر و شر واقعى در بهشت و جهنم خواهد بود که دایمى و همیشگى هستند.
بنابراین، از خیر دنیا باید براى آبادى آخرتمان استفاده کنیم و از شرّ آن دور شویم تا مانع تکامل ما و سعادت ابدى مان نشود.
ادامه دارد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1. محمدباقر مجلسى بحارالانوار، ج 78، ص 284، روایت 1، باب 24

تبلیغات