آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

چکیده: انگیزه و انگیزش از مفاهیم کلیدى و کاربردى روان شناسى شخصیت است. تبیین این مفاهیم چون مرتبط با موجودى است به نام انسان که تمام تلاش ها اعم از علمى و عملى براى تأمین منافع و مصالح اوست، کار را تا حد زیادى پیچیده و دشوار مى نماید چه، انسان ها در درجات مختلفى از سقوط و صعود، سلامت و بیمارى واقع شده اند. بنابراین اولین سؤالى که مطرح است این است که انگیزه و انگیزش کدام یک از انسان ها مد نظر است. آن چه مى خوانید نگاهى است گذرا به بحث انگیزش شخصیت ایمن و سالم از دیدگاه علم روانشناسى و اسلام. با هم مى خوانیم:
مقدمه
بحث از ایمنى ـ ناایمنى، بیمارى ـ سلامت و بهنجار ـ نابهنجار، بخشى از مباحث مهم و اساسى نظریه شخصیت در روان شناسى است، به طورى که مى توان گفت: نظریه شخصیت وقتى کامل است که بتواند تعریف جامع و صحیحى از این مفاهیم ارائه دهد، هر چند ارائه تعریف جامع از مفاهیم در علوم انسانى به طور عام و در روان شناسى به طور خاص، کارى بس پیچیده و دشوار است. چه، محور و مدار بحث در این علوم، موجود بى نهایت پیچیده اى است به نام انسان.
از آن جا که مقاله حاضر متکفل بیان انگیزش شخصیت ایمن از دیدگاه اسلام است، ابتدا شایسته است تعریفى از مسأله ایمنى و امنیت روانى از دیدگاه علم روان شناسى، همچنین از دیدگاه متون دینى ارائه گردد، آن گاه موضوع اصلى مورد بررسى قرار گیرد.
مفهوم ایمنى
ایمنى همان احساس رهایى از ترس و اضطراب و احساس اطمینان و اعتماد به توانایى ها و تأمین نیازهاى فعلى و آتى است.1 به عبارت دیگر شخص در درون خود احساس اطمینان و احساس ارزشمندى دارد.2 از دیدگاه متون دینى، احساس امنیت آن حالت اطمینان روان و نداشتن خوف و ترس است3، اصل این است که کلمه امن در آرامش قلب به کار برده شود.4 از این روست که اصل و ریشه کلمه ایمان همان امنیت، آرامش و نداشتن خوف، وحشت و اضطراب است.5
شخصیت ایمن از منظر روان شناسان انسان‌گرا
آلپورت (G.W.Allport,1897-1967) معتقد است که داشتن هدف هاى درازمدت و تلاش براى آینده، کانون وجود آدمى را تشکیل مى دهد. انسان سالم و ایمن همواره به بارورى، تجربه هاى تازه و کشف مسائل جدید نیازمند است. شخص ایمن و سالم آن قدر احساس ایمنى مى کند که حاضر به آزمایش تجربه هاى گوناگون مى شود تا اعتبار آن ها را در آزمایشگاه زندگى روزمره اش بیابد. آلپورت در این زمینه، جمله اى معروف دارد: «رستگارى تنها از آنِ کسى است که پیوسته در پى هدف هایى باشد که سرانجام، به طور کامل به دست نمى آیند.»6
راجرز (G.Ragers) انگیزه اصلى وجود آدمى را همان صیانت، فعلیت و اعتلاى تمامى جنبه هاى شخصیت مى داند و آن را علاقه به فعلیت بخشیدن یا علاقه به تحقق توانایى هاى بالقوّه نامیده است. راجرز از این علاقه چنین یاد مى کند: «در بشر، میلى ذاتى براى آفرینندگى وجود دارد. مهم ترین آفریننده هر انسان، خود اوست.»7
از دیدگاه فروم (E.Fromm 1900-1980)، انگیزش شخصیت ایمن و سالم عبارت از «ارضاى نیازهاى روانى» است، اما نه به هر طریقى; شخص ایمن و سالم نیازهاى روانى اش را از راه هاى صحیح و سازنده تأمین مى کند.8
مزلو (A.Maslow 1908-1970) انگیزش اصلى و اساسى شخص ایمن و سالم را «خودشکوفایى»9 مى داند. در نظر وى، انسان ایمن به حدّ کافى نیازهاى اساسى خود را تأمین کرده است; به گونه اى که انگیزش اصلى او گرایش به خودشکوفایى است. خودشکوفایى به منزله شکوفایى مداوم توانایى ها، استعدادها و ظرفیت هاست ودر همه اوقات، در طول زندگى ادامه مى یابد.10
شخصیت ایمن از نظر اسلام
دیدگاه هاى روان شناسان مذکور ـ فى الجمله ـ مورد تأیید اسلام است، اما اسلام افق هاى والاترى در این زمینه مطرح مى کند و مسأله را بسیار عمیق تر و ریشه دارتر معرفى مى کند. اسلام معتقد است که عشق به کمال مطلق، انگیزش اصیل و اساسى انسان است. در این جا، لازم است ابتدا واژه هاى «کمال»، «مطلق» و «کمال مطلق» تعریف شود:
«کمال» هر چیزعبارت از رسیدن آن چیز به فعلیت و وضعیتى است که با آن سازگار است. به تعبیر دیگر، هر وجودى زمینه ها و استعدادهاى وصول به فضیلت هایى را دارد که متناسب با آن شىء وسازگار با سرشت واستعدادهاى درونى اوست.
«مطلق» در لغت، به معناى رهایى شتر از عقال و قید و بند براى آزاد بودن در چریدن یا یافتن آب و نیز به معناى رهایى و آزادى اسیر آمده است و «اطلاق» به معناى عدم قید و رهابودن از هر بستگى است.11
«کمال مطلق» به معناى کمالى است بى قید، بى حد و بى نهایت. مقصود از این اصطلاح در ادبیات و فرهنگ اسلامى، وجود خداوند متعال است; یعنى ذات مستجمع جمیع کمالات و صفات جلال و جمال به نحو على الاطلاق.12
توضیح آن که هر موجودى کمالى مخصوص به خود دارد. موجود هر چه پیچیده تر بوده و استعدادهاى متنوع ترى داشته باشد، کمال لایق او هم دقیق تر است. از این رو، کمال انسان ـ از این حیث که داراى قوا و استعدادها و تمایلات بس گوناگون و پیچیده اى است ـ خود بسى دقیق مى باشد. عارف سترگ، امام خمینى(رحمه الله)، معتقد است که عشق به کمال در نهاد هر انسانى وجود دارد. بنابراین، چنین عشقى فطرى است. عشق به کمال آن چنان در رفتار و زندگى انسان ها مشهود است که هیچ کس نمى تواند آن را انکار نماید. «قلب در هیچ مرتبه از مراتب و در هیچ حدى از حدود، رحل اقامت نیندازد. این کمال جویى پیوسته روزافزون است. آن کس که کمال را در سلطنت و قدرت دید، به هر قدرت و سلطنتى که رسید، دل را در گرو سلطنتى بالاتر مى بیند و آن که فریفته و شیفته جمال زیبا و رخسار دل فریبى شد، اگر از جمیل تر و دلبرى دلرباتر نشانى جست، دل سپرده او گشت. این مجمل، تو خود مفصلش را بخوان. پس همگان با یک دل و یک زبان گویاى این حقیقتند که ما عاشق کمال مطلق هستیم.»13
از منظر امام(رحمه الله)، انسان هر کمال و محبوبى را که براى فرونشاندن عطش فطرت عشق به کمال، به سوى آن شتابان مى رود، همچنان در خوداشتیاق به موجودى برتر و بالاتر را مى یابد و در هر مرتبه اى که پاى مى نهد، راهى گشاده تر در برابر خود مى بیند. این افزون خواهى و نارضایتى از کمالات نارس و ناقص، خود دلیلى آشکار بر این است که او جویاى کمال مطلق است و عشق او جز در پاى معشوق حقیقى و کامل آرام نمى گیرد.
از همین جا، مى توان نتیجه گرفت که بروز و ظهور استعدادها و ظرفیت هاى بالقوّه انسان باحرکت در مسیررسیدن به کمال مطلق حاصل مى شود و ظهور هر یک از استعدادها خود کمالى نسبى و بین راه است وهرکدام انسان راگامى به مطلوب نهایى نزدیک مى کند.
شهید مطهرى(رحمه الله) در این باره مى نویسد: «این که انسان دنبال چیزى مى رود و بعد که واجدش شد، شوقش از بین مى رود، بلکه حالت تنفّر و دل زدگى پیدا مى کند، دلیلش آن است که آنچه انسان در عمق دلش مى خواسته این نبوده و خیال مى کرده این است. به عبارت دیگر، انسان کمال مطلق را مى خواهد، انسان از محدودیت ـ که نقص و عدم است ـ تنفّر دارد; چون به هر کمالى که مى رسد، اول همان بارقه کمال نامحدود او را به سوى این کمال محدود مى کشاند، خیال مى کند مطلوب و گم شده اش این است. وقتى که مى رسد، آن را کم تر از آنچه مى خواست، مى بیند; باز دنبال چیز دیگرى مى رود; چون خواسته اش از اول کامل تر از آن چیزى است که دنبال آن مى رفته و اگر انسان به کمال مطلق خودش ـ یعنى به آن که در نهادش قرار داده شده است ـ برسد، در آن جا آرام مى گیرد، دیگر دل زدگى و تنفّر هم پیدا نمى کند; چون آن جا دیگر محدودیت و نقص نیست.»14
بنابراین، فراتر و برتر از همه دل بستگى ها، میل نهایى ویژه در ژرفاى وجود انسان نسبت به خدا و در سوى اوست که متأسفانه براى بسیارى از روان شناسان ناشناخته مانده است. این میل نه از گونه احساس و نه از گونه عواطف، بلکه از این هر دو لطیف تر و پنهان تر است و از آن جا که کمال نهایى انسان به آن وابسته است، شکوفا کردن آن نیز اختیارى و به دست خود انسان میسور است. این انگیزه همان انگیزه کمال مطلق طلبى است که به خاطر ویژگى و امتیاز خاصش نسبت به سایر انگیزه هاى انسان، از آن به عنوان «فراانگیزه» یاد مى شود.
تفاوت انسان ایمن و غیرایمن
اما آنچه ذکرش در این جا حایز اهمیت است پرداختن به این سؤال است که اگر انگیزه کمال مطلق جویى در نهاد همه انسان ها وجود دارد، چه فرقى است بین انسان ایمن و سالم با شخص ناایمن و فاقد سلامت؟
به این سؤال چند جواب مى توان داد:
1. درست است که این انگیزه در تمام انسان ها وجود دارد، اما درجه فعلیت و توجه به آن متفاوت است و به صورت هاى گوناگون بروز و ظهور مى کند:
اول: به صورت یک نیروى محرّک ناآگاهانه که در عمق جان انسان جاى دارد، هر چند خود انسان از وجود آن غافل است و نسبت به آن معرفت و توجه بالفعل ندارد و به تبع آن، نمى تواند بهره چندانى از آن ـ در شکوفا نمودن استعدادهایش ـ ببرد.
دوم: انگیزه و علاقه اى که به شکل آگاهانه براى افراد متعارف حاصل مى شود و همه مؤمنان کم و بیش از آن برخوردارند. این نیرویى است که اصالتاً به بهره مند شدن صحیح از نعمت ها و دفع ناملایمات و بالعرض به خداوند تعلق مى گیرد.
سوم: مرتبه کامل این انگیزه براى اولیاى خدا و کسانى است که مرتبه معرفتشان درباره خداوند کامل شده است. اینان به معدن عظمت الهى متصلند15 و دایم در شور و نشاطند; چون به بى نهایت و کامل مطلق وصل شده اند16 و از این رو چیزى کم ندارند17 و هر چه بخواهند مى شود.18 سرور و آرامش و بهجتى که آنان دارند، احدى از انسان ها ندارد.19
اگر بخواهیم این سه طیف از انسان ها را از لحاظ ایمنى و سلامتى مورد بررسى قرار دهیم باید بگوییم: دسته دوم و سوم در محدوده سلامت و ایمنى واقع شده اند، با این تفاوت که دسته سوم به نهایت ایمنى رسیده اند و ـ به اصطلاح ـ انسان هایى کامل هستند و دسته دوم به طور نسبى، سالم و داراى درجاتى از ایمنى مى باشند. اما دسته اول به دلیل وجود غفلت و عدم شناخت و توجه به ابعاد ظرفیت ها و استعدادهاى وجودى خود، در زمره افراد غیرسالم و ناایمن به حساب مى آیند; چون قدم اولِ ورود به حیطه سلامت و امنیت، نبود غفلت و درک استعدادهاى بالقوّه خویش است، در حالى که غافل، از درک و شناخت ظرفیت وجودى خود عاجز است و به تبع آن، دست رسى به ابزار و روش تحقق استعدادهاى خود را نیز ندارد. چنین انسانى در اضطراب و احساس ناایمنى به سر مى برد.
2. دومین جواب این است که انسان هاى سالم و ایمن در تشخیص مصادیق کمال و کمال هاى نسبى و کمال نهایى دچار اشتباه نمى شوند، اما افراد ناایمن به دلیل وجود غفلت و عدم ارضاى نیازهاى اصیل و ناتوانى در بارور نمودن استعدادهاى خویش ـ که خود کمال هاى متوسط و بین راه است ـ و در تشخیص مصادیق کمال، دچار لغزش و اشتباه مى شوند; تصور مى کنند هر لذتى کمال است یا هر علمى، کمال نهایى است یا هر جمیلى بالاترین جمال را داراست، به خصوص این که این گونه افراد گاهى در کمال هاى نسبى و واسطه اى متوقف مى شوند; مثلاً، تمام توجهشان به ریاست و مقام است; نه به غیر از آن به چیزى دل مى بندند و نه مى دانند قدرت و ریاستى با کیفیت بالاتر هم وجود دارد. در اثر غفلت و جهل، نمى توانند درک کنند که دارایى مطلق، قدرت مطلق و لذت مطلق20 یعنى چه، چنین افرادى در اثر حجاب و زنگار، عقلشان از شناخت تفصیلى کمالات ناتوان است و از آن جا که حرکت به سوى کمالات مافوق، اکتسابى است و در پرتو تلاش آگاهانه واختیارى حاصل مى شود، شخص ناایمن ابزار لازم و توان کافى براى رسیدن به کمالات بالاتر را ندارد.
خلاصه این که «فطرت عشق به کمال مطلق در همه افراد بشر موجود است، اگرچه در تشخیص کمال و این که محبوب و کمال حقیقى چیست با یکدیگر اختلاف دارند. انسانى ثروت را کمال حقیقى و دیگرى قدرت و شهرت را محبوب حقیقى خود مى پندارد و افراد دیگر علم و جمال را. همگى این ها خطاى در تطبیق مى کنند و به دنبال کمال موهوم مى روند و آن را کمال حقیقى مى پندارند.»21
خلاصه و نتیجه
از نظر اسلام، انسان جز یک کشش فطرى ویژه بیش تر ندارد که همان انگیزه خداجویى یا کمال مطلق جویى است. بر اساس این نگرش، گونه هاى مختلف انگیزه هاى والاى بشرى از قبیل دوست داشتن، عدالت، حق، صدق، کرامت، زیبایى، جاودانگى و نفرت از ظلم، باطل، ناقص و زشتى همه در راستاى انگیزه خداجویى دیده مى شود. از این رو، این انگیزه، اصیل ترین، والاترین و شامل ترین انگیزه انسانى است که هیچ انگیزه دیگرى با آن برابرى نمى کند. بنابراین، اگر براى انگیزه هاى والاى بشرى، سلسله مراتبى در نظر گرفته شود انگیزه کمال مطلق جویى در بالاترین مرتبه جاى مى گیرد. البته خود این انگیزه داراى مراتبى است و هر چه مرتبه اش بالاتر باشد، درجه بیش ترى از شدت، پاکیزگى، صفا و کمال را داراست. این انگیزه در مدارى نه تسلسلى و تکرارى، بلکه بر حسب استعدادها، شایستگى ها و تلاش ارادى انسان با حرکت تصاعدى به سوى هدف نهایى نزدیک تر مى گردد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ نصرت الله پورافکارى، فرهنگ جامع روان شناسى، (1373 هـ. ش)
2ـ على اکبر شعارى نژاد، فرهنگ علوم رفتارى، (1375 هـ. ش)، ص 368
3ـ حسین راغب، مفردات الفاظ قرآن کریم، (1416 هـ. ق)، ماده «امن»
4ـ احمد قیومى، مصباح المنیر، (1405 هـ. ق)، ص 24
5ـ حسن مصطفوى، تحقیق در کلمات قرآن کریم، (1360 هـ. ش)، ج 1، ص 138
6- G. W. Allport, Basic considerations for a Psychology of Personality, 1955.
7- Rogers, C, Toward a Science of The Person, 1963.
8ـ روان شناسى کمال، ترجمه گیتى خوشدل، 1379، ص 64
9- Self-actualization
10ـ به سوى روان شناسى بودن، ترجمه احمد رضوانى، 1371، ص 43
11ـ لسان العرب، ج 8، ص 187
12ـ مصباح یزدى، پیش نیازهاى مدیریت اسلامى، 1376، ص 209
13ـ امام خمینى(رحمه الله)، چهل حدیث، 1368، حدیث 11
14ـ مرتضى مطهرى(رحمه الله)، مجموعه آثار، 1375، ج 3، ص 761 ـ 768
15ـ «الهی هَب لى کمالَ الانقطاعِ الیکَ و اَنر اَبصارَ قلوبِنا بِضیاءِ نظرها اِلیکَ حتى تخرقَ ابصار القلوبِ حُجب النّورِ فتصَل الى معدنِ العظمةِ» (حاج شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه)
16ـ «خدایا، سوز سینه ام را جز وصال تو خنک نمى کند و آتش دلم را جز لقاى تو فرو نمى نشاند و اشتیاقم را جز نظر به روى تو سیراب نمى سازد و جز با نزدیکى به تو آرام نمى گیرد و غم و اندوهم را جز قرب به تو زایل نمى کند.» (همان، مناجات مفتقرین)
17ـ «ماذَا وَجد مَن فقدکَ و ما الّذى فقَد مَن وجدکَ» (همان، دعاى عرفه)
18ـ «و ما تشاؤون اِلّا اَن یشاءَاللّه» (دهر: 30)
19ـ «خدایا، دل هاى شیفته، شیداى تو شده اند، خردهاى مختلف بر معرفت تو گرد آمده اند. پس دل ها جز به یاد تو آرام نگیرد و روان ها جز به دیدار تو آرامش نپذیرد. (همان، مناجات ذاکرین)
20ـ «ما اَطیبَ طعْمَ حبّکَ و ما أعذَب شُربَ قربک»; خدایا، محبت تو چه خوش طعم است و نوشانوش قرب تو چه گوارا! (همان، مناجات عارفین)
21ـ امام خمینى(رحمه الله)، چهل حدیث، 1368، حدیث 11

تبلیغات