آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

در شماره هاى پیشین شرح بخش هایى از سلسله بحث هاى اخلاقى استاد مصباح یزدى در تبیین وصایاى امام جعفر صادق(علیه السلام) به عبدالله بن جندب را عرضه داشتیم. اکنون بخش دیگرى از این روایت شریف را به محضر اهل معرفت تقدیم مى داریم:
«یا ابنَ جُندب الماشى فى حاجةِ اَخیه کالسّاعى بَینَ الصَّفا وَالمروَة وَ قاضى حاجَته کالمُتَشَحِطِ بِدَمِه فى سَبیلِ اللّه یَومَ بدر و اُحُد و ما عَذَّبَ اللّه اُمَّةً اِلّا عِندَ اسْتِهانَتِهِمْ بحُقوقِ فُقَراءِ اِخوانِهِم. یا ابنَ جُندب بَلِّغْ مَعاشِرَ شیعَتِنا و قُل لَهُم لا تَذهَبَنَّ بِکُمُ المَذاهِب فَواللّه لا تُنالُ وِلایَتُنا اِلّا بِالوَرَعِ وَ الاِجتِهاد فى الدّنیا وَ مُواساةِ الاخوان فِى اللّه وَ لَیسَ مِن شیعتِنا مَن یظلم النّاس.»1
انگیزه و اخلاص، ملاک عمل
امام صادق(علیه السلام) در این روایت شریف مى فرماید: کسى که در برآورده ساختن حوایج برادر ایمانى اش قدمى بردارد، مانند کسى است که سعى بین صفا و مروه انجام مى دهد و اگر شخصاً نیاز برادر ایمانى خود را برآورده سازد، ثواب کسى را دارد که در راه خدا و در جنگ بدر و احد جهاد کرده و در خون خویش غلتیده است.
نظیر این گونه تعبیرات، در روایات دیگر هم به چشم مى خورد و تشبیهات عجیب و ثواب هاى بسیار بزرگى براى انجام اعمالى به ظاهر کوچک بیان شده است. البته ممکن است سوء تعبیرهایى نیز از این روایات بشود. از یک سو، ممکن است کسانى که این تعبیرات برایشان سنگین است، به بهانه صحیح نبودن سند این گونه روایات، به کلى آن ها را رد کنند و از سوى دیگر، کسانى فکر کنند اگر هر کارى را به هر صورتى انجام دهند، همه ثواب ها را مى برند. هر دو این برداشت ها، افراط و تفریط است. شاید بعضى از عبادات در ظاهر چندان اهمیتى نداشته باشند، اما در حقیقت بسیار بزرگ و با ارزش باشند و خداوند متعال اجر زیادى براى آن قرار داده باشد. اجر و ثواب عبادات تنها به کمیت آن ها بستگى ندارد، بلکه بیش از هر چیز انگیزه، نیّت، سعى و تلاش و اخلاص انسان ملاک عمل است. این گونه تشبیهات در مقام این است که بگوید مثلاً خدمت به برادر ایمانى مى تواند به شکلى انجام بگیرد که ثواب شهید را داشته باشد; یعنى چنین امکان و استعدادى در این عمل هست، اما این گونه نیست که هر عملى که هر کسى، به هر نیّتى و در هر شرایطى انجام دهد چنین ثوابى داشته باشد. مثلاً اگر شخص میلیاردرى یک قطعه اسکناس صدتومانى به فردى نیازمند کمک نماید، این طور نیست که ثواب شهادت در جنگ بدر و احد را داشته باشد. اما کسى که براى رفع نیاز خودش هم مشکل دارد، اگر از نیازمندى هاى خانواده اش بگذرد و در حد توانش مبلغى ـ هر چند اندک ـ را براى رفع حاجت برادر ایمانى اش صرف کند، این ثواب شامل حال او مى شود.
ما در زندگى طلبگى خودمان شاهد مواردى از این قبیل بوده ایم; نمونه هاى بسیارى که شاید در نظر برخى افسانه جلوه کند! بعضى از طلبه ها با این که نهایت احتیاج را به شهریه ناچیز آن زمان داشتند، اگر شخصى نیازمندتر از خودشان را مى دیدند، شهریه مزبور را به صورتى که آن شخص متوجه نشود و رعایت حفظ عزّت و کرامت وى نیز شده باشد، در راه رفع نیاز او خرج مى کردند. درست است که این پول از نظر مقدار، قابل توجه نبود، اما براى کسى که به آن احتیاج داشت و چه بسا براى این که به رفیقش کمک نماید باید شب را گرسنه بخوابد، بسیار با ارزش بود.
ارزش ایثار به گونه اى که انسان، دیگرى را بر خودش مقدم بدارد، آن هم نه براى اغراض مادى و دنیوى، بلکه براى این که خدا دوست دارد، از بعضى جهادها کم تر نیست: «... وَ یُؤْثِروُنَ عَلى أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ...» (حشر: 9). بنابراین، ما نباید تعجب کنیم از این که چرا کمک به برادران ایمانى ثواب شهادت در جنگ بدر و احد را دارد; زیرا اگر ارزشیابى دقیقى از فداکارى و گذشتى که فرد انجام داده است به عمل آوریم، متوجه خواهیم شد که ارزش کار او کم تر از ایثار و از خودگذشتگى شهداى جنگ هاى بدر و اُحد نیست. علاوه بر آن، مسأله تفضلات الهى، فوقِ اجر و ثوابى است که شخص استحقاق پیدا مى کند. خداوند براى بعضى اعمال، چندین برابر پاداش قرار داده است: «... وَاللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَاللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ.» (بقره: 261) و «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمثالِها....» (انعام: 160). بنابراین، تحقق تعبیراتى که در این گونه روایات آمده است، بستگى به شرایط خاصى دارد. حضرت امام رضا(علیه السلام)در حدیث مشهور سلسلة الذهب، خطاب به مردم نیشابور مى فرمایند: «کَلِمةُ لا اِلهَ اِلّا اللّه حِصْنى فَمَن دَخَلَ حِصنى أمِنَ مِن عَذابى ... بِشروطِها وَ اَنا مِن شُروطِها.»2 آرى، کلمه «لا اله الا الله» چنین توانى دارد که انسان را از عذاب الهى حفظ کند، اما به شرطها و شروطها. داشتن ولایت اهل بیت(علیهم السلام)، یکى از شروط تأثیر این کلمه است. به عبارت دیگر، آن کلمه چنین اقتضایى دارد، اما به طور مطلق عمل نمى کند و شرایطى دارد. این گونه مسائل در امور طبیعى هم مصداق دارد. مثلاً درست است که آتش مى سوزاند، اما نه هر چیزى را و نه در هر شرایطى; زیرا باید جسم قابل احتراقى باشد، اکسیژن در محیط وجود داشته باشد و ... . پس، اگر گفتند فعلى چنین تأثیرى دارد، معنایش این نیست که به طور مطلق داراى چنین تأثیرى است، بلکه مى تواند در شرایط خاصى، چنین اثرى داشته باشد.
آثار بى اعتنایى به حقوق برادران ایمانى
امام صادق(علیه السلام) تنها یک مسأله فردى را بیان نمى فرمایند، بلکه با اشاره به جنبه سلبى قضیه، در واقع به تبیین یک سنت الهى مى پردازند. و آن این است که بسیارى از اقوام گذشته که مستوجب عذاب الهى شدند، مادامى که حقوق فقرایشان را رعایت مى کردند، از عذاب خداوند در امان بودند. اما زمانى که از پرداخت حقوق مستمندان و فقرا غفلت مىورزیدند و این گناه را مرتکب مى شدند، عذاب الهى برایشان مسجّل مى شد. نمونه بسیار مشهور در این زمینه، تأخیر چند ساله عذاب فرعون و فرعونیان از جانب خداوند متعال مى باشد. مادامى که عده زیادى از مردم فقیر و تهیدست سر سفره فرعون غذا مى خوردند و سیر مى شدند، خداوند عذابش را بر آن قوم نازل نکرد.
بنابراین، بى اعتنایى به حقوق برادران ایمانى، عذاب الهى را به دنبال خواهد داشت; خواه در این دنیا باشد و خواه در آخرت. عذاب هاى اجتماعى مخصوص جامعه اى است که افرادش حقوق محرومان و مستضعفان را رعایت نمى کنند. چه بسا یکى از دلایل وقوع سیل ها، زلزله ها و گرفتارى هاى عجیب و غریب این باشد که مردم آن جوامع به افراد فقیر و تهیدست بهایى نمى دهند; توانمندانشان به فکر افزایش هر چه بیش تر قدرت و ثروت خود هستند، هر چند این کار به بهاى محروم تر شدن محرومان جامعه باشد. توجه به این نکات مى تواند پاسخ بسیارى از سؤالات را براى ما روشن نماید; سؤالاتى از این قبیل: چرا خداوند افرادى را که مستحق عقاب بودند، عذاب نکرد و یا چرا بعضى انسان ها خیلى زود مستوجب عذاب الهى شدند؟
لزوم توجه به شرایط تحقق وعده هاى الهى
نکته مهمى که حضرت در این روایت به آن اشاره مى کنند و شیعیان را از آن بر حذر مى دارند این است که انسان نباید با نادیده گرفتن شرایط تحقق وعده هاى الهى، فریب شیطان را خورده و از این مسأله سوء استفاده نماید. در تاریخ، به نمونه هاى زیادى از سوء برداشت انسان ها از وعده هاى الهى برمى خوریم. مثلاً وقتى بنى اسرائیل در چنگال فرعونیان بودند، خداى متعال توسط پیامبرانش به آنان وعده داد که اگر ایمان بیاورید، نجات خواهید یافت و بر دشمنانتان پیروز خواهید شد. آیات زیادى هم در قرآن وجود دارد که براى بنى اسرائیل (فرزندان حضرت یعقوب(علیه السلام)) امتیازهاى ویژه اى قایل شده است. از جمله: «یا بَنى إِسرائیلَ اذْکُروا نِعْمَتىَ الَّتىِ أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنّى فَضَّلْتُکُم عَلَى العالَمینَ» (بقره: 47) و «... وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى العالَمینَ» (جاثیه: 16). بنى اسرائیل بر این باور بودند که خداوند هم عزّت و سعادت دنیاى آنان را تضمین کرده است و هم نجات از عذاب آخرت را. «وَ قالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ اِلّا أَیّاماً مَعْدُودَةً...» (بقره: 80); و یهود گفتند که هیچ وقت خدا ما را در آتش عذاب نکند، جز چند روزى معدود. آنان حتى خود را فرزندان و عزیزکرده هاى خدا مى دانستند: «... نَحنُ أَبناؤُاللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ...» (مائده: 18). امروز هم صهیونیست ها مدعى اند که از نسل حضرت یعقوب(علیه السلام)و ملت برگزیده خدا هستند و چون همه انسان ها به طفیل آن ها خلق شده اند، باید مطیع و فرمانبردار آنان باشند.
در زمان ائمه(علیهم السلام) هم عده اى ازمسلمانان که به طوایف مُرجئه معروف بودند چنین اعتقاداتى داشتند; یعنى مى گفتند صِرف داشتن ایمان، انسان را از عذاب آخرت نجات مى دهد اگرچه همه کبایر را هم مرتکب شده باشد. این گروه از مسلمانان با داشتن چنین عقایدى در واقـع، خـودشان را فـریب مى دادند.
متأسفانه در میان شیعیان هم کسانى با شنیدن و یا مشاهده روایاتى که در شأن و منزلت ائمه اطهار(علیهم السلام) و در امان بودن محبّان ایشان از عذاب آخرت، بیان شده است، به چنین توهمات و اعتقادات افراطى دچار شده اند; یعنى فکر مى کنند چون دوستدار اهل بیت(علیهم السلام)هستند، حتى اگر مرتکب بزرگ ترین گناهان کبیره نیز شوند، آمرزیده مى شوند. چنین عقایدى حتى در زمان امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)نیز در بین شیعیان شایع شده بود. از جمله کارهایى که امامان ما ـ خصوصاً از زمان امام محمدباقر(علیه السلام)به بعد ـ براى مقابله با این گونه افکار انحرافى انجام دادند، تلاش براى زدودن این اعتقادات غلط از میان شیعیان بود. امام باقر(علیه السلام) در ضمنِ روایتى به این موضوع اشاره نموده و مى فرمایند: «اِنَّه لَیس بین اللّهَ و بین اَحَد قَرابَة»3; خداوند با کسى خویشاوندى ندارد. آن حضرت در بخش دیگرى از همین روایت شریف مى فرمایند: «مَن کانَ لِـلّه مُطیعاً فَهوَ لَنا وَلىّ وَ مَن کانَ لِـلّه عاصـیاً فـَهوَ لنا عَدوّ»4; هر کس مطـیع فـرمان الـهى بـاشد، دوسـت ما و هـر که از فـرمان خداوند سرپیچى نماید دشمن ماست.
فلسفه دعوت به محبت اهل بیت(علیهم السلام)این نیست که مردم نسبت به انجام گناه جرى تر شده و گستاخانه به معصیت خدا بپردازند، بلکه این دعوت، دعوتى است در راستاى انجام آنچه مرضى خداست; چرا که راه اهل بیت(علیهم السلام) جز راه خدا نیست. بنابراین، کسانى که ادعاى محبت اهل بیت(علیهم السلام)را دارند، نباید مرتکب اعمالى شوند که رضاى الهى در آن ها نیست. امام باقر(علیه السلام) در همان روایت بر این مطلب تأکید مىورزند که محبت اهل بیت(علیهم السلام)باید داراى ریشه و عمق باشد تا در عمل و رفتار انسان اثر بگذارد. اگر صِرف گفتن «احبُ علیاً» بتواند نجات دهنده انسان از عذاب آخرت باشد، به طریق اولى گفتن «احبُ محمداً» براى این منظور مؤثرتر است; چرا که پیامبر(صلى الله علیه وآله)افضل از حضرت على(علیه السلام)مى باشند.
امام صادق(علیه السلام) خطاب به عبدالله بن جندب مى فرمایند: این مطلب را به همه شیعیان ما برسان که بى جهت این سو و آن سو نروند و راه را گم نکنند; زیرا دسترسى به ولایت ما جز در پرهیز از گناه و جدیت در انجام وظایف میسر نخواهد شد. سپس حضرت مى فرمایند: شرط دیگر رسیدن به ولایت ما، برطرف کردن نیاز برادران ایمانى مى باشد; یعنى همان طور که انسان براى زندگى خویش تلاش مى کند، باید براى رفع نیازهاى برادران ایمانى اش هم تلاش کند و مشکل آن ها را مشکل خود بداند و در حلّ آن تلاش کند. کسى که به دیگران ظلم مى کند، شیعه اهل بیت(علیهم السلام)نیست، شیعه واقعى بودن شرایط خاصى دارد و صِرف اظهار محبت به اهل بیت(علیهم السلام)، خواندن اشعار در مدح آنان، شرکت در عزادارى ها و ... براى اهل ولایت بودن کافى نیست. البته حتى داشتن مرتبه اى ضعیف از محبت اهل بیت(علیهم السلام) ـ که عده زیادى از آن محروم اند ـ گوهر گران بهایى است و خواه ناخواه اثراتى هم خواهد داشت، اما شیعه واقعى بودن صرفاً در محبت اهل بیت(علیهم السلام)خلاصه نمى شود.
ادامه دارد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ بحارالانوار، ج 78، ص 281، روایت 1، باب 24
2ـ همان، ج 49، ص 123، روایت 4، باب 11
3ـ همان، ج 7، ص 241، روایت 11، باب 9
4ـ همان، ج 70، ص 98، روایت 4، باب 47

تبلیغات