آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

در شماره پیشین سه دلیل و مستند قرآنى کثرت گرایان دینى مورد نقد و ارزیابى قرار گرفت.اینک چهار مستند دیگر مورد کندوکاو قرار مى گیرد.
مستند چهارم: توحید و عمل صالح; ملاک هدایت
از دیگر مستندات قرآنى کثرت گرایان، تمسّک به اطلاق آیاتى است که در آن ها ملاک هدایت و رستگارى تنها سه اصل کلى ایمان به خدا و معاد و عمل صالح ذکر شده1 و قیود دیگرى از قبیل تدیّن به دین خاصى مانند اسلام مورد توجه قرار نگرفته است. روشن است که درصورت لزوم و اعتبار آن آیات، باید بدان ها اشاره شود، وگرنه اغراى به جهل لازم خواهد بود که چنین کارى از سوى آفریدگار عالم و حکیم محال است. بنابراین، در صورت برخوردارى پیروان ادیان مختلف از سه آموزه مزبور، اهل هدایت و رستگارى به شمار خواهند آمد. مستندات قرآنى مدعیان این دیدگاه عبارت است از:
1ـ «اِنَّ الّذینَ آمنوا والّذینَ هادوُا و النَّصارى و الصّائبینَ مَن آمنَ بِاللّهِ و الیومِ الآخِر و عَمِلَ صالحاً فَلَهم اَجرُهم عِندَ ربِّهم وَلاَخوفٌ عَلیهم و لا هُم یَحزنونَ» (بقره: 62);
2ـ «بَلى مَن اَسلَم وَجهَهُ لِلّهِ و هو مُحسنٌ فَلهُ اَجرهُ عِندَ رَبِّه و لا خوفٌ عَلیهم و لا هم یَحزنونَ» (بقره: 112);
3ـ «قُل یَا اهلَ الکتاب تَعالَوا اِلى کلمة سواء بَینَنا و بَینکُم اَلاّ نَعبدَ اِلاّ اللَّهَ و لا نُشرکَ بِه شیئاً» (آل عمران: 64);
4ـ «یَا اَیُّها النَّاسُ اِنَّا خَلقناکم مِن ذَکر و اُنثى وَجَعلناکُم شُعوباً و قَبائلَ لِتعارفُوا اِنِّ اکرَمکُم عِندَاللّه اَتقیکم» (حجرات: 13);
5ـ «لَیسَ البِرَّ اَن تُوَلُّوا وُجوهَکم قِبَلَ المَشرقِ و المَغربِ و لکنَّ البِرَّ مَن آمَن بِاللّهِ و الیومِ الآخِر... اُولئکَ هُم المتَّقُون.» (بقره: 177)
آقاى بهاءالدین خرمشاهى توجه خاصى به آیات مزبور داشته; چنان که آیه 64 سوره آل عمران را در مقاله اى ناظر به الهیات جهانى دانسته و از آن به بیانیه و ماده واحده تعبیر نموده که «جان و جوهر دین و ایمان را در یک کلمه خلاصه کرده است.»2 با وجود این، او در آن مقاله، «اصل نسخ» را به عنوان اصل مسلّم اسلامى مى پذیرد و در کوتاه سخن، غایت آیه را چنین بیان مى کند: «از نظر اسلام و مسلمانان قدیم و جدید، دعوتى است به حداقل.»3
اما ایشان در پاسخ به نقد نگارنده، اصل نسخ را منکر شده4 و آیه مزبور را دعوت به حداکثر ـ یعنى رستگارى در هر دینى توصیف کرده است5; چنان که در شرح آیه مزبور و آیه 13 سوره حجرات مى نویسد: «خداوند معیار تقرّب را نه تدیّن به دین خاص یا مذهب خاص شمرده، بلکه خطاب به همه اقوام و قبایل بشرى گفته است که ملاک رستگارى و تقرّب به خداوند، عمل صالح ـ یعنى پرهیزگارى ـ است. باید گفت که خداوند در این جا توحید و ایمان را مسلّم گرفته است و متعرض آن نشده است.»6
وى سپس به اخذ نتیجه از دو آیه مزبور و دیگر آیات مى پردازد: «از جمع بین مضامین آیه 64 آل عمران و آیه شعوبیه و چندین آیه دیگر، که درباره طوایف مختلف اهل کتاب است، برمى آید که اگر قرار باشد حرف و حکم قرآن را درباب الهیات جهانى و مورد قبول همه مؤمنان روى زمین جستوجو کنیم، به ایمان (توحید) و عمل صالح مى رسیم. از طریق خلف مى توان پرسید: آیا کسى که خالصانه اهل توحید باشد و یک عمر به عمل صالح پرداخته باشد، قطع نظر از مذهبش، رستگار نیست؟»7
آقاى محمود بینا نیز ادیان مختلف را در اصول سه گانه (توحید، نبوّت و معاد) مشترک دانسته و از این رو، قایل به «پلورالیزم» شده و براى اثبات مدعاى خود به آیاتى استناد کرده که در آن ها به تعریف و تمجید اهل کتاب اشاره شده است.8 (که در ذیل دلیل بعد اشاره خواهد شد.)
تحلیل آیه 62 بقره
در تحلیل آیه مزبور، تأمّل در نقاط ذیل سستى مدعاى کثرت گرایان را روشن مى کند:
1ـ توجه به شأن نزول (تأیید ایمان پیش از اسلام): پیش تر گفته شد که براى به دست آوردن معنا و مفهوم هر گزاره، توجه به اصولى مانند زمان، مخاطب و انگیزه صاحب سخن ضرورى است که متأسفانه مدعیان در تفسیرآیات مزبور، مطلقاً بدان ها توجهى نکرده و صرفاً به ترجمه لغوى و لفظى آیه، آن هم به صورت بریده و ناقص اهتمام ورزیده اند.
در آیه مزبور، توجه به شأن نزول مى تواند معنا و مفهوم اصلى آن را براى ما روشن کند، در شأن نزول آیه نقل شده است که سلمان فارسى، که ابتدا زرتشتى مذهب بود، همراه پسر حاکم توسط یک راهب مسیحى به کیش مسیحیت روى آورد. راهب مسیحى صفات و خصوصیات پیامبر خاتم(ص) را، که بعداً ظهور کرد، به سلمان یادآور شد. او بعدها با شنیدن ظهور پیغمبرى در مکّه ـ که یکى از خصوصیات پیغمبر موعود بود ـ براى تحقیق، به سوى آن دیار شتافت و با انطباق خصوصیات راهب مسیحى بر پیغمبر اکرم(ص)، اسلام آورد. او از حضرت محمد(ص) درباره وضع مرشدخود ـ یعنى راهب مسیحى ـ که فوت کرده بود، پرسید. بعضى اصحاب گفتند که آن ها کافرند، آیه مزبور نازل شد.9
بنابراین، آیه ناظر به ایمان اهل کتاب است که پیش از اسلام، داراى سه رکن ایمان بوده و فوت کرده اند. پس آیه ارتباطى به بقاى حقانیت ادیان دیگر ندارد. برخى از مفسران مانند آلوسى10 و سید قطب11 چنین تفسیرى از آیه عرضه داشته و فخر رازى تفسیر مزبور را به ابن عباس نسبت داده است.12
2ـ رفع توهّم کارسازى عناوین: دومین تحلیل از آیه این است که آیه شریفه درمقام دفع این توهّم است که ملاک هدایت و ورود به بهشت تنها عنوان و نامیدن دین الهى مانند یهودیت و مسیحیت است; چنان که یهودیان و مسیحیان در این توهّم بودند13، بلکه ملاک هدایت و تقرّب به خدا سه اصل مزبور است. اما این سه اصل کلى چگونه و یا در چه دین و شریعتى تحقق مى یابد، آیه ناظر بدان نیست، به دیگر سخن، آیه در مقام تبیین سه اصل کلى قرب الهى و نجات است. اما این که خصوصیات و مقتضیات ایمان به خدا و عمل صالح چیست; آیا ایمان به خدا موجب تصدیق تمام پیامبران الهى از جمله حضرت محمد(ص) مى شود یا خیر، آیه شریفه به ذکر این نکات نپرداخته و این مسائل را باید در آیات دیگر پى گرفت.
علاّمه طباطبائى طرف دار تفسیر مزبور است و براى تأیید مدعاى خویش، یعنى این که مراد از مؤمنان و یهودیان و نصارى و صائبان در صدر آیه تنها نام بردگان در آیه است، این نکته را متذکر مى شوند. در صله «مَن آمَن بِاللّه». ضمیر «مِنهم» ـ که راجع به موصول در صدر آیه مى باشد ـ حذف شده است تا فرق این دو از اهل ایمان روشن گردد.14
3ـ تفسیر «ایمان به خدا»: برخى معتقدند که ملاک هدایت و رستگارى همان سه عامل مزبور از جمله، ایمان به خداست، اهل کتاب نیز اگر مؤمن به خدا باشند، جزو رستگاران خواهند بود. اما تمام اختلافات در تحقق ایمان واقعى آن ها به خداست; زیرا ایمان واقعى یعنى تسلیم شدن در برابر پیام و امر الهى و نیز کتاب مقدس آنان. و چون ظهور پیامبر اکرم(ص) را پیش بینى کرده و از پیروان ادیان دیگر خواسته است که به آیین آن حضرت درآیند، در صورت تحقق چنین درخواستى، اهل کتاب مؤمن واقعى خواهند بود، وگرنه نمى توان ادعا کرد که آنان با وجود سرپیچى از فرمان الهى، باز هم مؤمن به خداوند هستند. شاهد بر ایمان واقعى نداشتن آنان آیات متعددى است که اهل کتاب را تکفیر کرده است. به عنوان مثال، آیه ذیل کسانى را که قایل به نبوّت بعضى از پیامبران(ع) و منکر بعضى دیگر مانند پیامبر اکرم(ص) شده اند «کافر حقیقى» توصیف کرده و خبر از آماده شدن «عذاب مهین» براى چنین اشخاصى مى دهد: «اِنّ الّذینَ یَکفرونَ بِاللّهِ و رُسُلِه و یُریدونَ اَن یُفرّقوا بینَ اللّهِ و رَسولِه و یَقولونَ نُؤمنُ بِبعضِ و نَکفُر بِبعض و یُریدونَ اَن یَتخذُوا بَینَ ذلکَ سبیلاً اولئکَ هُم الکافرونَ حقّاً و اَعتدنا لِلکافرینَ عذاباً مُهینا.» (نساء: 150 ـ 151)15
بنابراین، مطابق این دیدگاه، «ایمان به خدا» داراى معناى فراگیرى است که در بردارنده ایمان به پیامبران الهى: از جمله پیامبر اکرم(ص) نیز مى باشد. این تفسیر از سوى بیش تر مفسران همچون زمخشرى،16 مراغى،17 و شوکانى18 پذیرفته شده است.
4ـ تفسیر «عمل صالح»: برخى دیگر معتقدند که معیار سوم براى رستگارى ـ یعنى عمل صالح ـ معناى خاص دینى دارد و نه معناى عرفى; به این بیان که آنچه موجب فلاح و نجات انسان مى شود عمل نیکى است که مورد رضا و تأیید خداوند باشد.
بر این اساس، پیروان شرایع مختلف باید علاوه بر ایمان به خدا و معاد، داراى عمل صالح نیز باشند. اما قرآن کریم عمل صالح را چنان تقیید و تعریف مى کند که باید مطابق با دین و پیامبر همان عصر باشد و چون قرآن کریم در موارد متعددى اهل کتاب را کافر مى خواند و اعمال آنان را به سراب19 و تاریکى در دریا20 و توده خاکستر در برابر طوفان21 تشبیه مى کند، پس نمى توان مدعى شد که اعمال آنان صالح است و در نتیجه، از ره یافته گان «صراط مستقیم» به شمار مى آیند.
بعضى از اندیشوران معاصر براى تأیید مدعاى خویش، گفته اند: از تکرار نشدن «واو» در «من آمن» فهمیده مى شود که ملاک سعادت سه اصل مزبور با قطع نظر از هر آیین و مرامى است22 به بیان دیگر، از تکرار نشدن «واو»، تشریع کلى و تکثّر به دست مى آید و چون دایره عمل صالح محدود به قرآن و اسلام شده، اهل کتاب به دلیل تحقق نیافتن اصل سوم، مشمول «و عَمِل صالحاً» نخواهند بود تا بدین سان، حقانیت آیین آن ها از آیه مزبور استنتاج گردد.
5ـ توجه به آیات دیگر: وجوه و تفاسیر گذشته به خوبى مفهوم آیه شریفه را روشن کرد، ولى تفسیر مهم و اساسى که جاى هیچ گونه تردیدى را باقى نمى گذارد، تفسیر آیه مزبور توسط آیات دیگر است. آیات متعددى وجود دارد که اهل کتاب را «کافر» مى خواند و آن ها را به دلیل کتمان ظهور اسلام و نگرویدن به آن، تهدید به عذاب اخروى مى کند و تصریح مى نماید که در صورت پذیرش اسلام، آنان در صراط هدایت گام خواهند نهاد; چنان که چند آیه قبل از آیه 68 مائده، قرآن را «مهیمن» وصف کرده است، (آیه 48) دلیل نپذیرفتن اسلام توسط اهل کتاب را نیز پیروى آنان از هواهاى نفسانى خودشان مى داند(آیه 49). در نهایت، شرط ورود آنان به بهشت و بخشیدن گناهانشان را گرویدن به اسلام ذکر مى کند(آیه 65). بنا به نقلى از ابن عباس، آیه مزبور با آیه «مَن یَبتغِ غیراَلاسلامِ دیناً فلن یُقبلَ مِنه» نسخ شده است، که احتمال داده مى شود مقصود از نسخ، نه نسخ اصطلاحى، که بعضى از مفسران برداشت کرده اند، بلکه تفسیر و حکومت آیه اخیر بر آیه مورد بحث باشد.
اما آیا با این همه تفاسیر معتبر و موافق ظاهر، مى توان آیه را دلیل بر تکثّرگرایى تفسیر کرد و بدین سان، دست از آن همه تفاسیر برداشت و از همه مهم تر، در دام ناهم خوانى آن با آیات دیگر افتاد؟!
تحلیل آیه 112 بقره
ضعف استدلال کثرت گرایان به آیه مزبور از مطالب گذشته روشن شد. در این جا به اختصار، به چند نکته بسنده مى شود:
1ـ رفع توهّم کارسازى عناوین: با توجه به آیه قبل، که یهودیان و مسیحیان مدعى بودند فقط خودشان به بهشت الهى وارد خواهند شد و دلیل آن را فقط انتساب به یهودیت و مسیحیت ذکر مى کنند،23 آیه درصدد پاسخ برآمده و معیار کلى برخوردارى از اجر الهى را «اسلام حقیقى» و عمل صالح «و هو محسن» ذکر نموده است. علاّمه طباطبائى(ره) تفسیرى همانند آیه پیشین دارد.24
2ـ تفسیر اسلام: این آیه ملاک رستگارى را تسلیم در برابر خدا (مَن اَسلَم وجَهه لِلّه) ذکر مى کند و همان گونه که ذکر شد، تسلیم و اسلام حقیقى در هر عصر و زمانى نمود و تجلى خاصى دارد که مظهر آن در عصر رسالت اسلام، همان انقیاد و سر تسلیم فرود آوردن بر آستان مقدس آیین اسلام است.
3ـ توجه به آیات پیشین: آیات پیشین ما را به مقصود آیه راهنمایى مى کند. در آیات قبل، تاکید شده است که اهل کتاب کافرند25 و اگر به اسلام ایمان بیاورند، به ثواب الهى خواهند رسید(آیه 105 و 103).26 در آیات بعد، اهل کتاب به دلیل کتمان و انکار حقیقت اسلام مورد مذمّت و توبیخ قرار گرفته اند (آیه 120)27
تحلیل آیه 64 آل عمران
در تحلیل این آیه، به نکاتى اشاره مى شود:
1ـ دعوت به حداقل: ادلّه و قراین معدودى وجود دارد مبنى بر این که آیه مزبوراهل کتاب را دعوت به حداقل اصول مشترک ـ یعنى توحید ـ مى کند. یکى از آن شواهد توجه به شأن نزول آیه است.
در شأن نزول این آیه نقل شده است که مسیحیان نجران در عصر رسالت با بهانه هاى مختلف از پذیرفتن حقیقت اسلام سرباز مى زدند و با پیامبر اکرم(ص) در این موضوع و موضوعات دیگر از جمله شخصیت حضرت عیسى(ع) به مجادله و محاجه مى پرداختند که نتیجه آن جز عناد و پافشارى آنان بر مواضع خود، چیز دیگرى نبود. خداوند در آیه قبل، مسیحیان را به مباهله (درخواست عذاب الهى بر اعراض کنندگان از حق) دعوت مى کند. مسیحیان نخست دعوت به مباهله را پذیرفتند، اما با مشاهده قراین و شواهد حقانیت اسلام و شکست خودشان در مباهله، به آن تن ندادند و به پرداخت «جزیه» و پذیرش قیومیت حکومت اسلامى بر سرنوشت خودشان حاضر شدند. آیه مورد بحث پس از آن ماجرا، تأکید مى کند که اى اهل کتاب، شما که از پذیرش حق ناب و کامل ـ یعنى اصل توحید و نبوّت حضرت محمد(ص) ـ سرباز زدید، دست کم به اصل اول ـ یعنى توحید ـ وفادار باشید و دین خودتان را به تحریف نکشید. دلالت آیه به توحید به عنوان دعوت حداقل، دلالت شفافى است که خود کثرت گرایان بدان اعتراف دارند و مى نویسند که «از نظر اسلام و مسلمانان قدیم و جدید، (آیه) دعوتى است به حداقل.»28
2ـ توجه به آیات قبل و بعد: بر تفسیر فوق آیات متعدد دیگرى دلالت مى کند که در این جا، تنها به آیات قبل و بعد آیه مورد بحث اشاره مى شود تا روشن گردد که در تفسیر آیه، باید آیات پیشین و پسین را نیز مورد توجه قرار داد:
در آیات پیشین، خداوند و حضرت عیسى(ع) یهودیان را به دلیل نپذیرفتن دین حق توبیخ و تکفیر مى کنند.29 در آیات بعد، خداوند اهل کتاب صدراسلام را به دلیل انکار اسلام از روى علم و آگاهى به حقانیت اسلام و نیز کتمان و تلبیس حق و باطل از سوى آنان، تکفیر کرده، به آنان وعده عذاب مى دهد.30
روشن است که در صورت تأیید کامل دین اهل کتاب در عرض اسلام، آیات مزبور بکلى معنا و مفهوم خود را از دست خواهند داد.
3ـ خلط «پلورالیزم» دینى و اجتماعى: آیه شریفه مزبور یکى از آیات مهمى است که مسلمانان را به گفتوگو و تفاهم با اهل کتاب دعوت مى کند; چنان که آیات دیگر مسلمانان را به نیکوکارى و احسان به آنان در صورت نداشتن قصد براندازى حکومت دینى و جنگ از سوى آنان دعوت مى کند. (پلورالیزم اجتماعى یا تولرانس)31
اما این که علاوه بر تفاهم و زندگى مساعدت آمیز، که در پرتو اشتراک در اصل توحید به دست مى آید و نوعى عرق دینى و الهى به خود مى گیرد، آیه بر حقانیت ادیان دیگر در عرض اسلام (پلورالیزم دینى) دلالت داشته باشد، نه تنها آیه دلالتى بر آن ندارد، بلکه با توجه به شأن نزول و آیات قبل و بعد، دلالتى بر خلاف آن ـ یعنى انحصار صراط مستقیم به اسلام ـ دارد، در حالى که این جا بین «پلورالیزم اجتماعى» (که از آیه استفاده مى شود) و «پلورالیزم دینى» خلط شده است.
تحلیل آیه 13 حجرات
از مطالب گذشته سستى و بلکه عدم ارتباط استناد کثرت گرایى با آیه «ان اکرَمکم عندَاللّهِ اتقیکُم» روشن مى شود. اما با وجود این، به دو وجه آن اشاره مى شود:
1ـ بیان یک دستور اخلاقى: آیه در بیان یک دستور اخلاقى و انسانى براى مسلمانان است. در شأن نزول آن نیز اتفاق نظر وجود دارد که در صدر اسلام، مسلمانان بر بعضى دیگر به جهات گوناگون مانند رنگ، ثروت و آزادى در مقابل بردگى مباهات مى کردند. اما پیامبر اکرم(ص) مسلمانان را از این روحیه غیر انسانى نهى نمودند تا این که، آیه شریفه براى تأکید و سفارش بیش تر نازل شد. روشن است که آیه مطلقاً ارتباطى به بحث ادیان و تأیید حقانیت آن ها ندارد.
اما خطاب آیه به صورت عموم «یا ایُّها النّاس» به دلیل کلى بودن اصل مزبور ـ یعنى برابرى انسان ها در آفرینش و نکوهش از فخر فروشى ـ است. علاوه بر آن، تناسب خطاب «یا ایُّها النّاس» با دلیل ـ یعنى «من ذکر و اُنثى» در عموم ـ روشن تر است.
2ـ تفسیر تقوى: آیه ملاک برترى را «تقوى» ذکر مى کند که از اصطلاحات قرآنى است و مرتبه آن از اسلام و ایمان بالاتر باشد. در پیش گفته شد که حقیقت اسلام و ایمان، تسلیم در برابر خدا و از جمله آخرین پیغمبر آسمانى است، تقوى به مراتب از آن بالاتر است. قرآن در اول سوره بقره، یکى از اوصاف متّقین را ایمان به پیامبر اکرم(ص)و قرآن ذکر مى کند: «والّذینَ یُؤمنونَ بِما اُنزل الیکَ» (بقره: 4)
تحلیل آیه 177 بقره
آیه مزبور نیز نمى تواند مؤید تکثرگروى باشد; زیرا اولاً، آیه درباره اختلاف اهل کتاب و مسلمانان نسبت به قبله مسلمانان است که اهل کتاب عبادت مسلمانان را به قبله نخستین ـ یعنى بیت المقدس ـ مورد تردید و نقد قرار مى دادند. آیه براى پاسخ به این موضوع نازل شد که قبله به عنوان نماد مطرح است و در حقیقت عبادت و نیکى (برّ) مدخلیتى ندارد. ثانیاً، آیه ملاک برّ را ایمان به همه پیامبران (از آدم تا خاتم:) ذکر مى کند که در اهل کتاب یافت نمى شود. بدین روى، آیه از بحث کثرت انگارى ادیان بیگانه است.
مستند پنجم: تمجید از اهل کتاب و وعده ثواب و دورى از عذاب به آنان
یکى دیگر از مستندات قرآنى کثرت گرایان تمسّک به آیاتى است که ظاهر آن ها به تمجید و توصیف از اهل کتاب پرداخته و احیاناً آنان را مؤمنان واقعى و اهل عبادت و جنّت و دور از عذاب الهى توصیف کرده است. آیات گذشته ـ که تحت عنوان «توحید و عمل صالح; ملاک هدایت» نقل شد ـ به برخوردارى اهل کتاب از دو ملاک مزبور را به طور غیر مستقیم شامل مى شد، هر چند در بعضى از آن ها به خود اهل کتاب نیز تصریح شده بود. اما آیات دیگرى وجود دارد که در آن ها به خصوص ایمان و اهل بهشت و نجات اهل کتاب از دوزخ تصریح شده که از مجموع آن ها برمى آید که شریعت شان نیز شریعت بر حق بوده و هست، وگرنه ذکر چنین اوصافى براى آنان لغو مى باشد:
1. «لَیسوُا سواءً مِن اهلِ الکتابِ امَّةٌ قائمةٌ یَتلونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ الَّیلِ و هُم یَجدونَ یُؤمنونَ بِاللّهِ و الآخرةِ و یَأمرونَ بِالمعروفِ و یَنهونَ عَن المنکر و یُسارعونَ فى الخیراتِ و اُولئکَ مِن الصَّالحینَ» (آل عمران: 113 ـ 114)
2. «و اِنَّ مِن اهلِ الکتابِ لَمَن یُؤمنُ باللّه و ما اُنزلَ الیکُم خاشعینَ لِلّه لایَشترونَ بِآیاتِ اللّه ثمناًقلیلاً اوُلئکَ لَهم اَجرهم عِندَرَبّهم.»(آل عمران:199)
3. «وَلَو اَنَّهم اَقامُوا التّوراةَ و الاِنجیلَ و ما اُنزلَ اِلیهم مِن ربِّهم لَاَکلوُا مِن فَوقِهم و مِن تحتِ اَرجُلهم مِنهم اُمّةٌ مُقتصدةٌ» (مائده: 66)
4. «لَتَجِدنَّ اَقربَهم موَّدةً لِلّذینَ آمنوا الّذینَ قالُوا اِنّا نصارى ذلکَ بِاَنّ مِنهم قِسّیسینَ و رُهباناً و اَنّهم لا یَستکبرونَ و اِذا سَمِعوا مَا اُنزل اِلى الرَّسولِ تَرى اَعینُهم تَفیضُ مِن الدَّمع مِمّا عَرَفوا مِن الحَقِّ یَقولوُنَ آمنّا فاکتُبنا معَ الشّاهدینَ و مَا لَنا لا نُؤمنُ بِاللّهِ وَ ما جاءَنا مِن الحقِّ و نَطمعُ اَن یُدخلنَا رَبُّنا مَع القَومِ الصّالحین.» (مائده: 82 ـ 83)
آقاى بهاءالدین خرّمشاهى با اشاره به دو آیه اول مى نویسد: «قرآن این دو دین را ـ که در اصل توحیدى و الهى و ابراهیمى هستند ـ در صورت و هیأت پاک اولیه شان به رسمیت مى شناسد.»32
وى با اشاره به آیه 82 و 83 و 62 مائده مى نویسد: «اگر مسیحیت از نظر قرآن کریم منسوخ و منتفى بود و طومار هستى اش در نوردیده بود، آیا ممکن بود در قرآن چنین آیاتى بیاید؟... ملاحظه مى فرمایید که فرقه ناجیه از میان کشیشان و راهبان مسیحى ـ به تصریح قرآن ـ وجود دارد.»33 «قرآن آشکار بعضى از آنان را "امّة مقتصدة" (امّت میانه و درستکار) و "امّة قائمة" (امّت درستکار) خوانده است»34
آقاى محمود بینا نیز با استناد به آیه 82 و 83 مائده مى نویسد: «وقتى قرآن بر پیامبر اکرم نازل مى شود، قسّیسانى هستند که قرآن را مى خوانند و اشک مى ریزند و مى گویند: خدایا ما را از شاهدان قرار ده. خداوند مى فرماید: اجر کار آن ها را خواهیم داد; یعنى از طرف خدا پذیرفته شده اند. در این جا مسلمان شدن مطرح نیست.
این براى ما یک الگوست. الگوى چگونگى برخورد با ادیان در قرآن آمده است. اگر یک مسلمان را بخواند و در آن حال بگوید: خدایا این هم از طرف توست "فاکتبنا مع الشاهدین"، لزومى ندارد که اسلام خود را کنار بگذارد.»35
نقد و نظر
آیات فوق از مستندات بسیار ضعیف کثرت گرایان به شمار مى آید که اشکال اساسى آن توجه نکردن به مضامین آیات مزبور و همچنین چند آیه قبل و بعد از آن است و توجه به نکات و تفاسیر ذیل، ضعف آن را روشن مى سازد:
1ـ مؤمنان اهل کتاب; منتظران و گروندگان به اسلام: بر اساس آیات متعدد قرآنى و تورات و انجیل، اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) به ظهور پیغمبر اکرم(ص) بشارت داده شده بودند و آنان نیز به خصوصیات کلى ایشان آگاهى کامل داشتند. با ظهور حضرت محمد(ص) در مکّه، اهل کتاب، به خصوص عالمان آن ها، علایم و ملاک هاى دینى خود را در مورد ظهور پیامبر موعود، منطبق بر آن حضرت یافتند. به تعبیر قرآنى، آنان به نبوّت پیغمبر اکرم(ص) مانند فرزندان خود، شناخت و معرفت کامل داشتند. اما با وجود این، اکثر قریب به اتفاق اهل کتاب، به ویژه یهودیان، به جاى تصدیق و ایمان به اسلام، راه مخالفت، عناد و چه بسا جنگ را برگزیدند. از این رو، آیات متعدد قرآن درباره آن ها مى فرماید: «اکثرهُم الفاسقونَ»، «اکثرهم ظالمون» و «اکثرهم کافرون» اما در بین آنان، انسان هاى پاک سرشت نیز یافت مى شد که پس از شنیدن آیات قرآن و مشاهده معجزات اسلام و انطباق علایم پیغمبر موعود دین خود بر حضرت محمد(ص)، به آیین وى ایمان آوردند و در شمار مؤمنان و انسان هاى خالص قرار گرفتند، به گونه اى که جزو شب زنده داران و اهل حال و سجود درآمدند. روایاتى نیز بر این نکته دلالت دارد.36
این سخن را شأن نزول هایى که مفسران صدر اسلام مانند ابن عباس ذکر مى کنند، تأیید مى نمایند.37 مفسّران در شأن نزول آیات مزبور، بر این نکته اتفاق نظر دارند که آیات مذکور درباره اسلام آوردن بعضى از اهل کتاب مانند عبدالله بن سلاّم یا نجاشى ـ حاکم حبشه ـ و فرستادگان او نازل شده است، آنجا که ایمان آورندگان به اسلام از سوى هم کیشان سابق خود متهم به کفر و شرارت شدند. اما قرآن ایمان آنان را تصدیق مى کند و به آنان وعده بهشت و اجر مى دهد و آنان را «امّة مقتصدة»، «امّة قائمة» و «منهم المؤمنون» یاد مى کند.
علاوه بر شأن نزول ـ که احتمال شبهه براى کثرت گرایان در آن وجود دارد ـ خود آیات مزبور و قبل و بعد آن این ادعا را اثبات مى کند:
آیات 113 ـ 115 آل عمران و دو آیه پیش از آن، آیین اسلام را بهترین دین و امّت توصیف مى کند و خاطرنشان مى سازد که اگر اهل کتاب ایمان مى آوردند، براى خودشان بهتر بود، اما ایمان آورندگان آنان کم اند; «کُنتم خیرَ امّة اُخرجت لِلنّاس ـ تا آن جا که مى فرماید ـ ولَو آمَنَ اَهلُ الکتابِ لکانَ خیراً لهُم.»
آیه 199 آل عمران تصریح مى کند که آن عده از اهل کتاب ایمان مى آورند که علاوه بر خدا، به کتاب مسلمانان ـ یعنى قرآن مجید ـ نیز ایمان آورند (و ما اُنزلَ اِلیکم.)
آیه 66 سوره مائده، آن گونه که از ظاهر آن استفاده مى شود، درصدد اخبار از گذشته است; یعنى اگر چنان مى کردند، چنین مى شدند و در صورت شمول آن بر عصر اسلام، باید گفت که اقامه تورات و انجیل به معناى حفظ اصول و برپایى احکام و آموزه هاى کامل و غیر منسوخ آن است، نه عمل به بعضى و ترک بعضى دیگر. و از آن جا که ظهور اسلام و اخذ میثاق از پیامبران: و کتب آسمانى پیشین مطابق قرآن، از ارکان و اصول مهم شرایع پیشین است، اقامه تورات و انجیل بدون توجه به آن نه اقامه، بلکه جرح تورات و انجیل است.38
علاوه بر آن، آیات قبل نزول قرآن مجید را موجب طغیان و کفر یهود مى داند و تأکید مى کند که بخشش گناهان اهل کتاب و ورود به بهشت، تنها از راه گرایش به اسلام میسّر خواهد بود: «ولَو اَنّ اهلَ الکتابِ آمَنوا و اتَّقوا لَکفَّرنا عَنهم سیئاتِهم و لَاَدخلناهُم جنّاتِ النَّعیم.»
آیه 82 و 83 مائده، که کثرت گرایان به عمد آیه قبل و بعد آن را نادیده مى انگارند، مملو از ادلّه و شواهدى بر مدعاست: این آیه شریفه در مقایسه دشمنى یهود و مسیحیت با اسلام است. صدر آیه ـ که مدعیان آن را حذف کرده اند ـ یهودیان و مشرکان را شدیدترین دشمنان مسلمانان ذکر مى کند، سپس مسیحیان را در مودت نسبت به مسلمانان نزدیک تر توصیف مى کند. آیه شریفه در مقام علت یابى، تفاوت یهود و مسیحیت را در این مقوله، وجود روحیه تکبّر در یهود و روحیه تواضع در عالمان و رهبران مذهبى مسیحیان اعلام مى کند. از این رو، استقبال مسیحیان صدر اسلام نسبت به یهودیان و مشرکان گرم تر بوده است.39
نکته جالب تر در آیه بعد است که پس از توصیف عالمان مسیحى به خضوع و استکبار نداشتن، آن را بستر مناسبى براى پذیرش اسلام ذکر مى کند و مى فرماید: وقتى قسّیسان کلام الهى را، که به حضرت محمد(ص) نازل شده است مى شنوند، به دلیل تطبیق علایم پیغمبر موعود بر آن حضرت (ممّا عرفوا من الحق)، از شدت علاقه و پیدا کردن حق ـ که قرن ها منتظر آن بودند ـ از چشمانشان اشک سرازیر مى شود. آیه خاطرنشان مى سازد که آنان پیدا کردن گم شده خود را کتمان نمى کنند، بلکه فوراً مى گویند: ما به آن حضرت ایمان آوردیم (یَقولوُن ربَّنا آمَنّا) و از خدایشان مى خواهند که نام آنان را در دفتر شاهدان و گواهى دهندگان به رسالت اسلام ثبت کند (فاکَتُبنا مَع الشّاهدین).
آیات دل نواز و صریح است. قسّیسان به این کلمات بسنده نکردند، به صورت تعجب مى گویند: چرا ما نباید به خدا و آنچه از حق براى ما روشن شده است، ایمان بیاوریم (وَ ما لَنا لاَنُؤمِنَ بِاللّهِ وَ ما جَاءَنا مِن الحقّ) خداوند سپس ایمان آنان را تثبیت مى کند و کافران و مکذّبان اسلام را از «اصحاب الجحیم» برمى شمارد.
توضیح بیش تر آیات و دلالت آن بر انحصار «صراط مستقیم» بر اسلام و نفى توهم «پلورالیزم» از آن ها، توضیح واضحات مى نماید.
2ـ اخبار از گذشته: تفسیر دیگرى که از مؤمنان اهل کتاب وجود دارد و آن نیز مثبت کثرت گرایى نیست، بر این نکته تأکید دارد که پس از عصر حضرت موسى و عیسى بیش تر اهل کتاب در اصول عقاید دینى خود مبتلا به تحریف مبادى دین از جمله وجود خداوند و صفات او شدند: همان گونه که عزیر و عیسى را پسر خداوند شمردند. در عرصه عمل و تقوا نیز از راه اعتدال و تقوى خارج شده، راه فسق پیش گرفتند، مگر انسان ها و مؤمنان کمى از آن ها که در دین خود مبتلا به تحریف نشدند و عمل صالح انجام مى دادند. از این رو، قرآن بیش تر اهل کتاب را «کافر»، «فاسق» و «ظالم» مى خواند و در وصف مؤمنان از کلمه «منهم» یا «قلیل» استفاده مى کند.
روایاتى نیز در این باره وارد شده است: چنان که حضرت على(ع) با استناد به «مِنهم امَّة مقتصدة» مى فرماید: اهل کتاب به هفتاد و دو فرقه منشعب شدند که تنها یک فرقه آن ها «امّة مقتصدة» اهل نجات اند.40
ثورى از مفسران قدما نیز مؤمنان اهل کتاب را بر مؤمنان واقعى به حضرت موسى و عیسى8 در مشرق و مغرب زمین تفسیر مى کند.41 بنابراین تفسیر، آیه هاى مزبور ناظر به ایمان و کفر اهل کتاب پیش از اسلام است. اما درباره ایمان و کفر آنان باظهوراسلام،آیات دیگرى وجود داردکه مرجع تفسیرخواهدبود.
3ـ اهل کتاب و مسلمانان: فخر رازى تفسیر دیگرى را نقل مى کند و مدعى است «اهل الکتاب» تنها پیروان حضرت موسى و عیسى نیستند، بلکه این واژه عام است و شامل مسلمانان نیز مى شود; آیه مى خواهد این نکته را تبیین کند که اهل کتاب (مسلمانان و سایران) در مسیر هدایت یکى و مساوى نیستند، بلکه برخى مانند مسلمانان مراتب عالى هدایت را پیموده اند. توضیح و تحلیل این تفسیر در حوصله این مقال نمى گنجد.42
4ـ اهل کتاب صالح و غیر معاند: پیش تر گفته شد که اقلیّت اهل کتاب جزو مؤمنان واقعى هستند که در طول تاریخ یهودیت یا مسیحیت، ایمان ناب خود را حفظ کرده و در شریعت خویش استوار مانده اند. این اقلیّت، که پیش از ظهور اسلام بوده وفوت کرده اند، در اتصافشان به ایمان تردیدى نیست، به همین صورت است ایمان آنانى که با ظهور اسلام و مشاهده حق بدان گرویده اند.
اما سؤال در ایمان اقلیّت اهل کتابى است که پیش از ظهور اسلام جزو مؤمنان حقیقى (در اعتقاد و عمل) بوده اند، لکن به دلیل دریافت نکردن پیام اسلام و یا نشناختن حقانیت آن به دلایل گوناگون بر شریعت خود باقى بوده و اسلام نیاورده اند، اگرچه مبتلا به عناد و استکبار نیز نشده اند.
به نظر مى رسد که آیات قرآن ایمان آنان را مى پذیرد و آنان را صالحانى مى داند که در آخرت، از پاداش الهى برخوردار خواهند شد. در بعضى از روایات نیز بر وجود چنین اشخاصى از اهل کتاب که در صدر اسلام جزو معاندان نبوده اند، اشاراتى شده است،43 و این طور مى نماید که آنان در قرن هاى بعد نیز خواهند بود. تبیین دلیل نظریه مزبور یعنى بهرهورى مؤمنان اهل کتاب از اعتقادات ناب و اعمال صالح خود ـ مجال گسترده اى مى طلبد.44 در این جا، تنها به این نکته بسنده مى شود که ادّله اتمام حجت و بیان مطابق فرض، بر آنان تمام نشده و آنان آفتاب نورانیت اسلام را ندیده اند تا از آن روى بربتابند و در شمار «کافران» قرار گیرند، بلکه آنان انسان هایى صالح و معتقد بر حسب شریعت خود هستند که حداکثر مى توان آنان را از شمار «مستضعفان» و «مرجوون عندالله» قرار داد.
شهید مطهرى(ره) درباره وجود افراد مؤمن در اهل کتاب و نجات آنان مى گویند: «شما اگر به همین مسیحیت تحریف شده نگاه کنید و بروید در دهات و شهرها، آیا هر کشیشى را که مى بینید آدم فاسد و کثیفى است؟ و الله، میان همین ها، صدى هفتاد و هشتادشان مردمى هستند با یک احساس ایمان و تقوا و خلوصى که به نام مسیح و مریم، چه قدر راستى و تقوا و پاکى به مردم داده اند، تقصیر هم ندارند، آن ها به بهشت مى روند. کشیش آن ها هم به بهشت مى رود.»45
ایشان پس از بحثى مفصل درباره ایمان و کفر در کتاب نفیس عدل الهى، مسلمانان و اهل کتاب را در اتصاف به ایمان و تقرّب به خدا و خلوص نیت و استحقاق پاداش و بهشت، یکسان و مشترک مى داند.46
اما نکته ظریف و مهمى که از نگاه کثرت گرایان مخفى مانده، خلط ایمان و خلوص شخصى اهل کتاب با حقانیت شریعت و راهشـان است. همان گونه که استاد مطهرى(ره) بارها تذکر مى دهند، «صراط مستقیم» و دین حق الهى در عصر حاضر، تنها آیین مقدس اسلام است، اما از آن برنمى آید که دیگران از جمله اهل کتاب مطلقاً فاقد ایمان و اعتقادات و اعمال صالح باشند، بلکه اصل نسخ مثبت این نکته است که شرایع پیشین منسوخ شده اند و پیـروان آن ها بایـد به اسـلام روى آورند. ولى در صورت جهل به آن ـ جاهل قاصر، نه مقصّر ـ اعمال صالحشان باطل و فانى نخواهد شد. بلکه نزد خداى کریم مأجور خواهند بود.
به نظر مى رسد دغدغه مزبور و خلط آن دو یکى از انگیزه هاى اساسى اقبال به «پلورالیزم» و تفسیر آیات گذشته بر مسلک کثرت گرایى است که تفکیک آن دو گره مشکل را خواهد گشود.47
مستند ششم: تعدّد شاهد در قیامت
یکى دیگر از ادّله قرآنى تکثّرگرایان استناد به آیاتى است که در آن ها سخن از تعدد شاهدها و گواهان از هر امّتى در قیامت به میان آمده است. برانگیختن شهود که انسان هاى کامل و صالح هستند، از بین تمامى امت ها، دلیل بر حقانیت راه و مسلک امّت هاست که در این جا، به چند آیه اشاره مى شود:
1.«فَکیفَ اِذاجِئنامِن کلِّ اُمَّة بِشهیدوجِئنابِکَ على هؤلاءِشهیداً»(نساء:41);
2. «و یومَ نَبعثُ فی کلِّ اُمَّة شهیداً عَلیهم مِن اَنفُسِهم وَجِئنا بِکَ شهیداً على هؤلاءِ» (نحل: 89);
3. «وَ ترى کُلَّ اُمّة جاثیةً کُلُّ اُمَّة تُدعى اِلى کِتابها الیومَ تُجزونَ ما کنتم تَعملونَ» (جاثیه: 28);
4. «یومَ نَدعُو کُلَّ اُناس بِاِمامهم» (اسراء: 71);
5. «و اَشرقَتِ الارضُ بنور رَبِّها و وُضعَ الکتابُ و جیىءَ بِالنَّبییّنَ و الشُّهداءُ و قُضىَ بینَهم بِالحقِّ و هم لا یُظلمون» (زمر: 69)
دو آیه اول دلالت بر وجود شاهد از میان هر امّتى مى کند، آیه سوم و چهارم نیز از وجود کتاب و امام در میان امّت سخن گفته است و آیه آخر تکثّر شاهد در قیامت و وجود قضاوت عادلانه را تأیید مى کند.
یکى از نویسندگان در تقریر دلالت آیات مى نویسد: «تأیید ضمنى ادیان دیگر و قبول کثرت ادیان از این حقیقت هم بر مى آید که در قرآن، بارها چنین تعبیر و توصیف شده است که در قیامت از هر امّتى شاهدى که انبیا و پیشوایان آن امّت اند، در عرصه محشر حاضر مى گردند و حضرت رسول(ص) هم شاهد امت اسلام است... از این آیات، چنین برمى آید که ایمان و کفر ملل و نحل بسیار دارند و همه دین ها به یک دین جهانى (اسلام) تبدیل نگردیده است.»48
نقد و نظر
در نقد مستند مذکور، به دو نکته بسنده مى شود:
1ـ شهادت براى رسالت پیامبران(ع): در تحلیل و تفسیر آیات ذکر شده، باید به این نکته ظریف توجه داشت که متعلق و انگیخته شهادت چیست. چرا خداوند برخى را به عنوان شاهد در قیامت احضار و دعوت مى کند؟ پاسخ این سؤال نقش مهمى در تفسیر آیات دارد. با مراجعه به آیات دیگر و نیز روایات روشن مى شود که خداوند از پیامبران خویش، درباره انجام رسالت الهى به نحوى شایسته، سؤال مى کند که آیا پیام آسمانى را براى مردم ابلاغ کرده و خودشان نهایت سعى و جهد را در این راه مبذول داشته اند یا خیر.
پس از پاسخ مثبت انبیاى الهى(ع)، نوبت به مردم، به خصوص کافران و گناه کاران، مى رسد که سؤال الهى متوجه حال آن ها مى شود که چرا با وجود پیامبران و ابلاغ پیام الهى، باز هم رو به کفر آوردند; چنان که آیه ذیل درباره بازپرسى از دو صنف مزبور ـ یعنى پیامبران و مردم ـ مى فرماید: «فَلنسئَلنَّ الّذینَ اُرسلَ اِلیهم و لَنَسئلنَّ المُرسلینَ.» (اعراف: 6) امام على(ع) نیز در روایتى به بازپرسى از پیامبران: اشاره مى کنند.49
در این جا، احتمال ذکر انواع بهانه ها از سوى کافران براى توجیه کفر خود وجود دارد. خداوند براى سدّ راه عذر آن ها، شاهدهاى گوناگونى همانند ملائکه، دین، کتاب، زمان، مکان و اعضاى بدن انسان، آماده ساخته است. پس انسان در قیامت تنها نیست، بلکه همراه شاهد یا شاهدهاى متعدد است. «و جائَت کلُّ نفس مَعها سائقٌ و شهیدٌ» (ق: 21)
رهیافت وجود شاهدهاى متعدد در قیامت، ناتوانى در انکار کفر و تقصیر خود و اعتراف به ابلاغ پیام الهى است. یکى از این شاهدها پیامبران: و انسان هاى کامل و صالح است که با اذعان به بلوغ رسالت الهى و اختیارى بودن گزینش کفر و ایمان، مهر تأییدى بر عذاب کفار مى زنند.50
بنابراین، کثرت گرایان هر چند سخن از تکثّر شاهد از هر امّتى به میان مى آورند، اما آنان متعلق اصل شهادت را نادیده مى انگارند و به این نکته تفطّن ندارند که شهادت شاهدان بر تأیید رسالت پیامبران در یک سو و تقصیر و نافرمانى کفار در برابر خدا و پیامبران آسمانى: در سوى دیگر است. معناى شهادت مزبور این است که سخن از تأیید حقانیت امّتى است که براى آنان سفیران الهى آمده و برخى ـ هر چند اندک ـ مطیع محض و کامل آنان بوده و در پرتو آن، به مقامات عالى ـ از جمله مقام شهادت ـ نایل آمده اند.
پس سخن از تأیید حقانیت امتى است که مطیع پیامبر عصر و حجت خود بوده و این در عصرهاى پیش از اسلام با اطاعت از پیامبر آن عصر و پس از ظهور اسلام، با اطاعت از حضرت محمد(ص) عینیت پیدا مى کند.
2ـ تقیید «کلَّ امّة»: مفسران متقدم و متأخر بالاتفاق «کل امّة» را به امت هاى صاحب شریعت و آیین آسمانى تفسیر کرده اند;51 به این معنا که خداوند متعال در آیات مزبور، خبر از آوردن شاهد از امّت هایى مى دهد که براى آن ها پیامبر و شریعت نازل شده و برخى رو به حق نهاده و برخى دیگر رو از حق برتافته اند. اما این که با ظهور اسلام، شرایع پیشین منسوخ شده یا خیر، آیات مزبور در مقام بیان این نکته نیست; چرا که آیات تنها در مقام بیان توبیخ کفار و احوال قیامت از جمله سؤال از پیامبران(ع) و مردم و آوردن شاهد است.
شاید در این جا این شبهه مطرح شود که اگر مقصود از امّت، امّت هاى پیش از اسلام است و ـ به اصطلاح ـ آیه از وضعیت امّت هاى پیشین خبر مى دهد، پس چرا آیه در همین ظرف مطلق است و حقانیت همه امّت هاى پیش از اسلام را تأیید مى کند، چه بین آن ها رسول آسمانى وجود داشته باشد یا نداشته باشد؟ بنابراین، با پذیرفتن آن ـ یعنى امکان وجود امّت حق بدون پیامبر آسمانى پیش از اسلام ـ مى توان آن را به عصر اسلام و بعد آن نیز جرى و سوق داد.
در پاسخ به این شبهه، باید گفت: مطابق آیات متعدد، خداوند متعال براى همه امت هاى پیشین، پیغمبرى ـ اولى العزم یا غیر اولى العزم ـ فرستاده است و امّتى یافت نمى شود که آنان فاقد پیام آسمانى ـ توسط خود پیغمبر آسمانى یا جانشینان او ـ بوده باشند; چنان که آیات ذیل صریح در تأیید این مدعاست: «و لِکُلِّ اُمـّة رسـولٌ» (یوسف: 47)، «و لَقــَد بَعثـنا فی کُـلِّ اُمـّة رَسولاً اَن اعبـُدوا اللـّه» (نـحل: 36)، «و اِن مِن اُمـَّة اِلاّ خَلا فـیها نذیرٌ.» (فاطر: 24)
آیات مزبور مى تواند دلیل و مؤید تفسیر مفسران از اطلاق «کلّ امّة» باشد; زیرا با اعتبار آیات مزبور ـ که همه امّت ها را داراى پیغمبر مى داند ـ روشن مى شود که نمى توان امّتى بدون پیغمبر یافت و قهراً «شاهد» نیز از میان پیروان حقیقى پیامبر هر امّتى برگزیده خواهد شد.
نکته آخر این که اگر از شواهد و قراین پیشین صرف نظر شود، حداکثر از آیات این نکته بر مى آید که از میان تمامى امت ها ـ چه داراى پیغمبر یا بدون آن ـ افراد صالح و پاکى یافت مى شوند که با پیروى از پیغمبر خارجى یا درونى (فطرت) در صورت دسترسى نداشتن و بى اطلاعى از پیامبر بیرونى، استحقاق بهشت و دورى از عذاب را پیدا مى کنند و چنین انسان هایى شاهد و حجت خدا بر دیگران هستند که از صراط پیامبران یا عقل و فطرت استنکاف ورزیده اند.
بنابراین، آیه پیروى مردم از پیامبران آسمانى(ع) با حکم عقل و سرشت فطرى مردم را تأیید مى کند که این مى تواند موجب جلب نعمت هاى الهى و دورى از عذاب باشد. اما این که دورى برخى از پیام هاى الهى ـ که در قالب شرایع عرضه مى شود ـ آسیبى به رهروى محرومان از آن وارد نمى سازد، آیات مزبور در مقام بیان آن نیست و آیات دیگر مى تواند آن را به نحو مستوفى بیان کند.
خلط مزبور یعنى استنتاج تکثّر صراط مستقیم از نجات و استحقاق ثواب برخى افراد ـ مانند خلط بعضى از مخالفان کثرت گرایى است که مى کوشند از گناه کار بودن پیروان ادیان دیگر، عدم حقانیت آیین آنان را اثبات کنند.52 به عنوان مثال، براى ناحق جلوه دادن یهودیت و مسیحیت به آیاتى مانند «اکثرُهم فاسقونَ» یا «اکثرهم کافرون» تمسّک مى جویند و به این نکته توجه نمى کنند که اولاً، در آیه «اکثرهم» ذکر شده، نه «کلّهم» و ثانیاً، اگر «کلّهم» نیز ذکر مى شد، نمى توان از فسق و کفر پیروان یک دین، کفر و فسق خود دین را اثبات کرد.
درپایان این بحث،به نکات دیگرى درباره آیه اخیراشاره مى شود:
آیه 71 سوره اسراء تنها دلیل بر حشر امّت ها با رهبران خود (امام) است و واژه «امام» در رهبرى حق و باطل در قرآن استعمال شده است: «و قاتِلوا اَئِمّةَ الکفرِ» (توبه: 12)53
آیه 28 سوره جاثیه مانند آیه پیشین، تنها بر دعوت تمامى امّت ها به سوى کتاب خود دلالت مى کند و با توجه به قراین از جمله «تُجزون»، مقصود از کتاب، دعوت به سوى حساب و سنجش اعمال است.54
اما در آیه 69 سوره زمر، «کتاب» به معناى اعمال و حساب است.55 وانگهى، در آن تصریح شده که براى هر امتى کتاب مستقلى است.
مستند هفتم: جزیه اهل کتاب
برخى از کثرت گرایان براى تأیید حقانیت یهودیت و مسیحیت به پذیرش جزیه و ملزم نبودن آنان به اسلام استناد مى کنند و مدعى اند که چون قرآن کریم اهل کتاب را در دو موضوع جنگ با مسلمانان و یا پرداختن مبلغى به عنوان جزیه و نپذیرفتن اسلام، مختار گذاشته است، از آن مى توان حقانیت دین اهل کتاب را استنتاج کرد.
«و قَاتِلوُا الَّذینَ لایُؤمنونَ بِاللّهِ و لابِالیومِ الآخِر و لایحرّمونَ ما حرَّم اللَّهُ و رسولُه و لاَیدینونَ دینَ الحقِّ مِن الَّذینَ اوُتوا الکتابَ حتّى یُعطوا الجزیةَ عَن ید و هم صَاغُرونَ.» (توبه: 29)
در تقریر دلالت آیه نوشته اند: «دلیل دیگر بر این که قرآن اهل کتاب را به رسمیت مى شناسد، این واقعیت قرآنى و تاریخى است که آنان را مجاز به باقى ماندن در دین خود و پرداخت جزیه مى گرداند.»56
نکته قابل توجه این که منتقدانومخالفان اسلام مانندابن راوندى پیش تر اصل جزیه را دلیل بر تأیید کفر اهل کتاب تفسیر مى کردند و از این منظر قرآن را مورد انتقاد قرار مى دادند57 و امروزه عکس آن ـ یعنى جزیه ـ دلیل برحقانیت اهل کتاب تفسیر مى شود.
نقد و نظر
استناد به آیه مزبور به عنوان دلیل کثرت گرایى را باید معلول تأمل نکردن حتى در ظاهر آیه دانست; چرا که آیه خود دلیل بر نسخ شرایع پیشین است که در این جا، به بعضى از نکات آن اشاره مى شود:
1ـ اعلان جنگ به اهل کتاب: آیه شریفه نخست فرمان جهاد و قتال با اهل کتاب مى دهد و آنان را براى مبارزه دعوت مى کند. روشن است که اگر یهودیت یا مسیحیت در عرض اسلام حق و غیر منسوخ بود، هیچ داعى و انگیزه اى براى فرمان جنگ وجود نداشت.
2ـ تکذیب ایمان اهل کتاب: آیه اهل کتاب را جزو انسان هایى مى داند که به خدا و معاد و شریعت ایمان ندارند. مفسران در توضیح آن، خاطرنشان ساختند که آیه اصل و حقیقت ایمان آنان به خدا و معاد را تکذیب مى کند58 و برخى دیگر مانند علاّمه طباطبائى; در تبیین آن افزوده اند که چون اهل کتاب به دین و کتاب واقعى خود، که مستلزم ایمان به پیغمبر موعود ـ یعنى اسلام است ـ ایمان کامل ندارند، در حقیقت، ایمانشان به خدا و معاد ناقص و نزد خداوند غیرمقبول مى باشد.59
در پرتو هر دو تفسیر، اهل کتاب فاقد اصل ایمان یا فاقد ایمان کامل و مقبول درگاه حق تعالى تلقى مى شوند و بدین سان نمى توان آنان را در عرض اسلام و مسلمانان قرار داد.
3ـ خارج از دین حق: آیه شریفه اهل کتاب را خارج از مدار دین حـق مـى داند و همین نکـته، که مفـسران بـالاتـفاق دیـن حـق را به اسـلام تفسـیر مى کنند، یکى از علل اعلان جنگ با آنان است.
4ـ جزیه; غایت ترک قتال: آیه شریفه پس از فرمان جنگ و وصف اهل کتاب به کافر و خروج از دین حق، براى جنگ و قتال غایت و مرزى مشخص مى کند که اگر اهل کتاب شروط حکومت اسلامى را پذیرفتند، دیگر ضرورتى براى جنگ و قتال نیست و مسلمانان مى توانند دست از مخاصمه و جهاد بردارند.
پس جزیه دادن اهل کتاب نه تأیید دین آنان، بلکه غایتش ترک مخاصمه است تا اهل کتاب فرصت آن را بیابند که با تأمّل در علایم و نشانه هاى پیغمبر موعود و ادلّه اسلام رو به آن بیاورند.60 پس استمهال و قرار بر جزیه نه تأیید کفر اهل کتاب است61 که ابن راوندى بر آن گمان بود و نه تأیید حقانیت آیین آن ها که کثرت گرایان مدعى آن اند.
به دیـگر سخن، آیه مزبور سخن از مدارا و تساهل و «پلورالیزم اجتماعى» ـ نه دینى ـ مى راند و دلیل آن را عنوان «اهل الکتاب» ذکر مى کند; چرا که آنان با این همه انحراف و نافرمانى از دین خودشان، جزو اهل کتاب تلقى مى شوند و با مسلمانان در بعض از آموزه هاى دینى وجه اشتراک دارند; چنان که آیه 64 سوره آل عمران اهل کتاب را به اصل مشترک توحید دعوت مى کند.
5ـ توجه به معناى «صاغرون»: گروهى از مفسران آن را به ذلت و خشوع اهل کتاب در برابر اسلام و مسلمانان تفسیر کردند.62 اما برخى دیگر آن را به تسلیم و انقیاد در برابر حکومت اسلامى و قوانین آن تبیین نموده اند.63 اما وجه مشترک هر دو نظریه نفى هم عرض بودن اسلام و سایر ادیان است که واژه «صاغرون» نیز آن را تأیید مى کند. حاصل آن که آیه مزبور نه بر «پلورالیزم»، بلکه بر انحصار دلالت مى کند.
مستند هشتم: حلیّت طعام اهل کتاب و ازدواج با آنان
یکى دیگر از مستندات قرآنى کثرت گروان استناد به آیه اى است که در آن به حلال بودن طعام اهل کتاب و همچنین ازدواج با آنان اشاره شده است: «الیومَ اُحِلّ لَکم الطَّیباتُ و طعامُ الذّینَ اوتُوا الکتابَ حِلٌّ لَکم و طعامُکُم حِلٌّ لَهم والمحصناتُ مِن المؤمناتِ و المحصناتُ مِن الّذینَ اوُتوا الکِتابَ مِن قَبلکم... و مَن یَکفُر بِالایمانِ فَقد حَبِط عَمَلُه و هُو فِى الآخرةِ مِن الخاسرین.» (مائده: 5)
وجه استدلال بدین گونه است که حلّیت طعام اهل کتاب و ازدواج با آنان بدون آن که آن ها دست از دین خود بردارند، دلیل بر تأیید مسلک آنان است، وگرنه قرآن با اهل کتاب مانند مشرکان رفتار مى کرد و طعام و ازدواج با آنان را منع مى نمود.
«دلیل دیگر بر این که قرآن اهل کتاب را به رسمیت مى شناسد،... تصریحاً معاشرت با اهل کتاب را از ازدواج با آنان گرفته تا هم غذایى با آنان و خوردن از طعام آنان را تجویز کند.»64
و دیگرى مى گوید: «گاهى برخى مى خواهند با تحکّم، تفسیـرهاى خاصى ارائـه دهند. وقـتى در قـرآن گفـته مـى شود که مسلمان مى تواند با اهل کتاب ازدواج کند; یعنى آن زن مى تواند در دین خودش باقى بماند ومسلمان با او ازدواج کند.»65
نقد و نظر
سستى دلایل مزبور از مطالب پیشین روشن شد. اما علاوه بر آن، به این نکته نیز اشاره مى شود که شاید جاى تعجب باشد که کثرت گرایان چگونه آیات متعدد و صریح دعوت اهل کتاب به اسلام و تکفیر آنان را نادیده مى انگارند و براى تأیید مدعاى خویش به آیاتى استناد مى کنند که خارج از موضوع است. آیه مذکور و آیات قبل و بعد از آن در مقام بیان حّلیت یا حرمت انواع غذاها براى مسلمانان است و چون اهل کتاب در زمان نزول آیه، به عنوان اقلیّت در میان مسلمانان زندگى مى کردند وخواه ناخواه ارتباط تنگاتنگ اجتماعى و اقتصادى با یکدیگر داشتند، در صورت تحریم معاشرت و غذاهاى آنان مسلمانان با عسر و حرج و مضیقه مواجه مى شدند. قرآن از باب لطف و امتنان بر مسلمانان، طعام و ازدواج اهل کتاب را تجویز کرد. اما این که این موضوع دلیل بر تأیید مسلک آنان نیز باشد، آیه کوچک ترین اشاره اى به آن ندارد.66
علاوه بر این، ذیل آیه (و من یَکفُر بالایمان...) مسلمانان را هشدار مى دهد که حکم مزبور تنها صرف حکم دنیوى و اجتماعى است و اگر مسلمانان در سایه ازدواج با اهل کتاب، به ایمان پیشین خود آسیب وارد سازند و تمایلى به دین اهل کتاب داشته باشند، اعمال پیشین خود را فانى و باطل خواهند کرد و در آخرت، از زیانکاران خواهند بود. روشن است تمایل به اهل کتاب مساوى کفر و خسران در آخرت تلقى شده که این با اصل «پلورالیزم» هم خوان نیست، بلکه همین آیه دلیل دیگرى بر انقضاى حقانیت انجیل و تورات است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
* این مقاله بخشى از کتاب «قرآن و پلورالیسم» است که به زودى از سوى پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى منتشر خواهد شد.
1ـ لازم به ذکر است که ایمان به سایر آموزه هاى دینى مانند ایمان به غیب، ملائکه، کتاب و نبوّت از فروع ایمان به خداست.
2ـ3ـ قرآن پژوهى، ص 549/ ص 553
5ـ بهاءالدین خرّمشاهى، «قرآن و الهیات جهانى»، بینات، ش 17، ص 176
6 و7ـ همان، ص 177
8ـ هفت آسمان، شماره 1، ص 8
9ـ ر.ک.به: تفاسیرجامع البیان،التبیان،مجمع البیان، ذیل آیه 62 سوره بقره
10ـ ر. ک. به: روح المعانى، ج 1، ص 279
11ـ ر. ک. به: سید قطب، فى ضلال القرآن، ج 1، ص 96
12ـ با این تقریر که مراد از «الذّین آمنوا» در صدر آیه، مومنان واقعى اهل کتاب مانند راهب بحیرى است و مقصود از یهودیان و مسیحیان و صابئان،اهل کتابى که در دین باطل باقى ماندند. ر. ک. به: التفسیر الکبیر، ج 3، ص 504
13ـ «و قالوا کونوا هوداً او نصارى تهتدوُا.»
14ـ ر. ک. به: المیزان، ج 1، ص 193 و نیز ج 6، ص 67
15ـ براى توضیح بیش تر، ر. ک. به: همان، ج 9، ص 241
16ـ ر. ک. به: الکشاف، ج 1، ص 146
17ـ ر. ک. به: تفسیر المراغى، ج 1، ص 34
18ـ ر. ک. به: تفسیر فتح القدیر، ج 1، ص 78
19ـ ر. ک. به: نور: 39
20ـ ر. ک. به: نور: 40
21 ر. ک. به: ابراهیم: 18
22ـ ر. ک. به: المیزان، ذیل آیه 62 بقره
23ـ «و قَالوا لَن یَدخل اَلجنّةَ اِلاّ مَن کانَ هُوداً او نصارى.»
24ـ ر. ک. به: المیزان، ج 1، ص 258
25ـ «مَا یَوَدُّ الذینَ کَفروا مِن اَهلِ الکتاب.»
26ـ «وَلَو اَنَّهم آمَنوا و اتَّقوا المَثوبةٌ مِن عندِاللّهِ خیرٌ.»
27ـ «ولَئِن اتَّبعتَ اَهواءَهم بَعداَلّذی جَاءکَ مِن العلمِ...»
28ـ قرآن پژوهى، ص 553
29ـ بقره: 54 و 55
30ـ بقره: 61 و 70 و 71
31ـ ممتحنه: 8
32ـ قرآن پژوهى، ص 543
33ـ بینات، ش 17، ص 174 ـ 175 / قرآن پژوهى، ص 543 و 544
34ـ قرآن پژوهى، ص 545، وى در همین جا نیز به آیه 113 آل عمران استناد مى کند.
35ـ هفت آسمان، ش 1، 23 و 27
36ـ امام صادق(ع) مؤمنان واقعى اهل کتاب را منتظران آیین اسلام توصیف مى کنند. ر. ک. به: المیزان، ج 6، ص 85
37ـ ر.ک.به:التبیان،ج3، ص 56 و تفاسیر دیگر در ذیل آیات موضوع بحث
38ـ براى توضیح بیش تر، ر. ک. به: المیزان، ج 6، ص 37 و 38 / الکشاف، ج 1، ص 658 و دیگر تفاسیرى که اقامه تورات را ملازم پذیرش اسلام تفسیر کرده اند.
39ـ ر. ک. به: المیزان، ص 80 تا 82
40ـ همان، ج 6، ص 85
41ـ ر. ک. به: تفسیر کبیر، ج 8، ص 187
42ـ ر. ک. به: همان، ج 8، ص 188
43ـ امام باقر(ع) مى فرماید: «گروهى از یهود، که در شمار معاندان نبودند، علایم و صفات کلى پیغمبر موعود را به معاندان مى گفتند که آنان توسط بزرگانشان مورد توبیخ قرار گرفتند.» ر. ک. به: المیزان، ج 1، ص 216
44ـ ر.ک.به: نگارنده:«کافرمسلمان ومسلمان کافر»،فصلنامهکتاب نقد، ش4
45ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 3، ص 439 و نیز ص 427
46ـ ر. ک. به: عدل الهى، فصل آخر (عمل خیر از غیرمسلمان) و ص 346 / قاموس قرآن، ج 4، واژه «مستضعف» و ج 5، واژه «عمل».
47ـ ر. ک. به: صراط هاى مستقیم، ص 51 به بعد / بهاءالدین خرمشاهى...، بینات، ش 17، ص 176
48ـ قرآن پژوهى، ص 548 و 549
49ـ ر. ک. به: حویزى، ابن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 4
50ـ ر. ک. به: المیزان، ج 1، ص 323، لازم به ذکر است که شهادت شاهدان منحصر به تبلیغ پیامبران: نیست، بلکه شامل اعمال انسان ها نیز مى شود. پس تکثّر آن ها منافاتى با هم ندارد.
51ـ براى اطلاع بیش تر، ر. ک. به: تفاسیر ذیل آیات موضوع بحث
52ـ ر. ک. به: «نگاه درون دینى به پلورالیزم»، فصلنامه کتاب نقد، ش 4، ص 254
53ـ ر. ک. به: المیزان ج 3، ص 165 و 166
54ـ ر. ک. به: مجمع البیان، ج 5، ص 80 / المیزان، ج 18، ص 177
55ـ ر. ک. به: مجمع البیان، ج 4، ص 509
56ـ قرآن پژوهى، ص 544
57ـ تفسیر کبیر، ج 16، ص 32
58ـ ر. ک. به: مجمع البیان، ج 5، ص 21
59ـ ر. ک. به: المیزان، ج 9، ص 238
60ـ ر. ک. به: تفسیر کبیر، ج 16، ص 32
61ـ ر. ک. به: همان / روح المعانى، ج 5، ص 273
62ـ ر. ک. به: تفسیر کبیر، ج 16، ص 30 / مجمع البیان، ج 5، ص 22 / روح المعانى، ج 5، ص 271 / دیگر تفاسیر.
63ـ ر. ک. به: المیزان، ج 9، ص 242 / تفسیر المراغى، ج 10، ص 95
64ـ قرآن پژوهى، ص 545
65ـ محمود بینا، هفت آسمان، ش 1، ص 25
66ـ ر. ک. به: المیزان، ج 5، ص 204 و 205 در تفسیر آیه، وجوه دیگرى نیز وجود دارد که به دلیل شفاف بودن پاسخ، از پردازش آن ها صرف نظر شد و این جا به اشاره بسنده مى شود: الف ـ تقیید حلیّت طعام به حبوبات و عدم شمول آن به ذبایح اهل کتاب که آن نیز دلیل دیگرى بر رّد پلورالیزم است (المـیزان، ج 5، ص 212); ب ـ نسـخ آیـه ازدواج با آیـات دیگر مانند آیه 221 بقره و 10 ممتحنه; ج ـ تجویز ازدواج موقت و نه دایم; د ـ اختصاص ازدواج به مردان و حرمت آن بر زنان; زیرا در ازدواج زن مسلمان با مرد یهودى، امکان یهودى شدن آن و همچنین فرزندانش بیش تر است. از این رو، اسلام بدان رضایت نمى دهد و تنها عکس آن یعنى ازدواج مرد مسلمان با اهل کتاب ـ رامى پذیرد و درآن احتمال مسلمان شدن زن و فرزندان بیش تر است.

تبلیغات