آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

از موضوعاتى که قرنها است ذهن و اندیشه متفکران بزرگ اعم از حکیمان، متکلمان، جامعه شناسان و... را بخود مشغول داشته این است که پیام دین چیست و دربرگیرنده چه ابعادى از زندگى انسان است؟ آیا وحى صرفا ترسیم کننده ارتباط انسان با خدا و عالم اعلى است؟ یا اینکه هدف نبوت پاسخگوئى به تمام مشکلات علمى و فکرى انسان و تنظیم جنبه‏هاى گوناگون حیات فردى و جمعى در همه زمینه‏هاى مورد نیاز براى دنیا و آخرت است؟ و روى هر یک از این فروض چگونه مى‏توان این محتوا و پیام را فهمید و ارزش برداشت‏هاى دینى ما تا چه حد برخوردار از اعتبار است؟
قرآن کریم که آخرین پیام وحیانى آفریدگار عالم و سند جاودانه الهى براى سعادت و نیکبختى همه انسانها در همیشه تاریخ است، در این باره دیدگاه خاصى را ارائه مى‏دهد. براى بحث و بررسى پیرامون ایده والاى قرآن کریم در این زمینه به خدمت تنى چند از اندیشمندان اسلامى که سالیانى از عمر شریف خود را در خدمت قرآن گذرانده‏اند رفته‏ایم تا از برداشت‏ها و اندیشه‏هاى آنان بهره برگیریم.
این گفتگوها گرچه کوتاه است و خالى از کمبود نمى‏باشد لکن امیدواریم که بتواند زمینه رابراى طرح اینگونه مباحث در محافل علمى بیش از پیش فراهم سازد و محل مداقه متفکران اسلامى قرار گیرد.
معرفت
معرفت:با تشکر از حضرتعالى که لطف فرمودید و فرصتى را در اختیار مجله معرفت قرار دادید، همانطوریکه مستحضر هستید این مجله به علوم انسانى و اسلامى مى‏پردازد و محور مقالات و بحثهایش این دسته ازعلوم است‏یکى از این محورها سلسله بحثها و مقالاتى است که تحت عنوان مباحث قرآنى و تفسیر مطرح مى‏شود که به همین نظورخدمت‏شما رسیدیم تا پیرامون برخى از سؤالاتى که در ارتباط با قرآن مطرح است از محضرتان استفاده کنیم.
این سؤالها داراى دو موضوع محورى است که هم داراى نقاط مبهم است ونیازمند توضیح و تبیین است و هم از موضوعاتى است که با مسائل روز جامعه انقلابى و اسلامى ما به ویژه محققان درباب قرآن و استفاده از آن ارتباط دارد. موضوع نخست،جامعیت قرآن است و درآیات به آن اشاره شده است مثل آیه شریفه «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى‏ء»(نحل/89) و در روایات نیز آمده است که قرآن همه چیز را در بردارد؟ مراد از جامعیت قرآن چیست؟ چه مسائلى را قرآن دربر دارد؟ و چگونه اینها را بیان کرده است؟ آیا ظاهر قرآن همه چیز را در بردارد یا معانى؟ و موضوع سومى مطرح مى باشد که موضوع سوم این است چه کسانى مى‏توانند به معارف و مفاهیم‏گسترده قرآنى دست‏یابند از محضرتان تقاضا مى‏کنیم که این سه مسئله رادر وصف جامعیت قرآن تاحدى توضیح دهید.
آیة‏الله مکارم:با تشکر از زحمات برادران عزیز و تشکر از مجله معرفت که این بحثها را مطرح کرده است و جاى چنین مجله‏اى مخصوصا در زمینه علوم اسلامى خالى بود و خوب شد که بحمدالله شروع شد امیدواریم که جایگاه مطلوب را در تمام جهات براى خودش پیدا کند.
در مورد سؤالاتى که فرمودید باید دید بطور کلى هدف نزول قرآن چه بوده،تامعنى «تبیانا لکل شى‏ء» معلوم شود. با توجه به اینکه هدف از نزول قرآن هدایت‏بشر و سعادت بشر و تکامل انسان مى‏باشد قطعا قرآن به تعبیرى که خودش دارد آمده تایک حیات ثانوى به مردم دهد و دعوت مى‏کند به اینکه «یا ایهاالناس استجیبوالله وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم‏» (انفال/24) این دعوت «استجیبوالله و للرسول‏» جامعیت کاملى نسبت‏به اهداف قرآن دارد و مایه حیات بشرى است «و ما علمناه‏الشعر و ما ینبغى له ان هو الا ذکر و قرآن مبین لینذرمن کان حیا» (یس/69) در واقع براى انذار کسانى که زنده هستند یک حیات ثانوى در زمینه هدایت مى‏دهد. بنابراین «تبیان کل شى‏ء» مى‏تواند تمام امورى باشد که بنحوى در هدایت و سعادت بشر مؤثر خواهد بود. و این درست‏شبیه به این است که بطور مثال از یک داروخانه‏اى سؤال کنیم که چى دارى؟ اگر بگوید: همه چیز دارم. یعنى تمام داروهاى نجات بخش، در اینجا هست. لذا نباید از او انتظار داشت که مثلا ابزار خانه را هم داشته باشد. «همه چیز دارم‏» به‏معناى همه داروهاى نجات بخش است. یا اگر یک کتابخانه بزرگى باشد ما بگوییم آقاچى دارى؟ مى‏گوید: همه چیز دارم معنایش این است که تمام کتابهایى مورد نیاز تمام رشته‏ها را دارم. طبعا «تبیان کل شى‏ء» قرآن هم به معنى تمام چیزهایى است که در مسیر اهداف قرآن قرار دارد.
اما براى چگونگى استخراج اینها از قرآن باید توجه داشت که: آنچه مربوط به هدایت انسان است در واقع دو بخش است، یک بخش از آنها مسائلى است که به اصطلاح، روزمره است. اینها در ظواهر قرآن است که همه مى‏توانند استفاده کنند ولى یک سلسله مسائل اضافى هم که «لطائف واسرار» است آنها را لازم نکرده همه بتوانند استفاده کنند. باز آنها هم دوبخش مى‏شود: بخشى است که با سرپنجه علم تفسیر و دقت نظر و غور و اندیشه زیاد براى علماء و بزرگان و مفسران معلوم مى‏شود و بخشى است که از طریق اندیشه استفاده نمى‏شود بلکه احتیاج دارد که یک افاضات معنوى و روحانى باشد، انسان باید علمش راازخداوند الهام بگیردتااز قرآن استفاده کند و شاید آن تفسیر «لا یمسه الا المطهرون‏»(واقعه/79) اشاره به این باشد که نه تنها مس الفاظ قرآن، مس معانى قرآن هم براى غیر مطهرین نمى‏شود. کسانى باید تهذیب نفس کنند و در سایه تهذیب نفوس یک اسرارى از قرآن را کشف کنند. در این قسمت‏یک بخش نهایى باقى مى‏ماند که حتى ارباب نفوس تهذیب شده هم به آن نمى‏رسند فقط انحصار به معصومین(ع) دارد پیغمبر و ائمه معصومین (علیهم السلام) کسانى مانند حضرت زهرا (سلام الله علیها) اینها هستند که مى‏توانند به آن دست‏یابند.
به این ترتیب بخشهاى مختلف مفاهیم قرآنى: آنهایى که در ظاهر هست; آنهایى که در باطن وآنهایى که انحصار به معصومین(ع) دارد که هر کدام از آنها البته شرح و تفسیر مخصوص به خود دارد.
معرفت: با توجه به اینکه معلوم شد قرآن معارفى را دربر دارد که طبق بیانات قرآن باهدایت انسانها ارتباط دارد; آیا مسائلى که در علوم انسانى به اصطلاح امروزین آن مطرح است مانند جامعه شناسى، روانشناسى و نظایر آن، آیا این گونه مسائل نقشى در هدایت ندارند؟ و یا اینکه نه، اینها هم قطعا نقش درهدایت‏بشر دارند و نتیجه بگیریم که در زمینه مسائل علوم انسانى نیز قرآن دیدگاههائى دارد و ما براى رشد این علوم لازم است که به سراغ بینشهاى قرآنى برویم و به تعبیرى علوم انسانى اسلامى هم مى‏توانیم داشته باشیم.
آیة الله مکارم:علومى که امروزه مورد توجه انسان است و در دانشگاهها نیزتدریس مى‏شود، آن بخش ازآن که ارتباط نزدیکى با هدایت‏بشر دارد طبعا باید اینها را در قرآن جستجو کرد. بطورمثال حقوق، بخشى از علوم انسانى است که ریشه قرآنى دارد. ریشه حقوق اسلامى در قرآن است. یا بخشى دیگر که به حقوق بشر برمى‏گردد. مسلم ریشه اینها در قرآن است. مسائلى که به اصطلاح جنبه روانشناسى و روانکاوى دارد آن هم قسمت زیادش که درارتباط با هدایت انسان و کمالات وى است در قرآن هست. البته ما ادعانمى‏کنیم که قرآن یک کتاب روانشناسى یا یک کتاب حقوقى است نه. ولى ریشه‏هاى این مسائل حتما در قرآن هست، چون بناشدکه «تبیان کل شى‏ء» باشد. حداقل تمام آنچه که مربوط به هدایت انسان هست، در قرآن وجود دارد. این راهم مى‏دانیم همان طور که پیداست، علوم انسانى، علومى است که به نحوى به انسان مربوط مى شود، یا به تعبیرى دیگر با سعادت انسانها ارتباط دارد این را نمى شود انکار کرد حتى علوم غیر انسانى را هم(ولو الزامى نیست) مى‏شود در قرآن جستجو کرد.و قرآن وارد آن بحثها هم شده‏است منتهانه بعنوان نفس آن علوم بلکه بعنوان آیات خلقت و آیات آفرینش . مسائل مربوط به جنین شناسى ، ستاره شناسى، هیئت، زمین شناسى ،گیاه شناسى یک سلسله از مسائل مختلف به عنوان اینکه آیات آفرینش هستند و نشانه هاى وجود حق‏اند و به تعبیرى دیگر کلمة‏الله هستند اینها هم بالاخره یک ارتباطى پیدا مى‏کنند ولذا در این قسمت هم اشاراتى به این علوم در قرآن شده است اما نسبت‏به مسائل علوم انسانى تنها اشارت نیست‏بلکه بالاتر از اشارت است، اصول و ریشه هاى آنها را ما باید در قرآن مجید جستجو کنیم والا آن تفسیرى که درباره «تبیان کل شى‏ء» گفتیم مبنى براینکه « هرآنچه مربوط به سعادت بشر است در قرآن هست‏» راباید قبول نکنیم با توجه به پذیرش آن تفسیر (که حتما قابلیت هم دارند) ریشه هاى این علوم را باید در قرآن جستجوکرد.
معرفت: با توجه به مسائلى که فرمودید، دیدگاههایى که احیانا در مورد کل دین و از جمله قرآن، بعنوان یک متن دینى مطرح است که دین فقط با ارزشها کار دارد وآن را در بایدها و نبایدها خلاصه مى‏کنند یامى‏گویند: دین فقط ارتباط انسان با خدا را مى‏خواهد مطرح کند لذابه دنیا و زندگى دنیا و قوانین حاکم بر جوامع انسانى نظرى ندارد. این دیدگاه در واقع دیدگاهى مخالف بینش قرآنى است.چرا که ما مى‏بینیم که قرآن و دین به مسائل عینى زندگى اجتماعى و فردى بشر پرداخته است.
حال این سئوال مطرح است که چه تفاوتى است‏بین بیانات قرآن درباره این علوم و بیانى که دانشمندان این علوم سبت‏به مسائل آن دارند؟ اشاره فرمودید که قرآن بعنوان آیه آنها رامطرح مى‏کند اگر توضیح بیشترى بفرمائیدکه آن موقع که قرآن یک مسئله علوم انسانى را مطرح مى‏کند چه تفاوتى با آنجایى دارد که یک دانشمنددر یک کتابى یا در یک فرمول علمى آن مسئله رامطرح مى‏کند و چرا قرآن به این شکل مطرح کرده است؟
آیة‏الله مکارم:اولایک نکته‏اى راباید درباب رابطه هست‏ها و واقعیتهابا بایدها و نبایدهاعرض کنم. اینکه در بعضى از کلمات دیده مى‏شود که اینها ارتباطى با هم ندارند به عقیده من ازبزرگترین اشتباهات است . همیشه باید ونباید نتیجه یک سلسله از واقعیتها است وجداسازى اینها از هم یک بینش غیرتوحیدى و شرک‏آلود است. عالم هستى کلش یک واحد به‏هم پیوسته است. حتى آن مسائل احکامى هم بنحوى با هم پیوند و ارتباط دارند ببینید قرآن چقدر تعبیر جالبى دارد، مى‏فرماید: «انماالخمروالمیسرو الانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه‏»(مائده/90) این «باید» را درست‏به رجس و عمل شیطانى بودن پیوند مى‏دهد. یک واقعیتى است که خمر و میسر و امثال ذلک اینها ایجاد بیمارى جسمى و روحى در جامعه مى‏کند. بیمارى واقعى،چه جسمانى و چه اخلاقى، این را پایه قرار مى‏دهد و مى‏قرماید:«فاجتنبوه‏» یعنى درست آن باید را با این واقعیت پیوند مى‏دهد. در جاهاى دیگر هم همین طوراست،مثلا مى‏فرماید: «ولکم فى القصاص حیاة یا اولى الالباب‏»(بقره/178)اول حیات جامعه رادر نظرمى‏گیرد،که یک واقعیت است،بعد مى‏گویداین قصاص راباید انجام داد. وهمینطور مسائل دیگرى که ماداریم از بایدها و نبایدهاى اسلامى وارتباط اینهاباواقعیتها،نمى‏شود اینها رااز هم جداکرد. بنابراین، این مسئله در جاى خودش مسلم است و آنهایى که مى‏گویند یک مجموعه واقعیتهاست وسلسه دیگر بایدها و نبایدهاست وبه اصطلاح ایدئولوژى هست و جدا ازآن واقعیت است ، اینها یک اشتباه خیلى بزرگى است وبا بینش توحیدى سازگارنیست. و این به عقیده من شرک است و سرچشمه این است که دین را از جامعه وبطورکلى از زندگى بشر جدا کنند.
وامااین علوم و طرح آن در قرآن، همانطور که قبلا عرض کردم، مسلم یک تفاوتى بین طرح این علوم در قرآن و طرح آن در علوم کلاسیک وجود دارد. در مسائل کلاسیک وقتى علم را مطرح مى‏کنند نوعا بریده از اهداف است. مثلا تاریخ را بعنوان «یک سلسله واقعیتهایى که در خارج از زندگى بشر واقع شده‏»بررسى مى‏کنند وآن رااز هدف جدا مى‏کنند یا علم نجوم و هیئت رابدون اینکه اهداف را پشت‏سر آن در نظر بگیرندمطرح مى‏سازند اما قرآن همه جا روى هدف تکیه مى‏کند و بنابراین دقیقا مسائل علوم را در مسیر همان هدف ترتیب مى‏دهد. و در علوم انسانى یا حتى علوم غیر انسانى، که قرآن بعنوان آیات‏آنها رامطرح مى‏کند،در همه جا از دیدگاه هدف به آن نگاه مى‏کند.ما درتفسیر«پیام قرآن‏»، تفسیر نجومى آیات خلقت که در قرآن جمع شده، اینها را وقتى‏جمع‏آورى مى‏کردیم خیلى زیادبا این آیات، که نشانه هاى توحید در عالم هستى، در جسم انسان، در روح انسان، در آسمان، در زمین، گیاهان، درختان و... ما بیست دسته آیه‏رادر این زمینه‏هادسته‏بندى کردیم و شرح دادیم وتفسیرنمودیم. مى‏بینیم همه اینها یا غالب اینهابا تعبیر «ان فى ذلک لایات‏» و «من آیاته‏» مثلا «من آیاته منامکم بااللیل و النهار»(روم/23) همراه است.
بنابراین دیدگاه قرآن در طرح این مسائل دیدگاهى است که از دریچه هدف به‏آنهانگاه مى‏کند.همیشه مسئله علمى رابا نتیجه‏گیرى در هدایت انسانى باهم گره مى‏زند. این دوبا هم گره خورده در قرآن دیده مى‏شود. و بهمین دلیل خیلى هم مؤثر است، وقتى من از دیدگاه هدف نگاه مى‏کنم به یک مسئله علمى و هدف هم برایم یک هدف جالبى باشد، طبعا مرا بیشتر تشویق مى‏کند که آن مسئله علمى را یاد بگیرم. چون هدف را به آن گره زده و جلوى چشم من مى‏گذارد، من هم علاقمند به آن هدف مى‏شوم هر انسانى علاقمند به خودش است اگر به هیچ چیزهم علاقه نداشته باشد، به خودش علاقه دارد و به سعادت خودش علاقه دارد وقتى یک امورى به سعادت انسان گره بخورد طبعا براى‏اینکه خودش رادوست دارد به‏آن امور هم علاقمند مى‏شود.
معرفت: آخرین سؤالى که مطرح است این است‏که: مرحوم شهید صدر(قدس سره) در بحث‏هاى اقتصادى مى‏فرمایند که ما از ارزشهاى اسلامى تا حدى ،نه صددرصد، مى‏توانیم به هست‏ها برسیم تا حدى به این هستهاى زیربنایى و متکاى آن ارزشها مى‏توانیم برسیم و بر همین اساس مى‏فرمایند: ما علم اقتصاد را ولو در روایات و آیات صریحا نیابیم و اگر آیات در باب قوانین اقتصادى چیزى نگفته باشد باز ما مى‏توانیم از این ارزشها تا حدودى آنها را تشخیص دهیم و بفهمیم. مثلا فلان مسئله اقتصادى‏اسلام، فلان دیدگاه علم اقتصاد را قبول ندارد چون اگر آنرا بپذیریم دیگر نمى‏توانیم این ارزش را برآن بارکنیم. اگر حضرتعالى در این زمینه هم توضیح بفرمایید که ما تا چه حد مى‏توانیم از این ارزشها استفاده کنیم و به مسائل علمى دست‏یابیم.این هم مکمل بحثهایى است که فرمودید.
آیة‏الله مکارم: این مسئله بر مى‏گردد به‏اینکه:یک پیوند ناگسستنى میان ارزشها و بایدها و نبایدها باهست ها وجود دارد، ونمى‏شود اینها را از هم تفکیک کرد. اگر دو چیز با هم پیوند وارتباط داشته باشند، مثلا یکى علت ودیگرى معلول باشد یا متلازمین باشند، طبعا اگر یکى از این دو راپیدا کردیم به نحوى دومى را هم مى‏توانیم پیدا کنیم، منتهى گاهى یک علم تفصیلى پیدا مى‏کنیم وگاهى هم یک علم اجمالى; که خود علم اجمالى یک سلسله مراتب دارد، تا چه اندازه براى ما اجمالى باشد دلیلش هم با خودش است، «قضایا قیاساتها معها» و چون فرض کردیم، اینها باهم گره خورده‏اند یک حلقه زنجیر که‏به دستمان آمد طبعا سایر حلقه‏ها هم در دستمان به یک نحوى هست . گاهى بطور آشکار است وگاهى وضوح کامل نیست.
بنابر اینکه ما از احکام اقتصادى اسلام بتوانیم، مسائل علمى را کشف کنیم چیز عجیبى نیست، منتهى تا چه اندازه مى‏توانیم کشف کنیم؟ در اینجا باید برگردیم به اینکه یک سلسله اصول کلى داریم و یک جزئیاتى هم داریم. ما در مسئله مصالح و مفاسد به اینجا رسیدیم که مصالح و مفاسد احکام شرع را به صورت کلى همه را(بدون استثنا) مى‏توانیم بفهمیم. مثلا ما عبادت را حالا ندانیم نماز صبح دو رکعت است، سه رکعت‏بودن مغرب چه تاثیرى دارد ولى پیوند اصل نماز رابا تربیت انسان خیلى به وضوح درک مى‏کنیم یا مثلا حج را - هفت دور طواف از چپ به راست گردیدن نه از راست‏به چپ گردیدن - این جزئیات را ندانیم،اصل حج را ما مى‏توانیم بفهمیم چه اثرى دارد و چرا تشریع شده است. در عبادات، در مسائل سیاست اسلامى، در حدود و دیات همین‏طور است مثلا در حدود اگر ما صد تازیانه راندانیم با صد و یک ویا نود و نه چقدر فرق دارد و آیا مصلحت در عدد صد است‏یا صدویک، ولى اصل مجازات را براى مجرم نمى‏توانیم انکار کنیم، حدود و تعزیرات همه‏اش قابل تفسیر عقلى نیست تمام مسائل اسلامى از نظر اصول کلى آن - چه بحثهاى اقتصادى، چه سیاسى، چه مسائل حالات شخصیه چه، عبادات - همه چنین است. بنابراین در مسائل اقتصادى هم این نظریه کاملا قابل قبول است که ما مى‏توانیم از مسائل اقتصادى آن خطوط اصلى اقتصاد اسلام را پیدا کنیم وگاه ممکن است جزئیات رانیز پیدا کنیم ولى ماتضمینى نمى‏دهیم که همه جا درست جزئیات راپیدا کنیم ولى نسبت‏به اصول کلى ما تردید نداریم که مى‏شود - بخاطرآنکه اقتصاد باآن اصول کلى به هم‏گره خورده‏اند - اینها راپیدا کرد.
معرفت: با تشکر، وارد موضوعات محوردوم مى‏شویم، اولین سؤال این‏است که براى فهم معارف و مفاهیم بلند قرآنى چه شرایطى لازم است؟ البته ممکن است‏یک بحث مفصلى را بطلبد ولى بطور اجمال در حد کلیاتش بفرمایید چه شرایطى لازم است و این گرایش که به اخباریین نسبت مى‏دهند آیا درست است که معتقدند: قرآن را فقط اهل بیت مى‏فهمند و دیگران نمى‏توانند ادعا کنند که ماقرآن را فهمیده‏ایم یا فهم آن حجت است؟ این دیدگاه تاچه حد صحیح است؟ و اگر دیگران مى‏توانند بفهمند چه شرایطى رابه صورت کلى باید دارا باشند اعم از شرایط معنوى و شرایط علمى تا بتوانند به فهم قرآن نائل آیند؟
آیة‏الله مکارم: همانطور که عرض کردم آیات قرآن و مفاهیمى که درقرآن بیان شده اینهاراباید دسته‏بندى و سلسله‏بندى کرد،آنچه که مربوط به اولیات زندگى بشر است اینها را قرآن به لسان عربى مبین بیان کرده‏است. اشتباه اخباریها هم بخاطر این است که تقسیم بندى نسبت‏به مفاهیم قرآنى نکرده‏اند،لذایک جارا با جاى دیگراشتباه کردند که باید عرض کنم کجایش هست که باید درب خانه معصومین(ع ) باید رفت چون خود قرآن این مسئله را بیان مى‏کند.
روز اول که قرآن نازل شد کسى خود پیغمبر را قبول نداشت چه رسد که به وسیله قرآن هدایت‏شود. اینکه دور لازم مى‏آید - اول پیغمبر(ص)و ائمه معصومین(ع) را قبول بکند بعد از قرآن چیزى بفهمد - در حالى که بوسیله قرآن باید پیغمبر(ص) را قبول کرد این حرف یک حرف بسیار ضعیفى است‏بعلاوه همانطور که مى‏دانید قرآن براى ما حتى براى شناخت احادیث و کلمات معصومین (ع) که به ما رسیده‏است محوراست. اینها که غالبش خبر واحد است و به ما گفته‏اند که صحت و سقم اینها رابایدبا قرآن سنجید. ما دو دسته روایات داریم، یک دسته روایت داریم که مى‏فرمایند: متعارضین رابه قرآن عرضه کنید، یک سلسله روایات هم داریم مى‏فرمایند: هر حدیث ولو متعارضین هم نباشد، باید به قرآن عرضه شود. کتاب الله معیار شناخت‏سنت، است نمى‏توانیم قضیه رابه عکس کنیم.
بنابراین بخشى از آیات است که آنچه مربوط به اولیات زندگى بشر و هدایت انسان است اینها بلسان عربى‏مبین بیان شده‏است آنهاراهمه مى‏توانند درک کنند و حتى ما معتقدیم که کفار هم آن بخش را درک مى‏کردند در حالى که اینها معنویتى هم نداشتند واگراینهادرک نمى‏کردند که حجت‏براى‏آنهاتمام‏نمى‏شد. در صورتى که مى‏تواند با اینها اتمام جت‏شود وآنهابا همه آلودگیهایشان مى‏تواننداین بخش از قرآن رادرک کنند، بعدیک بخشهاى بالاترى هم هست که دقایق اسرار قرآنى است‏براى فهم آنها احتیاج است‏به اینکه مفسر به علوم انسانى نظیر: علم‏لغت، علم معانى بیان، و یک سلسله بحثهایى از علم اصول و مباحث الفاظ که دخالت زیادى درعلم تفسیرکه انسان بوسیله اینها بتواند حقایق قرآن را درک بکند و...مجهز باشد بخش دیگرى از حقایق قرآن فراتر از اینها است، مفاهیم قرآنى برخى قسمتهایش هست که یک مفسر عالیقدر از نظر علمى هم ممکن است‏به آن نرسد براى اینکه آنها احتیاج به تهذیب نفس دارند بنابراین براى آنها شرایطى بالاتر از بخشهاى پیشین است. بخش دیگرى نیز هست که جزو اسرار است که جز معصومین(ع) نمى‏فهمند و ماباید آنها را از روایات همان بخش استفاده کنیم که نتیجه این مى‏شود که ماباید این بخشهاى چهارگانه را ازهم جدا کنیم. بخشى است که حتى کفار آلوده هم مى‏فهمند، بخشى است که در پرتو علم و دانش رسمى به اصطلاح علوم رسمى انسان مى‏تواند با سرپنجه علم آن را کشف کند و مفاهیمى هست که جزدر سایه تقوى نمى‏شود به آن رسید، دل باید آیینه پاکى بشود که آنهاو مصداق آنهاپرتو افکن بشود و بالاخره بخشى هست که بطون قرآن است ویک دریاى عظیمى که است در اختیار معصومین علیهم‏السلام است ماباید از آنان استفاده کنیم.
معرفت: سؤال بعدى که مطرح مى‏شود این است که علوم بشرى چه رابطه‏اى با فهم قرآن دارد؟ همانطورى که فرمودید یک سلسله از علوم براى فهم قرآن لازم است اجمالا فرمودید: صرف و نحو ومعانى وبیان وتفسیر و اصول. علوم دیگرى که امروزه به عنوان علوم جدید مطرح هست مانند جامعه شناسى، روانشناسى، علوم سیاسى و زبان شناسى چه نقشى دارند؟بعضى ادعا کرده‏اند که اگر اینها راکسى نداند فهمشان از منابع دینى حتى در فقه هم چون نیاز به اینها دارد دچار نقصان و بى‏اعتبارى مى‏شود بطورکلى بفرمایید که علوم بشرى چه مقدار در فهم قرآن نقش دارند واگر فهم قرآن را کسى وابسته به این علوم بشرى کند،با توجه به تحول این علوم آیا فهم قرآن هم به مرور زمان متحول مى‏شود؟یاآنکه این علوم یانقشى ندارند یااگر هم‏نقشى دارند لازمه‏اش این نیست که فهم ما از قرآن متحول شود.
آیة الله مکارم: ما مى‏دانیم علوم بشرى همه اش یکسان نیست‏بلکه بعضى از مسائل علمى داراى ثبات‏اند و ما مى‏دانیم تحولى در آنها پیدا نخواهد شد، ممکن است تکامل پیداکند اما تحول بمعنى اینکه عوض بشود نفى و اثبات بشود نه. فرض کنید در علوم مربوط به آسمانها اینکه منظومه شمسى در این فضاى بیکران غوطه‏ور هستند و آن افلاک که این منظومه در دل فلک بلورین جاى داشته باشند نفى شده و دیدگاه نوین کیهان شناسى جاى آن نشسته آنها جزو مسائل مسلم است. حرکت زمین به دور خورشید (حرکت انتقالى) آنچه در هیئت و زمین شناسى و امثال اینها در این قسمت ثابت‏شده اینها یک مسائلى نیست که دگرگون شود اینها جزء مسائل مسلم و به یک تعبیر جزو بدیهیات علم است. در علوم اسلامى هم از این قبیل مسائل وجود دارد ما معتقدنیستیم که همه اینها عوض مى‏شود دو دو تا چهارتا یک روزى ممکن است در ریاضیات ثابت‏بشود پنج تا؟ اینها یک حرفهاى باطل و بى اساسى است که اگر انسان دنبالش برود سر از سوفیسم در مى‏آورد. و اما یک سلسله مباحث نظرى است‏یا یک سلسله فرضیات است که اینها دائما در دگرگونى و تحول‏اندآنچه مى‏شود گفت‏بى‏تاثیر در فهم معناى قرآنى و در فهم مسائل فقهى نیست ،همان مسلمات است. البته در مسائل فقهى باید موضوعات مسائل را از خود احکام جدا کرد اینکه مى‏گویند ارتباط دارد ،ارتباط به یک مسائل کارشناسى موضوعى فقهى دارد نه فهم احکام. از سوى دیگر ما قائل هستیم به این که با قرائن حالیه و مقالیه و قرائن خارجیه و عقلیه و حسیه کلمات را باید تفسیر کرد ما چطور مى‏گوئیم «یدالله فوق ایدیهم‏»(فتح/10)به معنى عضو مخصوص نیست، چرا؟ چون قرینه عقلى داریم.گاهى یک جا قرینه حسى داریم، قرینه داخلى داریم، قرینه خارجى داریم، ما مى‏توانیم آن مسائل قطعى و مسلم علم را به عنوان قرائن خارجیه در کنار آنها بگذاریم و بوسیله آنها آن مفاهیم تازه را از آیات استفاده بکنیم آنها به عنوان قرینه براى ما قابل قبولند و تحول و دگرگونى در آنها ممکن نیست.
معرفت: با تشکر از فرصتى که در اختیارمجله قرار دادید. انشاءالله در فرصتهاى بعدى هم بتوانیم از محضرتان استفاده کنیم و بتوانیم این دیدگاهها را که براى جامعه ما هدایت‏گر و روشنگر است و شبهات را تا حد زیادى حل مى‏کند بدست آورده و دراختیار جامعه اسلامى بویژه محققان و دانش پژوهان قرار دهیم.
آیة‏الله مکارم: با تشکر متقابل از شما انشاءالله موفق و مؤید باشید.ما هم از خدا مى‏خواهیم شما بتوانید این برنامه‏اى را که شروع کرده‏اید و الان یک نهال نوى است این را دقیقا با همتتان آبیارى کنید و یک درخت پربار بلکه یک باغ پربارى بشود و انشاءالله ما همه استفاده کنیم و همانطور که عرض کردم جاى یک چنین مجله‏اى در حوزه خالى بود و حالا که شروع شده باید تقویتش کرد چون هم براى داخل حوزه و براى تقویت طلاب و فضلاء خوب است و هم براى پاسخگوئى به شبهات خوب است.امیدواریم براى بعضى از افرادى که واقعا در اشتباهند یاافراد مغرضى که مى‏خواهند مسائل اسلامى را زیر سؤال ببرند بتواند پاسخگوى خوبى باشد،انشاءالله.

تبلیغات