گفتمان سیاسی پسامدرن، کار خود را با نقد مدرنیته سیاسی آغاز می کند. مدرنیته سیاسی بدنبال یافتن مبنای استوار و بدیهی برای مفاهیم سیاسی مدرن بود و سرانجام آن مبنا را در شناخت شناسی عقل باورانه و جهان شمول روشنگری یافت. اتصال مفاهیم سیاسی مدرن با شناخت شناسی روشنگری باعث شد تا به نام عقلانیت برداشتی یگانه و عام از این مفاهیم به وجود بیاید. حاصل این کار طرد (دیگرانی) بود که خارج از چارچوب این مفاهیم قرار داشتند، از اینرو به طرد و حاشیه سازی (تفاوت ها) منجر شد. اشتباه عمده سیاست مدرن در این نکته نهفته است که برای مفاهیم سیاسی، جستجوی شالوده ها و مبانی بدیهی است و دست آخر آن شالوده ها را در شناخت شناسی عقل باورانه و جهان شمول گرای روشنگری یافت. همین مسئله دلیلی شد تا برای هریک از مفاهیم سیاست مدرن (مثل آزادی، حقوق بشر، عدالت) تنها یک تعریف علمی و صادق وجود داشته باشد. گفتمان سیاسی پسامدرن، در مقابل با نفی هرگونه ذات گرایی و مبنا انگاری رو به سوی مسئولیت طلبی نسبت به دیگری و گسترش افق های برابر طلبی دارد. در حوزه سیاسی، گفتمان پسامدرن، منادی گذار از فراروایت های سیاسی مثل، ایدئولوژی هایی همچون مارکسیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم، ناسیونالیسم و مکاتب سیاسی است که ادعای رهایی سازی، سعادت و خوشبختی انسان را دارند.