نظریه های توسعه سیاسی دارای مبادی و ریشه های فلسفی متفاوتی هستند، همچنین براساس موقعیت سیاسی، بستر تاریخی و جغرافیایی که در آن مطرح شده از جهت گیری علمی، اقتصادی، جامعه شناختی، انسان شناختی، تاریخی، جغرافیایی و سیاسی ویژه ای برخوردار می باشند. در بین رویکردهای مختلف علمی به توسعه، جامعه شناسی سیاسی تأکید و دیدگاهی را مدنظر دارد که براساس آن به توسعه به مانند فراگردی توجه دارد که به تغییرات اجتماعی گسترده ای دامن می زند. همچنین از عوامل ساختاری، فرهنگی و شبکه های مبادلات اجتماعی درون و بیرون جوامع متأثر می گردد. از این جهت بررسی رابطه میان توسعه سیاسی و جامعه شناسی سیاسی و تحول در این رابطه در عرصه های گوناگون حائز اهمیت است. هدف از پژوهش حاضر بررسی ارکان توسعه سیاسی و نقش جامعه شناسی در این حوزه و همچنین تحولات آن در مطالعات جامعه شناسی نوین است. سوال اصلی که مطرح می شود این است که چه نسبتی میان توسعه سیاسی و مطالعات جامعه شناسی سیاسی وجود دارد. فرضیه پژوهش بیانگر این مطلب است که جامعه شناسی سیاسی با محور قرار دادن جامعه بعنوان مبنای تحولات سیاسی، شناخت صحیح آن را بنای توسعه سیاسی می داند. این پژوهش با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی و بهره گیری از مطالعات کتابخانه ای در کنار متون معتبر به این نتیجه دست یافته است که با نزدیک شدن به تحولات جهانی شدن، جامعه نقش اصلی را در توسعه سیاسی بازی می کند و مطالعات جامعه شناسی بر مدار اهمیت جامعه نسبت به دولت محور بودن نظریه های توسعه تأکید می ورزد.