آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

روند بحران زایی در دهه های گذشته در غرب آسیا به شکل های مختلفی ظهور و بسط یافته و با فراز و نشیب های فراوانی همراه بوده است که از جمله آنها می توان به قدرت گیری حکومت های حاصل از کودتاهای نظامی در برخی از کشورها و همچنین نظام های پادشاهی سلطنتی در برخی دیگر، جنگ میان اعراب و اسرائیل، جنگ ایران و عراق به عنوان طولانی ترین جنگ متعارف کلاسیک در قرن بیستم، ادامه روند رقابتی دو ابرقدرت و ظهور ورشو و ناتو به عنوان بازوهای نظامی، حمله شوروی به افغانستان و در پایان فروپاشی شوروی به عنوان یکی از قطب های دوگانه و پایان یافتن دوران جنگ سرد را می توان از عمده ترین عواملی دانست که بر تحولات منطقه غرب آسیا تا دهه 90 میلادی اثرگذار بودند. تنها اندک زمانی پس از فروپاشی شوروی، ساموئل هانتینگتون با ارائه نظریه «برخورد تمدنی» خود اعلام کرد که برخورد آینده نه به شکل جنگ میان دولت ها، بلکه به شکل برخورد میان تمدن ها رخ خواهد داد. به دنبال آن تحولاتی از قبیل ظهور جریان های تندرو و تروریستی، حمله آمریکا به افغانستان و عراق و در نهایت وقوع تحولات موسوم به بهار عربی را می توان به عنوان مصادیق اثرگذار بر منطقه غرب آسیا نام برد. سوالی که در این پژوهش در پی پاسخ دادن به آن برآمده ایم، این است که: علل تصاعد بحران در غرب آسیا به ویژه پس از تحولات موسوم به »بهار عربی« در سال 2011 چه عواملی بوده اند؟ در پاسخ باید گفت که علل اصلی این افزایش بحران، ناشی از پررنگ شدن هویت های فرهنگی و برخورد درون تمدنی بوده که برآیند آن به شکل جبهه بندی های مختلف از قبیل سنی-شیعی، عرب-غیرعرب و نظایر آن ظهور یافته و منجر به گسست میان دولت های منطقه و همچنین دخالت قدرت های فرامنطقه ای و در نهایت موجب بحرانی شدن شرایط کشورهایی نظیر عراق، سوریه و یمن و کل منطقه گردیده است.

تبلیغات