مطالب مرتبط با کلیدواژه
۳۰۱.
۳۰۲.
۳۰۳.
۳۰۴.
۳۰۵.
۳۰۶.
۳۰۷.
۳۰۸.
۳۰۹.
۳۱۰.
۳۱۱.
۳۱۲.
۳۱۳.
۳۱۴.
۳۱۵.
۳۱۶.
۳۱۷.
۳۱۸.
۳۱۹.
۳۲۰.
پدیدارشناسی
منبع:
مطالعات فرهنگی و ارتباطات سال یازدهم پاییز ۱۳۹۴ شماره ۴۰
85 - 114
حوزه های تخصصی:
هدف از این پژوهش فهم مدارا در اجتماع علمی علوم اجتماعی است. مدارا دارای ابعاد و وجوه متفاوتی است. در این مقاله بیشتر به مدارای علمی در میان اساتید علوم اجتماعی پرداخته شده است. مبانی نظری تحقیق باتاکید بر نظریه کنش ارتباطی تدوین شده است. پژوهش با بهره گیری ازرویکرد پژوهش کیفی و با استفاده از نظریه مبنایی انجام و داده ها از طریق مصاحبه با اساتید علوم اجتماعی دانشگاه های شهر تهران حاصل شده است. نتایج این پژوهش گویای آن است که براساس درک اساتید مورد مطالعه مدارای زیادی در بین اساتید صورت نمی گیرد. این مسئله تحت تاثیر عللی مانند: عدم وجود فرهنگ مدارا، شرایط سیاسی، شرایط اقتصادی و انحصارگرایی ویا گروه گرایی است. همچنین شرایطی همچون جنسیت، سن و سلسله مراتب علمی در تشدید و یا کنترل مدارا در اجتماع علمی موثر است. کنشگران با اتخاذ استراتژی هایی همچون فاصله گیری و مدارای اجباری سعی در مواجهه با این پدیده دارند.
تعیین سناریوی فصل سوم سریال شهرزاد با استفاده از تحلیل نظرات کاربران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رسانه های نوینی که امروزه فراگیر شده اند، گرچه به ظاهر رقیبی قدرتمند برای رسانه های قدیمی تر مانند سینما و تلویزیون اند، اما با استفاده درست می توانند تبدیل به ابزاری هوشمند برای بازخورد گیری دقیق از مخاطب شوند، پدیده ای که با استفاده از آن می توان سناریوی قسمت های بعدی یک سریال را نیز بر اساس ذائقه مخاطب به سازندگان آن پیشنهاد داد. در این مقاله با استفاده از تحلیل کلمات به کاررفته در نظرات حدود 2800 کاربر، که در پایین مطالب مربوط به فصل دوم سریال شهرزاد در صفحه رسمی آن در شبکه اجتماعی اینستاگرام درج شده بودند، تلاش گردید نظر کاربران درباره فصل دوم را به منظور اعمال در سناریوی فصل سوم به دست آوریم. بدین منظور کلمات موجود در این نظرات با استفاده از روش های فنی استخراج و با حذف حروف ربط و اضافه، ارتباط سایر کلمات بانام کاراکترهای این فصل در گرافی ترسیم گردید. این گراف مشخص کرد که واژه ی قباد بیش از دیگر شخصیت های این سریال درکامنت ها به کاررفته و کاربران بیشتر درگیر شخصیت او شده اند، درصورتی که واژ فرهاد بسیار کم در نظرات استفاده شده بود. همچنین دیگر شخصیت های این سریال، آن چنان مخاطب را درگیر خود نکرده بودند. بنابراین با استفاده از این تحلیل، می توان سناریوی فصل سوم را تا حدودی تعیین کرد، یعنی بازگشت قباد به مرکز توجه که احتمالاً زندگی با شهرزاد است و همچنین دور شدن فرهاد از شهرزاد. تغییراتی که تا حدودی در فصل سوم اتفاق افتاد و درنتیجه باعث بازگشت رونق این سریال در بین مخاطب گردید، اتفاقی که نشان دهنده تعاملی جدید بین رسانه های سنتی و نوین است.
شناسایی چیستی وچگونگی رفتارهای پرخطر در نوجوانان درگیر رفتارهای پرخطر: یک مطالعه ی پدیدارشناسانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اعتیادپژوهی سال چهاردهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۵۶
199-224
حوزه های تخصصی:
هدف: به علت وجود برخی از ویژگی ها و تحولات گسترده ی این دوره، احتمال وقوع رفتارهای پرخطر از سوی نوجوانان وجود دارد. بر این اساس شناخت رفتارهای پرخطر و چگونگی ابراز آن ها حائز اهمیت است. هدف پژوهش حاضر شناسایی چیستی و چگونگی رفتارهای پرخطر در نوجوانان درگیر در رفتارهای پرخطر بود. روش: روش این پژوهش کیفی و پدیدارشناسی بود که به توصیف چیستی و چگونگی تجارب زیسته ی نوجوانان پرداخت. جامعه ی مورد مطالعه، نوجوانان 15 تا 18 ساله ی شهر سنندج با سابقه ی فعلی و گذشته انجام رفتارهای پرخطر بودند. داده ها از طریق نمونه گیری در دسترس و مصاحبه ی عمیق با 14 نفر (هشت پسر و شش دختر) گرد آوری و با استفاده از روش تحلیل پدیدارشناسی توصیفی تحلیل شدند. یافته ها: تحلیل تجارب مشارکت کنندگان در بخش چیستی رفتارهای پرخطر منجر به شناسایی دو مضمون اصلی (آسیب رسانی و هنجارشکنی) و پنج مضمون فرعی (آسیب فردی، آسیب خانوادگی، آسیب اجتماعی، هنجارهای قانونی و ارزش های دینی) و در بخش زمینه های رفتارهای پرخطر منجر به شناسایی سه مضمون اصلی (عوامل فردی، خانوادگی و اجتماعی) و دوازده مضمون فرعی (هیجان خواهی، کنجکاوی، لذت جویی، شجاعت، آشفتگی خانوادگی، نبود یکی از والدین، سابقه ی رفتار پرخطر در خانواده، غفلت والدین، نقش دوستان، نقص انگیزه، محدودیت شادی محیط و نفوذ رسانه ها)گردید. نتیجه گیری: بر اساس تجربه ی زیسته ی نوجوانان درگیر رفتارهای پرخطر، مجموعه ای از چند عامل با هم سبب بروز رفتار پرخطر از سوی نوجوانان می گردد. این مطالعه دربرگیرنده ی مضمون های مهمی برای مشاوران، معلمان و مسؤولین نهادهای مرتبط با امر آموزش و پرورش و خانواده ها است.
شناسایی عوامل سازمانی جلب مشارکت بخش خصوصی در پروژه های مشارکتی بخش عمومی کشور با رویکرد پدیدارشناسی و دیمتل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مدیریت سازمان های دولتی سال هشتم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۳۱)
167 - 180
حوزه های تخصصی:
جلب مشارکت بخش خصوصی در پروژههای مشارکتی بخش عمومی کشور، نیازمند یک الگوی سازمانی متناسب با انتظارات بخش خصوصی است و هدف این مطالعه بهعنوان یک پژوهش کاربردی، توصیفی، اکتشافی و آمیخته، ارائه الگوی سازمانی بخش عمومی بهمنظور جذب مشارکت بخش خصوصی در پروژههای عمومی است که در دو مرحله کیفی و کمّی انجام شده است. در مرحله کیفی عوامل مؤثر بر تصمیم سرمایهگذار بخش خصوصی در قالب کدها، مفاهیم، تمهای فرعی و تمهای اصلی با رویکرد پدیدارشناسی تعیین و در ادامه این عوامل سازمانی با روش دیمتل به عوامل اثرگذار و اثرپذیر دستهبندی شدهاند. جامعه آماری پژوهش شامل سرمایهگذاران پروژههای بخش عمومی و خبرگان این حوزه بودهاند که 13 نفر سرمایهگذار و 9 نفر خبره به صورت قضاوتی و هدفمند انتخاب شده و مشارکت کردهاند. روش گردآوری دادهها به صورت میدانی بوده که در بخش کیفی فرم مصاحبه باز و ضبط مصاحبهها و در بخش کمّی فرمهای جمعآوری نظر خبرگان بهعنوان ابزار استفاده شده است. یافتهها نشان میدهد یازده تم اصلی در بخش عمومی شامل سامانهها، تبلیغات، فرآیندهای کاری، حاکمیت سازمانی، منابع انسانی، ارتباطات، اعتمادسازی، برندسازی، شواهد فیزیکی سازمان، جذابیت شاخصهای اقتصادی و اجتماعی و واقعی بودن شرایط پروژههای پیشنهادی در تصمیم بخش خصوصی به مشارکت با بخش عمومی مؤثر هستند که از بین آنها، فرآیندهای سازمانی، منابع انسانی درگیر در فرآیند جلب مشارکتها و حاکمیت سازمانی بخش عمومی تأثیرگذارترین عوامل و اعتمادسازی، برندسازی و ارتباطات به عنوان تأثیرپذیرترین عوامل مرتبط با بخش عمومی هستند.
بازنمایی مشکلات فرایند اجرای پایاننامه ها و رساله ها: یک مطالعه کیفی
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف واکاوی مشکلات فرایند اجرای پایان نامه و رسالههای دانشجویان دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران و ارائه راهکارهایی برای رفع مشکلات موجود انجام شد. پژوهش حاضر در چارچوب رویکرد کیفی و با روش پدیدارشناسی انجام شد. میدان پژوهش، دانشگاه تهران بود و مشارکتکنندگان 8 نفر از دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران بودند که از طریق نمونهگیری هدفمند از نوع ملاکی تا رسیدن به اشباع نظری ادامه یافت. دادهها با استفاده از مصاحبههای عمیق نیمهساختاریافته جمعآوری شدند. تحلیل دادهها با استفاده از روش جیورجی و در پنج گام انجام شده است. یافتههای پژوهش نشان داد که ادراک دانشجویان تحصیلات تکمیلی از مشکلات دانشجویان در فرایند اجرای پایان نامهها و رسالههایشان به 7 مضمون کلی شامل مشکلات دانشجو یا عوامل فردی (9 زیرمضمون)، مشکلات اساتید (10 زیر مضمون)، مشکلات کلان جامعه (8 زیرمضمون)، مشکلات بروکراتیک (8 زیر مضمون)، مشکل در انتخاب موضوع (2 زیرمضمون)، مشکلات مادی (3 زیرمضمون) و مشکلات اجرا (2 زیرمضمون) را شامل میشود.
نقش کهن الگوها در بازشناسی برند(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مدیریت برند سال ششم بهار ۱۳۹۸ شماره ۱۷
273 - 178
حوزه های تخصصی:
امروزه اهمیت برند در خرید برخی مشتریان تا آنجاست که اغلب تصور میشود بهجای کالا مشتری میخواهد برند را خریداری کند. در این مطالعه در پی شناسایی ذهنیت افراد از برند، ابتدا برند را بر اساس کهنالگوها بررسی کرده و ضمن تعیین شخصیت کهنالگوی برندهای مختلف موردمطالعه در پژوهش، بر اساس مشخصه بارز آنها در بین مردم ، مشخص خواهد شد هر کهنالگو برای چه برندی و یا در چه گروه از محصولات مناسبتر است. با انجام نظرسنجی که شامل 55 مصاحبه عمیق نیمه ساختاریافته به روش پدیدارشناسی است معروفترین برندها بین مردم شناسایی گردید و کهنالگوی مرتبط با این برندها بر اساس نظرات مصاحبهشوندگان و مشخصههای بارز برندها شناسایی و تعیین شدند. با توجه به نتایج بهطورقطع نمیتوان تعیین کرد که همه برندهای موجود در یک گروه از محصولات، دارای شخصیت یکسانی هستند بلکه هر برندی ویژگیهای خود را دارد که باعث ایجاد یک شخصیت خاصی برای آن برند شده و نشاندهنده یک کهنالگوی معین است. اهمیت توجه به کهنالگوها و پیوند آنها با اعماق ناخودآگاه مصرفکنندگان، در این پژوهش نشان میدهد کهنالگوها سبب ادراک کاملتری از برند در ذهن مصرفکنندگان شده که میتواند در برندسازی تأثیرات ماندگاری بر جا گذارد.
عوامل پایداری در ترک: نتایج تجارب زیسته معتادان مرد بهبودیافته از عدم بازگشت به مصرف مواد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه مددکاری اجتماعی پاییز ۱۳۹۷ شماره ۱۷
57 - 108
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش بررسی تجربه عوامل پایداری در ترک در تجربه معتادان بهبودیافته از عدم بازگشت به مصرف مواد بود. چارچوب نظری این پژوهش مدل مراحل تغییر و چارچوب انگیزشی این نظریه بود. این پژوهش با روش کیفی پدیدارشناسی توصیفی و با روش نمونه گیری هدفمند انجام شده است. جمع آوری داده ها از طریق مصاحبه عمیق با مشارکت کنندگان تا رسیدن داده ها به اشباع ادامه یافت. تحلیل داده ها به ۳ مضمون اصلی و ۱۴ زیرمضمون فرعی منجر گردید که شامل: مضمون اول عوامل شروع کننده با درون مایه های فرعی تجربه خستگی جسمی و روحی، ادراک رسیدن به آخر خط، ادراک تهدید مصرف مواد و روشن شدن اراده منفی بود. مضمون دوم عوامل یاری دهنده با درون مایه های فرعی حمایت اجتماعی و ثبات اقتصادی، حمایت و پذیرش خانواده، بهره گیری از منابع کمکی و برقراری روابط رضایت بخش بود و مضمون سوم نیز عوامل اساسی با درون مایه های فرعی شرکت و مداومت در برنامه گروه همنوعان، کنترل وسوسه و ترس از بازگشت، گرایش به سمت معنویت، معنا جویی، رشد خودشناسی و درون نگری و تمایز گذاری میان ترک اصل و ترک غیر اصیل بود. یافته های این پژوهش ادبیات گذشته درزمینه ترک مؤثر اعتیاد و پیشگیری از بازگشت آن را گسترش می دهد.
پاندمی کرونا به مثابهٔ یک جنگ آشکار نادیدنی(مقاله علمی وزارت علوم)
با سرعت انتشار بی سابقه و تداوم غیرقابل تصور در به چالش کشیدن تعاملات کوچک و کلان انسانی، ویروس کوید 19 اکنون به دغدغه ای مهم برای متخصصان و همچنین مردم عادی در سراسر جهان تبدیل شده است. ویروس کرونا نه تنها سلامت انسان ها را به خطر انداخته، بلکه حتی زیست جهان انسانی را مختل کرده است. فواصل زمانی وقوع پاندمی ها در حال کاهش است و در عین حال، هر بار بر شدت و قدرت ویرانگری هر پاندمی جدید افزوده می شود. این بدان معناست که عالم بشری تنها از طریق ویروسی مشخص تهدید نمی شود، بلکه در حال تجربهٔ روند ویرانگر پاندمی های تشدید شونده است. این مقاله تلاش دارد تا با این پدیده از منظری میان رشته ای مواجه شود. آنچه در اینجا ادعا شده این است که پرسش ها فقط زمانی پاسخ های مقتضی را خواهند گرفت که به واقعیات مربوط به منشأ این ویروس توجه شود. ویروس کرونا معلول علت یا علل معینی نیست، بلکه در بطن عالم زندگانی بشر، که شامل «طبیعت» هم می شود، نشانه ای است که بر اختلالی قابل توجه، اما اغلب نادیده گرفته شده، در عالم انسانی دلالت دارد. در عالمیت تکنیکی شدهٔ دوران مدرن جنگ افزار تکنولوژیکی منشأ پاندمی ها و ویروس هاست. به عبارت دیگر، در جهان تکنولوژیکی هم طبیعت و هم زیست جهان انسانی به نحوی نظام مند تخریب و مختل شده اند.
بررسی نقش فهم در پیوند پدیدارشناسی و هرمنوتیک در تفکر هیدگر و ریکور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۸۲
59-81
حوزه های تخصصی:
پدیدارشناسی هرمنوتیکی (hermeneutical phenomenology)، رویکرد فلسفی ای است که از ترکیب دوگرایش مهم پدیدارشناسی و هرمنوتیک در فلسفه ی قاره ای به وجود آمد. هیدگر(1976-1889) را می توان بنیانگذار پدیدارشناسی هرمنوتیکی دانست که با تأثیر از لوازم پدیدارشناسی هوسرل درنسبت با معنی و تفسیر، و شعار معروف او یعنی به سوی خود چیزها، با نوآوری درهردو نگرش، میان آنها پیوند برقرار کرد. ریکور(2005-1913) نیز تحت تأثیر مفهوم اپوخه در پدیدارشناسی هوسرل، پس از هیدگر به نحو بدیعی این پیوند رابرقرار می سازد. تفاوت آنها در این است که به بیان ریکور، هیدگر راه کوتاه تحلیل هستی شناسانه دازاین را در برقراری این پیوند دنبال می کند و ریکور راه طولانی تحلیل معناشناختی آثار و نشانه های انسان را پیشنهاد می دهد. فرضیه ی اصلی در پژوهش حاضر این است که نشان دهیم با وجود تفاوت در نوع رویکرد آنها به این پیوند، می توان "فهم" را یکی از مهمترین لوازم امکان برقراری این پیوند دراندیشه ی دو فیلسوف تلقی کرد. دیدگاه مشترک دو فیلسوف درباره ی فهم را می توان دلیلی براین مدعا دانست. اهمیت اثبات این فرض این است که می توان با بررسی همه ی امکان های فهم، بستر گسترده ای از امکانات در این پیوند یافت که افق های متعددی در حوزه های هرمنوتیک، معرفت شناسی، هستی شناسی و پدیدارشناسی بگشایند و ما را در مسیر درک حقیقت یاری نمایند.
سلامتی و بیماری از منظر پدیدارشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
63 - 83
حوزه های تخصصی:
طی دهه های گذشته، توسعه تکنولوژی پزشکی و دغدغه های اقتصادی، همچنین گسترش تخصص گرایی در حوزه سلامت باعث زدودن چهره انسانی این حوزه شده است. این مسئله باعث شده به هنگام معالجه بیمار، تأثیر جنبه های روانی و محیطی بر وی نادیده گرفته شود و کادر سلامت توجه خود را فقط به بدن بیولوژیکی بیمار معطوف دارند که این امر نیز به دلیل رفتار نادرست آنها با بیمار، شکایات بیماران را در پی داشته است. دست اندرکاران حوزه سلامت برای برطرف کردن مشکلات خود به مکاتب مختلف فلسفی، چون پدیدارشناسی متوسل شده اند. پدیدارشناسی با آموزه های مختلف خود، چون در پرانتز نهادن پیش فرض ها و تعصبات، این امکان را در اختیار ما قرار می دهد که بتوانیم واقعیت را آن گونه که بر ما پدیدار می شود، توصیف کنیم. بی تردید یکی از واقعیاتی که در زندگی روزمره خود با آن مواجه هستیم، مسئله سلامتی و بیماری است. در حالی که در حوزه پزشکی مدرن، بیماری به منزله عدم کارکرد درست اندام ها و سیستم های بدن و سلامتی به منزله نبود این اختلالات تعریف می شود، پدیدارشناسی با تأکید بر تجربه زیسته افراد بر توجه به جنبه های روانی و محیطی بیماری و سلامتی تأکید دارد. توجه به این جنبه های بیماری و سلامتی باعث تغییر در معنای بیماری و سلامتی می شود. بر اساس این معانی پدیدارشناسانه، بیماری دیگر فقط به بدن بیولوژیکی بیمار محدود نمی شود، بلکه بدن زیسته او را دچار اختلال می کند، بدنی با ابعاد مختلف وجودی که هر کدام از این ابعاد می توانند تأثیر بسزایی در بیماری وی داشته باشند. توجه به این سطح از بدن و معانی پدیدارشناسانه سلامتی و بیماری سبب می شود که افق های دید بیمار و کادر حوزه درمان به هم نزدیک شده و آنها ارتباط بهتری با یکدیگر برقرار کنند.
تحلیل کیفیت معنابخشی به پدیدار ها در زبان گفتمان عرفان بر مبنای آرای لاندوفسکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از دشواری های مخاطب در مواجهه با متون عرفانی، ناتوانی در درک تجربه زیسته عارف است. کشف چگونگی معنابخشی به جهان پدیدارها در گفتمان عرفانی بدون توجه به زبان و فهم علمی نشانه های زبانی ممکن نیست. اگر چونان هایدگر زبان را خانه وجود بدانیم، حقیقت عرفان نیز در زبان متجلی است، اما به دلایلی چون نقضان زبان عادی در بیان تجارب، موانع فهم مخاطب در درک حقیقت و تجارب عرفانی، دشواری موضوع و غیرعادی بودن تجارب عارف و... زبان عرفان دشواریاب و پیچیده می نماید؛ به ویژه اینکه در گفتمان عرفانی، عارف سوژه به عنوان کنشگر و روایتگر عرفان با ابژه هایی متفاوت روبه روست. در یک سو، جهان حسی پدیدارها و تجربه حسی او قرار دارد و در سوی دیگر با تجربه ذهنی عرفانی او مواجه ایم که بخش بی واسطه و غیرقابل انتقال از تجربه زیسته اوست. جستار حاضر تلاش می کند به کمک آرای پدیدارشناسانه و مبانی زبان شناختی فلسفی لاندوفسکی چگونگی فرایند معنابخشی به جهان پدیدارها را در دو نظام نگرشی وحدت شهودی و وحدت وجودی در گفتمان عرفانی رمزگشایی کند. عارف سوژه با توجه به رویکرد وجود شناسی عرفان نظری از دریچه دو نگرش وجودی و شهودی، ارتباط خود با جهان متن را به تصویر می کشد. او به عنوان سوژه به گونه ای تازه به جهان پدیدارها معنا می بخشد و درنتیجه، فرایند متفاوتی برای زایش و یا دریافت معنا پیش رو خواهد داشت.
مدل سازی مطالعاتی انسان شناسی عرفانی اسلامی مبتنی بر روش پدیدارشناسی
منبع:
الاهیات قرآنی سال هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۱۳
97 - 118
حوزه های تخصصی:
انسان شناسی دانشی است که از آغاز خلقت انسان، مأموریت خود را پیدا نموده است و برای زیست بهتر مادی و معنوی انسان، می کوشد تا به بررسی بینش ها، گرایش ها، حرکت ها و رفتارهای او بپردازد. یکی از گرایش های این دانش، انسان شناسی عرفانی است که نسبت آن با عرفان و ارتباط آن با دین و خداشناسی (الاهیات)، لااقل در ادیان ابراهیمی، روشن است. از سوی دیگر، روش پدیدارشناسی به عنوان یکی از روش های مطالعاتی معتبر در حوزه دین، ناظر به نمود (فنومن) پدیدارها است و به هیچ روی به بود (نومن) آن ها نمی پردازد و از این حیث، به واقعیت های موجود، نظر دارد. این پژوهش توصیفی تحلیلی، با مراجعه به منابع معتبر، کوشش نموده تا با ارائه مُدلی تازه به این پرسش پاسخ دهد که: چگونه می توان برای دستگاه انسان شناسی عرفانی اسلامی، مدل مطالعاتی پدیدارشناسانه طراحی کرد و اجزاء و عناصر این مطالعه کدام است؟ یافته ها نشان داد که برای این مکتب فکری می توان اجزایی مانند موضوع، مبادی، مآخذ، مسائل، مبانی، منابع و مصادیق درنظر گرفت و برای هریک از آن ها، عناصری را برشمرد و در نهایت می توان با عنایت به اجزاء یادشده، تصویری نزدیک به واقعیت، از انسان شناسی عرفانی اسلامی با روش پدیدارشناسی ارائه نمود..
تحلیلی انتقادی بر نظریه «امتناع علم دینی و تمدن سازی» با غلبه تفکرتئولوژیک و حوالت تاریخی مدرنیته(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ازجمله رویکردهای قابل توجه در مخالفت با تمدن سازی و اسلامی سازی علوم، نگاهی است که با اتکا بر فلسفه پدیدار شناختی و رویکرد انتولوژیکی، تلاش می کند الزامات تمدنی مدرنیته را امر اجتناب ناپذیر و حوالت تاریخی دانسته و هرگونه تلاش در اسلامی سازی و بومی کردن علوم جهت مهندسی تمدن اسلامی را محکوم به شکست بداند و در حقیقت این رویکرد بر این باور است که اساساً دغدغه و تلاش برای تمدن سازی و اسلامی سازی علوم، ریشه در جریان بومی گرایی وهویتگرائی غرب ستیز دارد، ازاین روی دلایل مخالفت خود را با این مسئله به موانع درونی و بیرونی بازمی گرداند. به همین روی مانعیت درونی در امکان و امتناع تمدن سازی و تولید علم دینی را به حاکمیت دستگاه تئولوژیکی یعنی الهیات در جامعه اسلامی برمی گرداند. به این معنا که هر دستگاه معرفتی بشر که واسطه در فهم بشر از متن و حقیقت دین باشد، به دلیل ماهیت بشری اش، منجر به اعوجاج در فهم دینی و درنتیجه ایدئولوژیک شدن دین می گردد، درحالی که حقیقت دین به دلیل ویژگی همچون قدسی بودن، مطلق بودن، فرا تاریخی، عینی نبودن، امری است که مانع از مقایسه آن با علم و درنتیجه مانع طرح تمدن اسلامی بر محور تولید علوم دینی می گردد. چراکه مواجه ما با دین امری وجودی وانکشافی است. مانعیت بیرونی در امتناع، به حوالت تاریخی، اقتضائات ذاتی مدرنیته، یعنی علم مدرن و تکنولوژی برمی گرداند، که چنین حوالتی اجازه نمی دهد انسان باقدرت و اختیار خود در برابر آن مقابله کند. با توجه به دو دال اساسی نظریه فوق در امتناع مهندسی تمدن اسلامی و تولید علم دینی، باید گفت اساساً، بدون تفقه جامع در دین و ترسیم هندسه معرفت دینی و تبیین جایگاه الهیات مطلوب، نمی توان مواجهه صحیح و مطلوب با متن دین و جریان دینداری در مقیاس تمدنی و اجماعی داشت، درواقع رابطه وجودی با دین، یک رابطه درونی و فردی است و موجب انزوای دین در متن حیات اجتماعی گشته و به سکولاریسم منجر می گردد. از سوی دیگر چنین خوانشی از الزامات مدرنیته با اصل تکلیف و اختیار انسان در جهت تکامل اجتماعی و تمدن سازی سازگاری ندارد، ازاین رو با فرض امکان پذیری توسعه و تکامل قدرت و اختیار برمحورحق، مسئولیت و تکلیف اجتماعی و تمدنی جامعه دینی، این اقتضاء و حوالت تاریخی الزام آور و جبرانگارانه را بایستی بشکند و درنتیجه طرح تمدن سازی اسلامی و علم دینی، مطلوب و امکان پذیر می گردد.
پدیدارشناسی سرمایه جنسی: بررسی کیفی در تجربه زیسته زنان جوان قشر متوسط در شهر مشهد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سرمایه جنسی همچون دیگر انواع سرمایه، ابزاری برای مبادله یا هدفی برای انباشت دارایی های مطلوب انگاشته شده است. به طور خاص انتظار می رود سرمایه جنسی برای زنان که تبعیض ها و محدودیت هایی برای دست یابی به انواع دیگر سرمایه دارند، قدرت چانه زنی در زندگی اجتماعی شان را فراهم آورد. بر این اساس پژوهش حاضر بر آن است تا مبتنی بر رویکردی پدیدارشناسی، برساخت سرمایه جنسی در تجربه زیسته زنان جوان را واکاوی کند. بدین منظور با 15 نفر از زنان جوان در شهر مشهد که تجربه های متنوعی از انواع مختلف رسیدگی و مداخله در مدیریت بدنشان داشته اند و به صورت هدفمند انتخاب شده اند، مصاحبه نیمه ساختاریافته انجام شد. نتایج پژوهش نشان می دهند سرمایه جنسی در فضای بین الاذهانی عاملان اجتماعی مدنظر، مشتمل بر مجموعه ای از ویژگی ها ازجمله جذابیت جنسی به منزله بنیان ارزش گذاری، جریان یابی بر محمل بدن، قابلیت تبدیل شوندگی به صور دیگر سرمایه، مبادله پذیری، استهلاک و فرسایش، پیروی از پدیده عرضه و تقاضا، خردشوندگی، تجمیع پذیری و استانداردیابی نسبی و بازآفرینی (مجدد و مضاعف) ازطریق سرمایه گذاری است. افتراق در تجربه عاملان اجتماعی از شکل گیری، انباشت و مبادله سرمایه جنسی، محصول ترکیب بندی ها با شدت و حدت متفاوت از ویژگی های ذکرشده است.
واکاوی تجارب روانی ورزشکاران نخبه ایرانی در قرنطینه خانگی بیماری کووید-19: مطالعه پدیدارشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات روان شناسی ورزشی تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۲
161 - 184
حوزه های تخصصی:
با شیوع بیماری کووید-19در ایران اغلب باشگاه های ورزشی تعطیل و مسابقات لیگ و قهرمانی لغو شد. هدف از پژوهش حاضر، بررسی تجارب روان شناختی ورزشکاران نخبه ایرانی در قرنطینه به دلیل شیوع ویروس کرونا بود. به لحاظ روش شناختی، این پژوهش در دامنه مطالعات کیفی از نوع پژوهش پدیدارشناسی قرار می گیرد. جامعه پژوهش شامل ورزشکاران زن و مرد نخبه ایرانی (حضور در لیگ های برتر و عضویت در تیم های ملی) در رشته های ورزشی مختلف بود که تجربه زندگی در قرنطینه خانگی (در 60 روز گذشته) را داشتند. شرکت کنندگان در پژوهش به صورت نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. داده گیری تا زمان رسیدن به اشباع ادامه یافت و در مجموع 20 ورزشکار نخبه مصاحبه شدند. جهت تجزیه و تحلیل داده های کیفی از روش هفت مرحله ای کُلایزی استفاده شد. بر اساس تحلیل یافته های پژوهش حاضر، نه مضمون اصلی شامل راهبردهای مقابله ای مسئله مدار، جهت گیری هدفی تکلیف مدار، انعطاف پذیری شناختی، راهبرد سازش یافته تنظیم شناختی هیجان، خود ارزیابی منفی، حالات خلقی منفی، عدم انگیزه کافی، اضطراب شناختی و احساس دلتنگی به دست آمد. نتایج پژوهش حاضر نشان داد قرنطینه خانگی به دلیل شیوع بیماری کووید-19 آثار متفاوت مثبت و منفی روانی بر ورزشکاران نخبه ایرانی داشته است. آگاهی و درک متقابل از تجارب روانی این ورزشکاران در دوران قرنطینه خانگی می تواند زمینه ساز تصمیم گیری های لازم در دوران کرونایی و پسا کرونا توسط مدیران و مسئولین ورزشی کشور باشد
بررسی امکان تفسیر و گونه شناسی شهرهای ایرانی-اسلامی بر اساس نظریه روح مکان شولتز، تعریف روح مکان شهرهای ایرانی- اسلامی و جستجو آرمان شهر ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظر به دیدگاه نوربرگ شولتز، هویت معماری شهرهای باستانی بین چهار الگوی کیهانی، رمانتیک، کلاسیک و مرکب تقسیم و روح مکان شهرهای اسلامی در گستره شهرهای کیهانی قرار می گیرد. اما آیا شهرهای ایرانی-اسلامی همه داری روح کیهانی هستند؟ الگوی آن ها با توجه به الگوی ساختاری نظریه شولتز چیست؟آیا ابعاد فرهنگی و معنایی ناشی از بستر محیطی را هم می-توان در محیط های اسلامی پذیرفت و تسری داد؟ در این تحقیق تلاش شده با بازنگری در نظریه روح مکان و بررسی شهرهای ایران الگوی آن ها کشف و بومی سازی شود. در فرایند طراحی استفاده از الگوهای بومی منطقه کمک شایانی به باززنده سازی هویت مکان می کند، هویتی که امروزه با توجه به گسترش طراحی های غیر مربوط در حال کمرنگ تر شدن است. پژوهش حاضر با بهره گیری از مطالعات میان رشته ای به صورت کیفی، پدیدارشناسی و کتابخانه ای و ارتباط با مطالعات اقلیمی، منظر، شهرسازی و تأثیر روانشناسی بر این مؤلفه ها تلاش می کند روح مکان موجود در شهرهای ایرانی-اسلامی را معرفی و بدین ترتیب تئوری شولتز را مورد بازبینی قرار دهد. در این پژوهش شهرهای ایرانی در چهارچوب نظریه شولتز بررسی و گونه شناسی این شهرها از دو منظر موضع شناسی و سیماشناسی صورت می گیرد؛ در حقیقت ساختار این نظریه ظرفی برای تعریف هویت اسلامی شهرها است. نتایج حاکی از آن است که هر چهار الگو در شهرهای ایرانی- اسلامی قابل تعریف است و تحت تأثیر عواملی چون اقلیم شهر، اعتقادات و فرهنگ، تمدن و شهرسازی گذشته شکل گرفته است. در این میان باغشهر صفوی با داشتن روح مکان مرکب، به عنوان یک آرمانشهر برای شهرهای ایرانی- اسلامی الگو است.
شناسایی نقاط قوت و ضعف دوره های آموزش الکترونیکی در آموزش منابع انسانی شرکت ملی گاز ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزش و توسعه منابع انسانی سال هفتم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۲۶
100-123
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی نقاط قوت و ضعف برگزاری دوره های آموزش الکترونیکی در آموزش منابع انسانی شرکت ملی گاز ایران بر اساس مدل سیستمی هائو و باریچ است. متناسب با این هدف، طرح پژوهش کیفی و از نوع پدیدارشناسی اتخاذ شد. جامعه آماری این پژوهش، مدیران و متصدیان فنی بخش ستاد شرکت ملی گاز هستند که از این جامعه تعداد10 نفر با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و از طریق مصاحبه نیمه ساختاریافته نسبت به جمع-آوری اطلاعات تا دستیابی محقق به اشباع نظری اقدام شد. یافته ها با استفاده از راهبرد هفت مرحله ای کلایزی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. تحلیل عمیق مصاحبه ها به بازنمایی 23 مقوله و تعداد 86 زیرمقوله مرتبط منتج گردید. بر اساس یافته های پژوهش، نقاط قوت برگزاری آموزش الکترونیکی در شرکت ملی گاز ایران شامل رضایت و استقبال یادگیرندگان، تخصص علمی اساتید، حمایت مدیران سازمان، تولید محتوای با کیفیت، تدوین بانک جامع سوالات آزمون و برخورداری از روش اجرا و طراحی روندهای برگزاری آزمون های مجازی است. در خصوص نقاط ضعف مواردی چون عدم آمادگی و تجربه کافی اساتید، ضعف ارتباطات شبکه ای، عدم همه جانبه نگری در تدوین اهداف، غلبه روش سخنرانی در تدریس دوره های مجازی و عدم اطمینان به صحت آزمون های مجازی احصا گردید. در پایان بر لزوم بازاندیشی و تمهید سازوکارهایی مناسب برای کاهش اثرات تهدیدهای احتمالی و ارتقای شرایط مثبت تاکید و به برخی پیشنهادهای کاربردی اشاره شده است
تأثیر فناوری های نوین اطلاعات بر فرایند نشر کتاب (یک مطالعه پدیدارشناختی )(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: هدف اصلی پژوهش حاضر، مطالعه تجربه ناشران و کارشناسان حوزه نشر درباره تأثیر فناوری های اطلاعاتی بر ابعاد مختلف چاپ و نشر کتاب و تحولات و تغییرات ایجادشده است. روش پژوهش : روش پژوهش پدیدارشناسی با رویکرد توصیفی است. نمونه ها به صورت هدفمند انتخاب شدند. داده ها از طریق مصاحبه با 8 نفر از ناشران و متخصصان و کارشناسان حوزه نشر جمع آوری گردید. مصاحبه ها ثبت و ضبط گردید و سپس یادداشت و با روش هفت مرحله ای کلایزی توصیف، تفسیر و تجزیه و تحلیل شد. یافته ها و نتایج: تجربه افراد از اهمیت و تأثیر فناوری های اطلاعات در زمینه حرفه ای آنان در نشر کتاب، در 3 خوشه و 16 مفهوم اصلی و همین طور9 مفهوم فرعی طبقه بندی شد. خوشه های اصلی شامل تحول در تولید محتوا، تحول در چاپ و نشر و تحول در کسب و کار نشر با مفاهیم زیرمجموعه خود طبقه بندی شدند. نتایج نشان دهنده تصویری روشن از تجربه ناشران و فعالان حوزه نشر و نگاه مثبت آنان به اهمیت و تأثیر فناوری های اطلاعاتی در فرایند نشر است. در این زمینه، مفاهیم جدیدی آشکار شده است که متأثر از تحولات و تغییرات به عمل آمده در حوزه نشر کتاب به واسطه فناوری های نوین اطلاعات است. تمامی مصاحبه شوندگان به تأثیر مثبت فناوری اطلاعات بر شکل، ساختار و ماهیت فرایند نشر باور دارند.
پدیدارشناسی مصرف فرهنگی زنان بالای 15 سال شهر ایلام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اساسی پژوهش حاضر، شناسایی وضعیت مصرف فرهنگی زنان شهر ایلام در سال 1397است. روش بررسی این مطالعه بر اساس رویکرد کیفی و با روش پدیدارشناسی انجام شد. به این منظور مصاحبه هاى نیمه ساختارمند با 18زن 15 سال به بالا برمبنای نمونه گیری هدفمند ساکن در شهر ایلام صورت گرفت که در طى آن زنان تجربیات خود را در این خصوص بیان نموده اند. داده هاى به دست آمده از این مصاحبه ها با استفاده از روش پدیدارشناسی تفسیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: 3 سنخ از یافته ها استخراج شد که می توانند دیدگاه زنان از پدیده مصرف فرهنگی را به تصویر کشند. این سنخ ها عبارتند از: مصرف فرهنگی نمادین و هویتی، مصرف فرهنگی فراغتی و مصرف فرهنگی اقتضایی-کاربردی. نتیجه: یافته هاى این مطالعه توانست تصویرى روشن از دیدگاه زنان که همگى به نوعى پدیده مصرف فرهنگی را تجربه نموده اند ارائه دهد. تجربیات زنان از این پدیده نشان داد که آن ها مصرف فرهنگی را امری نمادین برای ابراز هویت خود در مقابل دیگران می دانند. زنان برای گذران اوقات فراغت، مصرفی منفعل دارند و مصرف کالاهای فرهنگی زنان در شهر ایلام برمبنای اقتضایی از شرایط زندگی می باشد. این نتایج مفاهیم مهمی را در عرصه مصرف فرهنگی ارائه داده اند که می توان با استفاده از آن ها برنامه هایی آموزشی برای جهت دهی درست مصرف فرهنگی زنان تدوین نمود.
علوم انسانی در سپهر نسل سوم دانشگاه تحلیلی پدیدارشناسانه بر موانع علوم انسانی کارآفرین(مقاله علمی وزارت علوم)
پژوهش حاضر با هدف بررسی پدیدارشناسانه موانع کارآفرینی علوم انسانی در دانشگاه انجام گرفت. روش تحقیق کیفی با رویکرد پدیدارشناسانه بود. جامعه پژوهش را متخصصان موضوعی در حوزه علوم انسانی تشکیل دادند. روش نمونه گیری هدفمند متجانس بود که با 12 نفر به حد اشباع نظری داده ها رسید. از طریق مصاحبه نیمه ساختاریافته اطلاعات گردآوری شد. اعتبار اطلاعات گردآوری شده از معیار ارزیابی لینکن و گوبا (1985) و روش دنزین (1978) و پاتون (1999) تائید شد. تجزیه وتحلیل داده ها استقرایی و با استفاده از روش هفت مرحله ای کولایزی (1978) انجام گرفت. یافته ها نشان داد این موانع در 4 دسته جای گرفت. در بعد اشتغال زایی دو دیدگاه کاملاً متمایز، مخالف و موافق کسب وکار علوم انسانی قابل احصا بود. در مضمون اقبال اجتماعی فروکاست منزلت اجتماعی، تقلیل گرایی کاربردی، فضاسازی فرهنگی، تزلزل در گفتمان علوم انسانی، آگاهی و دانش اجتماعی ناصواب در دانشگاه، و در مضمون زیرساخت های توسعه ای این علوم، رشد عینی، وارونگی جنسیتی، قابلیت کارکردی، رقمی شدن، تعارضات معطوف به قدرت و در مضمون رشد علوم انسانی، فقدان مسئله، قابلیت پژوهش های علوم انسانی، کارآفرینی علوم انسانی، قابلیت های بین المللی شدن این علوم و زایش علوم میان رشته ای جای گرفت.