فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶۲۱ تا ۶۴۰ مورد از کل ۷٬۲۷۵ مورد.
حوزههای تخصصی:
در اغلب آثاری که درباره دکارت نگاشته شده، صراحتاً تصویری ریاضی از جهان در مابعدالطبیعه او عرضه شده است. اما چون در محافل فلسفی، آثار علمی و ریاضی دکارت مغفول مانده و بیشتر به آثار مابعدالطبیعی وی پرداخته شده توصیفی تحلیلی از اینکه دکارت چگونه طبیعت را جامه ریاضیات پوشانید و پای علوم دقیقه را به طبیعیات گشود مطرح نشده است. حتی برخی از اهل نظر، فلسفه ورزی های دکارت را مستقل از آثار علمی او دانسته اند، حال آنکه ظرایف تفکر ریاضی دکارت در تمام آثار مابعدالطبیعی او منشأ اثر بوده و این ظرایف بدون بررسی آثار ریاضی او پنهان خواهد ماند. این مقاله می کوشد مسیر دکارت تا رسیدن به تصویر ریاضی جهان را با عنایت به دقایق آثار علمی و ریاضی او بررسی کند و نشان دهد که چگونه چنین بینشی به نظام طبیعت، انسان را مسلّط بر جهان و متصرّف در آن کرده است.
تحلیلی بر پارادایم لوتر در باب انسان شناسی؛ در تعارض با پارادایم رسمی کلیسا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
با ظهور اومانیسم و نهضت اصلاح دینی، آگاهی جدیدی درباره فردیت انسان به وجود آمد و نحوه ارتباط انسان با خدا و آمرزیدگی، کانون توجه الهیات لوتر قرار گرفت. لوتر با درک اوضاع جدید، پارادایمی نو در باب انسان، آزادی اراده، و نوع رابطه او با خدا و ایمان وضع کرد. پیش تر خدا در تلقی کلیسای قرون وسطایی، موجودی دور از دسترس بشر و هستی بود، اما وی با رد واسطگی کلیسا در همة شئون، به خدایی در دسترس انسان اشاره کرد که مجال گفت وگوی مستقیم دارد. تحول مفهومی لوتر در باب آمرزیدگی بر این اصل مبتنی بود که خداوند، انسان را گویی آمرزیده است و جایگاه آمرزیدگی خدا در خارج از وجود شخص گناهکار قرار دارد. بنابراین، آمرزیدگی، اکتسابی و نه اعطایی است. این پارادایم جدید، مخالف دیدگاه رایج آگوستینی در قرون وسطا مبنی بر جایگاه عدالت در درون انسان بود که راه ورود کلیسا برای هدایت انسان را باز می کرد. اما جوهره پارادایم لوتر در باب انسان ، آزادی او در برابر انسانِ اسیر کلیسا و شریعت بود. لذا بندگی آزادمنشانه انسان فقط در سایه اراده ای آزاد میسور است.
بررسی و تطبیق جعل یا کشف معنای زندگی در اندیشه کیرکگور و سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حذف علت غایی در تاریخ اندیشه، در مباحث علمی و فلسفی تغییراتی ایجاد کرده است و این موضوع عامل تغییر نگرش انسان به بحث خداوند بهعنوان یک خالق و قدرت لایزال بوده است و اصلیترین مسئله انسان، یعنی بحث درباره معنای زندگی او را تحت تأثیر قرار داده است. این امر، دلیل اصلی بهحاشیهراندن اولوهیّت خداوند و جایگزینشدن قوای انسانی شده است که نتیجه نهایی آن حاکمیّت رویکردهای نیهیلیستی و پوچگرایانه بوده است. به دنبال آن، استیلای سکولاریسم و دینپیرایی مسئله معنای زندگی انسان را به چالش کشیده است و پس از آن، انسان خداوند را نه همچون منشأ معنا، بلکه بهعنوان مانعی بر سر راه زندگی می داند. ازاینرو، بر آگاهی و اراده خود تکیه می کند و خود را آفریننده معنای زندگی میپندارد. به همین دلیل، بحث کشف و جستجوی معنای زندگی، دستخوش تغییر شده است و به جای آن، رویکردهای معنا آفرین و سخن از جعل معنا، جایگزین شدهاند. این مسئله که آیا انسان سازنده و آفریننده معنای زندگی خویش است یا آن را از عاملی بیرونی کسب میکند، امروزه به چالش بزرگی برای بشر تبدیل شده است. تقابل اندیشمندان خداباور و ملحد اهمیت چنین مسائلی را دوچندان می کند. به همین دلیل، در این پژوهش تلاش شده است برای این پرسش، با توجه به دو رویکرد خداباور و غیرخداباور کیرکگور و سارتر، که از اندیشمندان مکتب اگزیستانسیالیسم و از پیشگامان تحولات شگرف فلسفه معاصر هستند، پاسخی مناسب بیابیم. ازیکسو، تکیه کیرکگور بر سابجکتیویته بهعنوان یک حقیقت پایدار برای کشف معنای آبجکتیو زندگی با توجه به سپهرهای هستی، و ازسویدیگر، بیمعنابودن بنیادین زندگی به دلیل وجودنداشتن خداوند از نظر سارتر که با توجه به آگاهی انسان میتوان به روش سابجکتیو برای آن معنایی جعل کرد، ژرفاندیشی شده است.
اخلاقِ مبتنی بر طبیعت؛ بررسیِ رهیافت هستی شناختیِ علامه طباطبایی و فینیس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اخلاقِ مبتنی بر طبیعت، روش فهم سعادت بر اساس ظرفیت ها و قوای طبیعی انسان است که در سنت یونانی و به ویژه در ارسطو وجود داشته و بعدها در نگرش آکوییناس و سنّت آکویینی دنبال شده است. جان فینیس، که از جمله اندیشمندان معاصر و از پیروان این سنّت اخلاقی بوده، کوشیده است به پیروی از آکوییناس مسیر فهم و تحقق سعادت آدمی را بر اخلاقِ مبتنی بر طبیعت ترسیم کند. علامه طباطبایی نیز دیدگاه های اخلاقیِ خود را بر سرشت طبیعی انسان و ظرفیت های طبیعی او مبتنی کرده و تقریری از نظریهٔ اخلاقیِ قانون طبیعی را در سنّت اسلامی به تصویر کشیده است. بررسی دیدگاه این دو اندیشمند در بُعد هستی شناسیِ ارزش ها، نشان می دهد که علی رغم وجود شباهت های چشمگیر، این دو دیدگاه، در نوع رهیافت واقع گرایانه و وجودشناسانه و نیز در تعداد، نحوهٔ هستی، و نوع رابطهٔ بین خیرات پایه با یکدیگر متفاوت اند. با تحلیل این تفاوت ها، به نظر می رسد رهیافت علّامه در بُعد وجودشناختیِ نظریهٔ اخلاقیِ قانون طبیعی، از توجیه معقول تر و قابل دفاع تری نسبت به فینیس برخوردار است. این مقاله می کوشد در بُعد وجودشناختیِ مسائل مربوط به نظریهٔ قانون طبیعی، دیدگاه این دو اندیشمند را درباره اخلاقِ مبتنی بر طبیعت تحلیل و بررسی کند.
بازخوانی نسبت مثل افلاطون و ارباب انواع شیخ اشراق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو افلاطون (428-348 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه اشراق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی
به رغم آن که شیخ اشراق به سبب باور به ارباب انواع یا عقول عرضی، فیلسوفی افلاطونی در جهان اسلام محسوب می شود، مقایسة نظریة مثل در اندیشة افلاطون با نظریة رب النوع ها در حکمت اشراق حکایت از آن دارد که، در عین برخی شباهت های کلی، تفاوت هایی نیز میان این دو فیلسوف در خصوص مبادی عالی اشیا وجود دارد. در جستار حاضر ضمن تبیین مقصود این دو فیلسوف از مثل و ارباب انواع به مقایسة این دو نظر پرداخته ایم و به چند مورد از شباهت ها و اختلافات ایشان در این خصوص اشاره خواهیم کرد. همچنین، به عنوان یکی از موضوعات اصلی مورد بحث در این جستار، به مقایسة نظر این دو فیلسوف در باب مثل و ارباب انواع، از دو منظر هستی شناسی و معرفت شناسی، خواهیم پرداخت.
پژوهشی در بابِ پیروی از هَنجارِ باور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بنا بر تزِ هنجارینگیِ باور، رابطه ای هنجارین میان باور و محتوای آن وجود دارد. رابطه هنجارینِ مذکور را معمولاً توسط هنجاری که در ادبیات فلسفی «هنجار باور» می نامند صورتبندی می کنند؛ به این صورت که «شخص باید به p باور داشته باشد اگر و فقط اگر p صادق باشد» (Shah, 2003, 2009). تمرکز ما در این مقاله، ناظر به موضوعی خاص راجع به تزِ هنجارینگی باور به نامِ «استدلال هنجار غیر هدایتگر» بوده که توسط گلور ویکفورس (2009, 2010, 2013, 2015) صورتبندی شده است. گلور و ویکفورس با ارائه این استدلال ادعا کرده اند که هنجار باور فاقدِ نقش هدایت کنندگی برای فعل تولیدِ باور است، بر این اساس آنان نادرستیِ تز هنجارینگیِ باور را نتیجه گرفته اند. هدف کلیدی ما در مقاله پیش رو، نقد مدعای آن ها است. بدین منظور، پس از ارائه شرحی از تزِ هنجارینگی باور، دامنه افعالی را که بر اساسِ این تز توسط هنجار باور مقیّد می شود مشخص می نماییم. پس از نقد مدعای گلور و ویکفورس مقاله را با ارائه یک توضیح تحلیلی در مورد نحوه پیروی از هنجار باور مبتنی بر تز هنجارینگیِ باور به پایان خواهیم برد.
مبانی فلسفی فنا ناپذیری نفس و رابطه آن با اثبات قیامت، و نقد نظرات فیلسوفان غربی در فناپذیری نفس
حوزههای تخصصی:
مسئله فناپذیری یا فناناپذیری نفس از ابتدا، از زمان افلاطون، مورد بحث و دغدغه فیلسوفان بود. افلاطون در رساله فایدون به جادوانگی نفس اشاره کرده است، لکن در حوزه فلسفه اسلامی برای نخستین بار فارابی به مسئله بقای نفس بعد از موت بدن اشاره کرد و سپس ابن سینا و دیگران برای بقای نفس بعد از فنای بدن استدلال کردند. در مجموع می توان هشت مبنای عقلی و فلسفی برای فناناپذیری نفس از مبانی و دلایل ابن سینا، سهروردی، محقق طوسی و ملاصدرا را بدست آورد. در این مقاله همه این مبانی به طور مستدل و با نظم منطقی در جهت اثبات فناناپذیری نفس بیان شدند و البته همین مبانی رابطه مستقیم با اثبات قیامت دارند. در مقابل دلایل فیلسوفان اسلامی در فناناپذیری نفس، برخی فیلسوفان غربی همچون هیوم، راسل و آنتونی فلو دلایلی در فناپذیری نفس ارائه کرده اند که دلایل آنها نقل و مورد نقد و بررسی قرار خواهند گرفت.
رابطه سعادت و فضیلت از دیدگاه ارسطو و فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو ارسطو (384-322 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
تبیین مسئله سعادت و فضیلت در نظام فکری ارسطو به عنوان معلم اول و فارابی به عنوان معلم ثانی گره-گشای مهم ترین مسائل حکمت عملی یعنی اخلاق و سیاست بوده است. مسئله ی اساسی این نوشتار بیان رابطه ی فضیلت و سعادت است. اطلاق عنوان کمال اول به فضیلت و کمال ثانی به سعادت و حصول سعادت از طریق فضیلت بر مبنای رعایت حدوسط، در نگرش این دو فیلسوف مشایی بهترین رابطه لحاظ شده این دو مسئله است. از طرفی به کارگیری طرح مدینه ی فاضله توسط فارابی و تأکید بر آن به این دلیل بوده که تحقق سعادت فردی منوط به سعادت اجتماع است و این مسئله را بیان می کند که فارابی سعادت را در نظام اجتماعی هم به صورت کامل به کاربرده است. هردو فضیلت را برحسب جنس ملکه و برحسب نوع حدوسط می دانستند. باوجوداین اشتراکات اختلافاتی در دیدگاه این دو فیلسوف وجود دارد که مهم ترین آن ها تفاوت در نگرش این دو متفکر بوده است؛ ارسطو سعادت را مسئله ای اخلاقی و نه دینی دانسته، ولی فارابی سعادت را مسئله دینی و اخلاقی قلمداد کرده و اساس هستی شناسی خود را بر مبنای توحید بنانهاده است. نقطه افتراق دیگر این دو فیلسوف در تحقق سعادت است که ارسطو سعادت را به این دنیا محدود می داند ولی فارابی علاوه بر سعادت دنیوی به سعادت قصوی معتقد است که همان قرب به کمال خداوند است و در این دنیا محقق و حاصل نمی شود. فارابی با این تفکر به سعادت جنبه و حیثیتی عرفانی بخشیده است. علاوه بر این در مشهورترین تقسیم فضیلت که مشترک بین ارسطو و فارابی است، ارسطو بر نقش فضایل عقلانی در تحصیل سعادت اعتقاد داشته اما فارابی هرچند سعادت را درگرو کسب فضایل دانسته، درعین حال مهم ترین نقش را به فضایل اخلاقی داده است و به سعادت اجتماعی در قالب مدینه ی فاضله توجه بیش تری نموده است.
پیشگذارده و تناقض: تعریفِ پیشگذارده در آثار منطقی ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ارسطو در آثار منطقی خود، علاوه بر گزاره، مفهوم پیشگذارده را مطرح می کند و در تحلیلات اولیآن را بر اساس ایجاب و سلب تعریف می کند. دو مساله مهم درباره پیشگذارده از دیدگاه ارسطو مطرح است: تفسیرِ تعریفِ آن و رابطه آن با گزاره. در این مقاله ابتدا سه تفسیرِ، از جمله تفسیرِ اسکندر افرودیسی و تفسیر کلاسیک، در این زمینه تقریر و نقد می شود. و از آنجا که ارسطو به رابطه تناقض با پیشگذارده اشاره می کند، ابتدا تعریفِ تناقض از دیدگاه ارسطو بررسی می شود و سپس رابطه تناقض و پیشگذارده مورد بررسی قرار می گیرد. سرانجام تفسیر پیشنهادی از پیشگذارده مطرح می شود: پیشگذارده گزاره ای است که رابطه آن با تناقض مورد توجه قرار گرفته است و توجه به این رابطه به معنای پذیرش قاعده تناقض است که بنیاد هر گونه استنتاجی است. معنای لغوی پیشگذارده هم با این تفسیر سازگار است: پیشگذارده پیش گذاشتن یکی از دو طرف تناقض است. و از این رو پیشگذارده جدلی دو صورت دارد: پرسش از مخاطب و فرض در استنتاج جدلی.
صرف الوجود و مسئله ی زبان نمادین (بررسی نظریّه ی نمادگرایی تیلیش)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پل تیلیش یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان و الاهی دانان مسیحی در قرن بیستم است. او نظریّه ی جدیدی را در باب سخن گفتن از خدا طرح کرده است که امروزه به نظریّه ی نمادگرایی مشهور است. او در این نظریّه نشان می دهد که نمی توان به نحو حقیقی در باب خدا سخن گفت و زبان دین، زبان نمادهاست. تیلیش نظریّه ی نمادگرایی خود را بر مبنای پیش فرض های هستی شناختی اش مبتنی می کند. بنابر مبنای هستی شناختی او هرچند خدا به عنوان صرف الوجود و وجود متعال از انسان متمایز است؛ امّا انسان در هستی با خدا سهیم است و از همین روست که انسان در عین بیگانگی با خداوند یگانه است. لازمه ی چنین پیش فرضی بهره گیری از نمادهای دینی در سخن گفتن از خداست. تیلیش برای پیش برد این دیدگاه خود ابتدا ویژگی های نمادها را نشان می دهد و سپس نمادهای دینی را تعریف و مراتب آن ها را بیان می کند. او در پایان نشان می دهد که نمادهای دینی از ویژگی دوگانه ای بهره مند هستند که همزمان دو ساحت متفاوت را در مقابل ما می گشایند؛ زیرا با تمسّک به این نمادها از یک سو می توان خدا را وجود متعال و به کلّی دیگر معرّفی کرد و از سوی دیگر می توان با او رابطه ی وجودی و شخصی برقرار نمود.
بررسى دنیا از دیدگاه قرآن و انجیل و استلزامات تربیتى مربوط به آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن معارف قرآن موارد دیگر
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی ادیان دیگر
دنیا یکى از مهم ترین بسترهاى تربیت انسان مى باشد و شناخت ماهیت آن، در زندگى انسان بسیار حایز اهمیت است. براى رسیدن به شناخت صحیح در مورد دنیا، کتب آسمانى حایز اهمیت هستند. این تحقیق به بررسى ویژگى هاى مشترک دنیا از دیدگاه قرآن و انجیل مى پردازد. بدین منظور، قرآن و انجیل در زمینه ویژگى هاى دنیا مورد مقایسه قرار گرفته اند و ویژگى هاى مشترک دنیا استخراج شده و سپس این ویژگى ها با توجه تفاسیر قرآن و انجیل و آراء دانشمندان مسلمان و مسیحى، مورد توصیف و تحلیل قرار گرفته اند. استلزامات تربیتى مربوط به هر ویژگى به روش استنتاجى استخراج شده است. با توجه به نتایج تحقیق، ویژگى هاى مشترک دنیا در قرآن و انجیل را مى توان این گونه برشمرد: 1. دنیا فریبنده است؛ 2. دنیا ناپایدار است؛ 3. دنیا مزرعه آخرت است. همچنین استلزامات تربیتى استنتاج شده از این ویژگى ها به ترتیب عبارتند از: شناخت حقیقت زیبایى هاى دنیا و خویشتن دارى در مقابل آنها؛ عدم وابستگى به دنیا و پرهیز از هدف قرار دادن دنیا؛ 3. غنیمت شمردن زندگى دنیا و استفاده از آن براى فراهم کردن توشه آخرت.
پدیدارشناسی معناگرا با موردشناسی الهیات سیستماتیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مکاتب جدید فلسفی، مکتب پدیدارشناسی است. بر اساس دیدگاه محوری این مکتب، تنها فنومن یا پدیدارهای امور متعلق شناسایی هستند. در مقاله حاضر نسبت مکتب پدیدارشناسی با مقوله معناداری بررسی می شود و بررسی خواهد شد که آیا با توجه به رویکردی که این مکتب نسبت به عالم و شناخت آن دارد، می توان برای عالم معناداری قائل شد؟ بررسی های این مقاله نشان می دهد که با رویکرد پدیدارشناسی هرمنوتیکی که پدیدار شناسی را به تجربه دینی و در نهایت جنبه هرمنوتیکی آن بازمی گرداند، نمی توان معناداری را توجیه کرد اما با دیدگاه الهیات سیستماتیک که به لحاظ قبول معنا، جزو پدیدارشناسی دینی و از رویکرد های دیگر در پدیدار شناسی شمرده می شود می توان بحث معناداری را اثبات نمود.
بررسی و نقد برهان جهان شناختی سوین برن با تکیه بر اصل سادگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در میان مسائل خداشناسی، اثبات وجود خدا از اهمیت خاصی برخوردار است. حاصل کوشش شمار زیادی از فیلسوفان و متکلمان، مجموعه متنوعی از براهین فلسفی در اثبات وجود خداوند است که یکی از قدیمی ترین آن ها، برهان جهان شناختی است. در این مقاله، تقریر سوین برن از این برهان موردبررسی قرار گرفته است. نقطه ی عزیمت او در اثبات وجود خدا، جهان پیچیده ی فیزیکی است. او تبیین های علمی از جهان را که بر مبنای قوانین ماده و انرژی عمل می کند و در تحلیل نهایی به تصادف می انجامد، ناکافی دانسته و پذیرش آن را به دور از عقل سلیم می داند. در برهانی که او ارائه می دهد، وجود جهان پیچیده، درمقام شاهدی بر وجود خداوند است که وجود خدا را محتمل تر از عدم او می سازد؛ از این جهت برهان خود را استدلالی استقرایی برمی شمارد و نه قیاسی. سوین برن با بهره گیری از اصل سادگی، فرضیه ی خداباوری را با اعتقاد به خدایی متشخص، واحد و با اوصاف متعالی، فرضیه ی بسیار ساده ای می انگارد که در مقایسه با نظریات بدیل ماتریالیستی، ساده ترین نظریه برای تبیین واقعیت جهان است. تبیین شخصی و اصل سادگی، نکات کلیدی برهان جهان شناختی سوین برن می باشند. تمسک به اصل سادگی و اینکه این اصل درنظر او به چه معناست، در چالش با اشکال هایی است که در این مقاله قصد داریم آن ها را مورد ارزیابی قرار دهیم.
جایگاه امر حسی در پدیدارشناسی هنر دوفرن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
میکل دوفرن، فیلسوف پدیدارشناس فرانسوی، در رشته ای از آثار خویش، به ویژه مهم ترین اثرش به نام پدیدارشناسی تجربه زیبایی شناسانه، توصیفی منظومه وار از تجربه زیبایی شناسانه به دست داده است. این مقاله جهت گیری ای را بررسی می کند که به نظر می رسد مبنای پدیدارشناسی هنر او را تشکیل می دهد، و آن بر صدر نشاندن معنای اصیل و آغازین واژه استتیک/ زیبایی شناسی، یعنی ادراک حسی (aisthesis) به عنوان اصل لاینفک و جانشین ناپذیر تجربه زیبایی شناسانه است. دوفرن این کار را عمدتا با تفکیک میان اثر هنری و ابژه زیبایی شناسانه انجام می دهد. در این مقاله نشان داده شده است که این تفکیک نزد دوفرن چگونه به اصالت امر حسی در تجربه زیبایی شناسانه راه می برد. در عین حال، این نکته نیز شرح داده شده است که تاکید دوفرن بر حسیت و امر حسی در تجربه زیبایی شناسانه به معنای نفی یا دست کم گرفتن معنا یا عناصر شناختی در این تجربه نیست. با این حال، نزد دوفرن معنا یا عناصر شناختی تجربه زیبایی شناسانه در امر حسی درون ماندگارند و تنها در همین محمل آنی هستند که هستند. به عبارت دیگر، آنچه را ""در"" اثر هنری گفته می شود تنها ""با"" اثر هنری می توان گفت.
رابطه طبیعت با خدا در دست گاه فکری اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رابطة خدا با طبیعت از مسائل دشواری است که در همة ادوار تاریخ فلسفه بدان پرداخته اند. در دوران نوزایی و اوائل دورة جدید، این بحث دیگربار و به گونه ای چالش انگیز مورد توجه قرار گرفت و از جمله کسانی که به تفصیل به تبیین ارتباط خدا با طبیعت پرداخت و دست گاه فکری اش را بر این محور بنیان نهاد، باروخ اسپینوزا می باشد. در مقالة پیشِ رو، رابطة خدا با طبیعت را در دست گاه فکری اسپینوزا بررسی می کنیم. در این باره در تاریخ فلسفه دو دیدگاه مطرح است: الف) خداناباوری یا الحاد، ب) همه خداانگاری یا وحدت وجود. دیدگاه نخست را اهل کنیسه به اسپینوزا نسبت دادند و از فیلسوفان، هیوم او را قائل بدان می دانست. اما دیدگاه غالب تر در میان اسپینوزاشناسان، قول به وحدت وجود است که از این حیث، او را گاه با وحدت وجودیان در سنت های عرفانی مسیحیت و اسلام نیز می سنجند. البته دیدگاه سومی نیز در کار است به نام «همه در خدایی» که گرچه در ظاهر به دیدگاه دوم نزدیک است، با خداباوری سازگارتر است و در این مقاله می کوشیم با استناد به متون اسپینوزا و واکاوی دو دیدگاه رایج، به ویژه وحدت وجود، نشان دهیم که این دیدگاه سوم در تفسیر اندیشه اسپینوزایی از دو دیدگاه نخست، سازگارتر و مقرون تر به صواب است.
پدیدارشناسی، نقد شکاکیت و ضرورت هستی شناسی وحدت گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هگل ناشناختنی ماندن شیء فی نفسه را در فلسفه کانت معادل با شکاکیت دانسته و علت آن را در روش نقادی جستجو می کند. چرا که از نظر او سنجش امکان معرفت پیش از مواجهه با متعلقات معرفت به معنای از پیش مفروض گرفتن سوبژکتیویسم است. در این مقاله نخست نشان داده می شود که هگل چگونه با نگارش پدیدارشناسی اولاً اصل پروژه نقادی را به رسمیت شناخته و ثانیاً بدیلی در برابر روش نقادی کانتی ارائه می دهد که گرفتار معضل از پیش مفروض گرفتن سوبژکتیویسم و در نتیجه شکاکیت نباشد. سپس با نظر به تفاسیر مختلفی از پدیدارشناسی که آن را به عنوان برهانی علیه شکاکیت قلمداد کرده اند، ثابت می شود که نتیجه پدیدارشناسی نه اثبات کفایت مفاهیم ذهنی برای اطلاق بر شیء فی نفسه که ضرورت وجود ایده مطلق برای امکان معرفت است؛ چرا که از یقین بی واسطه آگاهی نمی توان حقیقت جهان خارج را استنتاج کرد و وحدت هستی و معرفت تنها ذیل ایده مطلق میسر می شود.
تأملی در منشأ تصور علیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت تجربه باوری انگلیسی (قرن 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه اندیشه های فلسفی در ایران معاصر
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی علت و معلول
در پاسخ به این پرسش که «منشأ تصور علیت چیست؟» نظریه های گوناگون مطرح بوده است. در این مقاله با پنج نظریه آشنا می شویم: 1. هیوم منکر علیت است و نظریة تعاقب را به عنوان توضیح و توجیه آنچه مردم و فیلسوفان علیت می شمارند، پیشنهاد کرده است؛ 2. علامه طباطبایی و شهید مطهری تلاش کرده اند با تکیه بر علم حضوری، منشأ تصور علیت را توجیه و نظریة تعاقب را نقد و رد کنند؛ 3. دکتر احمد احمدی نیز سعی کرده با تکیه بر اصل اتحاد حاس و محسوس مسئله را حل کند؛ 4. شهید صدر و آیت الله جوادی آملی معتقد به بداهت اصل علیت اند؛ 5. نویسندة مقاله معتقد است نقد هیوم با تکیه بر علم حضوری یا تمسک به اتحاد حاس و محسوس رد نمی شود. بخشی از راه حل در بداهت اصل علیت است. ولی هرچند بداهت با توضیحاتی که خواهد آمد بهترین نظریه در توضیح و توجیه اصل علیت و منشأ تصور آنست اما برای حل مسئله کافی نیست؛ زیرا: نظریة بداهت و حتی اگر نظریة علم حضوری و اتحاد حاس و محسوس را نیز بپذیریم؛ در نهایت، کلیت اصل علیت را توضیح داده و توجیه می کنند نه مصادیق علیت را؛ در حالی که مشکل اصلی در بحث علیت اینست: «از کجا بفهمیم الف علت ب است نه ج یا ...؟». در پایانِ مقاله سعی شده با ترکیب عقل گرایی (Rationalism) و حس گرایی (Empiricism) ، و نیز با استفاده از روش آزمون و خطا، پاسخی قابل قبول به پرسش اخیر داده شود.
بررسی رابطه تجربه گرایی و الهیات مسیحی در قرون وسطای متأخر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت تجربه باوری انگلیسی (قرن 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی قرون وسطی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی الهیات فلسفی
باور رایج این است که آنچه علم جدید را از سایر حوزه های معرفت بشری متمایز می سازد، همان روش تجربی است. این باور به خودی خود، این گونه به اذهان تداعی می شود که تجربه گرایی، به مثابه یک روش همزاد علم جدید است و در دورة انقلاب علمی پدیدار گشته است. اما بررسی های تاریخی نشان می دهد که تجربه گرایی، نه در بحبوحه ظهور علم جدید در انقلاب علمی، بلکه در منازعات الهیاتی قرون وسطای متأخر متولد شد. این نکته، برای روشن کردن رابطة علم و دین حائز اهمیت است. شواهد حاکی از این است که متألهان مسیحی، با انگیزه های الهیاتی، مسائلی را مطرح کردند که بستر مناسبی را برای پیدایش تجربه گرایی به وجود آورد. این مقاله، با روش توصیفی- تحلیلی، عوامل پیدایش تجربه گرایی را در قرون وسطای متأخر و در میان متألهان مسیحی مورد بررسی قرار می دهد. یافته ها حاکی از این است که در این عصر، سه عامل مهم، که با انگیزه های الهیاتی همراه بودند، در به وجود آمدن تجربه گرایی مؤثر واقع شدند: نقد کلیات، نقد مابعدالطبیعه ارسطویی و تفکیک میان قضایای تحلیلی و ترکیبی. همچنین این تحلیل، رابطه تجربه گرایی و الهیات مسیحی در قرون وسطای متأخر را روشن می کند.
ذات خدا و تمایز صفات او در فلسفه اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اسپینوزا خدا را تنها جوهری می داند که وجود دارد و همه چیز تجلی اوست. از نظر او خدا به واسطه صفاتش که از حیث ذات و عدد نامتناهی و با ذات او متحدند، در عوالم نامتناهی تجلی می کند و البته در این عالم با دو صفت فکر و بعد تجلی کرده است. تصور اسپینوزا از خدا چندان شفاف نیست و شارحان فلسفه او را به چالش انداخته است؛ چنانکه پاره ای او را دئیست، پاره ای ملحد و پاره ای همه خدا انگار دانسته اند. این تفاسیر متعارض، تحلیل تلقی او از خدا را ضرورت می بخشد. در خصوص نسبت میان ذات و صفات خدا و در تفسیر تعریف 2 از بخش 2 اخلاق «2d2»، دو نظریه مهم وجود دارد: یکی نظریه مجموعه که بر طبق آن ذات خداوند مجموعه ای از صفات متمایز است و دیگری نظریه کلیت که بر اساس آن، ذات خداوند عین کلیت صفات غیرمنفصل خواهد بود. در این مقاله تفاسیر متفاوت در باب تصور اسپینوزا از خدا و تمایز میان ذات و صفات او بررسی شده است.
نقد ماهیت سلبی سنت گرایی در اندیشة سیدحسین نصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سنت گرایی یک جریان فکری جدید است که در واکنش به روند رو به رشد مدرنیته در جهان امروز پدید آمده است. بررسی مبانی انسان شناختی، معرفت شناختی و دین شناختی سنت گرایی نشان می دهد که این جریان فکری فاقد هرگونه ماهیت ایجابی است و صرفاً می توان آن را در نسبت سلبی با مفاهیم اصلی مدرنیته نظیر سوژة استعلایی، علم مدرن و عرفی گرایی درک کرد. سنت گرایی بیش از آن که برآمده از اصول و مبانی سنتی و مذهبی باشد، نوعی ایدئولوژی مدرن است که بر مبنای مدرنیته ستیزی شکل گرفته است و هویت خود را به صورت سلبی و از طریق نفی مدرنیته تعریف می کند. پژوهش حاضر نشان می دهد که رویکرد سنت گرایانی نظیر سیدحسین نصر به مفاهیم و مبانی سنتی اغلب با نگرش های سنتی متفکران جوامع پیشامدرن تفاوت های اساسی دارد و بیش تر آن ها با الهام از انگاره ها و مفاهیم مدرن و با وارونه سازی آن ها سعی در ترسیم نوعی تفکر ضدمدرن دارند که مختصات آن چندان با مناسبات فکری و الگوهای زندگی جوامع سنتی تطابق ندارد. همین عدم هم خوانی سنت گرایی با انگاره های سنتی باعث شده است تا بسیاری از نگرش های آن ها با واقعیت های تاریخی جوامع پیشامدرن در تعارض باشد و سنت گرایی را دچار یک دوگانگی مبنایی کند. سنت گرایی از یک سو به نفی مدرنیته به سود سنت های پیشامدرن می پردازد و از سوی دیگر با گسست از مبانی پیشامدرن، منطق درونی مدرنیته در تقسیم بندی مبتنی بر دوگانگی سنت و مدرنیته را می پذیرد و بازتولید می کند.