فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۸۴۱ تا ۳٬۸۶۰ مورد از کل ۳٬۹۸۲ مورد.
منبع:
مطالعات ادیان و عرفان تطبیقی دوره ۹ بهار و تابستان ۱۱۴۰۴ شماره ۱
295 - 319
حوزههای تخصصی:
آقامحمدعلی بهبهانی در رساله خیراتیه، ضمن نقد جریان کلی تصوف، از سه مساله؛ 1. باور به اسقاط تکالیف برای واصلان و پیروان طریقت، 2. پیروی نعمت اللهیه از جریان های اباحه گرا و 3. برشمردن مصادیقی از ترک شریعت براساس فقه شیعی سخن می گوید. از همین رو یکی از نقدهای فقهی او به پیروان و اقطاب طریقت مذکور، ترک التزام کوتاه کردن شارب است. یافتن پاسخ به انتقادات بهبهانی، در مورد پایبندی و جایگاه شریعت در طریقت نعمت اللهی، هدف پژوهش پیش رو است. این پژوهش به روش کتابخانه ای، با توصیف و تحلیل پدیدارشناسانه منابع موجود، صحت این مناقشات را بررسی می کند. واکاوی منابع مکتوب نعمت اللهی، ادعای اسقاط تکالیف برای سالکان و اقطاب طریقت را رد می کند و پیروان این طریقت مدعی اند در شریعت، پیرو سنت نبوی(ص) و فقه شیعه هستند. ضمن اینکه در بازشناسی تاریخی، ارتباط و تاثیرپذیری نعمت اللهی از کرّامیه (به عنوان یک جریان اباحه گر) واضح نیست، زیرا تأکید پیروان این طریقت بر تبعیت از فقها و عالمان در مسایل فقهی، نشان از پایبندی ایشان به شریعت و فقه شیعی، دست کم در مقام نظر است. نقد مسأله فقهی شارب نیز مبتنی بر تسامح در ادله سنن و سیره متشرعین است که در بازخوانی تاریخی و فقهی این مسأله، دلیل منتقدین، ضعیف دانسته شده بلکه مستنداتی تاریخی از گذاشتن شارب در سنّت متشرعین شیعه یافت می شود. بنابراین در نعمت اللهیه، شریعت جایگاهی همسو با علما و فقها داشته و نقدهای بهبهانی، بر اساس مشهوراتی است که واقعیت تاریخی یا صحت نظری ندارد.
تجربه وحدت به روایت مولوی و ترزا آویلایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادیان و عرفان سال ۵۷ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
205 - 219
حوزههای تخصصی:
وحدت، درک یگانگی و یگانه دیدن جهان هستی است که درک در سنت های فلسفی از طریق تأملات عقلانی و در سنت های عرفانی از طریق تجربه شهودی حاصل می شود. مولوی (د. 672 ق.) و ترزا (د. 1582 م.)، عارفانی از اسلام و مسیحیت در آثارشان نظراتی درباره این وحدت مطرح کرده اند که استخراج و مقایسه آنها می تواند برای فهم دقیق تر وحدت و شناخت فرایند تجربه آن مفید باشد. تبیین نظرات کم و بیش شبیه به هم این دو عارف درباره وحدت می تواند در تببین وحدت اعم از وجودی و شهودی گام مفیدی به شمار آید که در این مقاله با استفاده از روش های توصیفی، تحلیل و مقایسه مورد بررسی قرار گرفته اند. نگارش این مقاله نشان داد که نگرش غالب در آثار مولوی و ترزا بیشتر رنگ و بوی وحدت شهود دارد و هر دو عارف تجربه وحدانی را ورای تقریر می دانند. در عین حال مولوی تجربه وحدانی اش را از زبان دیگران و ترزا از زبان خود نقل می کند. برای درک و تجربه این وحدت خودشکنی و نیایش همراه با مراقبه نقش مهمی دارند. البته در اندیشه ترزا اهمیت این عوامل به مراتب بیشتر از نظر مولوی است. ترزا در بیان تجربه وحدانی به مراتب جزئی نگر و دقیق تر ار مولوی است. در عین حال در تحقق این تجربه، مولوی بر احوال آفاقی و ترزا بر احوال انفسی تأکید کرده اند.
نقش حبّ در قوس صعودی از دیدگاه ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۲۰ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۸۱
181 - 199
حوزههای تخصصی:
ثمره حب حق در شناخته شدنش بعد از تعین پذیری و کثرت در قوس نزول، در حرکت از کثرت به وحدت ، در قوس صعود برای بازگشت به حق است. در قوس صعود نقش باطنی را حبّ و نقش ظاهری را شناخت و معرفت مخلوق ایفامی-نماید. درواقع قوس صعود را حق با حبّش در باطن مخلوق می پیماید. کمال جذبه های خلقت در قوس نزول، خلق جوهره انسان کامل است و کمال عینی آن جذبه و ظهور آن جوهره در قوس صعود، انسان کامل است.مقاله حاضر با روش توصیفی- تحلیلی و با هدف پاسخ به این سوال است که ازدیدگاه ابن عربی چگونه حبّ الهی می تواند در هرمرتبه عامل اصلی رسیدن به مرتبه فناء فی الله وبقاء بالله باشد، ارتباط حبّ حق به شناخته شدن در قوس نزول و غایت حبّ الهی در قوس صعود را بررسی می نماید. در نهایت به این نتیجه می رسد که در سایه حبّ می توان غایت قوس نزول وغایت قوس صعود را تنها در انسان کامل و به واسطه او محقق دانست. عشق وحبّ حق تعالی به ظهور انسان کامل به عنوان تجلی تامّ و اتمّ اسماء و صفاتش نیز غایت حرکت حبّی در قوس نزول است، همچنان که اتحاد و فنای در حق که تنهاطریقش حبّ حقیقی انسان کامل است، به عنوان غایت این حرکت درسیرصعودی بیان شده است. لذا عشق هم طریق و هم غایت دو قوس نزول و صعود است.
مقایسه و تحلیل فنا در آراء عرفانی رابعه عَدویّه با نکاح روحانی ترزا آویلایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادیان و عرفان تطبیقی دوره ۸ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲
249 - 274
حوزههای تخصصی:
وصال الهی، در دو سنّت عرفان اسلامی و مسیحی، از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ به تعبیری دیگر، نهایت سیر و سلوک روحانی، وصال الهی است. این مسئله، در آرای عرفانی رابعه عَدویّه و ترزا آویلایی، نمود بسیاری داشته است. پژوهش حاضر، با هدف بررسی آرای عرفانی رابعه عَدویه درباره فنا و نکاح روحانی در اندیشه ترزا آویلایی، صورت گرفته است. در اقوال رابعه عَدویّه، سه نوع فنای صفاتی، افعالی و ذاتی دیده می شود، که مقدمه وصال الهی هستند. ترزا آویلایی نیز، از هفت مرحله سیر و سلوک روحانی، سخن گفته است؛ که هفتمین مرحله، همان نکاح روحانی یا اتحاد و وصال الهی است. نتایج حاصل از این پژوهش، حاکی از آن است که هر دو شخصیت، رابطه عاشقانه سالک با خداوند را، سبب دست یابی به وصال الهی می دانند. وصال الهی با موت اختیاری صورت می گیرد که نتیجه مرگ سالک از صفات، افعال و ذات انسانی است و سالک پس از تولد مجدد در وصال الهی به سر می برد. بنابر نظر رابعه و ترزا، سالک در برابر خواست و اراده الهی، تسلیم محض است و وصال الهی نیز، با اراده و الطاف خداوند صورت می گیرد. سالکان الی الله، در وصال الهی از دیده وحدت بین برخوردار می شوند و در پرتو این نگاه وحدت بین، در بقای بالله و نکاح الهی به سر می برند.
تجلی زیبایی شناسی عرفان اسلامی در کالبد و معنای معماری رواق دارالسیاده حرم رضوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۲۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۸۲
235 - 256
حوزههای تخصصی:
زیبایی شناسی از جمله مباحث مهمی است که عارفان اسلامی و بالاخص قرآن کریم به عنوان والاترین منبع دانش جهان اسلام به آن اشاره نموده اند و هستی عالم را تجلی زیبایی های ذات حق تعالی عنوان نموده اند. در این میان هنر اسلامی که به ژرفای حقیقت راه دارد، نمود بارزی از زیبایی شناسی عرفان اسلامی بوده است که بیانگر سرمنشأ اصول وحدت بخش هنر نیز می باشد. معماری اسلامی در زمره هنر اسلامی، بارزترین جلوه نمایش زیبایی شناسی در طول تاریخ بوده و ریشه در اعتقادات معماران مسلمان داشته است. حرم مطهر رضوی، بزرگ ترین بنای مذهبی و نمونه ای کامل از معماری اسلامی در ادوار مختلف است و دارای بناهای ارزشمندی می باشد. رواق دارالسیاده یکی از باشکوه ترین و بزرگ ترین رواق های حرم مطهر می باشد که به دلیل همجواری با مرقد مطهر، مفاهیم والایی در زمینه زیبایی شناسی را در خود نهفته دارد. لذا پژوهش حاضر بر آن است تا زیبایی شناسی عرفان اسلامی را بررسی نموده و از آن جاکه معماری اسلامی دارای دو بعد معنا و کالبد می باشد، نحوه تجلی این زیبایی شناسی را به منصه ظهور رساند. در این راستا، با بهره گیری از روش توصیفی-تحلیلی و تاریخی و گردآوری اطلاعات به روش کتابخانه ای و میدانی، به بررسی زیبایی شناسی و سپس تحلیل آن در کالبد و معنای معماری رواق دارالسیاده پرداخته شده-است. نتایج پزوهش حاکی از آن است که اوصاف الهی در دو سطح جمال و جلال قابل تقسیم بندی می باشند که جمال با مفاهیم شفافیت، سلسله مراتب، ریتم و تکرار، تناسبات، وحدت گرایی و جلال با مفاهیم بی کرانگی، معنویت، عالم مثال و تقدس در رواق دارالسیاده انطباق دارد.
نفی متافیزیک حضور و تعلیق های معنایی در سلوک شمس تبریزی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۷۹
75 - 90
حوزههای تخصصی:
بدون تردید مباحث عرفانی و تجربه های مکاشفه ای بر محور ایجاز و رمزگونگی، تأویل و چند معنایی، فراهنجاری زبان، تعلیق و تعویق در حوزه معنایی می چرخد. به همین دلیل زبانی گنگ و غیرمستقیم است و مانند زبان علم، روشن و صریح و منطقی نیست، بلکه پر از تعلیق های معنایی است. ایجاز و ابهام در کلام شمس می تواند متاثر از ویژگی های روحی و شخصیتی وی باشد. مخاطب شمس اگر اهل نیاز باشد، کلام موجز او را درمی یابد. شمس اهل بحث و جدل نیست، بلکه اهل اشارت است. مخاطب شمس باید اهل رمزخوانی و تأویل کلام باشد. ظرفیت زبان از نظر شمس، بسیار محدود و تنگ است. و گنجایش وسعت معانی و مفاهیم روحانی را ندارد؛ همین امر یکی از دلایل مهم بیان ناپذیری معانی عرفانی از دیدگاه شمس است. نتیجه این نگرش، پارادوکس یا متناقض نمایی است. نفی متافیزیک حضور یکی از عناصر شالوده شکنی در دیدگاه دریدا است. تفکر دریدایی می گوید: متن می خواهد تکثر معنایی را در خدشه دار کردن انگاره های متافیزیکی بازسازی-کند و به معناهای تازه از متن دست یابد. مقالات شمس تبریزی، نمونه هایی از شکستن عناصر فلسفه غرب (متافیزیک حضور)، در درون خود دارد که گوینده در تلاش است این انگاره های متافیزیکی را در هم بشکند و با تعلیق های پیاپی معنایی، دال ها و نشانه های بی شماری را برای معناهای متکثر حاصل کند.
تحلیل تطبیقی مفاهیم عشق و صلح در مثنوی مولانا و آثار روزنبرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۲۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۸۲
311 - 326
حوزههای تخصصی:
امنیت، آرامش و صلح از دیرباز جزو نخستین نیازهای بشر برای حفظ بقا بوده است. به همین دلیل از دیرباز اندیشمندان مؤلف های بسیاری را برای رسیدن به صلح معرفی کرده اند و ادیبان نیز در آثار خود به آن توجه کرده اند. مولانا شاعر و عارف قرن هفتم دراثر خود، مثنوی شریف، به صلح پرداخته است و بر عشق به عنوان راهکاری برای رسیدن به امنیت وآرامش تأکید کرده است. بیش از 7 قرن بعد از او در غرب، روانشناسی به نام مارشال روزنبرگ در رویکردی به نام ارتباط بدون خشونت، از لوازم رسیدن به دنیای فارغ از خشونت را، عشق عنوان می کند. مولانا و روزنبرگ ، به عشق به عنوان مهم ترین مؤلفه برای رسیدن به صلح توجه کرده اند. هردو، راه رسیدن به صلحِ بیرون را ابتدا، رسیدن به صلح درونی دانسته اند و هر دو متفق القول اند که برای رسیدن به صلح ، لازم است عشق وارد زندگی انسان شود. این مقاله پژوهشی به شیوه توصیفی -تحلیلی؛ به بررسی تطبیقی جایگاه عشق در رسیدن به صلح نزد این دو اندیشمند می پردازد، با این هدف که نشان دهد طبق نظریات این دو، عشق چگونه با تأثیراتی که بر روان و عملکرد فرد می گذارد، خواهدتوانست صلح را برای انسان و جهان پیرامونش به ارمغان آورد.
واکاوی مرگ و مرگ اندیشی در نثر صوفیانه (با تأکید بر متون منثور قرن ششم تا دهم هجری)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۲۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۸۲
279 - 298
حوزههای تخصصی:
مرگ اندیشی، بیان کننده طرز تفکر و دیدگاه گروهی از جامعه به پدیده زندگی، سرانجام هستی و جهان است. اندیشه مرگ، طیف وسیعی را دربرگرفته و در یک نوع یا یک گروه نیست. بررسی آن ها به نوع زندگی و شیوه معاشرت در جهان پاسخ داده و منجر به حلّ برخی از معضلات مربوط به سوءتفاهم های فکری و فرهنگی شده، مرگ گرایی یا مرگ اندیشی را با سرفصل های مشخصی آنالیزمی کند. در این پژوهش با استفاده از روش توصیفی تحلیلی، مرگ اندیشی در نثر صوفیان قرن ششم تا دهم در چهارچوب نظام معناشناسی زبان و با به کارگیری داده های متن ابعاد مسئله از زوایای مختلف بررسی شده است. پژوهش حاضر در پی پاسخ به پرسش چگونگی مرگ اندیشی در نظام گفتمانی صوفیه است. نتایج حاصل نشان می دهد که مرگ، تناسب یا تعامل خاصی با عرفان ایرانی اسلامی دارد و در آراء صوفیه می توان مصادیق و شواهد فراوانی درباره وجود آن، غلبه آن بر ذهن و زبان عارف یا صوفی؛ حتی گرایش به سمت مرگ را دید. درمقابل، گرایش به زندگی، راندن مرگ یا نادیده انگاشتن آن نیز از یافته های دیگر پژوهش است. صوفیه تعریف صوفیانه ای از «مرگ»، «شیوه» و «شگرد» آن دارند و با مفهومی که در جهان عادی جریان دارد، تفاوت دارد. همین تفاوت، جریانی را در اندیشه صوفیانه ایران پدیدآورده است که در این پژوهش تحلیل و بررسی می شود. از مهم ترین نتایج پژوهش، تفاوت ماهوی معنای مرگ در اندیشه متصوفه یا افرادی است که در سلک تصوف درآمده اند. تفاوت در نگرش و تفسیر جهان، تفاوت معنایی را نیز به دنبال دارد.
بررسی دیرینه شناسی عرفان اجتماعی از دیدگاه فوکو با تکیه بر منطق الطیر عطار و مثنوی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۷۹
291 - 310
حوزههای تخصصی:
عرفان اسلامی به مثابه یک نهاد اجتماعی، در تاریخ اجتماعی ایران، از اهمیت والایی برخوردار است. چنانکه از بدو شکل گیری، با بهره گیری از تعالیم خاص خود در پی تثبیت گزاره های قدرت برآمد و با تأثیر از شرایط سیاسی، مذهبی و اجتماعی، به عنوان یک گفتمان قدرتمند، در معادلات اجتماعی، سیاسی و مذهبی در تاریخ ایران نقشی برجسته پیداکرد. مولوی و عطار از جمله ادیبان عارفی هستند که در قالب کلام منظومشان در مثنوی معنوی و منطق الطیر، به بیان اندیشه های اجتماعی خویش، از منظر عرفانی پرداخته اند. پژوهش حاضر، با روش توصیفی- تحلیلی بیان می دارد که ساختار قدرت به تعبیر فوکویی آن، در عرفان اجتماعی، بر پایه جایگاه پیر و تعالیم لازم الاجرای او تبیین گردیده است به گونه ای که هژمونی قدرت در مقام پیر، با توجه به وجوه تاریخی و معرفتی در عرفان اسلامی در دستگاه نظری و عملیِ سازمانِ خانقاه، منجر به سوژه سازی مرید می شود؛ و پیر نیز، با تکیه بر اصل ولایت و انسال کامل، در حوزه قدرت و در امر راهبردی اجتماعی، دارای جایگاهی شاخص است.
بررسی تاریخی معتقدات، احیای طریقت قادریه و رابطه شیوخ شاخه ی برزنجی-سوله ای آن با حکومت در کردستان عصر قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۲۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۸۲
123 - 136
حوزههای تخصصی:
خاندان سوله ای یا دولت آبادی از شعب طریقت قادریه برزنجی در سراسر منطقه کردستان محبوب و معروفند. بررسی منابع نشان می دهد بزرگان و مشایخ این طریقت با دربار قاجاریه ارتباط حسنه ای داشتند. علاوه بر آن، شیوخ این طریقت با تکیه بر عقاید صوفیانه و دیدگاه های عرفانی و تشکیلات منظم درویشی در زمینه های مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در میان مردم نفوذ-داشته اند. پرسش اساسی مقاله این است که چرا طریقت قادریه که در ایران عصر صفوی و افشاری از ایران طرد شده بودند، یکی از شعبه های آن معروف به برزنجی با شاخه های متعددش از جمله سوله ای به ایران بازگشته و قلمرو ارشاد خود را در سراسر کردستان پراکندند؟ این پژوهش بر مبنای مطالعه کتابخانه ای و با روش توصیفی_ تحلیلی نشان داده که طریقت قادریه برزنجی و شاخه سوله ای برخلاف اسلافشان با حکومت مرکزی ایران روابط حسنه داشته اند و زمینه را برای پذیرش کردها در مذهب تشیع هموار کرده اند.
مراتب حجب هویت غیبی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۷۹
53 - 74
حوزههای تخصصی:
از مباحث مهم در عرفان مسئله سیر و سلوک و رفع حجاب ها در سلوک سالک است. حجاب-های ظلمانی و نورانی بسیاری وجوددارد که سالک با تهذیب نفس و عبادت و ریاضت های شرعی می تواند آن ها را رفع کرده و به مقام های بالاتر همچون توحید افعالی و توحید صفاتی و توحید ذاتی دست پیداکند. ولی آنچه قابل بررسی است و کمتر بدان پرداخته شده مسئله حجابهای ذات مقدس حق تعالی است که در این مقاله مورد تحقیق قرار گرفته و کاملاً جنبه نوآوری و ابداع دارد. منطقه «هو» و حضرت احدیت در حجاب هایی مانند عزت و قدرت و کبریایی قرارگرفته است. پس از آن در حضرت واحدیت که عالم اسما و صفات الهی است چهار اسم ذاتی «الاول» و «الاخر» و «الظاهر» و «الباطن» حجاب های نخستین و اسماء سبعه حی، قادر، مرید، سمیع، بصیر، علیم و متکلم در مرحله بعد و بقیه اسماء، حجاب های دیگر حق تعالی می باشند و از لحاظ تجلی اولین تجلی حق تعالی تجلی اسم اعظم الله می باشد که به صورت حقیقت محمدیه(ص) ظهورکرده است و ذوات مقدس اهل بیت(ع) حجاب های نورانی حق می باشند. اما از لحاظ عوالم وجودی در قوس نزول به-ترتیب اعیان ثابته حجاب ذات و عالم ارواح حجاب صفات و عالم شهادت حجاب افعال الهی می باشد.
سویه های مرگ شناسانه و فرجام شناختی "کوه مقدس" در اسطوره ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادیان و عرفان تطبیقی دوره ۹ بهار و تابستان ۱۱۴۰۴ شماره ۱
185 - 210
حوزههای تخصصی:
اسطوره ها نوعی روایتگر ظهور امر قدسی در ساحت این جهانی هستند. مکان مقدس از جمله این برساخته هاست. یکی از مکان های این جهانی که در فرهتگ ها و ادیان مختلف، با امور قدسی پیوند داشته، کوه مقدس است. کوه به واسطه بلندی، مهارناپذیری، غرابت، نزدیکی اش به آسمان و ثبات و پایداری اش، با بسیاری از تصویرسازی های دینی و اسطوره ای همراه بوده است. کوه مقدس اغلب ابعاد کیهان شناسانه به خود می گیرد و با الوهیت، آفرینش، زندگی و مرگ، الهام و وحی و جهان پسین پیوند می خورد. حضور این مضمون در باورهای دینی و اسطوره ای در فرهنگ های مختلف و پیچیدگی های نمادین آن، تحقیق دقیق در اطراف این مضمون را ضرورت می بخشد. در این تحقیق به طور خاص، به ابعادی از تصویرسازی های مختلف درباره کوه مقدس پرداخته ایم که با مرگ، جهان مردگان و بهشت و دوزخ ارتباط دارند. روش تحقیق توصیفی-تحلیلی و با رویکرد مقایسه ای و پدیدارشناسانه است. در این تحقیق 1- با ذکر مصادیق نشان داده ایم که باور به کوه مقدس و ترسیم ابعاد مرگ شناسانه و فرجام شناختی برای آن، تقریباً در اکثر فرهنگ های دینی و مضامین اسطوره ای ملل مختلف و حتی در سرزمین های مسطح و فاقد کوه های بلند وجود داشته است، 2- بررسی تطبیقی و پدیدارشناسانه نشان می دهد که خصوصیات طبیعی کوه همچون بلندی، استحکام، ثبات، پوشیدگی و ناشناختگی و همچنین حفره ها و غارهای طبیعی موجود در آن، زمینه لازم را فراهم آورده تا اسطوره پردازان، مفاهیمی همچون جایگاه خدایان، مرگ، جهان ارواح و بهشت و دوزخ را در تصویر کوه نمادینه کنند و بدین طریق، امور ناشناخته ای چون مرگ و جهان پسین را به ساحت امور شناخت پذیر وارد سازند و از غرابت آنها بکاهند و 3- در نهایت اینکه کوه مقدس در بسیاری موارد، کارکردی دوگانه دارد، یعنی در عین حال که با مضامین فرجام شناختی مرتبط است، به نحوی با آغاز آفرینش و زندگی نیز ارتباط دارد.
اسلوب معادله و تمثیل عرفانی در شعر سنایی و سعدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۲۰ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۸۱
143 - 160
حوزههای تخصصی:
استفاده از ابزارهای ادبی تنها در جهت تزیین یک اثر ماندارگار نمی باشد؛ بلکه شاعرانِ بزرگ گاهی برخی از آرایه های ادبی را برای تبیینِ بهتر آنچه که در ذهن خلاق خود می پرورند، به کار می گیرند. یکی از این ابزارها «اسلوب معادله» است. شاعر در به کاربردن این اسلوب، تبیین امری غیرمحسوس، پیچیده و تأمل برانگیز به کمک ایجاد تناسب با امری محسوس، ساده، همگانی و تجربه شده را به تصویرمی کشد. در پژوهش حاضر که به شیوه توصیفی-تحلیلی و با استفاده از ابزار کتابخانه ای انجام پذیرفته ابتدا به معرفی و مقایسه این صنعت ادبی با صنایع دیگر و بیان ویژگی های آن و سپس به مقایسه کاربرد اسلوب معادله در شعر سنایی و سعدی پرداخته ایم. سؤال اصلی تحقیق حاضر آن است که سعدی و سنایی در به کارگیری صنعت ادبی اسلوب معادله، چه ظرافت هایی را به کارمی بردند و چه مشابهت هایی در کاربرد این دو شاعر توانا در به کارگیری این صنعت ادبی وجوددارد؟ یافته های پژوهش نشان می دهد که سنایی بیشتر در اشعاری که عارفانه می باشد از این صنعت ادبی استفاده نموده؛ اما سعدی به دلیل برخورداری از ذهن خلاق استدلال گرای خویش در موضوعات دیگری نیز از این هنر ادبی بهره برده است.
تحلیل عرفانی حدیث «ما عرفناک حق معرفتک»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۴ شماره ۸۳
145 - 162
حوزههای تخصصی:
حدیث نبوی «ما عرفناک حق معرفتک» از چنان عمقی برخوردار است که از دیدگاه های متفاوتی قابل مطالعه است. یکی از آن ها جنبه معرفت شناسی است که بر اندیشه و رفتارهای انسان تاثیر فراوان دارد و در فلسفه و عرفان، مبنای هر مکتبی را تشکیل می دهد. در این مقاله با مطالعه اسناد این روایت، رابطه معرفت شناسی و خداشناسی بررسی می شود و نگاه خاص عرفانی به معرفت شناسی و توحیدمحوری تحلیل می شود. تفسیر این روایت از دیدگاه ابن عربی، سعدی و شیخ بهایی ارائه-می شود و با استفاده از روش کتابخانه ای با استناد به منابع دست اول، تفسیری خاص از این حدیث دنبال می شود. با تحلیل منطقی روشن می گردد که یک جنبه این حدیث اعتراف به مراتب و درجات معرفت است که معیار اصلی برای عبادت و پرستش است و اینکه هر حق جویی مشتاق است به مراتب بالاتری از معرفت حق دست یابد اگرچه شناخت ذات حق امری محال باشد، اما با سیر و سلوک معنوی می توان به او نزدیک شد.
تأثیر تجارب عرفانی بر پارادوکس های غزلیات مولوی و حافظ شیرازی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۲۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۸۲
367 - 382
حوزههای تخصصی:
تأثیر عرفان اسلامی بر شاعران و نویسندگان باعث گردیده که آنان بتوانند با بهره گیری از امکانات زبانی و بیانی و استفاده از صور خیال، تجارب عرفانی را برجسته نمایند؛ یکی از آرایه های معنوی که مولوی و حافظ شیرازی برای این امر و انتقال مفاهیم پیچیده عرفانی مورداستفاده قرارداده اند، پارادوکس است. در این تحقیق که به روش توصیفی - تحلیلی صورت گرفته است، نگارنده، تأثیر تجارب عرفانی بر پارادوکس های مولوی و حافظ شیرازی را بررسی کرده است؛ نتایج تحقیق حاکی از آن است که به نظر مولوی و حافظ، لفظ در انتقال معنا ناتوان است و تجارب عرفانی، برای نامحرمان درگاه معرفت الهی غیرقابل فهم و غیرقابل توصیف است؛ همین امر باعث گردیده که زبان، رمزی و پارادوکسی شود، همچنین این دو شاعر با بیان پارادوکسی، بر این نکته تأکیددارند که در متناقض نماها نه تنها تضادی وجودندارد، بلکه جمله و یا ترکیبات پارادوکسی، مفاهیم و تجربیات عرفانی را کامل و قابل فهم می نمایند.
مؤلفه های زبان شناسی شناختی در گلشن راز شبستری و قصیده تائیه کبرای ابن فارض(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات عرفانی بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۷
79-110
حوزههای تخصصی:
زبان شناسی شناختی، یکی از رویکردهای مهم در علم زبان شناسی است که به وسیله آن می توان به جهان بینی و نظام اندیشگانی شاعران و نویسندگان مختلف دست یافت. از میان اندیشمندان این علم، آرای لیکاف و جانسون، نقش بسزایی در تبیین الگوهای زبان شناختی و استعاری ذهن و زبان دارد. ازاین رو در جستار حاضر، از میان مؤلفه های زبان شناسی شناختی، به تبیین استعاره های جهتی، براساس آرای لیکاف و نیز طرح واره های حجمی، حرکتی، چرخه ای، تعادل و فرایند براساس الگوی جانسون، در گلشن راز و قصیده تائیه کبرای ابن فارض پرداخته شده است. روش تحقیق، توصیفی تحلیلی و مسئله اصلی تحقیق آن است که انواع استعاره های جهتی و طرح واره های حجمی، حرکتی و تعادل در هر دو اثر بر چه موضوع هایی دلالت دارند؟ نتایج تحقیق بیانگر آن است که انواع استعاره های جهتی و طرح واره های به کاررفته در هر دو اثر، بر شناخت ابعاد مختلف معرفتی، شهودی و پدیدارشناختی حرکت نفس در دو قوس نزولی و صعودی دلالت دارند که منجر به کشف معارف و معانی نهفته در مراتب و منازل مختلف می شوند، و نیز با استفاده از ابزارهای زبان شناسی شناختی، می توان به زبان عرفانی و تشخّص سبکی هر دو شاعر دست یافت. استعاره های جهتی پایین در هر دو اثر، زمینه ساز رکود، ایستایی و توقف عارف در سیر الی الله است و نیز استعاره های جهتی بالا، بیانگر سیر استکمالی نفس و رسیدن به فنا و بقای بالله است. در طرح واره حجمی، هر دو شاعر از مکان واره های انتزاعی، برای تبیین معارف الهی سود جسته اند. در طرح واره حرکتی، هر دو شاعر بر سیر رجوعی و بازگشت به اصل تأکید فراوان دارند.
فنای صفاتی در عرفان اسلامی با محوریت حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۲۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۸۲
197 - 212
حوزههای تخصصی:
فنا یکی از مقامات عرفانی است که عرفا آن را به سه نوع شهودی (معرفتی)، صفاتی و وجودی تقسیم می کنند. تبیین فنا از نظر عرفان پژوهان و حتی عارفان مهم است. هدف این نوشتار تبیین فنای صفاتی در نظام فلسفه صدرایی است. مبانی ای که در تبیین استفاده شده است عبارتند از: اشتراک معنوی وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری و اشتداد در وجود و تقسیم وجود به رابط و مستقل. وقتی وجود مشترک معنوی است باید معنای مشترکی در وجود انسان و خداوند باشد تا آن معنای مشترک قابل انتزاع باشد. با توجه به تشکیک وجود و حرکت جوهری و اشتداد در وجود، وجودات امکانی می توانند رشدکنند و این رشد هم برای انسان حدّ لایقف ندارد تا جایی که می تواند صفاتش نامحدود شود. مهم ترین دلیل نقلی بر فنای صفاتی خلافت انسان از خداوند و حامل امانت الهی بودن است.
تحلیل و ارزیابی تقریر ملا علی نوری از توحید وجودی بر اساس تضایف علّیت و معلولیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادیان و عرفان تطبیقی دوره ۸ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲
177 - 198
حوزههای تخصصی:
بر اساس نظریه توحید وجودی، حقیقت وجود منحصر در حقّ تعالی است و ماسوای او، مظاهر و تجلیات همان وجود واحد الهی اند. اگرچه پیش از صدرالمتالهین، برخی عارفان و فلاسفه در پی تقربر برهان برای توحید وجودی بوده اند، ولی صدرالمتالهین موفق تر از دیگران بود. او در آثارش برهانی را برای اثبات توحید وجودی، آورده است که از طریق تحلیل علیت و معلولیت و ارجاع علیت به تشأن و تطور علت در مجالی و مظاهر خویش است. پس از او، شارحان آثار او در پی تقریر برهان او برآمدند. ملا علی نوری و برخی تابعانش، برهان تحلیل علیت و معلولیت را بر اساس تضایف علت و معلول، تقریر و تفسیر کرده اند و توانسته اند نحوه ای از توحید وجودی را در ساحت وجود ربطی معلولی و وحدت تشکیکی وجود، پیاده کنند. از دیدگاه ایشان توحید وجودی به معنای انحصار حقیقت وجود در حقّ تعالی است، البته این وجود واحد حقّانی ،دارای دو مرتبه وجودی است؛ یکی مرتبه ذات الهی که مرتبه انطواء کثرت در وحدت است و بر اساس قاعده «بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء» تمام کمالات وجودات امکانی ربطی را به نحو بسیط جمعی احدی دارد؛ دوم مرتبه فعل اطلاقی و رحمت واسعه که مرتبه سریان وحدت در کثرت؛ یعنی مرتبه سریان رحمت واسعه قیومیه اشراقیه در وجودات مقید امکانی ربطی است و این وجودات مقید چیزی جز مراتب تنزّلات همان فعل واحد اطلاقی نیستند.
مقایسه تحلیلی دیدگاه شلنبرگ و مورفی در باب عشق الهی و اثرات آن بر استدلال اختفای الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادیان و عرفان سال ۵۷ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
225 - 243
حوزههای تخصصی:
اختفای الهی یکی از جدیدترین استدلال های خداناباورانه است که طبق دیدگاه اصلی ترین مدعی آن، جان ال. شلنبرگ، مبتنی بر وصف عشق مطلق الهی و لوازم آن است. فهم شلنبرگ از عشق الهی، کاملاً انسانی و همراه با جستجوی رابطه شخصی با انسان ها است. لازمه کمال الهی این است که خدا واجد صفت عشق، با بالاترین درجه ممکن باشد. از سوی دیگر، مارک سی. مورفی، فیلسوف اخلاق، با تمایز میان خدای متون مقدس و موجود آنسلمی، معتقد است عشق نمی تواند یکی از اوصاف ذاتی موجود آنسلمی باشد، هرچند خدای متون مقدس ممکن است رفتارهایی عاشقانه از خود بروز دهد. با ابتناء بر سخن مورفی، می توان علاوه بر فهم عشق مطلق الهی از زاویه ای دیگر، پاسخی احتمالی بر استدلال شلنبرگ اقامه کرد. برای اینکه یک ویژگی، از اوصاف ذاتی خداوند به حساب آید، استلزاماتی وجود دارد که عشق، آنها را برآورده نمی کند. به علاوه، عشق ویژگی جدا و بالاتری از اخلاق مندی خدا نیست. پس وصف اخلاق مندی خدا می تواند توقعاتی که بشر از عشق الهی دارد را نیز برآورده کند. با این وجود، با تحلیل سخن مورفی خواهیم دید که دیدگاه او مستلزم اتخاذ رویکرد سلبی به خدا و اوصاف او است که هزینه ای گزاف، نامعقول و غیرضروری بر ردیه او تحمیل می کند.
نمود عرفان اسلامی در غزلیات شمس در سنجش با اندیشه های سلیگمن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۷۹
331 - 349
حوزههای تخصصی:
ریشه عرفان اسلامی، قران است، مهم ترین جهان بینی و خداجویی است. حقیقتِ عرفانِ الهی، خداست. از لحاظ ادبی و روان شناسی بر سعادت انسان تأکید دارد. عرفان اسلامی راهی برای رسیدن به سلامت روانی، پیشرفت زندگی و کمال فکری بشر است. پس از مراوده با شمس و تأثیرپذیری از قران و حدیث، تحولی عظیم در مولانا پدیدآمد. اندیشه شمس در مولانا تأثیرگذار بوده است. مکتب شمس مثبت اندیشیدن را در عالم درون و برون می داند. این ویژگی ها در غزلیات شمس منحصر به فرد است. اندیشه مولانا و شمس که از بزرگ ترین و نام آورترین عارفان جهان هستند، ریشه در الهیات و عرفانشان دارد. ادبیات و روان شناسی به هم مربوطند، دنیای درون، ذهن و روح، موضوع عارفان، شاعران و روان شناسان مثبت گراست. مثبت گرایی شاخه مهم روان شناسی است، اندیشه را مدیریت می کند. کمتر از دو دهه قدمت دارد. از مؤلفه هایِ مهمِ مبدعِ روان شناسی مثبت گرا، مارتین سلیگمن؛ امید و شادکامی است. معتقد است روان شناسی علم شناخت توانمندی انسان است، ما قادریم زندگی را با کوچ ذهنی، بسازیم. پژوهش حاضر بررسی عرفانِ اسلامیِ غزلیات شمس با تأکید برنظریه امید و شادکامی پدر علم مثبت گرایی سلیگمن است.