![ادیان و عرفان](/images/www/fa/article/article-thumbnail/2023/646cc1a85bdde-cover-fa6.jpg)
مقالات
حوزههای تخصصی:
مجادله، مباحثه و نقد، از امتیازات فرهنگ اسلامی و ایرانی است که با تکیه بر آموزه های قرآنی و سنّت نبوی به طور فزاینده رشد کرده است و همواره ویژگی های محیط دینی اعصار را به طور تقریبی نشان می دهند. زمانی که در بغداد، کتابی و یا ایده ای علمی بروز می کرد، به سرعت و در اندک زمان ممکن، در اندلس و ماورالنّهر، بدون سوگیری های سیاسی و طرح مسائل حاشیه ای، مورد نقد و بررسی قرار می گرفت. ابوحامد غزالی یکی از بزرگان کم نظیرِ ساحت علم در جهان اسلام است. او همچنین یکی از سر سخت ترین مخالفان فلسفه بوده که با تحریر کتاب بسیار اثربخشِ تهافت الفلاسفه تلاش کرده است، آراء فلاسفه از جمله ابن سینا را به محک نقد کشیده و سستی افکار ایشان را بیان کند. مقاله پیش رو بر آن است، جایگاه علوم عقلی در عصر امام محمد غزالی و اختلاف میان ابن سینا و غزالی را با رویکرد توصیفی-تحلیلی تبیین و تحلیل کند. یافته های پژوهشی حاکی از آن هستند که غزالی قصد داشت، ایمان مسلمانان را به صلابت و اصالت اولیه خود بازگرداند، اما به واسطه مخالفتش با فلسفه و فلاسفه، موجبات انهدام ریشه های فلسفه در بسیاری از کشورهای اسلامی را فراهم آورد. همچنین بر بنیاد پژوهش حاضر روشن می شود که اختلاف میان غزالی و ابن سینا، صرفاً یک سوء تفاهم و تصوری نادرست بوده است؛ زیرا غزالی مدّعی بود، دغدغه های دینی او عامل اصلی موضع گیری وی در برابر فلاسفه مشائی از جمله ابن سینا شده است.
در جست وجوی همسازی:بازسازی اجتماعی-سیاسی دستگاه فکری کنفوسیوس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بی تردید کنفوسیوس در زمره بزرگ ترین و تأثیرگذارترین شخصیت های تاریخ اندیشه شرق دور است. با این حال، او چنان که رویه حکمای شرق است، تعالیم خود را در قالب کلمات قصار و حکمت هایی موجز به شاگردان انتقال داد و هرگز نکوشید آن ها را، چنان که رویه فیلسوفان غرب است، در قالب ساختاری نظام مند ارائه دهد. همین امر باعث شده است تا محققان درباره شخصیت و تعالیم او اختلاف نظرهایِ جدی داشته باشند. نویسنده مقاله پیش رو مدعی است، کنفوسیوس پیش از هر چیز، یک نظریه پرداز و مصلح اجتماعی است، نه یک فیلسوف یا یک معلم اخلاق یا یک رهبر دینی. مطابق این خوانش، آموزه محوری او همسازی (هی) است و سایر اندیشه ها و تعالیم وی را باید در نسبت با این آموزه بازخوانی کرد. به اعتقاد کنفوسیوس، اگر در وهله نخست طبقه حاکم و سپس عموم مردم وظایف خود را در قبال دیگران به درستی بشناسند (جِنکْمینک)، پایبندی به وظایف خود را همچو یک تکلیف دینی قلمداد کنند (لی)، انگیزه آن ها از انجام وظایف نه کسب منفعت و سودجویی، بلکه شفقت و انسان دوستی باشد (رن)، و وظایف خود را به صحیح ترین صورت ممکن عملی سازند (یی)، انسان کامل و سرمشق (جُنتْسه) خواهند بود؛ بدین سان جامعه نیز به سامان خواهد شد و همسازی تحقق خواهد یافت.
تربیت اخلاقی و خودشکوفایی در اندیشه منسیوس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر به بررسیِ تحلیلیِ تربیت اخلاقی و خودشکوفایی در اندیشه منسیوس، به عنوان یکی از بزرگ ترین فرزانگان چین باستان و از مهم ترین شارحان آیین کنفوسیوس، پرداخته است. اندیشه های منیسوس عمدتاً بر محور شناخت انسان استوار است و افزون بر شناخت طبیعت، توانایی ها و استعدادهای انسان، راه شکوفاسازی آنها جهت تبدیل به فرزانه کامل را می نمایاند. منسیوس طبیعت آدمی را نیک دانسته و اعتقاد دارد که آنچه انسانیتِ انسان در گرو رشد و شکوفایی آن است، چهار احساسِ موسوم به «سرآغاز های چهارگانه » است که به منظور تبدیل انسان اخلاقیِ بالقوه به انسان بالفعل، باید شناخته و شکوفا گردند؛ این چهار سرآغاز عبارت اند از: الف). احساس ترحم که سرآغاز نیک خواهی است؛ ب). احساس شرم و حیا که سرآغاز وظیفه شناسی است؛ ج). احساس فروتنی و نزاکت که سرآغاز التزام به سنّت های آئینی است؛ و د). قوه تشخیص صواب و خطا که سرآغاز خرد است. هر انسانی این چهار بذر وجودی را به سانِ چهار عضو بدن با خود دارد و هر که به انکار آنها اقدام کند، مانند آن است که خود را به دست خویش فلج نماید. اما در مقابل، اگر انسان بتواند این چهار نطفه وجودی را تماماً در خویشتن پرورده و شکوفا سازد، به کمال و فرزانگی دست می یابد. این سرآغازها نه آموختنی و اکتسابی، بلکه به مثابه موهبت هایی هستند که آنها را آسمان (تیآن) در نهاد انسان قرار داده است تا فصل انسان نسبت به سایر موجودات باشند.
تاریخ تحولات دینی و مذهبی در قزوین از آغاز فتوحات اعراب مسلمان تا بر آمدن صفویان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از میان ولایت ها و شهرهای ایران، قزوین از حیثِ تاریخ تحولات دینی حائز اهمیت بسیاری است و از دیرباز زرتشتیان، مزدکیان و پیروان یهودیت و مسیحیت در آن جا حضور داشته اند. چگونگی اسلامی شدن قزوین، مسئله اصلی پژوهش حاضر است. پژوهش پیش رو به روش تاریخی و با رویکرد توصیفی-تحلیلی صورت گرفته است و براساس آن روشن می شود، زرتشتیانِ قزوین که نخست تنها به دلیل امتناع از پرداخت «جزیه» اظهار اسلام کرده بودند، در اولین فرصت ممکن بر فاتحان اسلامی شوریدند؛ اما پس از آن، این شهر توسط اعراب مسلمان برای دومین مرتبه و این بار به قهر گشوده شد. بااین همه، بسیاری از زرتشتیان همچنان بر آیین خود ماندند، چنان که تا اواخر سده سوم هجری امکان برگزاری مراسم مذهبی خود را داشته اند. در قزوینِ دوره اسلامی تا سده ششم، اکثریتِ مسلمانان این شهر، در کنار اقلیت شیعه، مذهب شافعی داشتند. حضور گاه و بیگاه اسماعیلیان و نیز علویان و آل بویه در قزوین هم بر گرایش های دینی اثرگذار بوده است.
عرفان و زیباشناسی نگاهی به نظریه زیباشناسانه شفیعی کدکنی در تعریف عرفان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دیدگاه شفیعی کدکنی درباره تعریف عرفان و تبیین ربط آن با زیباشناسی است. از دید او عرفان چیزی جز درک هنری از پایگاه زیبایی شناسانه به دین نیست که در قالب تخیل و رمز و تمثیل ارائه شده است. این مقاله در بررسی و نقد مبنایی و بنایی این دیدگاه با ارجاع به مباحث پایه ای همچون ماهیت دین و تجربه دینی و تجربه عرفانی و رابطه ذهن و زبان و امر واقع نگاشته شده است از دیدگاه ناقد، این نظریه مبتنی بر نگاهی کاملاً صورت گرایانه و ناظر به سبک است؛ نگاهی زبان محور که از منظر آن، جهان بیرون از زبان امری است فاقد معنا و کشف صوری عارفان نیز، خلق عوالم روحی جدید از طریق زبان. از منظر ناقد این دید فاقد تحلیلی درست از رابطه معرفت عرفانی و امر واقع و نیز معرفت عرفانی و زبان است، همچنان که واجد نقیصه تحویل گرایی و مبتلا به اشتباهاتی از جمله مغالطه کنه و وجه و در نهایت تهی کردن عرفان از مهم ترین بعد آن یعنی معرفت است.
بررسی مقایسه ای دیدگاه اریک فروم و کارل رانر درباره باورهای آخر الزمانی مسیحیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این نوشتار موضوع آخرالزمان مسیحی از منظر اریک فروم و کارل رانر بررسی می شود. به نظر اریک فروم از سده اول تا چهارم میلادی دو باور کلی درباره جایگاه مسیح وجود دارد که با رهیافت روانکاوانه درباره وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردمان اورشلیم می توان به دلایل مبنایی آن دست یافت. فروم با اتخاذ روش عینیت گرایانه که در ذات رویکرد فروید و مارکس درباره دین است، جنبش های آخرالزمانی سده اول مسیحی و پرهیز از این جنبش ها در سده چهارم را به عوامل پنهان در منش جمعی مردم و انگیزه های اقتصادی آنها تقلیل می دهد. اما کارل رانر با اتخاذ خوانش تومیستی از پدیدارشناسی هایدگر، رویکرد تقلیل گرایانه به آخرالزمان را نقد می کند. به نظر رانر تفسیر مارکسیستی از آخرالزمان مبتنی بر تصویر خطی از زمان است و رازآلودگی آینده مطلق را نادیده می گیرد. رانر با طرح مفهوم آینده مطلق معتقد است شخص مسیحی در پرتو ایمان به آخرالزمان به خود-فهمی می رسد ولی نگرش مارکسیستی با اتخاذ رویکردی ایستا به انسان نمی تواند به کُنه باور الهیاتی در زمینه آخرالزمان دست یابد. علیرغم چالش هایی که درباره خوانش تومیستی از هستی شناسی هایدگر مطرح است، به نظر می رسد دیدگاه رانر در کشف ظرفیت های الهیات مسیحی از نظر روش شناسی قابلیت دفاع بیشتری داشته باشد.
بررسی رویکرد تدبیرگرا در مواجهه با نقش های جنسیتی کتاب مقدس با تاکید بر کلیسای اسقفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بین دین و جنسیت ارتباطات مختلفی قابل تصور است که برگرفته از مخالفت و یا موافقت با نقش های تعیین شده جنسیتی در متون مقدس است. در عهدین و به خصوص نامه های پولس فرازهایی وجود دارد که در آن هاسلسه مراتب جنسیتی ترسیم شده که بر اساس آن درجه اجتماعی مردان بالاتر از زنان است. در مسیحیت شاهد رویکردهای مختلفی نسبت به این عبارات هستیم که بخشی از آنها با اهداف و مقاصد اجتماعی ابراز شده است. رویکرد تثبیت گرا خواهان مشروعیت بخشی به نقش های جنسیتی سنتی و تثبیت آن است و خوانش نص گرایانه از مفاهیم جنسی را مهم ترین راه کار در مقابله با جریانات سکولار و دین ستیز می داند. در این میان رویکرد موسوم به تدبیر گرا و تاکتیکال نیز وجود دارد. این رویکرد ضمن پایبندی به ساختارهای اصلی معنویتِ برآمده از کتاب مقدس و با فاصله گرفتن از فمینیسم افراطی، خواستار تغییراتی درون دینی است. در این مقاله مهم ترین تاکتیک های رویکرد تدبیرگرا با تاکید بر کلیسای اسقفی تبیین شده است که عبارتند از: توجیه آیات و فرازهای به ظاهر زن ستیز عهدین، استفاده از هرمنوتیک بازیابی و برجسته کردن شخصیت های مثبت مؤنث، تبیین شخصیت خداوند فارغ از جنسیت خاص، اعطای مناصب روحانی به زنان و ایجاد انجمن های منظم زنانه.
محوریت دین در ابعاد مختلف معنویت از منظر صدرالدین شیرازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رابطه معنویت و دین از چالشی ترین مباحث فلسفی در در دو دهه اخیر است که میان دو جبهه شکل گرفته که یک طرف مدعی «معنویت بدون دین» و دیگری بر «محوریت دین در معنویت» تاکید می کند. در این مقاله به بررسی نظر بزرگ ترین فیلسوف اسلامی مدعی محوریت دین در معنویت خواهیم پرداخت. از منظر ملاصدرا حیاتی معنوی است که انسان در تمام اطوار آن در حال کسب معرفت نسبت به خالق بی همتا و بی نیاز خویش بوده و به سبب آن معرفت کسب شده لحظه به لحظه در حال متابعت تام از اوامر و نواهی او باشد، صدرالمتالهین منشا زندگی معنوی انسان را ایمان بر آمده از معرفت قرآنی و عمل بر مقتضای آن دانسته است، ملاصدرا ابعاد مختلف معنویت را چه به عنوان مسیر لحاظ شوند همچون حرکت، تکامل و حیات معنوی چه به عنوان هدف همچون قرب و علو معنوی را از دین و دینداری جدا پذیر نمی داند. محوریت دین در معنویت صدرایی بدین معناست که رسیدن به سعادت حقیقی و احاطه علمی و عینی بر همه چیز _ که از برجسته ترین ویژگی های انسان کامل است _ بدون معرفت الهی، اطاعت الهی، تقوا و ورع حاصل از آنها میسر نخواهد بود.
تجربه وحدت به روایت مولوی و ترزا آویلایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
وحدت، درک یگانگی و یگانه دیدن جهان هستی است که درک در سنت های فلسفی از طریق تأملات عقلانی و در سنت های عرفانی از طریق تجربه شهودی حاصل می شود. مولوی (د. 672 ق.) و ترزا (د. 1582 م.)، عارفانی از اسلام و مسیحیت در آثارشان نظراتی درباره این وحدت مطرح کرده اند که استخراج و مقایسه آنها می تواند برای فهم دقیق تر وحدت و شناخت فرایند تجربه آن مفید باشد. تبیین نظرات کم و بیش شبیه به هم این دو عارف درباره وحدت می تواند در تببین وحدت اعم از وجودی و شهودی گام مفیدی به شمار آید که در این مقاله با استفاده از روش های توصیفی، تحلیل و مقایسه مورد بررسی قرار گرفته اند. نگارش این مقاله نشان داد که نگرش غالب در آثار مولوی و ترزا بیشتر رنگ و بوی وحدت شهود دارد و هر دو عارف تجربه وحدانی را ورای تقریر می دانند. در عین حال مولوی تجربه وحدانی اش را از زبان دیگران و ترزا از زبان خود نقل می کند. برای درک و تجربه این وحدت خودشکنی و نیایش همراه با مراقبه نقش مهمی دارند. البته در اندیشه ترزا اهمیت این عوامل به مراتب بیشتر از نظر مولوی است. ترزا در بیان تجربه وحدانی به مراتب جزئی نگر و دقیق تر ار مولوی است. در عین حال در تحقق این تجربه، مولوی بر احوال آفاقی و ترزا بر احوال انفسی تأکید کرده اند.
مقایسه تحلیلی دیدگاه شلنبرگ و مورفی در باب عشق الهی و اثرات آن بر استدلال اختفای الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اختفای الهی یکی از جدیدترین استدلال های خداناباورانه است که طبق دیدگاه اصلی ترین مدعی آن، جان ال. شلنبرگ، مبتنی بر وصف عشق مطلق الهی و لوازم آن است. فهم شلنبرگ از عشق الهی، کاملاً انسانی و همراه با جستجوی رابطه شخصی با انسان ها است. لازمه کمال الهی این است که خدا واجد صفت عشق، با بالاترین درجه ممکن باشد. از سوی دیگر، مارک سی. مورفی، فیلسوف اخلاق، با تمایز میان خدای متون مقدس و موجود آنسلمی، معتقد است عشق نمی تواند یکی از اوصاف ذاتی موجود آنسلمی باشد، هرچند خدای متون مقدس ممکن است رفتارهایی عاشقانه از خود بروز دهد. با ابتناء بر سخن مورفی، می توان علاوه بر فهم عشق مطلق الهی از زاویه ای دیگر، پاسخی احتمالی بر استدلال شلنبرگ اقامه کرد. برای اینکه یک ویژگی، از اوصاف ذاتی خداوند به حساب آید، استلزاماتی وجود دارد که عشق، آنها را برآورده نمی کند. به علاوه، عشق ویژگی جدا و بالاتری از اخلاق مندی خدا نیست. پس وصف اخلاق مندی خدا می تواند توقعاتی که بشر از عشق الهی دارد را نیز برآورده کند. با این وجود، با تحلیل سخن مورفی خواهیم دید که دیدگاه او مستلزم اتخاذ رویکرد سلبی به خدا و اوصاف او است که هزینه ای گزاف، نامعقول و غیرضروری بر ردیه او تحمیل می کند.
بازتاب آرای عرفانی ابن برّجان در اندیشه ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آرای عرفانی ابن برّجان، ملقّب به غزّالی اندلس، در ره گیری خاستگاه و تکوین جهان بینی عرفانی ابن عربی، نقش محوری دارد که این تأثیر موجب بسط و تعمیق اندیشه های عرفانی وی شده است. این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی به دنبال واکاوی اندیشه های ابن برّجان در منظومه فکری ابن عربی است. در این راستا، پیوندهای ژرف میان مفاهیم کلیدی و اصطلاحات بنیادین مورد استفاده توسط این دو متفکر برجسته، آشکار گردیده است. از میان یافته های این پژوهش، می توان به بازتاب عمیق مفهوم «الحق المخلوق به» ابن برّجان در آرای ابن عربی، از طریق اصطلاحات رمزگونه ای همچون «العماء»، «النّفس الرّحمانی» و «الحقیقه المحمدیّه» اشاره نمود که بر تجلّی و ظهور خداوند در هستی تأکید دارد. همچنین، نفوذ اندیشه ابن برّجان بر درک ابن عربی از «الانسان الکامل»، از طریق اصطلاح «العبد الکلّی»، به روشنی قابل مشاهده است. این امر نشان از تأثیر عمیق ابن برّجان بر ابن عربی در فهم هستی شناختی انسان دارد. افزون بر این، میزان بهره گیری ابن عربی از اصطلاحات مرتبط با اسماء و صفات الهی، همچون «التخلق بأسماء الله»، گواه بر وامداری فکری وی به پیشگام عرفان اندلسی است. همچنین جهان بینی عرفانی و فلسفی ابن برّجان، درباره ماهیت قرآن، هستی و انسان، به شکل شگرفی در آثار ابن عربی بازتاب یافته است. بدین ترتیب، این پژوهش ژرفا و گستره تأثیر اندیشه ابن برّجان بر عرفان ابن عربی را نمایان می سازد و ماهیت پویای میراث معنوی و فکری عرفان اندلس رامی نماید.
دستگاه تصوری عرفان اسلامی و پیوند آن با زبان عرفانی با توجه به دیدگاه ایزوتسو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«دستگاه تصوری» کلیدواژه ای مهم در روش معناشناسی ایزوتسو است. از نظر او، چند دستگاه تصوری از قرآن منشعب شده که یکی از آن ها «دستگاه تصوّفی» است. وی به صورت مختصر و گذرا درباره وابستگی و ارتباط «دستگاه های پس از قرآنی» با قرآن سخن گفته است. اشاره ایزوتسو به ارتباط میان «دستگاه تصوّفی» با قرآن و تأثیرگذاری این دستگاه بر متفاوت شدن معنی واژه های قرآنی در عرفان اسلامی، اهمیت این ترکیب واژگانی را در تحلیل زبان عرفانی نشان می دهد. موضوع «دستگاه تصوری» در پژوهش های مربوط به زبان عرفانی از این جهت کارآمد است که می تواند به ارائه الگوی تحلیلی مناسب در زمینه پیوند زبان عرفانی با قرآن و نحوه شکل گیری آن کمک کند. بنابراین مسئله این پژوهش تأمّل در ترکیب «دستگاه تصوّفی»، پیشنهاد ترکیبی تازه تر با همان معنی، کوشش برای تبیین آن و تحلیل پیوند آن با زبان عرفانی است. در تحلیل ارتباط میان «دستگاه تصوّفی» با زبان عرفانی، نظریه «بازی های زبانی» ویتگنشتاین نیز به کار می آید. این پژوهش نشان می دهد که عرفان اسلامی را «یک نحوه تفکّر» می توان دانست که از قرآن سرچشمه گرفته و با تفاوت هایی که نسبت به سرچشمه خود یافته، به تدریج شکل گرفته و زبان خود را پدید آورده است. ترکیبی که به جای «دستگاه تصوّفی» پیشنهاد می شود، «دستگاه تصوری عرفان اسلامی» است. این ترکیب نشان دهنده و معرّف نحوه تفکّر عرفانی است که آن را برای تحلیل ارتباط عرفان اسلامی و زبان عرفانی می توان کارآمد دانست.