مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
شمس تبریزی
شادی یکی از حالات درونی است که مطلوب همه انسانهاست، اما دست یافتن به آن، و درک ارزش آن آسان نیست. شمس تبریزی، مراد و محبوب مولانا یکی از معدود عرفایی است که شادی را بسیار ستوده است و درباره علل و انگیزه های آن، مطالب ارزشمندی در گفته های او آمده است. تاثیر فراوان آموزه های شمس تبریزی در افکار مولوی و نقش مولوی در سنت شعر عارفانه فارسی ایجاب می کرد که این موضوع به طور مستقل کاویده شود. علاوه بر این، درک مبانی فکری شمس درباره شادی می تواند به درک جایگاه این موضوع در متون عرفانی کمک کند. در این پژوهش به بررسی دیدگاه های شمس تبریزی در مورد شادی و خوشدلی و همچنین انگیزه های شادی در تفکر و اندیشه او با روش تحلیل محتوا پرداخته می شود. روح، محبت، سماع، نماز، تصور بهشت، امید و حتی مرگ از عواملی هستند که به عقیده شمس، موجب شادی می شوند. علاوه بر این، شادی و خوشدلی افراد یکسان نیست، بلکه در این عالم هر کسی به چیزی شاد است و شادی گونه های مختلف دارد.
ویژگیهای زبان عرفانی شمس تبریزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زبان عرفانی با گونه های مختلفش، زبانی است که عارفان به وسیله آن معانی بلند عرفانی، عواطف فردی و تجربه های روحی خود را بیان می کنند. هدف از این نوشتار، مطالعه موردی ویژگیهای زبان عرفانی در مقالات شمس تبریزی است. بررسی زبان عرفانی شمس در مقالاتش، ضمن آنکه ما را با دنیای خاص عارفان آشنا می کند ، موجب فهم بهتر آموزه ها ی او و زمینه ساز حل بسیاری از مشکلات مثنوی مولانا خواهد شد. مهمترین ویژگیهای زبان عرفانی شمس عبارت اند از: اقتدار، شفافیت، متناقض نمایی، هنجارگریزی، محاوره ای و عامیانه بودن، روایت گری، تاویل گرایی وآهنگین بودن که میزان غلظت آنها بنابر موقعیتهای گوناگون تغییر می کند. این خصوصیات با اندکی تفاوت در زبان سایر عارفان نیز دیده می شود اما آنچه زبان شمس را از زبان دیگران ممتاز می کند بازتاب یافتن نگاه انتقادی او در زبانش است که از سلوک رندانه و جسورانه او نشات می گیرد.
دوستی همیشگی مولانا و شمس
حوزه های تخصصی:
حسام الدین چلبی و جایگاه او
حوزه های تخصصی:
مولانا، عارف بزرگ ایران در قرن هفتم هجری، پیش از حشر و نشر با بزرگ مردانیچون شمس تبریزی، صلاح الدین زرکوب و حسام الدین چلبی، در میان مردم، هم چون پدرش، بهاولد، از پایه و مقامیخاص برخوردار بوده، همواره در مجالس وعظ او شرکت میجسته و او را فرمان میبردند، لیکن پس از اشناییبا شمس دگرگون شد و پس از مرگ شمس هم روحیات مولانا به آن چه که در گذشته بوده بازنگشت، اما پس از ان صلاح الدین زرکوب و حسام الدین چلبیجایشمس را به نوعیپرکردند. در این مقاله تاثیر و خدمت بزرگ حسام الدین چلبیبه ادبیات فارسیو ایرانیان، محور اصلیبررسیاست که از میان سخنان مولانا نکاتیمفید و قابل تامل در این باب استخراج شده است.
مقالات شمس و مینیمالیسم
حوزه های تخصصی:
گسترش صنعت و مدرنیزم باعث شده که زندگیبشر دچار تغییر و تحول گردد و این امر حوزه هنر و ادبیات را نیز تحت تاثیر قرار داده است. حاصل این تاثیرپذیریپدید امدن مینیمالیسم در عرصه داستان سراییاست. به این معنیکه نویسنده از حداقل واژگان و ایجاز بهره میگیرد تا داستانیرا در طرح ساده بیان کند. هرچند این پدیده در غرب مقوله ایجدید محسوب میشود، اما در ادبیات وسیع ایران زمین نمونه هاییفراوان وجود دارد که کاملا منطبق با ویژگیهایداستان مینیمال است. مقالات شمس تبریزیعلاوه بر داشتن ارزش هایمحتواییو بیان آموزه هایدینیو عرفانیاز جهت داستان پردازینیز قابل اهمیت است. موجز بودن، حذف حشو و زواید و داشتن درون مایه و تم جذاب از برجسته ترین ویژگیهایحکایات و قصه هایمقالات است که به نوعیمنطبق با شگردهایداستان سراییمینیمالیستیبشمار میرود. در این نوشته سعیبر ان است که چگونگیبیان حکایات و قصه ها در مقالات شمس، هم راه با ویژگیهایداستان مینیمالیسم بررسیشود.
آیا شمس تبریز هندی بود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در سال 1997 م. مجموعه مقالاتی با عنوان""نی مولانا روم"" به زبان انگلیسی در هند به چاپ رسید که بررسی یکی از مقاله های آن که نویسنده اش رسیه گووین بریتانیایی است موضوع این مقاله خواهد بود. وی به دلایلی ادعا می کند که شمس تبریز هندی الاصل است و در طول مقاله خود سعی در اثبات این مدعا دارد. ضمن طرح دلایل نویسنده، اینجانب آنچه را که در نقد نظر رسیه گووین لازم می دانم در مقاله حاضر خواهم آورد.
سرای سکوت (بحثی درباره سکوت و تولد دوباره مولوی در دیدار با شمس تبریزی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«سکوت» یکی از مفاهیم بنیادین عرفان، به ویژه عرفان اسلامی، است. یکی از کسانی که به این سکوت عرفانی نائل می شود و تولد دوباره می یابد، مولوی است. مطالعه در آثار او و رابطه اش با شمس تبریزی نشان می دهد که شمس، خاموشی و سکوت را به مولوی آموخت تا از درون مولوی متشرع، مولوی عارف و عاشق زاده شود. این طبیب حاذق روان دریافته بود که انباشتگی اطلاعات در مولوی مهم ترین مانع است و به همین دلیل به او آموخت «که تعلم نیز حجاب بزرگ است». شمس با دقت مراقب احوال مولوی بود و مولوی هم شیفته شمس، اما تا تهی شدن از خود راه درازی در پیش بود. به همین دلیل، شمس به دفعات آموزه های خود را تکرار می نمود. حتی به نظر می رسد مسافرت های گاه و بی گاه شمس با هدف خاصی صورت می گرفته است تا مولوی سرانجام نه شمس تبریزی، بلکه شمس درونی خود را بیابد. آموزه های شمس بی نتیجه نماند. چنان که تغییر حال مولوی و آثار او زاده دیدار او با شمس، تاثیر آموزش های او و فراگیری سکوت عرفانی بود. شاید به همین دلیل مولوی تخلص «خاموش» را برای خود برگزید. سرانجام مولوی با تسلیم کامل خود به شمس، خاموشی را تجربه کرد تا با نشستن در مرکز این توفان، آتشفشان دلش سر باز نماید و سرانجام با فراگرفتن سکوت عرفانی، تولد دوباره بیابد و به مولوی عاشق و عارف جاودانه ای بدل گردد.
شادی در غزلیات شمس تبریزی با تکیه بر عوامل عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با وجود آنکه مولوی پرورده دوران آشوب زده ای چون دوران مغول است، تحت تاثیر تعالیم پدرش، بهاء ولد، و استادش، محقق ترمذی، و به ویژه شمس تبریزی، با سلوک در تصوف بسطی و عرفان عاشقانه ، شادی و طرب را درون خود جاری ساخت و در غزلیات شمس بازتاب داد. با مطالعه و بررسی عوامل شادی در غزلیات وی، روشن می شود که نوع شادی او انفسی و درونی است. او بر عشق، معشوق، رهایی از خود و وصال، بیش از سایر عوامل تاکید دارد. از دیدگاه او، عشق، شادی بخش زمان و مکان، عامل کمال و وصال به معشوق است و معشوق دوگانه، یعنی نهان (خدا) و آشکار (شمس، زرکوب و چلبی) به زندگی اش معنا می بخشند. او با کشف معنای زندگی، در رهایی از خود و پیوستن به وصال می کوشد و آن گاه که به خودشکوفایی و کمال می رسد، مغز و معنی شادمانی را می یابد و برای ابدی ساختن آن، از بندگی معشوق غافل نمی شود.
شمس تبریزی و تاویل های عرفانی او از احادیث نبوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شمس تبریزی برای احادیث نبوی اهمیت بسزایی قایل بوده و همان گونه که خود اشاره می کند، کمترین سخن حضرت محمد(ص) را با تمام کتاب های عالم قابل مقایسه نمی داند. او معتقد است، ورای ظاهر احادیث، معناهای باطنی عمیقی نهفته است که تنها عارفان و واصلان درگاه احدیت قادرند آن را درک کنند. او حتی گاهی قرآن و حدیث را با هم می سنجد و می گوید: قرآن را به این دلیل دوست دارد که از زبان حضرت رسول(ص) جاری شده، نه به این علت که خداوند آن را فرستاده است. او همچنین بر این باور است که در احادیث، اسرار بسیار زیادی وجود دارند که به دلایلی در قرآن مطرح نشده اند. شمس با درک عرفانی عمیقی که نسبت به سخنان حضرت رسول(ص) دارد، معانی عارفانه بدیع و شگرفی را از احادیث استخراج و عرضه می کند؛ معنی هایی که عارفان قبل از او به ندرت متوجه شده اند. در این پژوهش، ابتدا نظریات شمس در باب تاویل و تاویل حدیث را بررسی، سپس شیوه های تاویلی او را به صورتی ساختارمند طبقه بندی کرده ایم.
پژوهشی در چگونگیِ تأویلات قرآنی شمس تبریزی
حوزه های تخصصی:
بی شک یکی از بزرگترین عارفان پهنه عرفان اسلامی شمس الدین محمّد تبریزی، عارف نام آور قرن هفتم هجری است که تحول بنیادینی در تفکرات مولانا جلال الدین مولوی به وجود آورد. شمس تبریزی در تنها اثر به جا مانده از خویش؛ یعنی «مقالات» نظریه های جالبی در ابواب مختلف عرفانی از خود به یادگار گذاشته است که برخی از آنها قابل توجه هستند. شمس تبریزی نظریات بدیعی دربارة تأویل و تفسیر قرآن دارد که تا کنون مورد توجه قرار نگرفته اند. شمس در ضمن تأویل های خود بطن های جدیدی را از قرآن عرضه می کند که باعث شگفتی و شیفتگی هر پژوهشگر و محقق آگاه به عرفان اسلامی می شود. همین موضوع اهمیت پرداختن به این مقوله را دو چندان می کند. این مطالب به صورت پراکنده و از هم گسیخته در «مقالات» مندرج هستند و طبقه بندی آنها نیاز به کوشش فراوان دارد. در این پژوهش ابتدا نظریات کلّی شمس دربارة تأویل، لزوم روی آوردن به آن و آشنایان به علم تأویل را بیان کرده و سپس نظریات وی در باب قرآن و تأویل آن را به صورتی ساختارمند شرح داده و به بررسی آن پرداخته ایم. علاوه بر این، تفاسیر شمس را با شش تفسیرِ عرفانیِ قبل و معاصر او مقایسه کرده و نوآوری های شمس را مشخص ساخته ایم. شمس بر این باور است که انسان کامل یا ولی اعظم در هر عصری مظهر کامل قرآن است. در اندیشه شمس قرآن دارای بطن های بی نهایت است و اعتقاد به هفت بطن و هفتاد بطن نوعی سطحی نگری است. او در تعالیم خود دانستن تأویل و تفسیر قرآن را برای هر مسلمانی لازم دانسته و حضرت رسول(ص) را به عنوان نخستین مؤول و مفسر قرآن معرفی می کند. در یک تقسیم بندی کلی می توان گفت که شمس برای تأویل و تفسیر آیات از چهار شیوه تأویلی استفاده کرده است که عبارتند از: الف) تأویل یک واژه قرآنی به یک مفهوم و یا واژه دیگر. ب) تأویل به وسیله اضافه کردن یک کلمه به آیه. ج) تأویل و تفسیر بواسطه ارائه کردن شأن نزولی خاص از آیه. د) تفاسیر توجیهی که در آنها کاربرد برخی از اصطلاحات را توجیه می کند.
سلطان ولد و خلافت او پس از مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بهاءالدین محمد، معروف به سلطان ولد، فرزند ارشد مولانا جلال الدین محمد بلخی، یکی از شخصیت های تأثیرگذاری بود که در حیات مولانا و پس از وفات او نقش مهمی در حوادث پیش آمده، به ویژه در تدوین آثار مولانا ایفا کرد. او از موقعیت ممتازی برخوردار بود به خصوص که در میان اطرافیان مولانا تنها کسی است که از خود آثار مکتوب قابل توجهی به جا گذاشته است. شناخت و بررسی آرا و افکار او و نیز نقش او در روابط مولانا با دیگران(بزرگان، امرا، شیوخ و مریدان و...) بی شک در مطالعات مولوی شناسی اهمیت بسیار دارد. متأسفانه تاکنون به جز در مقدمه ولدنامه از استاد جلال الدین همایی، در هیچ اثر دیگری به طور مستقل، شخصیت و آثار و افکار سلطان ولد بررسی نشده است. در این پژوهش، سعی بر این بوده است که با گردآوری اطلاعات موجود درباره سلطان ولد، به خصوص از لابلای آثار خود او، و نقش او به عنوان فرزند مولانا در زمان حیات پدر و به عنوان نخستین گردآورنده آثار مولانا و نیز به عنوان مهم ترین و اثرگذارترین شخصیت در شکل گیری طریقه مولویه، و دوام آن پس از مرگ پدر بررسی و حتی المقدور تحلیل شود.
حسام الدین چلبی و جای گاه او
حوزه های تخصصی:
مولانا، عارف بزرگ ایران در قرن هفتم هجری، پیش از حشر و نشر با بزرگ مردانی چون شمس تبریزی، صلاح الدین زرکوب و حسام الدین چلبی، در میان مردم، هم چون پدرش، بهاءولد، از پایه و مقامی خاص برخوردار بوده، همواره در مجالس وعظ او شرکت میجسته و او را فرمان میبردند، لیکن پس از آشنایی با شمس دگرگون شد و پس از مرگ شمس هم روحیات مولانا به آن چه که در گذشته بوده بازنگشت، اما پس از آن صلاح الدین زرکوب و حسام الدین چلبی جای شمس را به نوعی پرکردند.
در این مقاله تأثیر و خدمت بزرگ حسام الدین چلبی به ادبیات فارسی و ایرانیان، محور اصلی بررسی است و از میان سخنان مولانا نکاتی مفید و قابل تأمل در این باب استخراج شده است.
زندگی خصوصی مولانا در لایه های پنهان نخستین داستان مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر، خوانشی متفاوت از داستان نخست مثنوی به منظور بازجست انعکاس سایه وار زندگی خصوصی مولانا و ارتباطات اجتماعی وی با افراد مهم و تأثیرگذار در زندگی اوست. لذا ضمن تأیید و صحه گذاشتن بر قرائت ها و تأویلات متعدّدی که تا کنون محقّقان برجسته ی ایرانی و غیرایرانی از این داستان به عمل آورده اند، داستان را در «بستر تاریخیِ» زندگی مولانا تحلیل خواهیم کرد. می دانیم مولوی خاطرات آشنایی و زندگی با شمس و پایان تراژیک این ارتباط را در فاصله ی طولانی بین غیاب شمس و آغاز سرایش مثنوی، در جهان عینیّت، علی رغم درگیری ذهنی شدید و مداوم با آن، به لایه های پنهان ذهن خویش می رانده و تنها با سرودن غزل های جانسوز، آبی بر آتش درون می پاشیده است. به نظر می رسد خاطرات فروخفته، در نخستین گام روایت پردازی، از اعماق ناخودآگاه فردی وی به در آمده و خود را در لایه های پنهان روایت نشان داده است. مولانا در این داستان مانند رؤیابینی است که با عمل «جابه جایی»، «ادغام» و «فشرده سازی» ضمن این که مهمترین مقطع زندگی خود را گزارش می کند، پرده ای چندلایه بر آن می افکند و تنها «سرّ دلبران»؛ یعنی حکایت حال خود و شمس تبریزی را در «حدیث دیگران»؛ یعنی روایت پادشاه، کنیزک، زرگر و طبیب الهی بازمی گوید. بنابراین، حکایتِ «نقد حال» خود را با شخصیّت «پادشاه»، شمس تبریزی را با «طبیب الهی»، کیمیاخاتون را با «کنیزک» و علاءالدّین محمّد را با «زرگر» بر مبنای اصل مشابهت، بازسازی می کند تا به صورت پوشیده از عملکرد خود در رابطه با شمس دفاع کرده باشد. زیرا علی رغم گذشت بیش از یک دهه از غیاب شمس، هنوز از عریان سازی و صراحت کلام هراسان است و سعی می کند با ترفندهای روایی بیش از آنکه پرده از حقیقت حال خود با شمس بر دارد، پردهایی ضخیم بر آن بیفکند.
تقابل آرای شمس و مولوی در باب حلّاج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تأثیر عمیق و همه جانبه شمس تبریزی بر وجود مولوی بر هیچ کس پوشیده نیست تا آنجا که تعدادی از مولوی پژوهانِ بنام، آثار مولوی را انعکاسی از اندیشه های شمس دانسته اند و مثنوی مولوی را شرحی از انعام شمس خوانده اند. انقلاب روحی پدید آمده در مولوی و تأثیر آموزه های شمس در تفکّرات او در زمینه های عرفانی، فلسفی، کلامی و... به اثبات رسیده است. با وجود این، در مواردی بسیار نادر، اختلافاتی میان آراء این پیر و مرید پرآوازه دیده می شود که تاکنون از دیدگاه محقّقان پوشیده مانده است. یکی از این موارد، اختلاف دیدگاه های آنها درباره شخصیت حلّاج است که از محوری ترین شخصیت های عرفان اسلامی به شمار می رود. در پژوهش حاضر، ابتدا دیدگاه های شمس تبریزی درباره حلّاج را که به صورت بسیار پراکنده در مقالات او وجود دارند، گردآوری و طبقه بندی کرده ایم. سپس، آنها را با آراء مولوی در آثار مختلف او مقایسه نموده، نشان داده ایم که اختلاف نظرهای اساسی میان آرای شمس و مولوی در مورد حلّاج، شخصیت و جایگاه او وجود دارد که در حوزه عرفان اسلامی بسیار قابل تأمل است. به عنوان نمونه شمس در سخنان خود اناالحق گویی حلّاج را مورد انتقاد قرار داده و معتقد است که حلّاج هنوز به مراتب عالی سلوک و اتصال به حق دست نیافته، عالم روح را بتمامی درک نکرده، در سکر ناتمام بوده و سخنانش بوی انانیت می دهد. این در حالی است که مولوی، مرید بلامنازع شمس، به دفاع از شخصیت حلّاج پرداخته و بر این باور است که او به مقام فنای فی الله و اتصال به حق رسیده است و انالحق او نه تنها ناشی از انانیت نبوده؛ بلکه تواضعی بزرگ در برابر حق محسوب می شود. علاوه بر این، مولوی در آثار مختلف خود، در صدد تأویل و توجیه اناالحق گویی حلّاج بوده و آن را رمزی از رموز الهی می داند، در حالی که شمس، آن را سخنی رسوا و بی تأویل نامیده است. در این مقاله بر آنیم تا علاوه بر بیان و بررسی این اختلاف دیدگاه ها، پاسخی مناسب برای این اختلاف نظر میان شمس و مولوی بیابیم.
یک حکایت و چهار روایت (مقایسة حکایت پردازی عطّار، شمس تبریزی، مولوی و سلطان ولد در قصّة ایاز و گوهر شکستن)
حوزه های تخصصی:
بهره گیری از قصه و حکایت برای بیان مفاهیم بلند عرفانی، از دیرباز مورد توجه شاعران و نویسندگان این سرزمین بوده است. در این میان گاه با حکایت هایی روبه رو می شویم که به دلیل ظرفیت بالای ساختاری و مفهومی، روایت های مشابه و گاه گوناگونی از آنها ارائه شده است. حکایت ایاز و گوهر شکستن از این دسته حکایت هاست که عطّار، شمس تبریزی، مولوی و سلطان ولد آن را روایت کرده اند. در این مقاله به مطالعة روایت های گوناگون این حکایت با روش توصیفی- تحلیلی و رویکرد مقایسه ای پرداخته می شود و ساختار روایی این چهار روایت بیان می شود. همچنین شباهت ها و تفاوت های روایت ها از نظر میزان توجه به عناصر داستانی از جمله شخصیت پردازی، صحنه پردازی، گفتگو و درونمایه توضیح داده می شود. این مقایسه نشان می دهد که کنش های داستانی در روایت مولوی بیش از سایر روایت هاست؛ صحنه پردازی، تنها در روایت مولوی دیده می شود؛ عنصر شخصیت پردازی در مثنوی معنوی برجسته تر از سه روایت دیگر است؛ همچنین مولانا و شمس تبریزی با استفاده از گفتگو های متناسب با موقعیت های شخصیت ها، بر نمایشی کردن روایت خود تأکید دارند.
تجلّی نظریه وحدت وجود در اشعار عمان سامانی با نگاهی به آرای شمس تبریزی و مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه وحدت وجود را می توان محوری ترین مفهوم در عرفان اسلامی نامید و به درستی می توان گفت که سایر مفاهیم حول این محور اصلی در گردش اند و برای اعتلای این مفهوم به کار می روند. در این پژوهش، نظریات وحدت وجودی عمان سامانی، در قالبی طبقه بندی شده و منظم به تصویر کشیده شده و در هر بخش با نظریات سایر عرفا به خصوص آرای شمس الدین محمد تبریزی و مولانا جلال الدین محمد مولوی مقایسه شده است. همچنین در این مقاله، در یک طبقه بندی منظم، آرای عمان سامانی در باب وحدت وجود در چهار بخش مورد بررسی قرار گرفته و به تفصیل در مورد هر باب بحث شده است: نخست یگانگی عاشق و معشوق؛ دوم، یگانگی جان اولیا؛ سوم، یگانگی اولیا و خداوند(مقام فنا) و چهارم، وحدت جان اولیا در طول زمان. علاوه بر طبقه بندی و سنجش نظریات وحدت وجودی عمان سامانی، به بررسی آبشخور و سرچشمه این نظریات در احادیث و روایات مأثوره از ائمه نیز پرداخته و نمونه هایی از این تأثیر ارائه شده است.
بررسی کاربرد معنایی تخلّص شمس در غزل های مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تخلص در غزل ، نام شعری شاعر است که اغلب غزلسرایان آن را در مقطع غزل، یا ابیات ماقبل آن ، ذکر می کنند .جلال الدّین محمّد بلخی ، مشهور به مولانا ،از عارفان و غزلسرایان بزرگ قرن هفتم است که 3229غزل سروده و به شمس الدّین تبریزی تقدیم داشته و ازین رو در ابیات پایانی بسیاری از غزل های خود ، نام ""شمس تبریزی "" و معادل های آن چون "" شمس الدّین "" و "" شمس الحق "" را به کار برده است . یکی از نکاتی که در بحث تخلّص، قابل بررسی است ،کاربرد معنایی تخلّص و به عبارت دیگر موضوعات و مضامینی است که همراه با تخلّص ذکر می گردد ، در این زمینه به طور کلّی گفته شده : موضوعی که در کنار تخلّص می آید همان موضوعی است که در ابیات پیشین آمده و گذشته از آن مفاخره و مدح نیز ذکر می گردد . مولانا در پایان 992 غزل، تخلّص شمس را به کار برده است ؛ در این تحقیق بدین نکته می پردازیم که ذکر نام مراد شاعر ( نه نام شعری شاعر ) ، در شعر مولانا ، چه کاربردی دارد وچه مضامینی را با خود به همراه آورده است و نیز این مضامین چه ارتباطی با ابیات پیشین غزل دارند ؟
ساختار تکیه و آهنگ زبان شمس تبریزی در مقالات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تکیه واژه برجستگی ای است که به یکی از هجاهای واژه داده می شود. تکیه، در زبان فارسی، با برخورداری از ابزار لازم (شدت، زیر و بمی) و جای گاه دستوری خاص، در جهت تبیین و تفهیم مطالب نقش دارد و در کنار آهنگ حاصل از برجستگی نمود خاص می یابد. آهنگ از تکیه جدا نیست. هر جا که تکیه هست ارتفاع صوت بیش تر می شود و در هیچ موردی یکی را جدای از آن دیگری نمی توان یافت. مقالات شمس تبریزی به عنوان مجموعه ای ارزنده از گفتارها و خطابه های شمس تبریزی دربردارنده مطالب گرانبهایی است که درک و تفهیم آن تا حدی با دشواری همراه است. نگارندگان به بررسی تکیه و آهنگ به عنوان ویژگی دستوری خاص گفتار و خطابه، که در سخنان شمس نمود بارزی دارد، پرداخته و نشان داده اند که توجه به این عامل سهولت درک و تفهیم مطالب این مجموعه باارزش را در پی دارد و نیز این امر نشان از آن دارد که شمس در مقالات، که مجموعه ای از سخنان خطابی و تعلیمی است، از تکیه و آهنگ به عنوان عوامل آوایی سخن، به منظور تأثیر بر مخاطب، به نحو احسن بهره برده است.
امام علی(ع) از نگاه مولانا جلال الدین محمد بلخی
حوزه های تخصصی:
مولانا جلال الدین محمد بلخی از کسانی است که تا حدودی موقعیت و جایگاه اهل بیت(ع) و خصوصاً امام علی(ع) را درک نموده و در آثار عظیم و فخیم خویش با زبان دلنشین شعر از برخی فضائل امام علی(ع) سخن گفته است که عمق نگرش ایشان را به ساحت مقدس امیر بیان نشان می دهد که شاید یکی از برجسته ترین عوامل جاودانگی این مرد بزرگ و آثارشان نهفته در همین نکته باشد، بنابراین در این نوشته به بازخوانی سخنان مولانا درباره امام علی(ع) پرداخته می شود و پیش از آن نیم نگاهی به زندگینامه و تطوراتی که ایشان برای رسیدن به قله های معرفت طی نموده است خواهیم انداخت.
شمس تبریزی، غیبت یا شهادت؟ (با تکیه بر منابع کهن به ویژه مکتوبات مولانا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله با عنوان «شمس تبریزی، غیبت یا شهادت؟» به پایان کار شمس الدّین محمّد بن علی بن ملک داد تبریزی می پردازد؛ یعنی می خواهد نشان دهد که آیا او به مرگ طبیعی از دنیا رفت یا به شهادت رسید. اختلاف در این مورد به روزگار خود مولانا برمی گردد و از آن زمان تاکنون ذهن بیشتر مولوی شناسان را به خود مشغول ساخته است.
علی دشتی، بدیع الزّمان فروزانفر، ذبیح الله صفا، ابوالقاسم انجوی شیرازی، محمّدرضا شفیعی کدکنی، سیروس شمیسا، محمّدعلی موحّد، توفیق هاشم پور سبحانی، عبدالکریم سروش، عبدالباقی گولپینارلی، هلموت ریتر، آنِ ماری شیمل و محمّد شبلی نعمانی درباره ی سرانجام شمس ابراز عقیده کرده اند. این عقاید را در چهار رویکرد طبقه بندی کرده ایم که در مقاله به آن می پردازیم.
روش پژوهش، توصیفی-تحلیلی است. داده ها به شیوه ی کتابخانه ای و سندکاوی با استفاده از روش تحلیل محتوا بررسی شده اند.
نتیجه نشان می دهد خلاف حدس و گمان ها و تردیدهای برخی از پژوهشگران که شهادت شمس را نپذیرفته اند، شمس الدّین تبریزی به شهادت رسیده و در این ماجرا علاءالدّین محمّد، فرزند بزرگ مولانا جلال الدّین، به عنوان متهم اصلی نقش عمده ای در این قضیه داشته است. از این رو پس از حلّاج، عین القضات و سهروردی، می توان شمس را چهارمین شهید عشق نامید.