فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۰۱ تا ۳۲۰ مورد از کل ۱۴٬۵۱۹ مورد.
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۲
63 - 84
حوزههای تخصصی:
تحلیلِ رابطه ی عقل و اخلاق قدمتی به درازایِ تاریخِ اندیشه دارد و فیلسوفان از یونانِ باستان تا کنون همواره دغدغه ای جدی برای ارزیابیِ این رابطه داشته اند. طه عبدالرحمن فیلسوفِ نام آشنایِ مراکشی که در زمره ی متفکرانِ جریان سازِ جهانِ اسلام به شمار می رود نیز تلاش دارد با واکاوی مفهومِ عقل و اخلاق و سنجیدنِ نسبتِ میان این دو، طرحی نو در افکند. در اندیشه یِ وی عقلانیتِ مدرن عنصری است که در برابرِ اخلاق قرار می گیرد. وی برای شناختِ ماهیتِ عقل، از سه گونه عقل نام می برد که تحلیل آنها برای فهم رابطه عقل و اخلاق ضروری است. عقلِ مجرّد، عقلِ مسدّد و عقلِ مویّد، تقسیم بندیِ ابتکاریِ عبدالرحمن است که می توان آن را زیربنای نظامِ اخلاقی وی دانست. در نظرِ وی آنچه میان انسان و حیوان فرق می نهد، اخلاق است نه عقل. عقلانیتی که مبتنی بر اخلاق باشد و پیوسته اخلاق را ناظر و حاکم بداند، دارای ارزش است نه آن عقلانیتی که با اخلاق بیگانه است. در این مقاله پس از تحلیلِ دو مفهومِ عقل و اخلاق در اندیشه عبدالرحمن به ارزیابی رویکردِ وی در بابِ رابطه عقل و اخلاق می پردازیم.
نقد و بررسی دیدگاه تامس نیگل درباره معنای زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های مابعدالطبیعی سال ۵ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۹
۲۳۱-۲۱۳
حوزههای تخصصی:
از نظر نیگل، زندگی از یک دیدگاه ذهنی(درونی)، به طوراجتناب ناپذیری غیرقابل شک و جدی است و از یک دیدگاه عینی(بیرونی)، قابل شک وتردید، غیرقابل توجیه، دلبخواهانه، تصادفی و غیرجدی است. عبث بودن زندگی به این معنا نیست که زندگی هیچ ارزش و اهمیتی ندارد، هیچ نقش و کارکردی برای آن متصور نیست، یا فاقد هرگونه هدف و غایت است، بلکه به این معنا است که اتفاقا از منظر ذهنی، زندگی ارزش مندترین و مهم ترین چیزی است که وجود دارد، اما مسئله اصلی این است که هرگونه معنایی که برای زندگی کشف یا جعل کنیم، آن معنا، از منظری ابدی، دلبخواهانه است. بنابراین زندگی عبث است نه به دلیل اینکه، از منظر آینده ای دور، بی اهمیت است یا در مقایسه با کیهان ذره ای و دمی بیش نیست و با مرگ نیست و نابود می شود و جاوید نیست. بلکه حتی اگر انسان، کل فضا و زمان را پر کند باز مساله، حل نشده باقی می ماند. نوشتار حاضر بر آن است تا مولفه های کلیدی نظرگاه نیگل یعنی اجتناب ناپذیری شک وتردید، غیرقابل توجیه بودن زندگی و ابطال ناپذیربودن استدلال فوق و ترجیح دیدگاه عینی بر دیدگاه ذهنی را مورد نقد و بررسی قرار دهد.
بررسی مبنای حیثیت تعلیلیه تحلیلیه بودن وجود برای ماهیت موجوده در تفسیر عینیت وجود و ماهیت از اصالت وجود صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۱ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۸۴)
7 - 20
حوزههای تخصصی:
اصالت وجود پایه ی حکمت متعالیه است. در برداشت از آن بین صدراییان اختلاف است. یکی از منشأ های مهم اختلاف، برداشت های مهم از «ماهیت» است. بعضی ماهیت را حد وجود دانسته اند. بعضی تصور و خیال الوجود و بعضی عین و متن وجود شمرده اند. این نوشتار به بررسی برداشت عینیت از ماهیت پرداخته، با عنوان «تفسیر عینیت» از آن یاد کرده و با روشی تحلیلی توصیفی، با هدف تبیین اصالت وجود صدرایی، یکی از مبانی تفسیر عینیت از اصالت وجود صدرایی را بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که در تفسیر عینیت، وجود با ماهیت مقایسه شده و یکی از مبانی که توانسته است اجازه ی چنین مقایسه ی نادرستی را صادر نماید، حیثیت تعلیلیه ی تحلیلیه بودن وجود برای ماهیت است که به علت خلط بین عالم تحلیل و عالم خارج و نیز به علت لزوم واجب بالذات بودن تمام ممکنات، نمی توان آن را پذیرفت.
تبیین و بررسی مبانی معرفت شناختی مشاوره فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۷
151 - 175
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف تبیین و بررسی مبانی معرفت شناختی مشاوره فلسفی صورت گرفت. روش پژوهش: از آنجا که هدف پژوهش گر توسعه دانش نظری در یک زمینه خاص تحت عنوان مشاوره فلسفی است نوع این پژوهش از حیث هدف، نظری یا بنیادی و از لحاظ رویکرد، کیفی و فلسفی می باشد. جهت جمع آوری داده ها و به منظور نیل به اهداف پژوهش به اقتضای سؤالات پژوهش و به منظور پاسخ به سؤالات از روش های متنوعی بهره گرفته شد. عمده ترین روش مورد استفاده در این پژوهش روش تحلیلی است. بدین منظور برای تبیین سؤال پژوهش از روش تحلیل مفهومی و از نوع تفسیری و مفهوم پردازی استفاده گردید. یافته ها: در مشاوره فلسفی کسب معرفت دستاوردی انسانی است که در نتیجه ساخت معانی و ارزیابی واقعیت های انسانی بدست می آید. از این رو موضوع معرفت انسان است و معرفت انسانی همواره می تواند از نو مورد توجه و ارزیابی قرار گیرد. این رویکرد بر هفت بنیان معرفتی شامل: تفکیک ناپذیری معرفت و هستی آدمی، معرفت اصیل در برابر معرفت کاذب، ماهیت تجربی و میان فرهنگی معرفت، فراتر رفتن از معرفت گفتمانی و تحول بنیادین مراجع، معرفت بی واسطه و انتقادی، بی طرفی مشاور در فرایند کسب معرفت و آگاهی به خویشتن استوار است. مهمترین منبع کسب معرفت در مشاوره فلسفی حواس هستی شناسی و مهمترین ابزارهای کسب معرفت دیالوگ، منطق صوری، پدیدارشناسی، بررسی و تحلیل تجارب مراجعان و تجزیه و تحلیل زبان تلقی می گردد.
شناخت گرایی و ناشناخت گرایی اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۷
177 - 195
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل بسیار مهم در حوزه مباحث معرفت شناختی اخلاق، امکان یا عدم امکان حصول شناخت اخلاقی است. ما در این مقاله به بررسی باورهای اخلاقی که از جنس گزاره ها هستند میپردازیم؛ منظور بررسی امکان صدق و کذب گزاره هایی است که برگرفته از امور واقع و یا بیان کننده امیال، گرایش ها و ابراز احساسات اند و یا حتی از نوع دستوری اند. انسان ها اغلب توان انجام عمل اخلاقی را دارند؛ در حالیکه گاهی آنها حتی توانایی بیان یا استدلال درباره آن را هم ندارند. افراد درباره شناخت اخلاقی که دارند با اطمینان صحبت نمی کنند، در صورتیکه عمل اخلاقی را چه درست چه نادرست انجام می دهند. در بخش اول این مقاله درباره اطمینان و شهود افراد پیرامون شناخت و عمل اخلاقی بحث و بررسی می شود. در بخش دوم بحث پیرامون این موضوع است که شناخت گرایی اخلاقی استدلال می کند که گزاره های اخلاقی بیانگر نوعی شناخت هستند و می توانند واقعاً صادق یا کاذب باشند، اما درمقابل برخی از جریان های فلسفی دیگر در حوزه اخلاق وجود دارند که امکان شناخت اخلاقی را مورد تردید قرار می دهند. و این جریان های فلسفی که در مقابل شناخت گرایی قرار دارند بعنوان ناشناخت گرایی و شک گرایی اخلاقی شناخته میشوند. به زعم ناشناخت گرایان احکام و گزاره های اخلاقی باورهای ناظر بر امور واقع نیستند و قابلیت صدق و کذب ندارند. شک گرایان نیز گرچه می پذیرند که انسان ها حقیقتاً واجد باورهای اخلاقی هستند، اما معتقدند که این باورها به کلی ناموجه اند. در این مقاله موضوعات مطروحه مورد بحث و بررسی قرار می گیرند.
کاربست راهکار افلاطونی برای مقابله با سوفیست در رفع معضلات فضای مجازی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۷
231 - 256
حوزههای تخصصی:
انسان معاصر که در دوران گستردگی فناوری اطلاعات و ارتباطات زیست می نماید و به یک معنا تحتِ سیطره ی فضای مجازی است، با مسائلی مواجه است که تمیز حقیقت از خطا را برای او دشوار نموده است. این دشواری از جنس معضلات معرفتی دوران یونان باستان است که توسط سوفسطائیان ایجاد و با روشنگری افلاطون مرتفع می شد. هدف از پژوهش حاضر، بررسی این مسأله است که آیا موضع افلاطون در برابر سوفسطائیان میتواند راهکاری برای خروج از معضلات فضای مجازی باشد؟ این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی صورت گرفته است و یافته ها حاکی از این است که اگرچه انطباق مطلق میان زیرساخت و محتوای فضای مجازی با ماهیت و عمل سوفیست وجود ندارد و بستر و غایت ابداع فضای مجازی متفاوت از انواع سفسطه پراکنی هایی است که توسط مدعیان کاذب فلسفه انجام می شده است؛ با این حال در عمل، نزدیکی قابل توجهی میان این دو رویه وجود دارد. تناظر سفسطه و فضای مجازی در مؤلفه هایی چون استفاده از مجاز به جای حقیقت، گمان به جای معرفت، غفلت از شناخت انسان و ارجحیت گفتار یا نوشتار نمود روشنی دارد. راهکار برون رفت از معضلات فضای مجازی با نظر به رویکرد افلاطونی توجه به دو عنصر «عقلانیت» و «معنویت» است. موضع افلاطون در برابر سوفسطائیان، راهبردی حکمت بنیان برای توده مردم به عنوان «کاربران معمولی» فضای مجازی، جهت برون رفت از معضلات این فضا به مثابه بستری برای سفسطه گری معاصر است.
کارکرد توحید در سبک زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سبک زندگی از موضوعات مهم جامعه شناختی، روان شناختی و البته دین شناختی در جهان معاصر است. نگرش های کلان و جهان بینی در ایجاد، تقسیم و تبیین سبک زندگی نقش دارند. نگرش های کلان الهی و مادی سبک زندگی را به دو گونه مهم الهی و مادی تقسیم می کند. مسئله اصلی این نوشتار نقش مهم ترین بنیان و زیرساخت اسلام، یعنی توحید، در سبک زندگی است. این نوشتار با روش توصیفی-تحلیلی در پی پاسخ گفتن به این پرسش هاست: خداباوری چه نقشی در سبک زندگی انسان ها دارد؟ ویژگی های اصلی سبک زندگی توحیدی چیست؟ و آیا تنها یک گونه سبک زندگی توحیدی وجود دارد یا می توان به گونه های متفاوت سبک زندگی توحیدی باور داشت؟ دستاوردهای پژوهش عبارت اند از این که باور به توحید سبک زندگی را به طور کلی دگرگون می کند و سبک زندگی خداباورانه به کلی متفاوت از غیر آن است؛ سبک زندگی موحدانه باعث نگاه خوش بینانه به عالم و زندگی، فهم عمیق و جامع از انسان و جهان، تعادل در گزینش های زندگی، لذت های عمیق، نظام منسجم در زندگی، علم و ارزش های برتر و کنش عقلانی در زندگی، سنجش پذیر ساختن جنبه های سنجش ناپذیر امور، ایجاد ظرفیت گزینش های برتر و جهت دادن به گزینش ها می شود. در نهایت، سبک زندگی توحیدی دارای مراتب تشکیکی است و چنین نیست که تنها با یک گونه سبک زندگی موحدانه مواجه باشیم.
Investigating the functions of intellect and their application in the births of Islamic philosophy(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
87 - 114
حوزههای تخصصی:
The functions of the intellect - which is one of the topics raised in the field of epistemology - are the activities and effects that the intellect performs in acquiring knowledge and recognizing objects and facts. The purpose of this research is to know the various functions of philosophical intellect and their application in the births and innovations of Islamic philosophy. This article has been made using analytical and argumentative strategies and document methods, logical and syllogistic analysis. The functions of intellect in philosophy should not be considered exclusive to its argumentative function. Philosophical intellect has various functions, and in order to know the differences of Islamic philosophy from other philosophical schools and to continue the growth of Islamic philosophy, we must pay attention to all these functions. The functions of philosophical intellect include imaginations perception, finding universal concepts, dividing concepts; combining concepts; making new concepts; building coherence between related objects, imaginations or affirmations; to affirm; questioning; description; explanation; interpretation; analysis; reasoning; ideation; theorizing; And the criticism that the application of the mentioned functions in Islamic philosophy has led to many births, such as the presentation of some divisions of existence by Islamic philosophers, the conceptualization of the perpetual origination by Mir Damad, the presentation of the problem of mental existence byFakhr al-Din al-Razi, a new reading of Plato's political philosophy by Farabi, the analysis of how existence Generalities by Avicenna, evidences proving the originality of existence, the supreme spacious of energy by Allameh Tabataba'i, Suhrawardi's illuminated metaphysical theory, etc.
نا-دیگری: خداوند در فلسفه نیکولاس کوسانوس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۱ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۵۸)
59 - 73
حوزههای تخصصی:
رابطه خدا و عالم یا به تعبیری نسبت نامتناهی و متناهی در فلسفه رنسانس محوری ترین مفهومی است که فکر متفکرین آن دوره را به خود مشغول کرده بود. سرچشمه های این موضوع نیز به نوبه خود به تلاش های فلاسفه و متألهان به تبیین نسبت خدا و خلقت در کتاب مقدس بازمی گشت. نیکولاس کوسانوس یکی از متفکرانی است که به حل این معضل فلسفی الهیاتی همت کرد و با معرفی مفهوم «نا-دیگری» به مثابه تصوری تازه از خداوند یا نامتناهی ضلع تازه ای به دوگانه «دیگری» و «اینهمان» افزود و بدین ترتیب شرایطی فراهم آورد تا بتوان در نظام مفهومی تازه ای به نسبت یادشده نگریست. در این مقاله سعی شده نخست گزارشی از سیر نسبت خدا با عالم در فلسفه به دست داده شود. آن گاه دیدگاه خاص کوسانوس و مفاهیم مرتبط با آن مفاهیمی همچون تاخوردگی و تاگشایی، نا-دیگری، اتفاق اضداد بررسی خواهد شد و در این میان به ریشه های این نوع تفکر در اندیشه دیونوسوس دروغین و مایستر اکهارت پرداخته خواهد شد. در اینجا نشان داده خواهد شد که کوسانوس با توجه به نوع تازه ای از متافیزیک، یعنی متافیزیک احدی، و دست کشیدن از متافیزیک مرسوم ارسطویی، یعنی متافیزیک وجودی، و با توجه به تفاسیری که مایستر اکهارت از خلقت و دیونوسوس دروغین از خداوند به دست داده دوگانه دیگری-اینهمان را خنثی سازی کرده و زمینه را جهت پیدایش فلسفه ای درون ماندگار فراهم آورده است.
دامنه مقولی شهود ماهیات پدیده شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
43 - 58
حوزههای تخصصی:
ماهیت پدیده شناختی، مابازای اُبژکتیو یک مفهوم است که شهود می شود. پدیده شناسی علم این ابژه ها و درباره آن هاست؛ اما آیا تمامی مفاهیم می توانند واجد ماهیت باشند؟ اهمیت این پرسش در این است که هر مفهومی که نتواند ماهیت داشته باشد، از حوزه پدیده شناسی حذف می شود. معنای پدیده شناختی چنین مفاهیمی مسئله ای چالش برانگیز است. کنارگذاشتن یک موضوع از پدیده شناسی نتیجه اعتقاد به امتناع دست یابی به ذهنیتی متقن درباره آن است؛ زیرا نمی توان شهودی واضح و متمایز از آن داشت؛ درنتیجه، چنین مفهومی فی نفسه مبهم، مغشوش یا درنیافتنی است و هر مفهوم پردازی یا موضعی درباره آن درنهایت، مصادره اوبژه مذکور و موضعی دل بخواهی خواهد بود. دل بخواهی بودن در اینجا می تواند به معنای ابتنا بر موضعی متافیزیکی و البته غیرمتقن، اطلاقی جمعی (فرهنگی) یا ذوقی شخصی یا هنرمندانه باشد. در همان حال، شناسایی مقولاتی خارج از دامنه پدیده شناسی با انتظار ما از آن به عنوان جامع تمام علوم ناهم خوان است؛ اما شهود ماهیت در برخی مقولات مسئله ساز و مناقشه برانگیز است. چنین امکانی برای مفاهیم نظری، انواع طبیعی، مفاهیم فرهنگی و کلیات متعالی هرکدام به نحوی زیر سؤال رفته است. در این متن ابتدا این مسائل به تفصیل بیان می شود و سپس به آنها پاسخ داده می شود. تمام این نقدها در پایبندی به تعلیق پدیده شناختی، ناواقعی بودن ساحت استعلایی و سولیپسیستی بودن پژوهش پدیده شناختی دچار قصور شده اند. قصور آنها ناشی از اتکا به علوم در پژوهش پدیده شناختی است. درنهایت، طبق ملاحظات مطرح شده، شهود ماهیت معنایی جز تشخیص تعلق یا عدم تعلق یک ابژه منفرد به مفهوم کلی متناظر ماهیت مدنظر ندارد؛ درنتیجه، امتناع شهود ماهیت برای یک مقوله به معنای امتناعِ داشتن موضعی درباره تعلق هیچ ابژه ای تحت مقوله مذکور است؛ درحالی که تمام اشکالات فوق به چنین تشخیصی اذعان دارند.
خدای به مثابه معیار امر اخلاق و نسبت آن با مفهوم بیلدونگ در اندیشه متأخر فیشته(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۷۸)
187 - 210
حوزههای تخصصی:
فیشته در فلسفه متأخرش با مبنا قراردادن خدا در مقام معیار امر اخلاق، می خواهد یک پیوندی میان اخلاق و بیلدونگ شکل دهد که باعث تعالی و شکوفایی افراد در زندگی شود. فیشته برای رهایی از ثنویت دکارتی و برخلاف اسپینوزا که جوهر همه چیز را طبیعت درنظر می گیرد، خدا یا واحد را وجود نابی می داند که با نوری که بر هستی می تاباند زندگی را در عالم پدیدار می-کند. درواقع برای فیشته خدا در برون شدگی خود نوری بسیط است که این نور می تواند در عین مطلق بودن زندگی و هارمونی را در هستی آشکار کند. اساساً فیشته متأخر زندگی و وحدت شکل گرفته در عالم را وابسته به خدا یا همان نور ناب می داند. درنتیجه اگر انسان ها در زندگی می خواهند همانند واحد در وحدت قرار گیرند باید به وسیله یک بیلدونگ به اتحاد برسند که محور آن امر اخلاقی است. در اصل ایجاد وحدت فراگیر و فهم خدا در مقام معیار امر اخلاقی و خالق زندگی دو رسالت اصلی انسان در فلسفه متأخر فیشته است.
تحلیل ملاک ثانویت معقول و بررسی معقول اول یا ثانی بودن وجود(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۲
43-77
حوزههای تخصصی:
"عروض و اتصافِ خارجی یا ذهنی" ملاک مشهوری برای تقسیم معقولات به "اولی و ثانویِ منطقی و ثانویِ فلسفی" است. این ملاک علاوه بر عدم وضوح معنایی، حاکی از معنایی دو سویه است، یعنی متکی به "عارض-معروض" و یا "صفت-موصوف" است، در حالی که در مفهوم "معقول" و به خصوص "معقول اول" چنین دوسویه ای نهفته نیست. تقسیم معقولات به اولی و ثانیه ملاک پرسابقه تر دیگری دارد، این ملاک تقدم و تأخر در تعقل است. در این ملاک معقولات اولی ناظر به مفاهیم ماهوی و ملازم خارجیت، و معقولات ثانیه ناظر به مفاهیم منطقی و ملازم ذهنیت هستند، اما مفاهیم فلسفی جای مشخصی در این دسته بندی ندارند. شیخ اشراق با ذهنی شمردن مفاهیم فلسفی، آنها را ذیل معقول ثانی قرار داد. پس از او برخی دیگر با ذهنیِ صرف شمردن معقولات فلسفی مخالفت کردند، اما تفکر اصالت الماهوی باعث شد این معقولات را در برزخی از خارجیت و ذهنیت قرار دهند (=عروض ذهنی و اتصاف خارجی)، و از ملاک قدیم عدول کنند. ملاصدرا عروض ذهنی و اتصاف خارجی را محال دانست و خارجیت مفاهیم فلسفی را اثبات کرد. البته با توجه به معانی متعدد "وجود" جایگاه آن در معقول اول و ثانی تفاوت خواهد کرد. وجود به معنای "حقیقت وجود" معقول ثانی نیست. ولی چون خارجیت با وجود مساوق است و نمی توان "مفهوم عام و انتزاعی وجود" را همان وجود خارجی دانست و این معنای از وجود متأخر از ماهیات تعقل می شود، پس معقول ثانی است. با این حال چون این معنا حاکی از خارج است، باید تلازم معقول ثانی و ذهنیت را انکار کرد.
خداباوری و انگاره های ضد شهودی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۲
78-107
حوزههای تخصصی:
علم شناختیِ دین با رویکردی علمی به دنبال یافتنِ تبیین های علّی درباره منشأ، رواج و انتقال باورهای دینی است. یکی از باورهای مرتبط با حوزه دین، باور به مفاهیم ضدشهودی است. مفاهیم ضدشهودی، مفاهیمی هستند که با شهودهای معمول انسانی همخوانی ندارند. این مفاهیم، اگر انسجام شناختی را از بین نبرند، موجب ماندگاری و انتقال باورهای دینی در مقایسه یا سایر باورها می شوند. لذا، ضدشهودی بودن نقش مهمی در فهم دین ایفا می کند. به رغم جایگاه مهم مفاهیم ضدشهودی در علم شناختیِ دین، معتقدیم در کاربست این مفاهیم ابهامات و اِشکالاتی وجود دارد که اگر به درستی تبیین و تصحیح نشوند در پذیرش و تثبیت باورهای خداباورانه خلل ایجاد می کند: ۱. ناتوانیِ فرابازنمایی در حل مشکل تمایز میان باورهای ضدشهودیِ دینی و سایر مفاهیم ضدشهودی، ۲. تأکید صرف بر ساختار شناختی و عدم توجه به نقش تربیت و فرهنگ در شناسایی مفاهیم ضدشهودی، ۳. ابهام در نقش تبیینیِ مفاهیم ضدشهودی، ۴. ناهمخوانیِ تحلیل برخی مفاهیم ضدشهودی مانند خدا با آموزه های رسمی ادیان. در پایان، دو انتقاد بر رویکرد شناختی به دین مطرح می کنیم: ۱. عدم توجه به شهودهای خودآگاه، ۲. به نظر با تبیین صرفاً طبیعیِ باورها در نظام شناختی، عوامل انسانی جای عوامل فراطبیعی را بگیرند، اما آمارها چیز دیگری نشان می دهند. هدف این نوشتار، تحلیل و نقد کاربست مفاهیم ضدشهودی در علم شناختیِ دین است.
Maturity, Freedom of Thought and Emancipation — on Kant’s What Is Enlightenment?(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
281 - 302
حوزههای تخصصی:
In this essay, I want to address two main aspects of the arguably central topic of Kant's treatise on Enlightenment, namely maturity: these concern the notion of the freedom of thought (Section I) and the idea of emancipation that is conveyed by maturity, the fact that it involves a process of growing up to become a citizen (Section II). Freedom of thought denotes the idea of self-agency which all human beings possess in principle whereas emancipation points to the fact that maturity is something that is not a matter of course, neither in individual cases nor for society at large. Maturity is not a natural disposition that one either possesses or not but must be developed. This means that not all human beings are de facto mature always, everywhere and all of the time. That this situation is not something that is in principle unalterable can be demonstrated by way of assessing Kant's apparent views on women's presumable minority 'according to sex'.
پدیدارشناسی ناظر به دیگری از دیدگاه دنیل دنت: نقد دنت بر پدیدارشناسی هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
101 - 119
حوزههای تخصصی:
پدیدارشناسی ناظر به دیگری اصطلاحی است که دنیل دنت در مقابل پدیدارشناسی هوسرل وضع کرد و هدف آن بررسی مسأله آگاهی است از منظر سوم شخص، آن گونه که در علوم طبیعی رواج دارد. دنت پدیدارشناسی هوسرل را به علت اتکای آن بر درون نگری و منظر اول شخص و نیز عدم امکان ایجاد اجماع مورد انتقاد قرار می دهد. نتیجه این امر شکاکیت، خودتنهاگرایی و نسبی گرایی است. به نظر دنت، یگانه روش مناسب و قابل اجماع برای پژوهش درباره آگاهی این است که از منظر سوم شخص بر فرایندهایی که در مغز جریان دارند و از راه درون نگری و از دیدگاه اول شخص در دسترس نیستند، تمرکز کنیم. بر همین اساس، دنت الگوی پیش نویس های چندگانه را در تقابل با تماشاخانه دکارتی برای بررسی مسأله آگاهی پیشنهاد می کند که طبق آن، همه انواع ادراک و تفکر و فعالیت ذهنی در مغز با فرایندهای چندجهتی موازیِ تفسیر و شرح و بسط درون دادهای حسی همراه می شوند. در این مقاله، از این ادعا دفاع شده است که ملاک ذات نگری برای تفکیک روش درون نگری از پدیدارشناسی، با توجه به مخالفت دنت با هر گونه رویکرد ذات گرایانه در بررسی مسأله آگاهی، کارایی ندارد. به علاوه، اولویت رویکرد سوم شخص از نظر دنت مجالی را برای علم پدیدارشناختی مبتنی بر منظر سوم شخص باقی نمی گذارد.
تحلیلی بر ﻣﻌﺎﻧﯽ «واﻗﻊﮔﺮاﯾﯽ» و «ﻧﺴﺒﯽﮔﺮاﯾﯽ» و ﻧﻘﺪی ﺑﺮ اﺧﻼق ﻧﺴﺒﯽ ﺑﺮ اﺳﺎس ﻧﻈﺮﯾﻪ «اﻋﺘﺒﺎرﯾﺎت» ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﺋﯽ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۸۳)
99 - 114
حوزههای تخصصی:
بررسی معانی مختلف واقع گرایی و نسبی گرایی اخلاقی نشان میدهد، نه هر واقع گرایی مثبت است و نه هر نسبی گرایی منفی. واقع گرایی دو معنای وجود شناختی و معرفت شناختی دارد، همانطور که نسبی گرایی در بحث وجودشناختی و معرفت شناسی مطرح میشود. چنانکه اعتباری نیز دست کم چهار معنا دارد: اعتباری در مقابل حقیقی، اعتباری در مقابل اصیل، اعتباری به معنای موجود وابسته و اعتباری به معنای اعتباریات عملیه. اگر چه نظریه اعتباریات علامه طباطبایی یکی از معانی نسبی گرایی محسوب میشود ولی باید توجه داشت چون ناظر به بحث وجودشناختی و علت و معلول بوده، پس بی ارتباط با اخلاق نسبی است، حتی اگر آن را در بحث معرفت شناسی هم وارد کنیم، از آنجا که اعتباریات با واقعیتی به نام کمال و سعات انسان یا همان قرب به خدا ارتباط برقرار میکند، به طوری که همه افعال اختیاری انسان اگر مطابق با کمال واقعی بوده باشد ارزشمند خواهند بود و این دانش نیز در فطرت همه انسانها به عنوان یک شناخت اصیل، عمومی و ثابت، وجود دارد، در زمره واقع گرایان قرار خواهد گرفت زیرا با دقت در معانی واقع گرایی و نسبی گرایی و نیز با توجه به نظریه اعتباریات علامه طباطبایی، میتوان گفت اعتباریات ایشان، از قبیل اعتباریات محض نیست بلکه ریشه در واقعیت دارد.
کنش گری؛ لیوتار و فوکو از دریچه سرل و آستین
منبع:
الهیات سال ۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۰
103 - 116
حوزههای تخصصی:
لیوتار از کنش گری یا تخصیص آموزش به کارکرد کارآمد سیستم اجتماعی سخن می گوید. آموزش دیگر نباید به دنبال آرمان هایی مانند خودمختاری یا رهایی شخصی باشد، بلکه باید به ابزارها، فنون یا مهارت هایی توجه کند که به عملکرد کارآمد دولت در بازار جهانی و حفظ انسجام داخلی کمک می کند. اما این امر نیازمند افرادی با ویژگی های خاص است – نه افراد خودمختار کانتی، بلکه افراد هنجارمند و قابل اداره و کنترل فوکویی. گفتمان در شکل گیری چنین افرادی، نقش به سزایی دارد. اما فوکو به طور کامل توضیح نمی دهد که گفتمان چگونه این کار را از طریق نیروی زبان انجام می دهد. این مقاله از نظریه کنش گفتاری جان آستین استفاده می کند تا نظرات فوکو در مورد نیرو یا اثرات زبان در شکل گیری افراد هنجارمند و قابل اداره را به طور کامل تری در راستای حرکت به سوی کنشگری بسط دهد.
گریزناپذیری ارزش داوری های ناشناختی در استدلال علمی: استدلال مرزبندی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۴۰۳ شماره ۹۹
115 - 141
حوزههای تخصصی:
از مهم ترین و پرتکرارترین استدلال ها در پشتیبانی از گریزناپذیری نقش آفرینی ارزش های ناشناختی در استدلال های علمیِ پشتیبان گزینش نظریه ها و مدعیات علمی، استدلالی است که می توان آن را استدلال مرزبندی نامید. در کوتاه ترین شکل ممکن برای نویسنده، شکل کلاسیک استدلال مرزبندی را می توان اینگونه صورتبندی کرد: (1) ارزش های شناختی به شکلی گریزناپذیر همچون ملاکی در پذیرش نظریه ها و مدعیات علمی نقش آفرینی می کنند. (2) ارزش های ناشناختی در ارزش های شناختی تنیده اند. (3) اگر نقش آفرینی ارزش های شناختی در استدلال های علمی گریزناپذیر باشد، نقش آفرینی ارزش های ناشناختی نیز گریزناپذیر خواهد بود. بنابراین، (4) نقش آفرینی ارزش های ناشناختی در استدلال علمی گریزناپذیر است. در بخش نخست مقاله، از این استدلال در برابر برخی نقدها پشتیبانی شده است. در بخش دوم، پس از طرح یک واکنش انتقادی که از آن تعبیر شده است به استدلال بی ربطی، که به گمان نویسنده چالش جدی تر و ژرف تری برای استدلال مرزبندی پدید می آورد، صورتبندی ای از تز گریزناپذیری با عنوان «گریزناپذیری ضعیف» در برابر تز «گریزناپذیری قوی»-که این دومی در مقاله به شکل کلاسیک استدلال نسبت داده شده است- پیشنهاد و از آن دفاع شده است.
افلاطون پژوهیِ فریدریش شْلِگِل: بیانِ امرِ نامتناهی در افلاطونِ رُمانتیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۲
403-437
حوزههای تخصصی:
افلاطون پژوهی در اواخرِ قرنِ هژدهم و اوایلِ قرنِ نوزدهم دستخوشِ تغییراتِ بنیادین شد. عمده ی این تغییرات در آلمان و با محوریتِ دو افلاطون شناسِ رمانتیک، فریدریش شلگل و فریدریش شلایرماخر رخ داد. این انقلابِ نظری البته پیشتر از این دو نفر، و با کسانی چون دیتریش تیدِمان و ویلهلم گُتلیب تِنِمان، آغاز شده بود، ولی با این شلگل و شلایرماخر به اوجِ خود رسید. گرچه افلاطون پژوهیِ شلگل نزدِ معاصران اش تا اندازه ی قابلِ توجّهی زیرِ سایه ی کارِ شلایرماخر رفت، نقشِ او در شکل گیریِ افلاطونِ رمانتیک و افلاطون پژوهیِ مدرن انکارناشدنی است. این نقش با تصحیح و چاپِ مکاتباتِ شلایرماخر توسطِ دیلتای روشن شد. برای شناختنِ سرشتِ افلاطون پژوهیِ مدرن و نیز شیوه ی نگرشِ رمانتیک ها به فلسفه، شناختِ نقشِ شلگل و تأثیرِ اندیشه های افلاطون پژوهانه ی او ضروری است. نوشته ی پیشِ رو به افلاطون شناسیِ شلگل اختصاص دارد و نخستین گام در این راستا در زبانِ فارسی است. برداشتِ شلگل از افلاطون همراستا با تلقیِ او از فلسفه ی آرمانی به طورِ کلی است. در اینجا، با رجوع به مستندات، نخست نقشِ شلگل در جنبشِ افلاطون پژوهیِ رمانتیک و راه اندازیِ پروژه ی ترجمه ی همه ی نوشته های افلاطون به آلمانی بررسی و تشریح می شود. سپس به عناصرِ فلسفیِ تفسیرِ رمانتیک از افلاطونِ پرداخته می شود. این عناصر عبارتند از: اندیشه ی گسترشِ درونیِ فلسفه ی افلاطون، نادستگاه مند بودنِ فلسفه ی افلاطون، و نیز فهم ناپذیر یا بیان ناپذیر بودنِ کلّ یا واقعیت. سپس سه مساهمتِ اساسیِ شلگل در افلاطون پژوهی بررسی می شوند، که عبارتند از: برجسته کردنِ آیرونی، ارائه ی نظریه ای برای ترتیب و تعیینِ اصالتِ محاوره های افلاطون، و نیز داوری اش در موردِ «آموزه های نانوشته ».
Kant’s Humanism: A Loophole in the Principle of Sufficient Reason(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
29 - 48
حوزههای تخصصی:
I consider the principle of sufficient reason (henceforth, PSR) as it functions in both Leibniz and Kant. The issue separating these thinkers is a modal status of absolute contingency, which is exempt from PSR insofar as it is neither logically necessary, nor does it necessarily follow from the given causal series. Leibniz’s ambitious metaphysics applies PSR even to God’s choices, which, since they must rest on a reason that makes sense of them, necessarily tend to the creation of the best of all possible worlds. Through PSR, the exercise of human freedom represents the unfolding of a concept God already has chosen, with an eye to the best possible world aligned with the universal intelligibility enjoined by PSR. PSR, in Kant’s critical period, is not a principle of being, but one of mere experience, since any extension of thought beyond possible experience can yield no knowledge. Human agency, for Kant, has an intelligible aspect that is beyond possible experience. Since PSR is only a principle of experience for Kant, the agent in its intelligible aspect is not subject to it. Human free will introduces a special modal category of absolute contingency. Kant provides impetus for a humanism that makes the absolute freedom of the human will a competitor with the sovereignty of God, and also liberates the human will from contemporary ideologies that would subordinate it to natural determinism or group dynamics.