فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵۲۱ تا ۵۴۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۲ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
327 - 348
حوزههای تخصصی:
تشتت آرای موجود در مسئله اصل موجبیت، محصول یک بعدی نبودن آثار و مسیر تفکر ارسطو است. در اخلاق نزد ارسطو به رغم وجود اصل کلی ضرورت، اما به اصل موجبیت به نحو متفاوتی از آثار منطقی، فیزیکی و متافیزیکی پرداخته شده است. فصل سوم از دفتر ششم متافیزیک بیانگر آن است که اگر پیدایش هر چیز به ضرورت نباشد، آن گاه مبادی و عللی وجود دارند که بدون قرار گرفتن در معرض سیر معیّن تکوین یا تباهی پدید می آیند و از میان می روند. ضروری نبودن همه امور سبب گشته برخی علل و مبادی، فاقد قوه یا دونامیس به عنوان شرط لازم پیدایش و زوال باشند، و از این رو پیدایش آنها اتفاقی باشد. نقشه راه نفی ضرورت اکید و مطلق در درون و ذات سلسله علّی، توسل به امکان وجود چیزها یا رخدادهای عرضی و اتفاقی است. ارسطو به این منظور، راهبرد ضرورتِ وجود علل عرضی و اتفاقی یا به اظهاری «ضرورت امر غیرضروری» را پیش می گیرد. پیشامد اتفاقی نیز برای حصول غایتی است و به زعم فرده از دایره پیش بینی قطعی خارج نیست. در این مقاله سعی بر تصویر سهم هر یک از علل فاعلی و غایی در ساختار علّی واقعیت از مجرای ضرورت علّی خواهد بود. نسبت میان علیت فاعلی و ضرورت و نیز مفهوم ضرورت علّی فاعلی در متافیزیک ارسطو بر اساس مفهوم قوای علّی قابل فهم است. اگر سلسله علّی را از آینده به گذشته تحلیل کنیم، غایتی که هنوز محقق نگشته، به حکم علیت غایی و تأثیر علّی، رویدادهای پیشین گذشته در سلسله علّی را به نحو متقن و پیش بینی پذیری موجَب و ضروری می کند. مآلاً در صدد اثبات آنیم که تفسیر فصل سوم متافیزیک اپسیلن با هر دو تحلیل ضرورت علل فاعلی و غایی بر اساس مفروضات متفاوت، سازگار است و چه استدلال هایی له جبر غایت شناسانه از جمله تقلید صناعت از طبیعت، ممکن اند.
بررسی سیر تطورات دسته بندی مبادی حجت از منظر منطق دانان اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مبادی حجت به قضایایی اطلاق می شود که نیازی به استدلال ندارند و اساس صناعات پنج گانه برهان، جدل، خطابه، مغالطه، شعر محسوب می شوند؛ برای تبیین این مبادی با معیارهای سه گانه ای، دسته بندی های متمایزی از اندیشمندان اسلامی ارائه شده است که این تحقیق افزون بر ارائه سیر تطور این دسته بندی ها، اشکالاتی را که بر معیارهای یادشده وجود دارد ارائه می دهد و معیاری جدید برای دسته بندی مبادی منطقی بیان می کند که برای رفع مغالطه های رخ داده ای که در متن این پژوهش بیان شده، مفید به نظر می رسد؛ مبادی حجت عبارت اند از: «یقینیات، مظنونات، مشهورات، وهمیات، مخیلات، مقنعات، مسلمات و مشبهات» که می توان اصطلاحات فوق را با معیار توجه به ماهیت هر یک از مبادی بدین گونه دسته بندی کرد که یقینیات و مظنونات قسیم یکدیگرند زیرا این دو دسته از قضایا حاکی از میزان اعتقاد حاصل از مطابقت آن قضایا با خارجشان هستند؛ همچنین مشهورات با وهمیات قسیم یکدیگرند؛ زیرا حاکی از راه شناختی اند که این قضایا حاصل می شوند؛ همچنین مسلمات، مقنعات و مخیلات قسیم یکدیگرند زیرا هر سه، نوعی از میزان تأثیرگذاری بر مخاطب را به تصویر می کشند؛ مشبهات نیز قسیم تمام مبادی یادشده محسوب می شوند؛ زیرا مشتبهات، قضایای هستند که به جهت اشتباه لفظی یا معنوی، یکی از دیگر مبادی حجت پنداشته می شوند.
Does Kantianism Imply Some Sort of Conceptual Creationism?(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
49 - 62
حوزههای تخصصی:
I argue in the essay that the conceptualist understanding of the mind-world relation ultimately leads to the kind of view that Panayot Butchvarov calls conceptual or linguistic creationism. According to this view, “there is nothing we have not conceptualized”. In addition to being an antithesis of metaphysical realism, which maintains that there is a reality independent of us, the term refers to the kind of thinking that sees human cognitive experience (and reality itself) as thoroughly constituted according to our concepts. While it might be easy to attribute this kind of position to Kant as well, especially when read through a conceptualist lens, I argue that such a position is not in accord with Kant’s philosophical intentions. Using the Deduction and Schematism chapters of the Critique of Pure Reason as examples, I also argue that on the conceptualist understanding of the mind-world relation too much is read into Kant’s idea that sensibility and understanding must be cognitively compatible with one another.
خدای به مثابه معیار امر اخلاق و نسبت آن با مفهوم بیلدونگ در اندیشه متأخر فیشته(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۷۸)
187 - 210
حوزههای تخصصی:
فیشته در فلسفه متأخرش با مبنا قراردادن خدا در مقام معیار امر اخلاق، می خواهد یک پیوندی میان اخلاق و بیلدونگ شکل دهد که باعث تعالی و شکوفایی افراد در زندگی شود. فیشته برای رهایی از ثنویت دکارتی و برخلاف اسپینوزا که جوهر همه چیز را طبیعت درنظر می گیرد، خدا یا واحد را وجود نابی می داند که با نوری که بر هستی می تاباند زندگی را در عالم پدیدار می-کند. درواقع برای فیشته خدا در برون شدگی خود نوری بسیط است که این نور می تواند در عین مطلق بودن زندگی و هارمونی را در هستی آشکار کند. اساساً فیشته متأخر زندگی و وحدت شکل گرفته در عالم را وابسته به خدا یا همان نور ناب می داند. درنتیجه اگر انسان ها در زندگی می خواهند همانند واحد در وحدت قرار گیرند باید به وسیله یک بیلدونگ به اتحاد برسند که محور آن امر اخلاقی است. در اصل ایجاد وحدت فراگیر و فهم خدا در مقام معیار امر اخلاقی و خالق زندگی دو رسالت اصلی انسان در فلسفه متأخر فیشته است.
رویکرد نظریه- برهانی به مفهوم پیامد منطقی، و نقد تارسکی به آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۶
30 - 49
حوزههای تخصصی:
بنابر تعریف نظریه-برهانی از مفهوم پیامد منطقی، جمله پیامد منطقی مجموعه مقدّمات محسوب می شود اگر از برهانی برای وجود داشته باشد. تارسکی استدلال می کند که با افزایش هر تعداد قاعده به نظام های استنتاجی، همواره در آن نظام مواردی وجود دارد که جمله ای شهوداً پیامد منطقی مجموعه ای از جملات است، درحالی که در آن نظام ارائه برهانی برای آن جمله ممکن نیست. از این رو تعریف نظریه-برهانی نمی تواند بیانگر مفهوم شهودی پیامد منطقی باشد. مقاله حاضر به بررسی نقد تارسکی به تعریف نظریه-برهانی اختصاص دارد. بر اساس بررسی ما مشخّص شد که نقد تارسکی تعریف نظریه-برهانی را با مشکلی جدّی مواجه می کند؛ امّا این مطلب به این معنا نیست که تعریف نظریه-مدلی نسبت به تعریف نظریه-برهانی ارجحیت دارد؛ زیراکه نقدهایی قابل قبول نیز به رویکرد نظریه-مدلی وارد است. به نظر می رسد هیچ کدام از این دو رویکرد در ارائه تعریفی دقیق از مفهوم شهودی پیامد منطقی به منظور کاربرد در نظام های استنتاجی موفّق نیستند. بااین حال در نظام های استنتاجی مختلف می توان تقریری از هر یک از این دو رویکرد ارائه داد به گونه ای که در انسجام با سایر دیدگاه های متافیزیکی و معرفت شناختی مربوط به آن نظام بوده، و بنابر اهداف کاربردی قابل قبول باشد.
ارزیابی دیدگاه طه عبدالرحمن در باب رابطه عقل و اخلاق(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۲
63 - 84
حوزههای تخصصی:
تحلیلِ رابطه ی عقل و اخلاق قدمتی به درازایِ تاریخِ اندیشه دارد و فیلسوفان از یونانِ باستان تا کنون همواره دغدغه ای جدی برای ارزیابیِ این رابطه داشته اند. طه عبدالرحمن فیلسوفِ نام آشنایِ مراکشی که در زمره ی متفکرانِ جریان سازِ جهانِ اسلام به شمار می رود نیز تلاش دارد با واکاوی مفهومِ عقل و اخلاق و سنجیدنِ نسبتِ میان این دو، طرحی نو در افکند. در اندیشه یِ وی عقلانیتِ مدرن عنصری است که در برابرِ اخلاق قرار می گیرد. وی برای شناختِ ماهیتِ عقل، از سه گونه عقل نام می برد که تحلیل آنها برای فهم رابطه عقل و اخلاق ضروری است. عقلِ مجرّد، عقلِ مسدّد و عقلِ مویّد، تقسیم بندیِ ابتکاریِ عبدالرحمن است که می توان آن را زیربنای نظامِ اخلاقی وی دانست. در نظرِ وی آنچه میان انسان و حیوان فرق می نهد، اخلاق است نه عقل. عقلانیتی که مبتنی بر اخلاق باشد و پیوسته اخلاق را ناظر و حاکم بداند، دارای ارزش است نه آن عقلانیتی که با اخلاق بیگانه است. در این مقاله پس از تحلیلِ دو مفهومِ عقل و اخلاق در اندیشه عبدالرحمن به ارزیابی رویکردِ وی در بابِ رابطه عقل و اخلاق می پردازیم.
واکاوی دیدگاه سهروردی در باب مسئله اصالت وجود یا ماهیت(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۳ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۲
23 - 41
حوزههای تخصصی:
بنا بر نظر مشهور سهروردی معتقد به اصالت ماهیت بوده و این امر هر چند نه با عنوان نزاع اصالت یا اعتباریت وجود و ماهیت به همان شکلی که در زمان ملاصدرا و متاخرینِ از ایشان مطرح بوده است لکن با مفاهیمی که روح همین نزاع بر آن حاکم بوده، نزد ایشان مطرح بوده است که در آثار برجسته ی این فیلسوف قابل رهگیری است. در این مقاله سعی شده است با خوانشی دوباره بر مبنای آگاهی پیشینی سهروردی از مسئله اعتباریت وجود در آراء فلاسفه پیش از خود و نیز لوازم پسینیِ ضروری دفاع از اعتقاد به اصالت ماهیت در شکل گیری اعتقاد به اعتباریت وجود و پیامدهای آن، به ارزیابی آراء ایشان پرداخته و حقیقت معنای این گرایش با توجه به تعاریف موجود در کلمات او و همچنین کلمات بزرگانی چون ملاصدرا تبیین شود. در پایان ریشه های حقیقی قابل بیان نزاع او با قائلان به اصالت وجود واکاوی و تفاوت در نظام فکری و اصطلاحی فلسفه اشراق با فلسفه مشاء و همچنین عدم التفات و توجه به تفاوت "معنای مصدری" و "معنای اسمی" وجود به عنوان کلید حل مشکل بیان می گردد.
تحلیل تطبیقی- انطباقی نظریه روح معنا از دیدگاه فیض کاشانی و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۲۹ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۱۲
95 - 128
حوزههای تخصصی:
رویکردهای گوناگون علما در واژگان متشابه قرآن موجب ارائه چهار نظریه اصلی «اهل ظاهر»، «اشتراک لفظی»، «حقیقت و مجاز» و «روح معنا» شده است. نظریه روح معنا، به معنای وضع الفاظ بر ارواح معانی، عاری از خصوصیات مصادیق و در معنای آنهاست که می توان معانی را در مصادیق معقول نیز حقیقی دانست. مطابق این نظریه الفاظ متشابه قرآنی نیز امکان استعمال در مصادیق مجرد و معقول به نحو حقیقی و نه مجازی را دارند. این نظریه نخستین بار توسط غزالی مطرح شد و پس از او در آثار بزرگان عصر معاصر فرهنگ اسلامی همچون ملاصدرا، فیض کاشانی و علامه طباطبایی ادامه یافت. پژوهش حاضر در صدد پاسخ گویی به این سؤال است که نظریه روح معنا از منظر فیض کاشانی و علامه طباطبایی از حیث نحوه بیان، ادله اعتبار و کیفیت انطباق چگونه مطرح شده است. بررسی توصیفی- تحلیلی نظریه روح معنا از دیدگاه فیض کاشانی و علامه طباطبایی نشان می دهد این دو عالم بزرگ عالم اسلام در اصل پذیرش این نظریه و ارکان آن، با هم اشتراک نظر دارند؛ لکن از حیث نحوه بیان و تقریر نظریه، ادله اعتبار و به جهت مبانی تفسیری اختصاصی خویش، نسبتاً متفاوت از یکدیگر عمل کرده و منجر به گوناگونی کیفیت انطباق در تحلیل آیات قرآنی نیز شده اند.
از میان برداشتن تمایز وجود ذات در جهان اسلام (سلسله مراتب شهودی انوار در نظر سهروردی)
منبع:
الهیات سال ۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱۰
59 - 77
حوزههای تخصصی:
تمایز میان وجود و ذات در ممکن الوجودها یکی از آموزه های مبنایی فلسفه سده های میانه است. متفکرانی چون ابن سینا و آکوئیناس با تکیه بر آراء متقدمان نوافلاطونی، درباره این تمایز به بحث پرداخته اند. با این حال، [سهروردی] یکی از فلاسفه اسلامی که تأثیر بسزایی در گسترش گفتمان فلسفی در ایران داشت، دیدگاه مشائی سنتی درباره حقیقت [اشیاء] را برهم زد و ماهیت هستی شناسانه وجود را مورد مناقشه قرارداد. سهروردی از طریق نقد مفهوم مشائی وجود، نشان داد که این تمایز نامرتبط با مباحث مابعدالطبیعی است و در عوض باید بر شهود ماهوی/ذاتی از «سلسله مراتب انوار» تکیه کرد. [در این مقاله] تشریح خواهم کرد که چرا سنت [فلسفه اسلامی] متأخر از خوانش اشتباه ذات باورانه سهروردی حمایت کرده اند و این فرضیه را مطرح کرده ام که شاید دلیل این امر، تفسیر افلاطونی از شهود ذاتی باشد که سهروردی آن را به تفصیل شرح داده است. فیلسوفان متأخر در سنت [فلسفه] اسلامی روش شناسی را با توصیف حقیقت اشتباه گرفته اند.
دامنه مقولی شهود ماهیات پدیده شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
43 - 58
حوزههای تخصصی:
ماهیت پدیده شناختی، مابازای اُبژکتیو یک مفهوم است که شهود می شود. پدیده شناسی علم این ابژه ها و درباره آن هاست؛ اما آیا تمامی مفاهیم می توانند واجد ماهیت باشند؟ اهمیت این پرسش در این است که هر مفهومی که نتواند ماهیت داشته باشد، از حوزه پدیده شناسی حذف می شود. معنای پدیده شناختی چنین مفاهیمی مسئله ای چالش برانگیز است. کنارگذاشتن یک موضوع از پدیده شناسی نتیجه اعتقاد به امتناع دست یابی به ذهنیتی متقن درباره آن است؛ زیرا نمی توان شهودی واضح و متمایز از آن داشت؛ درنتیجه، چنین مفهومی فی نفسه مبهم، مغشوش یا درنیافتنی است و هر مفهوم پردازی یا موضعی درباره آن درنهایت، مصادره اوبژه مذکور و موضعی دل بخواهی خواهد بود. دل بخواهی بودن در اینجا می تواند به معنای ابتنا بر موضعی متافیزیکی و البته غیرمتقن، اطلاقی جمعی (فرهنگی) یا ذوقی شخصی یا هنرمندانه باشد. در همان حال، شناسایی مقولاتی خارج از دامنه پدیده شناسی با انتظار ما از آن به عنوان جامع تمام علوم ناهم خوان است؛ اما شهود ماهیت در برخی مقولات مسئله ساز و مناقشه برانگیز است. چنین امکانی برای مفاهیم نظری، انواع طبیعی، مفاهیم فرهنگی و کلیات متعالی هرکدام به نحوی زیر سؤال رفته است. در این متن ابتدا این مسائل به تفصیل بیان می شود و سپس به آنها پاسخ داده می شود. تمام این نقدها در پایبندی به تعلیق پدیده شناختی، ناواقعی بودن ساحت استعلایی و سولیپسیستی بودن پژوهش پدیده شناختی دچار قصور شده اند. قصور آنها ناشی از اتکا به علوم در پژوهش پدیده شناختی است. درنهایت، طبق ملاحظات مطرح شده، شهود ماهیت معنایی جز تشخیص تعلق یا عدم تعلق یک ابژه منفرد به مفهوم کلی متناظر ماهیت مدنظر ندارد؛ درنتیجه، امتناع شهود ماهیت برای یک مقوله به معنای امتناعِ داشتن موضعی درباره تعلق هیچ ابژه ای تحت مقوله مذکور است؛ درحالی که تمام اشکالات فوق به چنین تشخیصی اذعان دارند.
نسبت خیال و والا در زیباشناسی کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۶
190 - 209
حوزههای تخصصی:
مفهوم والا دارای سابقه طولانی است که معمولا به یونان باز می گردد؛ اما برخی اندیشمندان و فیلسوفان دوران جدید چالشی به وجود آوردند که والا را ذیل مباحث زیباشناسی قرار دهند. کانت نیز ناظر به فلسفه خود والا را ذیل مباحث زیباشناسی مورد بحث قرار می دهد. در بحث والا خیال از اهمیت ویژه ای برخوردار است و برای فهم آن در فلسفه کانت می بایست به پیشینه آن توجه کرد؛ پیشینه ای که نشان می دهد در اندیشه کانت خیال بحث پیچیده ای است. در نقد نخست خیال در مشارکت فاهمه و حس عمل می کند و نتیجه آن در تفاسیر رایج سبب معرفت و عینیت در فلسفه کانت می گردد ؛ اما خیال در نقد قوه حکم عملکردی آزاد دارد و در حکم ذوقی در هماهنگی آزاد با فاهمه است؛ اما در والا خیال در نسبت با عقل قرار دارد. در اینجا احساس والا به احساس اخلاقی شباهت دارد؛ از این منظر سبب آشکار شدن وحدتی می شود که انسان را در یک تعین کلی نشان می دهد و از این جهت طبیعت چونان نمایش امر فوق محسوس فهمیده می شود.
گریزناپذیری ارزش داوری های ناشناختی در استدلال علمی: استدلال مرزبندی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۴۰۳ شماره ۹۹
115 - 141
حوزههای تخصصی:
از مهم ترین و پرتکرارترین استدلال ها در پشتیبانی از گریزناپذیری نقش آفرینی ارزش های ناشناختی در استدلال های علمیِ پشتیبان گزینش نظریه ها و مدعیات علمی، استدلالی است که می توان آن را استدلال مرزبندی نامید. در کوتاه ترین شکل ممکن برای نویسنده، شکل کلاسیک استدلال مرزبندی را می توان اینگونه صورتبندی کرد: (1) ارزش های شناختی به شکلی گریزناپذیر همچون ملاکی در پذیرش نظریه ها و مدعیات علمی نقش آفرینی می کنند. (2) ارزش های ناشناختی در ارزش های شناختی تنیده اند. (3) اگر نقش آفرینی ارزش های شناختی در استدلال های علمی گریزناپذیر باشد، نقش آفرینی ارزش های ناشناختی نیز گریزناپذیر خواهد بود. بنابراین، (4) نقش آفرینی ارزش های ناشناختی در استدلال علمی گریزناپذیر است. در بخش نخست مقاله، از این استدلال در برابر برخی نقدها پشتیبانی شده است. در بخش دوم، پس از طرح یک واکنش انتقادی که از آن تعبیر شده است به استدلال بی ربطی، که به گمان نویسنده چالش جدی تر و ژرف تری برای استدلال مرزبندی پدید می آورد، صورتبندی ای از تز گریزناپذیری با عنوان «گریزناپذیری ضعیف» در برابر تز «گریزناپذیری قوی»-که این دومی در مقاله به شکل کلاسیک استدلال نسبت داده شده است- پیشنهاد و از آن دفاع شده است.
جایگاه کارآزمایی های کنترل شده ی تصادفی در پزشکی شواهدمحور در پرتو بحران تکرارپذیری: نقش اجماع(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۲۷)
125-151
حوزههای تخصصی:
پزشکی شواهدمحور، به عنوان خوانشی نو از پزشکی رایج، آخرین شواهد منتشرشده در نشریه های معتبر پزشکی را مبنای مداخلات پزشکی درنظر می گیرد. در این میان، مقالاتی که نتایج کارآزمایی های کنترل شده ی تصادفی (آرسی تی) را گزارش می کنند، جایگاه ویژه ای دارند. اما در سال های اخیر مشخص شده است که نتایج بسیاری از آرسی تی ها در بازآزمایی بر روی گروه های جدید و یا حتی قبلی، تکرار نمی شود. این پدیده که به بحران تکرارپذیری موسوم است، معضلی برای پزشکی شواهدمحور ایجاد کرده است. در مقاله ی پیشِ رو دلایلی عرضه می شود که اجماع جامعه ی پزشکی در دو فرایند، از این تعارض می کاهد تا جاییکه کماکان باید پذیرفت که پزشکی شواهدمحور نسبت به رقبای خود، جایگاه بالاتری دارد. فرایند نخستی که اجماع متخصصین در آن نقش دارد، فرایند انجام آرسی تی ها، چاپ آنها و به کارگیری آنها در فرایند مداخلات پزشکی است. ازجمله به این نکته اشاره می شود که در مواردی که میان آر سی تی ها تعارض های کلی تری وجود دارد، فراتحلیل نمی تواند راهکاری عملی در اختیار گذارد و برای گزینش میان آر سی تی های متعارض، راهی جز توسل به اجماع جامعه ی پزشکی نیست. فرایند دوم، که فرایند مقایسه میان پزشکی شواهدمحور و رقبای آن است، در سطحی بالاتر شامل مسائل حقوقی نیز می شود که در بخش جمع بندی صرفا در قالب یک موقعیت فرضی به آن اشاره شده است.
حجیّتِ دلیل و تقلید در منطقِ روان شناختیِ میرزایِ قمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تبیینِ میرزایِ قُمی درباره یِ دلیلِ عملی از سه جهت حائزِاهمیت است: (1) او از جدی ترین منتقدانِ منطقِ ارسطویی و نحوه یِ دلیل آوری در این منطق به حساب می آید و راهِ متفاوتی را از مدافعانِ این منطق پیموده است. (2) منطقِ حاکم بر اندیشه یِ میرزایِ قُمی یک منطقِ روان شناختی به حساب می آید. و (3) با ارائه یِ تبیینِ متفاوت از سرشتِ دلیل، تقلید را نوعی از دلیل به حساب می آورد و بابِ استناد به تقلید را در امورِ عملی می گشاید. در این پژوهش موضعِ میرزایِ قُمی درباره یِ دلایل به بحث گذاشته شده و نشان داده شده است که میرزایِ قُمی هر امرِ اقناع آور را دلیل می داند. میرزا با فرارَوی از صورت گرایی در منطقِ ارسطویی، به تکثّرِ صورت در استدلال باور دارد و معتقد است که نحوه یِ التفاتِ مجتهد، صورتِ استدلال را به نحوِ پسینی معیّن می سازد؛ بنابراین به نحوِ پیشینی، نمی توان هیچ صورتی را نمی توان به عنوانِ صورتِ استدلال پذیرفت. به باورِ میرزا، یقینِ منطقی وجود ندارد و یقینِ منطقی نیز نوعی یقینِ روان شناختی است. اگر یقین یک سره امری روان شناسانه باشد، سه لازمه پدید می آید: (1) تمایزی بینِ ظنِ خاص و ظنِ عام از بین می رود و همه یِ ظنون به یک سان معتبر می شوند. ازاین رو، (2) در اعتباربخشی به ظنون، تفاوتی وجود ندارد که از چه منبعی برآیند؟ و (3) تقلیدِ اقناع آور ازنظرِ معرفت شناسانه هیچ تفاوتی با یقینِ روان شناسانه ندارد و بل که تقلید قِسمی از یقین به حساب می آید؛ ازاین رو (4) در امورِ عملی می توانیم از تقلید بهره گیریم.
نقد دیدگاه های الهیاتی استیون هاوکینگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال ۲۹ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱۱۱
66 - 86
حوزههای تخصصی:
نظریه «اِم» یک نظریه بنیادین در فیزیک جدید است. استیون هاوکینگ با ارائه چارچوبی جدید از این نظریه و با الهام از برخی نتایج مکانیک کوانتوم، معتقد است عالم مادی به عنوان یک کل، از «هیچ» و به صورت خود به خودی و توسط قوانین فیزیکی به وجود آمده است. آنچه در این مقاله در صدد آن ایم، بررسی و نقد دیدگاه های الهیاتی هاوکینگ است که عمدتاً در ارتباط با نظریه «ام» می باشد؛ دیدگاه هایی همچون «انکار خدا»، «نفی اختیار انسان»، «رد دعا، معجزه و به طور کلی هر آنچه جنبه متافیزیکی دارد، مثل وجود بُعد روحانی در انسان» و «انکار حیات پس از مرگ». بدین منظور پس از تقریر سخنان هاوکینگ، با تکیه بر مبانی فلسفه اسلامی به نقادی دیدگاه های الهیاتی این فیزیک دان مبادرت خواهیم ورزید. برخی نقدهای وارده به دیدگاه های هاوکینگ عبارت اند از: تلقی نادرست از مفهوم و جایگاه خدا و همچنین مفهوم زمان؛ تصویر اشتباه وی مبنی بر ماشین بودن بشر؛ عدم توجه به لوازم اخلاقی و اجتماعی این دیدگاه. روش ما در این مقاله توصیفی- تحلیلی خواهد بود.
امر اجتماعی و زندگی روزمره در ریختارِ فکری مارتین هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در ریختار فکری مارتین هایدگر، امر اجتماعی و زندگی روزمره با تأکید بر مفاهیم بنیادینی چون "دازاین"، "اصالت"، و "هستی" بررسی می شوند. هایدگر معتقد است که زندگی روزمره معمولاً به صورت غیر اصیل سپری می شود، جایی که انسان ها در چارچوب هنجارها و انتظارات از پیش تعیین شده عمل می کنند، بدون آنکه به معنای عمیق تر هستی خود توجه کنند. این نوع زندگی، که هایدگر آن را "افتادگی" می نامد، به نوعی غفلت از حقیقت وجودی منجر می شود. به همین منظور پرسش اصلی مقاله بدین صورت است که امراجتماعی و زندگی روزمره در ذهنیت و اندیشه هایدگر به چه معناست و چه نسبتی با عصر کنونی دارد؟ امر اجتماعی در اندیشه هایدگر به عنوان فضایی تلقی می شود که در آن ساختارهای قدرت، هنجارهای فرهنگی، و روابط اجتماعی به گونه ای عمل می کنند که می توانند به پنهان سازی حقیقت و محدود کردن امکان تجربه زندگی اصیل منجر شوند. با این حال، هایدگر بر این باور است که انسان، با آگاهی از مرگ و گذر زمان، می تواند از این وضعیت فراتر رفته و به سوی زندگی اصیل حرکت کند. این آگاهی به فرد اجازه می دهد تا از پیروی ناآگاهانه از هنجارها و رژیم های حقیقتِ ثابت و محدود کننده فاصله بگیرد و به جستجوی معنای واقعی تر و عمیق تر زندگی بپردازد.
مقایسه میان وجهه نظرهای سهروردی و شلنبرگ در باب اختفای الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از براهین جدید و معروف در انکار خداوند برهان اختفای الهی است. بر مبنای این برهان، که نخستین بار جان شلنبرگ، فیلسوف معاصر کانادایی، آن را طرح کرده است، اختفاء و پنهان بودن خداوند با عاشقِ مطلق بودن او در تضاد است. در پرتو توجه به این تضاد، مدافعان برهان اختفای الهی وجود خداوند را انکار کرده اند. شیخ شهاب الدین سهروردی با اتخاذ رویکردی نو به مسائل هستی و معرفت، دیدگاهی متفاوت از نظریه فوق ارائه کرده است. سهروردی خداوند را نورالانوار می نامد. در نظر او، ذات خداوند چیزی جز نوریتش نیست و نور نیز امری ظاهر و آشکار است. بنابراین لازم می آید که ذات خداوند نیز ظاهر و آشکار باشد. البته سهروردی نیز به بحث اختفای الهی و نسبت آن با نفس انسانی توجه کرده است. در نگاه سهروردی، اختفای الهی به دلیل عدم توجه انسان به مبدأ عالم (نورالانوار) و غفلت او از وجه وجودی (نورانی) خودش است. اما در نظر شلنبرگ، عامل پنهان بودن و خفای الهی خودِ خداوند است و مسئولیت کمتری متوجه انسان است. این نوشتار با روشی توصیفی-تحلیلی، ضمن مقایسه آرای سهروردی و شلنبرگ در باب اختفای الهی، درصدد است این امر را تبیین کند که چگونه ذات خداوند در عین ظهور و آشکارگی می تواند مخفی باشد، اما این اختفاء به ذات او برنگردد.
نسبت میان نظر و عمل در فلسفه افلاطون از منظر هیدگر و گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۶
399 - 417
حوزههای تخصصی:
هرچند ارسطو نخستین فیلسوفی است که حکمت نظری و حکمت عملی را از یکدیگر تفکیک می کند، اما قبل از او افلاطون نیز به جدایی یا عدم جدایی نظر و عمل توجه کرده است. در نظر افلاطون «فضیلت معرفت است»؛ یعنی خودشناسی عین فضیلت و آرته آدمی است. بنابراین می توان گفت نظر و عمل در فلسفه افلاطون از یکدیگر جدا نیستند. در عین حال افلاطون معتقد است اگر بخواهیم به اراده و قصد فضیلت مند شویم باید به فلسفه متوسل شویم؛ یعنی فلسفه به منزله فعل و عمل برای تأمین نظر و غرض معین لحاظ می شود. لذا می توان گفت افلاطون جدایی نظر از عمل را طرح کرده است. اکنون با توجه به این مقدمه مسئله مهمی پیش می آید: آیا در فلسفه افلاطون نظر و عمل از یکدیگر جدا هستند؟ این نوشتار درصدد است از منظر مارتین هیدگر و هانس گئورک گادامر پرسش فوق را بررسی کند. در حالی که هیدگر معتقد است افلاطون با طرح جدایی نظر از عمل و همچنین تقدم نظر بر عمل زمینه شکل گیری مابعدالطبیعه و در نتیجه زمینه فراموشی وجود را فراهم کرده است، گادامر معتقد است در فلسفه افلاطون نظر و عمل از یکدیگر جدا نیستند. در نظر گادامر بسیاری از آموزه های افلاطون از قبیل آموزه ایده ها، دولت آرمانی و ... از دل ملاحظات عملی او نشأت گرفته اند.
Is There A Post-Human Sexuality?(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴۸
1 - 30
حوزههای تخصصی:
Will human sexuality survive the passage to Artificial Intelligence? To answer this question properly, we should first analyze the paradoxical inner structure of sexuality itself, which is never simply binary: it always involves a third element that gives body to the deadlock of sexual difference – this is what Lacan meant by “there is no sexual difference.” This is why sexuality is in itself excessive and perverse. For this reason, all attempts to “normalize” sexuality by way of keeping it within the limits of moderation miserably fail: today, we find on the market products deprived of their dangerous element (coffee without caffeine, chocolate without sugar…), and the moderate sexuality is sexuality without sex. The Buddhist attempts to contain the excess sexuality miss the point of sexuality: intense sexuality is in itself the greatest sacrifice (the sacrifice of peaceful moderate life) – in sexuality, we enjoy the pain, the renunciation itself. However, today, in our world pervaded by commodification and technological inventions, real human partners are more and more replaced by what Lacan called lathouses, artificial objects aimed at satisfying our sexual desire without another human being (plastic phalluses, digitalized pornography). The result is that we are thrown into a space of limitless pleasures where, although “everything is permitted,” our intense sexual desire gets anaestheticized.
سنن الهی به مثابه قواعد قوام بخش در هستی جامعه و تبیین لوازم آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جامعه، از آن حیث که در سلسله ممکنات قرار دارد، در هستی اش نیازمند واجب است. خداوند، به عنوان فاعل و خالق عالم ممکنات، هستی جامعه را از طریق اراده ها و کنش های انسانی به آن اعطا می کند، به گونه ای که وجود جامعه با عدم آن قابل جمع نیست. سنن الهی، که در ساختارهای وحیانی و عقلانی به آنها معرفت پیدا می کنیم، زمینه ساز هستی ما و تمام واقعیت های دیگر است. همان گونه که واقع گرایی پیش شرط وجود ما و تمام نظریات علمی و عقلی است، سنن الهی نیز به همان میزان و با همان گستردگی زمینه حیات فردی و اجتماعی ما را مهیا می کند. بر این اساس، جامعه مجموعه ای از سنن الهی است که برای ظهور نیازمند به کنش جمعی است. سنن الهی، به مثابه قواعد قوام بخش، نقش علّی در تحقق و بقای جامعه ایفا می کنند. پذیرش این امر لوازمی به دنبال خواهد داشت، که این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی به برخی از آنها می پردازد، و از آن جمله است: محوریت یافتن فطرت انسانی در فهم سنن الهی و تکون جامعه، عکس الحمل بودن حمل سنت بر جامعه، لزوم تجرد جامعه، دفع نسبی گرایی و حفظ اختیار و مسئولیت انسانی.