مقالات
حوزه های تخصصی:
هدف: یکی از مفاهیمی که در راستای نهادینه سازی جامعه مدنی طی سال های اخیر مطرح شده است، مفهوم حکمرانی هوشمند است. در این بین، شناسایی عوامل مؤثر بر حکمرانی هوشمند، می تواند چراغی فراروی راهبری طرح های دولت هوشمند باشد. اصول حکمرانی هوشمند، به رضایتمندی همه عناصر حاضر در یک جامعه منجر می شود و رشد روزافزون جمعیت و به دنبال آن، بحران های متعدد، رهبران و دولت مردان را در مسیر هوشمندسازی تمام ابعاد و ارکان جوامع سوق داده است؛ بنابراین تلاش برای تحقق حکمرانی هوشمند شهری، در جهت جلوگیری و کاهش چالش ها و مسائل شهرداری ضروری است. در کنار رسیدن به زبان مشترک، پژوهش هایی که تاکنون انجام شده، گام های اولیه برای حرکت به سمت تحقق شهر هوشمند و حکمرانی هوشمند بوده است. همچنین در حکمرانی سنتی، اطلاعات و داده ها به اندازه کافی در دسترس نیست و این در حالی است که اکنون این اطلاعات و داده ها وجود دارد و باید چگونگی استفاده و بهره مندی از آن فراگرفته شود؛ از این رو این امر نیازمند پژوهش هایی گسترده تر است.
روش: رویکرد پژوهش حاضر کیفی است. برای اجرای پژوهش، از روش هفت مرحلهای فراترکیب سندلوسکی و باروسو استفاده شد. پژوهش جاری با مراجعه به کلیه منابع مرتبط با حکمرانی هوشمند و عوامل ضروری وابسته به آن، مشتمل بر ۱۴۷۰ مقاله، کتاب و پایان نامه از منابع معتبر داخلی و خارجی منتشرشده در پایگاه اطلاعات علمی، در بازه زمانی ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۱ خورشیدی و ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۲ میلادی صورت گرفت.
یافته ها: بررسی ادبیات موجود در زمینه حکمرانی شهری هوشمند نشان می دهد که برخلاف اینکه تاکنون پژوهش های متعددی در این زمینه صورت پذیرفته است؛ اما تنها به بخشی از ابعاد و شاخص های حکمرانی شهری هوشمند پرداخته شده است و در هیچ یک از پژوهش های انجام شده، ابعاد و مقوله های حکمرانی شهری هوشمند یک جا بررسی نشده است. در این پژوهش به منظور شناسایی ابعاد و شاخص های حکمرانی شهری هوشمند، کلیه پژوهش های صورت گرفته داخلی از سال ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۱ و پژوهش های خارجی در این زمینه از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۲ میلادی، به صورت نظام مند مطالعه و به طور یکپارچه مؤلفه های مؤثر در حکمرانی شهری هوشمند شناسایی شد. با در نظر گرفتن میزان ارتباط با موضوع پژوهش، منابع اولیه غربال شد و تعداد ۱۰۶ منبع انتخاب و کدگذاری روی مفاهیم مستخرج از آن ها انجام شد. در مجموع، بر اساس نتایج مرور نظام مند با رویکرد فراترکیب، چهار کد انتخابی (اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی) و ۱۰ کد محوری (مدیریت خدمات، بهره وری، مدیریت و سازمان دهی، رهبری، قانون گذاری، پشتیبانی و حمایت، کیفیت حکمرانی، مشارکت، آموزش و زیرساخت های فناوری اطلاعات) استخراج شد.
نتیجه گیری: بیشترین تعداد مطالعات مربوط به مدیریت خدمات الکترونیک، زیرساخت های فناوری اطلاعات و قانون گذاری الکترونیک و کمترین تعداد در خصوص کیفیت در حکمرانی الکترونیک است. به منظور سنجش پایایی و کنترل کیفیت، از روش کاپا استفاده شد. مقدار شاخص کاپا برای عوامل حکمرانی هوشمند محاسبه شد که در سطح توافق عالی قرار گرفت. بررسی پیشرفت اقدام های دستگاه های اجرایی و زیرمجموعه های وابسته به دولت در جهت استقرار حکمرانی هوشمند، نیازمند مؤلفه ها و زیرمؤلفه هایی به منظور ارزیابی است. با ارائه مدل ارزیابی حکمرانی هوشمند، شامل ابعاد و مقوله ها، بخش های وابسته به دولت و حکومت قادرند از اثربخشی اقدام های انجام شده، اطمینان حاصل کنند و از حوزه های بهبودپذیر دستگاه های خود آگاه شوند. با ارائه یک مدل یکپارچه حکمرانی هوشمند به روش فراترکیب، دولت ها قادر خواهند بود که ضمن اطمینان از روند رو به پیشرفت استقرار حکمرانی هوشمند، به ارزیابی عملکرد بخش های وابسته به خود اقدام کنند.
ارائه مدلی از پیشایندها و پسایندهای توسعه منابع انسانی ملی با رویکرد فرامطالعه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: یکی از رویکردها به مفهوم توسعه منابع انسانی، توسعه منابع انسانی ملی است. توسعه منابع انسانی ملی، به معنای بهبود دانش و مهارت های لازم برای رشد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و فراهم ساختن زمینه ه ای مشارکت برای ایجاد جامعه ای بهتر برای مردم است. پژوهش های انجام شده در حوزه توسعه منابع انسانی ملی، به عوامل مؤثر، ظرفیت ها و محدودیت ها، خط مشی ها و اقدام ها، مبحث ها و مسئله ها و نتیجه ها و پیامدهای توسعه منابع انسانی ملی پرداخته اند. پژوهش حاضر درصدد آن است که مدل یکپارچه و منسجمی از این پیشایندها و پسایندها ارائه دهد.
روش: این پژوهش با رویکرد کیفی و بر اساس اصول فرامطالعه اجرا شده است. فرامطالعه رویکردی است نظام مند که با استفاده از تفسیر، به جای تقلیل داده ها، برای جمع آوری و تجزیه وتحلیل یافته های پژوهش های کیفی به کار می رود. مرور و انتخاب پژوهش های اولیه برای این فرامطالعه، بر اساس روش مرور ادبیات ساختاری بوده است. در این پژوهش چهار مرحله فرامطالعه انجام شده که عبارت است از: تحلیل فراروش، تحلیل فرانظریه، تحلیل فراداده و تحلیل فراترکیبی. پس از استخراج داده ها، روی آن ها تحلیل فراروش انجام شده است. به منظور بررسی و ارزیابی طرح پژوهش و روش های مورداستفاده در مطالعات میدانی پژوهش، برای تجزیه وتحلیل تأثیر این انتخاب ها، تجزیه وتحلیل فراروش روی یافته ها و نتایج یک مطالعه خاص انجام شده است. از رویکرد تلفیقی به منظور ایجاد نظریه جدید برای توسعه منابع انسانی ملی استفاده شده است. تجزیه وتحلیل فراداده با تحلیل مضمون شش مرحله ای کلارک و برون انجام شده و در فراترکیب، تفاسیر حاصل از تجزیه وتحلیل فراروش، فراداده و فرانظریه به هم پیوند داده شده است.
یافته ها: عوامل مؤثر بر توسعه منابع انسانی ملی در دو دسته عوامل فراملی و عوامل ملی دسته بندی شدند. عوامل فراملی در دو دسته نهادی و اقتصادی و عوامل ملی در دسته های فرهنگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، مدیریتی و قانونی قرار گرفتند. سه دسته ظرفیت مالی و صنعتی و آموزشی، شناسایی شد. مهاجرت نخبگان، تطابق عرضه و تقاضای نیروی کار، سلامت مادر و کودک، رشد شناختی کودک، مهارت های زندگی، استانداردسازی آموزش، دسترسی همگانی به آموزش، به روز بودن آموزش فنی و حرفه ای، هم راستایی با تحولات صنعتی، استاندارد ملی مشاغل، راهنمای مسیر شغلی، قابلیت اشتغال، یادگیری مادام العمر، یادگیری فناوری های جدید، بهداشت، سلامت و نگهداری بازنشستگان، به عنوان موضوعاتی شناخته شدند که در توسعه منابع انسانی ملی دخالت دارند. در نهایت، نتایج توسعه منابع انسانی ملی به سه دسته خروجی ها، پیامدها و اثرها تقسیم بندی شد.
نتیجه گیری: خروجی این پژوهش، ارائه مدلی در حوزه توسعه منابع انسانی ملی است. مطابق این مدل، عوامل فراملی و ملی بر ظرفیت های توسعه منابع انسانی ملی کشورها تأثیر می گذارند. برای توسعه منابع انسانی ملی، سه ظرفیت مالی و صنعتی و آموزشی لازم است و مداخلات انجام شده در توسعه منابع انسانی ملی، به این ظرفیت ها وابسته است. در سطح ملی توسعه منابع انسانی، مداخلاتی مانند خطرپذیری، قانون گذاری، برنامه ریزی و اقدام در دوره های مختلف زندگی شهروندان صورت می گیرد. مدیریت جمعیت، پیش نیاز پرداختن به سایر دوره های قابل مداخله است. با توجه به دوره زندگی، برای هر مرحله موضوعات قابل مداخله شناسایی شده است. نتایج توسعه منابع انسانی ملی در سه دسته خروجی ها، پیامدها و اثرها دسته بندی شده است.
شناسایی و اولویت بندی عوامل روان شناختی اثرگذار بر فرایندهای منابع انسانی سطح مقدماتی مدل 34000 منابع انسانی: یک مطالعه آمیخته(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: هدف از اجرای این پژوهش شناسایی و اولویت بندی عوامل روان شناختی اثرگذار بر فرایندهای منابع انسانی سطح مقدماتی مدل ۳۴۰۰۰ منابع انسانی (شامل طراحی ساختار سازمانی کلان و تفصیلی، تجزیه وتحلیل شغل و ارزشیابی شغلی و برنامه ریزی منابع انسانی، جذب و ارزشیابی شاغل) بود.
روش: طرح پژوهش، آمیخته از نوع اکتشافی بود که در مرحله اول از روش مرور سیستماتیک (داده های کیفی) و در مرحله دوم از روش دلفی و دیمتل فازی (داده های کمّی) برای جمع آوری داده ها استفاده شد. جامعه آماری شامل تمامی مدیران میانی و ارشد یک شرکت صنعتی در استان خراسان رضوی در سال ۱۴۰۱ بود که تعداد ۱۴ نفر از آنان به روش نمونه گیری غیراحتمالی هدفمند انتخاب شدند. ابزار پژوهش، ۳ پرسش نامه بود. یکی پرسش نامه دلفی ۱۸ سؤالی بود که برای شناسایی عوامل روان شناختی اثرگذار بر فرایندهای سطح مقدماتی با ۷ سؤال درباره طراحی ساختار سازمانی کلان و تفصیلی؛ ۵ سؤال در خصوص تجزیه وتحلیل شغل و ارزشیابی شغلی و ۶ سؤال در زمینه برنامه ریزی منابع انسانی، جذب و ارزشیابی شاغل تهیه شد. پرسش نامه بعدی، دیمتل فازی ۱۶ سؤالی بود که برای اولویت بندی عوامل روان شناختی شناسایی شده طراحی شد. پرسش نامه مرحله سوم دلفی با ۷ سؤال در خصوص طراحی ساختار سازمانی کلان و تفصیلی؛ ۴ سؤال در زمینه تجزیه وتحلیل شغل و ارزشیابی شغلی و ۵ سؤال درباره برنامه ریزی منابع انسانی، جذب و ارزشیابی شاغل بود که پژوهشگر بر اساس نتایج به دست آمده از مرور سیستماتیک طراحی کرد. برای تجزیه وتحلیل داده های حاصل از پرسش نامه دلفی، از شاخص مرکزی میانگین و درصد اجماع استفاده شد. همچنین، به منظور تعیین اثرگذارترین و اثرپذیرترین عوامل روان شناختی شناسایی شده، از روش دیمتل فازی استفاده شد. در این بخش، تحلیل داده ها در نسخه 2019 نرم افزار اکسل انجام شد.
یافته ها: با توجه به نتایج حاصل از مرور سیستماتیک ۴۰ مقاله ای که طی سال های ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۲ چاپ شده اند و نیز، بر اساس نتایج مرحله سوم پرسش نامه دلفی و پرسش نامه دیمتل فازی، مهم ترین عوامل روان شناختی اثرگذار بر فرایند طراحی ساختار سازمانی کلان و تفصیلی به ترتیب اهمیت، عبارت بودند از: اعتماد به مدیریت ارشد، جوّ اعتماد بین فردی، عدالت سازمانی ادراک شده، حمایت سازمانی ادراک شده، رهبری تحولی، استقلال شغلی و حمایت مدیریت ارشد. همچنین، نتایج نشان داد که فرصت رشد و توسعه فردی، جوّ یادگیری، جوّ اعتماد بین فردی و رهبری تحولی، به ترتیب اثرگذارترین عوامل روان شناختی بر بهبود فرایند تجزیه وتحلیل شغل و ارزشیابی شغلی هستند. در نهایت، یافته های پژوهش حاکی از آن بود که عوامل روان شناختی اثرگذار بر فرایند برنامه ریزی منابع انسانی، جذب و ارزشیابی شاغل، عبارت اند از: تناسب فرد شغل، هویت شغلی، عدالت سازمانی ادراک شده، شهرت سازمان و معناداری شغل.
نتیجه گیری: در مجموع، نتایج این پژوهش نشان داد که علاوه بر لزوم وجود ساختارهای فیزیکی و سازمانی برای پیاده سازی فرایندهای منابع انسانی، نیاز است که جوّ روان شناختی سازمان نیز آمادگی لازم را به منظور اجرای اثربخش هر یک از این فرایندها داشته باشد. بر این اساس، پیشنهاد می شود سازمان هایی که به دنبال اجرای مدل ۳۴۰۰۰ منابع انسانی در سازمان متبوع خود هستند، عوامل روان شناختی شناسایی شده در این پژوهش را مدنظر قرار دهند تا از این طریق از اثربخشی اجرای این مدل اطمینان حاصل کنند.
چارچوب خط مشی گذاری برای به کارگیری سامانه های هوش مصنوعی در حوزه شهری با استفاده از رویکرد فراترکیب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: هدف این مطالعه سیستماتیک تحلیل پژوهش های کیفی مرتبط با استفاده از سیستم های هوش مصنوعی (AI) در زمینه مدیریت شهری است. این مطالعه دستیابی به درک جامعی از وضعیت تجربیات فعلی در سیاست گذاری هوش مصنوعی در شهرها را دنبال می کند. با بررسی و ترکیب نظام مند یافته های قبلی در این زمینه، این پژوهش به دنبال کمک به توسعه سیاست های کارآمدتر برای استفاده مسئولانه و مؤثر از هوش مصنوعی در مدیریت شهری است.
روش: در این مطالعه متاسنتز با تکیه بر روش هفت مرحله ای، چارچوب سندلوسکی و بارسو (۲۰۰۷) استفاده شده است. ابزار تجزیه وتحلیل داده های کیفی، تحلیل تم بوده است. برای ارزیابی کیفیت پژوهش، در کنار استفاده از سنجش میزان توافق میان دو کدگذاری، از ارائه نمونه متن کدگذاری شده، گزارش دهی گام های اجرای پژوهش و بررسی مستمر و رفت وبرگشتی میان پژوهشگران نیز استفاده شده است.
یافته ها: در این مطالعه مقالات مرتبط شناسایی و تجزیه وتحلیل شده است. یافته های حاصل از کدگذاری در این پژوهش، یک بار در چارچوب تحلیل محیطی پستل و یک بار در قالب ۲۷ تم موضوعی پیشنهادی نویسندگان دسته بندی و ترکیب شده است. علاوه بر این، سه دسته از سوگیری (داده ه ای، الگوریتمی و ارزشی) در سیستم های هوش مصنوعی که باید توسط مدیریت شهری در نظر گرفته شود، شناسایی شده است.
نتیجه گیری: به عنوان نتیجه نهایی این پژوهش، یک چارچوب استعاری به نام «پلکان سیاست گذاری هوش مصنوعی برای شهرها» ارائه شده است که شامل پنج پله است: جهان بینی، جامعه، نظام حقوقی، مدیریت شهری و مدیریت فناوری. چارچوب استعاری پژوهشگران با نگاهی میان رشته ای، به اولویت بندی میان پنج مفهوم بالا و معرفی ابعاد اصلی هر یک پرداخته است و به ذی نفعان در موضوع خط مشی گذاری هوش مصنوعی در مدیریت شهری یاری می رساند.
چابک سازی مدیریت فرایندهای سازمانی مبتنی بر تئوری سیستم های انطباقی پیچیده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: امروزه بسیاری از سازمان ها به این نتیجه دست پیدا کرده اند که در دنیای واقعی، پیاده سازی سیستم مدیریت فرایندهای سازمانی، بیشتر آن ها را به سمت ساختارهای رسمی برده است و در واقع، توان واکنش مؤثر و چابک به تغییرات را به ویژه در نظام های پیچیده کاهش داده و حتی، اجرای آن را با اختلال مواجه کرده است. در این راستا، هدف اصلی پژوهش پیش رو، ارائه چارچوبی از چابک سازی مدیریت فرایندهای سازمانی با بهره گیری از مفاهیم نظریه «سیستم های پیچیده انطباقی» در سازمان است.
روش: برای دستیابی به هدف یاد شده، در گام نخست، از طریق ابزار مصاحبه با ۱۸ نفر از خبرگان، تلاش شد که اجزای مؤثر در چارچوب مدیریت فرایندهای سازمانی چابک شناسایی شود تا از این طریق بتوان انطباق پذیری و چابکی سیستم مدیریت فرایندهای سازمانی را بهبود بخشید. در گام دوم پژوهش، به منظور تبیین ارتباطات سیستمی مدیریت فرایندهای سازمانی چابک، از رویکرد مدل سازی ساختاری تفسیری (ISM) استفاده شد.
یافته ها: پس از تحلیل یافته ها و استخراج کدهای اولیه از متن مصاحبه ها، در گام نخست، داده ها در چهار مقوله کلی آمادگی و زیرساخت های اولیه، پاسخ گویی، یادگیری و رشد شاخص های عملکردی با ضریب پایایی به میزان ۷/۷۷ دسته بندی شدند. در مرحله بعدی، از طریق تکنیک مدل سازی ساختاری تفسیری، سطح بندی و ارتباطات درون سیستمی تعیین شد. بر اساس یافته های پژوهش، مؤلفه های چارچوب پیشنهادی عبارت اند از: ۱. آمادگی: شامل فرهنگ متناسب، حاکمیت فرایند، نیروی انسانی شایسته، زیرساخت فناوری و ساختار سازمان؛ ۲. پاسخ گویی: مشتمل بر مؤلفه های استراتژی سازی مبتنی بر بداهه، پایداری خلاق، سازگاری پویا و رهبری فرایندها؛ ۳. یادگیری: متشکل از یادگیرندگی سازمانی و درک و شناخت محیطی؛ ۴. رشد و بهبود شاخص های عملکردی: شامل شاخص های کمی و کیفی. همچنین با توجه به چارچوب مفهومی ISM این متغیرها در قالب چهار سطح طبقه بندی شدند.
نتیجه گیری: بر اساس نتایج، زیرساخت فناوری اطلاعات، مهم ترین مؤلفه در چابکی مدیریت فرایندهای کسب وکار شناخته شد. همچنین بر اساس تحلیل های صورت گرفته، قدرت نفوذ و وابستگی در طبقه چهار، یعنی مستقل قرار گرفت. در واقع، تقویت زیرساخت فناوری می تواند با نفوذ در فرهنگ فرایندمحوری، نیروی انسانی و ساختار متناسب سازمان، باعث شود که روحیه یادگیری و تحول و کار تیمی و مشارکتی در سازمان تقویت شود و بستری برای رشد مستمر کارکنان فراهم آید که در نهایت، پیامدهایی همچون مزیت رقابتی، سودآوری، ایجاد ارزش برای جامعه و... را به دنبال دارد. افزون بر این، در میان متغیرهای مربوطه در بالاترین سطح (سطح ۴) دو مؤلفه قابلیت تولید استراتژی مبتنی بر بداهه و همچنین، قابلیت حفظ و نگهداری سازمان در لبه بی نظمی (پایداری خلاق) در طبقه متغیرهای وابسته قرار گرفت که اصلاح متغیرهای هدف یا نتیجه در سیستم نام گذاری شد. با توجه به نتایج، ادعا می شود که در صورت توجه به سایر مؤلفه های سیستم، می توان انتظار داشت که سازمان ها به این دو قابلیت مهم با ذکر ویژگی هایی که از این دو بیان شد، دست پیدا کنند و بتوانند در محیط های پیچیده و پویا به نحو مقتضی اثرگذار باشند.
پیشران های استراتژی بر اساس مدل مک کنزی: مطالعه موردی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: اجرای موفقیت آمیز استراتژی در سازمان ها، یکی از چالش های اساسی مدیران و پژوهشگران حوزه مدیریت بوده است. در پژوهش های استراتژی به ایجاد تناسب و تعادل بین اجزای سازمان، از یک سو و ادراک و برداشت استراتژیست ها (مدیرعامل و مدیران ارشد) از موانع استراتژی، از سوی دیگر کمتر پرداخته شده است. این دیدگاه خاص، به استراتژی مانند یک «عمل» توجه می کند که حاصل فعالیت های روزمره استراتژیست در بستر سازمانی است. با توجه به اینکه شکست استراتژی می تواند به هدررفت منابع سازمان منجر شود؛ پرداختن به این موضوع حائز اهمیت فراوانی است. در این پژوهش نویسندگان به دنبال شناسایی موانع اجرای استراتژی، از نگاه تیم مدیریت ارشد در یک شرکت کشت وصنعت دولتی در ایران بوده اند. نویسندگان از مدل مک کنزی، به عنوان لنز نظری برای واکاوی شکست استراتژی استفاده کرده اند تا اجزای تشکیل دهنده هر عامل از مدل، از دیدگاه مدیران ارشد مجموعه شناسایی شود.
روش: روش این پژوهش کیفی و از نوع مطالعه موردی اکتشافی، به شیوه لانه گزینی است. برای گردآوری داده های کیفی، از مصاحبه نیمه ساختارمند استفاده شده است تا پژوهشگر هم زمان به عمق کافی در خصوص سوژه پژوهش دست یابد و هم بتواند داده ها را به طور نظام مند گردآوری کند. مصاحبه های بعدی برای گردآوردن داده ها یا توضیحات بیشتر صورت پذیرفت تا در نهایت مضامین تکراری شدند و اشباع پس از ۲۱ مصاحبه حاصل شد. پس از کدگذاری داده های به دست آمده با روش کدگذاری باز، داده های حاصل از مشاهده ها و مصاحبه ها تحلیل شدند.
یافته ها: کدهای شناسایی شده منفی ومثبت و با تأثیر دوگانه بودند. از نظر تأثیر مثبت ومنفی کدها بر اجرای استراتژی، ۱۵۵ کد با تأثیر منفی و ۲۹ کد با تأثیر مثبت، ۴ کد با تأثیر دوگانه و ۱۶ یادداشت (سؤال ها و ابهام ها) شناسایی شد. کدها در نهایت در ۲۱ مقوله و ۵ مضمون دسته بندی شدند. برخی از مقوله ها عبارت اند از: بستر سازمان، روحیه کارآفرینی، برنامه ریزی مشارکتی، ازدست دادن علاقه مندی کارکنان، تضاد منافع و آرا بین مدیران میانی و مدیر ارشد، مشکلات تدوین استراتژی، بی صلاحیتی مدیران، مشکلات مالی، سرخوردگی مدیریت ارشد، بیکاری مزمن و عدم تعهد، دخالت مدیر ارشد، عدم شفافیت در شرح وظایف و رؤیاپردازی استراتژی به جای تدوین استراتژی. مضامین به دست آمده نیز عبارت اند از: ارزش های مشترک، سبک رهبری، اشکالات ساختار و سیستم، مهارت، کارکنان و استراتژی.
نتیجه گیری: در این مطالعه ابعاد مدل مک کنزی از دید مدیران ارشد و میانی بررسی و در نهایت مشکل عدم اجرای استراتژی شناسایی شد. به عنوان مهم ترین عامل، می توان به عدم وجود «ارزش های مشترک» اشاره کرد؛ مسئله نمایندگی (مقوله هفتم)، سرخوردگی رهبر سازمان از ناهم سویی مدیران میانی با وی (مضمون یکم) و احساس بی عدالتی بین مدیران صف و ستاد (مضمون دوم) باعث می شود که رأس هرم سازمان، ارتباطاتی آشفته و پیچیده داشته باشد و سیگنال های متناقضی به بدنه هرم سازمان مخابره کند. در بخش میانی سازمان نیز، دخالت مستقیم رهبر سازمان در امور مدیران میانی و گاهی دورزدن آن ها و رویکرد سرکوب گرایانه مدیران میانی برای جلوگیری از این موضوع (مضمون اول)، باعث سردرگمی کارشناسان، احساس بی عدالتی و بی انگیزگی آن ها می شود. ماهر نبودن مدیران میانی در کنترل اوضاع (مضمون دوم) به بی انگیزگی و بی علاقگی کارکنان دامن می زند و در نهایت، گسست کاملی در فهم مشترک سازمانی در کلیه سطوح سازمان را شکل می دهد. نتایج پژوهش نشان می دهد که برای موفقیت استراتژی، به چیزی فراتر از یک روش خوب برای تدوین استراتژی نیاز است. همه اجزای هفت گانه سازمان باید در تناسب و تعادل باشند تا استراتژی به ثمر نشیند.
طراحی مدل اقناع عمومی در بستر حکمرانی خوب شهری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: اقناع عمومی در حکمرانی خوب شهری، ابزاری قدرتمند است که به دلیل ایجاد هم بستگی و تعامل بین مسئولان حکومتی و شهروندان، ترویج ارزش ها و هدف های مشترک و همچنین، بهبود کیفیت زندگی در شهر اهمیت دارد. در دنیای امروزی که شهرها به سمت توسعه و رشد سریع حرکت می کنند، حکمرانی خوب شهری اهمیت بسیاری پیدا کرده است. اقناع عمومی، ابزار مؤثری در بستر حکمرانی خوب شهری مطرح شده است؛ از این رو هدف پژوهش حاضر، طراحی مدل اقناع عمومی در بستر حکمرانی خوب شهری است.
روش: روش پژوهش کیفی و از نوع نظریه پردازی داده بنیاد با رویکرد اشتراوس و کوربین است. روش نمونه گیری به صورت هدفمند و از نوع گلوله برفی بوده است. در مجموع، در پژوهش حاضر ۱۷ نفر مشارکت کردند که ۱۰ نفر از بین مدیران کل دستگاه های اجرایی استان خراسان رضوی و ۷ نفر از استادان و خبرگان دانشگاهی انتخاب شدند. تجزیه وتحلیل داده ها از طریق کدگذاری باز، کدگذاری محوری و کدگذاری گزینشی با استفاده از نرم افزار مکس کیودا انجام شد. برای اخذ تأمین اعتبار، از درگیری طولانی مدت و مشاهده مداوم و بازبینی مشارکت کنندگان استفاده شد. افزون بر این، برای ایجاد اعتبار بیشتر، پژوهشگر از روش بازبینی مشارکت کنندگان بهره برد.
یافته ها: یافته های پژوهش در قالب شش دسته شرایط علی، مقوله محوری، استراتژی ها، پیامدها، زمینه ها و مداخله گرها دسته بندی شد. یافته های پژوهش نشان داد که شرایطی همانند عوامل سرمایه اجتماعی و حکمرانی مسائل، باعث می شود که اقناع عمومی شکل گیرد. از طرفی این رفتار بر استراتژی ها یا راهبردها تأثیر می گذارد. به سخن دیگر، عوامل یادشده کمک می کند که راهبردها یا استراتژی های حکمرانی خوب شهری که رسانه کارآمد و استراتژی ارتباط مؤثر است، انتخاب شود. این استراتژی ها به قطع پیامدهایی دارند که از آن جمله می توان به بهبود عملکرد به شکل توسعه انسانی پایدار و بهبود حل مسئله اشاره کرد. زمینه این استراتژی ها، سیاست های حمایتی و فرهنگی است. در این میان نباید از مداخله گرهایی همچون موانع محیطی و موانع ارتباطی چشم پوشی کرد.
نتیجه گیری: انتقال پیام های اثربخش و مؤثر به جامعه با اقناع عمومی در بستر حکمرانی شهری امکان پذیر است. با انجام پدیده مذکور، شناخت بهتر از مسائل شهری، ایجاد همدلی و تعامل مثبت با شهروندان و افزایش مشارکت آن ها در مسائل عمومی فراهم می شود. با توجه به یافته های پژوهش، چنین نتیجه می شود که اقناع عمومی مؤثر، به تحلیل دقیق اهداف و مخاطبان نیازمند است. باید هدف مدنظر اقناع، اهداف کلان حکمرانی شهری و نیازهای جامعه، به صورت دقیق بررسی شوند. همچنین، باید مخاطبان مدنظر به خوبی شناسایی و تحلیل شوند تا بتوان محتوا و ابزارهای اقناعی درستی طراحی کرد. استفاده از شواهد و آمار مطمئن، به افزایش اعتبار اقناع عمومی کمک می کند. اطلاع رسانی جذاب و فهم پذیر نیز، می تواند مخاطبان را بهتر و به طور کامل آگاه سازد و آن ها را به پذیرش ایده مدنظر ترغیب کند. در نهایت اینکه استفاده از شاخص ها و نشانه های اثرگذاری، می تواند نتایج و اهداف اقناع را به وضوح نمایش دهد و از شفافیت در فرایند اقناع پشتیبانی کند. در پایان پژوهش، پیشنهادها و راه کارهایی برای مؤلفه های پژوهش بیان شده است.
یادداشت ها
راهکارهای عملی در طراحی و بازمهندسی ساختار سازمانی
ایجاد یک ساختار کارا و مؤثر برای استفادۀ بهینه از منابع و اولویت اقدامات و فعالیتها، در صدر برنامههای هر مدیر ارشد در سازمان است. ساختار سازمانی، مشخصکنندۀ چگونگی تخصیص وظایف، نحوۀ قرار گرفتن افراد در پُستهای سازمانی، جریان گزارشدهی در درون سازمان و الگوی تعامل و هماهنگی بین واحدهای مختلف، در جهت استفاده از امکانات سازمان است. سازمانها با توجه به عوامل بیرونی و نیز وضعیت عوامل داخلی، استراتژیهای خود را برای تحقق چشمانداز و اهداف و برنامهها تغییر میدهند و متناسب با آن، میبایست ساختار سازمانی را نیز تغییر یا توسعه دهند. از این رو، شرکت جهت پاسخگویی به تغییرات در حوزۀ کسبوکار و همسویی با استراتژیهای سازمان، به تدوین دستورالعمل طراحی و بازمهندسی ساختار سازمانی اقدام کرده است تا بتواند با سازماندهی بهموقع، افراد و واحدها را برای برآوردهساختن نیازهای سازمان جهت دهد.