فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۱ تا ۶۰ مورد از کل ۲٬۲۰۵ مورد.
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۶ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
73 - 102
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهم در فلسفه عرفان، نقش ساختارهای تجربه گر در محتوای تجارب عرفانی و نسبت این تجارب با یکدیگر است که باعث شکل گیری رویکردهای پرینالیزم، ذات گرایی، ساختارگرایی و زمینه زدایی شده است. در این تحقیقِ تحلیلی تطبیقی پس از معرفی اجمالی هر یک از این مواضع، به جست وجوی پاسخ ملاصدرا به این مسئله پرداخته شد. یافته ها: در رویکرد ملاصدرا، ساختارهای شخصی، نقش مهمی در تجارب عرفانی دارد؛ به طوری که عارف ازطریق انعکاس و تجربه آن در واقعیت درونی با حقایق متعالی ارتباط برقرار می کند و به همین جهت نقش استعداد، باورها، رفتارها، انتظارات، تمایلات و توجهات در این تجارب بارز است؛ در عین حال تجارب عرفانی موازی در سنت های متمایز حاکی از تأییداتی در راستای رویکرد پرینالیزم است. ملاصدرا برخی تجارب یا داده های عمودی را خیالی دانسته و موضع ساختارگرایی محض را برمی گزیند و در مرحله فنا، نیل به تجارب ناب و گذار از رویکرد ساختارگرایی به پرینالیزم را ترجیح می دهد. به عبارتی دیدگاه صدرالدین، رویکرد ساختارگراییِ تشکیکی است؛ یعنی هرچه تجربه گر به مراتب بالاتری از حقیقت سیر می کند و زهد و حریت در او بیشتر می شود، نقش ساختارهای فردی کم رنگ تر و واقع نمایی و همگرایی عرفا در تجارب موازی بیشتر می شود. در این موارد در تحلیل ادبیات عرفانی، تحلیل زمینه ای را برمی گزیند.
بازخوانی و تحلیل نشانه های نمادین در روایت «نبرد بودا با مارا» در متون بودایی با تأکید بر مکتب تراوادا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۷۴
139 - 170
حوزههای تخصصی:
سویه های استعاری و نمادین روایت «رویایی بودا با مارا»، در متون بودایی و انباشتگی این روایت از سمبل ها و استعاره های عرفانی اسطوره ای، توان مایگی تفسیری و وجه پویایی این روایت را برای مخاطبان در سطوح مختلف فراهم ساخته است. در این روایت، نبرد نمادین بودا با مارا به مثابه یک پارادایم سلوکی، رهیافت ها و راه کارهای الهام بخش و مفیدی را فرا روی سالک بودایی در وصول به نقطه بودهی (روشن شدگی و بیداری روحانی) قرار می دهد. این مقاله به روش تحلیلی توصیفی، و با تبیین نمادشناسانه این روایت، ضمن توصیف ویژگی های مارا به عنوان سد راه سلوک انسان بودایی، به واکاوی ابعاد قطب خیر و شرّ در وجود انسان در سنّت تراوادا پرداخته و برخی از نشانه های نمادین مهم را در این روایت اساطیری تجزیه و تحلیل کرده است. بررسی ها نشان می دهد که روایت نبرد بودا با مارا در متون بودایی با بهره گیری از زبان استعاره، چالش های بنیادین معنوی انسان بودایی را در ساحتی فراتر از زندگی شخصی بودا نشان داده و با بسط یک گفتمان اخلاقی سلوکی اسطوره محور، جدال پیوسته آدمی با اهریمن نفس، و روند دیالکتیکی این ستیز را در غلبه انسان بودایی بر تمامی وسوسه های قطب شرّ و وصول به غایت قصوای «نیروانا» بازنمایی می-کند.
بازخوانی اسطوره های برجسته در شعر معد جبوری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۷۴
171 - 194
حوزههای تخصصی:
کاربست اسطوره و میراث سنتی از شاخصه های بارز شعر معاصر عربی به شمار می رود. شاعر معاصر برای القای مفاهیم موردنظر خود به شیوه غیرمستقیم و با عدول از معیارهای رایج زبانی، از اسطوره بهره می گیرد تا بتواند تجربه معاصر خود را بیان کند. در این راستا معد جبوری، شاعر معاصر عراقی، نیز برای زیباسازی شعر و بیان اندیشه خود از میراث اساطیری الهام گرفته است تا آرمان ها و دغدغه های مردم عراق و جهان عرب را فریاد زند. شاعر با درک فضای حساس زمانه، درصدد آگاهی بخشی به ملت های مسلمان است تا بتوانند به این آرمان ها دست یابند. نگارندگان در این پژوهش با روش تحلیلی توصیفی و با هدف بیان دغدغه های شاعر در عرصه های سیاسی و اجتماعی، در پی یافتن مهم ترین دلالت های معنایی اسطوره در شعر معد جبوری برآمده اند. یافته های پژوهش حکایت از آن دارد که جبوری با الهام از میراث اساطیری از گونه های متنوع هنجارگریزی در راستای معنا آفرینی و برجسته-سازی متن بهره برده است. این اسطوره ها به شکل های گوناگون از آرزوها، اشتیاق ها و دغدغه های شاعر خبر می دهد. شخصیت های اسطوره ای در شعر جبوری همگی دغدغه های سیاسی و اجتماعی دارند و از درد مشترکی می نالند. گذشته از این خواهان استقلال و آزادی سیاسی عراق و برقراری عدالت اجتماعی در این کشور هستند.
واکاوی استبداد شرقی در فیه مافیه و مکتوبات مولانا جلال الدین بلخی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه استبداد شرقی ویتفوگل، ازجمله رویکردهایی است که ویژگی های پیچیده جوامع شرقی و تفاوت های فرهنگی آنها را آشکار می کند؛ چنان که ازطریق آن می توان پیچیدگی های این جوامع را درک کرد. بدین منظور با بررسی آثار مختلف ادبی می توان جلوه های استبداد شرقی و تأثیر آن بر افراد، جوامع و معانی آثار ادبی را کشف کرد. این پژوهش، با بهره گیری از روش تحلیل توصیفی و رویکرد جامعه شناسی ادبی، مؤلفه های استبداد شرقی را در فیه مافیه و مکتوبات کاویده و آنها را با متن این آثار سترگ عرفانی تطبیق داده است. یافته ها نشان می دهد که فیه مافیه و مکتوبات، افزون بر مسائل عرفانی و اخلاقی به گفتمان های فرهنگی، اجتماعی و فکری دیگری نیز اشاره دارد. مولوی در فیه مافیه و مکتوبات، ساختار سیاسی نظام استبدادی وگفتمان منبعث از آن را در قالب قصه ها، نامه ها و اندیشه های عارفانه خویش بازسازی و تکثیرکرده و براین اساس می توان گفت که او نیز همچون دیگر مردمان زمانه خود، گفتمان غالب درباره قدرت و سیاست را پذیرفته و در لوای این حکایات، به صورت مستقیم و غیرمستقیم به آن نظام حکومتی، مشروعیت بخشیده است.
نشانه شناسی لایه ای «اَلست» در مثنوی معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۷۴
15 - 48
حوزههای تخصصی:
نشانه شناسی در پی کشف قراردادهایی است که به تولید معنا می انجامد و هر واژه را به عنوان یک نشانه در فرایند دال و مدلول و دلالت، تحلیل و موجبات درک عمیق تر واژه را فراهم می کند. این پژوهش با روش تحلیلی توصیفی و با تکیه بر علم نشانه شناسی لایه ای، به تحلیل واژه «اَلست» به عنوان یک نشانه انتزاعی که مدلول های متنوعی را می طلبد پرداخته است؛ زیرا مولانا این واژه را مانند دیگر واژگان قرآنی دستخوش تحول معنایی کرده و تصرفات بدیعی در آن ایجاد نموده است و هرگاه به این عبارت استناد می کند، پیوندهای معنایی خاصی را با مفهومی خاص بیان می کند. نتیجه پژوهش حاکی از آن است که مولانا این واژه را در حوزه های معنایی با کارکرد هنری ویژه ای بکار برده و با این حوزه های معنایی ارتباط برقرار کرده است و با تسلط بر دقایق علوم عرفانی، فلسفی، تاریخی، روانی و از همه مهم تر قرآن و احادیث، توانسته مفاهیم این علوم را در خلال این واژه بگنجاند و صرفا قصد لفاظی و سخن آرایی از این واژه را نداشته است.
تحلیل استعاره های مفهومیِ مثنوی معنوی؛ با تکیه بر استعاره های جهتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله: رابطه زبان با ذهن و اینکه زبان انعکاس دهنده ذهن است، از موضوعات مهم مطالعات زبان شناسی شناختی است؛ «استعاره مفهومی» که خود از نتایج دانش زبان شناسی شناختی است، به این موضوع می پردازد. این نوع استعاره در زندگی روزمره مردم، جاری است و به کمک آن، مفاهیم انتزاعی، عینی و ملموس می شود. در استعاره مفهومی، حوزه مفهومی مقصد که انتزاعی و مجرّد است با کمک تجربیات روزمره و به تأثیر از فرهنگ در حوزه مبدأ به صورت عینی تبیبن می شود. «استعاره جهتی» که یکی از گونه های استعاره مفهومی است، با استفاده از جهت های مکانی (بالا، پایین، درون، برون، پیش، پس، سطح، عمق و...) بعضی از مفاهیم انتزاعی را مکانمند و فهم پذیرتر می کند. تجربیات عرفانی، اغلب مسائل انتزاعی است و عارف با کمک زبان، آن را برای مخاطبان خود درک پذیرتر می کند.
روش: در این پژوهش، استعاره های مفهومیِ مثنوی معنوی با تکیه بر استعاره های جهتی، با تمرکز بر دفتر اول مثنوی معنوی بررسی و تحلیل می شود.
یافته ها و نتایج: مولانا در دفتر اول مثنوی با کمک گرفتن از جهت های مکانی، برخی از مفاهیم انتزاعی را به صورت عینی مفهوم سازی کرده است؛ ازجمله اینکه مقام معنوی در جایگاه بالا قرار دارد و اینکه تأثیر موسیقی، سخنان اولیا و تأثیرپذیری از این سخنان باعث رشد و حرکت رو به سمت بالا (تعالی) می شود و نیز شادی و آزادی، حرکتی به سمت بالا دارد؛ بنابراین مسائل مثبت و ایدئال، جهتی رو به بالا دارند. غرور و سرمستی از مسائل منفی است که آنها نیز به بالا گرایش دارند. درمقابل، ناشکری، خواری و حقارت که مسائل منفی است، به جهت پایین گرایش دارند. تواضع و فروتنی که از ویژگی های مثبت اخلاقی است، برخلاف ویژگی های استعاره مفهومی، به سمت پایین می روند. درون، بیرون، پس، پیش، عمق و سطح نیز از جهت های مکانی است که دردفتر اولِ مثنوی به صورت استعاره مفهومی به کار رفته است و در این مقاله بررسی، دسته بندی و تحلیل می شود.
«ظهور حقیقت مثالی» راه شهودِ «حقیقت انسان» با تأکید بر دیدگاه شرف الدین مَنْیَری در «معدن المعانی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۲ شماره ۳۲
133 - 150
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به روش توصیفی – تحلیلی، به شناخت حقیقت انسان بر اساس آراء شیخ شرف الدین احمد بن یحیی مَنْیَری - یکی از عرفای قرن هشتم (ه . ق) - در کتاب «معدن المعانی» پرداخته است. پرسش اصلی پژوهش این است که از دیدگاه شرف الدین مَنیَری، بهترین راه شناختِ حقیقت انسان از چه طریقی میسّر است؟ در این پژوهش سعی شده ضمن تبیین مبانی متکلمین، حکما و عرفا و ردّ حلول مُلکی و قبول تناسخ ملکوتی، تصویر روشنی از دیدگاه وی - که مبتنی بر ظهور حقیقت مثالی به عنوان بهترین طریق برای وصول بر این حقیقت و در نهایت فانی شدن در ذات احدیت است - ارائه شود. اهمیت و ضرورت بحث در این نکته شایان توجه است که حلّ بسیاری از مسائل دشوار عالم آخرت ازجمله معاد جسمانی و روحانی، خلود و ابدیتِ سرای دیگر، تناسخ ارواح و ابدان، شهود حضرت حق و فانی شدن در آن، همگی متوقف بر تشریح دقیق حقیقتِ وجودی انسان است. بر اساس یافته های پژوهش، انسان تا زمان حضور در دنیا، از حقیقتِ وجودی خود غافل است. وقتی انسان بیدار شد و پروانه وار گرداگردِ شمع حقیقت وجودی خود و نفس ناطقه به پرواز درآمد و عارف شد، با حقیقت مثالی نفسش که ملکات مثالی اند، متحد شده و سفر اول سالک الی الله تحقق می یابد. در ادامه سالک با فنای در اسماء، صفات و ذات باری تعالی در حقیقت حقه الهی فانی می شود.
بررسی و تحلیل مشرب عرفانی ابن خفیف شیرازی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۲ شماره ۳۲
9 - 49
حوزههای تخصصی:
ابوعبدالله محمد بن خفیف شیرازی، بنیان گذار سلسله عرفانی خفیفیّه، از شخصیت های جریان ساز و اثرگذار در تاریخ تصوف اسلامی است. باوجود نقش مؤثر این عارف در سیر تطوّر و گسترش عرفان اسلامی، تاکنون پژوهشی روشمند در باب مشرب عرفانی او صورت نگرفته است. هدف این پژوهش که به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده، شناخت مشرب عرفانی ابن خفیف است که از طریق پاسخ به این سؤالات محقق می شود: مبدأ و مقصد سلوک در طریقه ابن خفیف کجاست و منازل دیگر در این بین به چه ترتیبی قرار گرفته اند؟ کدام یک از منازل در سیر استکمالی سالک اهمیت بیشتری دارند؟ توانایی های لازم برای جذب دستاوردهای هر منزل چیست و چه آدابی برای کسب آن ها لازم است؟ در آثار و اقوال شیخ عقیده روشنی در پاسخ به این سؤالات یافت نشد؛ اما اهمّ برون داد بر اساس قرائن و شواهد بدین قرار است: مبدأ سلوک، ارادت و مقصد، معرفتِ حق است. میان مبدأ و مقصد منازلی وجود دارد که برخی در شمار احوال عرفانی بوده و از دیدگاه ابن خفیف مقدّم بر مقامات قرار دارند. ترجیح منزل صحو بر سکر موجب توجه کمتر به مبحث بسط، طرب، شطح و سماع و اهمیت بیشتر منازل فقر، زهد، خوف و حزن و همچنین مقدّم داشتن حضور بر غیبت شده است. در طریقه ابن خفیف، منزل فقر اهمیت ویژه ای دارد و ترجیح فقر بر غنا از دیگر شاخصه های مشرب عرفانی اوست. ساختار مشربِ عرفانی شیخ، بر پایه تعالیم جنید بغدادی بنا شده؛ اما از آموزه های عرفانی بایزید نیز اثر پذیرفته و در فارس رواج یافته است.
کاربست خلاقانه واژگان در زبان عارفان براساس نظریه حوزه های لانگاکر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هنگام تولید یا فهم عبارت های زبانی، در فرآیندهای کاملاً پیچیده و ظریف ساخت مفهومی درگیر می شویم که از منابع فراوان و گوناگونی برداشت می کنند. ازجمله این منابع «معانی واژگانی» است. از نخستین ادوار تکوین تصوف اسلامی، خلق معانی بدیع و نامتعارف و بازی های زبان شناختی با واژگان در گستره وسیعی از زبان عارفان به چشم می خورد. همجواری بافتیِ معنای متعارف واژه درمقابل معنای خلاقانه و بدیع، به چندصدایی معنایی منجر می شود و هدف عارف از این همجواری، شکستن عرف و عادت های زبانی به عنوان محور جمال شناسی در بلاغت صوفیه و در نتیجه عادت ستیزی در نگریستن به واقعیت زبانی و فرازبانی است. پژوهش حاضر می کوشد با توجه به مبانی نظری و روش شناختی نظریه حوزه های لانگاکر، سازوکارهای معناسازی عارفان را از رهگذر «ابهام معنایی واژگانی» بررسی کند. براساس نتایج پژوهش، برخورد خلّاقانه عارفان با دو پدیده «چندمعنایی» و «هم آوا-هم نویسگی»، ضمن فراهم آوردن بستر مناسبی برای معنی آفرینی و گفتمان سازی با تغییر حوزه های معنایی واژگان در فرآیندی ساخت شکن و آشنایی زدا به شاعرانگی و ارزش زیبایی شناختی زبان عرفان افزوده است.
«محلِ اخلاص»؟ «محکِ اخلاص»؟ «مُخِّ اخلاص»؟ «میخِ اخلاص»؟ «محضِ اخلاص»؟ در عبارتی از صد میدان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله: صد میدان یکی از قدیم ترین آثار عرفانی به زبان فارسی است که حاصلِ مجالسِ خواجه عبداللّه انصاری در محرّم 448ق بوده است. میدانِ بیست ویکم از صد میدان درباره توکّل است و در آن آمده است: «توکّل قنطره یقین است و عمادِ ایمان و محلِ اخلاص». این سخن در کتاب های دیگر مانند تفسیر کشف الأسرار، أنس التَّائبین و حدیقه الحقیقه نیز نقل شده است؛ امّا در دست نوشت ها و چاپ های این متون، ترکیبِ «محلِ اخلاص» به چهار گونه دیگر نیز آمده است: «محکِ اخلاص»، «مُخِّ اخلاص»، «میخِ اخلاص» و «محضِ اخلاص». هرکدام از مصحّحانِ این متون به گونه ای این ترکیب را پذیرفته و چاپ کرده اند: سرژ دو بورکوی و علی اصغر حکمت: «محلِ اخلاص»؛ محمّدسرور مولایی: «محکِ اخلاص»؛ علی فاضل: «مُخِّ اخلاص»؛ محمّدعلی موحّد و نیز حسن نصیری جامی: «میخِ اخلاص». از میان این پنج ضبط، کدام یک درست است؟ این پژوهش به بررسی این عبارت از صد میدان در دو چاپِ اصلیِ آن پرداخته است.
روش: این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی و با شناساییِ منابعِ گوناگونی که عبارت پیش گفته در آن آمده، در تلاش است تا با استناد به دلایل متعدّد نسخه شناسی، زبانی و بلاغی، ضبط صحیح ترکیب یاد شده را مورد بررسی قرار دهد.
یافته ها و نتایج: از میان ضبط های پنجگانه مذکور، ضبط برتر و صحیح «محلِ اخلاص» است. همچنین پژوهش حاضر بر اهمیّتِ یافتنِ منابع و مآخذِ مؤلّف در متونی که نسخه های خطی معتبر ندارند و اهمیّتِ شناختِ منابعِ جنبی در تصحیحِ آن متون تأکید کرده است.
رویکرد تربیتی به کارکردهای پرسش های هم گرا در دفتر اول مثنوی مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله: در آثار مولوی تأثیرگذاری بر مخاطب بسیار مهم است، ازجمله دلایل این ادعا، علاوه بر اشاره های مستقیم وی به رعایت مقتضای حال مخاطب، وجود پرسش های زیاد در مثنوی معنوی است که سبب ایجاد تفکر در مخاطب می شود.روش: در پژوهش حاضر به استخراج کارکردهای تربیتی پرسش های همگرا از دفتر اول مثنوی مولوی پرداخته می شود. برای این منظور با جمع آوری و دسته بندی پرسش های همگرا از دفتر اول مثنوی، پرسش های همگرای تربیتی دسته بندی، و کارکردهای تربیتی این پرسش ها، براساس برانگیزانندگی، استنتاج خواهد شد. در این کار ضمن استفاده از شیوه کتابخانه ای در جمع آوری داده ها و انتخاب نمونه هدفمند و همگون، برای تحلیل داده ها درگزارش نهایی، از تحلیل محتوای کیفی استفاده می شود که به سبب دقیق تربودن شیوه رفت و برگشتی دارد.نتایج و یافته ها: حاصل این پژوهش قرارگرفتن پرسش های هم گرای تربیتی دفتر نخست مثنوی در کارکردهایی مانند ایجاد یادآوری، پذیرش ناتوانی، توجه و تمرکزدهی بر یک موضوع، نمایاندن غفلت و نادانی، غفلت زدایانه، بیان پشیمانی و تلاش برای جبران و خواهش از خدا بوده است. مدرسان می توانند در امر تربیت از پرسش در کارکردهایی که از مثنوی مولوی استخراج شد، برای برانگیزانندگی، خلاقیت و رشد فکری و منطقی دانش آموزان و دانشجویان استفاده کنند.
شکل شناسی مثنوی های تعلیمی و عرفانی بر مبنای سنت های ادبی» (از آغاز تا پایان قرن هفتم هجری)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳۴
101 - 139
حوزههای تخصصی:
تاریخ ادب فارسی جاودانگی و تأثیرگذاری بیشتر مباحث ناب تعلیمی و عرفانی خود را درگونه های مختلف آن، مدیون قالب شعریِ «مثنوی» است. قالب مثنوی به دلیل ویژگی ممتاز و بارز آن در قافیه پردازی، یکی از پردامنه ترین قالب های شعر فارسی است و بزرگ ترین شاهکارهای ادبی زبان فارسی در این قالب شعری سروده شده اند. بهترین روش برای شناخت و احاطi کامل بر این منظومه ها و نیز بیان وجوه افتراق و اشتراک این آثار، پی بردن به فرم و ساختار آن هاست. در پژوهش حاضر ضمن مطالعi بیرونی مثنوی های دوره مورد مطالعه، به مطالعi درونی این منظومه ها؛ یعنی شکل و فرم حاکم بر آن ها پرداخته می شود. براین اساس، متن (کانون مرکزی) و پیرامتن (دیباچه و خاتمه) مثنوی های بلند تعلیمی و عرفانی تا پایان سده هفتم هجری مورد بحث و بررسی قرار گرفته اند. هدف این نوشتار بررسی فرم و شکلِ حاکم بر متن و پیرامتن منظومه های بلند تعلیمی و عرفانی از حیث پای بندی آن ها بر سنت های ادبی حاکم بر عصر شاعر است. نگارندگان با علم بر اینکه اثر ادبی به عنوان انگاره ای با وحدت سازمند، وجود آغاز و میانه و پایان را مفروض می سازد، می کوشند در پرتو بررسی عناصر پیرامتنیِ هفت مثنوی تعلیمی و عرفانی (حدیقه الحقیقه، مخزن الاسرار، منطق الطیر، مصیبت نامه، الهی نامه، بوستان و مثنوی معنوی) کارکردهای متصوّر برای به کارگیری این پیرامتن ها را مورد مطالعه قرار داده و برجستگی های منحصربه فرد مثنوی مولانا را به عنوان سر آمد مثنوی ها بیان کنند.
قهرمان و ضدقهرمان؛ شخصیت پردازی ابلیس در تذکره الاولیاء عطار نیشابوری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
117 - 142
حوزههای تخصصی:
آرتور جعفری واژه ابلیس را محرف (ِDiabolos) یونانی می داند که مسیحیان آرامی یا عربی زبان، آن را وارد زبان عربی کرده اند.تلقی عرفای سکری از مفهوم ابلیس با طرح واره های ذهنی فقها و به تبع آن توده مردم سازگار نیست. ابلیس از زمان لاهوتی جدا شده و در زمان ناسوتی (جهان مادی) سیر می کند و زمان ازلی را با زمان مادی پیوند می دهد و حکایت دچار زمان پریشی می شود. این حکایت ها به تدریج از پوسته روایت تاریخی خارج شده و به روایت داستانی نزدیک می شوند. شخصیت ابلیس در حکایت های تذکره الاولیاء، همچون رویدادهای مخل، حکایت را از حالت تعادل خارج کرده و به نوعی بی تعادلی سوق می دهد. عطار، نگاه عرفانی و فقهی را که دارای دو صدا و دو معنای مختلف است برای بیان یک شخصیت واحد (ابلیس) به کار می برد که این دو صدا دارای ارتباط مکالمه ای هستند. این دو صدا در بیشتر حکایت های تذکره الاولیاء مشهود است. روایت پردازی در حکایت های این اثر، جدای از این که وجه هنری به کلام عادی می دهد، شیوه ای برای اقناع مخاطب است. در این روایت های داستانی، شخص در عمل روایت، به شخصیت تبدیل می شود. این پژوهش بر آن است تا پردازش شخصیت ابلیس را (در حکایت های تذکره الاولیاء) در دو وجه متضاد قهرمان و ضد قهرمان در عمل داستانی تبیین کند.
اباحت سماع به روایت ابن قیسرانی و غزالی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۳
9 - 37
حوزههای تخصصی:
جستار پیش رو بر آن است که نقش ابن قیسرانی را در دفاع از تصوف و تثبیت جایگاه آن از رهگذر سماع تبیین کند. با استفاده از روش تحلیلی-توصیفی ابتدا گزارشی مختصر از دو روایت ابن قیسرانی در صفوه التصوف و کتاب السماع، ارائه، سپس اسلوب وی در اثبات اباحت سماع تبیین شده است. در ادامه، نگاه غزالی به سماع در احیای علوم دین بررسی گردیده و شباهت ها و تفاوت های آن با دیدگاه ابن قیسرانی نشان داده شده است. اهمیت این بحث در آن است که هردو، از علمای برجسته دین و از بزرگان حدیث بودند که برای فتاوی خود در قرآن و سنت، ریشه ای می جستند و برای تمام حرکات و سکنات صوفیان در نظام خانقاهی، راهی به سنت رسول و صحابه می یافتند. اینان با آگاهی بر دو علم اصول و فروع یا همان علم کلام و فقه و نیز کتاب و سنت، برخلاف صوفیان محافظه کار با استفاده از شگردهای محدثان و فقها و با تکیه بر آیات و احادیث و روایات، حکم به اباحت سماع دادند.
تحلیل گفتمان انتقادی تمهیدات عین القضات همدانی (با رویکرد نورمن فرکلاف)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۲ شماره ۳۲
77 - 103
حوزههای تخصصی:
«تمهیدات»، مهم ترین اثر عین القضات همدانی، عارف آزاداندیشِ عصر سلجوقی و یکی از معروف ترین آثار عرفان اسلامی است که در پژوهش حاضر با رویکرد «تحلیل گفتمان انتقادی» نورمن فرکلاف بررسی شده است. هدف این پژوهش، پاسخ به چند پرسش است؛ از جمله اینکه نظم گفتمانی ایرانِ عصر سلجوقی در «تمهیدات» چگونه بازتولید شده است؟ کردارهای گفتمانیِ تمهیدات، بازتاب کدام یک از کردارهای اجتماعی است؟ و راهکار عین القضات برای برون رفت از گفتمان سلطه و تعصب روزگار سلجوقی چیست؟ نتایج پژوهش نشان می دهد که نظم اجتماعی عصر سلجوقی که مبتنی بر سلطه حاکمان سیاسی بر مردم، علمای دینی بر پیروان و مشایخ صوفیه بر مریدان و بیانگر انواع طبقه بندی اجتماعی است، در تمهیدات با بهره گیری از «نام دهی» مشارکان بازتاب یافته است. عین القضات با استفاده از دو ژانر از پیش موجودِ «تفسیر قرآن» و «وعظ» که دو کنش فرهنگی و اجتماعی جداگانه به شمار می رفتند، ضمن القای باورهای خویش به مخاطبان، در تقابل با گفتمان های موجود، پادگفتمان ایجاد کرده و حتی از جایگاه منتقد اجتماعی و ایده پرداز، برای برون رفت از گفتمان سلطه، خشونت و مذهب گرایی متعصبانه روزگار خویش، ایده جدیدِ معرفت و «عشق» را مطرح کرده است. کاربرد جمله های خبری، الگوهای ویژه امری و پرسشیِ تمهیدات، نشان می دهد که در این تقابلِ گفتمانی، جایگاه عین القضات از موضع اقتدار است؛ اقتدار معرفتی در برابر اقتدار سلطه و اقتدار عشق در برابر اقتدار تعصب و خشونت. این ویژگی ها تمهیدات را از جایگاه تعلیمی و تفسیری فراتر می برد و حتی برای آن رسالت اجتماعی نیز قائل می شود.
بررسی واقعه عرفانی و نماد شناسی آن به مثابه تجربه ای دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳۴
39 - 69
حوزههای تخصصی:
«واقعه»، حالتی در عرفان اسلامی است که با آداب و شرایطی (خلوت گزینی، استغراق در ذکر و امثال این موارد) حاصل می شود و سالک با آن به معرفتی تازه می رسد و رهیافتی به عالم معنا می یابد که جایگاهش را در سیر و سلوک روشن می کند. واقعه، اغلب در قالب اشکال، انوار، الوان و غیره پدیدار و با نظر پیر، تأویل و تفسیر می شود. پژوهش حاضر پس از تعریف و بررسی مفهوم واقعه و بیان اهمیت ایدئولوژیک آن، به دیدگاه ذات گرایان و ساختارگرایان درباره تجربه دینی پرداخته است. دسته بندی شش گانه دیویس از تجارب دینی با تأکید بر مانعه الجمع نبودن آن ها بیان و سپس واقعه عرفانی از منظر تجربه ای تفسیری، شبه حسّی (با تأکید به واقع نمایی و غیروهمی بودن آن) و عرفانی (با مطالعه منظومه سلوک طریقت کبرویه) تبیین می شود. سرانجام نظرات کتز درباره زمینه مندی تجربه عرفانی بیان می شود. کتز معتقد است که تجربه در خلاء روی نمی دهد و حاصل تعامل دو سویه عارف با باورها، سنّت، تجارب دیگر و محیط است. علاوه بر این، حضور اسوه (راهنما) نیز در شکل گیری، جهت دهی و تأویل تجربه عرفانی اهمیت دارد. این نظریه در حوزه واقعات عرفانی با بررسی آداب و شرایط واقعه که در چارچوبِ سنّتِ دینیِ معیّن روی می دهد و نیز نقش پیر در شکل گیری و معنابخشی به آن، بیان می شود. در هر بخش از پژوهش حاضر، برای تبیین مباحث مطرح شده، با ارجاع به منابع و تذکره های عرفانی، به ذکر واقعات از مشایخ صوفیه پرداخته شده است.
پیامدهای سیاسیِ فهم عین القضات همدانی از مقوله «جبر و اختیار»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۲ شماره ۳۲
51 - 76
حوزههای تخصصی:
بحث از «جبر و اختیار» و دلالت های معرفتی آن، همواره یکی از مباحث موردِ مناقشه در تاریخ اندیشه ایران و اسلام بوده است. در این میان، عمده پژوهش های موجود، بر غلبه اندیشه تقدیر گرا در تاریخ تفکر سیاسی و عرفانی ایران تأکید داشته اند. عین القضات همدانی یکی از برجسته ترین متفکران سنت عرفانی در دوران میانه اسلام و نیز از جسورترین منتقدان حکومت سلجوقی است که به موضوع جبر و اختیار توجه داشته است. یکی از بنیان های مهم معرفتی که می توان با اتکاء به آن اندیشه سیاسی متفکران را بررسی کرد، درک هر اندیشمند از مقوله جبر و اختیار به عنوان وجه مهمی از انسان شناسی است؛ از این رو در پژوهش حاضر تلاش شده در چهارچوب رهیافت دلالتی، انسان شناسیِ عین القضات همدانی با هدف فهم دلالت های سیاسیِ درک وی از مقوله جبر و اختیار مورد واکاوی قرار گیرد. پرسش اصلی پژوهش این است که پیامدهای سیاسی فهم عین القضات همدانی از مقوله جبر و اختیار کدام اند؟ یافته ها حاکی از آن است که عین القضات پس از تعیین خصلت جبری برای عالم الهیّت و تفکیک ماهیتیِ عالم آدمیّت از آن؛ با تأکید بر ذاتی بودن اختیار در وجود آدمی، دیدگاه غالب و فضای تک اندیش و جبرگرای زمانه اش را مورد نقد و نکوهش قرار داده است. یافته های پژوهش، درعین حال، می توانند نمونه نقضی باشند بر روایت هایی که کلیّت تاریخ تفکر و فرهنگ سیاسی ایران را باورمند به تقدیرگرایی ارزیابی کرده اند.
تحلیل فرمال زبان عرفان؛ گونه ها، نقدها، پیشنهادها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تحلیل های فرمالیستی زبان عرفان، همه از یک گونه نیستند؛ برخی در پی تحلیل زبان عرفان با رویکردی فرمال و برخی دیگر نیز در پی ارائه تلقی ای فرمالیستی از زبان عرفان اند؛ اما هدف دسته بزرگی از این پژوهش ها ارائه تبیین هایی فرمال از زبان عرفان با تکیه بر ویژگی های سنت عرفانی است. باوجود تفاوت میان این گونه ها، اغلب آنها ویژگی هایی مشترک دارند که موجب شده است نقدهایی مشترک نیز بر آنها وارد باشد. در نوشتار حاضر، ضمن گونه شناسیِ تحلیل های فرمال زبان عرفان، به نقدهای وارد بر این پژوهش ها نیز پرداخته شده است. مهم ترین این نقدها عبارتند از: بی توجهی به تجربه عرفانی، جایگاه نامتناسب و ناموجّه تجربه و حالات عرفانی در تبیین های فرمال، تعمیم پذیرنبودنِ برخی نتایج و خلط زبان ادبی با زبان عرفان. به نظر می رسد الگوی تأویلی زبان عرفان بتواند ضمن ارائه تبیینی فرمال از زبان عرفان، بسیاری از این نقدها را نیز پاسخ دهد. در این الگو، تأویل، با چشم پوشی از ویژگی های مرسومِ هستی شناختی و پدیدارشناختیِ آن، حاصل گذر از یک بافت به بافتی نو پنداشته شده است. در متون عرفانی، این ساخت تأویلی را در ساختارها و ژانرهای مختلف می توان شناسایی کرد؛ بنابراین، این الگو را ویژگی اصلی و بنیادین زبان عرفان می توان دانست که با عناصر محتوایی سنت عرفانی نیز در پیوند است؛ بی آنکه این عناصر در تبیین های زبان شناختی و فرمال زبان عرفان نقشی الزامی داشته باشند. از جمله این عناصر محتوایی می توان به فراروی و صیرورت و گذر از ظاهر به باطن اشاره کرد که نمود زبانی خود را در الگوی تأویلی می یابند.
در هم تنیدگی متون روایی و اهمیت آن در درک غزلیات شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کلیات شمس یکی از آثار بی بدیل عرفانی جهان است که به میزان مثنوی، دیگر اثر مولوی به آن توجه نشده است. قیاس شروح و کتبی که در باب این دو اثر نگاشته شده است، نشان از این تبعیض شگرف دارد. بی شک یکی از علل کم توجهی به کلیات شمس، متن عمیق و زبان خاص آن است که انباشته از ابیات و غزلیاتی است که درک و دریافت آنها را دشوار کرده است. این دشواری یکی به دلیل فضای خاص روحی مولانا در سرایش این اشعار است و دیگری بهره گیری وی از روایات متنوع و متعدد (قرآنی-تفسیری، احادیث و تاریخی-عرفانی) در کلیات است که در لایه های رویین، میانی و زیرین غزلیات مندرج است، چنان که درک و حتی تصحیح برخی از آنها نیاز به آگاهی هایی در چارچوب روایت دارد. این پژوهش با بررسی جوانب برخی از ابیات کلیات شمس در چارچوب روایات، به تشریح و توضیح فضای ابیات پرداخته و با نگرش روایی و دریافت زمینه های روایی به کلیات شمس، اهمیت درک معنایی آن را نمایان تر می سازد. بررسی روایی ابیات انتخاب شده در این پژوهش - که مشتی از خروار و اندکی از بسیار است - نشان می دهد که دریافت فضای کلیات شمس با این نگرش، زیرساخت های تصویری و معنایی آن را روشن تر می کند؛ روایاتی که به صورت آشکار، پنهان، ترکیب و گزینش روایات، در فضای ابیات حضور دارند.
سلامان و ابسالِ فیتزجرالد جامی: بررسی بازنویسی فیتز جرالد از منظومه عرفانی جامی بر اساس دیدگاه لفویر (۱۹۹۲)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله به شیوه کیفی- تبیینی و مبتنی بر مبانی بحث «بازنویسی» در «مکتب دست کاری» نشان می دهد که چگونه و به چه ترتیب فیتزجرالد با کاربست دو رویکرد بوطیقایی و ایدئولوژیکی پیشنهادی لفویر (۱۹۹۲)، روایت منظوم جامی را «بازنویسی» کرده است. بوطیقا، تبعیت از قواعد عصر و ایدئولوژیک، ناظر به نقش حامیان است. یافته ها نشان می دهند تغییرات متعدد فیتزجرالد، نه فقط به دلیل تفاوت های زبانی و بوطیقایی که به دلیل تطبیق با بافت فرهنگ و ایدئولوژی زمانه خود بوده است. ازجمله مهم ترین نتایج این پژوهش، نمایش نحوه بازنمایی فرهنگ عرفان ایرانی در بازنویسی های فیتزجرالد است. او با ایجاد تغییرات در متن اصلی، تصویری متفاوت و گاه خیال انگیز از فرهنگ و ادبیات ایرانی، به ویژه ادبیات عرفانی ارائه داده است؛ تصویری که بیشتر با تصورات و انتظارات مخاطبان غربی همخوانی دارد. همچنین، فیتزجرالد این منظومه را به گونه ای بازنویسی کرده که با سرمایه فرهنگی در شبکه های فرهنگی و اجتماعی انگلستان مطابق باشد. این بازنویسی ها شامل انتخاب واژگان جدید، تغییر ساختار جمله ها و حتی حذف یا افزودن بخش هایی از متن اصلی بوده است تا اثر نهایی برای مخاطبان انگلیسی جذاب تر باشد. درنتیجه، بازنویسی های فیتزجرالد نه فقط ترجمه ای ساده نیست که فرایندی پیچیده از بازنویسی و بازنمایی فرهنگی است که در آن ایدئولوژی، بوطیقا و انتظارات اجتماعی نقش مهمی ایفا کرده اند. این یافته ها به درک بهتر از نحوه تعاملات فرهنگی میان شرق و غرب در دوران مدرن کمک می کند و نشان می دهد که ترجمه ها و بازنویسی های ادبی چگونه می توانند وسیله ای برای انتقال و تحول فرهنگی باشند.